حضرت امام جواد عليه ‏السلام جلوه پاسدارى از اعتقاد

بسيار مناسب است كه براى شناخت هر چه بهتر شخصيّت امام جواد عليه‏السلام به حديث لوح مراجعه كنيم . خصوصيّت اين حديث قدسى در اين است كه شخصيّت اهل بيت  عليهم‏السلام را در حدّ استعداد و قابليّت ما ترسيم نموده است . در اين حديث شريف خداوند متعال امام جواد عليه‏السلام را چنين معرفى مى‏نمايد :

« حقّ القول منّي لأسرّنّه بمحمّدٍ إبنه وخليفته من بعده ووارث علمه فهو معدن علمي وموضع سرّي و حجّتي على خلقي لا يؤمن عبدٌ به إلاّ جعلت الجنّة مثواه وشفّعته في سبعين من أهل بيته كلّهم قد استوجبوا النّار »[1] .  امام رضا  عليه‏السلام را به وسيله پسرش محمّد شاد مى‏گردانم و محمّد را خليفه و وارث پدرش قرار مى‏دهم . او [امام جواد  عليه‏السلام] گنجينه علم من ، جايگاه اسرار من و حجّت من بر بندگان مى‏باشد . كسى به اوايمان نمى‏آورد مگر اينكه بهشت را جايگاه او قرار مى‏دهم و او را شفيع هفتاد نفر از خانواده‏اش كه مستحقّ آتش بوده‏اند قرار مى‏دهم .

بر اساس اين حديث شريف شخصيّت و فضيلت حضرت امام جواد  عليه‏السلام در حدّى مى‏باشد كه اگر كسى به ايشان ايمان بياورد در رديف شفيعان روز قيامت قرار مى‏گيرد . اين بيان خداوند متعال عظمت شگرفى براى جواد الائمه  عليه‏السلام تصوير مى‏كند امّا به دو دليل زبانِ ما ياراى بازگو كردن فضائل و شخصيّت هيچ يك از اهل بيت  عليهم‏ السلام را ندارد ؛

دليل اول :

اهل بيت  عليهم‏السلام به لحاظ شخصيّتى داراى فضيلت‏هاى والا بوده، و نيز حامل علوم و اسرار الهى مى‏باشند كه از محدوده ادراك و توان فهم ما بيرون است ؛ لذا سخن گفتن در مورد ايشان ، بدون كمك گرفتن از منبع وحى الهى كارى بسيار دشوار مى‏باشد .

دليل دوم ؛

در مورد برهه‏اى از تاريخ صحبت مى‏كنيم كه در آن تمام معيارها و موازين شرعى ، به دليل تغيير در نگرش‏ها ، فراموش شده بود و يا با تفاسير غلط ماهيّت آن تفاوت پيدا كرده و موجب اين شده بود كه از محتوا خالى بشوند ؛ لذا با توجّه به اين موقعيّت خاص و به دليل نبودن زمينه مناسب ، صاحبان چنين فضيلت هايى نتوانستند فضيلت‏هاى خود را بروز داده و به تجلّى برسانند .

شناخت شخصيت و زمان حضرت امام جواد  عليه‏السلام

در ميان حضرات ائمّه  عليهم‏السلام ، حضرت امام جواد  عليه‏السلام جوان‏ترين امام به شمار مى‏آيند . ايشان حدود 25 سال عمر كردند[2] ولى در اين مدت ، زمينه تجلّى فضائل به هيچ وجه موجود نبود . البتّه عدم تجلى فضائل دليل بر اين مطلب نيست كه ايشان داراى اين فضائل نبودند . عامل وراثت ، دليلى بر فضيلت ايشان محسوب مى‏شد . طبق اين عامل ، چون فضيلت هايى در پدران امام جواد  عليه‏السلام موجود بود ؛ طبيعتا در خودِ ايشان هم بايد اين فضائل موجود باشد . همه اهل بيت  عليهم‏السلام فضائل را يكى پس از ديگرى تا پيامبر گرامى اسلام  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از پدران معصومشان  عليهم‏السلام دريافت نموده‏اند .

عامل ديگر كه فضيلت امام جواد  عليه‏السلام را به اثبات مى‏رساند ؛ همان تنصيص بر امامت ايشان مى‏باشد كه از ناحيه خدا به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، سپس به اميرالمؤمنين عليه‏السلام و بعد به يك يك امامان  عليهم‏السلام رسيده است . لازمه اين تنصيص اين است كه صاحب آن داراى آگاهى و دانشى باشد ، دانش و آگاهى‏اى كه تمامى خلائق و عالمان زمان با او توان برابرى نداشته باشند .

عامل ديگرى كه فضيلت ايشان را به اثبات مى‏رساند تنزيه و طهارت ايشان از هر گونه آلودگى و پليدگى مى‏باشد كه همان مقام عصمت مى‏باشد .

به هر جهت ، على رغم عمر كوتاه و بسيارى از ممنوعيّت‏ها و فشارها، امروز اسلام در بسيارى از معارف و حقايق مديون حضرت امام جواد  عليه‏السلام مى‏باشد . با بررسى كتب روايى مشاهده مى‏كنيم كه بالغ بر 300 نفر از امام جواد  عليه‏السلام روايت نقل مى‏كنند و از شاگردان و محدّثين بلا واسطه حضرت امام جواد  عليه‏السلام مى‏باشند .

امام جواد  عليه‏السلام 5 ساله بودند كه پدر بزرگوارشان حضرت امام رضا  عليه‏السلام از او جدا شده و از مدينه به طوس تبعيد شدند . ايشان بيش از سه سال دور از پدر ، در مدينه زندگى كردند تا اينكه در آستانه 9 سالگى پدر بزرگوار خود را از دست دادند . ايشان تقريبا دو سال پس از شهادت پدر بزرگوارشان  عليه‏السلام به دربار خلافت تبعيد شدند و تمام عمر را زير چتر محدوديّت حكومت عبّاسى گذراندند اين فشارها و محدوديّت‏ها تا حدّى بود كه حضرت  عليه‏السلام مجبور بودند با همسرى كه جاسوس خليفه در خانه ايشان بود ، زندگى كنند . ايشان بعد از مرگ مأمون حدودا دو سال تحت حكومت خليفه ظالم ديگرى به نام معتصم عباسى زندگى كردند .

اگر امّتى از بركات وجودى چنين شخصيّتى بهره‏مند نشده و عظمت و جايگاه ايشان را درك نكنند و به وظيفه اطاعت خود كاملاً عمل نكنند ؛ به شخصيّت امام عليه‏السلام لطمه‏اى وارد نمى‏شود و از امام  عليه‏السلام چيزى كاسته نمى‏شود . در اين ميان ؛ تنها خسارتى فرهنگى و علمى بر امّت اسلامى وارد شد و ضرر و زيان آن ، همان عصر و عصور متأخّر را دربر گرفت .

بشارت حضرت امام رضا عليه‏السلام به ولادت حضرت امام جوادعليه‏السلام

« عن كليم بن عمران : … فلمّا ولد أبو جعفر  عليه‏السلام ، قال الرضا  عليه‏السلام لأصحابه : قد ولد لي شبيه موسى بن عمران فالق البحار وشبيه عيسى ابن مريم قدّست اُمّ ولدته قد خلقت طاهرة مطّهرة … »[3] .

زمانى كه امام جواد  عليه‏السلام متولد شدند ، امام رضا  عليه‏السلام به اصحاب خويش فرمودند : صاحب فرزندى شدم كه شبيه موسى بن
عمران[ عليه‏السلام] شكافنده درياست و شبيه عيسى ابن مريم [عليه‏السلام] است كه مادر او مقدّس و پاك بود .

امام رضا  عليه‏السلام فرزند خويش را به دو تن از انبياء اولوا العزم  عليهم‏السلام تشبيه فرمودند . وجه شبه در اين دو تشبيه چيست ؟ طبق روايت ، وجه شباهت بين حضرت امام جواد  عليه‏السلام و حضرت موسى  عليه‏السلام فالق البحار مى‏باشد . داستان شكافته شدن دريا ، به صورت مفصّل ، در قرآن كريم هم در سوره شعرا و هم در ديگر سوره‏ها بيان شده است . خداوند مى‏فرمايد :

«فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ»[4] .

پس ما به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را به درياى نيل بزن ، چون زد و دريا شكافت ، آب هر قطعه دريا مانند كوهى بزرگ به روى
هم قرار گرفت .

اين ماجرا مربوط به زمانى است كه از جانب خداوند متعال وحى رسيد كه مصر را رها كرده و به همراه بنى اسرائيل به سمت سرزمين فلسطين حركت كنيد . موسى  عليه‏السلام همراه قوم بنى اسرائيل حركت كردند ، تا به كنار دريا رسيدند . اين بن بست مردم را به وحشت انداخت و بنى اسرائيل خود را در چنگال سپاه فرعون اسير ديدند ؛ وحى رسيد كه موسى  عليه‏السلام عصاى خود را به آب دريا بزند تا از ميان دريا حركت كرده و به راه خود ادامه دهند . قوم بنى اسرائيل كه تشكيل شده از طايفه‏هاى دوازده گانه بودند ، گفتند : اى پيامبر خدا : همگى ما از يك طريق نمى‏رويم ، بلكه هر فرقه‏اى بايد از طريق خاصّ خودش حركت كند . به امر خدا 12 كوچه تشكيل شد و هر طايفه‏اى از يكى از كوچه‏ها حركت كردند[5] . خلاصه اين تشبيه اين است كه تمام معجزاتى كه براى موسى بن عمران  عليه‏السلام ثابت بود ؛ براى امام جواد عليه‏السلام هم ثابت مى‏باشد ، هر چند نقل اعجازى كه رساننده اين شباهت خاص باشد ، به دست ما نرسيده است .

امّا وجه شبه بين امام جواد  عليه‏السلام و عيسى ابن مريم عليه‏السلام در قداست ، عفاف و پاكدامنى مادرش ذكر شده است . كه مادر هر دو زنانى پاكدامن و مؤمنه بودند[6] .

شباهت ديگرى كه ميان حضرت عيسى و حضرت امام جواد  عليهماالسلام وجود دارد اين است كه مانند حضرت عيسى  عليه‏السلام كه در طفوليّت به مقام نبوّت رسيد ؛ امام جواد  عليه‏السلام هم در سنين طفوليّت و نوجوانى به مقام امامت نائل شد . داستان چنين است كه مريم با طفلى كه در آغوش داشت ؛ به ميان مردم بازگشت . بين مردم شايع شد كه او خلاف كرده و مرتكب عمل زنا شده است ؛ لذا مردم او را مورد عتاب و خطاب قرار داده و گفتند :

«يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً»[7] .

اى خواهر هارون ! تو را نه پدرى ناصالح بود و نه مادرى بدكار .

حضرت مريم عليهاالسلام در برابر اين سخنان گزنده مأمور به سكوت بود و تنها اشاره به گهواره مى‏كرد كه هر كسى سؤالى دارد از اين طفل بپرسد .

«فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً»[8] .

مريم به او اشاره كرد ؛ گفتند : چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم ؟

با وجود تعجّب مردم از اين واكنش به عيسى  عليه‏السلام كه طفل سه روزه بود ، دستور داده شد كه سخن بگويد و عيسى  عليه‏السلام در جواب فرمود :

«قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً»[9] .

همانا من بنده خاص خدايم او كتاب آسمانى به من داده و مرا پيامبر قرار داده است .

اگر عيسى  عليه‏السلام در حالى كه تنها سه روز از ولادتش گذشته مى‏تواند در همان طفوليّت به مقام نبوّت برسد ؛ چرا بعيد باشد كه امام جواد  عليه‏السلام در نه سالگى به مقام امامت نائل شوند ؟ برگزيده خداوند شدن در سنين كودكى شباهت ديگرى است كه ميان آن پيامبر و اين امام  عليهماالسلام به چشم مى‏آيد .

زمينه سازى براى امامت حضرت مهدى (عجّل اللّه‏ فرجه الشريف)

پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در سنين بالا به مقام نبوّت برانگيخته شدند . همين طور اميرالمؤمنين  عليه‏السلام و ديگر امامان  عليهم‏السلام در سنين بالا به مقام امامت نائل شدند . ولى اوّلين امامى كه در سنين طفوليّت و نوجوانى به مقام امامت رسيد ، امام جواد عليه‏السلام بودند و بعد از ايشان هم امام هادى  عليه‏السلام در سن 7 سالگى به مقام امامت رسيدند . اين استعداد در همه امامان  عليهم‏السلام موجود بود كه بتوانند در سنين طفوليّت به مقام امامت برسند ، ولى زمينه آن فراهم نبود و مردم ظرفيّت پذيرش آن را نداشتند . ولى از زمان امام جواد  عليه‏السلام بايد اين زمينه فراهم مى‏شد ؛ لذا اين استعداد بروز كرد . اين انتصاب‏ها در سنين طفوليّت شايد به اين جهت بود كه مقدّمه‏اى براى پذيرش امامت امام مهدى (عجّل اللّه‏ فرجه الشريف) در سن 5 سالگى باشد .

منزل امام جواد عليه‏السلام پايگاهى براى همه شيعيان

بعد از شهادت امام رضا  عليه‏السلام مردم گروه گروه به ديدار امام جواد  عليه‏السلام مى‏آمدند . آنها سؤالات شرعى خود را مطرح نموده و پاسخ مى‏گرفتند . به هر جهت خانه ، خانه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است . خانه امام صادق  عليه‏السلام است كه در آن بيش از چهارهزار شاگرد و عالم رفت و آمد داشته‏اند . با توجّه به اين شرايط ، امكان نداشت درب چنين خانه‏اى مسدود شده و مردم از رفت و آمد باز داشته شوند ، به خصوص كه طبق نقل برخى از روايات ، شهادت امام رضا  عليه‏السلام در 23 ذى القعده واقع شده بود[10] ؛ يعنى درست در زمانى كه تمام مسلمانان از كشورهاى اسلامى به زيارت خانه خدا مى‏آمدند و در اثناى زيارت ، براى عرض تسليت نزد امام جواد عليه‏السلام مى‏آمدند . علاوه بر آن در چنين وضعى ، اين خبر در مكّه و مدينه شايع شده بود كه مأمون ، امام رضا  عليه‏السلام را به قتل رسانده است . مأمون با اينكه از ذكاوت و تيزهوشى خاصّى برخوردار بود و امام رضا  عليه‏السلام را به حيله‏اى به قتل
رسانيده بود امّا از يك طفل نه ساله به شدّت وحشت داشت . او طبق خبرهايى كه از جاسوسانِ حكومتى دريافت مى‏كرد از رفت و آمد مردم به خانه امام جواد  عليه‏السلام بيم و هراس فراوانى در دل داشت . به همين دليل تنها كارى كه به ذهنش رسيد اين بود كه امام جواد  عليه‏السلامرا از مدينه دور كرده به دربار حكومتى احضار كند .

تشكيل مجالس در منزل امام جواد  عليه‏السلام

از زمان شهادت امام رضا  عليه‏السلام تا زمان احضار و تبعيد امام جواد  عليه‏السلام دو سال فاصله بود . در اين مدّت مردم به خانه امام جواد  عليه‏السلام رفت و آمد زيادى داشته و مسائل علمى و فقهى خود را مطرح مى‏نمودند . يكى از اين مجالس عمومى كه با حضور امام جواد  عليه‏السلام تشكيل شد ، اين گونه روايت شده است :

« لمّا مات أبوالحسن الرّضا  عليه‏السلام حججنا فدخلنا على أبي جعفر  عليه‏السلام وقد حضر خلق من الشيعة ومن كلّ بلد لينظروا إلى أبي جعفر  عليه‏السلام فدخل عمّه عبداللّه‏ بن موسى وكان شيخا كبيرا نبيلاً عليه ثياب خشنة وبين عينيه سجّادة ، فجلس وخرج أبو جعفر  عليه‏السلام من الحجرة وعليه قميص قصب ورداء قصب ونعل جدد بيضاء فقام عبداللّه‏ فاستقبله وقبّل بين عينيه وقامت الشيعة وقعد أبو جعفر  عليه‏السلام على كرسيّ ونظر الناس بعضهم إلى بعض وقد تحيّروا لصغر سنّه ؛

پس از درگذشت امام رضا  عليه‏السلام به حج رفتيم و به منزل امام جواد  عليه‏السلام وارد شديم ، و گروهى از شيعيان از شهرهاى مختلف گرد آمده بودند كه امام جواد  عليه‏السلام را ببينند . در اين هنگام عموى امام جواد  عليه‏السلام عبداللّه‏ بن موسى وارد شد كه مردى مسن و با هيبت بود و لباسى زبر بر تن داشت و نشانه سجده بر پيشانى او بود . در اين حال امام جواد  عليه‏السلام از داخل منزل بيرون آمدند و لباس و عبايى از كتان بر تن داشتند و كفشى نو و سفيد به پا داشتند . عبداللّه‏ ابن موسى از جا برخاست و به استقبال ايشان رفت و پيشانى امام جواد  عليه‏السلامرا بوسيد ، و همه شيعيان از جا برخاستند و امام جواد  عليه‏السلام بر روى منبرى نشستند . مردم به يكديگر نگاه مى‏كردند و از سنّ كم امام جواد  عليه‏السلام در حيرت فرو رفته بودند .

فابتدر رجل من القوم ، فقال لعمّه : أصلحك اللّه‏ ! ما تقول في رجل أتى
بهيمة ؟ فقال : تقطع يمينه ويضرب الحدّ ، فغضب أبو جعفر  عليه‏السلام ثمّ نظر إليه فقال : يا عمّ ! اتّق اللّه‏ ، اتّق اللّه‏ ، إنّه لعظيم أن تقف يوم القيامة بين يدي اللّه‏ عزّوجلّ فيقول لك : لم أفتيت النّاس بما لا تعلم ؟ فقال له عمّه : أستغفراللّه‏ يا سيّدي ؛

فردى از شيعيان در آغاز رو به عبداللّه‏ بن موسى كرد و گفت : خداوند شما را نگهدارد نظر شما در مورد مردى كه با چارپايى نزديكى كند چيست ؟ عبداللّه‏ گفت : دست راست او را بايد قطع كرد و او را تازيانه زد . امام جواد  عليه‏السلام خشمگين شدند و فرمودند : اى عمو ! تقواى خدا را پيشه كن ! تقواى خدا را پيشه كن ، به درستى كه سخت است روزى كه در قيامت در برابر خداوند بايستى و از تو بپرسد : چرا به آن چه نمى‏دانى فتوا داده‏اى ؟ عبداللّه‏ عرض كرد : خدا از من بگذرد اى سيّد و بزرگ من .

أليس قال هذا أبوك عليه‏السلام ؟ فقال أبو جعفر  عليه‏السلام : إنّما سئل أبي عن رجل نبش قبر امرأة فنكحها ، فقال : أبي تقطع يمينه للنبش ويضرب حدّ الزّنا فإنّ حرمة الميّتة كحرمة الحيّة ؛

آيا پدر بزرگوارتان چنين نظرى ندادند ؟ امام جواد  عليه‏السلام فرمودند : پدر من در مورد نبش كردن قبر زنى و همبستر شدن با او فرمودند : دست راست او را بايد قطع كرد و حدّ زنا بر او جارى شود ، چرا كه زنا با مرده حرمتى همانند زنا با زنده دارد .

فقال : صدّقت يا سيّدي ! وأنا أستغفراللّه‏ . فتعجّب الناس وقالوا : يا سيّدنا أتأذن لنا أن نسألك ؟ قال : نعم ، فسألوه في مجلس عن ثلاثين ألف مسألة فأجابهم فيها وله تسع سنين »[11] .

عبداللّه‏ عرض كرد : راست گفتى اى سيّد من ، و من توبه مى‏كنم . سپس شيعيان عرض كردند : اى مولا و سيّد ما ! آيا اجازه مى‏دهيد
پرسش‏هايمان را از شما سؤال كنيم ؟ امام  عليه‏السلام فرمودند : آرى ، و مردم در آن مجلس سى هزار سؤال پرسيدند و امام جواد  عليه‏السلام به همه پرسشهاى آنان پاسخ دادند در حالى كه عمر شريفشان نه سال بود.

البته از شرايط كامل مجلس هيچ اطلاعى در دست نيست ، ولى ممكن است امام كليّاتى را مطرح كرده باشند كه از آنها سى هزار مسأله استخراج مى‏شود يا اينكه پاسخ سؤالات كوتاه و در حدّ بله و خير بوده است .

احضار و تبعيد امام جواد  عليه‏السلام به بغداد

مأمون بر اساس اخبار جاسوسان خويش از اين كه منزل امام جواد  عليه‏السلام به پايگاه بزرگ شيعيان تبديل شود به وحشت افتاد . او به خوبى مى‏دانست كه مردم شيفته امام جواد  عليه‏السلام شده‏اند و ممكن است بر ضد دستگاه حكومت شورش كنند ؛ لذا امام جواد  عليه‏السلام را به بغداد فرا خواند .

وقتى امام جواد  عليه‏السلام وارد بغداد شدند ، مشاهده فرمودند كه عدّه‏اى از بچّه‏ها در كوچه مشغول بازى هستند . امام  عليه‏السلام به قصد بازى ، خود را به بچّه‏ها رسانيد . كمى بعد درب‏هاى قصر مأمون باز شد و معلوم شد مأمون قصد شكار دارد . در اين هنگام همه بچّه‏ها پا به فرار گذاشتند ولى امام  عليه‏السلام از جاى خود حركت نكردند تا اين كه مأمون به امام جواد  عليه‏السلام رسيد و گفت : چرا تو فرار نكردى ؟ امام  عليه‏السلام فرمودند : «گناهى نكرده بودم كه از عقوبت آن هراس و واهمه‏اى داشته باشم» . مأمون سؤال كرد : تو كيستى ؟ امام جواد  عليه‏السلام فرمودند : «من محمّد بن على بن موسى الرضا  عليه‏السلام هستم » . مأمون متوجّه شد تحفه‏اى را كه به دنبال اوست يافته است و در فكر اين بود كه چگونه امام عليه‏السلام را مهار كند ؟ او به دنبال راهى بود كه امام جواد  عليه‏السلام نزد مردم از مقام و موقعيّت خاصى برخوردار نشود . در نهايت تنها تصميمى كه به ذهنش رسيد اين بود دخترش امّ فضل را به ازدواج ايشان درآورد تا كاملاً امام  عليه‏السلام را تحت نظر داشته باشد . اين تصميم مأمون با مخالفت قوم بنى العباس روبرو شد ـ قومى كه حدود سى و سه هزار نفر بودند ـ آنها گفتند : ما از زمانى كه پدرش امام رضا  عليه‏السلام از دنيا رفته ، كمى راحت شده‏ايم ولى تو باز مى‏خواهى از بنى هاشم در دربار خلافت بهره‏مند شوى ! آنها معتقد بودند كه امام جواد  عليه‏السلام طفلى بيش نمى‏باشد و آگاهى و دانش فراوانى ندارد و از مأمون خواستند تا حدّاقل كمى به او مهلت دهد تا آداب دربار را فرا بگيرد . مأمون گفت : من از اين طفل چيزى را سراغ دارم كه شما آن را نمى‏دانيد ، و اگر در آگاهى و دانش او شك داريد مى‏توانيد مجلسى ، همانند مجلس پدرش تشكيل داده و او را مورد امتحان و آزمايش قرار دهيد .

مناظره امام جواد  عليه‏السلام با يحيى بن اكثم

سرسختى‏ها و مخالفت‏هاى بزرگان بنى عبّاس باعث شد تا مناظره‏اى با حضور يحيى بن اكثم ترتيب داده شود تا طى آن مسائلى از امام  عليه‏السلام سؤال شود و ايشان  عليه‏السلام از نظر علمى مورد آزمايش قرار گيرند .

« أنّ المأمون بعد ما زوّج ابنته اُمّ الفضل أبا جعفر  عليه‏السلام كان في مجلس وعنده أبو جعفر عليه‏السلام و يحيى بن أكثم وجماعة كثيرة ، فقال له يحيى بن أكثم : ما تقول يا بن الرسول اللّه‏ في الخبر الّذي روي أنّه نزل جبرئيل  عليه‏السلام على رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وقال : يا محمّد ! إنّ اللّه‏ عزّوجل يقرئك السّلام ويقول لك : سل أبابكر هل هو عنّي راض فإنّي عنه راض ؛

بعد از اينكه مأمون دخترش امّ فضل را به همسرى امام جواد  عليه‏السلام در آورد ، در مجلسى حضور يافت كه امام جواد و يحيى بن اكثم و تعداد كثيرى از علما حضور داشتند . پس يحيى بن اكثم سؤال كرد : يابن رسول اللّه‏ ! نظر شما در مورد اين خبر چيست ؟

همانا جبرئيل  عليه‏السلام بر پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل شد و گفت : اى محمّد ! خداوند به تو سلام مى‏رساند و مى‏گويد از ابابكر سؤال كن آيا از من راضى مى‏باشد ؟ من از او راضى هستم .

فقال أبوجعفر : لست بمنكر فضل أبي بكر ولكن يجب على صاحب هذا الخبر أن يأخذ مثال الخبر الّذي قاله رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم في حجّة الوداع « قد كثرت عليّ الكذّابة وستكثر فمن كذب عليّ متعمّدا فليتبّؤ مقعده من النار فإذا أتاكم الحديث فاعرضوه على كتاب اللّه‏ وسنّتي فما وافق كتاب اللّه‏ وسنّتي فخذوا به وما خالف كتاب اللّه‏ وسنّتي فلا تأخذوا به» .

امام جواد عليه‏السلام فرمودند : من منكر فضيلت ابوبكر نيستم ولى آيا راوى اين خبر ، خبرى ديگر از پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را مشاهده كرده است كه ايشان فرمودند : دروغ گويان بر من زياد شده‏اند و زياد هم مى‏شوند . پس كسى كه عمدا بر من دروغ ببندد جايگاه او پر از آتش مى‏شود . زمانى كه حديثى به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد . پس خبرى كه موافق با اين دو بود را بپذيريد و خبرى كه مخالف آن دو بود را رها نماييد .

وليس يوافق هذا الخبر كتاب اللّه‏ : قال اللّه‏ تعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»[12] .

و اين خبر با كتاب خداوند موافق نمى‏باشد . خداوند متعال مى‏فرمايد : «ما انسان را خلق كرده‏ايم و از وساوس و انديشه‏هاى نفس او كاملاً آگاهيم ما از رگ گردن او به او نزديك‏تريم » .

فاللّه‏ عزّوجلّ خفي عليه رضا أبي بكر من سخطه حتّى سأل من مكنون سرّه ؟ هذا مستحيل في العقول ؛

پس آيا رضايت ابوبكر بر خداوند مخفى مانده كه از راز دل او سؤال كرده ؟ اين قول طبق نظر عقل هم درست نمى‏باشد .

ثمّ قال يحيى بن أكثم : وقد روي أنّ مثل أبي بكر وعمر في الأرض كمثل جبرئيل وميكائيل في السّماء ؛

سپس يحيى ابن اكثم گفت : روايت شده كه : مثل ابى بكر و عمر در زمين مانند مثل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است .

فقال : وهذا أيضا يجب أن ينظر فيه لأنّ جبرئيل وميكائيل ملكان لللّه‏ مقرّبان لم يعصيا اللّه‏ قطّ ولم يفارقا طاعته لحظة واحدة وهما قد أشركا باللّه‏ عزّوجلّ وإن أسلما بعد الشرك وكان أكثر أيّامهما في الشرك باللّه‏ فمحال أن يشبّههما بهما .

امام عليه‏السلام فرمود : در اين حديث هم بايد دقّت شود ؛ زيرا جبرئيل و ميكائيل دو ملك مقرّب خداوند هستند كه اصلاً خدا را معصيت نكردند و لحظه‏اى از اطاعت خدا روى گردان نشدند . در حالى كه عمر و ابو بكر در اوائل عمر مشرك بودند ، گرچه بعدا اسلام آوردند . بيشتر ايّام عمر اين دو نفر در شرك سپرى شد . پس محال است كه خدا اين دو را به دو ملك مقرّب خود تشبيه نمايند .

قال يحيى : وقد روي أيضا أنّهما سيّدا كهول أهل الجنّة فما تقول فيه ؟

يحيى گفت : روايت شده كه عمر و ابو بكر آقاى پيرمردان اهل بهشت هستند . نظر شما چيست ؟

فقال عليه‏السلام : وهذا الخبر محال أيضا لأنّ أهل الجنّة كلّهم يكونون شبابا ولا يكون فيهم كهل وهذا الخبر وضعه بنو اُميّة لمضادّة الخبر الّذي قال رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم في الحسن والحسين بأنّهما سيّدا شباب أهل الجنّة .

امام  عليه‏السلام فرمودند : اين خبر هم محال مى‏باشد به خاطر اينكه اهل بهشت همگى جوان هستند و در ميان آنها پير وجود ندارد . اين خبر
را بنى اميّه در مقابل خبر پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جعل كردند ، رسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد حسن و حسين [ عليهماالسلام] فرمودند : آنها آقاى جوانان اهل بهشت مى‏باشند .

فقال يحيى بن أكثم : و روي أنّ عمر بن الخطّاب سراج أهل الجنّة ؛

پس يحيى بن اكثم گفت : روايت شده كه عمر ابن خطّاب ، چراغ و روشنايى اهل بهشت مى‏باشد .

فقال  عليه‏السلام : وهذا أيضا محال ؛ لأنّ في الجنّة ملائكة اللّه‏ المقرّبين وآدم ومحمّد وجميع الأنبياء والمرسلين لا تضئبأنوارهم حتّى تضيّ بنور عمر ؟!

امام  عليه‏السلام فرمودند :اين خبرهم محال است . به خاطر اينكه در بهشت ، ملائكه مقرّب خدا ، حضرت آدم و محمّد  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و همه انبياء و مرسلين هستند . حال آيا با نور آنها روشنى حاصل نمى‏شود كه به نور عمر نيازى باشد ؟!

فقال يحيى : وقد روي أنّ السكنية تنطق على لسان عمر ، فقال  عليه‏السلام : لست بمنكر فضائل عمر ولكنّ أبابكر أفضل من عمر فقال على رأس المنبر : إنّ لي شيطانا يعتريني فاذا ملت فسدّدوني ؛

باز يحيى گفت : روايت شده كه عمر با آرامش و سكينه سخن گفته و رفتار مى‏كند . امام  عليه‏السلام فرمودند فضائل عمر را انكار نمى‏كنم امّا ابوبكر أفضل از عمر بود ولى با اين حال روى منبر گفت : شيطانى در وجود من هست كه من را وسوسه مى‏كند پس زمانى كه از راه مستقيم مايل شدم مرا استوار نگه داريد .

فقال يحيى : قد روي أنّ النبي  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قال : لولم اُبعث لبعث عمر . فقال عليه‏السلام كتاب اللّه‏ أصدق من هذا الحديث . يقول اللّه‏ في كتابه : «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ»[13] . فقد أخذ اللّه‏ ميثاق النبييّن فكيف يمكن أن يبدّل ميثاقه وكان الأنبياء  عليهم‏السلام لم يشركوا طرفة عين فكيف يبعث بالنبوّة من أشرك وكان أكثر ايّامه مع الشرك باللّه‏ وقال رسول‏اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم : نبّئت وآدم بين الروح والجسد ؛

باز يحيى گفت : روايت شده پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند : اگر من به پيامبرى برانگيخته نمى‏شدم حتما عمر مبعوث مى‏شد . پس امام  عليه‏السلام فرمودند : كتاب خدا از اين حديث راستگوتر است . خداوند مى‏فرمايد : « ما از همه پيامبران و از تو و نوح عهد و پيمان گرفتيم » پس خداوند از انبيا عهد و پيمان گرفته ، پس چگونه ممكن است كه عهد خود را تغيير دهد ؟ از طرفى انبياء حتّى يك لحظه مشرك نشدند . پس چگونه كسى پيامبر شود در حالى كه بيشتر ايّام عمرش در شرك سپرى شده است . و پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند : پيامبر شدم در حاليكه آدم بين روح و جسد بود .

فقال يحيى بن أكثم : وقد روي أنّ النبيّ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ما احتبس الوحي عنّي قطّ إلاّ ظننته قد نزل على آل الخطّاب . فقال  عليه‏السلام : وهذا محال أيضا لإنّه لا يجوز أن يشكّ النبيّ في نبوّته ، قال اللّه‏ تعالى : «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ»[14] فكيف يمكن أن تنتقل النبوّة ممّن اصطفاه اللّه‏ تعالى إلى من أشرك به .

يحيى بن اكثم گفت : روايت شده پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند : هرگز وحى از من دور نشد مگر اينكه گمان كردم بر آل خطّاب نازل شده است . امام  عليه‏السلام فرمودند : اين هم محال است به خاطر اينكه بر پيامبر جايز نيست كه در نبوّت خود شك كند . خداوند متعال مى‏فرمايد : « خداوند از ميان ملائكه و مردم پيامبرانى را برگزيد » پس چگونه ممكن است كه نبوّت از كسى كه خدا او را برگزيده منتقل شود به كسى كه مشرك به خدا بوده است .

قال يحيى بن أكثم : روي أنّ النبيّ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قال لو نزل العذاب لما نجا منه إلاّ عمر ، فقال  عليه‏السلام : وهذا محال أيضا . إنّ اللّه‏ تعالى يقول : «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[15] فأخبر سبحانه أن لايعذّب أحدا ما دام فيهم رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وما داموا يستغفرون اللّه‏ تعالى »[16] .

يحيى گفت : روايت شده اگر عذاب خدا نازل شود كسى به غير از عمر از آن نجات نمى‏يابد . امام عليه‏السلامدر جواب فرمودند : اين مطلب هم محال است . خداوند متعال مى‏فرمايد : « ولى (اى پيامبر) تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد و نيز تا استغفار مى‏كنند ، خدا عذابشان نمى‏كند . پس خداوند متعال خبر داده تا زمانى كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در ميان مردم باشد ، عذاب نمى‏شوند و تا زمانى كه از گناهان خود استغفار كنند ، عذاب بر آنها نازل نمى‏شود .

روايتى كه ذكر شد گوشه‏اى از برترى علمى امام جواد  عليه‏السلام را ترسيم نمود . و اين علم سرشار موجب شد كه راويان زيادى از امام جواد  عليه‏السلام بدون واسطه روايت نقل كنند . همچنين چند تن از صحابه امام جواد  عليه‏السلام جزء اصحاب اجماع مى‏باشند مانند : احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى شيخ القمييّين ، احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى؛ كه در مكتب امام رضا عليه‏السلامو امام هادى  عليه‏السلام دانش اندوخته است ، احمد بن محمّد بن خالد برقى و ابراهيم بن شيبه اصفهانى[17] .

« والسّلام عليكم ورحمة اللّه‏ وبركاته »

خودآزمايى

1   حديث لوح ، امام جواد  عليه‏السلام را چگونه معرفى مى‏كند و ايمان آورندگان آنها چه جايگاهى دارند ؟

2   چرا سخن گفتن از فضايل اهل بيت عليهم‏السلام كارى دشوار مى‏نمايد ؟

3   سه مورد از فضايل امام جواد  عليه‏السلام را بيان كنيد .

4   راويانى كه از امام جواد عليه‏السلام روايت كرده‏اند چه تعداد هستند؟

5   امام رضا  عليه‏السلام فرزند خويش را به كدام يك از پيامبران تشبيه مى‏فرمايند و وجه شباهت بين ايشان چيست ؟

6   ديگر وجه شباهت بين حضرت عيسى و امام جواد  عليه‏السلام چه بود ؟

7   امامت حضرت جواد  عليه‏السلام در 9 سالگى با توجّه به نبوّت حضرت عيسى عليه‏السلام چگونه توجيه مى‏شود ؟

8   منصوب شدن امام جواد  عليه‏السلام و ائمّه عليهم‏السلام پس از ايشان به امامت در دوران طفوليّت چگونه زمينه را براى امامت حضرت مهدى (عجل اللّه‏ فرجه الشريف) فراهم مى‏كند ؟

9   چرا مأمون امام جواد  عليه‏السلام را به دربار احضار كرد ؟

10   چند مورد از روايات مجعولى را كه يحيى بن اكثم نقل نموده و امام عليه‏السلام آنها را رد كردند ، بيان كنيد .

——————————————————————————–

[1] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 528 .

[2] ـ 195 ـ 220 ه ق .

[3] ـ بحار الأنوار ، جلد 50 صفحه 15 .

[4] ـ سوره شعرا ، آيه 63 .

[5] ـ تفسير القمى ، جلد 2 صفحه 166 و بحار الأنوار ، جلد 13 صفحه 162 .

[6] ـ والده ماجده آن حضرت ام ولدى بود كه او را سبيكه مى‏گفتند و حضرت امام رضا  عليه‏السلام او را خيزران ناميد و آن معظمه از اهل نوبه و از اهل بيت ماريه قبطيه مادر ابراهيم عليه‏السلام پسر حضرت رسول  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بود ، آن مخدره از افضل زنهاى زمان خود بود و اشاره فرموده به او حضرت رسول  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در قول خود « بأبي إبن خيرة الاماء النوبية الطيبة » پدرم به قربان پسر بهترين كنيزان كه از اهل نوبه و پاكيزه است ، و حضرت موسى بن جعفر  عليه‏السلام فرموده است يزيد بن بسيط را كه سلام آن حضرت را به او برساند . (منتهى الآمال ، صفحه 937) .

[7] ـ سوره مريم ، آيه 28 .

[8] ـ سوره مريم ، آيه 29 .

[9] ـ سوره مريم ، آيه 30 .

[10] ـ بحار الأنوار ، جلد 49 صفحه 293 .

[11] ـ الاختصاص ، صفحه 103 و بحار الأنوار ، جلد 50 صفحه 85 .

[12] ـ سوره ق ، آيه 16 .

[13] ـ سوره احزاب ، آيه 7 .

[14] ـ سوره حج ، آيه 75 .

[15] ـ سوره انفال ، آيه 33 .

[16] ـ بحار الأنوار ، جلد 50 صفحه 80 .

[17] ـ ابراهيم بن شيبه ، اصالتا اهل كاشان است و يكى از ياران امام جواد  عليه‏السلام بشمار مى‏رود . معجم رجال الحديث ، جلد 1 صفحه 235 .


جستجو