محبت و دلنشينى مصیبت

« اِلهي ! مَنْ ذَاالَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً وَمَنْ ذَاالَّذي اَنِسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغى عَنْكَ حِوَلاً اِلهي ! فَاجْعَلْنا مِمَّنِ اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَوِلايَتِكَ وَاَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَمَحَبَّتِكَ وَشَوَّقْتَهُ إِلى لِقاَّئِكَ »[1] .

پروردگارا !  كيست كه شيرينى محبّت تو را بچشد و كسى جز تو را بخواهد ، و كيست كه به مقام قرب تو انس بگيرد و لحظه‏اى از تو روى بگرداند . خداوندا ! ما را از آنانى قرار ده كه براى مقام قرب و دوستى خود برگزيده‏اى و خالص براى عشق و محبّت نموده‏اى و به لقايت مشتاق كرده‏ اى .

مراتب بالاتر محبّت ؛

اهل معرفت علاوه بر درجات فوق ، در مرحله بالاتر ، درجات رفيع‏ترى را براى محبّت ذكر مى‏كنند و مى‏گويند :

« محبّة تبعث على إيثار الحقّ على غيره وتلهج اللسان بذكره وتعلّق القلب بشهوده »[2] .

محبّت باعث ايثار و مقدّم داشتن حق بر غير مى‏شود و زبان را به ذكر حق حريص مى‏سازد و قلب را به طلب مشاهده محبوب وابسته مى‏كند .

انسان محبّ حق را بر غير مقدّم مى‏دارد ؛ زيرا محبّت راستين جايى براى دوستى غير محبوب باقى نمى‏گذارد . بنابراين محبوب خواسته‏اى جز آنچه محبوب مى‏طلبد ، ندارد . تمام همّت محبّ صرف اين مى‏شود كه در راهى قدم گذارد كه او را به محبوب برساند .

در روايتى آمده است كه امام صادق  عليه‏السلام در پاسخ به سؤال شخصى در مورد عشق به امور مادّى و بى‏مقدار ، فرمودند :

« قلوب خلت من ذكر اللّه‏ فأذاقها اللّه‏ حبّ غيره »[3] .

قلبهايى كه از ذكر و ياد خدا خالى گردد ، خداوند به آن دلها دوستى غير خود را مى‏چشاند .

نقل شده است كه حضرت سليمان  عليه‏السلام صداى گنجشك نرى كه مشغول دل ربايى از گنجشك ماده‏اى بود را شنيد . گنجشك ماده به اظهار عشق گنجشك نر هيچ توجّهى نمى‏كرد . حضرت سليمان  عليه‏السلام ، از گنجشك ماده علّت را جويا شد ؛ او در پاسخ گفت : دروغ مى‏گويد ؛ زيرا به گنجشك ماده ديگرى نيز دل‏بسته است. نقل است كه حضرت سليمان عليه‏السلام پس از شنيدن پاسخ گنجشك ماده ، گريه كرد و فرمود : عشق واقعى را بايد از اين حيوان فرا گرفت.

براى اينكه بدانيم ما چگونه هستيم و آيا غير از خداوند رادوست مى‏داريم يا نه ، بايد در درون خود جستجو و تأمّل كنيم و ببينيم ، محبّت چه كسى در دلهاى ما غلبه دارد . خداوند متعال در مورد كسانى كه محبّت غير خدا را در دل دارند مى‏فرمايد :

«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»[4] .

بگو : اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده‏ايد و تجارتى كه از كساد شدنش مى‏ترسيد و خانه‏هايى كه به آن علاقه داريد در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر
است ؛ در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند ! و داوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمى‏كند .

يكى ديگر از درجات محبّين اين است كه تنها به ياد محبوب هستند و تنها ياد و نام او را بر زبان جارى مى‏سازند ؛ زيرا چيزى بر زبان جارى مى‏شود كه بر قلب غلبه دارد و از اين رو گفته‏اند : علامت دوستى يك چيز كثرت ذكر آن است و محبّت با كتمان ناسازگار است . انسان عاشق در هر مجلسى علاقه دارد از محبوب و معشوق او ياد شود .

خوشتر آن باشد که سرّ لبران     گفته آید در حدیث دیگران[5]

چنين انسانى نمى‏تواند ، دوستى و علاقه خود را پنهان و كتمان سازد . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« ما أضمر أحد شيئا إلاّ ظهر في فلتات لسانه وصفحات وجهه »[6] .

هيچ كس چيزى را در درونش مخفى نكرد ، مگر اينكه در جهشهاى لفظى از زبان و صفحات صورت او آشكار گشت .

انسان محبّ در پى مشاهده محبوب خود است . او در اين طلب آنى از كوشش دست بر نمى‏دارد . يكى از علماى يهودى خدمت اميرالمؤمنين  عليه‏السلام شرفياب شد وپرسيد: آيا خدايت را هنگام عبادت ديده‏اى؟ اميرالمؤمنين عليه‏السلام در پاسخ فرمودند :

« ويلك ! ما كنت أعبد ربّا لم أره . قال : وكيف رأيته ؟ قال : ويلك ! لا تدركه
العيون في مشاهدة الأبصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان »[7] .

واى بر تو ! خدايى را كه نبينم عبادت نمى‏كنم . عالم يهودى پرسيد : چگونه او را ديده‏اى ؟ اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند : واى بر تو ! او را نمى‏توان با چشم ديد ، ولى دل او را به حقيقت ايمان مى‏نگرد .

هنگامى كه دل انسان سرشار و لبريز از محبّت محبوب شود ؛ نمى‏تواند كس ديگرى را دوست بدارد ، غير از او را نمى‏بيند و خود را هميشه و در همه آن در محضر محبوب احساس مى‏كند .

اهل معرفت براى رسيدن به اين درجات روشهايى ذكر مى‏كنند ومى‏گويند:

« تظهر من مطالعة الصفات والنظر في الآيات والارتياض بالمقامات »[8] .

اين محبّت از مطالعه و ملاحظه صفات حُسناى الهى و نظر به آيات الهى و رياضت ، جهد و تلاش در مقامات پديدار مى‏گردد .

آدمى هر چه بيشتر در صفات و اوصاف الهى تأمّل و تدبّر نمايد ؛ علاقه و علقه بيشترى به محبوب پيدا مى‏كند . انسان ، موجودى ضعيف ، جاهل و ناتوان است ، امّا خداوند متعال جامع صفات حسنا مى‏باشد . او قوى ، عالم و قادر است . آدمى در هر زمينه‏اى كه احساس ضعف و ناتوانى كند ، نياز به نيرويى دارد كه ضعف او را جبران نمايد . خداوند سبحان تنها موجودى است كه مى‏تواند انسان را در اين زمينه يارى دهد . از طرف ديگر آدميان با همين صفات و اوصاف ، خداوند را شناخته و عبادت مى‏كنند و در نهايت به او عشق مى‏ورزند . امّا آدميانى كه در درجه عالى از معرفت سير مى‏كنند ، خداوند را با اين اوصاف نمى‏شناسند . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام كه شاه فرد چنين انسانهايى مى‏باشند مى‏فرمايند :

« يا مَنْ دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ وَتَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مَخْلُوقاتِهِ »[9] .

اى آنكه دلالت مى‏كند خودش بر وجودش و پاك و منزّه است از همنشينى با آفريدگانش .

به طور خلاصه ، هر كس در صفات الهى تأمّل كند و معانى آنها را به خوبى دريابد ، شيفته خداى تعالى كه موصوف به آن صفات است مى‏گردد. انسان محبّ بايد علاوه بر مطالعه در صفات ، دست از تلاش و كوشش بر ندارد . اگر طالب سلوك الى اللّه‏ در مقام محبّت دچار لغرش باشد امّا تلاش و كوشش و جدّ و جهد فراوان كند ، اميد مى‏رود كه در قلبش محبّت الهى پديدار گردد . چه زيبا و دلنشين امام زين العابدين  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« اِلهى مَنْ ذَاالَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً » .

خداوندا ! كسى كه لذّت در جوار و در قرب تو را چشيده باشد ، چگونه مى‏تواند لذّت ديگرى را برگزيند و يا با كس ديگرى همنشين و هم سخن شود .

« اِلهي فَاجْعَلْنا مِمَّنِ اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَوِلايَتِكَ وَاَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَمَحَبَّتِكَ وَشَوَّقْتَهُ إِلى لِقاَّئِكَ » .

خداوندا ! ما را از كسانى قرار ده كه براى دوستى خود برگزيده‏اى خالص براى عشق و محبّتت نموده‏اى و به لقايت مشتاق كرده‏اى .

خداوند متعال هر پيامبرى را به ويژگى خاصّى متّصف كرده است . بين تمام انبيا  عليهم‏السلام حضرت موسى  عليه‏السلامبه كليم اللّه‏ متّصف شده است ، در روايتى آمده است كه :

« إنّ اللّه‏ تعالى إختصّ موسى [ عليه‏السلام] بالكلام وإبراهيم [عليه‏السلام] بالخلّة ومحمّدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم]بالرؤية »[10] .

خداوند متعال حضرت موسى [ عليه‏السلام] را براى تكلّم و سخن گفتن با خود و حضرت ابراهيم [ عليه‏السلام] را براى دوستى و محبّت خود و رسول اللّه‏ [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] را براى رؤيت و ديدار خود برگزيد .

خداوند سبحان در رابطه با رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد :

«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى * أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى»[11] .

قلب (رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم) در آن چه ديد هرگز دروغ نگفت * آيا با او درباره آنچه با چشم خود ديد مجادله مى‏كنيد ؟ * و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد * نزد سدرة المنتهى * كه جنّت الماوى در آنجا است .

انسان وقتى به مقام قرب إلى اللّه‏ برسد ؛ فقط خدا و رضايت و خشم او را مى‏بيند و به جز خداوند هيچ چيز ديگرى نمى‏بيند . در اين مرحله براى سالك هيچ چيز سخت‏تر از سلب توفيق رؤيت نيست . اگر چنين اتّفاقى براى عارفى روى دهد ، او را به بدترين و سخت‏ترين شكل عذاب و شكنجه كرده‏اند . در ادامه اين نيايش دلنشين امام سجاد  عليه‏السلام مى‏فرمايند:

« وَرَضَّيْتَهُ بِقَضائِكَ وَمَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ اِلى وَجْهِكَ » .

خداوندا ما را از آنان قرار ده كه به مشيّتت خشنود باشيم و بخشيده باشى به آنان نگاه كردن به سوى جمالت را .

انسانى كه به اين مقام رسيده باشد ؛ هر چه را از محبوب ببيند مى‏پسندد و دوست مى‏دارد ، آنى و لحظه‏اى دلتنگ و ناخشنود نمى‏گردد. زبان حال و قال او اين است كه هر چه از دوست رسد نكوست . در يك كلام انسان محبّ راضى به قضاى الهى است و هيچ شكوه و شكايتى نمى‏كند .

گاهى براى شخصى حادثه‏اى رخ مى‏دهد كه در نگاه اول مصيبت و بلايى عظيم به نظر مى‏رسد امّا در واقع همين ناملايمت سبب مى‏شود كه فرد از همه مأيوس شود و تمام تعلّقات را رها كند ، فقط در چنين حالى است كه مى‏تواند گمشده واقعى خود كه ذات اقدس ربوبى است را بيابد و به او دل سپرد . در اين هنگام است كه فرد گام در راه راست بر مى‏دارد . و همان حادثه‏اى كه در بدو نظر مصيبت مى‏نمود ، مبدأ و منبع تمام خيرات و گشايشها خواهد شد[12] .

« والسّلام عليكم ورحمة اللّه‏ وبركاته »

——————————————————————————–

[1] ـ مناجات خمسة عشر ، مناجات المحبّين .

[2] ـ شرح منازل السائرين ، صفحه 221 .

[3] ـ امالى صدوق قدس‏سره صفحه 765 .

[4] ـ سوره توبه ، آيه 24 .

[5] ـ مثنوى معنوى ، دفتر اول بيت 136 .

[6] ـ نهج البلاغه ، حكمت 26 .

[7] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 98 .

[8] ـ شرح منازل السائرين ، صفحه 221 .

[9] ـ مفاتيح الجنان ، دعاى صباح .

[10] ـ عمدة القاري ، جلد 15 صفحه 143 .

[11] ـ سوره نجم ، آيات 15 ـ 11 .

[12] ـ نقل مى‏كنند جوانى كه مدّتها از معشوق خود دور و او را گم كرده بود . نيمه شبى سر گشته و حيران به دنبال او مى‏گشت كه نگهبان شهر به گمان اينكه دزد است او را دنبال كرد . اين جوان از اين كوچه به آن كوچه فرار مى‏كرد ، تا اينكه درب خانه‏اى را ديد كه باز است به آن خانه رفت و درب را به روى خود بست و به نگهبان ناسزا مى‏گفت . در اين هنگام صاحب خانه چراغ به دست بيرون آمد كه علّت سر و صدا را جويا شود . ناگهان جوان عاشق خود را در خانه معشوق يافت . بلا فاصله نگهبان شهر را مدح و ثنا كرد كه تو چه انسان خوبى هستى و من به خاطر گريز از تو، معشوق خود را يافتم .


جستجو