منابع علائم ظهور
بررسي منابع علائم ظهور: الف) منابع شيعه: كم ترين منابع مربوط به اين بحث همان منابع مربوط به مهدي ((عج)) و غيبت اوست. از جمله اين سه كتاب كهن شيعه: الغيبة نعماني (م 360 ق)كمال الدين شيخ صدوق (م 381) و الغيبه شيخ طوسي (م 460 ق) است. تقريباً هسته اصلي همه روايات ظهور و علائم را همين سه كتاب تشكيل ميدهند؛ به خصوص كه هر يك فصلي از كتاب خود را به نشانههاي ظهور اختصاص دادهاند.
سهم كتاب نعماني در اين موضوع بيشتر است. چون دو باب را به آن اختصاص داده و در يك باب از همة نشانهها سخن گفته و 68 روايت نقل ميكند و در باب ديگر به روايات «سفياني» پرداخته است.
پس از اين سه كتاب بايد از منابع مربوط به زندگي معصومين علیه السلام نام برد كه در آنها به مناسبت شرح زندگي امام دوازدهم علیه السلام به علائم ظهور هم اشاره ميشود، كتاب «الارشاد شيخ مفيد (م 413 )
«اعلام الوري طبرسي(م 548 ق) كه بيشتر مطالب خود را از «الارشاد» نقل ميكند « كشف الغمة اربلي( م 692 ق) و «در فصول المهمة ابن صباغ» (م 855 ق) است (ابن صباغ مالكي از اهل سنت است ولي كتاب خود را به شيوة مورخان شيعه دربارة دوازده امام نوشته است). اين نمونه ها كه علامتها را از كتابهاي پيشين نقل كردهاند. كليني در «روضة كافي» حميري در« قرب الاسناد» و مفسّراني چون علي بن ابراهيم و عياشي ذيل تفسير برخي آيهها به احاديث علائم اشاره كردهاند. علامه مجلسي مجموع مطالب اين كتابها را جمع آوري كرده و در بحارالانوار آورده است.1
ب) منابع اهل سنّت:
از ميان منابع اهل سنت، قديمي ترين و مهم ترين كتابي كه در آن از نشانههاي ظهور سخن به ميان آمده است كتاب «الفتن نعيم بن حماد (م 228 ق)» ميباشد. پس از او صاحبان «صحاح» بخشي از احاديث خود را ذيل همين عنوان «فتن و ملاحم» آورده و به علائم ظهور اشاره كردهاند.
اما شايد بيشترين سهم را در اين مورد احمد بن حنبل (م 241 ق) در «المسند دارد.»
تفاوت منابع اهل سنت با شيعه:
1. اهل سنت روايات علائم ظهور را با نشانههاي برپايي قيامت به هم آميختهاند از اينرو،كتابهايي با عنوان «اشراط السّاعة» يا «علامات القيامة» نوشتهاند و روايات مربوط را در آنها ذكر كردهاند.2
2. اهل سنت كتابهايي با عنوان «فتن» يا«ملاحم» يا تركيبي از آن دو نوشتهاند و اين احاديث را در آنها آورده اند، كتابهاي ملاحم و فتن به پيش گويي هايي اختصاص دارد كه پيامبر صلی الله علیه و آلهو صحابه دربارة حوادث تلخ و شيرين آيندة مسلمانان بيان كردهاند. در بيشتر منابع روايي اهل سنت چنين عنواني وجود دارد و روايات مربوط به ظهور و علائم را ميتوان در آن يافت. گاهي اين احاديث به صورت كتابي مستقل با همين عنوان جمع آوري شده است، (مانند كتاب السنن الوارده في الفتن، تأليف ابوعمر داني).و از منابع متأخر كه به استناد اين كتابها احاديث مربوط به ظهور را آوردهاند ميتوان از «عقد الدرر في اخبار المنتظر» يوسف بن يحيي مقدس شافعي (م قرن 7) و «البرهان» متقي هندي (م 975 ق) نام برد.
سيد بن طاووس (م 664 ق) عالم شيعي با استفاده از كتابهاي ملاحم و فتن اهل سنت كتاب «التشريف بالمنن معروف به الملاحم و الفتن» را جمع آوري كرده است.
اين كتاب سه بخش دارد: بخش اول: گزيدة فتن ابن حماد است. بخش دوم: از كتاب فتن ابو صالح سليلي است (نوشته به سال 307 ق) و بخش سوم: از كتاب فتن زكرياي بزّار (نوشته سال 391 ق) ميباشد و در آخر كتاب كه ملحقات آن به شمار ميرود از كتابهاي مختلف شيعه و اهل سنت نقل شده است. ارزش كتاب سيد بن طاووس به جهت بخش دوم و سوم آن است، چون ملاحم سليلي و زكريا در دسترس نيست.
ج) منابع معاصر
منابع معاصر را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
1- تعدادي از آنها فقط به نقل احاديث پرداخته و هيچ اظهار نظري نكردهاند مانند معجم الملاحم و الفتن و ترجمه فارسي آن به نام «يأتي علي الناس زمان» و كتاب «نوائب الدهور في علائم الظهور» از اين دسته ميباشند. كتاب «الزام الناصب» و «معجم احاديث المهدي» اگر چه مخصوص نشانهها نيست اما به طور گسترده به اين روايات ميپردازد.
2- آثاري كه به تعدادي از احاديث پرداخته و آنها را توضيح دادهاند. مانند: «مأتان و خمسون علامه» «علائم الظهور في المستقبل»، «عصر الظهور» و كتبي كه با ديدة نقد تأليف شده مانند: «دراسة من علامات الظهور (جعفر مرتضي عاملي)»، «موسوعةالامام المهدي (سيد محمد صدر)» «دادگستر جهان، و مقاله نشانههاي ظهور از اسماعيل اسماعيلي، از اين قبيل ميباشند.
راويان روايات علائم ظهور
در اين بخش با برخي از راويان روايات علائم ظهور آشنا ميشويم.
1- ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد كوفي سبيعي معروف به ابن عقده (249- 333 ق) كه از مهمترين مشايخ نعماني و از راويان مشهور شيعه و اهل سنت است و رجال نويسان هر دو فرقه از او به نيكي ياد ميكنند، نجاشي ميگويد: او مردي بزرگ در ميان اصحاب حديث و مشهور به حفظ است.3 از ميان رجال شناسان اهل سنّت ذهبي از او با تعبير حافظ، علامه، نادر زمان و يكي از بزرگان حديث ياد ميكند.4 بعضي از علماي شيعه مذهب او را جارودي مذهب ميدانند.5
2- علي بن حسن بن علي بن فضال
نعماني در موارد زيادي او را تَيْمُلي عنوان ميكند و ابن عقده بسياري از روايات خود را از او نقل كرده است وي يكي از افراد خاندان فضال است كه فطحي مذهباند. و در عين حال از سوي رجاليون شيعه توثيق شدهاند.6
3- علي بن ابي حمزه بطائني
وي از لحاظ كثرت روايات علائم در رديف سوم قرار دارد و از اركان واقفيه است و رجاليون او را توثيق نكردهاند.7
4- حسن بن ابي حمزه:
وي نيز مانند پدرش از اركان واقفيه بوده است با اين تفاوت كه اگر برخي از روايات پدر نزد عالمان شيعه معتبر است، روايات پسر از هيچ اعتباري برخوردار نيست، علي بن حسن بن فضال گويد: او دروغ گو و ملعون است و من روا نميدارم چندان از او روايت كنم.8
5- جعفر بن محمد بن مالك فزاري:
شيخ طوسي او را ثقه دانسته، ميگويد: «گروهي او را تضعيف كردهاند. او در موضوع ولادت قائم مطالب عجيبي نقل ميكند.9
ابوغالب زراري از او به نيكي ياد ميكند.10
اما نجاشي او را تضعيف ميكند.11
به هر حال توثيق صريح شيخ طوسي را نبايد ناديده گرفت و به روايات او بايد توجه كرد.
6- ابو بصير:
او ابو بصير يحيي اسدي ميباشد و از اجلّاء روات بود. و از اصحاب امام باقر عليه السلام و امام صادق(ع) بوده و مشكل روايتهاي او در باب علائم اين است كه بيشتر آنها را از علي بن ابي حمزه بطائني نقل ميكند.
7- محمد بن ابي عمير:
او نيز از بزرگان شيعه و اصحاب اجماع بوده و گفتهاند «با تقواترين، موثق ترين و عابدترين مردم بوده است»12 رجال شناسان از عظمت وي نزد خاصه و عامه ياد كردهاند.13
8- جابربن يزيد جعفي:
او داراي شخصيتي بالا بوده و ويژگي او اين است كه اولاً جابر در اين موضوع در منابع روايي اهل سنت روايات بيشتري دارد چنانكه ابن حماد در الفتن از او فراوان نقل كرده است. ثانياً دربارة جابر آراي متفاوتي وجود دارد و شايد علت اين اختلاف نقل روايات خاصي است كه در موضوع نشانههاي ظهور و ملاحم بيان ميكرده و چون قابل درك نبوده متهم شده است. نجاشي رويات او را ضعيف ميداند و دربارة شخص جابر تعبير «مختلط» را به كار برده، از وثاقت او سخني نميگويد.14
9- معلّي بن خنيس:
در باره او ميان بزرگان اختلاف است، نجاشي در وصف او ميگويد «ضعيف جداً لايعوَّل عليه» اما شيخ طوسي از او تجليل كرده و در شمار «محمودين» آورده است و ميگويد: از قوّام امام صادق علیه السلام بوده و به روش او سير ميكرد و به همين سبب داود بن علي او را به شهادت رساند. از آن حضرت نقل شده كه معلي اهل بهشت است.15
10- وليد بن مسلم ابوالعباس دمشقي مولي بني اميه:
رجال نويسان عامه گاه او را توثيق و گاه تضعيف كرده اند، عجلي او را ثقه و ابوحاتم او را صالح الحديث ميداند. اما از ابن حنبل نقل شده است كه وليد اشتباه زياد دارد. دار قطني گويد: وليد بن مسلم احاديث اوزاعي را از ضعفا نقل ميكرد سپس نام ضعفا را برمي داشت و ديگران را جايگزين مينمود.16 ابن حجر گويد: او ثقه است اما تدليس زياد ميكند.17
11- رشدين بن سعد يا رشدين بن ابي رشدين:
وي نيز از شيوخ نعيم بن حماد است و روايات زيادي در فتن و ملاحم از وي نقل شده است. ابن سعد او را ضعيف18 و نسائي متروك الحديث دانستهاند.19
واژه نشانه
1- معنا و مفهوم علامت
مقصود از علامت اثري است كه به توسط آن چيزي دانسته ميشود، يا چيزي است كه در جايي نصب ميشود تا مردم به واسطه آن هدايت يابند، مثل عَلَم لشكر و نشانههاي راه. و در اصطلاح علم ملاحم و فتن كلمه «علامت الظهور» به هر اتفاقي كه دلالت بر خبر غيبي دارد اطلاق ميگردد كه قرار است در آينده تحقق يابد، تا آن كه علامت و نشانة وقوع حادثه اي ديگر بعد از آن باشد و در علم ملاحم اين عنوان بيشتر اطلاق ميگردد بر خبر دادن از علائم ظهور امام مهدي علیه السلام در آخرالزمان اطلاق مي گرددكه نشانه اي بر نزديك شدن ظهور است مثل خروج سفياني در شام و… كساني كه از نشانههاي ظهور بحث ميكنند تقريباً در همه موارد از واژههاي عربي «علامت» و جمع آن در «علامات» و در فارسي از واژة «نشانه» و از عبارت متداول «علائم»20 استفاده ميكنند.
در منابع قديمي از كلمة «آية» و جمع آن «آيات» نيز استفاده شده است مانند كتاب غيبت نعماني ص 261 دوبار لفظ «آيه» ذكر شده است.
و در بعضي از منابع از واژة «امارات» هم استفاده شده است مانند كتاب غيبت طوسي ص 463 و شيخ مفيد در الارشاد ج2 ص 368 از سر واژه علامت، آيه و امارات استفاده كرده است.
2- واژه علامت در قرآن
واژه علامت و آيه به معناي نشانه در قرآن نيز وجود دارد.
در موردي كه آيه به معناي نشانه ميباشد در قرآن چند مورد ميباشد: يكي آيه 248 سوره بقره ميباشد «و قال لهم نبيّهم اِنّ اية مُلكهِ…»
دومي آيه 41 سورة آل عمران ميباشد. «قال رب اجعل لي آية…»
و سومي آيه 10 سورة مريم ميباشد. «قال رب اجعل لي آية قال آيتك الّا تكلم الناس ثَلاث ليال سويّاً.» كه خداوند نشانه اي را براي باردار شدن همسر زكريا قرار داد و آن از دست دادن قدرت تكلم با مردم بود.
3- واژه علامت به معناي نشانه سمبليك:
گروهي از نويسندگان معتقدند كه بعضي از نشانههاي ظهور به معناي ظاهري خود نيستند بلكه مظهر يك پديده و سمبل آن هستند. سيد محمد صدر در كتاب دوم و سوم از موسوعه غيبت كبري اين بحث را مطرح ميكند و دربارة احتمال رمزي بودن دجّال، سفياني و يأجوج و مأجوج سخن گفته است. او دجّال را سمبل حركتهاي ضد اسلامي و انحرافات عمومي از جمله مظاهر فريبندة تمدن غربي ميداند و سفياني را سمبل انحراف در ميان مسلمانان ميداند و يأجوج و مأجوج را گونه هايي از همان دجال يا تمدن مادي ميداند. 21
روش برخورد با روايات علائم و برداشت از آنها
در اين جهت روش برخورد با روايات علائم ظهور توضيح داده شده و خط مشيي براي برداشت از اين روايات در ضمن چند نكته بيان مي گردد:
نكته 1:
رواياتي كه دلالت بر وقوع رويدادهاي مشخصي در آينده ميكند سه گونه است:
اول: رواياتي كه با صراحت مربوط به ظهور حضرت بقية الله است چنانكه اين صراحت را در بسياري از روايات شيعه اماميه ميبينيم كه همگي به همين منظور و براي اثبات اين هدف گردآوري شدهاند و از نشانهها و علائم قيامت كه بعد از ظهور بوجود ميآيد كمتر صحبت به ميان آمده است.
دوم: رواياتي كه مربوط به قيامت و معاد است. اين روايات بيشتر در كتب و منابع روائي اهل سنت به چشم ميخورد كه فقط اندكي از آنها مربوط به حضرت مهدي علیه السلام ميشود.
سوم: رواياتي كه نسبت به اين دو موضوع بحثي ندارد؛ بدان معني كه حوادثي را نسبت به آينده پيشگوئي كرده بدون اين كه مشخص كند آيا مربوط به ظهور حضرت مهدي است و يا مربوط به مقدمات قيامت است.
در دو مورد اول و دوم، دو قسم روايات متشابه و نظير يكديگر وجود دارد:
اول: آن گونه رواياتي كه دلالت ميكند، وقوع حادثه پيش از ظهور و پيش از قيام و چسبيده به آنها كه فاصلة بين آن حوادث و ظهور حضرت و يا قيام قيامت مدتي كوتاه و فقط چند روز است، مانند رواياتي كه مربوط به كشته شدن نفس زكيه است كه ميگويد فاصلة بين آن و ظهور حضرت بقية الله فقط پانزده روز است. و يا روايتي كه ميگويد: «قيامت به پا نخواهد شد مگر به وجود بدترين مردم.» پس فاصله ميان وجود مردم شرور و بد تا قيامت مدت اندكي است.
دوّم: رواياتي كه دلالت بر وقوع حوادثي پيش از ظهور حضرت و يا قبل از قيام قيامت دارد، به طوري كه امكان دارد فاصلة آن حادثه با آن دو موضوع مدتي طولاني باشد، و در روايت ذكر نشده كه فاصله اندك است و نزديك به هم ميباشند چنانكه در برخي از روايات آمده است كه حضرت ميفرمايند: «ساعت برپا نخواهد شد مگر اين كه اين حوادث رخ دهد» و يا اين جمله كه ميفرمايد:« آنچه را كه به سوي آن گردن ميكشيد (يعني ظهور) نخواهد بود مگر اين كه كارهايي اتفاق افتد» و سخناني ديگر با همين عبارات نسبت به آن گونه رواياتي كه وقت آن معين و مشخص است و در اين كه دلالت بر وقوع حادثه پيش از ظهور و يا پيش از قيام قيامت بلافاصله دارد بحثي نداريم؛ زيرا ميشود به آنها عمل كرد و با در نظرگرفتن ضوابط لازم سندي، ميشود به عنوان اين كه يك پديدة تاريخي را اثبات ميكنند آنها را پذيرفت.و اما رواياتي كه مانند اينها نيستند و وقت مشخص ندارند، ظاهر آنها آن است كه اين حادثه با آن وقت معين ظهور و يا قيامت، فاصلة بسياري داشته باشد كه گاهي به صدها و يا هزاران سال ميرسد، حتي بسياري از آن حوادثي را كه روايات پيشگويي كردهاند در زمان خود ميبينيم و يا پيش از زمان ما اتفاق افتاده است؛ و در عين حال هنوز ظهور حضرت اتفاق نيفتاده تا چه رسد به قيام قيامت. بنابراين كليه رواياتي كه مربوط به حضرت مهدي علیه السلام ميباشد،چه علائم متصل به ظهور و چه غير متّصل، چه آنها كه تا كنون اتفاق افتاده و چه آنها كه تا كنون واقع نشده است، در حقيقت همگي از نشانههاي قيامت ميباشند به همان تعبيري كه كرديم،كه مقصود از علامت آن است كه مردم را از وقوع قيامت آگاه كند و آنها را نسبت حوادث بعدي متوجه سازد و اين مسلّم است كه هرگونه حادثه اي كه پيش از ظهور و آگاه كننده نسبت به آن باشد، اين حالت را نسبت به قيامت هم خواهد داشت و نشانه و علامت قيامت خواهد بود. چنانكه بسياري از روايات به همين گونه آمده است. رواياتي كه مربوط به قيامت است و به صورت غير متّصل و دور از زمان قيامت مطرح شده است احتمال دارد كه آنها را به عنوان نشانههاي ظهور هم بدانيم، به همان اعتبار متقابلي كه بين ظهور و قيامت قائل شديم، كه هرچه نشان قيامت است نشان ظهور هم باشد مگر آنچه فقط نزديك و چسبيده به قيامت باشد و بعد از ظهور اتفاق افتد.
و هم چنين رواياتي كه نسبت به ظهور و يا قيامت بيان مخصوصي ندارد و متن روايت به طور مجمل و بدون قيد آمده است، آنها را نيز به عنوان علائم ظهور ميتوانيم بپذيريم. بنابراين علائم مخصوص قيامت در روايات همانهايي است كه پيش از قيام قيامت مشخص شده است و در اين گونه روايات آن علائم بعد از ظهور واقع خواهد شد.
اگر كسي بگويد: حوادثي كه به عنوان علائم ظهور گفتيد متيقن و مشخّص دربارة ظهور نيست؛ زيرا به همان گونه كه ممكن است پيش از ظهور اتفاق افتد احتمال دارد كه بعد از ظهور واقع شود، و وقتي بعد از ظهور واقع شد، ديگر علامت و نشانه اي، از ظهور نيست.
گوئيم: قرائني در دست داريم كه به ما ميگويد بيشتر حوادثي كه در اين روايات وارد شده پيش از ظهور خواهد بود و ميشود آنها را نشانة ظهور گرفت و متناسب با ظهور ميباشند. گرچه در روايات به عنوان علائم قيامت ذكر شدهاند يا ذكري از قيامت و يا ظهور نشده است.
قرينه اول: وجود دلائل تاريخي بر وقوع حادثه اي كه روايات پيشگوئي كردهاند و معنايش آن است كه اين حوادث پيش از زمان ما اتفاق افتادهاند. و اين خود بهترين دليل است بر اين كه اين علائم مربوط به ظهور حضرت بوده و بر ظهور مقدّمند؛ مانند رواياتي كه نابودي و سقوط حكومت بني عباس را پيشگوئي كرده و يا از جنگهاي صليبي خبر دادهاند.
قرينه دوم: ارتباط حادثه اي كه روايات از آنها خبر داده است به دوران فتنهها و انحرافات؛ مانند وجود مدّعيان دروغين و يا دجّال و جنگهاي انحرافي، و ما قبلاً دانستيم كه دوران فتنه و انحراف پيش از ظهور حضرت ميباشد، بنابراين روايتي كه گوياي حوادث و مسائل دوران فتنه باشد، جزء علائم ظهور و مقدّم بر آن خواهد بود.
قرينه سوم: گاهي يك حادثه همچون «فرو رفتن در صحراي بيداء» مثلاً چندين مرتبه در روايات متعدد تكرار شده است كه بعضي از اين حوادث مربوط به قيامت، و بعضي مربوط به ظهور ميباشند و بعضي هم هيچ گونه ارتباطي را اثبات نميكنند و نسبت به آنها به اهمال بيان شده است. و رواياتي كه دلالت بر تقدم آن حوادث بر ظهور حضرت دارد دليل بر آن ميشود كه روايات ديگر، مربوط به دوران پيش از ظهور است. اما رواياتي كه به طور اهمال بيان شده و نسبت به زمان ظهور و قيامت ساكت است حمل كردن و مربوط دانستن آنها به دوران پيش از ظهور واضح است، زيرا از باب حمل مطلق است بر مقيّد. و اما رواياتي كه حادثه را مربوط به قيامت ميداند و به عنوان نشانههاي آن، ذكر ميكند، از آن جهت كه اين ارتباط و وابستگي با دور بودن زمان نيز مناسبت دارد و ميشود كه يك حادثه را ولو از زماني بس دور نشاني از قيامت بدانيم، از اين جهت ميشود كه پيش از ظهور حضرت واقع شود. لذا وقوع آن حادثه با هر دو زمان پيش از ظهور و پيش از قيامت ارتباط دارد و با دلالت رواياتي كه مخصوص به پيش از ظهور بود ميبايست آن روايات مطلق را بر اين روايات پيش از ظهور حمل كنيم و احتمال وقوع بعد از زمان ظهور منتفي ميشود.
قرينه چهارم: در بسياري از مواقع دلائلي وجود دارد كه اين حوادث بر بعضي از حوادث مقدم بر ظهور، مقدّم و يا با آنها معاصر ميباشد، و اين امر براي اثبات وقوع اين حوادث پيش از ظهور كافي است. به عنوان مثال تقدم وجود دجّال بر نزول مسيح در روايات ثابت شده است و لذا چون نزول حضرت مسيح علیه السلام همزمان با ظهور حضرت مهدي علیه السلام خواهد بود، پس مسلّم است كه دجّال پيش از حضرت بقيه الله(عج) خواهد بود. با در نظر گرفتن اين قرائن ثابت ميشود كه بسياري از رواياتي كه اهل سنت به عنوان علائم و نشانههاي قيامت آوردهاند، در حقيقت مربوط به پيش از ظهور و علائم ظهور ميباشد. آري نميشود يك قاعدة عمومي و كلّي به دست داد كه تمام حوادث و روايات را مربوط به پيش از ظهور دانست بلكه بايد در مورد هر يك از آنها قرائن موجود را در نظر گرفت و در آنجا كه قرينه اي ويژه وجود نداشته باشد دوران وقوع آن رويداد را مجهول بدانيم و مجبور نيستيم كه حتماً آن را بر دوران پيش از ظهور حمل كنيم.
نكته 2:
قرائني را كه ذكر كرديم فقط مربوط به تعيين زمان اين حوادث نيست بلكه شامل ديگر خصوصياتي كه در روايات آمده است نيز ميشود؛ زيرا عموماً ميشود كه رواياتي را قرينه بر روايات ديگر بگيريم و مطالبي را از آن راه اثبات و يا نفي كنيم، مخصوصاً با توجه به اين كه خود را ملتزم به اصل استحكام و سختگيري در سند احاديث نموديم.22
تاريخچة علائم ظهور در اديان
تاريخچه علائم در دين يهود
از تعاليم اديان گذشته به خصوص يهود كه پيوسته در انتظار مسيحا هستند استفاده ميشود كه آنان به نشانه هايي شبيه آنچه در ميان مسلمانان وجود دارد، براي ظهور موعود خود معتقدند. در كتاب «زوهر» كه تفسيري عرفاني از پنح سِفْر تورات به شمار ميرود و احتمالاً در قرن سيزدهم ميلادي نوشته شده است.»23 پيش گوئيها و نشانه هايي از عصر ظهور مسيحا ارائه ميگردد. بر اساس اين اثر پيش از آمدن مسيحا ستوني از آتش در جهان آشكار شده و چهل روز برپا خواهد بود؛ به طوري كه همگان آن را ببينند. يك ستاره تابان نيز آشكار ميشود و هفت ستارة ديگر آن را محاصره ميكنند. در آن زمان جنگهاي بزرگي در چهار گوشة جهان برپا ميشود و مردم ايمان خود را از دست ميدهند. هنگامي كه آن ستاره بزرگ پديد آيد پادشاهي مقتدر به پا خيزد و بر همة ملتها غلبه كند.24
كتاب اشعيا نيز مطالبي شبيه آن چه روايات ما دربارة دوران ظهور بيان كردهاند به دست ميدهد «گرگ با برّه، پلنگ با بزغاله، شير با گوساله خواهند زيست و كودكي آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چريد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد و كودك در كنار سوراخ مار بازي خواهد كرد.25»
در بيان تاريخچه علائم در اسلام ميتوان در دو مقام سخن گفت: يكي سير بيان نشانهها در كلام معصومان و صحابه و دوم تاريخچه منابعي كه اين احاديث را گزارش كردهاند.
الف) سير تاريخي علائم ظهور در روايات
احاديث مربوط به نشانههاي ظهور همانند احاديثي كه اصل مهدويت و غيبت و قيام او را اثبات ميكند. از زمان رسول خدا(ص) و از زبان آن حضرت بيان ميشود كه فقط در منابع اهل سنت آمده و اگر در كتب روايي شيعه ذكري از آنها هست به نقل از منابع روايي اهل سنّت ميباشد. آنچه در احاديث نبوي به چشم ميخورد كلياتي دربارة فتنهها و فسادها و بيشترين تكيه دربارة سقوط بني اميه، بني عباس، پرچمهاي سياه و خراساني هاست، تعدادي از احاديث دربارة دجّال و لشكري كه در بيداء فرو خواهد رفت و نداي آسماني سخن ميگويد. ذكر نام سفياني با مردي از بني اميه در چند حديث نشان دهندة آن است كه روايات منسوب به پيامبر صلی الله علیه و آله دربارة سفياني بسيار كمتر از دورههاي بعدي است. ضمن اين كه در بيان آن حضرت سخني از يماني و نفس زكيه نيست.26
در روايات منسوب به امام علي علیه السلام و صحابه نيز از اين دو نفر (نفس زكيه و يماني) سخن زيادي نيست و به طور كلي روايات يماني و نفس زكيه در منابع اهل سنت كمتر از عدد انگشتان يك دست است.
از لحاظ سير تاريخي، احاديث منسوب به امام علي علیه السلام و صحابه دربارة نشانههاي ظهور و به تعبير درست آن حوادث آينده بسيار بيشتر از احاديث نبوي است. ا ز زبان امام حسن مجتبي عليه السلام ، امام حسين عليه السلام و امام سجاد علیه السلام يكي دو روايت بيشتر دربارة علائم وجود ندارد. گرچه از زبان برخي صحابه و تابعين معاصر آن بزرگواران مطالبي است كه البته در منابع شيعه چشم نميخورد.
از دوران امام باقر علیه السلام روايات علائم گسترش بيشتري يافته براي اولين بار تقسيم آنها به حتمي و غير حتمي در روايات منسوب به آن حضرت بيان ميشود. بيشترين اخبار مربوط به علائم در زمان امام ششم و از آن حضرت نقل شده و پس از آن حضرت رو به كاهش گذاشته است. پس از امام صادق علیه السلام روايات علائم به طور جدي كاهش يافت، چنان چه از امام هادي علیه السلام حديثي يافت نشد. و اين سير تاريخي نشان ميدهد كه احاديث علائم ظهور در زمان اماماني كه مورد قبول فرق انحرافي بودهاند روايت شده است. و قبل و بعد از آن امامان كم نقل شده است.
ب) سير تاريخي علائم ظهور در منابع
نگاهي به فهرست مؤلفان كتابهاي مربوط به ملاحم و نشانههاي ظهور نشان ميدهد كه زمان تأليف آنها هم چون ديگر كتابها از نيمه دوم قرن دوم عقبتر نميرود، شايد كهن ترين نويسنده در اين موضوع علي بن يقطين (م 182 ق) باشد كه كتاب «ما سئل عن الصادق من امور الملاحم»27 را نوشته و پس از او بايد از ابن ابي عمير (م 217 ق) نام برد كه صاحب كتاب الملاحم است.28
در ميان اهل سنت نيز قديمي ترين كتابي كه در موضوع فتن و ملاحم تدوين شده و امروز هم موجود ميباشد «الفتن» نعيم بن حماد (م 228 ق) است و نجاشي بيش از 5 كتاب در زمينه غيبت و ملاحم ذكر كرده است. بسياري از اين تأليفات پس از تأسيس دولت بني عباس تدوين شده است و اين مطلب با توجه به اوضاع سياسي دوره و ادعاهاي مهدويت يا فتنههاي و اقفيه قابل توجه است. و بسياري از اين كتابها را واقفيها نوشتهاند. از مجموعههاي روايي شيعه كه اكنون در دست ماست ابن بابويه در كتاب «الامامة و التبصره» و كليني در كتاب «كافي» از اولين كسانياند كه از نشانههاي ظهور سخن گفتهاند. پس از آن دو، نعماني، شيخ صدوق، شيخ مفيد و شيخ طوسي روايات علائم را در كتابهاي الغيبه، كمال الدين و الارشاد پس از آنها در قرن ششم طبرسي در «اعلام الوري» وراوندي در «الخرائج و الجرائح» در قرن هفتم ابن طاووس در كتاب ملاحم و فتن «التشريف بالمنن» اربلي در كشف الغمة» و مقدسي شافعي در «عقدالدرر» از نشانههاي ظهور سخن گفتهاند. در دورههاي بعدي نيز همان روايتها نقل و گاه از منابع غير معتبر بر آنها افزوده شده است و مانند كتاب «الزام الناصب» «بيان الائمه»، « معجم الملاحم»، «نوائب الدهور»، با نقل روايات معتبر و غير معتبر از منابع عامه و خاصه به جمع آوري اين اخبار پرداختهاند. و در اين كتب هيچ توجهي به منبع شناسي يا جرح و تعديل راويان نداشته و بسياري از احاديث ساختگي را گزارش دادهاند. جعفر مرتضي عاملي در كتابي به نام «دراسة في علامات الظهور» نقدي بر كتاب «بيان الائمة» و ردّ «خطبه البيان در الزام الناصب» نوشته است.29
بررسي نشانههاي ظهور
آن دسته از رخدادها، كه بر اساس پيش بيني معصومان علیه السلام پيش و يا در آستانه ظهور حضرت مهدي علیه السلام پديد خواهند آمد، نشانههاي ظهورند. تحقق هر يك از اين نشانه ها، نويدي از نزديكتر شدن ظهور قائم(عج) است. به گونه اي كه با تحقق مجموعة رخدادهاي پيشگويي شده و به دنبال آخرين نشانه ظهور، حضرت مهدي علیه السلام قيام خواهد كرد. پس پديدار شدن زمان ظهور را نميرساند. البته بسياري از حوادث و تحولاتي را كه امامان(ع) وقوع آنها را در دوران غيبت كبري پيش بيني كرده اند، يا شماري از آنها به عنوان نشانه ظهور معرفي كرده اند، به وقوع پيوستهاند. مثلاً در روايات، از اختلاف در ميان اسلام،30 انحراف بني عباس و از هم گسستن حكومت آنان31، جنگهاي صليبي32، فتح قسطنينيه به دست مسلمانان33، درآمدن پرچمهاي سياه از ناحيه خراسان خبر داده شده است كه ظاهراً همه، يا بسياري از آنها تا كنون، رخ داده است، اما بايد توجه داشت كه: اولاً: معلوم نيست كه مراد از اين حوادث، همان حوادثي باشد كه در روايات آمده است. ثانياً: پيش بيني چنين اموري، به معناي آن نيست كه اينها نشانة حتمي ظهورند، بلكه همه و يا بسياري از آنها، صرفاً رخدادهايي هستند كه امامان علیه السلام از وقوع آنها در آينده خبر دادهاند. ثالثاً: بر فرض كه، در روايات از برخي از اينها به عنوان نشانة ظهور ياد شده باشد، از كجا معلوم كه منظور، ظهور حضرت مهدي علیه السلام باشد.34
قائم در روايات كيست؟
پيش گوييهاي معصومان(ع) در مورد رخدادهاي دوران حكومتهاي بني اميه و بني عباس و چگونگي فروپاشي آنها و حركت هايي كه عليه آنها شكل ميگيرد و… گرچه، گاه به عنوان نشانههاي ظهور بيان شده، ولي الزاماً منظور از ظهور، ظهور مهدي علیه السلام نيست، بلكه نشانه ظهور فرج و گشايش در كار شيعه و زندگي آنان است چنانكه تعبير قائم در همه جا به معني قيام حضرت مهدي علیه السلام نيست بلكه در شرايط اختناق و ديكتاتوري خشن بني اميه و بني عباس و چيرگي افرادي كه از سر عناد با اولاد پيامبر صلی الله علیه و آله، از هيچ شكنجه اي كوتاهي نميكردند، مجالي براي ائمه علیه السلام و شيعيان آنان نبود كه به وظائف خويش، در جهت احياي اسلام و مسلمانان اقدام كنند. در اين شرايط ايجاد رخنه و اختلاف بين آنان و شكلگيري حركتها عليه آنها و در نتيجه ضعف يا فروپاشي آنان به منزلة گشايشي بود كه براي شيعيان پيش ميآمد، تا براي مدتي، گرچه اندك آسوده شوند و از فشارها و زندانها و تعقيبها در امان بمانند، امامان علیه السلام نيز، اين فرصت را مييافتند، تا به سازماندهي شيعيان و احياي فرهنگ و ميراث اهل بيت علیه السلام بپردازند. لازم به يادآوري است كه در دوران سياه حاكميت بني اميه و بني عباس دهها قيام و انقلاب كوچك و برزگ توسط شيعيان و طرفداران اهل بيت و بيشتر علويان، عليه آنان، به وقوع پيوست. كه تنها برخي از آنها مورد تأييد امام معصوم(ع) قرار گرفت.
از روايات استفاده ميشود كه تعبير «قائمنا» بر برخي از اين قيامها و يا حركتهايي كه خود ائمه علیه السلام زمينه آن را فراهم ميساخته اند، اطلاق شده است و از پيش گويي اين گونه حوادث، به عنوان «علامات فرج» ياد شده است.35
بر اين اساس، منظور از «قائم» در بسياري از اين روايات، ظاهراً، مهدي موعود(ع) نيست، بلكه مراد قيام كننده به حق است.
ثقه الاسلام كليني در كافي، بابي را گشوده با اين عنوان «في انّ الائم علیه السلام كلّهم قائمون بأمرالله.»36 كه بيانگر آن است كه لفظ «قائم» مخصوص و منحصر به امام زمان نيست. امام صادق علیه السلام درتفسير آيه «يوم ندعوا كل اناس بامامهم.»37مي فرمايد: «امامهم الذي بين اظهرهم و هو قائم اهل زمانه» پيشواي آنان كه در پيشاپيش آنان حركت ميكند، و او قيام كننده اهل زمان خود است.
يا ميفرمايد: «كلّنا قائم بامر الله واحد بعد واحد، حتي يجيءُ صاحب السيف، فاذا صاحب السيف جاء بأمر غير الذي كان»38 همه ما، يكي پس از ديگري قيام كننده به حكم خدائيم، تا وقتي كه صاحب شمشير بيايد. پس از آن كه كه صاحب شمشير آمد، با حكمي غير از آنچه بوده، بيايد. از تعبيرهاي «هو قائم اهل زمانه» «كلّنا قائم بامر الله» و… در اين روايات استفاده ميشود كه لفظ «قائم» لزوماً ويژه حضرت مهدي علیه السلام نيست و شامل هر قيام كننده اي ميشود.39
اختلاط علائم ظهور و نشانههاي برپايي قيامت
در منابع روايي، از برخي از نشانههاي ظهور، به عنوان نشانههاي قيامت و «اشراط الساعة» ياد شده است: خروج دجّال، آشكار شدن خورشيد در ناحية مغرب، نزول عيسي(ع) از آسمان و… اين مطالب در روايات اهل سنت بيشتر به چشم ميخورد.40 به نظر ميرسد رواياتي كه نشانههاي ظهور و رواياتي كه نشانههاي برپايي قيامت را بر ميشمارند، در هم آميخته شده باشند و در برخي موارد جا به جايي پيش آمده باشد. پيامبر(ص) ميفرمايد: «عشر قبل الساعة لابد فيها، السفياني و الدجّال و الدخان و الدابة و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسي(ع) و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الي المحشر.»41 ده چيز، پيش از برپايي قيامت، بناگزير رخ خواهد داد: خروج سفياني و دجال، پيدا شدن دود و چهار پا، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن حضرت عيسي(ع) از آسمان و فرو رفتن (در زمين) در ناحيه مشرق و فرو رفتن در منطقه جزيرة العرب و آتشي كه از انتهاي عدن بر ميخيزد و مردمان را به سوي صحراي محشر ميكشاند. برابر اين حديث، خروج سفياني و دجال، و طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن مسيح(ع) از آسمان و… از نشانههاي قيامت است. و حال آن كه در روايات ديگر، آنها به روشني از نشانههاي ظهور معرفي شدهاند.
البته نشانه هايي، همچون خروج دجال و سفياني، بيشتر در منابع عامه به عنوان علامت قيامت و در منابع شيعه به عنوان علامت ظهور قائم آمده است. روشن است كه مشروط كردن برپايي قيامت به پديدار شدن اين حوادث و قرار دادن نشانههاي ظهور از نشانههاي برپايي قيامت به مقصود ما ضرر نميزند زيرا همه اين رخدادها كه از واقع آنها خبر داده شده چه به عنوان نشانههاي ظهور و چه به عنوان نشانههاي قيامت پيش از برپايي قيامت، هرچند با فاصله زياد، واقع خواهند شد. با اين حساب، آنچه در طول دورة غيبت كبري، واقع ميشود، به طور طبيعي، پيش از برپايي قيامت واقع شده و در نتيجه، از نشانههاي قيامت است.42
بر اين اساس همة نشانههاي ظهور، به گونه اي، نشانههاي قيامت هم هستند، ولي همه نشانههاي قيامت، نشانههاي ظهور نميتوانند باشند؛ زيرا ممكن است بعضي از آنها پس از ظهور حضرت مهدي(ع)واقع شوند.43
احتمال جعل و تحريف در روايات علائم ظهور
احاديث فراواني در مورد نشانههاي ظهور، در منابع روايي وجود دارد. اسناد اين روايات، غالباَ ضعيف و غير قابل اعتمادند. از نظر دلالت نيز، هماهنگي و انسجام لازم را ندارند و پاره اي از آنها مصحّف و مغلوط هستند. به نظر ميرسد، اهميت زياد مسأله مهدويت از يك سو، و علاقه مندي شديد مسلمانان به آگاهي از چگونگي رخدادهاي آينده و پديدار شدن نشانههاي ظهور مهدي(ع) از سوي ديگر، سبب شده كه دشمنان و بد خواهان، به ويژه حاكمان ستم وسوسه شوند كه در جهت برآوردن منافع سياسي خويش، تغييراتي را در روايات به وجود آوردند. به ويژه وجود اين واقعيت كه اساساً افراد عادي و معمولي، در برابر اموري كه دور از حيطه قدرت آنان و به مظاهر غيبي و مربوط به سرنوشت آنان است، هر چند ساختگي و دروغ هم باشند، جرأت و جسارت تفكر و مخالفت با آنان را ندارند و جز تسليم در برابر اموري كه به شكلي بر آنان مجهول است، راهي براي خود نميبينند.44 برخي نيز براي موجه جلوه دادن كار خويش و اين كه فعاليتها و ادعاهاي آنان پيش بيني شده، دست به جعل و تحريف زدهاند. مثلاً در تاريخ به افرادي بر ميخوريم كه به همين انگيزه، خود را سفياني معرفي كرده اند، چنانكه علي بن عبدالله بن خالد، در سال 159 ه.ق ادعا كرد كه همان سفياني موعود است.45 و در سال 249 ه . ق نيز فرد ديگري مدعي شد كه سفياني است46 و هر يك براي درست جلوه دادن ادعاي خويش، دست به شورشهايي نيز زدهاند. از اين روي، گروهي از اهل نظر، روايات سفياني را كه از نشانههاي ظهور است، مجعول دست خالد بن يزيد دانستهاند و گفته اند: چون وي ميخواست زمينه را براي حكومت فرزندش فراهم كند و حكومت را كه به چنگ مروانيان افتاده بود، دوباره به خاندان معاويه باز گرداند، دست به جعل چنين رواياتي زد. خالد بن يزيد، از اين كه ميديد به آساني پيش از وي، خلافت به دست بني مروان افتاده است، سخت آزرده خاطر بود، از اين روي ادعاي سفياني بودن فردي از تيره خويش را راهي به سوي دستيابي مجدد به قدرت و نيز موجب تسلّي دل خويش و روحيه دادن به بني سفيان ميدانست. او تصور ميكرد كه مردم چون خروج سفياني را از نشانههاي ظهور و امري حتمي الوقوع، ميدانند، ناگزير در برابر ادعاي چنين امري، تسليم ميگردند. در منابع عامه، روايتي است كه ميگويد:« سفياني از فرزندان خالد بن يزيد است.»47 به احتمال زياد اين روايت توسط خود وي جعل شده است. تا مستمسكي براي طرح ادعاي نوه اش علي بن عبدالله باشد. ابوالفرج اصفهاني تصريح ميكند: خالد بن يزيد مردي عالم و شاعر بوده و درباره اش گفته اند: «جاعل روايت سفياني است.»48 چنين ادعاهايي، به خوبي نشان ميدهد كه تا چه حد مسألة سوء استفاده از نشانههاي ظهور و جعل و تحريف آنها، مطرح بوده است.49
مشخص نبودن زمان ظهور
گر چه اصل ظهور و نشانههاي نزديك شدن آن، از امور مسلم و قطعي است، ولي بنا به مصالحي، زمان ظهور، مشخص نشده است و هيچ كس، جز خداوند از وقت دقيق آن آگاه نيست، بارها اصحاب از امامان(ع)در مورد زمان خروج قائم(ع)پرسيده اند، ولي آنان به صراحت از مشخص كردن آن نهي كردهاند و زمان ظهور را همچون علم به قيامت، منحصر به خدا دانستهاند.50 «و اما وقت خروجه علیه السلام فليس بمعلوم لنا علي وجه التفصيل، بل هو مغيب عنّا الي أن يأذن الله بالفرج.»51 و اما زمان ظهور مهدي علیه السلام به روشني و به شرح براي ما مشخص نشده است، بلكه او تا آن گاه كه خداوند اجازه خروج بدهد، از ديدگان ما پنهان است، فضيل از امام باقر(ع)، پرسيد كه آيا براي ظهور وقتي معين شده است؟ امام سه بار فرمودند «كذّب الوقاتون».52
يا كميت از آن حضرت پرسيد كه چه وقت حضرت مهدي علیه السلام ظهور ميكند. امام باقر(ع)فرمود: «لقد سئل رسول الله(ص)عن ذلك فقال انما مثله كمثل الساعة لا تأتيكم الا بغتةً»53
از پيامبر(ص) همين مطلب پرسيده شد. حضرت فرمود: مثل ظهور مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف همچون برپايي قيامت است (كسي جز خدا از وقت آن آگاه نيست) مهدي نميآيد مگر ناگهاني.
مقتضاي اين احاديث و احاديث ديگر نظير آنها اين است كه به هيچ روي، نميتوان وقتي براي ظهور مهدي(ع)معين كرد. با توجه به اين اصل مسلّم، نشانههاي ظهور، تنها بيانگر نزديك شدن زمان ظهورند و بيش از آن، دلالتي ندارند. اگر روايتي باشد كه زمان ظهور را مشخص سازد. ناگزير بايد آن را توجيه كرد و يا به كنار نهاد.
در گونه اي از روايات بصورت سربسته و مجمل، به زمان ظهور اشاره شده، ولي بر فرض درستي آنها، نا سازگاري با قاعده فوق ندارند، زيرا در حقيقت آنها نيز وقتي معين نميكنند، بلكه به گونه اي نشانههاي ظهور را بيان ميكنند. مثلاً در حديثي آمده است. «مهدي(ع) قيام نميكند، مگر در سالهاي فرد: سال اول، سوم، پنجم، هفتم، و يا نهم، و يا روز شنبه دهم محرم.» يا «در 23 رمضان منادي ندا ميدهد و مردم را به سوي مهدي(ع) فرا ميخواند.»54 در اين روايات، گرچه به گونه اي زمان ظهور مطرح شده، ولي با اين حال، به صورت جزمي و دقيق زمان ظهور مشخص نشده است. در حقيقت ويژگيهاي آن زمان، بيان شده است نه وقت دقيق زمان ظهور، پس اين روايات، ناسازگاري با اصل قاعدة مشخص نبودن زمان ظهور ندارد. البته در برخي روايات، كه سند آنها معتبر نيست، به زمان دقيق ظهور اشاره شده، ولي علماء به آن اعتنا نكرده و يا آنها را توجيه كردهاند.55
انواع نشانههاي ظهور
1- نشانههاي حتمي و غير حتمي:
منظور از نشانههاي حتمي ظهور ظاهراً آن است كه تحقق و پديدار شدن آنها، بدون هيچ قيد و شرطي، قطعي و الزامي خواهد بود، به گونه اي كه تا آنها واقع نگردد، حضرت مهدي(ع)ظاهر نخواهد شد. اگر كسي پيش از واقع شدن نشانههاي حتمي، ادعاي ظهور مهدي(ع) را بكند، ادعايي است نادرست، در برابر نشانههاي حتمي، نشانههاي غير حتمي است، يعني مقيد و مشروط به اموري هستند كه در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه، پديد ميآيند. به عبارت ديگر نشانههاي غير حتمي ممكن است، پديد آيند و ممكن است پديد نيايند و در عين حال امام ظهور كند. و امامان معصوم(ع) روي علل و مصالحي از پديد آمدن آنها در دورة غيبت خبر دادهاند. گروهي، نشانههاي حتمي را نشانه هايي دانستهاند كه در آنها «بداء» حاصل نميشود. بر خلاف نشانههاي غير حتمي كه ممكن است «بداء» حاصل شود و تغيير يابند يا به كلي حذف شوند. از مضمون روايات استفاده ميشود كه منظور از حتمي يعني قطعي و مسلّم كه خداوند تغيير و تبديل آنها را اراده نكرده است.
البته بايد توجه داشت كه حتمي و مسلم و قطعي بودن وقوع اين نشانهها به اين معني نيست كه پديد نيامدن آنها محال است، بلكه به حسب فراهم بودن شرايط و مقتضيات و نبودن بازدارنده ها، پديد آمدن آنها اگر خداوند اراده كند، قطعي خواهد بود.56
انواع نشانههاي حتمي
در ميان علائم و نشانههاي ظهور، حتمي بودن پنج نشانه محرز است: 1- خروج سفياني 2- خروج يماني 3- صيحه آسماني 4- قتل نفس زكيه 5- خسف در بيداء.
زيرا از روايات فراواني كه در ميان آنها روايات صحيح نيز وجود دارد حتمي بودن آنها استفاده ميشود.
نعماني مينويسد: «… ثم حققوا كون العلامات الخمس التي اعظم الدلائل و البراهين علي ظهور الحق بعدها، كما بطلو امر التوقيت.»57 … سپس نشانههاي پنجگانه را كه بزرگترين دليل و نشانه بر آشكار شدن حق است، ثابت كردهاند همان گونه كه مسأله مشخص كردن زمان معين را براي ظهور، باطل كردهاند. نعماني در اين سخن، ضمن آن كه بر مسلم بودن علائم پنج گانه تأكيد ميورزد، آنها را بزرگترين و مهم ترين نشانههاي ظهور نيز ميداند. ولي حتمي بودن ساير نشانهها مورد اشكال است؛ زيرا نشانه هايي همچون طلوع خورشيد از مغرب، و اختلاف بين حاكمان بني عباس از رواياتي مانند روايت ابي حمزه استفاده ميشوند كه مرسله است و نميتوان بر آن اعتماد كرد. و برخي از علائم هم از نشانههاي برپايي قيامت ميباشد نه علائم ظهور.
2- نشانههاي متصل به ظهور
برابر روايات، شماري از علائم ظهور، متصل به ظهورخواهند بود، به گونه اي كه بين آنها و ظهور فاصله زيادي نباشد. البته اين فاصله نشانه ها، تا ظهور چه مدت و يا چند روز است به راستي روشن نيست، ولي قدر مسلّم آن است كه فاصله زياد نبوده و احتمالاً مجموعه نشانههاي متصل به ظهور، در همان سال ظهور، يا سال پيش از آن رخ دهند. از پديدار شدن نخستين نشانه متصل، تا ظهور مهدي(ع) نشانهها همچون حلقههاي زنجير بدون فاصله پي در پي ميآيند، چنانكه در روايتي، محمدبن صامت از امام صادق(ع) پس از آن كه برخي نشانهها را امام(ع) بيان كرده بود، پرسيد: فدايت شوم ميترسم اين امر (تحقق نشانههاي ظهور مهدي)به طول انجامد؟ امام (ع)فرمود: «لا، انما (هو) كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً.»(بحارالأنوار،ج52)
نه محققاً، همچون مهرههاي تسبيح، يكي پس از ديگري ميآيد.
حتي در مورد برخي از نشانههاي متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نيز، بيان شده است، امام باقر(ع) دربارة قتل نفس زكيه، فرمود: «ليس بين قيام القائم (ع)و قتل النفس الزكيه اكثر من خمس عشرة ليلة»(الغیبه الطوسی،ص440)
فاصله ميان كشته شدن نفس زكيه و قيام قائم بيش از 15 شب نيست. خروج سفياني و يماني نيز برابر آنچه از روايات استفاده ميشود،- الإرشاد،ج2،ص375- در يك محدودة زماني در آستانه ظهور صورت ميگيرد و فاصله آن تا قيام(ع) قائماز پانزده سال بيشتر نخواهد بود.(بحار،ج52،ص248)
در روايات، فاصله، يك سال، 9 ماه و 8 ماه هم گفته شده است.(بحار،ج52،ص215/کمال الدّین،ص651) پس شماري از علائم متصل و نزديك ظهور است.
3- نشانههاي غيرعادي
تحقق نشانههاي ظهور، همچون واقع شدن ساير پديده ها، به روال طبيعي و عادي است، ولي پيش گويي برخي از آنها، به گونه اي در اخبار بازتاب يافته، كه به نظر ميرسد، واقع شدن آنها به طور عادي، غير ممكن مينمايد و تحقق آنها به صورت غير طبيعي و در چهار چوب معجزه خواهد بود. مثلاً «طلوع خورشيد از مغرب» «ظاهر شدن دست و يا نشانه اي با خورشيد در آسمان»، «صيحه آسماني» و… اگر مراد از اين موارد همان معناي ظاهري آنها باشد، بايد به گونة معجزه رخ دهند، زيرا پديدار شدن چنين اموري، عادتاً ممكن نيست. البته شايد برخي از اين نشانهها معناي كنايي و رمزي داشته باشند و اشاره به رخدادهايي باشندكه پيدايش آنها، عادتاً، امكان دارد.58 و برخي از آنها نشانه نباشند و در درستي آنها ترديد باشد. با اين حال بخشي ازنشانههاي ظهور و يا دست كم، شمار اندكي از آنها، به گونه معجزه رخ خواهد داد.
اكنون بايد ديد آيا تحقق هر امرغير عادي، ميتواند معجزه باشد؟ آيا هر حادثه اي كه ظاهراً ممكن نيست، حتماً معجزه است؟ آيا بين نوع حوادث فرق نمي باشد. از باب نمونه، از «خروج دجال» و «صيحه آسماني» به گونه اي خبر داده شده كه در ظاهر تحقق آنها، ممكن نيست، آيا ميتوان پديدار شدن اين گونه نشانهها را معجزه دانست؟ اين در حالي است كه فرق است بين حوادث مثبت و منفي و فرق است بين اموري كه در حجت باطل و تأئيد آن صورت ميگيرد. و اميدي كه براي اثبات حقانيت حق و اقامه حجت بر آن واقع ميشوند.
قانون معجزه
معجزه قانون خاص خويش را دارد. تمام معجزه هايي كه به دست پيامبران الهي واقع شده اند، در محدوده همين قانون صورت پذيرفتهاند. سنت الهي، بر اين جاري است كه حتماً بايد معجزه در سير اقامة برهان و تأئيد حق باشد و اين، در هر زمان و به دست هر فردي باشد فرق نميكند. چه از ناحيه فردي كه نماينده حق است صورت گيرد و چه از جانب فردي كه طرفدار باطل، بدين معني كه به دست نمايندة باطل، معجزه اي رخ دهد، تا بطلان ادعا و دروغگويي وي را آشكار سازد. بر اين اساس تحقق هر امري و هر حادثه اي، به صورت غير عادي، تنها وقتي معجزه است كه در مسير اقامه دليل براي حق و تأئيد آن باشد. البته اين كه معجزه اي به دست نماينده باطل، اتفاق افتد، بسيار كم است. ولي در هر صورت اگر در سير حق و براي تقويت آن باشد، مانعي ندارد و آنچه خارج از اين چهارچوب باشد، معجزه نيست، چه توسط فردي خوب وطرفدار حق واقع شود و چه توسط نمايندة باطل و طاغوت؛ زيرا صدور معجزه اي كه بخواهد موجب تقويت باطل شود، محال خواهد بود. خداوند حكيمي كه همه را به سوي حق ميخواند، محال است امري را انجام دهد كه سبب گمراهي و انحراف مردم از حق شود. مؤلف تاريخ غيبت كبري مينويسد: «هرگاه ظاهر روايتي، حاكي از آن باشد كه نشانهها به صورت معجزه روي خواهند داد، ناچاريم آنها را توجيه كنيم و در صورت امكان، حمل بر معناي كنايي و رمزي آن كنيم؛ زيرا اين كار بهتر است از اين كه تمام و يا قسمتي از اين روايت را به دور افكنيم و تكذيب كنيم. از اين گذشته اسلوب شماري از اين اخبار به گونه اي است كه از آنها تحقق معجزه به گونه مستقيم فهميده نميشود، هر چند ظاهر آنها، بيانگر وقوع آن حوادث، به گونة معجزه باشد و به ذهن شنونده، در ابتدا، چنين معنايي خطور كند.»59
بنابراين، اگر نپذيرفتيم كه تحقق برخي از نشانههاي ظهور، به گونة معجزه خواهد بود، چنانكه ظاهر روايات نشان ميدهد، بايد در محدودة تقويت حق و اقامه برهان بر آن و در چهار چوب قانون معجزه پديد آيند. با توجه به اين كه حركت دجال، در جهت فريب و انحراف مردم و بازداشتن آنان از مسير حق است و به صورت طاغوتي در برابر مهدي علیه السلام ميايستد، نميتواند معجزه باشد، و اگر درستي روايات آن پذيرفته شود، بايد به گونه اي توجيه گردد.60
فوائد بحث از «علائم ظهور»
با تأمل در روايات علائم ظهور و بررسي همه جانبة علائم ظهور پي ميبريم كه نقل علائمي براي ظهور و نشر آنها در ميان جامعه اسلامي از آثار و فوائد ويژه اي برخوردار است.
1- آگاهي امت از رايات ضلال و دعوت هاي انحرافي در زمينة مسائل عقايدي، سياسي، اجتماعي، و اخلاقي كه قبل از ظهور اتفاق ميافتد. امام باقر علیه السلام در حديثي ميفرمايد: «واتق السفياني… واتّق الشاذ من آل محمد.61» بپرهيز از سفياني.. و بپرهيز از كساني كه از آل محمد در اقليت هستند، (گويا مقصود سادات حسني و علويوني ميباشند كه هر چند مدتي به نام مهد(ع)يقيام ميكنند.)
2- بشارت به خروج رايات حق و قيام هايي كه در آن مردم را به حق و حقيقت دعوت نموده، با تاكيد به پيروي از آنها. امام صادق فرمود: «اذا خرج اليماني فانهض اليه فانّ راية راية هدي»62 هرگاه يماني خروج كند به پيشواز او برويد؛ زيرا پرچم و دعوت او به هدايت است.
3- اخبار غيبي از آن جهت كه خرق عادت است از اهم دلائل نبوت و امامت است، لذا نشر آنها سبب زياد شدن يقين در قلوب مسلمانان خواهد شد.
4- نشر علائم ظهور و تحقق يكايك آنها در خارج منعكس كنندة عزم جدي خداوند متعال در نصرت اسلام در عالم بر جميع دشمنان اسلام است.
5- مسلمانان را براي آماده شدن و فراهم كردن زمينةظهور تحريك كرده و به آنان آمادگي روحي، سياسي و جهادي براي شركت در حكومت آن حضرت ميدهد.63
6-… .
بخش دوم
علائم حتمي
1. خروج سفياني
مهمترين، مشهورترين و در عين حل مشكل ترين نشانه اي كه براي ظهور مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور گسترده در منابع قديم و جديد بيان ميشود ظهور سفياني است.
پيش از قيام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف مردي از نسل ابوسفيان در منطقه شام، خروج ميكند و با تظاهر به دينداري گروه زيادي از مسلمانان را ميفريبد و به گرد خود ميآورد و بخش گسترده اي از سرزمينهاي اسلام را به تصرف خويش در ميآورد و بر مناطق پنجگانه: شام، حمص، فلسطين ، اردن، قنسرين و منطقه عراق سيطره مييابد و در كوفه و نجف، به قتل عام شيعيان ميپردازد و براي كشتن و يافتن آنها جايزه تعيين ميكند.64
سفياني با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است، ولي همواره ذكر يا رب يا رب به زبانش جاري است.
پس آنگاه كه از ظهور مهدي(ع) با خبر ميگردد سپاهي عظيم به جنگ وي ميفرستد كه درمنطقه «بيداء» بين مكه و مدينه با سپاه امام(ع) برخورد ميكند و به امر خدا، همه لشكريان وي جز چند نفر، در زمين فرو ميروند و هلاك ميشوند.65
اين خلاصه اي از ويژگيهاي سفياني است كه در منابع ديني و كتابهاي معتبر به عنوان نشانههاي ظهور آمده است. مانند غيبت طوسي، نعماني، الارشاد، كمال الدين و… و روايات مربوط به خروج سفياني، به اندازه اي است كه برخي آنها را متواتر و براي اثبات سفياني، كافي دانستهاند.66
روايات سفياني در كتب شيعه زياد است يا اهل سنت؟
بر خلاف آنكه برخي اين نشانه را مخصوص منابع شيعه ميدانند، روايات مربوط به سفياني در مصادر اهل سنت كمتر از منابع شيعه نيست.
تنها روايات نعيم بن حماد در كتاب «الفتن» چندين برابر اخبار شيعه است ولي در اين كتاب كه قديمي ترين منبع مربوط به ملاحم و علائم ظهور شمرده ميشود، بيش از ده باب را به سفياني و جنگهاي او اختصاص داده و در آن حدود 120 خبر نقل ميكند. البته در تعدادي از آنها عنوان سفياني وجود ندارد، ولي در ابواب مربوط به سفياني ذكر شده است.
از منابع شيعه، نعماني يك باب از كتاب الغيبه را به احاديث سفياني، اختصاص داده و در آن 18 حديث گزارش كرده است. در باب علائم عمومي (باب 14) نيز به 12 حديث در اين باره اشاره ميكند.
شيخ صدوق و شيخ طوسي در باب علائم ظهور مجموعاً 15 روايت درباره سفياني آوردهاند و اين تعداد، غير از اخباري است كه در ابواب ديگر از اين 3 كتاب ذكر شده است.
در منابع متأخر از جمله بحارالانوار حجم روايات مربوط به سفياني بسيار بيشتر از آن است كه گفته شده و كثرت روايات سفياني و صحت سند و يا مضمون برخي از آنها از يك سو و آشفتگي يا تفاوت مضامين آنها و همچنين وجود سفياني هايي در تاريخ اسلام ازسوي ديگر، اظهار نظر در اين موضوع را مشكل كرده است.
الف) ويژگيهاي روايات سفياني
از آن جا كه روايات مربوط به سفياني در منابع شيعه و سني با هم تفاوتها و اشتراك هايي دارد، لازم است كه روايات هر فرقه جداگانه ملاحظه گردد و آن گاه مشتركات آنها ذكر شود.
منابع شيعه
در رواياتي كه عالمان شيعه درباره سفياني در كتابهاي خود ذكر كردهاند چند خصوصيت به چشم ميخورد.
1. سند بيشتر روايات شيعه به معصوم ميرسد و به ندرت روايتي وجود دارد كه چنين نباشد.67 اما در منابع اهل سنت تعداد كمي از روايات مربوط به سفياني به معصوم ميرسد.
2. در روايات فراواني از شيعه بر حتمي بودن ظهور سفياني تأكيدشده است.68
در حالي كه در منابع عامه سخني از حتمي بودن سفياني نيست يك نمونه از روايات شيعه چنين است: «عبدالملك بن اعين گويد: نزد امام باقر(ع)سخن از قائم به ميان آمد. من گفتم اميدوارم كه (ظهور) او نزديك باشد و سفياني در كار نباشد. امام فرمود: به خدا قسم او حتمي است و چاره اي از آمدن او نيست.69
3. در روايات شيعه، سفياني غالباً همراه چند علامت مشهور مانند ندا، نفس زكيه، فرو رفتن سرزمين بيداء و گاه يماني ياد شده است امّا صحابه اهل سنت گرچه از آن نشانهها هم سخن گفته اند، ليكن در كنار سفياني و به عنوان نشانة حتمي ظهور نيست.
4. در روايات شيعه، دشمني سفياني با مهدي و اهل بيت رسول خدا و شيعه محسوستر است،اما در منابع اهل سنت بيشتر از دشمني او با مردم كوفه و مدينه و عموم بني هاشم و گاه بني عباس سخن گفته شده است.
5. در روايتي از شيعه به ظهور سفياني در ماه رجب اشاره شده است اما اين مطلب در منابع اهل سنت وجود ندارد. ملك بن خنيس از امام صادق (ع) روايت ميكند كه موضوع سفياني حتمي است و خروج او در ماه رجب خواهد بود.70
منابع اهل سنت
اين دسته از منابع موضوع سفياني را بيشتر به صورت داستاني پيوسته مطرح كرده و به تفصيل درباره جنگهاي او با مردم مناطق مختلف سخن گفتهاند.71
به گونه اي كه اگر روايات به صورت مستقل گزارش شود كسي به ارتباط آنها با سفياني پي نخواهد برد؛ به خصوص كه در بسياري از آنها نام سفياني وجود ندارد.
در اين منابع نشانههاي تاريخي زيادي مانند قرقيسا، حرّان، خراسان، زوراء (بغداد)، جابيه روم، دمشق و … اشاره شده و همچنين از بني اميه، بني عباس، پرچمهاي سياه و ديگر رويدادهايي كه در تاريخ رخ داده، نام برده ميشود. در احاديث اهل سنت اين بيان كه لشكر اعزامي سفياني به مدينه در منطقه بيداء فرو ميرود بسيار بيشتر است.72 البته بسياري از اين اخبار از آخرالزمان يا ظهور مهدي سخني نگفتهاند.
وجوه مشترك بين شيعه و اهل سنت
با آن كه تفاوت هايي در مضمون و كيفيت نقل روايات مربوط به سفياني در منابع شيعه و اهل سنت وجود دارد، وجوه مشتركي نيز در ميان آنها ديده ميشود، از جمله اين كه در روايات هر دو گروه موضوع دشمني سفياني و مهدي به چشم ميخورد، همچنين از قتل و غارت توسط سفياني سخن گفته شده است و ارتباط ظهور سفياني با دوران بني اميه و بني عباس و پرچمهاي سياه و … در هر دو دسته از منابع وجود دارد.
مطلب ديگري كه هم در منابع شيعه و هم منابع اهل سنت ملاحظه ميشود، أخذ كردن آن دو از يكديگر است. به نظر ميرسد رواياتي كه نعيم بن حماد از جابر جعفي و به نقل از امام پنجم در الفتن آورده در محافل شيعي آن زمان رواج داشته است. از طرفي بسياري از احاديث شيعه با آن چه اهل سنت نقل كردهاند (غير از آن چه به سند جابر از امام باقر علیه السلام روايت شده است) شباهت دارد. اين مطلب در الغيبة شيخ طوسي بيشتر نمايان است.
وجه اشتراك مهمتر دو فرقه در عدم ارتباط روايات سفياني با ظهور است. نكته قابل توجهي كه دربارة همه نشانههاي ظهور به ويژه سفياني كه از مشهورترين آنهاست وجود دارد، اين است كه بخش عمده اخبار به نشانه بودن آن براي ظهور مهدي تصريح و حتي اشاره نكردهاند، و با مراجعه به كتاب الغيبة نعماني كه عمدة اخبار سفياني در منابع شيعه را دارد و همچنين كتاب الفتن ابن حماد كه بابهاي متعددي را به موضوع سفياني اختصاص داده نشان ميدهد كه تنها بخشي از روايات امام مهدي و سفياني را در كنار هم ذكر ميكنند و به تعبير صحيحتر در ارتباط با ظهور قائم هستند و اين روايات نيز از سند صحيح برخوردار نيست (بعضي مرسله و بعضي از غير معلوم صادر شده)
ب) سند روايات سفياني
با مراجعه به اسناد راويان نشانههاي ظهور از جمله سفياني در مييابيم كه تقريباً سند هيچ يك از اين روايات صحيح نيست.
در اين جا اسناد بخشي از روايات سفياني را در كتاب الغيبة نعماني بررسي ميشود. نعماني در باب 18 كه مخصوص سفياني است، 18 روايت نقل كرده است كه جرح و تعديل راويان اين روايات به ترتيب زير است:
1. ابن عقده (احمد بن محمد بن سعيد) محمدبن مفضل، ـ حسن بن علي بن فضال، ثعلقه بن ميمون و عيسي بن اعين. همه اين افراد توثيق شدهاند گرچه ابن عقده زيدي جارودي است و حسن بن علي بن فضال فطحي مذهب است با اين وجود ارتباط آنان با محافل غير شيعي و فرقههاي مخالف اماميه مانند زيديه، روايات آنان را با مشكل جدي روبرو ميكند. به اين علّت اخباري نقل ميكنند كه با روايات غير اماميه مطابق است.
2. ابن عقده قاسم بن محمد، عبيس بن هشام، محمدبن بشر، عبدا… بن جبلي، عيسي بن اعين، معلي بن خنيس، عبدا… بن جبلي واقفي ميباشد اما توثيق شده است محمد بن بشر و قاسم بن محمد مجهول هستند. معلي بن خنيس هم مورد اختلاف است.
3. ابن عقده، علي بن حسن، محمدبن خالد اعم، ابن بكير، ثعلبه بن ميمون، زرارة، حمران بن اعين، در اين سند محمد بن خالد شناخته شده نيست.
4. ابن عقده، محمدبن سالم ازدي، عثمان بن سعيد طويل، احمد بن سليم، موسي بن بكير، فضيل بن رسام
در اين سند محمد بن سالم و عثمان و احمد مجهول هستند. اين در حالي است كه واقفي بودن موسي بن بكير را نپذيريم.
5. محمدبن همام، جعفر بن محمد بن مالك فزاري، عباد بن يعقوب، خلاد صائني جعفر در اين روايت ضعيف است.
6. محمد بن همام، جعفر بن محمد بن محمد فزاري، حسن بن علي بن يسار، خليل بن راشد، علي بن ابي حمزه در اين خبر جعفر فزاري ضعيف، حسن و خليل مجهول و علي ابن ابي حمزه واقفي است.
ج) تناقض در محتواي روايات سفياني
در اين قسمت با قطع نظر از اسناد روايتها به تناقص دروني اخبار مربوط به سفياني ميپردازيم.
1. از نظر نام و نسب: در منابع شيعه و سني نام عبدا…، عثمان، عنبسه، معاويه، حرب عتبه، عروة براي سفياني73 و نامهاي يزيد، عنبسه، هند، عتبه براي پدرش74 ذكر شده است گاهي نسب او به عتبه بن ابي سفيان75 و گاهي به خالد بن يزيد بن معاويه ميرسد.76
2.محل خروج او را حمص، وادي يابس، ايلياء (بيت المقدس) اندرا و روم نوشتهاند.77
3. تناقض اصلي درباره مدت حكومت سفياني است. در بيشتر روايات آن را نه ماه دانسته اند78 ولي روايات ديگري بر خلافت آن تصريح دارد چنان كه دو حديث زير كاملاً با هم متناقض است: سفياني نه ماه حكومت ميكند و يك روز هم بر آن مدت افزوده نميشود.79
عبدا… بن منصور بجلي گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: … نه ماه حكومت ميكند؟ فرمود: نه، هشت ماه يك روز هم به آن افزوده نميشود.80
و در رواياتي مدت حكومت او سه سال و نيم و يا به اندازه بارداري شتر ذكر شده است.
4. برخلاف مجموع رواياتي كه سفياني را ظالم معرفي ميكند، اخباري وجود دارد كه حاكي از خوبي اوست. در كتاب الفتن روايت شده است كه سفياني كسي است كه خلافت را به مهدي ميسپارد.81 سيد بن طاووس نيز همان خبر را آورده است.82 و روايت ديگري را نقل ميكند مبني بر اين كه سفياني با مهدي ملاقات و با او بيعت خواهد كرد83 عجيب تر از اينها اين كه روايتي منسوب به امام علي علیه السلام است كه در آن از عدالت سفياني سخن گفته شده و به گونه اي كه مردم خواهند گفت هر چه دربارة او شنيده بوديم دروغ بود.84
5. در بسياري از روايتها ميخوانيم: سفياني زنان را ميكشد يا شكم زنان باردار را ميدرد.85 اما احاديثي هم آمده است كه فقط زنان از دست او در اماننديا به آنان آسيبي نميرساند.86
6. در روايتي از عبادت كردن سفياني سخن گفته ميشود87 و رواياتي ديگر ميگويد او هيچ گاه عبادت نكرده است.88
سفيانيهاي تاريخ
نقد و بررسي روايات مربوط به سفياني، مستلزم آشنايي با كساني است كه مدعي بودهاند سفياني موعودند يا ديگران چنين ادعايي دربارة آنان نمودهاند. اين مبحث به رغم لزوم و اهميتش مورد بيتوجهي قرار گرفته است.
1. سفياني اول
از دوران خلافت وليد بن يزيد بن عبدالملك (وليد دوم) اختلاف در درون بني اميه (آل مروان) شدت يافت. بلاذري ميگويد وليد دوم سفياني يعني ابومحمدزياد بن عبدا…بن يزيد بن معاويه را خواست و براي نبرد با يزيد سوم يعني يزيدبن وليد بن عبدالملك به دمشق گسيل داد. وقتي ابومحمد نزديك دمشق رسيد يزيد شخصي را به مقابلة او فرستاد، ولي كار آنها به صلح انجاميد و سفياني به بيعت يزيد تن داد.89 و بعدها كه حكومت به بني عباس رسيد ابومحمدخود را سفياني خواند تا مردم با او بيعت كنند و حكومت را به امويها برگرداند كه نتوانست و كشته شد.
2. سفياني دوم
ابوالحسن، علي بن عبدا… بن خالد بن يزيد بن معاويه معروف به ابوالعميطر به سال 195ق در دمشق ادعاي خلافت كرد و مردم با او بيعت كردند. مادرش نفيسه دختر عبدا… بن عباس بن علي(ع) بود و به اين جهت خود را فرزند دو شيخ صفين (علي(ع) و معاويه) ميدانست سفياني كه هشتاد سال داشت، عامل امين را از دمشق بيرون كرد و بر آن جا مسلط شد. مردم بارها از او خواسته بودند قيام كند ولي اقدام نميكرد، تا اين كه گروهي چندين شب در سرداب خانه اش پنهان شدند و او را ندا كردند كه قيام كند، سفياني ابتدا اين آواز را از شيطان ميدانست؛ ولي سرانجام به آن ترتيب اثر داد. در باره سرانجام اين سفياني ، گزارش زيادي در دست نيست، ذهبي به اشاره ميگويد: براي او حوادثي رخ داد، سپس فرار كرد و خود را خلع كرده، پنهان شد و مرد.90
سفياني سوم
يكي از شورشهايي كه در اواخر حكومت معتصم (227ق) رخ داد، قيام ابوحرب يماني معروف به مبرقع است. در نام و نسب و لقب او ارتباطي با سفياني وجود ندارد، اما طبري ميگويد: او ادعا ميكرد اموي است و كساني كه دعوتش را اجابت كردند گفتند او سفياني است.91
ابوحرب بعدها در اردن بر عليه معتصم قيام كرد و از لشكر معتصم شكست خورد و دستگير شد.92
سفياني چهارم
طبري در حوادث سال 294ق مينويسد در اينسال مردي را در شام دستگير كردند كه ادعا ميكرد سفياني است؛ سپس او و همراهانش را از شام نزد خليفه آوردند. گفتهاند او ديوانه است.93 اين مورخ و ديگران توضيح بيشتري در رابطه با او ندادهاند.
سفياني پنجم
وجود اين شخص قطعي نيست و به نظر ميرسد همان ابومحمد زياد بن عبدا… (سفياني اول) ميباشد. چون بلاذري هنگام گزارش سفياني اول ميگويد: برخي نام او را عباس بن محمد بن عبدا… بن يزيد بن معاويه ميدانند و ميگويند زياد ابن عبدا… به حمايت از وليد بن يزيد قيام كرد. و كسي كه در زمان عبدا… بن علي عباسي خروج كرد شخص ديگري است.94 بلاذري در اول تصريح ميكند كه هر دو يكي هستند ولي به هر حال اختلاف نظر وجود دارد كه سفياني زمان بني اميه با بني عباس فرق دارد.
فرضيه ها
به منظور بررسي همة جوانب اين موضوع، بهتر است فرضيهها و احتمالاتي را كه از مطالعة اخبار سفياني به ذهن ميرسد يا ديگران آن را گفتهاند، بيان و ضمن آن به نقد روايات پرداخته شود.
فرضية اول: ظهور سفياني نشانه اي است
مراد از سفياني شخصي است كه نزديك ظهور حجت حق از شام قيام ميكند و پس از مبارزه با مهدي(ع)كشته ميشود. او از نسل ابوسفيان است و…
مرحوم صدر ضمن پذيرش اين روايات به چهار مورد از نقاط ضعف اخبار سفياني اشاره كرده است ولي احتمال اين كه سفياني همان دجال باشد را بررسي كرده اما به جزئيات اين روايات وارد نميشود.95
در نوشته هايي نيز اخبار مربوط به نام و نسب سفياني و همچنين ارتباط او با دولت بني عباس تضعيف و سمبليك بودن سفياني تقويت شده است. و نويسندگان اين مقوله ضمن بيان احتمال جعل در اين اخبار، آن را دليلي بر سوء استفاده از آنها دانسته و در عين حال جزئياتي را كه دربارة سفياني نقل شده پذيرفتهاند.96
اشكالهاي اين فرضيه
در اخبار سفياني مطالبي به چشم ميخورد كه اعتماد بر سخن مشهور را سست ميكند. اين مطالب عبارتند از:
1. ارتباط ظهور سفياني با دولتهاي عباسي و اموي و مرواني
در منابع شيعه و سني، بسياري از اخبار سفياني با موضوع اختلاف يا سقوط بني عباس آميخته يا در آنها از امويان يا مروانيان نام برده ميشود. نمونه هايي از اين اخبار چنين است.
1. احمد بن هوذه باهلي از ابراهيم بن اسحاق نهاوندي از عبدا… بن حماد انصاري از حسين بن علاء از عبدا… بن ابي يعفور از امام باقر(ع) نقل ميكند: براي فرزندان عباس و مروان حادثه اي در قرقيساء رخ خواهد داد كه در آن جوان قدرتمند پير ميشود…. سپس سفياني ظهور ميكند.97
2. محمدبن همام از جعفر بن مالك از علي بن عاصم از احمد بن محمدبن ابي نصر از امام رضا علیه السلام نقل ميكند: پيش از اين امر، سفياني و يماني و مرواني و شعيب بن صالح خروج ميكنند سپس اين چه حرفهايي است كه اين و آن ميگويند.98
3. عبدا… بن مروان از پدرش از ابوعامر از ابواسماء از ثوبان (غلام پيامبر) نقل كرده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از بني عباس و دولت آنان سخن گفت. سپس به ام حبيبه (همسرش و دختر ابوسفيان) رو كرد و فرمود: نابودي آنان به دست مردي از جنس اين زن است.99
2. شباهت با سفيانيهاي تاريخ
عامل ديگر ترديد در روايات سفياني و برداشت مشهور، آن است كه ميان برخي از اين روايات و بعضي از آن چه براي سفيانيهاي تاريخي رخ داده، شباهت هايي وجود دارد.
در روايتي وجود دارد كه سفياني، بر پنج منطقه مسلط ميشود، در روايت ديگري نام اين پنج منطقه چنين آمده است. دمشق، حمص، فلسطين، اردن و قنسرين100. اين در حالي است كه سفيانيهاي مدعي هم در برخي از اين مناطق ظهور و حكومت كردهاند (شباهت اول)
هم چنين در روايات علائم، گفته شده كه سفياني از فرزندان خالد بن يزيد بن معاويه است.101 و مورخان ميگويند نام سفياني دوم كه در سال 195 ق ظهور كرد. علي بن عبدا… بن خالد بن يزيد بن معاويه است (شباهت دوم)
در روايات علائم ظهور، سخن از خروج سفياني در زمان اختلاف بني عباس است كه به اين احاديث اشاره شد. در روايات اهل سنت هم آمده است كه هفتمين از بني عباس چنين و چنان ميكند و دشمني از خاندانش او را ميكشد… تا آن كه سفياني خروج ميكند.102 علي بن عبدا… (سفياني دوم) نيز در بحبوبه اختلاف امين و مأمون قيام كرد.
در روايتي منسوب به اميرمؤمنان علیه السلام پس از اشاره به اختلاف در شام و…. به خروج فرزند هند جگر خوار از وادي يابس و تكيه زدنش بر منبر دمشق اشاره ميشود.103
در صورتي كه فرزند هند جگرخوار همان سفياني باشد و چنين است و اگر «اختلاف بني فلان» در برخي روايات104 را به بني اميه يا بني مروان تفسير كنيم. اين روايات با سفياني اول تطبيق خواهد كرد كه در زمان اختلاف شاخه مرواني بني اميه در شام ظهور كرد.
فرضيه دوم: جعلي بودن احاديث سفياني
اين فرضيه را برخي از نويسندگان متأخر اهل سنت و مستشرقان مطرح كردهاند و در ميان شيعه طرفداري ندارد.
منشأ اين نظريه گزارش مصعب بن عبدا… زبيري (م236ق) است كه در كتاب نسب قريش ذيل شرح حال خالد بن يزيد بن معاويه مينويسد: «او اهل دانش و شعر بود و گمان كردهاند او كسي است كه موضوع سفياني را جعل كرده و آن را رواج داد. چون ميخواست پس از غلبة مروان بن حكم بر حكومت مردم را اميدوار (به بازگشت آل ابي سفيان) نگاه دارد.105
پس از مصعب بسياري از مورخان و محدثان مانند ابوالفرج اصفهاني، ابن عساكر، ذهبي، ابن حجر اين مطلب را به نقل از او دركتب خود آوردهاند.106 البته ابوالفرج گزارش مصعب را اشتباه ميداند و ميگويد اين موضوع را يكنفر روايت نكرده است بلكه عامه و خاصه آن را نقل كردهاند.
به طور كلي اقوال مختلفي وجود دارد كه اين علامت را بني اميه و يا بني العباس به نفع خود جعل كردهاند. و در اين رابطه رواياتي نيز وجود دارد كه دال بر جعلي بودن خروج سفياني به نفع بني اميه و بني العباس دارد ولي به طور كلي بيشترين اتفاق در اهل سنت در مورد جعل اين علامت توسط بني اميه است. ولي با اين حال اشكالاتي بر اين عقيده وجود دارد:
اشكالات اين فرضيه
1. تنها گزارشگر جعل در موضوع سفياني مصعب زبيري است و ديگر مورخان يا محدثان آن را ذكر نكردهاند، ضمن اين كه خود مصعب هم با عبارت ؟؟ ، اين مطلب را بيان كرده كه نشانة ضعف اين عقيده است.
2. فراواني روايات مربوط به سفياني در مأخذ شيعه و سني، مانعي براي پذيرش اين سخن است (كه خالد اين را جعل كرده باشد).
3. مطالعه زندگي خالد بن يزيد نشان ميدهد او علاقة چنداني به بازگشت خلافت و حكومت به خاندانش نداشته است.
4. در احاديث سفياني بيش از آن كه سخني از بني مروان باشد به بني عباس و اختلاف و نابودي آنان اشاره شده است. و اگر خالد سازنده اين بودبايد از اختلاف مروانيان سخن گفته ميشد.
نكته
1. اما اين كه موضوع سفياني را ساخته ديگران يعني غير از خالد بن يزيد بدانيم باز هم كثرت آن در منابع متعدد و حتي معتبر، مانع از پذيرش آن است.
2. ضمن اين كه روايات سفياني به يك دوره مربوط نميشود بلكه از صدر اسلام تا زمان غيبت از آن سخن گفته شده و در بيان همه معصومين از رسول خدا(ص) تاامام زمان(ع) آمده است بنابراين نميتوان اصل آن را به سفيانيهاي تاريخ ارتباط داد، چون آنها بين سالهاي 126-294ق ظهور كردهاند در حالي كه آخرين خبر دربارة سفياني در سال 329ق از امام عصر(ع) صادر شده است. «من ادعي المشاهدة، قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذاب مفتر»107
3. اين احتمال كه موضوعات سفياني براي سقوط عباسيان ساخته شده باشد از نظرتاريخي مؤيدي ندارد و هنگام سقوط آنان شخص يا اشخاصي چنين ادعايي نداشته و ظهور نكردهاند.
4. گرچه سفياني در روايات علائم شباهت هايي با سفيانيهاي تاريخ دارد،ليكن بسياري از آن روايات به هيچ صورتي با تاريخ تطبيق نميكند و آن اهميتي كه سفياني در روايات دارد (آخرالزمان) سفياني تاريخي ندارد و گزارشهاي كمي در مورد سفيانيهاي تاريخي آمده است. چند نمونه از عدم تطبيق آن دو:
الف) در روايات تأكيده شده است كه سفياني در ماه رجب ظهور ميكند و حدود نه ماه حكومت خواهد كرد. اين دو مطلب در گزارشهاي تاريخي نيامده و به راحتي نميتوان تطبيق كرد.
ب) در موضوع سفياني آخرالزمان از شهرهايي مانند حرسنا (روستايي در دمشق) مدينه، مكه، كوفه سخن به ميان آمده است ولي در مورد سفيانيهاي تاريخ اين شهرها نيامده است.
ج) نام سفياني آخرالزمان در روايات ملاحم متفاوت آمده است ولي هيچ كدام با نام سفيانيهاي تاريخي مطابقت نميكند.
د) در روايات مربوط به سفياني آخرالزمان مطالبي آمده است كه در سفيانيهاي تاريخي نيامده است مانند اين كه شكم زنان و بچهها را ميدرد و يا لشكرش در بيداء فرو ميرود.
فرضيه سوم: احتمال بداء
راه ديگري كه براي خروج از بن بست موجود در اخبار سفياني (آشفتگي و تناقض از يك سو و فراواني و تأكيد در روايات منسوب به معصومان و صحابه از سوي ديگر) به ذهن ميرسد آن است كه اخبار سفياني را صحيح بدانيم، ولي بگوئيم در ظهور قائم يا خروج سفياني بداء حاصل شده است.
كيفيت ايجاد بداء
الف) بداء در ظهور قائم بدين معنا است كه سفياني در شام خروج كرد و مقدمه ظهور فراهم شد. ليكن به تأخير افتاد. دليل اين مطلب رواياتي است كه ميگويد زمان ظهور قرن دوم بود ولي به تأخير افتاد:
1. ابن عقده از محمدبن مفضل و جمعي ديگر از حسن بن محبوب از اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام روايت كردهاند كه اين امر وقت معيني داشت و آن سال 140 بود. اما شما افشا كرديد و خداوند آن را تأخير انداخت.108
2. كليني از علي بن محمد و محمد بن حسن از سهل بن زياد و محمد بن يحيي از احمد بن محمد و همة انان از حسن بن محبوب از ابوحمزه ثمالي روايت ميكنند كه از امام باقر علیه السلام شنيدم: خداوند سال هفتاد را براي اين امر تعيين كرد، امابا شهادت امام حسين علیه السلام غضب الهي شدت گرفت و تا سال 140 تأخير افتاد؛ پس ما به شما گفتيم و افشا كرديم و ديگر وقتي تعيين نكرد. ابوحمزه گويد: اين مطلب را به امام صادق علیه السلام هم گفتم آن حضرت تأييد كرد.109
در روايت ديگري امام صادق(ع) و ابوبصير فرمود: اين امر زماني داشت كه چون آشكار گرديد تأخير افتاد.110
بنابراين روايات ميتوان گفت سفياني ظهور كرده ولي در ظهور مهدي بداء حاصل شده است. پس سفياني همان كسي است كه در سال 132 ق در شام خروج كرد و بر حمص چيره گشت و در راه مدينه مخفي و سپس به دست منصور عباسي كشته شد (ابومحمد زياد بن عبدا…).
ب) اما بداء در ظهور سفياني بدين معنا كه قرار بود خروج او مقدمة ظهور باشد ولي بداء پيش آمد و ديگر نبايد منتظر او ماند. دليل اين مطلب، روايت نعماني از امام نهم است.
محمدبن همام از محمدبن احمد خالنجي از ابوهاشم جعفري نقل ميكند كه نزد امام جواد علیه السلام از سفياني و حتمي بودن خروج او سخن به ميان آمد، گفتم: آيا در امر حتمي هم بداء حاصل ميشود؟ فرمود: آري. گفتم: ميترسم دربارة قائم هم بداء حاصل شود. فرمود: نه قائم وعده الهي است و در آن تخلف نيست.111
از روايت استفاده ميشود كه راوي از آمدن سفياني نوميد بوده و در عين حال اين موضوع برايش سؤال ايجاد كرده كه چگونه روايات، آمدن او را حتمي دانستهاند و وقتي امام، بداء در امر حتمي را ممكن ميداند، دوباره ميپرسد: سپس ممكن است در قائم هم بداء حاصل شود يعني همان گونه كه در سفياني پيش آمد و امام آن را نفي ميفرمايد.
اشكالهاي اين فرضيه
اين فرضيه در هر دو قسمش (بداء در ظهور قائم و بداء در خروج سفياني با اشكال روبه رو است:
اشكالهاي قسم اول (بداء در ظهور قائم)
1. اين عقيده با احاديث منع تعيين وقت ظهور منافات دارد.
2. اين روايات با اخبار دوازده امام سازگار نيست، چون اگر درسال 140 ق امام صادق علیه السلام قائم محسوب ميشد سلسله امامان قطع مي شد و ادامه مييافت.
3. كلمه «امر» در اين احاديث، تصريحي به ظهور مهدي ندارد.
4. اينكه امام(ع) فرمود:«ما گفتيم و شما آشكار كرديد». با گزارشهاي تاريخي تأييد نميشود چون ديده نشده است كه شيعيان در سالهاي 70 يا 140 يا مانند آن حرفي از ظهور زده باشند.
5. در روايتي كه از ظهور در سال 140 به ميان آمده است. احتمال جعل از سوي زيديه و طرفداران محمد بن عبدا… حسني وجود دارد چون او را مهدي لقب داده بودند.
اشكالهاي قسم دو م(بداء در خروج سفياني)
يكي از محققان معاصر در پاسخ اين اشكال كه بداء با حتمي بودن يك امر سازگار نيست مينويسد: پيش گويي از رويدادهاي آينده، گاهي با در نظر گرفتن شرايط و موانع است و گاه بدون در نظر گرفتن موانع. قسم دوم (بدون در نظر گرفتن موانع) همان مواردي است كه در روايات حتمي دانسته نميشود. اما قسم اول (با در نظر گرفتن شرايط و موانع) موارد حتمي است كه پيش گويي آنها با در نظر گرفتن علت تامه و تمام اجزاء و شرايط و نبودن مانع است. ليكن در همين قسم نيز ارادة الهي دخالت ميكند و آن را تغيير ميدهد؛همان گونه كه ارادة الهي بر همة سنتهاي موجود آسمان و زمين غالب خواهد آمد و در موعد مقرر نظام آفرينش از هم خواهد گسست. و اين مشيت الهي است كه بر علت تامه غالب ميآيد نه فقدان شرايط يا وجود موانع پس ممكن است در امور حتمي نيز خواست حق تعالي دخالت كند و بداء حاصل شود. اما اموري هست كه به هيچ روي تغيير پذير نيست و حكمت الهي اقتضاء ميكند در آن بداء پيش نيايد چون خلف وعده خواهد شد و خداوند چنين نميكند. قيام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف از اين نوع ميباشد و سخن امام جواد عجل الله تعالی فرجه الشریف متوجه اين دو مورد است.112
با اين تقرير ميتوان روايتي را كه از امام جواد عليه السلام سؤال شد كه «آيا در امر حتمي هم بداء حاصل ميشود؟ فرمود: آري. گفتم ميترسم دربارة قائم هم بداء حاصل شود. فرمود: نه قائم وعده الهي است و در آن تخلف نيست» را توضيح داد و گفت در آمدن سفياني و به طور كلي نشانههاي حتمي ظهور، بداء ممكن است و همه علائمي كه در روايات آمده است از جمله ظهور سفياني مربوط به دوران حضور معصومان بوده و قرار نيست در شرايط فعلي نيز منتظر چنين شخصي باشيم. عدم تأكيد از سوي امام هشتم به بعد دربارة سفياني هم اين نظر را تأييد ميكند.
نكته:
1. روايت ضعيف است چون خالنجي ناشناخته است.
2. قبول اين كه در امور حتمي بداء حاصل شود به آساني ممكن نيست چون در روايات ديگر امور حتمي با عنوان «لابدّ منه» تعبير ميشود و اصل ظهور قائم هم در همان روايات با لفظ «لابد منه» است و فرض اين است كه اين روايات از نظر جرح و تعديل و منبع در يك حد هستند.پس با اين گونه روايات نمي شود دوگونه متفاوت برخورد كرد.
نكته3. حصول بداء در امر حتمي مطلبي است كه در روايات ديگر از آن سخني به ميان نيامده است.
با اين همه امكان دارد اشكالهاي بالا را ناديده گرفت چون قرآن ميفرمايد: «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»113 ؛ خداوند براي هر امري زماني مقرر كرده است و هرچه را بخواهد، محو ميكند يا برقرار ميسازد و حكم اصلي نزد اوست.
علامه طباطبايي مينويسد: «حكم محو و اثبات، براي همة حوادث زمان بردار عموميت دارد و اين حوادث عبارتست از همة آن چه در آسمانها و زمين و مابين آنها است».114
منابع
1- قرآن كريم
2- الغيبة- ابو زنين النعماني. تحقيق: فارس حسّون كريم –قم- ناشر: مدين- 1426
3- كمال الدين و تمام النعمة –شيخ صدوق- محمد بن علي- تحقيق: علي اكبر غفاري- قم، جامعه مدرسين، چاپ چهارم، 1422 ق
4- كتاب الغيبة- طوسي- محمد بن حسن- تحقيق: عبادالله طهراني و علي احمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1417 ق
5- الكافي، كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق: علي اكبر غفاري، بيروت، دارالضواء، 1405 ق
6- الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت- بيروت، 1416 ق
7- الفتن، ابن حماد، نعيم- بيروت، دارالكتب العلميه، 1423 ق
8- بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق
9- تاريخ الغيبة الكبري، صدر، سيد محمد، بيروت، دار التعارف، چاپ اول- 1395 ق
10- تاريخ ما بعد الظهور، صدر، سيد محمد، بيروت، دارالتعارف، 1412 ق
11- تحليل تاريخي نشانههاي ظهور- صادقي- مصطفي، قم، پژوشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385- ه
12- چشم به راه مهدي، اسماعيلي و جمعي از نويسندگان، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1378- ه
13- امام مهدي از ولادت تا ظهور- قزويني، سيد محمد كاظم، تحقيق: علي كرمي- سيد محمد حسيني، قم، استارات الهادي، چاپ هفتم 1386 ه
14- لسان العرب- ابن منظور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408- ق
15- علائم ظهور- رضواني، علي اصغر، قم- انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1385 ه
پاورقی ها:
1 . بحارالانوار ج 52، باب علامات الظهور، ص 181- 278.
2 . محمد القرطبي، علامات يوم القيامة- خالد الغامدي، اشراط الساعة في مسند احمد.
3 . رجال نجاشي، ج 1، ص 240.
4 . سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 342.
5. فهرست طوسي، ص 73.
6. رجال طوسي، ص 354.
7 رجال شيخ طوسي، ص 457- 460.
8 . اختيار معرفه الرجال ص 552.
9 . رجال طوسي ص 418.
10 . رساله ابي غالب زراري ص 150.
11 . رجال نجاشي، ج 1، ص 303.
12 . فهرست طوسي ص 142.
13 . رجال نجاشي، ج 2، ص 205.
14 . رجال نجاشي، ج 1، ص 314.
15 . الغيبه للطوسي ص 347.
16 . تهذيب الكمال، ج 31، ص 94- ص 97.
17 . تقريب التهذيب، ج 2، ص 289.
18 . الطبقات الكبري، ج 7، ص 358.
19 . تهذيب الكمال، ج 9، ص 195 تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور ص 50- 40 با تلخيص.
20 . علائم جمع عربي نمي باشد و در فارسي به معناي جمع علامت ذكر شده است (دهخدا) و ابن منظور جمع علامت را «عَلام» ميداند. لسان العرب ج9 ص 372.
21 . تاريخ الغيبة الكبري، ص640، تاريخ ما بعد الظهور، ص149 و 173، به نقل از تحليل تاريخي نشانههاي ظهور، ص50، با تلخيص.
22 . تاريخ الغيبة الكبري- مترجم دكتر سيد حسين افتخارزاده ص 548- 541 با كمي تلخيص.
23 . انتظار مسيحا در آئين يهود ص 112، مترجم: حسين توفيقي.
24 . همان، ص 112- 113.
25 . كتاب مقدس، اشعيا، ج 11، ص 6.
26 . البته در روايتي از ابن حماد آمده است ولي اين روايت از صحابه است نه رسول خدا.
27 . الفهرست- ابن نديم، ص 281.
28 . رجال نجاشي، ج 2، ص 217.
29 . تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور ض 65- 61.
30 . غيبت نعماني/ 251.
31 . همان/ 255.
32 . سنن ابو داود، ج 4، ص 109 ح 4292.
33 . همان.
34 . بحارالانوار، ج 52.
35 . بحارالانوار،ج 5، ص 210- 211.
36 . اصول كافي، ج 1 ص 536.
37 . همان ص 537. اصول كافي، ج1 ص 537
38 . همان ص 536.
39 . چشم در راه مهدي ص 250- 246 به نقل از دراسامن ولاية الفقيه ج 1 ص 243.
40 . كنزالعمال، ج11، ص 205- 206.
41 . بحارالانوار، ج 52، ص 209.
42 . تاريخ الغيبة الكبري، ج 2 ص 248.
43 . چشم به راه مهدي ص 251.
44 . نور مهدي- جمعي از نويسندگان، استاد آقا علي دواني، نشر آفاق.
45 . الكامل في التاريخ، ج 6، ص 249.
46 . همان، ج 7 ص 553.
47 . منتخب الاثر، ص 458.
48 . الاغاني، ج 17، ص 342.
49 . چشم به راه مهدي ص 253.
50 . بحار الانوار،ج 52، ص 182.
51 . الغيبة طوسي ص 452.
52 . بحارالانوار، ج 52، ص 103.
53 . منتخب الاثر، ص 124، 224- 226.
54. الارشاد، ج 2، ص 379.
55 . چشم به راه مهدي. ص 260- 259.
56 . چشم به راه مهدي ص 266- 265 با تلخيص از علامات الظهور و الجزيرة الخضراء ص 69- 75.
57 . كتاب الغيبة للنعماني، ص 282.
58 . شهيد مطهري احتمال داده است كه منظور، وقوع انقلاب اسلامي و هجرت امام خميني (ره) از پاريس به ايران است. ر.ك پيرامون مهدي اسلامي ص 86.
59 . تاريخ غيبت كبري ص 199.
60 . چشم به راه مهدي (ع) ص 273- 270.
61 . بحارالانوار، ج 52، ص 269.
62 . همان ج 52 ص 232.
63 . علائم ظهور ص 13- 11.
64 . كمال الدين، ص651.
65 . كنز العمال، ج14، ص273.
66 . منتخب الاثر، ص459، چشم به راه مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص273 ـ 274.
67 . مانند شيخ طوسي در غيبت،ص447ـ 463، ح444 و 479.
68 . غيبت طوسي، ص435، غيبت نعماني، باب18، ح1، 2،4.
69 . غيبت نعماني، ص312.
70 . كمال الدين، ص678.
71 . ابن حماد، الفتن، ص197؛ الملاحم ابن منادي، ص77 به بعد.
72 . الفتن، ص226، باب 41.
73 . الفتن، ص191، كمال الدين، ص679.
74 . الفتن، ص191، كمال الدين، ص679.
75 . غيبت طوسي، ص444
76 . الفتن طوسي، ص193.
77 . الفتن، ص197؛ غيبت طوسي، ص463.
78 . غيبت شيخ طوسي، ص449؛ الفتن، ص188.
79 . اعلام الوري، ج2، ص282.
80 . الفتن، ص188.
81 . الفتن، ص947 و 473؛ الموسوعه في احاديث المهدي، ص210.
82 . التشريف بالمنن،ص141.
83 . همان، و الفتن، ص141.
84 . عقدالدرر، ص91.
85 . الفتن، ص189.
86 . غيبت نعماني، ص312.
87 . الفتن، ص190، ح780.
88 . همان، ص203، ح825؛ غيبت نعماني، ص318.
89 . انساب الاشراف، ج9، ص157، 203،222.
90 . تاريخ دمشق ابن عساكر، ج43، ص24؛ سير اعلام انبلاء، ج9، ص284.
91 .تاريخ طبري،ج9، ص116-118.
92 . همان.
93 . تاريخ طبري، ج10، ص135.
94 . انساب الاشراف، ج4، ص223.
95 . تاريخ الغيبة الكبري، ص267 به بعد.
96 . چشم به راه مهدي(ع)، ص253-273.
97 . غيبت نعماني، ص315، باب18، ح12.
98 . غيبت نعماني، ص262، باب14، ح12.
99 . الفتن، ص201، ح815.
100 . كمال الدين، ص680.
101 . الفتن، ص189، ح777.
102 . همان، ص141،ج579.
103 . غيبت نعماني، ص317، باب18، ح16.
104 . غيبت نعماني، ص177و264.
105 . نسب قريش، ص129.
106 . الاغاني، ج17، ص218؛ تاريخ دمشق، ج16، ص303؛ تاريخ اسلام،ج6، ص58.
107 . شيخ طوسي، غيبت، ص395.
108 . غيبت نعماني، ص303، باب16، ح8.
109 . غيبت نعماني، ص304، ح10.
110 . همان،ص299، باب16، ح1.
111 . غيبت نعماني، ص315، باب18،ح10.
112 . در دسته في علامات الظهور و الجزيرة الخضرا، ص59-64 با تلخيص.
113 . رعد/ 38-39.
114 . الميزان، ج11، ص379.