بارالها! پاك و منزّهى تو چقدر تنگ است راهها بر آنكه تو راهنمايش نباشى، و چقدر آشكار است حق پيش آنكه او را به راهش راهنمايى كردهاى، خداوندا! ما را در راههاى رسيدن به سويت قرار ده، و رهسپار كن ما را در نزديكترين راهها براى ورود بر خودت، نزديك كن بر ما دورى را و آسان كن برما دشوارى و سختى را و متّصل كن ما را به بندگانت كه آنان در رفتن به سويت مى شتابند، و درب خانه ات را مدام مى كوبند و تو را در شب و روز عبادت مى كنند و آنان از هيبت تو هراسانند.
تأمّلى در معناى اراده؛
هشتمين مناجات، از مناجاتهاى پانزده گانه امام زين العابدين عليه السلام «مناجات مريدين» نام دارد. به همين مناسبت و پيش از آنكه فرازهاى شيرين و دل نشين اين نيايش را در حدّ استعداد و فهم شرح دهيم، توضيح مختصرى درباره اراده و موضوعات مرتبط به آن لازم مىباشد.
اراده را در لغت اين گونه تعريف كردهاند:
«الإرادة منقولة من راد يرود، إذا سعي في طلب شيء والإرادة فى الأصل قوة مركّبة من شهوة وحاجة وأمل وجعل أسما لنزوع النفسإلى الشيء مع الحكم فيه بأنّه ينبغي أن يفعل أو لا يفعل»(2).
اراده از كلمه راد، يرود مشتق شده است، و آن به معناى سعى و كوشش در به دست آوردن امرى مىباشد و در اصل نيرويى است مركّب از شهوت، حاجت و آرزو و اسمى است براى خواهش نفسانى همراه با حكم براى اينكه كارى صورت گيرد يا نگيرد.
بنابر تعريف فوق اراده به معنى، سعى و كوشش براى به دست آوردن مطلوب و يا خواستهاى مىباشد و مركّب از مجموعه عواملى چون، تمايلات نفسانى، احتياجات، آمال و آرزوها مىباشد. به طور خلاصه، اشتياق شديد در به دست آوردن خواستهاى را اراده مىگويند. اين قدرت و توان كه در وجود انسان به وديعت نهاده شده است، قدرتى خدا دادى است و از عجايب آفرينش به شمار مىآيد. امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«ما ضعف بدن عمّا قويت عليه النيّة»(3).
هيچ بدنى سست نمىگردد در مورد امرى كه نيّت آن قوى باشد.
بنابر روايت فوق، اگر عزم و اراده انسان نسبت به امرى جدّى باشد به خواسته خود جامه عمل مىپوشاند حتّى اگر از نظر جسمانى ضعيف و ناتوان باشد. به عنوان مثال، اگر فردى ناتوان در پايه كوهى مرتفع ايستاده باشد و درقلّه كوه شىء گرانبهايى باشد، چنين فردى با وجود ضعف جسمانى اگر تصميم بگيرد و اراده كند مىتواند خود را به قلّه كوه برساند.
نكته ديگرى كه از روايت فوق استفاده مىشود اين است كه، هيچ تفاوتى ندارد متعلّق اراده خير مطلق باشد يا شرّ مطلق، به محض آنكه اراده فردى نسبت به امرى تعلّق گيرد بدن با وجود ضعف و ناتوانى از عهده انجام كار بر مىآيد.
اهميّت معرفت نفس و ثمرات آن؛
يكى از علل مهم و عمده عقب ماندگىهاى فردى و اجتماعى عدم شناخت و استفاده نكردن از قدرتها و توانايىها مىباشد. بنابر اين انسانها بايد قدرت و تواناييهاى خود را بشناسند. درباره اهميّت شناخت امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«وجدت علوم الناس كلّهم في أربعة: أوّلها أن تعرف ربّك والثاني أن تعرف ما صنع بك والثالث ما أراد منك والرابعة أن تعرف ما يخرجك من دينك»(4).
علوم تمام مردم را در چهار چيز يافتم؛ نخست خدا را بشناسى، دوم بشناسى خداوند چگونه تو را آفريده است، سوم، خداوند از تو چه چيزى خواسته است، چهارم بشناسى چه چيز تو را از دين خارج مىسازد.
بر اساس روايت فوق، پس از علم خداشناسى، بايد به خود ناسى پردازيم و در يابيم كه خداوند متعال چه قدرتها، توانايىها و امتيازاتى را به انسانها اختصاص داده است. بايد به ساختههاى الهى – كه انسانها نيز از صنوعات الهى مىباشند – آگاهى و معرفت داشت تا در پرتو اين معرفت توانيم از امكاناتى كه خداوند در اختيار ما گذاشته است استفاده بهينه كنيم.
با تدبّر در قرآن كريم در مىيابيم كه خداوند متعال در رابطه با آفرينش آسمان و زمين به خود تبريك نگفته است امّا در رابطه با آفرينش نسان خود را ستوده است و مىفرمايد:
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(5).
سپس نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم و بر استخوانها گوشت پوشانديم، سپس آن را آفرينش تازهاى داديم، پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است.
البتّه خداوند متعال در رابطه با نزول وحى نيز خود را ستوده است ومىفرمايد:
«تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً»(6).
پر بركت است كسى كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد.
سرّ اينكه آدميان در علوم مادّى و تجربى پيشرفت سريعى داشتند اين است كه موضوع علوم تجربى كه طبيعت و ماده مىباشد را خوب شناختند، امّا چون شناخت تواناييهاى بشرى آسان نمىباشد، نتوانستند در علوم و معارف مربوط به كمالات انسانى پيشرفتى شايان توجّه داشته باشند.
اراده، از جمله قدرتهاى بشرى است كه شناخت هر چه بيشتر وعميقتر آن حائز اهميّت مىباشد. اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اهميّت شناخت نفس مىفرمايند:
«العارف من عرف نفسه وأعتقها ونزهّها من كلّ ما يبعدها ويوبقها»(7).
عارف كسى است كه خود را بشناسد و نفس خود را آزاد و منزّه كند از هر آن چيزى كه آن را (از كمال) دور كند و به اسارت آورد(8).
نخستين گام در عرفان و معرفت الهى، معرفت نفس است و پس از آن معرفت ربّ به ميان مىآيد. رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(9).
هر كس خود را بشناسد به درستى كه خدا را شناخته است.
در روايتى ديگر اميرالمؤمنين عليه السلام درباره معرفت نفس مىفرمايند:
«من عرف شرف معناه صانه من دنائة شهوته وزور مناه» (10).
هر كس گوهر خود را بشناسد [اين شناخت] او را از پستى شهوت و سلطه آروز مصون مىدارد.
نيازى به تذكّر نيست كه منظور از معرفت نفس در اين روايتها، شناخت صورت ظاهرى انسان نمىباشد، بلكه منظور شناخت گوهر و شرافت انسانى است.
انسان داراى خواستهها و اميال متضادّى مىباشد. اگر انسان بتواند معرفتى كامل به خود داشته باشد، از خواستههايى كه او را به انحطاط و سقوط از انسانيّت سوق ميدهد، پيروى نخواهد كرد. و با پيروى از توانايىها وقدرتهاى ملكوتى خود به بالاترين درجه انسانيّت و شرافت صعود خواهد كرد. خداوند متعال در قرآن كريم پس از چند سوگند كه بيانگر اهميّت موضوع است مىفرمايد:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»(11).
كه ما انسان را در بهترين نظام و صورت آفريديم.
اميرالمؤمنين عليه السلام نيز مىفرمايند:
«نال الفوز الأكبر من ظفر بمعرفة النفس»(12).
به پيروزى بزرگ دست يافته است، هر كس كه به معرفت نفس نائل گردد.
و در روايتى ديگر حضرت مىفرمايند:
«من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة وخبط في الضلال والجهالات»(13).
هر كس خود را نشناسد از راه رستگارى دور گرديده است و در گمراهى و نادانى گرفتار مىگردد.
روشن است كه تنها راه نجات، سعادت و رستگارى اخروى و دنيوى، راهى است كه اهل بيتعليهم السلام نشان دادهاند و خود آنان آن مسير را طىّ كردهاند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«هلك أمروءٌ لم يعرف قدره»(14).
نابود شد شخصى كه قدر و ارزش خود را نشناخت.
اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه خود به به مالك اشتر مىفرمايند:
«الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره أجهل»(15).
آن كس كه قدر خود را نداند، در شناختن قدر و ارزش ديگران نادانتر است.
قدر و ارزش انسانها به ثروت و خاندان نيست، بلكه كمالات و حسنات اخلاقى نشان دهنده ارزش آدميان مىباشد.
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مىفرمايند:
«الشرف بالهمم العالية، لا بالرمم البالية»(16).
شرف و بزرگى انسانها به همّتهاى بالا مىباشد نه به استخوانهاى پوسيده.
خواهش فقط از خدا؛
حال كه به اهميّت معرفت نفس پى برديم و آگاه شديم كه يكى از توانايىهاى مهمّ انسانها اراده مىباشد بايد به اين نكته توجّه داشت كه اين نيرو و توان را در كجا به كار گيريم. به عبارت ديگر متعلّق اراده چه بايد باشد؟
آيا اگر انسانى بخواهد به ثروت و قدرت دست يابد، بايد نزد صاحبان زر و زور سر خم كند و شرافت انسانى خود را به ثمن بخس بفروشد؟
به قول شاعر:
دست طلب چو پيش كسى مىكنى دراز
پل بستهاى كه بگذرى از آبروى خويش
امّا حقيقت امر آن است كه ثروت و عزّت واقعى نزد خداوند متعال است و هر چه را مىخواهيم بايد از او طلب نماييم. خداوند متعال مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»(17).
خداوند روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است.
و در آيه ديگر مىفرمايد:
«وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء»(18).
هر كس را بخواهى عزّت مىدهى و هر كه را بخواهى خوار مىكنى.
مقدِّر، دهنده و واهب همه نعمات خداوند متعال است، در نتيجه نبايد براى به دست آوردن مواهب مادّى، از غير حق كمك خواست و يارى جست. خداوند متعال در رابطه با رستگاران مىفرمايد:
«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(19).
اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است.
دسترسى به سعادت اخروى تنها با اخلاص و پاكيزگى نيّت و اراده حاصل مىشود. اگر نيّت و اراده فردى آلوده باشد محال است كه به سعادت اخروى دست يابد. همين كه خواست و اراده انسان به علو و برترى جويى يا فساد تعلّق گرفته باشد نخستين گام را در مسير انحطاط و تباهى برداشته استو از سعادت اخروى دور مىگردد.
تا بدين جا دريافتيم كه نخست بايد انسان و قدرتهاى او را شناخت و يكى از قدرتهاى بشرى اراده مىباشد. سپس به اين نتيجه رسيديم كه بايد از اين قدرت در جهت صحيح استفاده نمود. همّت و اراده ما بايد به سمت باب اللَّه، هدايت شود و اين گوهر ارزشمند را بايد در آن مسير به كار گرفت.
در فرازهاى نخستين اين نيايش امام سجّاد عليه السلام مىفرمايند:
«سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الْطُّرُقَ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلَهُ».
خداوندا! براى كسانى كه تو دستگير آنان نباشى، چقدر راه تنگ و تاريك است.
«وَما اَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ».
خداوندا! چقدر راه روشن است براى كسانى كه تو آنان را هدايت كنى و به منزل مقصود برسانى. هدايت داراى دو نوع مىباشد؛
1 – ارائه طريق و راهنمايى؛
2 – ايصال به مطلوب و رساندن.
امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست مىكنند كه ما را به منزل مقصود برساند و تنها به هدايت و نشان دادن راه اكتفاء نكند.
«اِلهى فَاسْلُكْ بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَيْكَ».
خداوندا راههاى رسيدن به خودت را به ما نشان ده و ما را در آن راه به حركت در آور. در اين عبارت واژه (سبل) يعنى راهها بكار رفته شده است، و يادآور اين گفته اهل معرفت است كه؛
«الطرق إلى اللَّه بعدد أنفاس الخلائق»(20).
راههاى رسيدن به خدا به تعداد انسانها مىباشد.
1) مناجات خمسة عشر، مناجات المريدين.
2) مفردات غريب القرآن، صفحه 206.
3) من لا يحضره الفقيه، جلد 4 صفحه 400.
4) محاسن، جلد 1 صفحه 332.
5) سوره مؤمنون، آيه 14.
6) سوره فرقان، آيه 1.
7) عيون الحكم والمواعظ، صفحه 53.
8) عرفان و معرفت الهى از موضوعات مهم مىباشد. امّا بايد توجّه داشت كه مدّعيان دروغين را ازعارفان راستين باز شناسيم. در رابطه با مدّعيان عرفان نقل كردهاند، يكى از مريدان به همسرش گفت: شيخ ما عارفى كامل و واصل است. همسر گفت: چگونه به اين نتيجه رسيدى؟ مرد در پاسخ گفت: در ميان نماز شيخ، كلماتى كه براى راندن سگ به كار مىبرند بر زبان جارى ساخت. پس از نماز از او علّت كارش را پرسيديم، او در پاسخ گفت: هنگام نماز سگى را ديدم كه در خانه خدا بول مىكند و با اين كلمات او را از آن جا راندم. همسر از اين سخنان متعجّب شد، گفت شيخ و ديگر مريدان را براى نهار دعوت كن. روز موعود فرا رسيد، سفره را پهن كردند و براى هر يك بشقابى از برنج و مرغ گذاشتند، شيخ بشقاب خود را ديد كه مرغى ندارد زيرا بر خلاف ديگر مهمانان مرغ بر روى برنج نبود، شيخ زبان به اعتراض گشود، در اين هنگام همسر صاحب خانه گفت: جناب شيخ چگونه سگى را در خانه كعبه مىبيند امّا مرغى را كه در زير برنج پنهان شده است را نمىبيند؟!
9) بحار الانوار، جلد 2 صفحه 33.
10) عيون الحكم والمواعظ صفحه 425.
11) سوره تين، آيه 4.
12) عيون الحكم، والمواعظ، صفحه 497.
13) تفسير الميزان، جلد 6 صفحه 174.
14) نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 149.
15) نهج البلاغه، نامه 53.
16) عيون الحكم والمواعظ، صفحه 60.
17) سوره الذاريات، آيه 58.
18) سوره آل عمران، آيه 26.
19) سوره قصص، آيه 83.
20) بحار الانوار، جلد 64 صفحه 137.