« حقّ القول منّي لأسرّنّه بمحمّدٍ إبنه وخليفته من بعده ووارث علمه فهو معدن علمي وموضع سرّي و حجّتي على خلقي لا يؤمن عبدٌ به إلاّ جعلت الجنّة مثواه وشفّعته في سبعين من أهل بيته كلّهم قد استوجبوا النّار »[1] . امام رضا عليهالسلام را به وسيله پسرش محمّد شاد مىگردانم و محمّد را خليفه و وارث پدرش قرار مىدهم . او [امام جواد عليهالسلام] گنجينه علم من ، جايگاه اسرار من و حجّت من بر بندگان مىباشد . كسى به اوايمان نمىآورد مگر اينكه بهشت را جايگاه او قرار مىدهم و او را شفيع هفتاد نفر از خانوادهاش كه مستحقّ آتش بودهاند قرار مىدهم .
بر اساس اين حديث شريف شخصيّت و فضيلت حضرت امام جواد عليهالسلام در حدّى مىباشد كه اگر كسى به ايشان ايمان بياورد در رديف شفيعان روز قيامت قرار مىگيرد . اين بيان خداوند متعال عظمت شگرفى براى جواد الائمه عليهالسلام تصوير مىكند امّا به دو دليل زبانِ ما ياراى بازگو كردن فضائل و شخصيّت هيچ يك از اهل بيت عليهم السلام را ندارد ؛
دليل اول :
اهل بيت عليهمالسلام به لحاظ شخصيّتى داراى فضيلتهاى والا بوده، و نيز حامل علوم و اسرار الهى مىباشند كه از محدوده ادراك و توان فهم ما بيرون است ؛ لذا سخن گفتن در مورد ايشان ، بدون كمك گرفتن از منبع وحى الهى كارى بسيار دشوار مىباشد .
دليل دوم ؛
در مورد برههاى از تاريخ صحبت مىكنيم كه در آن تمام معيارها و موازين شرعى ، به دليل تغيير در نگرشها ، فراموش شده بود و يا با تفاسير غلط ماهيّت آن تفاوت پيدا كرده و موجب اين شده بود كه از محتوا خالى بشوند ؛ لذا با توجّه به اين موقعيّت خاص و به دليل نبودن زمينه مناسب ، صاحبان چنين فضيلت هايى نتوانستند فضيلتهاى خود را بروز داده و به تجلّى برسانند .
شناخت شخصيت و زمان حضرت امام جواد عليهالسلام
در ميان حضرات ائمّه عليهمالسلام ، حضرت امام جواد عليهالسلام جوانترين امام به شمار مىآيند . ايشان حدود 25 سال عمر كردند[2] ولى در اين مدت ، زمينه تجلّى فضائل به هيچ وجه موجود نبود . البتّه عدم تجلى فضائل دليل بر اين مطلب نيست كه ايشان داراى اين فضائل نبودند . عامل وراثت ، دليلى بر فضيلت ايشان محسوب مىشد . طبق اين عامل ، چون فضيلت هايى در پدران امام جواد عليهالسلام موجود بود ؛ طبيعتا در خودِ ايشان هم بايد اين فضائل موجود باشد . همه اهل بيت عليهمالسلام فضائل را يكى پس از ديگرى تا پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم از پدران معصومشان عليهمالسلام دريافت نمودهاند .
عامل ديگر كه فضيلت امام جواد عليهالسلام را به اثبات مىرساند ؛ همان تنصيص بر امامت ايشان مىباشد كه از ناحيه خدا به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم، سپس به اميرالمؤمنين عليهالسلام و بعد به يك يك امامان عليهمالسلام رسيده است . لازمه اين تنصيص اين است كه صاحب آن داراى آگاهى و دانشى باشد ، دانش و آگاهىاى كه تمامى خلائق و عالمان زمان با او توان برابرى نداشته باشند .
عامل ديگرى كه فضيلت ايشان را به اثبات مىرساند تنزيه و طهارت ايشان از هر گونه آلودگى و پليدگى مىباشد كه همان مقام عصمت مىباشد .
به هر جهت ، على رغم عمر كوتاه و بسيارى از ممنوعيّتها و فشارها، امروز اسلام در بسيارى از معارف و حقايق مديون حضرت امام جواد عليهالسلام مىباشد . با بررسى كتب روايى مشاهده مىكنيم كه بالغ بر 300 نفر از امام جواد عليهالسلام روايت نقل مىكنند و از شاگردان و محدّثين بلا واسطه حضرت امام جواد عليهالسلام مىباشند .
امام جواد عليهالسلام 5 ساله بودند كه پدر بزرگوارشان حضرت امام رضا عليهالسلام از او جدا شده و از مدينه به طوس تبعيد شدند . ايشان بيش از سه سال دور از پدر ، در مدينه زندگى كردند تا اينكه در آستانه 9 سالگى پدر بزرگوار خود را از دست دادند . ايشان تقريبا دو سال پس از شهادت پدر بزرگوارشان عليهالسلام به دربار خلافت تبعيد شدند و تمام عمر را زير چتر محدوديّت حكومت عبّاسى گذراندند اين فشارها و محدوديّتها تا حدّى بود كه حضرت عليهالسلام مجبور بودند با همسرى كه جاسوس خليفه در خانه ايشان بود ، زندگى كنند . ايشان بعد از مرگ مأمون حدودا دو سال تحت حكومت خليفه ظالم ديگرى به نام معتصم عباسى زندگى كردند .
اگر امّتى از بركات وجودى چنين شخصيّتى بهرهمند نشده و عظمت و جايگاه ايشان را درك نكنند و به وظيفه اطاعت خود كاملاً عمل نكنند ؛ به شخصيّت امام عليهالسلام لطمهاى وارد نمىشود و از امام عليهالسلام چيزى كاسته نمىشود . در اين ميان ؛ تنها خسارتى فرهنگى و علمى بر امّت اسلامى وارد شد و ضرر و زيان آن ، همان عصر و عصور متأخّر را دربر گرفت .
بشارت حضرت امام رضا عليهالسلام به ولادت حضرت امام جوادعليهالسلام
« عن كليم بن عمران : … فلمّا ولد أبو جعفر عليهالسلام ، قال الرضا عليهالسلام لأصحابه : قد ولد لي شبيه موسى بن عمران فالق البحار وشبيه عيسى ابن مريم قدّست اُمّ ولدته قد خلقت طاهرة مطّهرة … »[3] .
زمانى كه امام جواد عليهالسلام متولد شدند ، امام رضا عليهالسلام به اصحاب خويش فرمودند : صاحب فرزندى شدم كه شبيه موسى بن
عمران[ عليهالسلام] شكافنده درياست و شبيه عيسى ابن مريم [عليهالسلام] است كه مادر او مقدّس و پاك بود .
امام رضا عليهالسلام فرزند خويش را به دو تن از انبياء اولوا العزم عليهمالسلام تشبيه فرمودند . وجه شبه در اين دو تشبيه چيست ؟ طبق روايت ، وجه شباهت بين حضرت امام جواد عليهالسلام و حضرت موسى عليهالسلام فالق البحار مىباشد . داستان شكافته شدن دريا ، به صورت مفصّل ، در قرآن كريم هم در سوره شعرا و هم در ديگر سورهها بيان شده است . خداوند مىفرمايد :
«فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ»[4] .
پس ما به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را به درياى نيل بزن ، چون زد و دريا شكافت ، آب هر قطعه دريا مانند كوهى بزرگ به روى
هم قرار گرفت .
اين ماجرا مربوط به زمانى است كه از جانب خداوند متعال وحى رسيد كه مصر را رها كرده و به همراه بنى اسرائيل به سمت سرزمين فلسطين حركت كنيد . موسى عليهالسلام همراه قوم بنى اسرائيل حركت كردند ، تا به كنار دريا رسيدند . اين بن بست مردم را به وحشت انداخت و بنى اسرائيل خود را در چنگال سپاه فرعون اسير ديدند ؛ وحى رسيد كه موسى عليهالسلام عصاى خود را به آب دريا بزند تا از ميان دريا حركت كرده و به راه خود ادامه دهند . قوم بنى اسرائيل كه تشكيل شده از طايفههاى دوازده گانه بودند ، گفتند : اى پيامبر خدا : همگى ما از يك طريق نمىرويم ، بلكه هر فرقهاى بايد از طريق خاصّ خودش حركت كند . به امر خدا 12 كوچه تشكيل شد و هر طايفهاى از يكى از كوچهها حركت كردند[5] . خلاصه اين تشبيه اين است كه تمام معجزاتى كه براى موسى بن عمران عليهالسلام ثابت بود ؛ براى امام جواد عليهالسلام هم ثابت مىباشد ، هر چند نقل اعجازى كه رساننده اين شباهت خاص باشد ، به دست ما نرسيده است .
امّا وجه شبه بين امام جواد عليهالسلام و عيسى ابن مريم عليهالسلام در قداست ، عفاف و پاكدامنى مادرش ذكر شده است . كه مادر هر دو زنانى پاكدامن و مؤمنه بودند[6] .
شباهت ديگرى كه ميان حضرت عيسى و حضرت امام جواد عليهماالسلام وجود دارد اين است كه مانند حضرت عيسى عليهالسلام كه در طفوليّت به مقام نبوّت رسيد ؛ امام جواد عليهالسلام هم در سنين طفوليّت و نوجوانى به مقام امامت نائل شد . داستان چنين است كه مريم با طفلى كه در آغوش داشت ؛ به ميان مردم بازگشت . بين مردم شايع شد كه او خلاف كرده و مرتكب عمل زنا شده است ؛ لذا مردم او را مورد عتاب و خطاب قرار داده و گفتند :
«يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً»[7] .
اى خواهر هارون ! تو را نه پدرى ناصالح بود و نه مادرى بدكار .
حضرت مريم عليهاالسلام در برابر اين سخنان گزنده مأمور به سكوت بود و تنها اشاره به گهواره مىكرد كه هر كسى سؤالى دارد از اين طفل بپرسد .
«فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً»[8] .
مريم به او اشاره كرد ؛ گفتند : چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم ؟
با وجود تعجّب مردم از اين واكنش به عيسى عليهالسلام كه طفل سه روزه بود ، دستور داده شد كه سخن بگويد و عيسى عليهالسلام در جواب فرمود :
«قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً»[9] .
همانا من بنده خاص خدايم او كتاب آسمانى به من داده و مرا پيامبر قرار داده است .
اگر عيسى عليهالسلام در حالى كه تنها سه روز از ولادتش گذشته مىتواند در همان طفوليّت به مقام نبوّت برسد ؛ چرا بعيد باشد كه امام جواد عليهالسلام در نه سالگى به مقام امامت نائل شوند ؟ برگزيده خداوند شدن در سنين كودكى شباهت ديگرى است كه ميان آن پيامبر و اين امام عليهماالسلام به چشم مىآيد .
زمينه سازى براى امامت حضرت مهدى (عجّل اللّه فرجه الشريف)
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در سنين بالا به مقام نبوّت برانگيخته شدند . همين طور اميرالمؤمنين عليهالسلام و ديگر امامان عليهمالسلام در سنين بالا به مقام امامت نائل شدند . ولى اوّلين امامى كه در سنين طفوليّت و نوجوانى به مقام امامت رسيد ، امام جواد عليهالسلام بودند و بعد از ايشان هم امام هادى عليهالسلام در سن 7 سالگى به مقام امامت رسيدند . اين استعداد در همه امامان عليهمالسلام موجود بود كه بتوانند در سنين طفوليّت به مقام امامت برسند ، ولى زمينه آن فراهم نبود و مردم ظرفيّت پذيرش آن را نداشتند . ولى از زمان امام جواد عليهالسلام بايد اين زمينه فراهم مىشد ؛ لذا اين استعداد بروز كرد . اين انتصابها در سنين طفوليّت شايد به اين جهت بود كه مقدّمهاى براى پذيرش امامت امام مهدى (عجّل اللّه فرجه الشريف) در سن 5 سالگى باشد .
منزل امام جواد عليهالسلام پايگاهى براى همه شيعيان
بعد از شهادت امام رضا عليهالسلام مردم گروه گروه به ديدار امام جواد عليهالسلام مىآمدند . آنها سؤالات شرعى خود را مطرح نموده و پاسخ مىگرفتند . به هر جهت خانه ، خانه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم است . خانه امام صادق عليهالسلام است كه در آن بيش از چهارهزار شاگرد و عالم رفت و آمد داشتهاند . با توجّه به اين شرايط ، امكان نداشت درب چنين خانهاى مسدود شده و مردم از رفت و آمد باز داشته شوند ، به خصوص كه طبق نقل برخى از روايات ، شهادت امام رضا عليهالسلام در 23 ذى القعده واقع شده بود[10] ؛ يعنى درست در زمانى كه تمام مسلمانان از كشورهاى اسلامى به زيارت خانه خدا مىآمدند و در اثناى زيارت ، براى عرض تسليت نزد امام جواد عليهالسلام مىآمدند . علاوه بر آن در چنين وضعى ، اين خبر در مكّه و مدينه شايع شده بود كه مأمون ، امام رضا عليهالسلام را به قتل رسانده است . مأمون با اينكه از ذكاوت و تيزهوشى خاصّى برخوردار بود و امام رضا عليهالسلام را به حيلهاى به قتل
رسانيده بود امّا از يك طفل نه ساله به شدّت وحشت داشت . او طبق خبرهايى كه از جاسوسانِ حكومتى دريافت مىكرد از رفت و آمد مردم به خانه امام جواد عليهالسلام بيم و هراس فراوانى در دل داشت . به همين دليل تنها كارى كه به ذهنش رسيد اين بود كه امام جواد عليهالسلامرا از مدينه دور كرده به دربار حكومتى احضار كند .
تشكيل مجالس در منزل امام جواد عليهالسلام
از زمان شهادت امام رضا عليهالسلام تا زمان احضار و تبعيد امام جواد عليهالسلام دو سال فاصله بود . در اين مدّت مردم به خانه امام جواد عليهالسلام رفت و آمد زيادى داشته و مسائل علمى و فقهى خود را مطرح مىنمودند . يكى از اين مجالس عمومى كه با حضور امام جواد عليهالسلام تشكيل شد ، اين گونه روايت شده است :
« لمّا مات أبوالحسن الرّضا عليهالسلام حججنا فدخلنا على أبي جعفر عليهالسلام وقد حضر خلق من الشيعة ومن كلّ بلد لينظروا إلى أبي جعفر عليهالسلام فدخل عمّه عبداللّه بن موسى وكان شيخا كبيرا نبيلاً عليه ثياب خشنة وبين عينيه سجّادة ، فجلس وخرج أبو جعفر عليهالسلام من الحجرة وعليه قميص قصب ورداء قصب ونعل جدد بيضاء فقام عبداللّه فاستقبله وقبّل بين عينيه وقامت الشيعة وقعد أبو جعفر عليهالسلام على كرسيّ ونظر الناس بعضهم إلى بعض وقد تحيّروا لصغر سنّه ؛
پس از درگذشت امام رضا عليهالسلام به حج رفتيم و به منزل امام جواد عليهالسلام وارد شديم ، و گروهى از شيعيان از شهرهاى مختلف گرد آمده بودند كه امام جواد عليهالسلام را ببينند . در اين هنگام عموى امام جواد عليهالسلام عبداللّه بن موسى وارد شد كه مردى مسن و با هيبت بود و لباسى زبر بر تن داشت و نشانه سجده بر پيشانى او بود . در اين حال امام جواد عليهالسلام از داخل منزل بيرون آمدند و لباس و عبايى از كتان بر تن داشتند و كفشى نو و سفيد به پا داشتند . عبداللّه ابن موسى از جا برخاست و به استقبال ايشان رفت و پيشانى امام جواد عليهالسلامرا بوسيد ، و همه شيعيان از جا برخاستند و امام جواد عليهالسلام بر روى منبرى نشستند . مردم به يكديگر نگاه مىكردند و از سنّ كم امام جواد عليهالسلام در حيرت فرو رفته بودند .
فابتدر رجل من القوم ، فقال لعمّه : أصلحك اللّه ! ما تقول في رجل أتى
بهيمة ؟ فقال : تقطع يمينه ويضرب الحدّ ، فغضب أبو جعفر عليهالسلام ثمّ نظر إليه فقال : يا عمّ ! اتّق اللّه ، اتّق اللّه ، إنّه لعظيم أن تقف يوم القيامة بين يدي اللّه عزّوجلّ فيقول لك : لم أفتيت النّاس بما لا تعلم ؟ فقال له عمّه : أستغفراللّه يا سيّدي ؛
فردى از شيعيان در آغاز رو به عبداللّه بن موسى كرد و گفت : خداوند شما را نگهدارد نظر شما در مورد مردى كه با چارپايى نزديكى كند چيست ؟ عبداللّه گفت : دست راست او را بايد قطع كرد و او را تازيانه زد . امام جواد عليهالسلام خشمگين شدند و فرمودند : اى عمو ! تقواى خدا را پيشه كن ! تقواى خدا را پيشه كن ، به درستى كه سخت است روزى كه در قيامت در برابر خداوند بايستى و از تو بپرسد : چرا به آن چه نمىدانى فتوا دادهاى ؟ عبداللّه عرض كرد : خدا از من بگذرد اى سيّد و بزرگ من .
أليس قال هذا أبوك عليهالسلام ؟ فقال أبو جعفر عليهالسلام : إنّما سئل أبي عن رجل نبش قبر امرأة فنكحها ، فقال : أبي تقطع يمينه للنبش ويضرب حدّ الزّنا فإنّ حرمة الميّتة كحرمة الحيّة ؛
آيا پدر بزرگوارتان چنين نظرى ندادند ؟ امام جواد عليهالسلام فرمودند : پدر من در مورد نبش كردن قبر زنى و همبستر شدن با او فرمودند : دست راست او را بايد قطع كرد و حدّ زنا بر او جارى شود ، چرا كه زنا با مرده حرمتى همانند زنا با زنده دارد .
فقال : صدّقت يا سيّدي ! وأنا أستغفراللّه . فتعجّب الناس وقالوا : يا سيّدنا أتأذن لنا أن نسألك ؟ قال : نعم ، فسألوه في مجلس عن ثلاثين ألف مسألة فأجابهم فيها وله تسع سنين »[11] .
عبداللّه عرض كرد : راست گفتى اى سيّد من ، و من توبه مىكنم . سپس شيعيان عرض كردند : اى مولا و سيّد ما ! آيا اجازه مىدهيد
پرسشهايمان را از شما سؤال كنيم ؟ امام عليهالسلام فرمودند : آرى ، و مردم در آن مجلس سى هزار سؤال پرسيدند و امام جواد عليهالسلام به همه پرسشهاى آنان پاسخ دادند در حالى كه عمر شريفشان نه سال بود.
البته از شرايط كامل مجلس هيچ اطلاعى در دست نيست ، ولى ممكن است امام كليّاتى را مطرح كرده باشند كه از آنها سى هزار مسأله استخراج مىشود يا اينكه پاسخ سؤالات كوتاه و در حدّ بله و خير بوده است .
احضار و تبعيد امام جواد عليهالسلام به بغداد
مأمون بر اساس اخبار جاسوسان خويش از اين كه منزل امام جواد عليهالسلام به پايگاه بزرگ شيعيان تبديل شود به وحشت افتاد . او به خوبى مىدانست كه مردم شيفته امام جواد عليهالسلام شدهاند و ممكن است بر ضد دستگاه حكومت شورش كنند ؛ لذا امام جواد عليهالسلام را به بغداد فرا خواند .
وقتى امام جواد عليهالسلام وارد بغداد شدند ، مشاهده فرمودند كه عدّهاى از بچّهها در كوچه مشغول بازى هستند . امام عليهالسلام به قصد بازى ، خود را به بچّهها رسانيد . كمى بعد دربهاى قصر مأمون باز شد و معلوم شد مأمون قصد شكار دارد . در اين هنگام همه بچّهها پا به فرار گذاشتند ولى امام عليهالسلام از جاى خود حركت نكردند تا اين كه مأمون به امام جواد عليهالسلام رسيد و گفت : چرا تو فرار نكردى ؟ امام عليهالسلام فرمودند : «گناهى نكرده بودم كه از عقوبت آن هراس و واهمهاى داشته باشم» . مأمون سؤال كرد : تو كيستى ؟ امام جواد عليهالسلام فرمودند : «من محمّد بن على بن موسى الرضا عليهالسلام هستم » . مأمون متوجّه شد تحفهاى را كه به دنبال اوست يافته است و در فكر اين بود كه چگونه امام عليهالسلام را مهار كند ؟ او به دنبال راهى بود كه امام جواد عليهالسلام نزد مردم از مقام و موقعيّت خاصى برخوردار نشود . در نهايت تنها تصميمى كه به ذهنش رسيد اين بود دخترش امّ فضل را به ازدواج ايشان درآورد تا كاملاً امام عليهالسلام را تحت نظر داشته باشد . اين تصميم مأمون با مخالفت قوم بنى العباس روبرو شد ـ قومى كه حدود سى و سه هزار نفر بودند ـ آنها گفتند : ما از زمانى كه پدرش امام رضا عليهالسلام از دنيا رفته ، كمى راحت شدهايم ولى تو باز مىخواهى از بنى هاشم در دربار خلافت بهرهمند شوى ! آنها معتقد بودند كه امام جواد عليهالسلام طفلى بيش نمىباشد و آگاهى و دانش فراوانى ندارد و از مأمون خواستند تا حدّاقل كمى به او مهلت دهد تا آداب دربار را فرا بگيرد . مأمون گفت : من از اين طفل چيزى را سراغ دارم كه شما آن را نمىدانيد ، و اگر در آگاهى و دانش او شك داريد مىتوانيد مجلسى ، همانند مجلس پدرش تشكيل داده و او را مورد امتحان و آزمايش قرار دهيد .
مناظره امام جواد عليهالسلام با يحيى بن اكثم
سرسختىها و مخالفتهاى بزرگان بنى عبّاس باعث شد تا مناظرهاى با حضور يحيى بن اكثم ترتيب داده شود تا طى آن مسائلى از امام عليهالسلام سؤال شود و ايشان عليهالسلام از نظر علمى مورد آزمايش قرار گيرند .
« أنّ المأمون بعد ما زوّج ابنته اُمّ الفضل أبا جعفر عليهالسلام كان في مجلس وعنده أبو جعفر عليهالسلام و يحيى بن أكثم وجماعة كثيرة ، فقال له يحيى بن أكثم : ما تقول يا بن الرسول اللّه في الخبر الّذي روي أنّه نزل جبرئيل عليهالسلام على رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم وقال : يا محمّد ! إنّ اللّه عزّوجل يقرئك السّلام ويقول لك : سل أبابكر هل هو عنّي راض فإنّي عنه راض ؛
بعد از اينكه مأمون دخترش امّ فضل را به همسرى امام جواد عليهالسلام در آورد ، در مجلسى حضور يافت كه امام جواد و يحيى بن اكثم و تعداد كثيرى از علما حضور داشتند . پس يحيى بن اكثم سؤال كرد : يابن رسول اللّه ! نظر شما در مورد اين خبر چيست ؟
همانا جبرئيل عليهالسلام بر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شد و گفت : اى محمّد ! خداوند به تو سلام مىرساند و مىگويد از ابابكر سؤال كن آيا از من راضى مىباشد ؟ من از او راضى هستم .
فقال أبوجعفر : لست بمنكر فضل أبي بكر ولكن يجب على صاحب هذا الخبر أن يأخذ مثال الخبر الّذي قاله رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم في حجّة الوداع « قد كثرت عليّ الكذّابة وستكثر فمن كذب عليّ متعمّدا فليتبّؤ مقعده من النار فإذا أتاكم الحديث فاعرضوه على كتاب اللّه وسنّتي فما وافق كتاب اللّه وسنّتي فخذوا به وما خالف كتاب اللّه وسنّتي فلا تأخذوا به» .
امام جواد عليهالسلام فرمودند : من منكر فضيلت ابوبكر نيستم ولى آيا راوى اين خبر ، خبرى ديگر از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را مشاهده كرده است كه ايشان فرمودند : دروغ گويان بر من زياد شدهاند و زياد هم مىشوند . پس كسى كه عمدا بر من دروغ ببندد جايگاه او پر از آتش مىشود . زمانى كه حديثى به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد . پس خبرى كه موافق با اين دو بود را بپذيريد و خبرى كه مخالف آن دو بود را رها نماييد .
وليس يوافق هذا الخبر كتاب اللّه : قال اللّه تعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»[12] .
و اين خبر با كتاب خداوند موافق نمىباشد . خداوند متعال مىفرمايد : «ما انسان را خلق كردهايم و از وساوس و انديشههاى نفس او كاملاً آگاهيم ما از رگ گردن او به او نزديكتريم » .
فاللّه عزّوجلّ خفي عليه رضا أبي بكر من سخطه حتّى سأل من مكنون سرّه ؟ هذا مستحيل في العقول ؛
پس آيا رضايت ابوبكر بر خداوند مخفى مانده كه از راز دل او سؤال كرده ؟ اين قول طبق نظر عقل هم درست نمىباشد .
ثمّ قال يحيى بن أكثم : وقد روي أنّ مثل أبي بكر وعمر في الأرض كمثل جبرئيل وميكائيل في السّماء ؛
سپس يحيى ابن اكثم گفت : روايت شده كه : مثل ابى بكر و عمر در زمين مانند مثل جبرئيل و ميكائيل در آسمان است .
فقال : وهذا أيضا يجب أن ينظر فيه لأنّ جبرئيل وميكائيل ملكان لللّه مقرّبان لم يعصيا اللّه قطّ ولم يفارقا طاعته لحظة واحدة وهما قد أشركا باللّه عزّوجلّ وإن أسلما بعد الشرك وكان أكثر أيّامهما في الشرك باللّه فمحال أن يشبّههما بهما .
امام عليهالسلام فرمود : در اين حديث هم بايد دقّت شود ؛ زيرا جبرئيل و ميكائيل دو ملك مقرّب خداوند هستند كه اصلاً خدا را معصيت نكردند و لحظهاى از اطاعت خدا روى گردان نشدند . در حالى كه عمر و ابو بكر در اوائل عمر مشرك بودند ، گرچه بعدا اسلام آوردند . بيشتر ايّام عمر اين دو نفر در شرك سپرى شد . پس محال است كه خدا اين دو را به دو ملك مقرّب خود تشبيه نمايند .
قال يحيى : وقد روي أيضا أنّهما سيّدا كهول أهل الجنّة فما تقول فيه ؟
يحيى گفت : روايت شده كه عمر و ابو بكر آقاى پيرمردان اهل بهشت هستند . نظر شما چيست ؟
فقال عليهالسلام : وهذا الخبر محال أيضا لأنّ أهل الجنّة كلّهم يكونون شبابا ولا يكون فيهم كهل وهذا الخبر وضعه بنو اُميّة لمضادّة الخبر الّذي قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم في الحسن والحسين بأنّهما سيّدا شباب أهل الجنّة .
امام عليهالسلام فرمودند : اين خبر هم محال مىباشد به خاطر اينكه اهل بهشت همگى جوان هستند و در ميان آنها پير وجود ندارد . اين خبر
را بنى اميّه در مقابل خبر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم جعل كردند ، رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم در مورد حسن و حسين [ عليهماالسلام] فرمودند : آنها آقاى جوانان اهل بهشت مىباشند .
فقال يحيى بن أكثم : و روي أنّ عمر بن الخطّاب سراج أهل الجنّة ؛
پس يحيى بن اكثم گفت : روايت شده كه عمر ابن خطّاب ، چراغ و روشنايى اهل بهشت مىباشد .
فقال عليهالسلام : وهذا أيضا محال ؛ لأنّ في الجنّة ملائكة اللّه المقرّبين وآدم ومحمّد وجميع الأنبياء والمرسلين لا تضئبأنوارهم حتّى تضيّ بنور عمر ؟!
امام عليهالسلام فرمودند :اين خبرهم محال است . به خاطر اينكه در بهشت ، ملائكه مقرّب خدا ، حضرت آدم و محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم و همه انبياء و مرسلين هستند . حال آيا با نور آنها روشنى حاصل نمىشود كه به نور عمر نيازى باشد ؟!
فقال يحيى : وقد روي أنّ السكنية تنطق على لسان عمر ، فقال عليهالسلام : لست بمنكر فضائل عمر ولكنّ أبابكر أفضل من عمر فقال على رأس المنبر : إنّ لي شيطانا يعتريني فاذا ملت فسدّدوني ؛
باز يحيى گفت : روايت شده كه عمر با آرامش و سكينه سخن گفته و رفتار مىكند . امام عليهالسلام فرمودند فضائل عمر را انكار نمىكنم امّا ابوبكر أفضل از عمر بود ولى با اين حال روى منبر گفت : شيطانى در وجود من هست كه من را وسوسه مىكند پس زمانى كه از راه مستقيم مايل شدم مرا استوار نگه داريد .
فقال يحيى : قد روي أنّ النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم قال : لولم اُبعث لبعث عمر . فقال عليهالسلام كتاب اللّه أصدق من هذا الحديث . يقول اللّه في كتابه : «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ»[13] . فقد أخذ اللّه ميثاق النبييّن فكيف يمكن أن يبدّل ميثاقه وكان الأنبياء عليهمالسلام لم يشركوا طرفة عين فكيف يبعث بالنبوّة من أشرك وكان أكثر ايّامه مع الشرك باللّه وقال رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم : نبّئت وآدم بين الروح والجسد ؛
باز يحيى گفت : روايت شده پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند : اگر من به پيامبرى برانگيخته نمىشدم حتما عمر مبعوث مىشد . پس امام عليهالسلام فرمودند : كتاب خدا از اين حديث راستگوتر است . خداوند مىفرمايد : « ما از همه پيامبران و از تو و نوح عهد و پيمان گرفتيم » پس خداوند از انبيا عهد و پيمان گرفته ، پس چگونه ممكن است كه عهد خود را تغيير دهد ؟ از طرفى انبياء حتّى يك لحظه مشرك نشدند . پس چگونه كسى پيامبر شود در حالى كه بيشتر ايّام عمرش در شرك سپرى شده است . و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند : پيامبر شدم در حاليكه آدم بين روح و جسد بود .
فقال يحيى بن أكثم : وقد روي أنّ النبيّ صلىاللهعليهوآلهوسلم ما احتبس الوحي عنّي قطّ إلاّ ظننته قد نزل على آل الخطّاب . فقال عليهالسلام : وهذا محال أيضا لإنّه لا يجوز أن يشكّ النبيّ في نبوّته ، قال اللّه تعالى : «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ»[14] فكيف يمكن أن تنتقل النبوّة ممّن اصطفاه اللّه تعالى إلى من أشرك به .
يحيى بن اكثم گفت : روايت شده پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند : هرگز وحى از من دور نشد مگر اينكه گمان كردم بر آل خطّاب نازل شده است . امام عليهالسلام فرمودند : اين هم محال است به خاطر اينكه بر پيامبر جايز نيست كه در نبوّت خود شك كند . خداوند متعال مىفرمايد : « خداوند از ميان ملائكه و مردم پيامبرانى را برگزيد » پس چگونه ممكن است كه نبوّت از كسى كه خدا او را برگزيده منتقل شود به كسى كه مشرك به خدا بوده است .
قال يحيى بن أكثم : روي أنّ النبيّ صلىاللهعليهوآلهوسلم قال لو نزل العذاب لما نجا منه إلاّ عمر ، فقال عليهالسلام : وهذا محال أيضا . إنّ اللّه تعالى يقول : «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[15] فأخبر سبحانه أن لايعذّب أحدا ما دام فيهم رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم وما داموا يستغفرون اللّه تعالى »[16] .
يحيى گفت : روايت شده اگر عذاب خدا نازل شود كسى به غير از عمر از آن نجات نمىيابد . امام عليهالسلامدر جواب فرمودند : اين مطلب هم محال است . خداوند متعال مىفرمايد : « ولى (اى پيامبر) تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد و نيز تا استغفار مىكنند ، خدا عذابشان نمىكند . پس خداوند متعال خبر داده تا زمانى كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در ميان مردم باشد ، عذاب نمىشوند و تا زمانى كه از گناهان خود استغفار كنند ، عذاب بر آنها نازل نمىشود .
روايتى كه ذكر شد گوشهاى از برترى علمى امام جواد عليهالسلام را ترسيم نمود . و اين علم سرشار موجب شد كه راويان زيادى از امام جواد عليهالسلام بدون واسطه روايت نقل كنند . همچنين چند تن از صحابه امام جواد عليهالسلام جزء اصحاب اجماع مىباشند مانند : احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمى شيخ القمييّين ، احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى؛ كه در مكتب امام رضا عليهالسلامو امام هادى عليهالسلام دانش اندوخته است ، احمد بن محمّد بن خالد برقى و ابراهيم بن شيبه اصفهانى[17] .
« والسّلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته »
خودآزمايى
1 حديث لوح ، امام جواد عليهالسلام را چگونه معرفى مىكند و ايمان آورندگان آنها چه جايگاهى دارند ؟
2 چرا سخن گفتن از فضايل اهل بيت عليهمالسلام كارى دشوار مىنمايد ؟
3 سه مورد از فضايل امام جواد عليهالسلام را بيان كنيد .
4 راويانى كه از امام جواد عليهالسلام روايت كردهاند چه تعداد هستند؟
5 امام رضا عليهالسلام فرزند خويش را به كدام يك از پيامبران تشبيه مىفرمايند و وجه شباهت بين ايشان چيست ؟
6 ديگر وجه شباهت بين حضرت عيسى و امام جواد عليهالسلام چه بود ؟
7 امامت حضرت جواد عليهالسلام در 9 سالگى با توجّه به نبوّت حضرت عيسى عليهالسلام چگونه توجيه مىشود ؟
8 منصوب شدن امام جواد عليهالسلام و ائمّه عليهمالسلام پس از ايشان به امامت در دوران طفوليّت چگونه زمينه را براى امامت حضرت مهدى (عجل اللّه فرجه الشريف) فراهم مىكند ؟
9 چرا مأمون امام جواد عليهالسلام را به دربار احضار كرد ؟
10 چند مورد از روايات مجعولى را كه يحيى بن اكثم نقل نموده و امام عليهالسلام آنها را رد كردند ، بيان كنيد .
——————————————————————————–
[1] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 528 .
[2] ـ 195 ـ 220 ه ق .
[3] ـ بحار الأنوار ، جلد 50 صفحه 15 .
[4] ـ سوره شعرا ، آيه 63 .
[5] ـ تفسير القمى ، جلد 2 صفحه 166 و بحار الأنوار ، جلد 13 صفحه 162 .
[6] ـ والده ماجده آن حضرت ام ولدى بود كه او را سبيكه مىگفتند و حضرت امام رضا عليهالسلام او را خيزران ناميد و آن معظمه از اهل نوبه و از اهل بيت ماريه قبطيه مادر ابراهيم عليهالسلام پسر حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم بود ، آن مخدره از افضل زنهاى زمان خود بود و اشاره فرموده به او حضرت رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم در قول خود « بأبي إبن خيرة الاماء النوبية الطيبة » پدرم به قربان پسر بهترين كنيزان كه از اهل نوبه و پاكيزه است ، و حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام فرموده است يزيد بن بسيط را كه سلام آن حضرت را به او برساند . (منتهى الآمال ، صفحه 937) .
[7] ـ سوره مريم ، آيه 28 .
[8] ـ سوره مريم ، آيه 29 .
[9] ـ سوره مريم ، آيه 30 .
[10] ـ بحار الأنوار ، جلد 49 صفحه 293 .
[11] ـ الاختصاص ، صفحه 103 و بحار الأنوار ، جلد 50 صفحه 85 .
[12] ـ سوره ق ، آيه 16 .
[13] ـ سوره احزاب ، آيه 7 .
[14] ـ سوره حج ، آيه 75 .
[15] ـ سوره انفال ، آيه 33 .
[16] ـ بحار الأنوار ، جلد 50 صفحه 80 .
[17] ـ ابراهيم بن شيبه ، اصالتا اهل كاشان است و يكى از ياران امام جواد عليهالسلام بشمار مىرود . معجم رجال الحديث ، جلد 1 صفحه 235 .