عذاب منتظر بعضی از اصحاب

 

صحابه، ايمن از عذاب و رسوايى؛

در سلسله مباحث آيات امامت و ولايت كه مدّتى است به آن پرداخته‏ايم، گفتيم كه علما و متكلّمين اهل سنّت براى اثبات عدالت تمامى صحابه رسول‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم به آياتى از قرآن كريم استناد مى‏كنند. تا كنون هشت آيه‏اى كه آنان ‏براى صحّت نظر خود به آن تمسّك مى‏كنند را مورد بررسى قرار داده و به اين ‏نتيجه رسيديم كه هيچ يك از آن آيات توان اثبات ادّعاى علماى اهل سنّت را ندارد.

نهمين آيه‏اى كه نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه به آن استناد مى‏كنند، آيه هشت سوره مبارك تحريم مى‏باشد خداوند متعال در اين آيه‏ مى‏فرمايد:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لاَ يُخْزِي ‏اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ ‏رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ».

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبه‏اى‏خالص، اميد است با اين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شمارا در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند، در آن روزى كه خداوند، پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى‏كند، اين در حالى است كه نورشان پيشا پيش آنان و از سوى راستشان در حركت است و مى‏گويند: پروردگارا نور ما را كامل ‏كن و ما را ببخش كه تو بر هر چيز توانايى.

آيه فوق بدين مضمون است كه خداوند متعال در روز قيامت، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم‏و كسانى كه همراه ايشان ايمان آورده‏اند را خوار و رسوا نمى‏كند و از عذاب و عقاب ‏الهى در امانند. نور ايمانشان همراهشان در حركت است و جلوى پاى آنان راروشن مى‏سازد. در آن روز مؤمنان از خداوند مى‏خواهند نورشان را كامل كند و گناهانشان را ببخشايد.

كيفيّت استدلال به آيه فوق براى اثبات عدالت تمامى صحابه بدين قرار است؛ خداوند سبحان به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و همه صحابه – كه همراه ايشان ايمان‏ آورده‏اند – وعده امنيّت و مصونيّت از عذاب و رسوايى مى‏دهد. اين وعده ‏مخصوص كسانى است كه تمام دوران زندگى را با ايمان سپرى كرده و مؤمن ازدنيا رفته باشند. چنين افرادى حتماً انسانهايى عادل مى‏باشند. به عبارت ديگر،خداوند سبحان وعده داده است كه همه صحابه از رسوايى و عذاب در امان‏اند وبراى اينكه صحابه از چنين كرامتى برخوردار باشند بايد تمام دوران حيات را با ايمان طى كنند. قطعاً چنين افراد و صحابه‏اى مزيّن به صفت عدالت خواهند بود.

 

نقد استدلال اهل سنت؛

 

پس از بيان استدلال اهل سنّت به اين آيه، بايد توجّه داشت كه هنگامى ‏استدلال فوق مقرون به صحّت مى‏باشد و مى‏توان به عدالت تمامى صحابه حكم ‏داد كه به سه پرسش زير پاسخى مناسب داده شود.

 

1 – آيا تمام كسانى كه از عذاب و خوارى در امان هستند، عادل مى‏باشند؟ به عبارت ديگر آيا رسوا شدن فاسقين از سوى خداوند سبحان به اين معنا است‏كه هر كه رسوا نشود عادل است؟

 

2 – حرف واو در آيه مورد استشهاد «لاَ يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» از نظر ادبى به چه معنا مى‏باشد؟ اگر واو عاطفه باشد ادّعاى اهل سنّت درست ‏مى‏باشد. امّا اگر واو حرف استيناف(2) باشد، ادّعاى آنان ثابت نمى‏شود.

 

3 – از آيه مورد نظر يا از آيات ديگر بايد ثابت شود كه همه صحابه مؤمن ‏بودند و با ايمان كامل از دنيا رفتند؛ به عبارت روان‏تر بايد ثابت شود كه صحابه، دوران زندگى خود را با ايمان سپرى كرده و در نهايت بدون لغزش از دنيا رفته‏اند.

 

الف: عدم تلازم عدالت و مصونيّت از عقاب؛

 

اكنون كه در طريق استدلال اهل سنّت بر اين آيه حدّاقل سه پرسش ‏كليدى طرح شد جا دارد با پاسخ دادن به اين سؤالات صحّت و سقم استدلال ‏اهل سنّت را مورد بررسى قرار دهيم، هر چند كه پاسخ دادن به اين سؤالات‏ وظيفه مدّعيان درستى نظريّه عدالت صحابه است.

 

پرسش اوّل اين بود كه آيا هر كس كه از رسوايى در امان باشد، عادل ‏است؟ براى پاسخ به اين پرسش نخست معناى «خزى» را بررسى مى‏كنيم. خزى در لغت داراى دو معنا(3) مى‏باشد كه عبارتند از:

 

1 – رسوايى و شرمسارى؛ حال تفاوت نمى‏كند كه اين شر مسارى در برابر ديگران باشد، يا فرد، نزد خود شرمسار و خجل گردد.

 

2 – عقاب و عذاب.

 

اگر منظور از «خزى» در آيه فوق، رسوايى و شر مسارى باشد، نمى‏توان ‏عدالت صحابه را ثابت نمود. عدم افتضاح و شرمسارى صحابه و مؤمنين در قيامت دلالت بر عدالت آنان ندارد. ممكن است عدّه‏اى در قيامت مورد رحمت‏الهى قرار گيرند و رسوا نشوند ولى مستقيم به جهنّم هدايت شوند؛ بنابر اين بين ‏عدم رسوايى در قيامت و عدالت در دنيا تلازمى وجود ندارد.

 

امّا اگر معناى «خزى» عقاب و عذاب باشد؛ يعنى خداوند در روز قيامت ‏پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و صحابه‏اى كه همراه ايشان ايمان آورده‏اند را عقاب نخواهد كرد. امّا بايد به اين نكته ظريف توجّه داشت كه هر تضمينى براى عدم عقاب در آخرت‏به اين معنا نيست كه شخص در تمام دوران حيات خود عادل بوده و با ايمان كامل ‏از دنيا رفته باشد. چه بسا افراد گناهكارى كه در لحظات آخر عمر مورد عفو و بخشش الهى قرار مى‏گيرند. گروهى از اين افراد به خاطر ابتلات و سختى‏هاى ‏دنيوى در عالم برزخ بخشيده مى‏شوند. عدّه ديگرى از ايشان گناهكار مى‏ميرند و در برزخ نيز مورد عفو قرار نمى‏گيرند امّا در قيامت به جهت داشتن يك خصلت ‏پسنديده قابليّت يافته و مورد شفاعت اولياى الهى قرار مى‏گيرند. در برخى از روايات نيز آمده است كه شيعيان گناهكار اگر در دنيا بخشيده نشوند، در برزخ‏ عقاب مى‏شوند تا در قيامت به جهنّم نروند(4). بنابر اين هر مصونيّت از عقاب و تضمين عدم عذاب به اين معنا نيست كه فرد عادل است و با ايمان كامل از دنيا رفته است.

 

ب: معناى حرف واو؛

 

امّا در پاسخ به پرسش دوم مى‏گويم، تماميّت ادّعاى اهل سنّت بر اين ‏متوقّف است كه واو در «لاَ يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» عاطفه باشد نه ‏استيناف.

 

در صورتى كه واو عاطفه باشد، آيه بدين معنا مى‏شود: همان گونه كه‏ خداوند سبحان، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را رسوا و عقاب نمى‏كند، همراهان ايشان را نيز خوار و ذليل نمى‏كند. لذا فقط در صورت عاطفه بودن «واو» نفى رسوايى و عذاب ‏از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، شامل صحابه نيز مى‏گردد.

 

احتمال ديگرى كه در مورد «واو» وجود دارد. اين است كه حرف استيناف ‏باشد؛ به اين معنا كه موضوعى طرح شود سپس پايان يابد و با حرف واو موضوع‏ و مطلب جديدى آغاز شود. در اين صورت آيه مورد استشهاد داراى دو جز مستقل‏ و مجزّاى از يكديگر خواهد بود. در قسمت نخست، خداوند سبحان مى‏فرمايد: ماپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را رسوا و عقاب نمى‏كنيم، و در بخش دوم مى‏فرمايد: كسانى كه با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ايمان آورده‏اند، در روز قيامت نورشان راه را براى ايشان روشن ‏مى‏سازد. و البتّه از اين نكته نبايد غافل شد كه روشنايى در قيامت تلازمى با عدالت و عدم عقاب اخروى ندارد. ممكن است شخص در قيامت راهنمايى شود و مقابل گامهايش روشن و نورانى باشد، امّا به خاطر كردار و اعمال نا صواب ‏دنيوى، در آخرت گرفتار عذاب الهى شود.

 

ج: عدم اثبات ايمان تمامى صحابه؛

 

پرسش ديگرى كه نياز به پاسخ دارد اين است كه آيا از اين آيه يا آيات ‏ديگر ثابت مى‏شود كه تمام صحابه داراى مراتب كمال ايمانى بودند؟ آيه مذكور درصدد بيان اين مطلب نيست كه همه همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مؤمن و داراى ‏ايمانى راستين و كامل بودند و تا آخرين لحظه حيات بر آن باقى ماندند. خداوند سبحان در اين آيه مى‏فرمايد: ما، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و كسانى كه همراه ايشان ايمان ‏آوردند را، رسوا نخواهيم كرد. اين آيه به هيچ وجه ثابت نمى‏كند كه تمام‏ همراهان و صحابه داراى ايمانى راستين و واقعى بودند. در علم اصول فقه اين ‏مطلب ثابت شده و به صورت يك قاعده كلّى در آمده است كه اگر دليلى متضمّن‏ حكمى باشد هرگز اثبات موضوع نمى‏كند. توضيح بيشتر آنكه خداوند سبحان‏ حكمى را بيان مى‏كند و آن عبارت است از عدم رسوايى و عذاب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و مؤمنين، امّا اين حكم ثابت نمى‏كند كه همه همراهان و صحابه مؤمن بودند.

 

قاعده ديگرى نيز در علم اصول وجود دارد به اين بيان كه تمسّك به عام ‏در شبهه مصداقيّه باطل و نا تمام است(5). تطبيق قاعده فوق در بحث حاضر به‏ اين صورت است كه، خداوند متعال مى‏فرمايد: ما پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و مؤمنين را رسوا نمى‏كنيم. اكنون پس از شنيدن اين گزاره در مورد شخص خاصّ شك مى‏كنيم كه ‏آيا اين فرد جز مؤمنين است يا خير؟ پر واضح است و شايد نيازى به مراجعه به ‏علم اصول هم نباشد كه با استناد به آيه مورد بحث نمى‏توان براى فرد مجهول، اثبات ايمان كرد.

 

د: شرط بقاء ايمان؛

 

قبلاً هم به اين مطلب اشاره كرده‏ايم كه در مورد ايمان و شرايط و ويژگيهاى آن بحثهاى فراوانى وجود دارد. نكته‏اى كه پرداختن به آن به مناسبت ‏بحث، خالى از لطف نيست اين است كه آيا صرف ايمان و مؤمن شدن و حدوث‏ ايمان، موجب رستگارى اخروى و جاودانگى در بهشت است؟ به عبارت ديگر آيا ايمان تنها شرط حدوث دارد و شرط بقاء ندارد؟ يعنى آيا لازم نيست كه ايمان ‏آغازين را تا پايان حيات محافظت نمود؟

 

در پاسخ بيان مى‏كنيم شكى نيست كه اتّصاف به ايمان ابتدايى براى ‏رستگارى و سعادت ابدى كافى نيست. مؤمن واقعى كسى است كه ايمانى مستمر و ثابت داشته باشد و در ايمان پايمرد باشد. خداوند سبحان درباره كسانى كه از ايمان گذشته خود باز گردند و مرتد شوند مى‏فرمايد:

 

«وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي ‏الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(6).

 

كسى كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيک ‏گذشته او، در دنيا و آخرت بر باد مى‏رود، و آنان اهل دوزخند، وهميشه در آن خواهند بود.

 

تباه شدن اعمال نيك(7)، عاقبت كسانى است كه در ايمان خود استوار و ثابت قدم نماندند؛ بنابر اين براى اثبات عدالت تمامى صحابه بايد ثابت شود كه‏ همه اصحاب تا پايان عمر، حتّى كسانى كه پس از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در قيد حيات‏ بودند ذرّه‏اى از مبدأ ايمانى فاصله نگرفتند حال آنكه قطعاً چنين موضوعى به ‏شهادت تاريخ و گواه آيات و روايات معتبر به اثبات نرسيده است كه نمونه‏هاى ‏فراوان اين مصاديق را در گذشته ذكر كرديم. و اكنون نيز به جهت يادآورى و تذّكرد و نمونه ديگر را ذكر مى‏كنيم.

 

 

 

دو نمونه از انحراف صحابه؛

 

به شهادت تاريخ و حتّى به اعتراف بزرگان اهل سنّت برخى از صحابه در زمان حيات رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و برخى ديگر پس از در گذشت ايشان مرتد شدند،در اين زمينه در كتب اهل سنّت روايات فراوانى وجود دارد. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مى‏كنيم.

 

«فتزّوج رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم اُم حبيبة بنت أبي سفيان وكانت قبله تحت ‏عبيداللَّه بن جحش الأسدي، فمات عنها بأرض الحبشة وكان خرج بها من‏ مكّه مهاجراً ثم افتتن و تنصّر فمات وهو نصرانيّ وأثبت اللَّه الإسلام لامّ ‏حبيبة… وأبت اُم حبيبة بنت أبي سفيان أن تتنصر… حتّى قدمت المدينة فخطبها رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فزوّجها إياه عثمان بن عفّان»(8).

 

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم با ام حبيبه دختر ابوسفيان ازدواج كردند. ام حبيبه پيش‏ از آن همسر عبيداللَّه ابن جحش بود، عبيداللَّه در حبشه در گذشت، او از مهاجرينى بود كه از مكّه به حبشه هجرت كرد، عبيداللَّه در حبشه ‏مسيحى شد و با همان دين در گذشت. امّا خداوند، همسرش را در اسلام ثابت قدم گذاشت و مسيحى نشد و پس از آنكه از حبشه به‏ مدينه بازگشت، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از او خواستگارى كردند و عثمان او را به همسرى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در آورد.

 

پيش از هجرت پر بركت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به مدينه گروهى از مسلمانان براى ‏رهايى از فشار مشركان قريش، به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به حبشه (اتيوپى فعلى) مهاجرت كردند. مردمان آن سرزمين اكثراً مسيحى بودند لذا جعفر ابن ابى طالب ‏براى اينكه احساسات نجاشى، پادشاه حبشه را تحريك كند و او را به اسلام ‏علاقمند سازد آياتى از سوره مبارك مريم را تلاوت كرد.

 

مسلمانان در مكّه شرايط بسيار سختى داشتند، كسانى كه در آن زمان و شرايط اسلام آوردند به حق كارى سترگ انجام دادند. عبيداللَّه ابن جحش در آن ‏شرايط طاقت فرسا مسلمان شد. وى داماد ابو سفيان بود و مى‏توانست از امتيازات مادّى فراوانى برخوردار گردد، امّا همه آنها را زير پا گذاشت و اسلام آورد امّا احتمالاً به علّت بهره‏مند نبودن از راهنمايى آگاه در حبشه از اسلام بازگشت ومسيحى شد.

 

عبيداللَّه ابن جحش از مصاديق آيه مورد استشهاد مى‏باشد؛ يعنى از همراهان با ايمان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم است. از طرف ديگر مى‏دانيم كه عبيداللَّه ابن‏ جحش در حالى از دنيا رفت كه نصرانى بود. اهل سنّت در مورد عدالت اين فردچه نظرى دارند؟ آيا او را عادل مى‏دانند؟

 

در كتب اهل سنّت روايتى ديگر بدين مضمون آمده است:

 

«عبداللَّه بن سرح يكتب لرسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فلحق بالكفّار فأمر به رسول‏اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم أن يقتل فاستجار له عثمان عنه فأجار رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم»(9).

 

عبداللَّه ابن سرح نامه‏هاى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را مى‏نوشت امّا ناگهان به ‏كافران ملحق شد و رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم دستور قتل او را صادر كردند امّا عثمان او را پناه داد و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به او امان دادند.

 

با تتبّع در كتب روايى و تاريخى مى‏توان به دهها مورد دست يافت، كه ‏افرادى در آغاز مسلمان و مؤمن شدند و مدّتى نيز از همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم ‏بودند، امّا سپس مرتد شدند و از اسلام باز گشتند. عقل سليم حكم مى‏كند كه ‏نمى‏توان چنين افرادى را عادل ناميد؛ بنابر اين نمى‏توان استدلال كرد كه هر كس ‏ايمان آورد و مدّتى با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود، تا آخر عمر مسلمان باقى مانده است و عادل مى‏باشد.

 

 

 

تأمّلى در آيه مورد استشهاد؛

 

تأمّل و دقّت در صدر و ذيل آيه مورد استشهاد (آيه 8 سوره تحريم) نشان ‏مى‏دهد كه اين آيه نه تنها دلالتى بر عدالت صحابه ندارد، بلكه به نحوى بيانگر وافشاگر اين موضوع است كه بسيارى از صحابه كه در آغاز ايمان آورند، مرتكب ‏گناه كبيره شدند و در نتيجه فاسق شدند. در صدر آيه مورد نظر آمده است:

 

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ».

 

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به سوى خدا توبه كنيد توبه‏اى خالص، اميد است با اين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند.

 

خداوند متعال در صدر آيه به همه همراهان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستور مى‏دهدكه توبه نصوح كنند؛ يعنى توبه‏اى خالص و بى بازگشت به گناه. سپس در ذيل آيه ‏آمده است؛

 

«رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ».

 

پروردگارا نور ما را كامل كن و ما را ببخش كه تو بر هر چيز توانايى.

 

در ذيل آيه نيز همه همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم از خداوند متعال طلب ‏بخشايش مى‏كنند. اگر ما باشيم و اخذ به ظواهر آيات – همانطور كه اهل سنّت ‏فقط به ظواهر آيات اكتفاء و استناد مى‏كنند – بايد بيان كرد كه همه صحابه نخست ‏مأمور به توبه شدند و سپس همه طلب عفو كردند. اگر همه صحابه مؤمن و عادل ‏باشند و مصون از عذاب و رسوايى، چرا مأمور به توبه شدند؟ آن هم توبه نصوح. چرا آنان از خداوند طلب عفو و مغفرت مى‏كنند؟ آيا صحابه مرتكب گناه كبيره‏اى ‏شده‏اند كه از بيم رسوايى و افتضاح اين چنين طلب عفو مى‏كنند؟

 

بنابر اين آيه هشت سوره تحريم از عهده اثبات ايمان همه صحابه، استمرار ايمان آنان تا لحظات آخر حيات و در يك كلمه عدالت آنان قاصر و كوتاه است.

 

 

 

تفسير نادرست اهل سنّت؛

 

برخى از علماى اهل سنّت براى تبرئه و تطهير صحابه و بالا بردن مقام ‏آنان حاضرند حرمت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را بشكنند. لذا در تفسير اين آيه مى‏گويند: چون نام رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در كنار نام صحابه بيان شده است يا بايد هم دامان ‏صحابه و هم پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را از گناه پاك و منزّه بدانيم يا اينكه اگر صحابه مرتكب ‏گناه شده‏اند، از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نيز گناه صادر شده باشد!

 

سخن و نظر فوق ناصواب بوده و داراى اشكالات فراوانى است. از جمله ‏اشكالاتى كه مى‏توان بر آنان وارد نمود عبارت است از:

 

1 – حرف واو در «وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ» واو عاطفه نيست و ظهور واو در استيناف قوى‏تر است؛ چون از نظر شيعيان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم داراى مقام عصمت‏ هستند و بنابر نظر اهل سنّت پس از نزول آيه

 

«لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ‏ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً»(10).

 

تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد.

 

از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هيچ گناهى سر نزد و ايشان مرتكب هيچ گناهى‏ نشدند(11).

 

2 – مصونيّت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مقابل گناه، خروج تخصصّى است؛ يعنى‏ چه بخواهيم يا نخواهيم رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم از دايره حكم خارج هستند و نام مبارك ‏رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم براى تكريم و تشريف صحابه در كنار نام آنان ذكر شده است و اين همراهى و تقارن به اين علت نيست كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در عداد ساير مسلمانان‏ مى‏باشند و حكم به ايشان نيز اختصاص دارد.

 

3 – امر به توبه و طلب بخشش براى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و براى صحابه، داراى تفاوت بنيادين و جوهرى مى‏باشد. در اين مورد لازم است كه بين رسول ‏اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و صحابه تفكيك قائل شويم. هر روز بارها سوره مبارك حمد رامى‏خوانيم و از خداوند متعال درخواست هدايت مى‏كنيم، امّا درخواست ما باتقاضاى ائمّه اطهار عليهم السلام تفاوت اساسى دارد. ما درخواست هدايت و دستگيرى‏ داريم امّا حضرات معصومين‏ عليهم السلام راه را گم نكرده‏اند و معنايى بالاتر در نظر دارند. اميرالمؤمنين عليه السلام در تفسير إهدنا مى‏فرمايند:

 

«ثبِّتنا»(12).

 

ما را ثابت قدم دار.

 

همچنين بين طلب مغفرت ما با طلب عفو ائمه اطهارعليهم السلام تفاوت اساسى وجود دارد. صرف نظر از مقام عصمت و عصمت حضرات معصومين ‏عليهم السلام، رسول‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم در مورد طلب مغفرت خويش مى‏فرمايند:

 

«إنّه ليغان على قلبي حتّى استغفر اللَّه مائة مرّة»(13).

 

به درستى كه دلم غبار آلود (تار) مى‏گردد تا اينكه صد بار طلب ‏مغفرت كنم.

 

رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به اين مطلب اشاره دارند كه دل پاكيزه و نورانى زودتر از دل تيره و تار غبار آلود مى‏شود؛ لذا دلهاى پاك نياز بيشترى به استغفار دارند. به‏عنوان مثال لباسهاى سفيد زودتر تيره گى و آلودگى را نشان مى‏دهد، امّا لباسهاى ‏تيره چنين نيستند. بنابر اين دل معصومين ‏عليهم السلام با يك نشست و برخاست يا برخورد با افراد گناهكار غبار آلود و كدر مى‏شود. در روايات نيز آمده است كه ‏معصومين ‏عليهم السلام هر روز بارها استغفار مى‏كنند(14).

 

 

 

پيروى كنندگان از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم؛

 

دهمين آيه‏اى كه اهل سنّت براى اثبات عدالت تمامى صحابه به آن ‏استناد مى‏كنند آيه شصت و چهار سوره مبارك انفال مى‏باشد. در آن آيه خداوند متعال مى‏فرمايد:

 

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ».

 

اى پيامبر! خداوند و مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏كنند، براى حمايت ‏از تو كافى است. (فقط بر آنها تكيه كن)

 

اين آيه بيان مى‏كند كه‏اى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خداوند و مؤمنينى كه از تو پيروى‏ مى‏كنند، براى تو كافى هستند؛ يعنى اگر مى‏خواهى به جنگ بروى يا به نشر وترويج دين بپردازى، گروهى از مسلمانان را به همراه خود ببر.

 

اهل سنّت معتقدند بنابر اين آيه، همه صحابه مؤمن و پيرو رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم بودند؛ لذا همه آنان عادل مى‏باشند.

 

در پاسخ مى‏گوييم اين آيه به هيچ وجه بر اينكه همه صحابه مؤمن و پيرو رسول ‏اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند دلالت نمى‏كند. آيا تخلّف كنندگان از سپاه اسامه كه مورد لعنت ونفرين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم واقع شدند(15)، پيرو رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم هستند؟

 

به علماى اهل سنّت مى‏گوييم، تخلّف برخى صحابه از سپاه اسامه قابل ‏انكار نيست، اگر مى‏پذيريد كه گروهى تخلّف كردند و بر اين باور هستيد كه درعين حال مؤمن و عادل هستند. در پاسخ مى‏گوييم با ادامه آيه شريفه چه مى‏كنيدكه خداوند متعال مى‏فرمايد:

 

«وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»(16).

 

و مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏كنند.

 

بنابر اين كسى كه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم تبعيّت نكند، مؤمن نمى‏باشد.

 

مطلب ديگر آنكه، نمى‏توان قائل شد كه همه پيروى كنندگان از رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم عادل مى‏باشند؛ زيرا بايد اين پيروى و تبعيّت تا آخرين لحظه حيات ‏استمرار داشته باشد. حال آنكه مى‏دانيم برخى از صحابه در دوره كوتاهى از رسول ‏اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم پيروى كردند سپس مرتد شدند و از اسلام برگشتند.

 

يكى از مفسّرين اهل سنّت در مورد تفسير آيه فوق مى‏گويد؛ اين آيه ‏شامل حال همه صحابه نمى‏گردد؛ زيرا در مورد انصار نازل شده است؛ يعنى اى ‏پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم اهل مدينه براى تو كافى و بسنده هستند(17).

 

اگر نظر اين مفسّر را قبول كنيم وضع استدلال اهل سنّت از آنچه هست‏ بدتر مى‏شود چرا كه اين استدلال دست اهل سنّت را در مورد اثبات عدالت ‏بسيارى از بزرگان از جمله خلفا كه از مهاجرين بوده‏اند، كوتاه مى‏كند.

 

 

 

همنشينى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم با برخى از صحابه؛

 

يازدهمين آيه‏اى كه اهل سنّت براى اثبات عدالت تمامى صحابه به آن‏ استناد مى‏كنند آيه بيست و هشت سوره مبارك كهف مى‏باشد. خداوند سبحان دراين آيه مى‏فرمايد:

 

«وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».

 

با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند، و تنهاى ‏رضاى او را مى‏طلبند، و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها بر مگير، و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم ‏اطاعت مكن، همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان‏ افراطى است.

 

خداوند سبحان در اين آيه به رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم دستور مى‏دهد كه همراه با جماعتى باشد كه هميشه به ياد خدا هستند و شب و روز او را مى‏خوانند و به دنبال ‏زينت دنيا نيستند.

 

اهل سنّت و نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه بر اين نظرند كه ‏همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم انسانهاى مؤمن و عادل هستند؛ زيرا خداوند سبحان‏ به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستور مى‏دهد كه با گروهى خاص معاشرت و همنشينى داشته ‏باشد. اين گروه قطعاً فاسق و كافر نيستند؛ زيرا شبانه روز خداوند را عبادت ‏مى‏كنند و به زيور و زينت دنيا چشم نيندوخته‏اند، در نتيجه آنان انسانهاى صالح وعادل هستند.

 

در پاسخ به استدلال فوق مى‏گوييم، اين آيه دلالت ندارد كه همه صحابه‏ مؤمن و عادل مى‏باشند؛ زيرا در اين آيه دو گروه از صحابه معرّفى شده‏اند و خداوند سبحان به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستور مى‏دهد كه تنها با يك گروه همنشين‏ باشد. گروهى صالح و عادل هستند و مشغول عبادت خداوند هستند، و گروهى ‏ديگر كور باطن هستند و از ياد خداوند غافل اند و از هواى نفس پيروى مى‏كنند؛ بنابر اين، آيه فوق نه تنها عدالت تمامى صحابه را ثابت نمى‏كند بلكه بر خلاف ‏مدّعاى اهل سنّت مى‏باشد و پرده از حالات گروهى از صحابه بر مى‏دارد كه هر چند پيرامون رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند امّا داراى سه ويژگى ناپسند بودند؛

 

1 – از ياد خدا غافل بودند؛ 2 – از هواهاى نفسانى پيروى مى‏كردند؛ 3 – كارهايشان افراطى بود.

 

 

 

جهاد و انفاق دو شرط عدالت؛

 

دوازدهمين و آخرين آيه‏اى كه متكلّمين اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود مبنى بر عدالت جميع صحابه، به آن استناد مى‏كنند، آيه ده از سوره مبارك حديد مى‏باشد. در اين آيه خداوند سبحان مى‏فرمايد:

 

«وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَيَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ ‏أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».

 

چرا در راه خدا انفاق نمى‏كنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين همه ‏از آن خدا است؟ كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند، يكسان نيستند، آنها بلند مقام‏تر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند، وخداوند به هر دو وعده نيك داده، و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه ‏است.

 

خداوند متعال در اين آيه مى‏فرمايد: اى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، كسانى كه پيش ازفتح مكّه مسلمان شدند و به جهاد پرداختند و انفاق كردند با كسانى كه پس از فتح ‏مكّه مسلمان شدند و جهاد كردند تفاوت دارند. گروهى كه در مكّه جهاد و انفاق‏ كردند از نظر فضيلت با سايرين يكسان و برابر نيستند. امّا ما به همه آنان وعده‏نيك (بهشت) مى‏دهيم؛ چرا كه اين امر بر همگان واضح است كه شرايط اقتصادى و اجتماعى مسلمانان پيش از فتح مكّه بسيار دشوارتر از شرايط آنان‏ پس از فتح مكّه بود. مسلمانان پس از فتح مكّه وضعيّت اقتصادى مرفّه‏ترى را تجربه مى‏كردند. اهل سنّت بر اين باورند، كه چون خداوند متعال به همه‏ مسلمانان صدر اسلام – پيش و پس از فتح مكّه – وعده بهشت داده است(18) لذا آنان بايد افرادى صالح و عادل باشند؛ زيرا خداوند سبحان به افراد فاسق وگناهكار وعده بهشت نمى‏دهد و چنين انسانهايى وارد بهشت نمى‏شوند.

 

در نقد استدلال اهل سنّت مى‏گوييم آرى! صحابه نيكوكار و مجاهد وارد بهشت مى‏شوند امّا آيا مى‏توان همه صحابه را اهل انفاق و جهاد دانست؟

 

مگر نه آنكه گروهى از صحابه در ميدان جنگ حاضر نمى‏شدند و گروهى ديگر در لحظات خطرناك جنگ، فرار را بر قرار ترجيح مى‏دادند. برخى از صحابه بسيار بخيل و تنگ نظر بودند و حتّى حاضر نمى‏شدند كه حقوق شرعى و زكات ‏بپردازند. لذا آيه فوق در صورتى مى‏تواند عدالت صحابه را ثابت كند كه ايشان ‏داراى دو شرط باشند؛ 1 – مجاهد باشند و در راه خدا بجنگند؛ 2 – با سعه صدر وگشاده رويى به مستمندان كمك كنند.

 

بنابر اين آيه فوق عدالت صحابه را ثابت نمى‏كند، و نمى‏توان قائل به جهاد وگشاده دستى همه صحابه شد.

 

اين آيه تنها در مقام بيان تفاوت بين دو گروه از مسلمانان مى‏باشد؛ كسانى كه قبل از فتح مكّه مسلمان شدند و كسانى كه پس از آن ايمان آوردند. درست است كه خداوند متعال به همه مسلمانان وعده بهشت و رستگارى داده‏ است امّا آن وعده مسبوق به آن دو شرط است. شخص بايد مسير سعادت را طى ‏كند تا رستگار شود و در غير اين صورت دست‏يابى به رستگارى خيال خام خواهد بود. در يك كلام مى‏توان گفت كه خداوند به همه موجودات وعده نيك داده است‏به شرطى كه در مسير كمال و ايمان حركت كنند.

 

 

 

يادى از شهيد آيت اللَّه مطهرى قدس سره؛

 

امروز در آستانه سالگرد شهادت آيت اللَّه مطهرى قدس سره هستيم. ايشان حقّ ‏عظيمى به گردن بسيارى از اساتيد حال حاضر دانشگاه و حوزه دارند. من خود شاهد بودم هنگامى كه ايشان، نام رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را بر زبان جارى مى‏كردند، اشك از چشمانشان جارى مى‏شد. ايشان بسيار مخلص و مؤمن بودند.

 

متأسّفانه امروزه بسيارى از كتابهاى ايشان مورد غفلت واقع شده است. به ‏جوانان توصيه و سفارش مى‏كنم كتابهاى شهيد مطهرى قدس سره را با دقّت مطالعه‏ كنند، به خصوص كتابهايى از ايشان را كه در مورد نظريّات انقلاب و مسائل ‏انقلاب مى‏باشد. متأسّفانه برخى از مطالب مهمّ كتابشان امروزه حذف و سانسور مى‏شود.

 

خداوند متعال مى‏فرمايد:

 

«لاَ يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ‏ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا»(19).

 

كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند يكسان نيستند. آنها بلند مقام‏تر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند.

 

شهيد مطهرى قدس سره را بحقّ مى‏توان مصداقى از آيه فوق دانست. ايشان ‏فضايل فراوانى داشتند، امّا مهمترين فضيلت ايشان اين بود كه قبل از پيروزى ‏انقلاب، همراه انقلاب بودند و آن را يارى كردند و از اعتقادات مردم صيانت ‏نمودند. ايشان از نشر و ترويج افكار و اعتقادات انحرافى با سلاح قلم و منطق ‏جلوگيرى كردند و با برهانى نيرومند با تفكّرات التقاطى و انحرافى مبارزه نمودند.

 

نبايد شهيد مطهرى قدس سره را با كسانى كه امروزه بر سر سفره گسترده انقلاب ‏نشسته‏اند و مدّعى انقلاب اند همسنگ و يكسان قرار دهيم. شرايط امروز را نمى‏توان با شرايط قبل از انقلاب يكسان دانست. امروزه، همه منابع و ذخائر در اختيار گروه حاكم است و شرايط مملكت عادى و آرام است. شرايط امروز را نمى‏توان با گذشته مقايسه كرد. گذشتگانى كه از آغاز همراه انقلاب بودند را نيز نمى‏توان با كسانى كه امروز داعيه دارند سنجيد. امروزيان ميراث خوار زحمات ‏گذشتگان هستند و بيش از زحمت كشيده‏ها هم مدّعى مى‏باشند.

 

انشاء اللَّه خداوند متعال ايشان و تمام علماى شيعه را غريق رحمت‏ بى‏كران خود سازد.

 

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

 

 

 

خودآزمايى؛

 

1   اهل سنّت چگونه با استناد به آيه هشت سوره تحريم عدالت صحابه‏ را ثابت مى‏كنند؟

 

2   آيا بين عدالت و عدم عذاب و رسوايى تلازمى وجود دارد؟

 

3   خزى داراى چند معنا مى‏باشد؟

 

4   آيا ايمان تنها به شرط حدوث نياز دارد؟

 

5   دو نمونه از انحراف صحابه را بيان كنيد.

 

6   چرا ائمّه اطهارعليهم السلام استغفار و توبه مى‏كنند؟

 

7   رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در مورد توبه كردن خود چه مى‏فرمايند؟

 

8   دهمين آيه مورد استدلال براى اثبات عدالت صحابه چيست؟ آن رانقد كنيد.

 

9   يازدهمين آيه، از آيات عدالت صحابه را بررسى و نقد كنيد.

 

10   بر اساس آيه 10 سوره مبارك حديد دو شرط مهمّ عدالت صحابه‏ چيست؟

 

11   سپاهى را نام ببريد كه گروهى از اصحاب از شركت در آن خوددارى‏ كردند.

 

 

 

……………….( Anotates )……………..

 

1) سوره تحريم، آيه 8.

 

2) در صفحات بعد توضيح معنى «واو عاطفه» و «واو استيناف» بيان مى‏شود.

 

3) كتاب العين، جلد 4 صفحه 290.

 

4) علّامه مجلسى در جلد 5 بحار الانوار، صفحه 334 مى‏فرمايد: بدان در بين اماميّه اختلافى‏ نيست كه اصحاب كبائر از مؤمنين مخلّد در آتش نمى‏شوند امّا اينكه آيا داخل در آتش ‏مى‏شوند يا فقط در محشر و برزخ عذاب مى‏شوند اختلاف است. سپس ايشان در جلدششم صفحه 214 روايتى از امام صادق عليه السلام آورده‏اند كه حضرت فرموده‏اند «واللَّه ما أخاف عليكم إلّا البرزخ». به خدا سوگند براى‏ شما جز از برزخ نمى‏ترسم.

 

5) براى اطّلاع بيشتر رجوع كنيد به جزوه شماره 46 صفحه 11.

 

6) سوره بقره، آيه 217.

 

7) در علم كلام به تباه شدن اعمال نيك، «إحباط» گفته مى‏شود.

 

8) مستدرك حاكم، جلد 4 صفحه 20.

 

9) مستدرك حاكم، جلد 3 صفحه 45.

 

10) سوره فتح، آيه 2.

 

11) تفسير فخر رازى، جلد 28 صفحه 78 و فتح البارى، جلد 11 صفحه 378.

 

12) مفتاح الفلاح، صفحه 788.

 

13) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 204 و از منابع اهل سنّت بنگريد به: مسند احمد، جلد 4صفحه 211.

 

14) كافى، جلد 2 صفحه 50.

 

15) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6 صفحه 52.

 

16) سوره انفال، آيه 64.

 

17) الدّر المنثور، جلد 3 صفحه 200.

 

18) الدّر المنثور، جلد 6 صفحه 172.

 

19) سوره حديد، آيه 10.

 

 

 


جستجو