پروردگارا ! كيست كه شيرينى محبّت تو را بچشد و كسى جز تو را بخواهد ، و كيست كه به مقام قرب تو انس بگيرد و لحظهاى از تو روى بگرداند ؟ خداوندا ! ما را از آنانى قرار ده كه براى مقام قرب و دوستى خود برگزيدهاى و خالص براى عشق و محبّتت نمودهاى و به لقايت مشتاق كردهاى و خشنود ساختى آنان را به مشيّتت ، و نگاه كردن به سوى جمالت را به آنان بخشيدى و متّصل گردانيدى آنان را به خشنوديت و پناه دادى آنان را از دوريت و نشاندى آنان را در جايگاه راستى در جوارت و مخصوص گردانيدى آنان را به معرفتت .
خشنودى به رضاى الهى ؛
در جلسات گذشته پيرامون محبّت ، درجات آن و راههاى حصول آن مطالبى بيان نموديم . اين نيايش دلنشين به خوبى گوياى مراتب و درجات محبّت مىباشد .
انسان در سايه محبّت و ارادت خالصانه به ذات حقّ متعال به جايى مىرسد كه تنها چيزى را مىپسندد كه خداوند بپسندد و راضى و خشنود به خواست و قضاى الهى مىشود . تعبير نورانى امام سجّاد عليهالسلام در اين نيايش بسيار ظريف و گويا مىباشد . ايشان مىفرمايند :
« ورضّيته بقضائك » .
او را به قضاى خود راضى كردى .
سالكى كه قدم در وادى محبّت نهاده است هيچ امر ناخوشايندى او را تهديد نمىكند ؛ چرا كه همه امور را تحت يد ذات اقدس ربوبى مىبيند و به هر چه كه از طرف محبوب به او برسد راضى و خشنود است . همچنين انسان محبّ ، هيچگاه احساس تنهايى نمىكند ؛ چرا كه دل به محبوبى بسته است كه هميشه حاضر و ناظر اوست ؛ محبوبى كه لحظهاى از او دور نمىشود و از رگ گردن به او نزديكتر است .
در اين باره امام سجاد عليهالسلام مىفرمايند :
« اَعذته من هجرك وقلاك » .
از هجران و رويگردانيت پناهش دادى .
همنشينى دائم با خداوند سبحان ؛
انسان محب نه تنها احساس تنهايى نمىكند بلكه به حقيقت از تنهايى و فراق رسته است و در جايگاهى رفيع سكنى گزيده است ،
« وبوَّاته مقعد الصدق في جوارك » .
او را در جايگاه راستى خود جاى دادى .
وجود مبارك سيّد الساجدين عليهالسلام جايگاه شخص محبّ را همجوارى با خداوند مىداند . امّا به راستى « مقعد الصدق » كجا است ؟ پاسخ اين سؤال را خداوند در قرآن كريم بيان مىفرمايد :
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ»[2] .
يقيناً پرهيزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند * در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر .
اين جايگاه و مقام صدق تنها در سايه تقواى الهى كه عالىترين منازل سلوك است به دست مىآيد . مقام صدق ، جايگاه و مجلس متّقين و پرهيزگاران است . اين جايگاه ، حضورى است كه غيبت در آن راه ندارد . جالسين در اين مرتبه ، هميشه در محضر ذات ذوالجلال ربوبى حاضر هستند . آنجا جايگاه قرب و نزديكى است و دورى و هجران راهى به آن ندارد . پرهيزگاران در آن جايگاه از نعمت حضور برخودارند و نقمتى آنان را تهديد نمىكند .
همه نعمتها و لذّتهاى دنيوى آغشته به سختىها و رنجها مىباشد . مواهب دنيوى بقاء و استمرار ندارد ، و پس از مدّتى انسانى كه واجد آن نعمات بوده بايد غبطه و حسرت از دست دادن آنها را بخورد ؛ امّا حضور در جايگاه صدق ، نعمتى است كه نقمتى همراه آن نيست و سرورى است كه غم و اندوه به آن راه ندارد . جايگاه صدق داراى بقاء و استمرارى است كه فنا و پايان ندارد . در آن منزل لذّت حضور و درك محضر محبوب مقطعى و موقّتى نبوده و هيچ لذّتى با آن برابرى نمىكند .
عبادت نردبان كمال ؛
امام زين العابدين عليهالسلام در ادامه اين نيايش مىفرمايند :
وَخَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِكَ وَاَهَّلْتَهُ لِعِبادَتِكَ وَهَيَّمْتَ قَلْبَهُ لاِِرادَتِكَ وَاجْتَبَيْتَهُ لِمُشاهَدَتِكَ » .
مخصوص گردانيدى او را به معرفتت و لايق گردانيدى او را براى بندگيت و دل باخته كردى دل آنان را براى خواستهات و برگزيدهاى آنان را براى نگريستنت.
در اين فراز از نيايش امام عليهالسلام مىفرمايند : بار الها ! شخص طالب و محبّ را به گونهاى قرار ده كه فقط تو را بشناسد و صلاحيّتِ بندگىات را به او عطا كن و قلب و دل او را براى عبادت و ارادت خود بيدار كن . هنگامى كه قلب محبّ سرشار و لبريز از محبّت خدا باشد ؛ از عبادت و طاعت لذّت مىبرد . براى چنين فردى گردن نهادن به فرامين الهى هيچ سختى و تعبى ندارد .
در لسان شرع از عبادت به تكاليف تعبير مىشود . امّا اين تعبير و مرحله براى شريعتِ حدّاقلى و فاقد روح است ولى در شريعتى كه داراى روح باشد و ماهيّت و هويّت حقيقى دين آشكار گشته باشد ؛ عبادت ديگر تكليف نيست بلكه انسان محبّ از عبادت لذّت مىبرد و به آن اشتياق و ولع دارد[3] . بر خلاف شخص محبّ ، انسانى كه به اين مرحله راه نيافته عبادت براى او تكليف است براى چنين انسانى ، نماز ، قيدى است كه هر چه زودتر و سريعتر بايد آن را بخواند تا رها گردد . عبادت براى رسيدن آدمى به درجات كمال ، تشريع شده است . كسى كه به دنبال دست يافتن به مراحل عالى كمال است از انجام عبادات احساس خستگى و مشقّت پيدا نمىكند . از طرف ديگر نيز پر واضح است كه خداوند سبحان ، محتاج و نيازمند عبادت بندگان نيست .
به گفته شاعر :
گر جمله كائنات كافرگردند
بر دامن كبرياش ننشيندگرد
بنابر فرمايش امام سجاد عليهالسلام ، خداوند متعال قلب انسان محبّ را دلباخته خود مىكند و او را بر مىگزيند تا در خلوت و جلوت به تماشاى عظمت و جبروت او بنشيند .
گسستن پيوندها ؛
در ادامه نيايش امام سجاد عليهالسلام مىفرمايند :
« وَاَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ وَفَرَّغْتَ فُؤدَهُ لِحُبِّكَ وَرَغَّبْتَهُ فيما عِنْدَكَ وَاَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ وَاَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ وَشَغَلْتَهُ بِطاعَتِكَ » .
و خالى كردى دلش را براى خودت و تهى كردى دلشان را براى دوستيت و آزمند كردى آنان را در آنچه پيش توست و الهام كردى به آنان يادت را و برانگيزاندى آنان را به سپاست و مشغول ساختى آنان را به طاعتت .
« وَصَيَّرْتَهُ مِنْ صالِحى بَرِيَّتِكَ وَاخْتَرْتَهُ لِمُناجاتِكَ وَقَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّشَيْءٍ يَقْطَعُهُ عَنْكَ » .
و آنان را از آفريدگان شايسته ات قرار دادى ، و برگزيدى آنان را براى راز و نيازت و بريدى از آنان هر چيزى را كه مىبرد او را از تو .
انسان محبّ به جايى مىرسد كه هميشه به ياد خداوند است . او در هر لحظه شاكر و سپاسگزار نعمتهاى خداوند منّان است . انسان محبّ ، همواره در تلاش است تا از شكر نعمات الهى غفلت ننمايد ، و اين مهمّ را
با فرمانبردارى و عبوديّت به جا مىآورد .
تعبير بسيار بلند و روح نوازى كه در اين مناجات در رابطه با محبّين آمده اين است امام زين العابدين عليهالسلام در وصف آنان مىفرمايند : محبّين كسانى هستند كه خداوند هرچه كه سبب قطع علاقه و پيوند آنان با خود شود را از بين مىبرد ؛ به عبارت ديگر خداوند سبحان نمىگذارد كه عُلقه و علاقه آنان از بارگاه قدس ربوبى قطع شود[4] . اولين و مهمترين مسألهاى كه موجب قطع پيوند و ارتباط با محبوب حقيقى مىشود ، حبّ نفس است. به همين دليل ، اولين نشانه دوستدار و محبّ حقيقى اين است كه بتواند محبّت نفس خود را زير پا بگذارد . در اين رابطه خداوند متعال ، خطاب به يهوديان ـ پس از آنكه بيان كردند ما فرزندان و دوستان واقعى خداوند هستيم ـ[5] فرمود :
«قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»[6] .
بگو : اى يهوديان ! اگر گمان مىكنيد كه فقط شما دوستان خداييد نه ساير مردم ، پس آرزوى مرگ كنيد ، اگر راست مىگوييد (تا به لقاى محبوبتان برسيد) .
سپس خداوند سبحان بيان مىكند ، كه ادّعاى يهوديان گزاف و نابه جا مىباشد چرا كه :
«وَلاَ يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»[7] .
ولى آنان هرگز تمنّاى مرگ نمىكنند ، به خاطر اعمالى كه از پيش فرستادهاند و خداوند ظالمان را به خوبى مىشناسد .
خداوند سبحان به يهوديان مىفرمايد اگر راست مىگوييد درخواست مرگ نماييد . روشن است كه منظور از مرگ در اين آيه نيستى و قطع رابطه با اين دنيا نمىباشد ؛ مرگ در اين آيه ، قطع علاقه و پيوند از هر چيزى به جز خداوند مىباشد .
بنابراين معناى آيه اين مىشود : اى يهوديان ! اگر راست مىگوئيد كه دوستدار خداوند هستيد دل خود را از هرچه به جز خداوند است ، ببريد . امّا خداوند مىفرمايد : خير ، سابقه آنان نشان مىدهد كه يهوديان نمىتوانند دست از علاقهها و پيوندهاى مادّى و دنيوى خود بردارند .
براى بندهاى كه مىخواهد بداند آيا محبّ واقعى خداوند است يا خير ، راه آسانى وجود دارد ؛ براى اين منظور فرد بايد در خود تأمّل كند و دريابد آيا مىتواند دل خود را از تمام شوائب و شواغل مادى و دنيوى برهاند و خود را به ذات اقدس ربوبى بسپارد يا خير ؟ به همين دليل مىتوان بيان كرد كه منظور از فرمايش رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم
« موتوا قبل أن تموتوا »[8] .
بميريد پيش از آنكه بميريد .
به اين معناست كه پيش از آنكه مرگ موجب قطع علايق و پيوندهاى شما گردد ؛ شما زودتر علايق و پيوندهاى دنيوى خود را قطع كنيد .
آيه مذكور را اينگونه نيز مىتوان تفسير كرد كه مرگ به معناى انتقال به منزل لقاء و ديدار است ، امّا تفاوت در اين است كه آيا پس از مرگ ، لقاء و ديدار محبوب حاصل مىشود ، يا ديدار قاضى قهّار ؟ هر نوع و نحوه ديدارى بستگى كامل به عملكرد شخص در دنيا دارد . يهوديان نيز چون مىدانستند كه با مرگ به سوى قاضى قهّار مىروند ، هيچگاه آن را طلب نكردند .
در حديث قدسى آمده است حضرت ابراهيم عليهالسلام هنگام قبض روح به عزرائيل فرمود :
« فهل رأيت خليلاً يميت خليله » ؛
آيا ديدهاى دوستى ، دوست خود را بميراند .
خداوند سبحان در پاسخ فرمود :
« فهل رأيت حبيباً يكره لقاء حبيبه »[9] .
آيا ديدهاى دوستى از ملاقات دوست و حبيبش كراهت داشته باشد .
دعاها و نيايشهاى نورانى كه از ائمه اطهار عليهمالسلام به دست ما رسيده است ؛ چون دعاى كميل ، عرفه ، ابوحمزه و … حاوى بالاترين درجه معرفت و عرفان است . يك سالك واقعى به غير از اين ادعيه و ميراث گرانبهايى كه از حضرات معصومين عليهمالسلام به ما رسيده است به چيز ديگرى نيازمند نمىباشد . بلكه مىتوان گفت انسان براى رسيدن به مرتبه اعلى سلوك راهى به جز بهره مندى از اين ميراث ارزشمند ندارد .
در دعاى نورانى كميل آمده است :
اَسْئَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ وَاَعْظَمِ صِفاتِكَ وَاَسْماَّئِكَ اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتي مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً وَاَعْمالي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً حَتّى تَكُونَ اَعْمالي وَاَوْرادى كُلُّها وِرْداً واحِداً وَحالي في خِدْمَتِكَ سَرْمَداً »[10] .
بارالها ! در خواست مىكنم از تو به حقّت و مقام قدست و بزرگترين صفات و نامهايت اينكه قرار دهى روزگار مرا از شب و روز به يادت آباد شده و به كار كردن براى تو پيوند شده و كردارم در پيشگاهت پذيرفته ، تا اينكه همه كردارهايم و دعاهايم يكتا شود و احوالم در كار كردن براى تو دائمى و هميشگى باشد .
تمام ساعات و آنات عبد واقعى بايد به ياد و ذكر خداوند متعال باشد . او بايد حضور هميشگى و دائمى خود را در محضر حق از خود حضرت رب الارباب در خواست كند . او بايد بداند كه حضور مقطعى و موقّتى ، بهره چندانى برايش ندارد . احساس حضور در محضر پرودگار نبايد محدود به هنگام خواندن نماز يا حضور در مجالس دعا و نيايش باشد .
انسانى كه در محضر خداوند متعال است ؛ بايد فكر ، انديشه ، چشم ، گوش و تمام اعضاء و جوارح او نيز در محضر خداوند باشد . چنين كه بايد مواظب و مراقب باشد كه هيچ لغزشى از او صادر نشود . درست مانند زمانى كه در محضر شخص مهمّى باشد . در چنين حالى انسان مراقب تمام اعمال و گفتار خود مىباشد . به همين شكل انسان بايد ادب مع اللّه را مراعات نمايد .
اگر نتوانيم ادب محضر خداوند را رعايت نماييم ، مسلّما نمىتوانيم مدّعى محبّت باشيم و از آن محضر نيز به زودى اخراج خواهيم شد . آرى ! اگر در محضر او كه ناظر بر تمام احوال ظاهرى و باطنى ما باشد دل آلوده گردد ، نمىتوان مدّعى عشق و اشتياق به خداوند شد .
عبادت آزادگان ؛
امام سجاد عليهالسلام در ادامه نيايش مىفرمايند :
« اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ دَاءْبُهُمُ الاِْرْتِياحُ اِلَيْكَ وَالْحَنينُ وَدَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَالاْنينُ جِباهُهُمْ ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ وَعُيُونُهُمْ ساهِرَةٌ في خِدْمَتِكَ وَدُمُوعُهُمْ ساَّئِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ وَاَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِكَ » .
بار خدايا ! قرار ده ما را از آنانكه عادتشان شادمانى به درگاه تو و ناله و زارى براى توست ، و روزگارشان آه و ناله است پيشانيشان سجده كننده است به بزرگى تو و ديدگانشان بى خواب است در خدمت تو و اشكشان روان است از ترس تو و قلب هايشان آويخته است به دوستى تو و دلهايشان كنده شده است از شكوه تو .
در رابطه با اين فراز از نيايش مناسب است به حديث قدسى ذيل توجّه نماييم :
« طوبى لقوم عبدونىّ حبّاً واتّخذوني إلهاً وربّا ، سهروا الليل ودأبوا النهار طلباً لوجهي من غير رهبة ولارغبة ولالنار ولاجنّة بل للمحبّة الصحيحة والإرادة الصريحة والإنقطاع عن الكلّ إليّ »[11] .
خوشا به حال گروهى كه از روى دوستى مرا عبادت كنند و مرا خدا و ربّ خود بدانند ، شب زنده دار باشند و در روز به عبادت مشغول باشند تنها به خاطر دوستى من نه از روى ترس و نه از روى رغبت ، نه از ترس آتش و نه ميل به بهشت تنها از روى محبّت خالص و ميل آشكار واز همه ببرند و به سمت من آيند.
در توضيح روايت فوق ، فرمايش سيّدالشهداء عليهالسلام بسيار گويا مىباشد .
« إنّ قوماً عبدوا اللّه رغبة فتلك عبادة التجّار وإن قوماً عبدواللّه رهبة فتلك عبادة العبيد وإن قوماً عبدوا اللّه شكراً فتلك عبادة الاحرار »[12] .
تاجر پيشگان خداوند را به طمع بهشت عبادت مىكنند و برده منشان ، عبادتشان از ترس آتش است ولى آزاد مردان براى شكر خداوند را عبادت مىكنند .
عبادت آزاد مردان ، عبادت حبّى است ، عبادتى كه به طمع دنيا و آخرت باشد ، شرك آلود است ، منظور از اين شرك ، شكر در مبداء و توحيد نيست ، بلكه شرك در عبادت است[13] .
برخى از مردم در عبادات خود ، فقط مسائل مادّى و دنيوى را از خداوند طلب مىكنند . اگر نماز شب بخوانند ، به عتبات بروند و… مىخواهند مسائل و مشكلات مادّى و دنيويشان حل گردد . برخى نيز مىخواهند با عبادت خود به سعادت اخروى دست يابند . آسان جان دهند و در برزخ آسوده و راحت باشند . خداوند متعال كريم است و به هر دو گروه نظر عنايت و رحمت مىكند و آنان را به خواستههايشان مىرساند . امّا سخن در مراحل بالا و عالى عبادت است . سخن از كسانى است كه خداوند به آنان مىفرمايد : خوشا به حال كسانى كه مرا به خاطر من عبادت و پرستش مىكنند ، خوشا به حال كسانى كه مرا دوست دارند و به خاطر طمع به بهشت و يا ترس از جهنّم مرا عبادت نمىكنند .
محبّ واقعى از دنيا و آخرت ، بهشت و جهنّم گذشته است و هيچ وقعى به آنها نمىنهد . ترس و طمعى در عبادت و فرمانبردارى ندارد . از همه جا منقطع و منخلع شده است و تنها رضايت و خشنودى ذات اقدس ربوبى را مىنگرد . انسان هنگامى كه به اين مرحله برسد ، هويت و ماهيّت وى تغييرمىكند و فلز وجود او به كيميايى گرانبها بدل مىشود .
از محبّت نار نورى مىشود
از محبّت ديو حورى مىشود
از محبّت تلخ ، شيرين مىشود
از محبّت مس زرين مىشود
چنين حالاتى را مىتوان در احوالات رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمه اطهار عليهمالسلام به خوبى مشاهده نمود . گذشته از آنان عليهمالسلام ، اصحاب صادق و راستين نيز چنين احوالاتى داشتند .
در صحراى كربلا عابس ، زره و پيراهن از تن به در آورد و رو به دشمنان نموده و فرياد كشيد كه من از مرگ هراس ندارم .
اول قدم از عشق سرانداختن است
جان باختن است وبا بلاساختن است
سيدالشهدا عليهالسلام نيز هنگامىكه حضرت على اصغر عليهالسلام را غرق خون مىبينند ، محاسن خود را با خون كودك شش ماهه خود رنگين مىكنند و مىفرمايند :
« إلهى رضاً برضاك »[14] .
پروردگارا خشنودم به خواست تو .
واين است معناى سخن نورانى امام سجاد عليهالسلام در اين نيايش در رابطه با محبّين « رضّيته بقضائك » .
[1] ـ مناجات خمسة عشر ، مناجات المحبّين .
[2] ـ سورة قمر آيات 55 ـ 54 .
[3] ـ اهل معرفت اين مرحله را مرتبه طريقت و حقيقت نام نهادهاند كه در اين دو مرحله سالك به آداب و احكام عمليّه نگاهى تكليفى ندارد بلكه با اشتياق تمام و با نگرش حبّى ، احكام را ادا مىكند .
[4] ـ به همين دليل است كه محبّين حضرت حقّ با كوچكترين لغزشى گرفتار بلايا و مصائب مىشود . اين در واقع تذكّر و يادآورى حضرت حق به ايشان است تا از ياد او غافل نشوند .
[5] ـ سوره مائده آيه 18 .
[6] ـ سوره جمعه آيه 6 .
[7] ـ سوره جمعه آيه 7 .
[8] ـ بحار الانوار جلد 69 صفحه 59 .
[9] ـ امالى صدوق قدسسره صفحه 264 .
[10] ـ مفاتيح الجنان ، دعاى كميل .
[11] ـ بحار الأنوار جلد 92 صفحه 467 .
[12] ـ تحف العقول صفحه 246 .
[13] ـ شيخ بهايى قدسسره در كتاب شريف اربعين خود ذيل حديث 37 صفحه 439 ، نقل كرده است كه برخى از علماى شيعه چون سيد بن طاووس قدسسره و علماى عامه چون فخر رازى قائل به بطلان عبادتى هستند كه از روى ترس جهنم يا ميل و رغبت به بهشت انجام شود ، امّا ايشان با دقّت و موشكافى اين نظر را در نهايت نمىپذيرند . همچنين شهيد اول قدسسره در كتاب قواعد ، جلد 1 صفحه 77 بيان مىكند كه علماء قائل به بطلان عبادتى هستند كه براى ثواب و يا عقاب انجام شود .
[14] ـ من اخلاق الإمام الحسين عليهالسلام صفحه 14 .