اشكالات به نظریه عدالت صحابه

1 – اگر همه كسانى كه محضر مبارك رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را درك كرده‏اند، عادل، صالح و در نتيجه رستگار باشند، بايد گروهى از مسلمانان كه در قرآن‏ مجيد از آنان به منافقين و بيماردلان تعبير شده است نيز عادل و اهل بهشت ‏باشند؛ در حالى كه چنين نيست؛ زيرا خداوند متعال در قرآن مجيد، به اين دسته‏ از اطرافيان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وعده عقاب و عذاب داده است(2).

2 – خداوند سبحان به صراحت در قرآن مجيد بيان مى‏فرمايد كه تنها مهاجرت و نصرت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم براى سعادتمندى و رستگارى كافى ‏نمى‏باشد. خداوند متعال تنها از مهاجرين(3) و انصارى(4) راضى و خشنود است كه بانيّت خالص و «في سبيل اللَّه» در ركاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مهاجرت كرده‏اند و ايشان‏ را يارى نموده‏اند.

3 – صِرف حضور در بيعت رضوان و بيعت مجدّد با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم، خشنودى خداوند متعال را به همراه ندارد. تنها كسانى كه تا پايان عمر بر بيعت ‏خود وفادار ماندند و پيمان شكنى نكردند، شايستگى آن را دارند كه پاداش بزرگ ‏خداوند شامل حال آنان گردد.

«وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»(5). و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند به زودى پاداش ‏عظيمى به او خواهد داد.

4 – آيه بيعت رضوان(6)، – اگر هم بتواند عدالت صحابه را ثابت كند – تنها عدالت هزار و چهار صد نفرى را كه در بيعت حضور داشتند ثابت مى‏نمايد. اين درحالى است كه در حجّة الوداع بيش از صد هزار نفر همراه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به حج‏مشرّف شدند و شاهد واقعه غدير خم بودند كه مدعيّان عدالت صحابه حضور آنها و شهادتشان را ناديده گرفتند. آيا اين جمعيّت عظيم كه محضر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم ‏را درك نموده‏اند عادل نبودند؟

از سوى ديگر مى‏دانيم بسيارى از اشخاصى كه در بيعت رضوان حضور داشتند و عهد كردند كه ديگر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را تنها نگذارند در غزوه حنين ‏پيمان شكستند و گريختند؛ تا آنجا كه تنها سه نفر از بنى هاشم –اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، عبّاس و ابو سفيان ابن الحرث – و يك نفر ديگر همراه رسول‏اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم باقى ماندند(7).

5 – پذيرش عدالت صحابه با برخى از نصوص قرآن مجيد در تعارض ‏است؛ زيرا خداوند متعال مى‏فرمايد:

«وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ‏ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً»(8).

و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالى كه جاودانه در آن مى‏ماند و خداوند بر او غضب‏ مى‏كند و او را از رحمتش دور مى‏سازد و عذاب عظيمى براى او آماده‏ ساخته است.

به گواهى تاريخ در مى‏يابيم كه عبدالرحمن ابن عديس، عثمان را به قتل رساند(9) و ابو الغاديه، عمّار را به شهادت رساند(10).

اگر قايل به ايمان مقتولين شويم، هر دو قاتل على رغم اينكه در بيعت‏ رضوان حضور داشتند از دايره عدالت خارج مى‏گردند. و اگر بگوييم قاتلين عادلند و عملكرد آنها صحيح بوده است، بايد مقتولين را غير مؤمن بدانيم و اهل سنّت ‏بايد يكى از اين دو فرض را بپذيرند و پذيرش هر كدام از اين دو فرض اشكال‏ جدّى به مبناى فكرى آنها وارد مى‏كند.

6 – حاضرين در بيعت رضوان به طور خاصّ و اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم‏به طور عام چنين تلّقى و دريافتى از وحى الهى نداشتند كه صرف هم صحبتى بارسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم موجب مصونيّت و امنيّت آنان از عذاب خداوند است و على رغم ‏انجام هر كار نا شايستى سرانجام رستگار خواهند شد. پاسخ عاذب به مسيّب(11) در اين مورد گواه گويايى مى‏باشد(12).

دو ويژگى مؤمنين راستين؛

خداوند متعال در سوره مباركه فتح وعده پيروزى دين اسلام را مى‏دهد و مى‏فرمايد:

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى‏بِاللَّهِ شَهِيداً»(13).

او كسى است كه رسولش [صلى الله عليه وآله وسلم] را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خداوند گواه اين ‏موضوع باشد.

در آيه بعدى خداوند ويژگيهاى مؤمنين و پيروان راستين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم‏ را بيان مى‏كند.

«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ‏ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِالسُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ‏فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»(14).

محمد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خداست، و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سر سخت و شديد و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ‏ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين ‏توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن‏ پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وا مى‏دارد، اين براى آن است كه‏ كافران را به خشم آورد! ولى كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى ‏داده است.

خداوند سبحان در اين آيه پنج ويژگى براى اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بيان ‏مى‏كند كه از اين ميان دو ويژگى آن خط مشى سياسى، اجتماعى مسلمانان راتبيين مى‏كند. آن دو ويژگى مهم عبارتند از: 1 – در برابر كفّار و مشركين شديد و باصلابت اند و از آنان نمى‏هراسند. 2 – در ميان خود اهل عطوفت و رحمت‏اند.

سؤال مهمّى كه مطرح مى‏شود اين است كه آيا تمام اصحاب رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم داراى اين دو ويژگى بودند؟ بر اساس اين آيه كسانى كه داراى اين دوخصوصيّت باشند از اصحاب واقعى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مى‏باشند.

بررسى دو ويژگى ذكر شده در مورد اصحاب؛

خداوند متعال در مورد برخى از اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم كه فاقد ويژگيهاى فوق بودند مى‏فرمايد:

«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ ‏مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ»(15).

كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود كه درآن فرمان جهاد باشد؟ امّا هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل‏مى‏گردد كه در آن سخنى از جنگ است، بيماردلان را مى‏بينى كه ‏همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى‏كنند، پس‏ مرگ و نابودى بر آنان سزاوارتر است!

آيا به كسانى كه به محض تأخير در نزول وحى، زبان به اعتراض‏ مى‏گشودند و هنگام جهاد فرار مى‏كردند و از ترس گويا در آستانه مرگ  قرار گرفته‏اند، مى‏توان نام صحابى نهاد!؟ آيا اين افراد، صفات همراهان راستين ‏رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را دارند!؟ در برابر اين انسانهاى سست ايمان و بزدل، كسانى ‏بودند كه به محض به صدا در آمدن بانگ جهاد حجله زفاف را رها مى‏كردند وبراى يارى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به جبهه مى‏شتافتند(16).

در آيه ديگر خداوند سبحان در رابطه با آنان مى‏فرمايد:

«قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأْتُونَ‏ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً * أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ‏ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم‏بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ‏ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»(17).

خداوند كسانى كه مردم را از جنگ باز مى‏داشتند و كسانى را كه به‏ برادران خود مى‏گفتند: به سوى ما بياييد (و خود را از معركه بيرون‏ كشيد)، به خوبى مى‏شناسد و آنها (مردمى ضعيف‏اند و) جز اندكى ‏پيكار نمى‏كنند * آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند و هنگامى ‏كه (لحظات) ترس (و بحرانى) پيش آيد، مى‏بينى آن چنان به تو نگاه ‏مى‏كنند، و چشمهايشان در حلقه مى‏چرخد، كه گويى مى‏خواهند قالب تهى كنند! امّا وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى ‏تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيّت بر شما مى‏گشايند (و سهم خود را از غنايم مطالبه مى‏كنند،) در حالى كه در مال حريص ‏و بخيلند، آنها (هرگز) ايمان نياورده‏اند، از اين رو خداوند اعمالشان‏ را حبط و نابود كرد و اين كار بر خدا آسان است.

در اين آيه هم مانند آيه قبل خداوند متعال برخى از صفات همراهان ‏دروغين رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را بر مى‏شمارد؛ كسانى كه مردم را از جنگ باز مى‏دارند و همانند مرگ، از جنگ مى‏ترسند. وحشت در هنگام جنگ و شجاعت در زمان ‏صلح از خصوصيّات بارز آنان است. بعد از اتمام جنگ با چهره‏اى حق به جانب وتند زبانى، غنيمت مطالبه مى‏كنند و سهم خود را مى‏خواهند.

آيا اين افرد كه در منطق قرآن به بيماردلان معروف شده‏اند، جزء اصحابِ مورد تمجيد قرآن مى‏باشند؟

جنگ خيبر، صحنه آزمون مؤمنان و منافقان؛

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم براى معرّفى افراد ترسو و بيماردل، در روز اوّل جنگ خيبر پرچم را به يكى از آنان مى‏دهند و عدّه‏اى را همراه او براى مقابله با دشمن و فتح‏ قلعه روانه مى‏كنند. امّا وى با سر افكندگى و شرمسارى باز مى‏گردد. روز بعدپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پرچم را به يكى ديگر از آنان مى‏دهند. او نيز همانند دوست خود بادست خالى باز مى‏گردد. سپس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:

«لا عطينّ الراية غداً رجلاً يحبّ اللَّه ورسوله ويحبّه اللَّه ورسوله كرّار غير فرّار»(18).

فردا پرچم را به كسى مى‏سپارم كه خدا و رسولِ او را دوست مى‏دارد. و خدا و رسولش نيز او را دوست مى‏دارند، مى‏رزمد و نمى‏گريزد.

سپاه در انتظار بود كه ببيند فردا پرچم به چه كسى سپرده مى‏شود. آرى! پرچمدار اسلام، كسى جز وجود مبارك اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نبود.

همين افرادى كه در جنگ خيبر گريختند و ثابت كردند كه شايستگى‏ پرچمدارى سپاه اسلام را ندارند كسانى بودند كه در بيعت رضوان، پيمان بستند كه ‏ديگر به سپاهيان اسلام پشت نكنند و نگريزند. ننگ همين فرارها بود كه افرادى ‏چون عمر (19)، فرزندش (عبداللَّه بن عمر)(20) و سعد ابن ابى ‏وقّاص(21)، را بر آن داشت كه همواره حسرت افتخارات پى در پى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام‏را بخورند و بارها اين مطلب را به زبان آوردند كه داشتن يكى از خصايص و اوصاف اميرالمؤمنين عليه السلام، چون پرچمدارى در جنگ خيبر، براى ما بهتر و دوست داشتنى‏تر از داشتن تمام دارايى‏هاى روى زمين مى‏باشد.

خشونت با نزديكان؛

در ميان صحابه، افرادى بودند كه با اطرافيان خود بسيار تند خو بودند؛ يعنى مى‏توان گفت كه شرط اول را نداشتند و در برابر كفّار، ترس سراپاى وجود آنان را فرا مى‏گرفت. در رابطه با شرط دوّم – كه عطوفت و مهربانى در ميان ‏مؤمنين مى‏باشد – در آينده نكاتى را بيان خواهيم كرد.

امّا آنچه اكنون در صدد بيانش هستيم اين است كه در تاريخ نام برخى از صحابه كه بسيار تند خو و عصابى بودند و حتّى با خانواده خود رفتار تندى داشتند ضبط شده است. برخى از آنان چنان بودند كه برخى از همسران رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله وسلم‏ از آنها هراس داشتند(22).

اكنون سؤال اين است كه آيا چنين افرادى كه ذرّه‏اى رأفت و رحمت نسبت ‏به مؤمنين ندارند را مى‏توان جزء صحابه واقعى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به شمار آورد؟

سيماى مؤمنين در قرآن؛

خداوند سبحان در آيه‏اى ديگر برخى از صفات مؤمنين واقعى – كه خداوند را دوست مى‏دارند و آنها نيز خداوند را دوست مى‏دارند – را بيان مى‏كند.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم ٍ ‏يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي‏ سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ‏ عَلِيمٌ»(23).

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هر كس از شما، از آيين خود باز گردد،به خدا زيانى نمى‏رساند خداوند جمعيّتى را مى‏آورد كه آنها را دوست‏ دارد و آنان نيز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سر سخت و نيرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى‏كنند و ازسرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند، اين فضل خدا است كه به ‏هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى‏دهد و فضل خدا وسيع و خداوند داناست.

بر اساس آيه فوق برخى ديگر از صفات مؤمنين واقعى عبارت است از، فروتنى در برابر مؤمنين، شدّت و حدّت در برابر مشركين، جهاد در راه خدا و بى‏اعتنايى به سرزنشهاى ديگران.

نشانه‏هاى مؤمنين؛

در اين جا مناسب است با توجّه به آيات قرآن مجيد صفات و ويژگى‏هاى ‏برجسته مؤمنين واقعى را دسته بندى نماييم.

الف: ويژگى‏هاى مؤمنين در تورات(24)؛

قرآن كريم، برخى از صفات و ويژگيهاى مؤمنين را از ديدگاه تورات بيان ‏مى‏كند كه شامل صفات ذيل مى‏شود؛ 1 – در برابر كفّار و ملحدين سرسخت وشديد هستند، 2 – در برابر مؤمنين با رأفت و رحمت رفتار مى‏كنند، 3 – پيوسته درحال ركوع و سجوداند، 4 – طالب فضل و رضاى الهى هستند، 5 – پيشانى آنان ‏خبر از سجده‏هاى طولانى مى‏دهد.

ب: ويژگى‏هاى مؤمنين در انجيل(25)؛

قرآن مجيد برخى ديگر از صفات مؤمنين را از انجيل بيان مى‏كند و مى‏فرمايد مؤمنين همانند نهالى هستند كه تازه سر از خاك بيرون آورده‏اند امّا سريع رشد مى‏كنند و نيرومند مى‏شوند و روى پاى خود مى‏ايستند؛ به گونه‏اى كه ‏زارعان را به شگفتى وا مى‏دارد.

در انتها خداوند متعال مى‏فرمايد اين ويژگى‏ها در وجود مؤمنين به اين‏ دليل است كه كافران را به خشم آورد.

ج: ويژگى‏هاى مؤمنين در قرآن(26)؛

قرآن مجيد ويژگيهايى را هم خودش مستقيماً به مؤمنين نسبت مى‏دهد. تواضع و فروتنى در برابر مؤمنين، با شدّت و صلابت بودن در برابر كفّار، جهاد درراه خدا و بى توجّهى به سرزنش ملامتگران و بد خواهان از جمله ويژگيهايى است‏ كه قرآن مجيد براى مؤمنين راستين مى‏شمارد.

دليل عليل مالك ابن انس؛

مالك ابن انس يكى از فقها برجسته اهل سنّت در ذيل آيه 29 سوره فتح، آنجا كه خداوند متعال مى‏فرمايد:

«لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ».

اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد.

مى‏گويد:

«بلغني أنَّ النصارى كانوا إذا رأوا الصحابة الذين فتحوا شام يقولون واللَّه ‏لَهؤلاء خير من الحواريّين فيما بلغنا وصدقوا في ذلك؛

اين گونه آگاه شدم، هنگامى‏كه مسيحيان، صحابه فاتحين شام را مى‏ديدند مى‏گفتند: به خدا سوگند اين گروه بهتر از حواريّون‏ مى‏باشند. همان گونه كه خبر آنان به ما رسيده است. اين گفته آنان ‏راست مى‏باشد.

ومن هذه الآية انتزع الإمام المالك في رواية عنه بتكفير الروافض، الّذين ‏يبغضون الصحابة. لأنّهم يغيضونهم ومن غاظ الصحابة فهو كافر، لهذه‏ الآية ووافقه طائفة من العلماء»(27).

از اين آيه مالك، حكم به كفر رافضى‏ها (شيعه) كه بر صحابه ‏خشمگين مى‏شدند داده است؛ زيرا هر كس بر آنان خشم كند براساس دلالت آيه كافر است، و گروهى از فقهاء نيز رأى مالك را دراين زمينه پذيرفته‏اند.

استدلال فقيه درجه اوّل اهل سنّت موجب شگفتى است. اگر روش ‏استدلال آنان در همه ابواب فقهى به اين فضاحت باشد، واى بر فقهاى آنان كه با اين نحوه استنباط، فقه خود را به ابتذال كشانده‏اند؛ زيرا در راه استنباط ازساده‏ترين مسائل غفلت نموده‏اند.

نقد فتواى مالك از نظر تاريخى؛

با اندكى تأمّل در نكاتى كه تا به حال بيان نموديم ضعف استدلال مالك ‏روشن مى‏گردد.

خداوند متعال مى‏فرمايد ويژگى‏هاى مؤمنين موجب خشم كافران ‏مى‏گردد. آيا صحابه مورد نظر مالك و پيروان وى به صفات و ويژگيهاى مؤمنين ‏آراسته بودند؟ يعنى آيا در برابر كافران سر سخت و در ميان خود مهربان بودند؟

با رجوع به صفحات تاريخ روشن مى‏شود كه بين برخى صحابه رحمت و رأفتى وجود نداشت. آنان با كمترين بهانه به جنگ با يكديگر مى‏پرداختند و دستهايشان را به خون يكديگر آلوده مى‏كردند و از اين بابت به هيچ وجه ناراحت ‏و نگران نبودند.

به فرض هم اگر استدلال مالك را بپذيريم و صرف عصبانيّت و غضب بر صحابه را موجب كفر و خروج از ايمان بدانيم. در تاريخ آمده است عمر هنگامى كه ابو هريره از بحرين با ثروت فراوان باز گشت بر او غضب نمود و او را به گونه‏اى مورد ضرب و شتم قرار داد كه خون از بدن ابو هريره جارى ‏گشت(28).

مگر نه آن است كه عمرو ابو هريره هر دو از صحابه‏ مى‏باشند؟

منتظر پاسخ مالك و پيروان وى هستيم. آيا حكم به كفر خليفه دوّم ‏مى‏دهند يا خير؟!

نقدى ادبى بر مالك؛

در برابر استدلال مالك ابن انس و پيروان وى، مى‏گوييم آيه 29 سوره ‏فتح بر خلاف ادّعاى آنان دلالت مى‏كند.

خداوند متعال پس از بيان صفات مؤمنين در انتهاى آيه فرمود:

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»(29).

كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.

كسى كه اندك آشنايى با ادبيّات عرب داشته باشد مى‏داند كه حرف جرّ (من) در اين آيه به معناى ابتداى غايت و بيانيّه نمى‏باشد، و فقط به معناى ‏تبعيضيّه مى‏باشد(30). معنا اين مى‏شود كه خداوند سبحان به برخى (نه همه) ازصحابه كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند اجر و پاداش بزرگ مى‏دهد. ازاين آيه در مى‏يابيم كه همه صحابه كارهاى نيك و شايسته انجام نمى‏دادند و برايمان و پيمان خود وفادار نماندند.

دشمنى در ميان صحابه؛

رحمت و رأفت در ميان مؤمنين يكى ديگر از صفات همراهان راستين ‏رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏باشد. آيا تمام صحابه با هم مهربان و رؤف بودند؟ و آيا درميان آنان جنگ و جدالهاى خونين روى نداد؟ آيا دست صحابه به خون يكديگر آلوده نگرديد؟ با رجوع به تاريخ روشن مى‏شود كه برخى از صحابه نسبت به‏يكديگر رحمت و رأفتى نداشتند. در اين رابطه به چند مورد اشاره مى‏نماييم.

خالد ابن وليد، مالك ابن نويره را به بهانه‏اى واهى به قتل رساند و سر وى ‏را از بدن جدا كرد و از آن به عنوان هيزم استفاده كرد و همان شب با همسر وى‏ همبستر شد(31).

ابو الغاديه، عمّار را به شهادت رساند، در حالى كه هر دو صحابى‏ مى‏باشند. در ضمن حتماً يكى از اين دو بحقّ و اهل بهشت مى‏باشند و در اين‏ صورت عدالت همه صحابه زير سؤال مى‏رود.

طلحه و زبير و جماعتى ديگر از صحابه در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام ‏صف‏آرايى كردند و جنگ جمل را به راه انداختند، آيا اين دو گروه جزء صحابه‏ نبودند؟ قطعاً يكى از اين دو گروه بر باطل بودند و به جهنّم مى‏روند.

در جنگ صفين معاويه (عليه اللعنة) در مقابل اميرالمؤمنين عليه السلام ‏صف‏آرايى كرد و به جنگ پرداخت، در حالى كه هر دو از صحابه بودند و حتماًيكى از اين دو گروه بر صراط حق مى‏باشد.

يادى از حضرت امام على ابن موسى الرضا عليهما السلام؛

شب ميلاد مسعود و ميمون حضرت ثامن الحجج عليه السلام مى‏باشد. سالروز ولادت ايشان را به حضرت بقية اللَّه الأعظم (عجّل اللَّه فرجه الشريف) تبريك‏عرض مى‏كنيم.

فكر انديشمندان، زبان سخنوران و قلم نويسندگان از درك مقام و بيان ‏عظمت اين گوهرهاى چهارده گانه عاجز و ناتوان است. آنان، امام يك منطقه و يا يك شهر نيستند. آنان امام عليه السلام تمام عالم هستى، هستند. اگر كسى بتواند همه بشريّت و همه عالم خلقت را بشناسد، شايد بتواند تا حدودى به شناخت ‏امام‏عليه السلام دست يابد.

حضرت امام رضا عليه السلام در اين زمينه مى‏فرمايند:

«هيهات هيهات! ضلّت العقول وتاهت الحلوم و حارت الألباب وخسئت‏ العيون وتصاغرت العظماء وتحيّرت الحكماء وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء وجهلت الألبّاء وكلّت الشّعراء وعجزت الاُدباء وعيبت ‏البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضيلة من فضائله وأقرّت بالعجز والتقصير»(32).

هيهات هيهات! خردها درباره‏اش گمراهند و خاطرها ناپيدا، عقلها سرگردان و چشمها بى‏ديد، بزرگان در اين جا كوچكند و حكيمان درحيرت و برد باران بى شكيب و هوشمندان گيج و نادان و شُعرا لال وگنگ و ادباء درمانده و سخندانان بى زبان مى‏شوند و شرح يك ‏مقامش نتوانند و وصف يكى از فضايلش ندانند همه به عجز و كوتاهى خود معترف‏اند.

امام عليه السلام، سراج اللَّه و باب اللَّه؛

يكى از القاب امام علىّ ابن موسى الرضا عليهما السلام سراج اللَّه(33) مى‏باشد. جا دارد اندكى در معناى اين لقب تأمّل كنيم. سراج در لغت به معناى چراغ مى‏باشد.

واژه سراج در قرآن مجيد نيز ذكر شده است،

«تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُّنِيراً»(34).

جاودان و پر بركت است آن خدايى كه در آسمان منزلگاههايى براى ‏ستارگان قرار داد، و در ميان آن، چراغ روشن و ماه تابانى آفريد.

و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً * وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ‏ وَسِرَاجاً مُّنِيراً»(35).

اى پيامبر [صلى الله عليه وآله وسلم] ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده * و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او قرار داديم، و چراغى ‏روشن بخش.

به فرموده خداوند پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم با ويژگيهايى آفريده شده است كه ازجمله آنها، صفت «سراج منير» است. براى اينكه بهتر با اين ويژگى آشنا شويم، بايد به نقش خورشيد در منظومه شمسى توجّه كنيم كه دو كاركرد مهمّ دارد؛ 1 – حرارت 2 – نور افشانى.

اگر خورشيد عالم تاب از حرارت دهى باز ايستد، تمام عالم منجمد مى‏شود و به عبارتى تمام هستى از بين مى‏رود و نابود مى‏شود.

تأثير نور افشانى خورشيد در روز هم كه واضح مى‏باشد، حتّى در شب هم ‏خورشيد همچنان به نور افشانى خود ادامه مى‏دهد؛ زيرا نور و ماه و ستارگان از خورشيد مى‏باشد.

لقب امام رضا عليه السلام، به اسم ذات ذوالجلال ربوبى كه مستجمع تمام صفات‏ جماليّه و جلاليّه مى‏باشد اضافه شده است. بنابر اين اضافه سراج تمام امتيازات و ويژگيهاى مضاف اليه (اللَّه) را كسب مى‏كند. بنابر اين امام رضا عليه السلام خورشيد خداوند براى همه عالم است نه چراغ يك خانه و يا خورشيد يك منطقه. امام عليه السلام‏ به همه هستى نور و حرارت مى‏دهند.

در دعاى ندبه مى‏خوانيم:

«أين باب اللَّه الّذي منه يؤتى»(36).

كجا است درب خداوند كه از آن وارد مى‏شوند.

هر كس كه مى‏خواهد درب خانه خداوند سبحان را به صدا در آورد – بشرباشد يا فرشته يا هر موجود مقرّب ديگرى – فقط بايد از طريق ائمّه ‏عليهم السلام واردشود، و تمام راه‏هاى ديگر بى راهه است.

امام عليه السلام گنجينه دانش؛

در روايتى امام موسى كاظم عليه السلام مى‏فرمايند:

«ولقد رأيت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم في المنام وأميرالمؤمنين عليه السلام معه ومعه ‏خاتم وسيف وعصاء وكتاب وعِمامة. فقلت له: ما هذا؟

رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را در عالم رؤيا به همراه اميرالمؤمنين عليه السلام ديدم و همراهشان انگشتر، شمشير، عصا، كتاب و عمامه بود، پرسيدم اينها چيست‏اند؟

فقال صلى الله عليه وآله وسلم: أمّا العمامة، سلطان اللَّه تعالى عزّوجلّ، وأمّا السيف، فعزّةاللَّه عزّوجلّ، وأمّا الكتاب فنور اللَّه عزّوجلّ، وأمّا العصا فقدرة اللَّه ‏عزّوجلّ، وأمّا الخاتم فجامع هذه الأمور؛

در پاسخ فرمودند: امّا عمامه نشانه سلطنت الهى و شمشير علامت‏ عزّت خداوند، كتاب نور خداوند و عصا قدرت الهى و انگشتر جامع ‏همه نشانه‏ها است.

… فقال صلى الله عليه وآله وسلم: عليّ ابنك الّذي ينظر بنور اللَّه، ويسمع بتفهيمه وينطق‏ بحكمته، يصيب ولا يخطى‏ء، يعلم ولا يجهل قد ملئ حكماً وعلماً»(37).

سپس فرمودند: فرزندت على [امام رضا عليه السلام] به نور خدا مى‏نگرد و با فهم خدا مى‏شنود و به حكمت او سخن مى‏گويد، صحيح و درست‏ عمل مى‏كند و اشتباه نمى‏كند، مى‏داند و آگاه است و چيزى بر او پوشيده نيست و سرشار از حكمت و دانش است.

اين اوصاف دلالت صريح بر عصمت امام رضا عليه السلام مى‏نمايد.

در روايتى اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«منهومان لا يشبعان، طالب علم وطالب دنيا»(38).

دو گرسنه (جوينده حريص) هستند كه هرگز سير نمى‏شوند؛ جوينده ‏علم و جوينده دنيا.

امّا پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مورد امام رضا عليه السلام مى‏فرمايند: «ايشان سرشار ولبريز از علم و حكمت هستند». به همين دليل است كه لقب عالم آل ‏محمّدصلى الله عليه وآله وسلم(39) را به آن امام عليه السلام داده‏اند.

مناظره‏هاى علمى امام رضا عليه السلام در كتب تاريخى و روايى ثبت شده است. سخنان امام عليه السلام در اين گفتگوهاى علمى، سرشار از نكات ظريف و دقيقى ‏مى‏باشد كه پرداختن به آن از حوصله بحث خارج است. براى نمونه به شكل‏گيرى ‏و چگونگى يكى از آن مناظره‏ها اشاره مى‏نماييم.

مأمون (عليه اللعنة) براى اينكه امام عليه السلام را در برابر ديگران شرمنده نمايند از علماى تمام اديان و علما كلام دعوت نمود تا در جلسه‏اى با حضور امام رضا عليه السلام‏شركت نمايند و پرسشهاى خود را بپرسند.

هنگامى‏كه خبر اين جلسه به امام عليه السلام رسيد نوفلى كه همراه امام عليه السلام بود اندكى ترسيد. امام رضا عليه السلام به وى فرمودند:

«افتخاف أن يقطعوا علىّ حجّتي؟».

آيا مى‏ترسى كه در برابر پرسشهاى آنان پاسخ و برهانى نداشته باشم؟

در اين جلسه جاثليق رئيس اسقف‏ها، رأس الجالوت عالم يهودى، بزرگ ‏موبدان، عالم زرتشتى، نسطاس رومى، عمران صائبى و گروهى ديگر از متكلّمين‏ فرق مختلف حضور به هم رسانند.

جلسه آغاز شد و همه پرسشهاى خود را پرسيدند و پاسخ كافى و وافى ‏دريافت كردند. در اين ميان عمران صائبى بسيار ادّعا داشت و با غرور به جلسه ‏آمده بود و مطمئن بود كه كسى نمى‏تواند پاسخ گوى پرسشهايش باشد. امّا امام ‏رضا عليه السلام با برهانى قاطع و دلايلى محكم به پرسشهاى وى پاسخ دادند، و او در همان جلسه بر و حدانيّت خداوند سبحان و رسالت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم شهادت داد و در برابر قبله سجده كرد(40).

امّا در مورد شهادت آن حضرت عليه السلام، خداوند متعال در حديث لوح در مورد قاتل ايشان مى‏فرمايد:

«يقتله عفريت من الجن»(41).

عفريتى از جن او را به شهادت مى‏رساند.

يعنى مأمون (عليه اللعنة) علم، قدرت و شيطنت را با هم دارد.

1) سوره توبه، آيه 100.

2) سوره مدثر، آيه 31.

3) سوره نحل، آيه 4.

4) سوره اعراف، آيه 157.

5) سوره فتح، آيه 10.

6) سوره فتح، آيه 18.

7) المصنّف، جلد 8 صفحه 552.

8) سوره نسا، آيه 93.

9) فتح البارى، جلد 2 صفحه 159.

10) اسد الغابة، جلد 5 صفحه 267.

11) فتح البارى، جلد 7 صفحه 346.

12) براى آگاهى بيشتر از اشكالات شش گانه فوق رجوع كنيد به جزوه شماره 32.

13) سوره فتح، آيه 28.

14) سوره فتح، آيه 29.

15) سوره محمّد [صلى الله عليه وآله وسلم]، آيه 20.

16) نمونه اين گونه افراد «حنظله ابن ابى عامر الراهب» است او در حجله بود كه صداى‏ خروج سپاه را به سوى اُحد شنيد و بدون اينكه غسل كند خود را به سپاه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ‏رساند. وى پس از نبردى شجاعانه به شهادت رسيد و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ديدند كه ملائكه ‏مشغول غسل او هستند، بعد از اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم اين خبر را به اصحاب خود دادند،حنظله در ميان اصحاب به «غسيل الملائكه» معروف شد. المصنف، ]جلد 7 صفحه 518]

17) سوره احزاب، آيات 18 – 19.

18) كافى، جلد 8 صفحه 351 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به صحيح بخارى، جلد 4 صفحه 20و مسند احمد، جلد 5 صفحه 333.

19) مستدرك حاكم، جلد 3 صفحه 125 و مجمع الزوائد، جلد 9 صفحه 120.

20) مسند احمد، جلد 2 صفحه 26.

21) كفاية الطالب، صفحه 151.

22) تاريخ مدينة المنوره، جلد 2 صفحه 682 و حياة الحيوان الكبرى، جلد 1 صفحه 49.

23) سوره مائده، آيه 54.

24) سوره فتح، آيه 29.

25) سوره فتح، آيه 29.

26) سوره مائده، آيه 54.

27) تفسير ابن كثير، جلد 4 صفحه 219.

28) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 12 صفحه 42، الاصابة، جلد 1 صفحه 75، طبقات الكبرى، جلد 4 صفحه 335.

29) سوره فتح، آيه 29.

30) البهجة المرضية، جلد 1 صفحه 246.

بعض وبيّن وابتدأ في الأمكنة

بمن وقد تأتي لبدء الأزمنة

31) البداية والنهاية، جلد 6 صفحه 354.

32) كافى، جلد 1 صفحه 201.

33) بحار الانوار، جلد 49 صفحه 10.

34) سوره فرقان، آيه 61.

35) سوره احزاب، آيات 45 – 46.

36) بحار الانوار، جلد 99 صفحه 107.

37) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحه 35.

38) نهج البلاغه، كلمات قصار حديث 457.

39) كشف الغمة، جلد 3 صفحه 111.

40) اين مناظره در بيست صفحه نگاشته شده، براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحات 139 – 158.

41) كافى، جلد 1 صفحه 528.

 


جستجو