در سلسله مقالات گذشته بيان كرديم كه علماء و متكلّمين اهل سنّت بر
اين نظراند كه تمامى اصحاب رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم واجد صفت عدالت هستند . آنان تمامى صحابه رسول اللّه صلى الله عليه وآله و سلم را عادل مىدانند و براى اثبات ادّعاى خود به آياتى از قرآن كريم استناد و تمسّك مىكنند . در جلسات گذشته به تفسير عمدهترين و اصلىترين آياتى كه اهل سنّت به آنها استناد مىكنند ـ دوازده آيه ـ
پرداختيم و آنها را مورد دقّت و تأمّل قرار داديم . بررسى اين آيات دوازده گانه ما را به اين نتيجه قطعى و يقينى رساند كه هيچ يك از آيات مورد استناد ، ادّعاى آنان مبنى بر عدالت تمامى صحابه را ثابت نمىكند . آنان به آياتى ديگر از قرآن كريم نيز استناد مىكنند كه كم و بيش همانند آيات مورد بررسى هستند و قاصر از اثبات ادّعاى آنان مىباشند.
استناد به سنّت ؛پس از بررسى و نقد استدلال اهل سنّت به قرآن مجيد ، منبع ديگرى كهمورد استناد آنها قرار گرفته است را طرح مىكنيم .
نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه براى اثبات نظر خود به سنّت رسولاللّه صلى الله عليه وآله وسلم نيز استناد مىكنند . «سنّت» در اصطلاح عبارت است از فعل و قول پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم يا عملى كه در حضور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم انجام شود و ايشان آن را تأييدكنند[1] . به طور خلاصه سنّت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم يا معصومين عليهم السلام در سه مورد خلاصه مىشود ؛
1 ـ سخن و اقوال آنان ؛
2 ـ رفتار ، افعال و روش آنان ؛
3 ـ تقرير و تأييد آنان در مورد فعل و قول ديگران .
در اين قسمت از بحث سنّت ، بيشتر به سخنان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مىپردازيم و رواياتى از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم را مورد بررسى قرار مىدهيم كه اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود به آن استناد مىكنند .
اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود اقوال و رواياتى را به رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم منتسب مىكنند . در مرحله نخست لازم است اعتبار و ارزش سخنان نسبت داده شده مورد بررسى و دقّت قرار گيرد . براى ورود به بحث احاديث مورد ادّعاى اهل سنّت ذكر مقدّمه زير خالى از لطف نيست . علماى علم حديث براى نقّادى و صرّافى روايات از دو روش بهره مىجويند ؛
1 ـ بررسى سند روايت ؛ يعنى بايد اطمينان حاصل نمود كه رسول
اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم چنين سخنى را بيان كردهاند ، براى اين كار آيد سند و سلسله راوياتی كه روايت را از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل مىكنند مورد بررسى قرار گيرد .
2 ـ بررسى محتوى و مضمون روايت ؛
در اين روش ، دلالتِ روايت مورد تأمّل قرار مىگيرد و بررسى مىشود كه
آيا اين روايت مدّعاى مورد نظر را ثابت مىكند يا خير ؟ بنابر اين براى بررسى روايت اهل سنّت در رابطه با عدالت تمامى صحابه بايد به دو نكته رسيدگى نمود :
1 ـ بررسى سند روايت ؛ 2 ـ بررسى محتوى و دلالتِ روايت .
صحابه چون ستارگان ؛
نخستين روايتى كه عموم استدلال كنندگان و اكثر نظريّه پردازان عدالت
تمامى صحابه به آن استناد مىكنند و آن را به عنوان اصل مسلّم مىپذيرند، روايتى از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مىباشد . بنابر روايت آنان رسول اللّه صلى اللهعليهوآلهوسلم فرمودهاند :
« أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم » .
اصحاب من همانند ستارگان هستند ، از هر كدام كه پيروى كنيد ،
هدايت مىشويد .
بر اساس روايت فوق ، رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم اصحاب خود را مانند ستارگانى معرّفى مىنمايند كه در دل تاريك شب مىدرخشند و راه را به گم شدگان نشان مىدهند؛بنابر اين پيروى هر يك از اصحاب براى ما هدايت و سعادت به ارمغان مىآورد. كيفيّت استدلال آنان بدين قرار است كه پيروى از انسانهاى فاسق، گناهكار و منحرف ، موجب رستگارى اخروى نمىگردد از طرف ديگر بنابر فرمايش رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم پيروى از صحابه مستلزم هدايت و راه يابى ما مىباشد؛ در نتيجه تمام
صحابه و همه كسانى كه شايسته پيروى هستند انسانهاى عادل، صالح و سالم مىباشند .
بررسى سند روايت ؛
همانطور كه بيان نموديم ، براى بررسى صحّت و سقم روايت فوق،
نخست بايد سند روايت را مورد بررسى قرار دهيم و از صحّت انتساب آن به
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مطمئن گرديم . حال سؤال اين است كه چگونه مىتوان به صدور روايتى اطمينان حاصل نمود كه در حدود 1400 سال پيش بيان شده است؟ امروزه با تمام پيشرفت و توسعه وسايل ارتباط جمعى ، يك سخن پس از ايراد به صورتهاى مختلفى گزارش مىشود كه گاهى با اصل آن تفاوت اساسى پيدا كرده و گوينده مجبور به تكذيبِ سخن خواهد شد . حال چه تضمينى وجود دارد كه اين كلمات عينا و بدون هيچ كم و كاستى از لبان مبارك رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم
بيرون آمده و به ما رسيده باشد ؟
براى اينكه به چنين وثوق و يقينى دست يابيم كه گوينده روايت فوق
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مىباشند بايد سلسله و سند روايت مورد بررسى قرار گيرد. به عبارت ديگر، سلسله رجالِ روايت، از شخصى كه ادّعا مىكند اين روايت را از زبان رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم شنيده است تا آخرين فردى كه در سلسله حديث قرار دارد بايد
مورد دقّت و ارزيابى قرار گيرد . همچنين با مراجعه به منابع معتبر بايد وجود
خارجى آنان و صادق يا كاذب بودن اخبارشان را مورد رسيدگى قرار دهيم .
در بررسى سند روايت فوق مهمترين مطلبى كه به آن برخورد مىكنيم
«مرفوعه» بودن اين روايت است. توضيح بيشتر آنكه هر روايتى كه از
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم يا از امام معصوم عليهالسلام نقل مىشود بايد سلسله رجال آن كامل باشد و در ميان اين حلقه گسستگى و پارگى وجود نداشته باشد . به عنوان مثال ، اگر شيخ صدوق قدسسره روايتى را با سندى خاصّ از امام عليهالسلامذكر نمايد امّا در سند مذكور آخرين
شخص بگويد من اين روايت را مستقيما و بدون واسطه از امام عليهالسلام نشنيدم ، و واسطهاى كه نمىدانم چه كسى است حديث را از امام عليهالسلام شنيده است و او اين روايت را به امام عليهالسلام منتسب مىكند حديث به اصطلاح علماء رجال مرفوعه مىشود كه خود عامل ضعف حديث و كاهش درجه اعتبار روايت است .
حالِ حديث مورد بحث نيز چنين است ، يعنى تمام كسانى كه روايت
«أصحابي كالنجوم …» را نقل كردهاند ، بر اين نظر اتّفاق دارند كه اين روايت مرفوعه است . آخرين فردى كه اين روايت را از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل مىكند، مىگويد: من بدون واسطه اين سخن را از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلمنشنيدم و معلوم نيست كه چه كسى آن را بدون واسطه شنيده است . خلاصه سخن آنكه روايت مورد استشهاد اهل سنّت مرفوعه است . چنين رواياتى ارزش و اعتبارى ندارند و نمىتوان بر طبق آنها فتوا داد .
داستانى از ابو ريّه ؛
«شيخ محمود ابو ريّه» از دانشمندان معاصر ، زحمت كش و منصف اهل
سنّت است . دو كتاب مهم او عبارت است از :
1 ـ شيخ المضيرة أبو هريرة[2] ؛ 2 ـ أضواء على السنة المحمديّة صلى الله عليه وآله وسلم .
ابو ريّه در كتاب «شيخ المضيره ابو هريره» در رابطه با حديث مورد
استشهاد اهل سنّت واقعهاى را نقل مىكند . ابو ريّه مىنويسد : در رابطه با حديث « أصحابي كالنجوم … » ميان من و محبّ الدين الخطيب كه از علماى ناصبى است گفتگويى روى داد . هنگامىكه كتاب الاضواء على السنة المحمديّة صلىاللهعليهوآلهوسلم منتشر شد ، محبّ الدين فصل عدالت صحابه آن را خواند و با من برخوردى تند كرد و گفت : چگونه چنين مطالبى را به صحابه نسبت مىدهى ، پس از آنكه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلمدرباره آنان مىفرمايند : اصحابم مانند ستارگان هستند … ؟ در پاسخ به او گفتم شما ذيل اين روايت در تعليقات[3] خود بر كتاب ذهبى به نام المنتقى صفحه 71 نوشتهاى : « اين حديث صحيح است و بسيارى آن را مورد طعن و خدشه قرار دادهاند . و از بزرگانى كه آن را مورد طعن قرار داده است ، ابن تيميّه[4] مىباشد» .
محبّ الدين از پاسخ من بسيار عصبانى شد و گفت: «در كجا چنين چيزى نقل كردهام ؟» در پاسخ گفتم : «در كتاب المنتقى». وى در حالى كه از شدّت عصبانيّت قادر بر كنترل خود نبود گفت : «در چه صفحهاى؟» به او گفتم : «در صفحه 551 ، نوشتهاى ابن تيميّه نقل مىكند كه اين حديث ضعيف است و بزرگان علم حديث آن را تضعيف كردهاند ، لذا اعتبارى ندارد». محبّ الدين سخنان خود را كه در كتاب المنتقى نوشته و آن را منتشر كرده بود مىخواند و تكرار مىكرد در حالى كه مبهوت و زرد روى بود . من پيش از آنكه او را ترك گويم به او گفتم: «تاب المنتقى ، اين نادانى و برچسب را تا روز قيامت براى تو ثبت مىكند »[5] .
تحقيق مير حامد حسين قدسسره ؛
بحث و تحقيق در رابطه با سند روايت و رسيدگى به تك تك افرادى كه
در سلسله روايت واقع شدهاند خارج از حوصله بحث حاضر مىباشد . مرحوم ميرحامد حسين هندى قدسسره[6] در زمينه سند روايت « أصحابي كالنجوم … » تحقيق درخور ستايشى انجام داده است . وى در كتاب شريف و گران سنگ « عبقات الأنوار » 34 نفر از علماى اهل سنّت را با ذكر مشخّصات نام برده است كه صحّت روايت « أصحابي كالنجوم … » را قبول ندارند و از لحاظ سندى آن را ضعيف و قابل خدشه و مناقشه مىدانند[7] . ما به عنوان نمونه به برخى از علماى اهل سنّت كه روايت مذكور را نمىپذيرند اشاره مىنماييم . ابن تيميّه در كتاب منهاج السنّة مىنويسد :
« هذا الحديث ضعيف ، ضعفّه أئمّة الحديث »[8] .
اين حديث ضعيف است ، علماى علم حديث آن را تضعيف مىكنند .
بزّار ـ يكى از علماى رجال اهل سنّت ـ مىنويسد :
« هذا الكلام لا يصحّ عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم »[9] .
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم اين سخن را بيان نكردهاند .
بخارى در كتاب صحيح خود حدود نه هزار روايت صحيح و مورد اعتماد جمع
آورى كرده است و مسلم نيز در كتاب صحيح خود حدود هفت هزار روايت نقل كرده است ، امّا در هيچ يك از اين دو منبع مهم ، روايت « أصحابي كالنجوم … » ذكر نشده است . عدم نقل اين روايت به روشنى بيانگر اين مطلب است كه محدّثين معتبر اهل سنّت به صحّت آن وثوق و اطمينان ندارند . همچنين ذهبى كه از نقّادين علم رجال و حديث اهل سنّت است در سه موضع از كتاب خود به نام ميزان الاعتدال ، روايت مورد بحث را تضعيف كرده است[10] . او با اميرالمؤمنين عليهالسلام دشمنى و كينه خاصّى دارد و از هيچ تلاشى براى تضعيف رواياتى كه در فضيلت اميرالمؤمنين عليهالسلام ذكر شده است ، فروگذار نكرده است .
ابن حزم يكى ديگر از علماى رجال اهل سنّت مىگويد :
« هذا خبر مكذوب موضوع باطل لم يصحّ قطّ »[11] .
اين روايت دروغ و نسبت داده شده است و به هيچ وجه درست نمىباشد.
دار قطنى در مورد سند روايت مىنويسد :
« رواته مجهولون »[12] .
راويان حديث نا شناختهاند .
ابن قيّم يكى از بزرگان حديث اهل سنّت نيز مىگويد :
« هذا الكلام لا يصحّ عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم »[13] .
سند چنين سخنى از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نا صواب است .
يكى از راويان حديث مورد نظر « عبدالرحيم ابن زيد » مىباشد . بخارى او
را تضعيف كرده است و درباره او مىگويد :
« متروك »[14] .
روايات عبدالرحيم متروك است .
يكى ديگر از راويان حديث « حمزة الجزرى » است . او نيز مورد تضعيف علماى اهل سنّت قرار گرفته است . نسايى[15] ، بخارى[16] و دار قطنى[17] او را تضعيف مىكنند . ابن معين درباره او مىگويد :
« لا يساوي فلسا »[18] .
روايات حمزة پشيزى نمىارزد .
ابن عدى مىگويد :
« عامّة رواياته موضوعة »[19] .
تمام روايات حمزه دروغ است .
از مجموع مطالب فوق اين نتيجه به راحتى به دست مىآيد كه روايت
منسوب به رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلماز نظر اعتبار و صحّت سند ، نزد اهل سنّت قابل اعتماد و اطمينان نمىباشد . امّا نكته جالب اينكه بر خلاف محدّثين معتبر عامّه ، علماى كلام اهل سنّت ، اين روايت را به عنوان روايتى مسلّم و قطعى پذيرفتهاند و براى اثبات عدالت صحابه به آن استناد مىكنند .
اكنون كه روشن شد روايت فوق علاوه بر اينكه به لحاظ سندى مرفوعه
مىباشد ، در سلسله رجال نيز با مشكل مواجه است لذا از دو جهت فاقد ارزش و اعتبار است ، از بحث در خصوص سند به همين مقدار بسنده مىكنيم تا ببينيم آيا روايت مذكور به لحاظ دلالت تمام هست يا خير ؟
بررسى دلالتِ روايت ؛
همانطور كه بيان كرديم علاوه بر بررسى سند بايد دلالت روايت را نيز
مورد رسيدگى قرار داد . در اين قسمت نيز مناسب است به سخنان علماى اهل سنّت استناد نماييم . برخى از علماى عامّه در دلالتِ روايت نيز تشكيك كردهاند و بر اين نظرند كه نمىتوان از تمام صحابه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم پيروى نمود و همه آنان داراى چنين شايستگى و لياقتى نمىباشند . به عنوان نمونه ابن حزم در كتاب « الأحكام » چنين نظرى دارد و براى اثبات عقيده خود به آياتى از قرآن كريم استناد نموده است . استدلال وى اين گونه مىباشد : مىدانيم كه خداوند
متعال تمام سخنان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را وحى و بر حق مىداند و مىفرمايد :
«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى»[20] .
و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد * آنچه مىگويد چيزى
جز وحى كه بر او نازل شده نيست .
و نيز مىدانيم كه در قرآن كريم هيچ اختلاف و تناقضى وجود ندارد .
«أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً»[21] .
آيا درباره قرآن نمىانديشند ؟! اگر از سوى غير خدا بود ، اختلاف
فراوانى در آن مىيافتند .
همچنين خداوند متعال دستور مىدهد كه از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم اطاعت نماييم :
«وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»[22] .
و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و نزاع و كشمكش نكنيد ، كه
سست شويد و قدرت شما از ميان برود ! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است .
وى سپس استدلال خود را اين گونه سامان مىدهد كه از يك سو در قرآن كريم هيچ تناقض و تعارضى وجود ندارد و از سوى ديگر ، سخن پيامبر صلى الله عليه وآلهوسلم همانند وحى است و در آن نيز هيچ اختلاف و تضادّى وجود ندارد . و از سوى سوم خداوند متعال به مسلمانان دستور داده است كه از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم پيروى كنند ؛ بنابر اين محال است كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم دستور به پيروى از صحابهاى بدهد كه در تمام موارد با هم تعارض دارند . كسى كه سخن او سخن خداوند است پيروى از افرادى را تأييد نمىكند كه با هم اختلاف داشته باشند[23] .
صحابه در بسيارى از امور و احكام شرعى با يكديگر اختلاف نظر داشتند .
پيروى از كلام كدام يك از آنان موجب هدايت و سعادت مىگردد ؟ آيا صحابهاى كه با يكديگر اختلاف عقيده دارند ، مىتوانند همگى عادل و نيك نظر باشند و ما را به راه راست راهنمايى كنند ؟
برخى از صحابه در زمان حيات رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم با هم اختلاف نظر داشتند . در اين موارد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم هر دو گروه را تأييد نمىكردند . لذا پس از وفات پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ما نمىتوانيم هر دو گروه را تأييد كنيم[24] .
اختلاف نظر در ميان صحابه ؛
اكنون كه دانستيم پيروى از صحابه به نحو مطلق به جهت تعارضات و
تناقضاتى كه با هم دارند امكان ندارد و عاقلانه نيست، جا دارد كه به برخى از
اختلاف نظرهايى كه در ميان صحابه وجود دارد اشاره نماييم و از نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه بپرسيم پيروى از كدام يك موجب هدايت است ؟ به راستى آيا عقل سليم مىپذيرد ، پيروى از هر دو نظرى كه با هم در تعارض اند اشكال نداشته باشد ؟!
1 ـ بسيارى از صحابه بر اين نظراند كه خريد و فروش خمر حرام است
ولى « سمرة ابن جندب » كه از صحابه مىباشد ، معامله خمر را حلال مىداند[25] .
2 ـ در مورد غسل پس از عمل زنا شويى كه منجر به خروج منى نگردد
صحابه اختلاف نظر داشتند .
« ترك الغسل من الاكسال واجبا اقتداء بعليّ وعثمان وطلحة وأبي أيّوب
وابيّ ابن كعب وحراما إقتداء بعائشة وابن عمر »[26] .
ترك غسل پس از عمل زنا شويى به شرط اينكه منى خارج نگردد واجب است بنا به نظر على عليهالسلام ، عثمان ، طلحه و ابو ايّوب و ابىّ ابن كعب و حرام است بنا به نظر عايشه و فرزند عمر .
3 ـ « فتيا أبي السنابل ، لسبيعة ، بأنّ عليها في العدة آخر الأجلين
فأنكر عليهالسلام ذلك وأخبر أنَّ فتياه باطل »[27] .
در فتوايى ، ابن سنابل به سبيعة گفت : پايان عدّه دورترين زمان است ،
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم بر او ايراد گرفتند ، پس ابن سنابل نادرستى فتواى خود را اعلام كرد .
4 ـ طلحه در حضور عمر ، معامله نسيه طلا با نقره را جايز مىداند ، امّا
عمر اين كار را حرام مىداند و مىگويد :
« إنّ النبيّ صلىاللهعليهوآلهوسلم حرّم ذلك »[28] .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم چنين معاملهاى را تحريم كردند .
5 ـ سمرة ابن جندب بر خلاف نظر تمام صحابه بر اين عقيده است كه
زنان بايد نمازهايى كه در ايّام عادت ماهيانه خود نخواندهاند را قضاء كنند[29] .
6 ـ عمر بر خلاف صحابه بر اين نظر است كه :
« المجنب في السفر ألاّ يصلّي شهرا بالتيمم ولكن يترك الصلاة حتّى يجد
الماء »[30] .
انسان جنب در سفر نبايد يك ماه نماز را با تيمم بخواند ، او تا يافتن
آب مىتواند نماز نخواند .
اهل سنّت با اين فضاحت در فتاوى و بضاعت اندك ، چگونه مىخواهند
در محافل علمى عرض اندام كنند ؟ ابن قيّم مىگويد : « لازمه پذيرش روايت « أصحابي كالنجوم … » اين است كه شارع مقدّس ما را مأمور و ملزم كرده باشد كه از دو ضد و نقيض پيروى كنيم ! » .
ما همچنان منتظر پاسخ علماى اهل سنّت هستيم ؛ آيا معامله خمر حلال
است يا خير ؟ معامله نسيه طلا با نقره جايز است يا نه ؟ جنب در سفر نماز بخواند يا نخواند ؟ پيروى كدام يك از صحابه صحيح مىباشد ؟ ناگزير بايد يك حكم صحيح باشد و ديگرى باطل . آيا مىتوان قائل به صحّت دو حكم متعارض شد ؟!
دورى از خاندان وحى عليهمالسلام ؛
كشف و اصلاح تعارض بين قوانين از وظايف مهمّ مجالس قانون گذارى
است . اهل سنّت چگونه مىخواهند تعارض موجود در بين صحابه را توجيه كنند ؟ ولى ما راه را براى اهل سنّت كوتاه مىكنيم تا يك بار ديگر حجّت بر آنها تمام شود . آنچه امروزه گلوى اهل سنّت را در مناظرهها مىفشارد و مبانى فكرى آنان را در آستانه خفگى قرار داده است دورى از خزّان علم پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم است .
آرى ، معضل اهل سنّت گسست از سر چشمه وحى مىباشد . اگر معارف و احكام را از سر چشمه وحى بر گيريم در آن هيچ تضادّى نخواهيم يافت . انحراف ، گمراهى و در نتيجه رسوايى علمى هنگامىروى مىدهد كه از سر چشمه روى برگردانيم و بخواهيم با تكيه بر دانستههاى خود فتوا و حكم دهيم .
برخى از اهل سنّت چون نتوانستند تعارض ميان فتاواى صحابه را حلّ و
چاره جويى كنند ، ناچار روايت منسوب به رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم را تأويل كردند و گفتند : پيروى از هر فتوا و حكمى مدّ نظر نمىباشد بلكه منظور از اقتداء و پيروى، پذيرفتن رواياتى است كه صحابه نقل كردهاند و پيمودن روشى است كه آنان طىّ كردهاند . در پاسخ به آنان بيان مىكنيم كه مهم نيست در چه موضوعى از صحابه
پيروى كنيم ـ فتوا ، روايت يا روش ـ بلكه مهم آن است كه صحابه داراى اختلافات فراوانى با يكديگر بودند ، لذا نمىتوان همه آنان را صائب و بر حقّ
دانست .
پرسشهايى از اهل سنّت ؛
اهل سنّت بر اين نظراند كه صحابه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم همه خوب ، عادل و صالح مىباشند ، از آنان مىپرسيم :
گروهى از صحابه ، خانه عثمان را محاصره كردند و كمر به قتل او بستند ،
گروهى ديگر نيز به دفاع از عثمان بر خواستند و گروهى از صحابه نيز سكوت اختيار كردند . آيا عقل سليم مىپذيرد كه هر سه گروه صائب و درستكار باشند ؟! آيا مىتوان پذيرفت قاتلين عثمان و حاميان او ـ عثمان و پيروانش ـ بر حق باشند ؟
پرسش ديگر ما اين است كه ، مگر نه آنكه عثمان از صحابه بود ، چرا او را
بيرون از بقيع به خاك سپرديد ؟ چرا او را به يهودى بودن متّهم مىكنيد[31] ؟
اگر دو طرف يك تناقض بر حق باشند در نتيجه نبايد هيچ خطا كار و گناه
كارى يافت شود و اين به بداهت عقلى محال است ؛ زيرا هيچ گاه نور و ظلمت با هم جمع نمىشوند .
تنها پرسشى كه باقى مىماند اين است كه راه صحيح كدام است و چگونه بايد آن را شناخت ؟ در فتنه و حوادث بايد چه كرد ؟
طلحه ، زبير و عايشه كه همسر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مىباشد و قامى بالاتر و والاتر از صحابه دارد با اميرالمؤمنين عليهالسلام به جنگ برخاستند . كدام يك بر حق مىباشند ؟ آيا طرفين جنگ بر حق مىباشند ؟! در ميدان جنگ شخصى مهار اسب اميرالمؤمنين عليهالسلام را گرفت و پرسيد :
« أيمكن أن يجتمع الزبير وطلحة وعائشة على باطل ؟ »[32] .
آيا امكان دارد كه طلحه ، زبير و عايشه بر باطل باشند ؟
اين پرسش از اميرالمؤمنين عليهالسلام نشان مىدهد كه تلقّى عرفِ عقلا اين است كه طرفين جنگ و نزاع نمىتوانند بر حق باشند .
دو حق با هم تعارض ندارند و بين آنان جنگ و نزاع در نمىگيرد . ناچار در
هر تعارضى بايد يكى بر حق و ديگرى باطل باشند ، هر چند كه ما توان تشخيص نداشته باشيم . در جنگهايى چون جمل ، صفّين و نهروان كه بين دو گروه از صحابه روى داد ، آيا هر دو گروه بر حق مىباشند ؟ « مالك ابن نويره » از صحابه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم بود ، و نبايد او را به قتل مىرساندند هر چند كه حاضر به بيعت نشد و از پرداخت زكات سر باز زد[33].
اگر حديث « أصحابي كالنجوم … » را بپذيريم ، فتنه و آشوب اجتماع را فرا
مىگيرد و توان اداره جامعه از دست مىرود . در يك كلام ، به هيچ وجه نمىتوان به اين روايت استناد كرد . در مورد سند و دلالت اين روايت مطالب فراوان ديگرى وجود دارد ، امّا به همين مقدار بسنده و اكتفاء مىكنيم .
[1] ـ فرائد الاصول ، جلد 1 صفحه 238 ، از منابع اهل سنّت ، اضواء على السنة المحمّدية صلىاللهعليهوآلهوسلم ، صفحه 39 .
[2] ـ مضيره ، غذاى چرب و شيرينى است كه عربها ميل مىكنند ، ابو هريره اين غذا را فوق العاده دوست مىداشت .
[3] ـ اهل سنّت حتّى كتابهاى بى ارزش كه بار علمى و فنّى چندانى نداشته باشند را ، بسيار زيبا و دل پسند و با تحقيق به زيور طبع مىآرايند ، امّا متأسفانه بسيارى از كتب با ارزش علماى شيعه به صورت خطى در گوشه كتابخانهها متروك شده است و غبار مىخورد .
[4] ـ ابن تيميّه از دانشمندان بزرگ ناصبى است ، او نسبت به صحابه بسيار متعصّب مىباشد و عناد و دشمنى ويژهاى با اهل بيت عليهمالسلام دارد . اين عالم اهل سنّت تعصّب خاصى عليه اهل بيت عليهمالسلام و شيعيان دارد . حال اگر اين شخصيّت حديثى را كه اهل سنّت با استناد به آن قصد دارند صحابه را تطهير كنند زير سؤال ببرد تكليف حديث و استدلال ناخوانده روشن است .
[5] ـ شيخ المضيرة أبو هريرة ، صفحه 200 . براى كسانى كه با زبان عربى آشنا هستند اصل واقعه را از آن كتاب نقل مىكنيم . « ولهذا الحديث قصة جرت بيني وبين الناصبي محب الدّين الخطيب ، فإنّه عندما ظهر كتابي «الأضواء» واطّلع فيه على فصل عدالة الصحابة قابلني غاضبا وقال : كيف تذكّر ذلك بعد أن قال فيهم النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم أصحابي كالنجوم … فقلت له إنّك قد أوردت هذا الحديث في تعليقاتك على كتاب المنتقى للذهبي ، ص 71 على أنّه صحيح وقد طعنوا فيه ومن كبار الطاعنين ابن تيميّة فاشتدّ غضبه وقال : في أيّ موضع هذا الطعن ؟ فقلت له في نفس كتابك المنتقى فكاد يتميّز من الغيظ وقال في أيّة صفحة؟ فقلت له في صفحة 551 وفيها يقول ابن تيميّة : وحديث أصحابي كالنجوم ضعّفه أئمّة الحديث فلا حجّة فيه . وما كاد يقراء هذا الكلام الّذي أثبته هو بنفسه في كتاب حقّقه ونشره بين الناس حتّى بهت واصفّر وجهه وقد قلت له قبل أن اغادر مجلسه أنّ كتاب المنتقى هذا سيسجّل عليك هذا الجهل و هذه الوصمة إلى يوم القيامة » .
[6] ـ مرحوم ميرحامد حسين هندى از علماى به نام و زحمت كشى است كه با سختى در هند روزگار مىگذراند ، ايشان تأليفات فراوانى به زبان عربى و اُردو در زمينه اثبات خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين عليهالسلام دارد ، امّا متأسّفانه تا كنون كتابهاى ايشان به فارسى ترجمه نشده است .
[7] ـ عبقات الأنوار ، جلد 3 صفحات 168 ـ 123 .
[8] ـ منهاج السنة ، جلد 4 صفحه 239 والمنتقى ، صفحه 551 .
[9] ـ جامع بيان العلم ، جلد 2 صفحه 90 .
[10] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 413 ، جلد 2 صفحه 102 و 605 .
[11] ـ فواتح الرحموت ، جلد 2 صفحه 510 و البحر المحيط ، جلد 5 صفحه 528 .
[12] ـ لسان الميزان ، جلد 2 صفحه 127 .
[13] ـ إعلام الموقّعين ، جلد 2 صفحه 223 .
[14] ـ البحر المحيط ، جلد 5 صفحه 527 و ارشاد الفحول ، صفحه 82 .
[15] ـ الضعفاء للنسائي ، صفحه 32 .
[16] ـ الضعفاء للبخارى ، صفحه 36 .
[17] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 606 .
[18] ـ الموضوعات ، جلد 3 صفحه 34 و ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 606 .
[19] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 606 .
[20] ـ سوره نجم ، آيات 4 ـ 3 .
[21] ـ سوره نساء ، آيه 82 .
[22] ـ سوره انفال ، آيه 46 .
[23] ـ الاحكام ، جلد 6 صفحه 810 .
[24] ـ الأحكام ، جلد 6 صفحه 811 .
[25] ـ الأحكام، جلد 6 صفحه 811 .
[26] – همان .
[27] – همان .
[28] ـ همان .
[29] ـ الأحكام، جلد 6 صفحه 811 .
[30] ـ همان .
[31] ـ بحار الانوار ، جلد 31 صفحه 296 ، از منابع اهل سنّت بنگريد به شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ، جلد 6 صفحه 215 ، الكامل فى التاريخ ، جلد 3 صفحه 206 الامامة والسياسة ، جلد 1 صفحه 51 .
[32] ـ بحار الانوار ، جلد 22 صفحه 105 ، از منابع اهل سنّت بنگريد به فيض القدير ، جلد 1 صفحه 272 .
[33] ـ البداية والنهاية ، جلد 6 صفحه 354 .