اوصاف اصحاب به گواهی تاریخ

 

نشانه‏هاى همراهان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم؛

موضوع سخن، عدالت تمامى صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بود. تا كنون ‏شش آيه از آياتى كه علماء و متكلّمين اهل سنّت براى اثبات نظر خود به آن ‏استناد مى‏كنند را نقد و بررسى نموديم و بدين نتيجه مهم و قطعى دست يافتيم‏كه هيچ يك از آن آيات مدّعاى اهل سنّت را اثبات و تأييد نمى‏كند.

هفتمين آيه‏اى كه نظريّه پردازان عدالت صحابه به آن استناد مى‏كنند آيه 29 سوره مبارك فتح مى‏باشد، در اين آيه خداوند متعال مى‏فرمايد: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ‏ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ‏ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً».

 

محمد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خداست، و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سر سخت و شديد، و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال‏ ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين ‏توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن ‏پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وا مى‏دارد، اين براى آن است كه ‏كافران را به خشم آورد! ولى كسانى از آنها را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى ‏داده است.

در آيه فوق، خداوند متعال از رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم با نام مباركشان ياد و مأموريت رسالت ايشان را بيان مى‏كند و سپس اوصاف و نشانه‏هاى همراهان ‏رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم، «وَالَّذِينَ مَعَهُ» را ذكر مى‏كند. خداوند متعال در اين آيه نخست‏ برخى از صفات و ويژگى‏هاى مؤمنين را از ديدگاه تورات بيان مى‏كند كه عبارتند از؛

1 – «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ»؛ در مقابل دشمنان، كفّار و ملحدين، سر سخت ‏و شديد هستند و با تصلّب، غيظ و پايمردى برخورد مى‏كنند.

2 – «رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»؛ در برابر مؤمنين با رأفت و رحمت رفتار مى‏كنند.

3 – «تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً»؛ پيوسته در حال ركوع و سجوداند.

4 – «يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً»؛ طالب فضل و رضاى الهى هستند.

5 – «سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ»؛ چهره ايشان خبر از سجده‏هاى طولانى مى‏دهد. خداوند متعال سپس در همان آيه صفات مؤمنين را از انجيل بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: «كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ… » مؤمنين همانند نهالى هستند كه سر از خاك ‏بيرون آورده‏اند و داراى شاخ، برگ و قوّت مى‏باشند و مى‏توانند راست قامت‏ بايستند. «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» به گونه‏اى كه زارع از تماشاى اين‏ نهال نيرومند، لذّت مى‏برد و دشمنان و كينه توزان را به غيظ و غضب وا مى‏دارد.

خداوند متعال در آيه 28 سوره فتح؛ يعنى يك آيه قبل از آيه مورد بحث‏ وعده پيروزى دين اسلام را مى‏دهد و مى‏فرمايد:

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى ‏بِاللَّهِ شَهِيداً»(2). او كسى است كه رسولش‏صلى الله عليه وآله وسلم را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز كند و كافى است كه خداوند گواه اين موضوع‏ باشد.

خداوند متعال در اين آيه با چنان قاطعيّتى شهادت خود را كافى مى‏داند كه ‏هر شنونده‏اى به اين موضوع پى مى‏برد كه خداوند بهترين شاهد و گواه است. متعلّق شهادت خداوند متعال آيه بعدى مى‏باشد؛ يعنى رسالت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم وعلائم و صفات همراهان ايشان.

خداوند سبحان در آيه‏اى ديگر برخى از صفات مؤمنين واقعى – كه خداوند آنها را دوست مى‏دارد و آنها نيز خداوند را دوست مى‏دارند – را بيان مى‏كند.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ‏ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي‏ سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ ‏عَلِيمٌ»(3).

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هر كس از شما، از آيين خود باز گردد، به خدا زيانى نمى‏رساند خداوند جمعيّتى را مى‏آورد كه آنها را دوست ‏دارد و آنان نيز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سر سخت و نيرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند، اين فضل خدا است كه به ‏هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى‏دهد و فضل خدا وسيع و خداوند داناست.

بر اساس آيه فوق، برخى ديگر از صفات مؤمنين واقعى عبارت است از؛ فروتنى در برابر مؤمنين؛ با شدّت و حدّت در برابر مشركين؛ جهاد در راه خدا و بى‏اعتنايى به سرزنشهاى ديگران.

در اين آيه، خداوند متعال به همه آنانى كه ايمان آورده‏اند اعلام مى‏كند: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر از ايمان و اعتقاداتتان بر گرديد و مرتد شويد، خداوند از وعده خود كه غلبه و پيروزى دين اسلام بر همه اديان و تفكّرات است‏ عدول نمى‏كند.

اسباب و ابزار غلبه دين الهى، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و اصحاب راستين ايشان‏ مى‏باشند؛ بنابر اين خداوند گروهى را جايگزين شما مى‏كند تا وعده خود را محقّق ‏سازد؛ گروهى كه در راه خدا جهاد مى‏كنند و از شماتت و سرزنش ديگران هيچ ‏ترس و هراسى ندارند.

آرى! اصحاب راستين كسانى هستند كه در برابر همه سختى‏ها و ناملايمات صبور هستند. زخم شمشير و زخم زبان را تحمّل مى‏كنند، و چه بسا كه ‏تحمّل زخم زبان و شماتت، سخت‏تر از زخم شمشير مى‏باشد؛ زيرا زخم زبان ‏قابل التيام نيست امّا جراجت شمشير پس از مدّتى بهبود مى‏يابد و آثار آن از بين‏مى‏رود.

به قول شاعر؛ جراحات السنان له التئام ولا يلتام ما جرح اللسان(4)اين برد بارى و تحمّل در برابر همه سختيها، به رايگان به دست نمى‏آيد، و گنج ‏شايگانى است كه خداوند سبحان به هر كه بخواهد و قابليّت و استعداد داشته‏ باشد، ارزانى مى‏دارد. از مجموع آيات سوره فتح و مائده روشن شد كه خداوند متعال، بندگان وبرگزيدگان ويژه‏اى را با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم همراه مى‏كند، تا به وسيله آنان وعده ‏خود را محقّق كند.

وعده خداوند سبحان كه، پيروزى و غلبه دين اسلام بر تمام اديان است، وعده‏اى حتمى و تخلّف‏ ناپذير است، امّا هنوز اين وعده محقّق نشده است و با اوضاع و احوال موجود كه فتنه‏هاى عصر غيبت از همه سو ما را احاطه كرده است ‏نيز معلوم نيست كه چه زمانى به اين وعده جامه عمل پوشانده خواهد شد، امّا آنچه كه مسلّم و قطعى است اين است كه، حتماً اين وعده روزى محقّق‏خواهد شد.

 

نشانه‏هاى مؤمنين؛

اين افراد كه همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏باشند و اسباب و ابزار اوّليه ‏براى غلبه دين اسلام هستند داراى علائم و نشانه‏هايى مى‏باشند كه در اين جامناسب است با توجّه به آيات قرآن مجيد، صفات و ويژگى‏هاى برجسته مؤمنين ‏واقعى را دسته بندى نماييم.

الف: ويژگى‏هاى مؤمنين در تورات(5)؛

قرآن كريم، برخى از صفات و ويژگيهاى مؤمنين را از ديدگاه تورات بيان ‏مى‏كند كه شامل صفات ذيل مى‏شود؛ 1 – در برابر كفّار و ملحدين سرسخت و شديد هستند؛ 2 – در برابر مؤمنين با رأفت و رحمت رفتار مى‏كنند؛ 3 – پيوسته درحال ركوع و سجوداند؛ 4 – طالب فضل و رضاى الهى هستند؛ 5 – چهره‏هاى آنان ‏خبر از سجده‏هاى طولانى مى‏دهد.

 

ب: ويژگى‏هاى مؤمنين در انجيل(6)؛

 

قرآن مجيد برخى ديگر از صفات مؤمنين را از انجيل بيان مى‏كند و مى‏فرمايد مؤمنين همانند نهالى هستند كه تازه سر از خاك بيرون آورده‏اند امّا سريع رشد مى‏كنند و نيرومند مى‏شوند و روى پاى خود مى‏ايستند؛ به گونه‏اى كه ‏زارعان را به شگفتى وا مى‏دارد. در انتها خداوند متعال مى‏فرمايد اين ويژگى‏ها در وجود مؤمنين به اين دليل است كه كافران را به خشم آورد.

 

ج: ويژگى‏هاى مؤمنين در قرآن(7)؛

 

قرآن مجيد ويژگيهايى را هم خودش مستقيماً به مؤمنين نسبت مى‏دهد؛ تواضع و فروتنى در برابر مؤمنين، با شدّت و صلابت بودن در برابر كفّار، جهاد در راه خدا و بى توجّهى به سرزنش ملامتگران و بد خواهان از جمله ويژگيهايى است ‏كه قرآن مجيد براى مؤمنين راستين مى‏شمارد.

استدلال مالك و كافر دانستن شيعيان؛

 

مالك ابن انس (179 – 95 هـ ق)(8) يكى از فقهاى برجسته اهل سنّت درذيل آيه 29 سوره فتح، آنجا كه خداوند متعال مى‏فرمايد:

 

«لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ». اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد.

 

مى‏گويد: «بلغني أنَّ النصارى كانوا إذا رأوا الصحابة الذين فتحوا شام يقولون: واللَّه لَهؤلاء خير من الحواريّين فيما بلغنا وصدقوا في ذلك؛

 

اين گونه آگاه شدم، هنگامى ‏كه مسيحيان، صحابه فاتحين شام را مى‏ديدند مى‏گفتند: به خدا سوگند اين گروه بهتر از حواريّون‏ مى‏باشند. همان گونه كه خبر آنان به ما رسيده است. اين گفته آنان‏ راست مى‏باشد.

 

«فإنّ هذه الاُمّة معظّمة في الكتب المتقدّمة وأعظمها وأفضلها أصحاب ‏رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم وقد نوه اللَّه تبارك وتعالى بذكرهم في الكتب المنزلة والأخبار المتداولة ولهذا قال سبحانه وتعالى ههنا «ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي‏ التَّوْرَاةِ» ثم قال: «وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ»…؛

و از اين امّت در كتابهاى ]آسمانى[ پيشين به بزرگى ياد شده است. عظيم‏ترين و با فضيلت‏ترين آنها، اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم ‏مى‏باشند، و به همين دليل خداوند متعال از آنان در كتب آسمانى و در اخبار رايجِ ميان مردم، ياد كرد، لذا خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد: «اين توصيف آنان در تورات است» سپس مى‏فرمايد: «و امّا توصيف ‏آنان در انجيل… ».

 

«ومن هذه الآية انتزع الإمام المالك في رواية عنه بتكفير الروافض، الّذين ‏يبغضون الصحابة. لأنّهم يغيضونهم ومن غاظ الصحابة فهو كافر، لهذه‏ الآية ووافقه طائفة من العلماء»(9).

 

از اين آيه، مالك، حكم به كفر رافضى‏ها (شيعه) كه بر صحابه ‏خشمگين مى‏شدند داده است؛ زيرا هر كس بر آنان خشم كند براساس دلالت آيه كافر است، و گروهى از فقهاء نيز رأى مالك را دراين زمينه پذيرفته‏اند.

 

استدلال فقيه درجه اوّل اهل سنّت موجب شگفتى است. اگر روش ‏استدلال آنان در همه ابواب فقهى به اين فضاحت باشد، واى بر فقهاى آنان كه با اين نحوه استنباط، فقه خود را به ابتذال كشانده‏اند؛ زيرا در راه استنباط از ساده‏ترين مسائل غفلت نموده‏اند.

 

خلاصه استدلال مالك ابن انس از اين قرار است كه، مبغض صحابه كافر است، شيعيان بغض و كينه صحابه را در دل دارند، در نتيجه شيعيان كافر هستند.

 

خداوند سبحان به دو دليل همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را مورد تمجيد و تكريم قرار داده است؛

 

1 – پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را به وسيله آنان خشنود سازد.

 

2 – كافران از ديدن آنان خشمگين و ناراحت شوند.

 

در نتيجه چون شيعيان خشم و كينه صحابه را در دل دارند، پس آنان نيز كافر هستند؛ بنابر اين هيچ كس حق ندارد در دل هم بغض و كينه‏اى از صحابه‏رسول‏ اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم داشته باشد.

 

استدلال فوق، استدلالى پوشالى و تهى است و بر خلاف ظاهر فريبنده ‏آن، مبناى علمى ندارد. استدلال اهل سنّت و علماى درجه اوّل آنان كه بر كرسى‏ فتوا و رياست نشسته‏اند، نشان دهنده تهى بودن دست آنان از مبانى و مبادى ‏علمى است و اين موجب شرمسارى كسانى است كه خود را پيرو و رهرو اين گونه ‏افراد مى‏دانند.

نقد استدلال مالك و پيروان او؛

 

با اندكى تأمّل در نكاتى كه تا به حال بيان نموديم، ضعف استدلال مالك ‏روشن مى‏گردد.

 

الف: قرآن، و برخى ديگر از علائم صحابه؛

 

آيه مبارك سوره فتح نمى‏تواند در مقام ستايش، تكريم و تجليل از همه ‏صحابه باشد؛ زيرا اوصافى چون رحمت و رأفت در برابر مؤمنين و شدّت و حدّت‏ در برابر ملحدّين را براى صحابه ذكر مى‏كند حال آنكه به طور قطع و جزم‏ مى‏دانيم كه همه همراهان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم داراى اين دو ويژگى نبودند. لذا تنها دو راه در پيش رو داريم، 1 – اين آيه را ناظر به همه صحابه ندانيم و بگوييم برخى ‏از صحابه داراى ويژگى‏هاى ذكر شده بودند، اين نظر را ما نيز مى‏پذيريم؛ 2 -بگوييم قرآن كريم دروغ مى‏گويد! سؤال ما از علماى اهل سنّت اين است كه كدام ‏يك از دو راه فوق را بر مى‏گزينيد؟

 

مالك مدّعى است كه عبارت «وَالَّذِينَ مَعَهُ» در سوره فتح، همه صحابه را شامل مى‏شود ولى ما در پاسخ مى‏گوييم چنان نيست؛ زيرا تمام صحابه اوصاف و ويژگى‏هاى ذكر شده براى مؤمنين را دارا نمى‏باشند. خداوند متعال در رابطه با برخى از صحابه كه فاقد اوصاف مؤمنين بودند؛ يعنى از جنگ و مبارزه با كفّار مى‏ترسيدند و با آنان با صلابت برخورد نمى‏كردند و با مؤمنين با عطوفت رفتار نمى‏كردند مى‏فرمايد:

 

«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ ‏مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ»(10).

 

كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود كه در آن فرمان جهاد باشد؟ امّا هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل‏ مى‏گردد كه در آن سخنى از جنگ است، بيماردلان را مى‏بينى كه‏ همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى‏كنند، پس‏ مرگ و نابودى بر آنان سزاوارتر است!

 

آيا به كسانى كه به محض تأخير در نزول وحى، زبان به اعتراض ‏مى‏گشودند و هنگام جهاد فرار مى‏كردند و از ترس گويا در آستانه مرگ قرار گرفته‏اند، مى‏توان نام صحابى نهاد!؟ آيا اين افراد، صفات همراهان راستين ‏رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را دارند!؟

 

در آيه ديگر خداوند سبحان در رابطه با آنان مى‏فرمايد:

 

«قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأْتُونَ ‏الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً × أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ‏ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم‏ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ‏ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»(11).

 

خداوند كسانى كه مردم را از جنگ باز مى‏داشتند و كسانى را كه به ‏برادران خود مى‏گفتند: به سوى ما بياييد (و خود را از معركه بيرون ‏كشيد)، به خوبى مى‏شناسد و آنها (مردمى ضعيف‏اند و) جز اندكى‏پيكار نمى‏كنند × آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند و هنگامى‏كه (لحظات) ترس (و بحرانى) پيش آيد، مى‏بينى آن چنان به تو نگاه ‏مى‏كنند، و چشمهايشان در حلقه مى‏چرخد، كه گويى مى‏خواهند قالب تهى كنند! امّا وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى‏ تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيّت بر شما مى‏گشايند(و سهم خود را از غنايم مطالبه مى‏كنند)، در حالى كه در مال حريص‏ و بخيلند، آنها (هرگز) ايمان نياورده‏اند، از اين رو خداوند اعمالشان‏ را حبط و نابود كرد و اين كار بر خدا آسان است.

 

در اين آيه هم مانند آيه قبل خداوند متعال برخى از صفات همراهان ‏دروغين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را بر مى‏شمارد؛ كسانى كه مردم را از جنگ باز مى‏دارند و همانند مرگ، از جنگ مى‏ترسند. وحشت در هنگام جنگ و شجاعت در زمان ‏صلح از خصوصيّات بارز آنان است. بعد از اتمام جنگ با چهره‏اى حق به جانب وتند زبانى، غنيمت مطالبه مى‏كنند و سهم خود را مى‏خواهند.

 

آيا اين افرد كه در منطق قرآن به بيماردلان معروف شده‏اند، جزء اصحابِ مورد تمجيد قرآن مى‏باشند؟

 

بر اساس دو آيه فوق با برخى از صفات همراهان دروغين رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم‏آشنا شديم كه عبارتند از؛

 

1 – افرادى ترسو، بزدل و تنگ نظر؛ 2 – در مقابل حوادثى كه ممكن است‏ روى دهد، با بيم و خوف برخورد مى‏كنند؛ 3 – نسبت به مؤمنان تنگ نظراند؛ 4 -نسبت به اعمال و افعال خير ممسك هستند، كار خير نمى‏كنند و خير و خوبى ‏ديگران را نمى‏خواهند(12) 5 – پس از دوران وحشت و خوف و در روزگار صلح و سلامتى با زبانى تند و تيز با مردم برخورد مى‏كنند.

 

حال پرسش اساسى اين است كه اگر تمام صحابه داراى اوصاف ذكر شده‏ در سوره فتح مى‏باشند، پس خداوند متعال اوصاف گروه دوّم را به چه كسانى ‏نسبت مى‏دهد؟ اگر تمام صحابه به نحو عموم و شمول مردمانى سالم، صالح وعادل باشند قرآن كريم چه مى‏گويد و متعلّق اوصاف فوق چه كسانى هستند؟

 

ب: دشمنى در ميان صحابه؛

 

با رجوع به صفحات تاريخ روشن مى‏شود كه بين برخى از صحابه رأفت و رحمت وجود نداشت. آنان با كوچكترين بهانه‏اى به جنگ با يكديگر مى‏پرداختند و دستهايشان را به خون يكديگر آلوده مى‏كردند و از اين بابت به هيچ وجه ‏ناراحت و نگران نبودند.

 

مگر طلحه، زبير و اميرالمؤمنين عليه السلام جزء اصحاب نبودند؟ جنگ جمل را چه كسانى به راه انداختند؟ صحابه‏اى كه رو در روى هم ايستادند و بر روى هم‏ شمشير كشيدند آيا نسبت به يكديگر رحمت و عطوفت داشتند؟ چه كسانى درجنگهاى صفّين و نهروان در مقابل يكديگر ايستادند؟ مگر نه اينكه طرفين ‏مبارزه از صحابه بودند؟ (بدون در نظر گرفتن اينكه حق به جانب چه كسى‏مى‏باشد)، مگر كسانى كه خانه خليفه سوّم را محاصره كردند و عثمان را به قتل ‏رساندند جزء صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نبودند(13)؟

 

آتش جنگ را كينه و غضب شعله‏ور مى‏سازد؛ بنابر اين جنگهاى صحابه با يكديگر، ريشه در مهربانى و عطوفت ندارد، بلكه ريشه در بغض و كينه دارد. طلحه در جنگ جمل از پشت سر تير خورد و كشته شد. گروهى به دنبال پيدا كردن قاتل طلحه بودند كه مروان ابن حكم، قتلِ طلحه را به گردن گرفت و گفت:

 

«واللَّه إنّ دم عثمان عند هذا»(14).

 

به خدا سوگند، اين شخص [طلحه] مسئول خون عثمان است.

 

واقعيّت خارجى قابل انكار نيست، عثمان و قاتل او، عمّار ياسر و قاتل او و بسيارى از مسلمانان كه دستشان به خون يكديگر آغشته شد. همه جزء صحابه ‏بودند همه اين وقايع تاريخى، حاكى از يك واقعيّت غير قابل انكار است و آن‏ اينكه نمى‏توان همه صحابه را عادل دانست؛ زيرا آنان در ميان خود رفتارى توأم‏ با عطوفت و مهربانى نداشتند.

 

ج: صحابه و فرار از جهاد؛

 

ويژگى مهم ديگرى كه خداوند متعال به صحابه واقعى نسبت مى‏دهد اين ‏است كه آنان در برابر دشمنان با صلابت و شدّت برخورد مى‏كنند و از ميدان جهاد فرار نمى‏كنند. حال آنكه بسيارى از صحابه ميدان جنگ و كار زار را ترك مى‏كردند و در لحظات خطرناك فرار را بر قرار ترجيح مى‏دادند.

 

بنابر روايات اهل سنّت، فرار از جنگ از گناهان كبيره هفتگانه مى‏باشد و به دست آوردن رضا و خشنودى خداوند با فرار از جنگ حاصل نمى‏شود. يكى از موارد فرار صحابه از جنگ – كه البته براى زير سؤال بردن عدالت ايشان همين‏ مورد به تنهايى كافى است – سرپيچى از دستور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در پيوستن به سپاه ‏اسامه بود.

 

رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در مورد تخلّف كنندگان از سپاه اسامه فرمودند:

 

«لعن اللَّه من تخلّف عن جيش اُسامه»(15).

 

خداوند لعنت كنند، كسانى كه سپاه اسامه را همراهى نكند.

 

آيا باز هم مى‏توان قائل به عدالت تمامى صحابه شد؟ آيا صحابه‏اى كه از سپاه ‏اسامه تخلّف كردند و صراحتاً مورد لعن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم قرار گرفتند، مى‏توانند مورد رضاى خداوند سبحان قرار گيرند؟

 

د: نقدى ادبى بر مالك؛

 

در برابر استدلال مالك ابن انس و پيروان وى، مى‏گوييم آيه 29 سوره ‏فتح بر خلاف ادّعاى آنان دلالت مى‏كند.

 

خداوند متعال پس از بيان صفات مؤمنين در انتهاى آيه فرمود:

 

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»(16).

 

كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.

 

كسى كه اندك آشنايى با ادبيّات عرب داشته باشد مى‏داند كه حرف جرّ (من) در اين آيه به معناى ابتداى غايت و بيانيّه نمى‏باشد و فقط به معناى ‏تبعيضيّه مى‏باشد(17). لذا آيه اين گونه معنا مى‏شود كه خداوند سبحان به برخى (نه ‏همه) از صحابه كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند اجر و پاداش بزرگ‏ مى‏دهد. از اين آيه در مى‏يابيم كه همه صحابه كارهاى نيك و شايسته انجام ‏نمى‏دادند و بر ايمان و پيمان خود وفادار نماندند.

 

براى توضيح بيشتر بيان مى‏كنيم كه قيد علامت احتراز است. به عنوان ‏مثال، اگر فردى گفت: سيّد را احترام كن. سيّد قيد احترازى است؛ يعنى احترام‏ غير سيّد واجب و لازم نمى‏باشد. در اين آيه نيز قيد ايمان و عمل صالح احترازى‏ مى‏باشد؛ يعنى همه كسانى كه با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم همراه بودند مشمول غفران واجر عظيم نيستند و تنها آن پاداش شامل حال كسانى مى‏شود كه داراى ايمان و عمل صالح باشند. البتّه در ايمان نيز بايد هيچ شك و ترديدى وجود نداشته باشد، همانطور كه خداوند سبحان مى‏فرمايد:

 

«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ ‏وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»(18).

 

در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده‏اند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند، و هرگز تغيير وتبديلى در عهد و پيمان خود ندادند.

 

و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

 

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ ‏وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(19).

 

مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان‏ آورده‏اند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده‏اند، آنها راستگويانند.

پشت پرده استدلال اهل سنّت؛

 

استناد مالك ابن انس و همفكران وى به آيه 29 سوره مبارك فتح براى ‏اثبات كفر شيعيان، بسيار آزار دهنده مى‏باشد؛ زيرا با توجّه به كيفيّت استدلال‏ آنان، از يك طرف اطمينان و يقين ما به بى سوادى و كم بضاعتى علماى آنان ‏بيشتر مى‏شود و به قدرت علمى و عظمت علماى شيعه بيشتر پى مى‏بريم، و ازسوى ديگر بى سوادى علماى گذشته آنان، چهره واقعى علماى امروزين آنان وبى سوادتر بود نشان را نمايان‏تر مى‏كند. به هرحال، در جلسات عمومى بارها از آنان دعوت به مناظره كرده‏ايم. كه يا آنان در اين مجلس حاضر شوند يا ما در هر مجلسى كه تعيين كنند حاضر شويم و بسيار صريح و به دور از ملاحظات سياسى ‏به نقد و بررسى آراء يكديگر بپردازيم، امّا متأسّفانه تا كنون پاسخى دريافت‏ نكرده‏ايم. حتّى به آنان اعلام كرده‏ايم كه اگر بتوانند در مجلسى ما را محكوم ‏كنند، احتمالاً مليونها شيعه تغيير عقيده مى‏دهند و سنّى مى‏شوند ولى با اين ‏انگيزه نيز آنان هنوز حاضر نشده‏اند كه تن به مناظره دهند. اگر مالك ابن انس، شافعى و… براى اثبات كفر شيعيان به اشكالات ما توجّه نداشتند، چگونه به خود جرأت داده‏اند كه بر كرسى بلا منازع فتوا و استدلال تكيه زنند و حكم به تكفير ديگران دهند و اگر به اشكالاتِ استدلال خود توجّه داشتند و حكم تكفير صادر كردند، بدانند كه از دايره عدالت بيرون رفته‏اند، ناگزير يا عالم نيستند و يا عادل.

 

هـ : بغض و كينه در ميان صحابه؛

 

مالك و پيروان وى با استناد به آيه 29 سوره فتح مى‏گويند: هر كس بغض‏ و كينه صحابه را در دل داشته باشد، كافر است، و چون شيعيان بغض صحابه رادر دل دارند، كافر هستند. پرسش ما از علماى اهل سنّت اين است كه، اگر دو نفر از صحابه به خاطر مسائل مالى و خانوادگى با هم نزاع كردند و اختلافى داشتند، آيا آن دو على رغم صحابى بودن، كافر هستند؟ اگر صرف نزاع و بغض نسبت به‏ صحابه را موجب ارتداد بدانيد بايد عمر، ابو هريره و خالد ابن وليد نيز كافر باشند؛ زيرا هنگامى كه ابو هريره از بحرين با ثروت فراوان بازگشت، عمر بر او غضب‏ نمود و او را به گونه‏اى مورد ضرب و شتم قرار داد كه خون از بدن ابو هريره جارى‏ گشت(20).

 

عمر و ابو هريره هر دو صحابى بودند. ابو هريره حدود پنج هزار روايت از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده است. حال چه تعداد جعلى و چه تعداد درست مى‏باشد را بايد در جاى ديگرى بررسى نمود. عمر نيز خليفه دوم اهل سنّت است. حال يا بايد قائل به عدم صحابى بودن هر دو شد – كه اين نظر نادرست مى‏باشد – يا بايد قائل به صحابى بودن هر دو شد كه در اين صورت هم چون عمر و ابو هريره ‏نسبت به يكديگر بغض و كينه داشتند بايد هر دو كافر باشند. به راستى اين سؤال‏ همواره در ذهن هر متفكّرى پديد مى‏آيد كه آيا اهل سنّت بر لوازم و توابع نظرخود آگاه هستند و آن را مى‏پذيرند يا خير؟

 

خالد ابن وليد(21) در مورد خود، مى‏گويد:

 

بعثني رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم في سرية ومعي عمّار بن ياسر فأصبنا ناساً منهم‏ أهل بيت قد ذكروا الإسلام. فقال عمّار إنّ هؤلاء قد وحدّوا فلم ألتفت إلى ‏قوله فأصابهم ما أصاب الناس؛

 

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مرا به سريه‏اى(22) فرستادند و به همراه من عمّار ياسر بود و به گروهى برخورد كرديم كه اظهار اسلام كردند، عمّار گفت: اين ‏گروه توحيد را پذيرفتند، امّا من توجّهى نكردم و آنان را كشتم(23).

 

قال: جعلني عمّار يتوعّدني لو قد رأيت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فأخبرته، فأتى‏النبي صلى الله عليه وآله وسلم فأخبره فلمّا رأه لا ينصره ولّى وعيناه تدمعان؛

 

خالد مى‏گويد: عمّار ناراحت شد و به من وعده داد كه اگر رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله وسلم را ببينم، كار تو را به ايشان گزارش مى‏دهم. پس عمار، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را ديدند و به ايشان خبر دادند، امّا چون هيچ كس حاضر نشد عمار را تأييد كند، با چشمانى اشك آلود بازگشت.

 

قال: فدعاني، فقال: يا خالد: لا تسبّ عماراً فإنّه من يسبّ عماراً يسبّه‏ اللَّه ومن يبغض عمّاراً، يبغضه اللَّه ومن يسفه عماراً يسفهه اللَّه؛

 

خالد مى‏گويد: سپس رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مرا به نزد خويش فرا خواندند و فرمودند: عمّار را دشنام نده، به درستى كه هر كس عمّار را دشنام‏ دهد، خداوند او را دشنام مى‏دهد. و كسى كه بغض و كينه عمّار را داشته باشد، خداوند بر او بغض مى‏كند، و هر كس عمّار را سفيه‏ بداند، خداوند او را سفيه و كم عقل مى‏كند.

 

قال خالد: استغفرلي يا رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم! فواللَّه ما منعني أن اجيبه إلّا تسفيهي إيّاه. وما من شي‏ء أخوف عندي من تسفيهي عمّار بن ياسر يومئذٍ»(24).

 

خالد مى‏گويد: از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درخواست عفو نمودم، [و عرض‏كردم] به خدا سوگند، تنها به خاطر اينكه عمّار را نادان مى‏پنداشتم، پاسخ او را ندادم و اكنون بيشترين ترس من از اين بابت است كه عمّار را نادان مى‏پنداشتم.

 

مدّعيان عدالت تمامى صحابه، بايد پرسشهاى فوق را پاسخ دهند. چگونه‏ بغض عمر و كينه خالد ابن وليد را پاسخ مى‏دهند؟

 

مدّعيان علم و فقاهت كه به راحتّى تكفير مى‏كنند و مخالفت با يك فرع‏ فقهى را موجب كفر مى‏دانند، بوسيدن و تبرّك به ضريح ائمّه‏ عليهم السلام و سجده بر مهر را مساوى شرك مى‏دانند، در مورد نكات بيان شده چه پاسخى ارائه مى‏دهند؟

 

1) سوره فتح، آيه 29.

 

2) سوره فتح، آيه 28.

 

3) سوره مائده، آيه 54.

 

4) تاج العروس، جلد 7 صفحه 325.

 

5) سوره فتح، آيه 29.

 

6) سوره فتح، آيه 29.

 

7) سوره مائده، آيه 54.

 

8) وفيات الاعيان، جلد 4 صفحه 137.

 

9) تفسير ابن كثير، جلد 4 صفحه 219.

 

10) سوره محمّد [صلى الله عليه وآله وسلم] ، آيه 20.

 

11) سوره احزاب، آيات 18 – 19.

 

12) مى‏گويند: شخصى گاوى را مى‏خواست به دوستش هديه بدهد، به نزد او رفت، دوستش‏ گفت: اين بزغاله چيست؟ آن شخص گفت: مى‏خواهم گاو را به تو هديه بدهم و اين ‏بزغاله را به همسايه ات، آن فرد گفت، نه گاو را به من هديه كن و نه بزغاله را به همسايه.

 

13) براى آگاهى بيشتر نگاه كنيد به جزوه شماره 46 صفحه 15.

 

14) معجم احاديث اُم المؤمنين عائشة، جلد 1 صفحه 228.

 

15) خلاصة عقبات الانوار، جلد 1 صفحه 71، از منابع اهل سنّت بنگريد به شرح نهج البلاغه ‏ابن ابى الحديد، جلد 6 صفحه 52.

 

16) سوره فتح، آيه 29.

 

17) البهجة المرضية، جلد 1 صفحه 246.

 

 

 

 

بعض وبيّن وابتدأ في الأمكنة

 

بمن وقد تأتي لبدء الأزمنة

 

 

 

 

18) سوره احزاب، آيه 23.

 

19) سوره حجرات، آيه 15.

 

20) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 12 صفحه 42، الاصابة، جلد 1 صفحه 75 وطبقات الكبرى، جلد 4 صفحه 335.

 

21) مى‏گويند روزى عمر به ابو بكر گفت: خالد ابن وليد را بايد به خاطر جنايتهايش حدّبزنى، ابو بكر در پاسخ گت: خالد ابن وليد سيف اللَّه (شمير خدا) است، و من شمشيرى‏را كه خداوند بيرون كشيده است، درغلاف نخواهم گذاشت! [شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحديد، جلد 2 صفحه 173]

 

22) جنگهاى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در آن شركت نمى‏كردند و فرماندهى آن به عهده مسلمانان‏ بود را سريه مى‏گويند.

 

23) مى‏گويند شخصى را به اتهام كفر نزد هارون بردند، امّا او اتهام ارتداد را نپذيرفت، هارون ‏دستور داد او را زندان كنند و شلاق بزنند تا اعتراف كند. پس از چندى متّهم درخواست‏ صحبت با هارون كرد، او را به نزد هارون بردند و گفت: شما با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فرق‏داريد، شما مى‏زنيد تا به كفر اعتراف كنيم، امّا رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏زدند تا به اسلام و توحيد اعتراف كنيم البتّه متأسفانه امروزه نيز برخى از هارون پيروى مى‏كنند ومى‏خواهند به هر نحوى عدم اعتقاد مردم را به اسلام ثابت كنند، و هر چه مى‏گويند ما مسلمانيم، آنان قبول نمى‏كنند و مى‏گويند، دروغ مى‏گوييد، شما مسلمان نيستيد.

 

24) مستدرك حاكم، جلد 3 صفحه 390.

 

 

 


جستجو