1 – اگر همه كسانى كه محضر مبارك رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را درك كردهاند، عادل، صالح و در نتيجه رستگار باشند، بايد گروهى از مسلمانان كه در قرآن مجيد از آنان به منافقين و بيماردلان تعبير شده است نيز عادل و اهل بهشت باشند؛ در حالى كه چنين نيست؛ زيرا خداوند متعال در قرآن مجيد، به اين دسته از اطرافيان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وعده عقاب و عذاب داده است(2).
2 – خداوند سبحان به صراحت در قرآن مجيد بيان مىفرمايد كه تنها مهاجرت و نصرت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم براى سعادتمندى و رستگارى كافى نمىباشد. خداوند متعال تنها از مهاجرين(3) و انصارى(4) راضى و خشنود است كه بانيّت خالص و «في سبيل اللَّه» در ركاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مهاجرت كردهاند و ايشان را يارى نمودهاند.
3 – صِرف حضور در بيعت رضوان و بيعت مجدّد با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم، خشنودى خداوند متعال را به همراه ندارد. تنها كسانى كه تا پايان عمر بر بيعت خود وفادار ماندند و پيمان شكنى نكردند، شايستگى آن را دارند كه پاداش بزرگ خداوند شامل حال آنان گردد.
«وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»(5). و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند به زودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.
4 – آيه بيعت رضوان(6)، – اگر هم بتواند عدالت صحابه را ثابت كند – تنها عدالت هزار و چهار صد نفرى را كه در بيعت حضور داشتند ثابت مىنمايد. اين درحالى است كه در حجّة الوداع بيش از صد هزار نفر همراه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به حجمشرّف شدند و شاهد واقعه غدير خم بودند كه مدعيّان عدالت صحابه حضور آنها و شهادتشان را ناديده گرفتند. آيا اين جمعيّت عظيم كه محضر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را درك نمودهاند عادل نبودند؟
از سوى ديگر مىدانيم بسيارى از اشخاصى كه در بيعت رضوان حضور داشتند و عهد كردند كه ديگر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را تنها نگذارند در غزوه حنين پيمان شكستند و گريختند؛ تا آنجا كه تنها سه نفر از بنى هاشم –اميرالمؤمنين عليه السلام، عبّاس و ابو سفيان ابن الحرث – و يك نفر ديگر همراه رسولاللَّه صلى الله عليه وآله وسلم باقى ماندند(7).
5 – پذيرش عدالت صحابه با برخى از نصوص قرآن مجيد در تعارض است؛ زيرا خداوند متعال مىفرمايد:
«وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً»(8).
و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالى كه جاودانه در آن مىماند و خداوند بر او غضب مىكند و او را از رحمتش دور مىسازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.
به گواهى تاريخ در مىيابيم كه عبدالرحمن ابن عديس، عثمان را به قتل رساند(9) و ابو الغاديه، عمّار را به شهادت رساند(10).
اگر قايل به ايمان مقتولين شويم، هر دو قاتل على رغم اينكه در بيعت رضوان حضور داشتند از دايره عدالت خارج مىگردند. و اگر بگوييم قاتلين عادلند و عملكرد آنها صحيح بوده است، بايد مقتولين را غير مؤمن بدانيم و اهل سنّت بايد يكى از اين دو فرض را بپذيرند و پذيرش هر كدام از اين دو فرض اشكال جدّى به مبناى فكرى آنها وارد مىكند.
6 – حاضرين در بيعت رضوان به طور خاصّ و اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلمبه طور عام چنين تلّقى و دريافتى از وحى الهى نداشتند كه صرف هم صحبتى بارسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم موجب مصونيّت و امنيّت آنان از عذاب خداوند است و على رغم انجام هر كار نا شايستى سرانجام رستگار خواهند شد. پاسخ عاذب به مسيّب(11) در اين مورد گواه گويايى مىباشد(12).
دو ويژگى مؤمنين راستين؛
خداوند متعال در سوره مباركه فتح وعده پيروزى دين اسلام را مىدهد و مىفرمايد:
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَىبِاللَّهِ شَهِيداً»(13).
او كسى است كه رسولش [صلى الله عليه وآله وسلم] را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خداوند گواه اين موضوع باشد.
در آيه بعدى خداوند ويژگيهاى مؤمنين و پيروان راستين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را بيان مىكند.
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِالسُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُفَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»(14).
محمد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خداست، و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سر سخت و شديد و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مىبينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وا مىدارد، اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد! ولى كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.
خداوند سبحان در اين آيه پنج ويژگى براى اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بيان مىكند كه از اين ميان دو ويژگى آن خط مشى سياسى، اجتماعى مسلمانان راتبيين مىكند. آن دو ويژگى مهم عبارتند از: 1 – در برابر كفّار و مشركين شديد و باصلابت اند و از آنان نمىهراسند. 2 – در ميان خود اهل عطوفت و رحمتاند.
سؤال مهمّى كه مطرح مىشود اين است كه آيا تمام اصحاب رسولاللَّهصلى الله عليه وآله وسلم داراى اين دو ويژگى بودند؟ بر اساس اين آيه كسانى كه داراى اين دوخصوصيّت باشند از اصحاب واقعى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مىباشند.
بررسى دو ويژگى ذكر شده در مورد اصحاب؛
خداوند متعال در مورد برخى از اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم كه فاقد ويژگيهاى فوق بودند مىفرمايد:
«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ»(15).
كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: چرا سورهاى نازل نمىشود كه درآن فرمان جهاد باشد؟ امّا هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازلمىگردد كه در آن سخنى از جنگ است، بيماردلان را مىبينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مىكنند، پس مرگ و نابودى بر آنان سزاوارتر است!
آيا به كسانى كه به محض تأخير در نزول وحى، زبان به اعتراض مىگشودند و هنگام جهاد فرار مىكردند و از ترس گويا در آستانه مرگ قرار گرفتهاند، مىتوان نام صحابى نهاد!؟ آيا اين افراد، صفات همراهان راستين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را دارند!؟ در برابر اين انسانهاى سست ايمان و بزدل، كسانى بودند كه به محض به صدا در آمدن بانگ جهاد حجله زفاف را رها مىكردند وبراى يارى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به جبهه مىشتافتند(16).
در آيه ديگر خداوند سبحان در رابطه با آنان مىفرمايد:
«قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً * أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمبِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»(17).
خداوند كسانى كه مردم را از جنگ باز مىداشتند و كسانى را كه به برادران خود مىگفتند: به سوى ما بياييد (و خود را از معركه بيرون كشيد)، به خوبى مىشناسد و آنها (مردمى ضعيفاند و) جز اندكى پيكار نمىكنند * آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند و هنگامى كه (لحظات) ترس (و بحرانى) پيش آيد، مىبينى آن چنان به تو نگاه مىكنند، و چشمهايشان در حلقه مىچرخد، كه گويى مىخواهند قالب تهى كنند! امّا وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيّت بر شما مىگشايند (و سهم خود را از غنايم مطالبه مىكنند،) در حالى كه در مال حريص و بخيلند، آنها (هرگز) ايمان نياوردهاند، از اين رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد و اين كار بر خدا آسان است.
در اين آيه هم مانند آيه قبل خداوند متعال برخى از صفات همراهان دروغين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را بر مىشمارد؛ كسانى كه مردم را از جنگ باز مىدارند و همانند مرگ، از جنگ مىترسند. وحشت در هنگام جنگ و شجاعت در زمان صلح از خصوصيّات بارز آنان است. بعد از اتمام جنگ با چهرهاى حق به جانب وتند زبانى، غنيمت مطالبه مىكنند و سهم خود را مىخواهند.
آيا اين افرد كه در منطق قرآن به بيماردلان معروف شدهاند، جزء اصحابِ مورد تمجيد قرآن مىباشند؟
جنگ خيبر، صحنه آزمون مؤمنان و منافقان؛
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم براى معرّفى افراد ترسو و بيماردل، در روز اوّل جنگ خيبر پرچم را به يكى از آنان مىدهند و عدّهاى را همراه او براى مقابله با دشمن و فتح قلعه روانه مىكنند. امّا وى با سر افكندگى و شرمسارى باز مىگردد. روز بعدپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پرچم را به يكى ديگر از آنان مىدهند. او نيز همانند دوست خود بادست خالى باز مىگردد. سپس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
«لا عطينّ الراية غداً رجلاً يحبّ اللَّه ورسوله ويحبّه اللَّه ورسوله كرّار غير فرّار»(18).
فردا پرچم را به كسى مىسپارم كه خدا و رسولِ او را دوست مىدارد. و خدا و رسولش نيز او را دوست مىدارند، مىرزمد و نمىگريزد.
سپاه در انتظار بود كه ببيند فردا پرچم به چه كسى سپرده مىشود. آرى! پرچمدار اسلام، كسى جز وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام نبود.
همين افرادى كه در جنگ خيبر گريختند و ثابت كردند كه شايستگى پرچمدارى سپاه اسلام را ندارند كسانى بودند كه در بيعت رضوان، پيمان بستند كه ديگر به سپاهيان اسلام پشت نكنند و نگريزند. ننگ همين فرارها بود كه افرادى چون عمر (19)، فرزندش (عبداللَّه بن عمر)(20) و سعد ابن ابى وقّاص(21)، را بر آن داشت كه همواره حسرت افتخارات پى در پى اميرالمؤمنين عليه السلامرا بخورند و بارها اين مطلب را به زبان آوردند كه داشتن يكى از خصايص و اوصاف اميرالمؤمنين عليه السلام، چون پرچمدارى در جنگ خيبر، براى ما بهتر و دوست داشتنىتر از داشتن تمام دارايىهاى روى زمين مىباشد.
خشونت با نزديكان؛
در ميان صحابه، افرادى بودند كه با اطرافيان خود بسيار تند خو بودند؛ يعنى مىتوان گفت كه شرط اول را نداشتند و در برابر كفّار، ترس سراپاى وجود آنان را فرا مىگرفت. در رابطه با شرط دوّم – كه عطوفت و مهربانى در ميان مؤمنين مىباشد – در آينده نكاتى را بيان خواهيم كرد.
امّا آنچه اكنون در صدد بيانش هستيم اين است كه در تاريخ نام برخى از صحابه كه بسيار تند خو و عصابى بودند و حتّى با خانواده خود رفتار تندى داشتند ضبط شده است. برخى از آنان چنان بودند كه برخى از همسران رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم از آنها هراس داشتند(22).
اكنون سؤال اين است كه آيا چنين افرادى كه ذرّهاى رأفت و رحمت نسبت به مؤمنين ندارند را مىتوان جزء صحابه واقعى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به شمار آورد؟
سيماى مؤمنين در قرآن؛
خداوند سبحان در آيهاى ديگر برخى از صفات مؤمنين واقعى – كه خداوند را دوست مىدارند و آنها نيز خداوند را دوست مىدارند – را بيان مىكند.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم ٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»(23).
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما، از آيين خود باز گردد،به خدا زيانى نمىرساند خداوند جمعيّتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سر سخت و نيرومندند، آنها در راه خدا جهاد مىكنند و ازسرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند، اين فضل خدا است كه به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مىدهد و فضل خدا وسيع و خداوند داناست.
بر اساس آيه فوق برخى ديگر از صفات مؤمنين واقعى عبارت است از، فروتنى در برابر مؤمنين، شدّت و حدّت در برابر مشركين، جهاد در راه خدا و بىاعتنايى به سرزنشهاى ديگران.
نشانههاى مؤمنين؛
در اين جا مناسب است با توجّه به آيات قرآن مجيد صفات و ويژگىهاى برجسته مؤمنين واقعى را دسته بندى نماييم.
الف: ويژگىهاى مؤمنين در تورات(24)؛
قرآن كريم، برخى از صفات و ويژگيهاى مؤمنين را از ديدگاه تورات بيان مىكند كه شامل صفات ذيل مىشود؛ 1 – در برابر كفّار و ملحدين سرسخت وشديد هستند، 2 – در برابر مؤمنين با رأفت و رحمت رفتار مىكنند، 3 – پيوسته درحال ركوع و سجوداند، 4 – طالب فضل و رضاى الهى هستند، 5 – پيشانى آنان خبر از سجدههاى طولانى مىدهد.
ب: ويژگىهاى مؤمنين در انجيل(25)؛
قرآن مجيد برخى ديگر از صفات مؤمنين را از انجيل بيان مىكند و مىفرمايد مؤمنين همانند نهالى هستند كه تازه سر از خاك بيرون آوردهاند امّا سريع رشد مىكنند و نيرومند مىشوند و روى پاى خود مىايستند؛ به گونهاى كه زارعان را به شگفتى وا مىدارد.
در انتها خداوند متعال مىفرمايد اين ويژگىها در وجود مؤمنين به اين دليل است كه كافران را به خشم آورد.
ج: ويژگىهاى مؤمنين در قرآن(26)؛
قرآن مجيد ويژگيهايى را هم خودش مستقيماً به مؤمنين نسبت مىدهد. تواضع و فروتنى در برابر مؤمنين، با شدّت و صلابت بودن در برابر كفّار، جهاد درراه خدا و بى توجّهى به سرزنش ملامتگران و بد خواهان از جمله ويژگيهايى است كه قرآن مجيد براى مؤمنين راستين مىشمارد.
دليل عليل مالك ابن انس؛
مالك ابن انس يكى از فقها برجسته اهل سنّت در ذيل آيه 29 سوره فتح، آنجا كه خداوند متعال مىفرمايد:
«لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ».
اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد.
مىگويد:
«بلغني أنَّ النصارى كانوا إذا رأوا الصحابة الذين فتحوا شام يقولون واللَّه لَهؤلاء خير من الحواريّين فيما بلغنا وصدقوا في ذلك؛
اين گونه آگاه شدم، هنگامىكه مسيحيان، صحابه فاتحين شام را مىديدند مىگفتند: به خدا سوگند اين گروه بهتر از حواريّون مىباشند. همان گونه كه خبر آنان به ما رسيده است. اين گفته آنان راست مىباشد.
ومن هذه الآية انتزع الإمام المالك في رواية عنه بتكفير الروافض، الّذين يبغضون الصحابة. لأنّهم يغيضونهم ومن غاظ الصحابة فهو كافر، لهذه الآية ووافقه طائفة من العلماء»(27).
از اين آيه مالك، حكم به كفر رافضىها (شيعه) كه بر صحابه خشمگين مىشدند داده است؛ زيرا هر كس بر آنان خشم كند براساس دلالت آيه كافر است، و گروهى از فقهاء نيز رأى مالك را دراين زمينه پذيرفتهاند.
استدلال فقيه درجه اوّل اهل سنّت موجب شگفتى است. اگر روش استدلال آنان در همه ابواب فقهى به اين فضاحت باشد، واى بر فقهاى آنان كه با اين نحوه استنباط، فقه خود را به ابتذال كشاندهاند؛ زيرا در راه استنباط ازسادهترين مسائل غفلت نمودهاند.
نقد فتواى مالك از نظر تاريخى؛
با اندكى تأمّل در نكاتى كه تا به حال بيان نموديم ضعف استدلال مالك روشن مىگردد.
خداوند متعال مىفرمايد ويژگىهاى مؤمنين موجب خشم كافران مىگردد. آيا صحابه مورد نظر مالك و پيروان وى به صفات و ويژگيهاى مؤمنين آراسته بودند؟ يعنى آيا در برابر كافران سر سخت و در ميان خود مهربان بودند؟
با رجوع به صفحات تاريخ روشن مىشود كه بين برخى صحابه رحمت و رأفتى وجود نداشت. آنان با كمترين بهانه به جنگ با يكديگر مىپرداختند و دستهايشان را به خون يكديگر آلوده مىكردند و از اين بابت به هيچ وجه ناراحت و نگران نبودند.
به فرض هم اگر استدلال مالك را بپذيريم و صرف عصبانيّت و غضب بر صحابه را موجب كفر و خروج از ايمان بدانيم. در تاريخ آمده است عمر هنگامى كه ابو هريره از بحرين با ثروت فراوان باز گشت بر او غضب نمود و او را به گونهاى مورد ضرب و شتم قرار داد كه خون از بدن ابو هريره جارى گشت(28).
مگر نه آن است كه عمرو ابو هريره هر دو از صحابه مىباشند؟
منتظر پاسخ مالك و پيروان وى هستيم. آيا حكم به كفر خليفه دوّم مىدهند يا خير؟!
نقدى ادبى بر مالك؛
در برابر استدلال مالك ابن انس و پيروان وى، مىگوييم آيه 29 سوره فتح بر خلاف ادّعاى آنان دلالت مىكند.
خداوند متعال پس از بيان صفات مؤمنين در انتهاى آيه فرمود:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»(29).
كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.
كسى كه اندك آشنايى با ادبيّات عرب داشته باشد مىداند كه حرف جرّ (من) در اين آيه به معناى ابتداى غايت و بيانيّه نمىباشد، و فقط به معناى تبعيضيّه مىباشد(30). معنا اين مىشود كه خداوند سبحان به برخى (نه همه) ازصحابه كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند اجر و پاداش بزرگ مىدهد. ازاين آيه در مىيابيم كه همه صحابه كارهاى نيك و شايسته انجام نمىدادند و برايمان و پيمان خود وفادار نماندند.
دشمنى در ميان صحابه؛
رحمت و رأفت در ميان مؤمنين يكى ديگر از صفات همراهان راستين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىباشد. آيا تمام صحابه با هم مهربان و رؤف بودند؟ و آيا درميان آنان جنگ و جدالهاى خونين روى نداد؟ آيا دست صحابه به خون يكديگر آلوده نگرديد؟ با رجوع به تاريخ روشن مىشود كه برخى از صحابه نسبت بهيكديگر رحمت و رأفتى نداشتند. در اين رابطه به چند مورد اشاره مىنماييم.
خالد ابن وليد، مالك ابن نويره را به بهانهاى واهى به قتل رساند و سر وى را از بدن جدا كرد و از آن به عنوان هيزم استفاده كرد و همان شب با همسر وى همبستر شد(31).
ابو الغاديه، عمّار را به شهادت رساند، در حالى كه هر دو صحابى مىباشند. در ضمن حتماً يكى از اين دو بحقّ و اهل بهشت مىباشند و در اين صورت عدالت همه صحابه زير سؤال مىرود.
طلحه و زبير و جماعتى ديگر از صحابه در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام صفآرايى كردند و جنگ جمل را به راه انداختند، آيا اين دو گروه جزء صحابه نبودند؟ قطعاً يكى از اين دو گروه بر باطل بودند و به جهنّم مىروند.
در جنگ صفين معاويه (عليه اللعنة) در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام صفآرايى كرد و به جنگ پرداخت، در حالى كه هر دو از صحابه بودند و حتماًيكى از اين دو گروه بر صراط حق مىباشد.
يادى از حضرت امام على ابن موسى الرضا عليهما السلام؛
شب ميلاد مسعود و ميمون حضرت ثامن الحجج عليه السلام مىباشد. سالروز ولادت ايشان را به حضرت بقية اللَّه الأعظم (عجّل اللَّه فرجه الشريف) تبريكعرض مىكنيم.
فكر انديشمندان، زبان سخنوران و قلم نويسندگان از درك مقام و بيان عظمت اين گوهرهاى چهارده گانه عاجز و ناتوان است. آنان، امام يك منطقه و يا يك شهر نيستند. آنان امام عليه السلام تمام عالم هستى، هستند. اگر كسى بتواند همه بشريّت و همه عالم خلقت را بشناسد، شايد بتواند تا حدودى به شناخت امامعليه السلام دست يابد.
حضرت امام رضا عليه السلام در اين زمينه مىفرمايند:
«هيهات هيهات! ضلّت العقول وتاهت الحلوم و حارت الألباب وخسئت العيون وتصاغرت العظماء وتحيّرت الحكماء وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء وجهلت الألبّاء وكلّت الشّعراء وعجزت الاُدباء وعيبت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضيلة من فضائله وأقرّت بالعجز والتقصير»(32).
هيهات هيهات! خردها دربارهاش گمراهند و خاطرها ناپيدا، عقلها سرگردان و چشمها بىديد، بزرگان در اين جا كوچكند و حكيمان درحيرت و برد باران بى شكيب و هوشمندان گيج و نادان و شُعرا لال وگنگ و ادباء درمانده و سخندانان بى زبان مىشوند و شرح يك مقامش نتوانند و وصف يكى از فضايلش ندانند همه به عجز و كوتاهى خود معترفاند.
امام عليه السلام، سراج اللَّه و باب اللَّه؛
يكى از القاب امام علىّ ابن موسى الرضا عليهما السلام سراج اللَّه(33) مىباشد. جا دارد اندكى در معناى اين لقب تأمّل كنيم. سراج در لغت به معناى چراغ مىباشد.
واژه سراج در قرآن مجيد نيز ذكر شده است،
«تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُّنِيراً»(34).
جاودان و پر بركت است آن خدايى كه در آسمان منزلگاههايى براى ستارگان قرار داد، و در ميان آن، چراغ روشن و ماه تابانى آفريد.
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً * وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً»(35).
اى پيامبر [صلى الله عليه وآله وسلم] ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده * و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او قرار داديم، و چراغى روشن بخش.
به فرموده خداوند پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم با ويژگيهايى آفريده شده است كه ازجمله آنها، صفت «سراج منير» است. براى اينكه بهتر با اين ويژگى آشنا شويم، بايد به نقش خورشيد در منظومه شمسى توجّه كنيم كه دو كاركرد مهمّ دارد؛ 1 – حرارت 2 – نور افشانى.
اگر خورشيد عالم تاب از حرارت دهى باز ايستد، تمام عالم منجمد مىشود و به عبارتى تمام هستى از بين مىرود و نابود مىشود.
تأثير نور افشانى خورشيد در روز هم كه واضح مىباشد، حتّى در شب هم خورشيد همچنان به نور افشانى خود ادامه مىدهد؛ زيرا نور و ماه و ستارگان از خورشيد مىباشد.
لقب امام رضا عليه السلام، به اسم ذات ذوالجلال ربوبى كه مستجمع تمام صفات جماليّه و جلاليّه مىباشد اضافه شده است. بنابر اين اضافه سراج تمام امتيازات و ويژگيهاى مضاف اليه (اللَّه) را كسب مىكند. بنابر اين امام رضا عليه السلام خورشيد خداوند براى همه عالم است نه چراغ يك خانه و يا خورشيد يك منطقه. امام عليه السلام به همه هستى نور و حرارت مىدهند.
در دعاى ندبه مىخوانيم:
«أين باب اللَّه الّذي منه يؤتى»(36).
كجا است درب خداوند كه از آن وارد مىشوند.
هر كس كه مىخواهد درب خانه خداوند سبحان را به صدا در آورد – بشرباشد يا فرشته يا هر موجود مقرّب ديگرى – فقط بايد از طريق ائمّه عليهم السلام واردشود، و تمام راههاى ديگر بى راهه است.
امام عليه السلام گنجينه دانش؛
در روايتى امام موسى كاظم عليه السلام مىفرمايند:
«ولقد رأيت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم في المنام وأميرالمؤمنين عليه السلام معه ومعه خاتم وسيف وعصاء وكتاب وعِمامة. فقلت له: ما هذا؟
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را در عالم رؤيا به همراه اميرالمؤمنين عليه السلام ديدم و همراهشان انگشتر، شمشير، عصا، كتاب و عمامه بود، پرسيدم اينها چيستاند؟
فقال صلى الله عليه وآله وسلم: أمّا العمامة، سلطان اللَّه تعالى عزّوجلّ، وأمّا السيف، فعزّةاللَّه عزّوجلّ، وأمّا الكتاب فنور اللَّه عزّوجلّ، وأمّا العصا فقدرة اللَّه عزّوجلّ، وأمّا الخاتم فجامع هذه الأمور؛
در پاسخ فرمودند: امّا عمامه نشانه سلطنت الهى و شمشير علامت عزّت خداوند، كتاب نور خداوند و عصا قدرت الهى و انگشتر جامع همه نشانهها است.
… فقال صلى الله عليه وآله وسلم: عليّ ابنك الّذي ينظر بنور اللَّه، ويسمع بتفهيمه وينطق بحكمته، يصيب ولا يخطىء، يعلم ولا يجهل قد ملئ حكماً وعلماً»(37).
سپس فرمودند: فرزندت على [امام رضا عليه السلام] به نور خدا مىنگرد و با فهم خدا مىشنود و به حكمت او سخن مىگويد، صحيح و درست عمل مىكند و اشتباه نمىكند، مىداند و آگاه است و چيزى بر او پوشيده نيست و سرشار از حكمت و دانش است.
اين اوصاف دلالت صريح بر عصمت امام رضا عليه السلام مىنمايد.
در روايتى اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«منهومان لا يشبعان، طالب علم وطالب دنيا»(38).
دو گرسنه (جوينده حريص) هستند كه هرگز سير نمىشوند؛ جوينده علم و جوينده دنيا.
امّا پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مورد امام رضا عليه السلام مىفرمايند: «ايشان سرشار ولبريز از علم و حكمت هستند». به همين دليل است كه لقب عالم آل محمّدصلى الله عليه وآله وسلم(39) را به آن امام عليه السلام دادهاند.
مناظرههاى علمى امام رضا عليه السلام در كتب تاريخى و روايى ثبت شده است. سخنان امام عليه السلام در اين گفتگوهاى علمى، سرشار از نكات ظريف و دقيقى مىباشد كه پرداختن به آن از حوصله بحث خارج است. براى نمونه به شكلگيرى و چگونگى يكى از آن مناظرهها اشاره مىنماييم.
مأمون (عليه اللعنة) براى اينكه امام عليه السلام را در برابر ديگران شرمنده نمايند از علماى تمام اديان و علما كلام دعوت نمود تا در جلسهاى با حضور امام رضا عليه السلامشركت نمايند و پرسشهاى خود را بپرسند.
هنگامىكه خبر اين جلسه به امام عليه السلام رسيد نوفلى كه همراه امام عليه السلام بود اندكى ترسيد. امام رضا عليه السلام به وى فرمودند:
«افتخاف أن يقطعوا علىّ حجّتي؟».
آيا مىترسى كه در برابر پرسشهاى آنان پاسخ و برهانى نداشته باشم؟
در اين جلسه جاثليق رئيس اسقفها، رأس الجالوت عالم يهودى، بزرگ موبدان، عالم زرتشتى، نسطاس رومى، عمران صائبى و گروهى ديگر از متكلّمين فرق مختلف حضور به هم رسانند.
جلسه آغاز شد و همه پرسشهاى خود را پرسيدند و پاسخ كافى و وافى دريافت كردند. در اين ميان عمران صائبى بسيار ادّعا داشت و با غرور به جلسه آمده بود و مطمئن بود كه كسى نمىتواند پاسخ گوى پرسشهايش باشد. امّا امام رضا عليه السلام با برهانى قاطع و دلايلى محكم به پرسشهاى وى پاسخ دادند، و او در همان جلسه بر و حدانيّت خداوند سبحان و رسالت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم شهادت داد و در برابر قبله سجده كرد(40).
امّا در مورد شهادت آن حضرت عليه السلام، خداوند متعال در حديث لوح در مورد قاتل ايشان مىفرمايد:
«يقتله عفريت من الجن»(41).
عفريتى از جن او را به شهادت مىرساند.
يعنى مأمون (عليه اللعنة) علم، قدرت و شيطنت را با هم دارد.
1) سوره توبه، آيه 100.
2) سوره مدثر، آيه 31.
3) سوره نحل، آيه 4.
4) سوره اعراف، آيه 157.
5) سوره فتح، آيه 10.
6) سوره فتح، آيه 18.
7) المصنّف، جلد 8 صفحه 552.
8) سوره نسا، آيه 93.
9) فتح البارى، جلد 2 صفحه 159.
10) اسد الغابة، جلد 5 صفحه 267.
11) فتح البارى، جلد 7 صفحه 346.
12) براى آگاهى بيشتر از اشكالات شش گانه فوق رجوع كنيد به جزوه شماره 32.
13) سوره فتح، آيه 28.
14) سوره فتح، آيه 29.
15) سوره محمّد [صلى الله عليه وآله وسلم]، آيه 20.
16) نمونه اين گونه افراد «حنظله ابن ابى عامر الراهب» است او در حجله بود كه صداى خروج سپاه را به سوى اُحد شنيد و بدون اينكه غسل كند خود را به سپاه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رساند. وى پس از نبردى شجاعانه به شهادت رسيد و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ديدند كه ملائكه مشغول غسل او هستند، بعد از اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم اين خبر را به اصحاب خود دادند،حنظله در ميان اصحاب به «غسيل الملائكه» معروف شد. المصنف، ]جلد 7 صفحه 518]
17) سوره احزاب، آيات 18 – 19.
18) كافى، جلد 8 صفحه 351 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به صحيح بخارى، جلد 4 صفحه 20و مسند احمد، جلد 5 صفحه 333.
19) مستدرك حاكم، جلد 3 صفحه 125 و مجمع الزوائد، جلد 9 صفحه 120.
20) مسند احمد، جلد 2 صفحه 26.
21) كفاية الطالب، صفحه 151.
22) تاريخ مدينة المنوره، جلد 2 صفحه 682 و حياة الحيوان الكبرى، جلد 1 صفحه 49.
23) سوره مائده، آيه 54.
24) سوره فتح، آيه 29.
25) سوره فتح، آيه 29.
26) سوره مائده، آيه 54.
27) تفسير ابن كثير، جلد 4 صفحه 219.
28) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 12 صفحه 42، الاصابة، جلد 1 صفحه 75، طبقات الكبرى، جلد 4 صفحه 335.
29) سوره فتح، آيه 29.
30) البهجة المرضية، جلد 1 صفحه 246.
بعض وبيّن وابتدأ في الأمكنة
بمن وقد تأتي لبدء الأزمنة
31) البداية والنهاية، جلد 6 صفحه 354.
32) كافى، جلد 1 صفحه 201.
33) بحار الانوار، جلد 49 صفحه 10.
34) سوره فرقان، آيه 61.
35) سوره احزاب، آيات 45 – 46.
36) بحار الانوار، جلد 99 صفحه 107.
37) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحه 35.
38) نهج البلاغه، كلمات قصار حديث 457.
39) كشف الغمة، جلد 3 صفحه 111.
40) اين مناظره در بيست صفحه نگاشته شده، براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحات 139 – 158.
41) كافى، جلد 1 صفحه 528.