عدالت مهاجرين و انصار؛
اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود مبنى بر عدالت صحابه به آيهاى ازسوره مباركه توبه اشاره مىنمايند و مىگويند اين آيه با صراحت تمام عدالت همهصحابه، كه شامل مهاجرين و انصار مىشود، را اثبات مىكند. خداوند سبحان درسوره توبه مىفرمايد:
«وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (2).
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنهاپيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها نيز از او خشنودشدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ.
اهل سنّت مىگويند دلالت اين آيه براى اثبات مدّعاى ما بسيار روشناست؛ زيرا خداوند از كسانى كه در روزهاى آغازين ظهور اسلام ايمان آوردند كههمان مهاجرين هستند و انصار كه در مدينه بودند و با چهرهاى گشاده ازپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و مهاجرين پذيرايى نمودند راضى و خشنود است و منزلگاه نهايى آنان در بهشت است و در آن جاودان خواهند ماند؛ چنين انسانهايى حتماً عادل وصالحاند.
تأمّلى در سوره مدّثر؛
به كمك آيهاى از سوره مدثر مىتوان اشكالى را بر استدلال اهل سنّت بهآيات مذكور وارد كرد. خداوند متعال در آن آيه مى فرمايد:
«وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَلاَ يَرْتَابَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَمَا هِيَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْبَشَرِ»(3).
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم و تعداد آنها (نوزده ملك) را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان درحقّانيت اين كتاب آسمانى ترديد به خود راه ندهند و بيماردلان وكافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» آرى اينگونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد و هر كس را بخواهد هدايت مىكند و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمىداند و اينجز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيست.
گروههاى موجود در صدر اسلام؛
خداوند متعال در آيه فوق و آيات ديگرى كه در مكّه مكرّمه نازل شدهاست افراد و گروههايى را كه در عصر ظهور اسلام وجود خارجى داشتند به چهارگروه عمده تقسيم مىنمايد، كه عبارتند از:
1 – مؤمنين كه از صميم دل اسلام آوردهاند و ايمانى راستين داشتند.
2 – كفّار و مشركين كه يا بت پرست بودند و يا به هيچ چيزى عقيدهنداشتند.
3 – اهل كتاب كه به دو گروه عمده يهودى و مسيحى تقسيم مىشدند.
4 – بيمار دلان و يا به تعبير قرآن مجيد «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ».
مسلّماً كفّار و اهل كتاب جزء صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نمىباشند؛ زيرا غيرمسلمانان در محدوده و حيطه اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم قرار نمىگيرند.
در رابطه با گروه اول هم كه مؤمنين باشند ايراد و شبههاى وجود ندارد وآنان قطعاً جزء اصحاب نيكوى رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم مىباشند.
در اين ميان فقط يك گروه باقى مىماند كه همان بيماردلان هستند؛ آنهاكسانى هستند كه در دل به خداوند و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم ايمان ندارندو فقط به خاطر مصلحتهاى دنيوى خويش تظاهر به ديندارى مىنمودند. خداوندتبارك و تعالى بدترين تعبيرات را نسبت به آنان به كار برده است و همين گروهنقطه آغازين اختلاف ما و اهل سنّت در مورد عدالت صحابه هستند.
بنابر مبناى اهل سنّت، بيماردلان جزء صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم هستند ونمىتوان صحابى بودن آنان را انكار نمود(4). حال پرسش اين است، كه چگونهمىتوان قائل به عدالت همه صحابه شد در صورتى كه خداوند به صراحت بهبرخى از آنان (بيماردلان) وعده آتش داده است!؟
قاعدهاى در سورههاى مكى و مدنى؛
در جلسه گذشته به تفاوت ميان بيماردلان و منافقان اشاره كرديم. درمورد بيماردلان، هر چند سخن بسيار است، ولى فعلاً به همين اندازه بسندهمىكنيم و سراغ معناى نفاق و منافق مىرويم تا قدرى هم با اين خطر خزنده كه در همه ادوار تاريخى، اسلام حقيقى را تهديد مىكرده و مىكند آشنا شويم. ولى قبلاز آن خوب است كه به يك قاعده كلّى در مورد سورههاى مكّى و مدنى توجّه كنيم.
مىتوان به عنوان يك قاعده كلّى به اين مطلب اشاره كرد كه در آياتى كهدر مكّه مكرّمه بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است از «بيماردلان» نام برده شده و به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نسبت به حضور و نفوذ آنان هشدار داده شده است و در سورههايىكه در مدينه منوّره بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است از «منافقين» نام بردهمىشود. البته در اين مورد يك استثناء هم وجود دارد؛ زيرا در سوره عنكبوت كهآخرين سورهاى است كه در مكّه مكرّمه بر پيامبر نازل شده از منافقين سخن بهميان آمده است(5). شايد راز اين مطلب در اين باشد كه پيش بينى فراگير شدن اسلام در همان روزهاى تنهايى اسلام در مكّه كار دشوارى نبود و بيماردلان ياهمان فرصت طلبان را به طمع انداخته بود(6) ولى در مدينه چون اسلام قدرتى پيدا كرده بود، از طرفى مسلمين جنگهاى بسيارى در پيش داشتند، اين فرصت طلبان به سوراخها خزيدند امّا هنوز يك خطر مسلمانان را تهديد مىكرد و آن چيزى جز پديده نفاق و منافقين نبود.
معناى منافق؛
تفاوتهاى روشنى بين بيماردلان و منافقان وجود دارد كه با اندك تأمّلى درآيات قرآن مىتوان به آنها پى برد.
براى اين كه مطلب خوب روشن شود، ابتدا به معناى لغوى واژه منافقمىپردازيم؛ اهل سنّت در كتبى كه در معانى كلمات نوشتهاند منافق را اين گونهتعريف و معنا مىكنند.
«هو الّذي يستر كفره ويظهر إيمانه»(7).
منافق كسى است كه كفر خود را پنهان و ايمان خود را آشكار مىنمايد.
منافق كسى است كه در دل و واقعاً كافر است و ايمان ندارد ولى تظاهر بهديندارى مىنمايد و خود را فردى مسلمان و پايبند به اعتقادات جلوه مىدهد. اينتعريف و ويژگى به هيچ وجه با وضعيّت مسلمانانى كه در صدر اسلام در مكّهمكرّمه بودند سازگارى ندارد. مسلمانان در سيزده سال آغازين ظهور اسلام درمكّه مكرّمه شرايط و موقعيتى نداشتند كه گروهى بخواهند تظاهر به اسلام وديندارى نمايند. مسلمانان در مكّه در شرايط بسيار سختى بودند و از لحاظ اقتصادى و اجتماعى در پايينترين سطح ممكن بودند و با مشكلات فراوانى دست و پنجه نرم مىكردند؛ بنابر اين قدرتى نداشتند كه كسى بخواهد از ترس جان و مال خود تظاهر به اسلام كند و راه نفاق در پيش بگيرد؛ لذا مكّه دوران ظهور نفاق نبود بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پس از هجرت به مدينه به اين گروه برخورد كردند.
انگيزههاى نفاق در قرآن؛
براى اثبات اين ادّعا كه منافقين پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به مدينه شكل گرفتند و غير از بيمار دلانى مىباشند كه از بدو ظهور اسلام همراه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودند، بايد با تأمّل در آيات قرآن، انگيزههاى منافقين را بيان كنيمكه چرا و به چه علّت گروهى به ظاهر خود را مسلمان نشان مىدادند.
1 – گروهى براى دست يابى و بهرهمند شدن از مطامع و منافع مادّى و دنيوىاظهار ديندارى مىكردند. در رابطه با اين گروه از منافقين خداوند متعال مىفرمايد:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُالْمُبِينُ» (8).
از ميان مردم كسى است كه خدا را تنها با زبان مىپرستد، همين كهخيرى به او برسد، حالت اطمينان پيدا مىكند، امّا اگر مصيبتى براىامتحان به او برسد دگرگون مىشود (و به كفر رو مىآورد)، به اين ترتيب هم دينا را از دست داده است و هم آخرت را، و اين همانخسران و زيان آشكار است.
از اين آيه روشن مىشود كه گروهى از منافقين براى منافع و حطام(9) دنيوى اظهار ديندارى مىكنند. نا گفته روشن است كه مسلمانان در مكّه درشرايط و موقعيّتى نبودند كه برخى بخواهند به ظاهر خود را مسلمان وانمود نمايند.
2 – گروهى ديگر براى به دست آوردن صدقه و زكات، خود را مسلمان جلوه مىدادند، در اين رابطه خداوند سبحان مىفرمايد:
«وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَاإِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ»(10).
و در ميان آنها كسانى هستند كه در (تقسيم) غنائم به تو خرده مىگيرند، اگر از آن (غنائم سهمى) به آنها داده شود راضى مىشوند، واگر داده نشود خشم مىگيرند.
3 – گروه ديگر از منافقين كسانى هستند كه مىگويند اگر خداوند به ما رزق و روزى دهد در ايمان خود پايبند خواهيم ماند و بينوايان را دستگيرى خواهيم نمود، در رابطه با اين گروه از منافقين خداوند متعال مىفرمايد:
«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ× فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ × فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاًفِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْيَكْذِبُونَ»(11).
بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه: «اگر خداوند ما را از فضلخود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد و از صالحان خواهيم بود» × امّا هنگامىكه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى بر تافتند × اين عمل، نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين بخاطر آن استكه از پيمان الهى تخلّف جستند، و بخاطر آن است كه دروغ مىگفتند.
4 – گروه ديگر از منافقين كسانى بودند كه از ترس اينكه مبادا موقعيّت و پايگاه اجتماعى شان متزلزل شود و آن را از دست دهند به ظاهر اسلام آوردند،آنان متكّى به پشتوانههاى خانوادگى و قوميّتى بودند و براى حفظ آنها مجبور بودند همرنگ مسلمانان شوند.
5 – برخى ديگر از منافقين كسانى بودند كه مىخواستند پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آنانرا از جهاد معاف بدارد، در حالى كه مؤمنان واقعى حاضر به جان فشانى بودند حتّى برخى از آنان كه به سنّ بلوغ نرسيده بودند نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم التماس مىكردند كه به آنان اذن جهاد داده شود، در قرآن مجيد در رابطه با اين گروه آمده است،
«وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَلَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» (12).
بعضى از آنها مىگويند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شركت نكنيم) و مارا به گناه نيفكن»! آگاه باشيد آنها هم اكنون در گناه سقوط كردهاند، وجهنّم كافران را احاطه كرده است.
6 – گروهى ديگر از منافقان براى گريز از جنگ و جهاد به هر مكانى پناهمىبردند، امّا مسلمانان واقعى با اشتياق و افتخار در جهاد شركت مىكردند. دراين رابطه خداوند سبحان مىفرمايد:
«لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ»(13).
اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند، [منافقان] به سوى آنحركت مىكنند و با سرعت و شتاب فرار مىكنند.
7 – بزرگان اوس و خزرج مىخواستند عبداللَّه بن ابى سلول را در مدينه بهسلطنت برسانند، امّا حضور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مدينه، آنان را در اين خواسته نا كامكرد به همين دليل براى اختلاف افكنى در بين صفوف مسلمانان دست به هر كارى زدند از آن جمله مسجدى را بنا نهادند، خداوند متعال از آنان به «مسجد ضرار» نام برد و به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستور ويرانى آن را داد، در اين رابطه خداوند سبحان مىفرمايد:
«وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْحَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْلَكَاذِبُونَ»(14).
(گروهى ديگر از آنها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيانرساندن (به مسلمانان) و (تقويت) كفر، و تفرقه افكنى ميان مؤمنان، و كمينگاه براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبرش [صلى الله عليه وآله وسلم] مبارزه كردهبود، آنها سوگند ياد مىكنند كه: «جز نيكى و خدمت نظرى نداشتيم» امّا خداوند گواهى مىدهد كه آنها درغگو هستند.
مسلمانانى كه در مكّه بودند در شرايط و موقعيّتى نبودند كه گروهى بخواهند در ميان آنان اختلاف و تفرقه ايجاد نمايند بنابر اين به دستور خداوند متعال پايگاه آنان تخريب گرديد.
شرايط مسلمانان در مكّه؛
بر اساس آيات قرآن مجيد، منافقان براى دسترسى به مال و منال دنيوىتظاهر به ديندارى مىكردند، آنان دنيا را از زاويه ثروت و تمتّعات مادى نگاهمىكردند.
سؤالى كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا شرايط اسلام و مسلمانان در صدر اسلام و آن سيزده سالى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در مكّه تشريف داشتند به گونهاى بود كه چنين انگيزهاى در برخى از افراد ايجاد شود؟ با مطالعه اندكى در تاريخ صدر اسلام، مىتوان بدون هيچ ترديدى به پرسش فوق پاسخ منفى داد.مسلمانان در ابتداى ظهور اسلام در نهايت فقر به سر مىبردند و اسلام آوردن خود را پنهان مىكردند. آنان حتّى مدّتى را در شعب ابو طالب(15) در محاصره مالىو اقتصادى بودند و آن چنان زندگى براى مسلمانان سخت بود كه گاهى با نصف خرما روز را سپرى مىكردند.
سعد وقّاص مىگويد: «روزى در شعب ابو طالب آن چنان گرسنه ودرمانده شده بودم كه پوست شتر مردهاى را برداشتم و آن را سوزاندم و پودر كردم و با آب آن را خمير كردم و همانند نان آن را پختم و سه روز گرسنگى خود را باخوردن آن بر طرف نمودم»(16).
هيچ دليل قانع كنندهاى وجود ندارد كه برخى در آن شرايط سخت به ظاهر خود را مسلمان معرّفى كنند بلكه اگر كسى اسلام مىآورد آن را آشكار نمىكرد. حاكمان مكّه در آن زمان افرادى را كه اسلام مىآوردند، چون، بلال،ياسر و سميّه و… در زير آفتاب و بر روى سنگهاى داغ و تفتيده شكنجه مىكردند.
با اين توصيفات، بدون هيچ ترديد و درنگى مىتوان گفت كه تمام آيات مربوط به منافقين پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به مدينه نازل شده است و زمان ومكانِ ايجاد و رشد آنان پس از هجرت و در شهر مدينه بوده است.
مسلمانان در مكّه داراى شرايط و موقعيّت اجتماعى و اقتصادى بالايى نبودند كه برخى از ترس و بيم از دست دادن آنها تظاهر به مسلمانى نمايد.
پس از هجرت به مدينه، اندك اندك وضع مسلمانان از لحاظ اقتصادى و اجتماعى بهبود يافت و عظمت و جبروت حكومت اسلامى، رفته رفته نمايان گرديد به همين دليل است كه گروهى در مدينه به خاطر بهرهمند شدن از اين منافع به ظاهر اسلام آوردند.
كسانى كه واقعاً در مكّه مسلمان شدند در بدترين شرايط اجتماعى بودند، آنان نه تنها در انتظار دست يابى و بهرهمندى از منافع مادى و دنيوى نبودند بلكه مىدانستند به زودى توسط اطرافيان و يا اربابان خود شكنجه خواهند شد.
عهدنامه سران قريش به مسلمانان؛
براى اينكه كمى بيشتر به شرايط سخت اجتماعى و اقتصادى مسلماناندر سالهاى آغازين ظهور اسلام آگاه گرديم به مفادّى از عهد نامهاى كه مشركين و سران قريش نوشتند اشارهاى مىنماييم(17). آنان پيمان نامهاى را براى درتنگاقرار دادن مسلمانان نوشتند و آن را در خانه كعبه آويختند و هم پيمان شدند كه تاآخرين لحظه حيات خود به آن پايبند باشند. برخى از مواد آن بدين قرار است:
1 – هر نوع خريد و فروش، داد و ستد و معامله با حضرت محمد [صلى الله عليه وآله وسلم] و اصحاب و يارانش ممنوع است.
2 – هر نوع ارتباط و معاشرت با مسلمانان ممنوع است.
3 – هر نوع پيوند زناشويى و خانوادگى با مسلمانان ممنوع است.
4 – از مخالفين مسلمانان به هر صورتى بايد حمايت شود.
تا بدين جا اين نكته روشن گشت كه تمام آياتى كه در مورد منافقين ونفاق در قرآن مجيد ذكر شده است در مدينه بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است. امّا همچنان كه بيان كرديم فقط در سوره عنكبوت كه سورهاى مكّى است از منافقين نام برده شده است و اين بدين دليل است كه سوره عنكبوت در آخرين روزهاى اقامت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مكّه نازل شده است. در آن ايّام پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مكّه با اهل مدينه بيعت كردند و آنان به شهر خود باز گشتند تا مقدّمات حضو رپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را در مدينه آماده و فراهم نمايند و برخى از فرصت طلبان (منافقان) دريافتند كه پس از هجرت مسلمانان به مدينه آينده روشنى در انتظار آنان خواهد بود.
تعبيرات قرآن در مورد بيماردلان؛
حال كه با معناى نفاق و منافق، انگيزههاى آن و خواستگاه پيرايش منافقان آشنا شديم به بحث خود باز مىگرديم و در رابطه با بيماردلان وخواستگاه و انگيزههاى آنان مطالبى را بيان نماييم. قرآن مجيد در رابطه با بيماردلان تعبيرات عجيب و قابل تأمّلى بيان نموده است.
تعبيرات به كار برده شده در رابطه با آنان بدين قرار مىباشد.
1 – «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»(18).
بيماردلان.
2 – «الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»(19).
آنها كه خدا و پيامبرش [صلى الله عليه وآله وسلم] را آزار مىدهند.
3 – «الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»(20).
كسانى كه با خدا و رسولش [صلى الله عليه وآله وسلم] دشمنى مىكنند.
هر يك از اين تعابير معانى و مفاهيم گستردهاى دارد كه برخى از آنان اشاره به ابزار بيماردلان براى رسيدن به اهدافشان نيز دارد.
ويژگىهاى بيماردلان در قرآن؛
با تأمّل در آياتى كه در رابطه با بيماردلان در قرآن مجيد ذكر شده است مىتوان به برخى از ويژگىهاى آنان اشاره نمود.
1 – آنان داراى قدرت درك بالايى بودند؛ به عبارت ديگر ضريب هوشى آنان بالاتر از حدّ متوسّط جامعه بود و داراى هوش و ذكاوت خاصّى بودند آنان با تيز هوشيى كه داشتند پيشرفت و عظمت داعيه دار توحيد يعنى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را پيش بينى مىكردند. علاوه بر ذكاوت و قدرت پيش بينى، با خواندن كتابهاىآسمانى چون تورات و انجيل و حضور يهوديان در جزيرة العرب به باور ذهنى خود يقين پيدا كردند كه در آيندهاى نه چندان دور مسلمانان، جزيرة العرب را در اختيارخواهند گرفت. يهوديان نيز بر همين باور بودند به همين دليل از زادگاه خود به جزيرة العرب هجرت كردند و در اطراف مدينه سكنى گزيدند. علاوه بر موارد فوق، كاهنان و ستاره شناسان كه در آن زمان از منزلت والايى برخوردار بودند و گفته هايشان مورد قبول همگان بود موفقيّت و پيشرفت فردى از قريش را پيشبينى كرده بودند. اين افراد چون مىخواستند به قدرت و ثروت دست يابند وسوداى حكومت و سلطنت بر عرب را در سر داشتند براى رسيدن به خواستههاى مادّى و دنيوى خود راهى به جز مسلمان شدن نداشتند. رفتار آنان در مدينه و عملكردشان هنگام بيمارى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و ارتحال ايشان و چگونگى تسخير، هدايت و جهت دهى افكار عمومى جامعه، به روشنى نيتّهاى آنان را از مسلمانشدن، آشكار مىنمايد(21).
2 – بيماردلان، روحيه علو طلبى، مقام خواهى و برترى جويى داشتند؛آنان داراى ويژگىهاى خاصّ روحى و نفسانى بودند به گونهاى كه به جايگاه و پايگاه خود قانع نبودند و هميشه مىخواستند محدوده حكومت و رياست خود راگسترش و ثروت خود را افزايش دهند.
3 – آنان از طوايف مشهور مكّه يا از قريش بودند؛ قريش در آن زمانداراى پايگاه اجتماعى و مكنت مالى بالايى بود، به عبارت ديگر بيماردلان به مراكز قدرت و ثروت مرتبط و وابسته بودند و انسانهاى پستى نبودند كه فاقد پايگاه اجتماعى و مردمى باشند و به همين دليل تحمّل اينكه روزى بخواهند جايگاهخود را از دست بدهند را نداشتند لذا با هر ترفندى كه در آستين داشتند از جايگاهخود مراقبت مىكردند كه از آن جمله تظاهر به اسلام بود.
4 – اين گروه فوق العاده تظاهر به ديندارى مىكردند و نقش خود را خوب بازى مىكردند و نزد همگان اينگونه وا نمود كرده بودند كه مؤمنين واقعى و راستين هستند و حامىو پشتيبان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىباشند، اگر در موردى آنان با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مخالفت مىكردند، مردم آن را حمل بر دشمنى و عداوت نمىكردند و گاهى اوقات نيز مىگفتند كه حق به جانب آنان است و رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم اشتباه مىكند!! خلاصه اينكه خود را در ميان مردم محبوب القلوب كرده بودند.
عملكرد بيماردلان در جهاد؛
بيماردلان به خاطر طمع و دستيابى به قدرت و ثروت ايمان آورده بودند و نمىخواستند نا كام از دنيا بروند؛ به همين دليل به بهانههاى مختلف از حضور درجنگ فرار مىكردند، امّا انسانهايى كه با اخلاص ايمان آورده بودند براى درك معنويّت و رفتن به بهشت حاضر بودند جان خود را فدا نمايند. خداوند متعال با بيانى بسيار زيبا اوضاع و احوال بيماردلان را هنگامى كه دستور جنگ صادر مىشد را بيان نموده است.
«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَفِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ»(22).
كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: «چرا سورهاى نازل نمىشود (كه در آن فرمان جهاد باشد)؟!» امّا هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مىگردد كه در آن سخنى از جنگ است، منافقان بيمار دل را مىبينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مىكنند، پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است!
بيماردلان هنگام جهاد بر سر دو راهى قرار مىگرفتند؛ از يك طرف اگر بهجنگ نمىرفتند هويّتشان بر همگان آشكار مىگشت و از سوى ديگر اگر به جهادمىرفتند، احتمال كشته شدن وجود داشت و در آن صورت ناكام مىشدند و نمىتوانستند به اميال و خواستههاى نفسانى خود دست يابند، لذا يا به بهانههاى مختلف از شركت در جنگ سرباز مىزدند و يا اينكه اگر در جنگ شركت مىكردند در حاشيه مىايستادند.
منافقان و بيماردلان در قرآن:
در برخى از آيات قرآن كريم نام بيماردلان مستقل ذكر شده است و در موارد ديگرى در كنار منافقين و قسيم آنان ذكر شده است و با واو عطف به منافقين عطف شده است. طبق قواعد علم نحو، اقتضاى واو عاطفه، تعدّد مىباشد مگر قرينهاى در كلام آيد و نشان دهد كه حرفِ واو براى عطف بيان مىباشد(23).
«إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(24).
و هنگامى را كه منافقان، و آنها كه در دلهايشان بيمارى استمىگفتند: «اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته است» آنها نمىدانستند كه هر كس بر خدا توكّل كند پيروز مىگردد خداوند قدرتمند و حكيم است.
منافقين و بيماردلان مسلمانان را مسخره مىكردند و مىگفتند: مسلمانان فريب دين خود را خوردهاند.
در آيهاى ديگر خداوند متعال بسيار روشن در رابطه با بيماردلان سخن مىگويد و به مسلمانان هشدار مىدهد كه شما همانند گروهى از مهاجرين نباشيد كه براى طلب رياست خانه و كاشانه خود را در مكّه رها كردند.
«وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَراً وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَنسَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ»(25).
و مانند كسانى نباشيد كه از روى هوا پرستى و غرور و خودنمايى دربرابر مردم از سرزمين خود بيرون آمدند و مردم را از راه خدا باز مىداشتند و خداوند به آن چه عمل مىكنند احاطه و آگاهى دارد.
در جنگ خندق پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به مسلمانان وعده پيروزى داد امّا همين كهزمان جنگ به درازا كشيده شد منافقان و بيماردلان از اين موقعيّت استفاده كردندو سعى كردند كه مسلمانان را نسبت به صدق گفتار رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به شك و شبهه بيندازند، در اين زمينه خداوند متعال مىفرمايد:
«وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّغُرُوراً»(26).
و نيز به خاطر آوريد زمانى را كه منافقان و بيماردلان مىگفتند: خدا و پيامبرش [صلى الله عليه وآله وسلم] جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند.
خداوند متعال در آيهاى به طور جدّى آنان را تهديد مىكند و مىفرمايد: اگر دست از كارهاى زشت خود برنداريد شما را رسوا و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را بر شمامسلّط مىنمايم.
«لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلاَّ قَلِيلاً»(27).
اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس در مدينه پخش مىكنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضد آنها مىشورانيم، سپس جز مدّت كوتاهى نمىتوانند در كنار تو در اينشهر بمانند.
نتيجه سخن؛
با توجّه به آياتى كه بيان نموديم زادگاه و خواستگاه بيماردلان و منافقان روشن گشت. بيماردلان به خاطر زيركى و ذكاوتى كه داشتند از آغاز ظهور اسلام واز مكّه همراه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و مسلمانان بودند؛ زيرا مىخواستند در آيندهاىنزديك به حكومت برسند و به قدرت و ثروت افزونترى دست يابند. امّا ظهور و بروز منافقان در مدينه بود؛ زيرا نمىخواستند با مخالفت آشكار با مسلمانان موقعيّت اقتصادى و اجتماعى خود را متزلزل كنند و از دست بدهند.
طرح يك سؤال:
پرسش ما از اهل سنّت و عامّه اين است كه در رابطه با دو گروه منافقان و بيماردلان چه نظرى دارند؟ وجود اين دو گروه را نمىتوان انكار كرد و از طرف ديگر آنان همراه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و در ميان مسلمانان زندگى مىكردند؛ بهعبارت ديگر طبق مبناى اهل سنّت از صحابه به شمار مىروند و از سوى ديگر مورد عتاب خداوند قهّار قرار گرفتهاند و به تعبير قرآن مجيد به آنان وعده عقاب وجهنّم داده شده است، آنان افرادى هستند كه هنگام جنگ از ترس بى هوش مىشدند و خداوند متعال مرگ را براى آنان از زندگى شايسته و سزاوارتر مىداند. آيا مىتوان در مورد همه صحابه يك حكم جارى نمود و همه آنان را عادل دانست؟!
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و هراس از منافقان؛
اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه مفصلّى به محمّد ابن ابى بكر، هنگامى كه وى را به عنوان حاكم مصر معرفى مىنمايند از قول رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در رابطه بامنافقان مىنويسند:
«ولقد قال لي رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم: إنّي لا أخاف على اُمّتي مؤمناً ولا مشركاً. أمّا المؤمن فيمنعه اللَّه بإيمانه وأمّا المشرك فيقمعه اللَّه بشركه، ولكنّيأخاف عليكم كلّ منافق الجنان عالم اللّسان، يقول ما تعرفون ويفعل ماتنكرون»(28).
روزى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به من فرمودند: من بر امّتم نه از مؤمن هراسدارم و نه از مشرك، زيرا مؤمن را پروردگار، به دليل ايمانش از فتنه و فساد دور مىدارد و مشرك را هم به سبب عناد و عصيانش ذليل و خوار مىگرداند. امّا من بر شما بيم دارم از كسى كه در دل منافق و در زبان عالم باشد چنين كسى براى شما سخنان پسنديده مىگويد؛ امّا درنهان كارى مىكند كه شما روى گردان از آن هستيد.
هراس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از منافقان و دو رويان است؛ كسانى كه زبانداناند وبا الفاظ خوب بازى مىكنند و قدرت فريبكارى مردم را دارند آنان سخنان مورد قبول و پذيرش ما را بيان مىكنند، امّا اعمال و افعالشان زشت و ناپسند است و بهتعبير حافظ «چون به خلوت مىرود آن كار ديگر مىكنند».
با توجّه به آيات قرآن مجيد، چنين وضعيّتى را در ميان صحابه يافتيم كهنمىتوان با قاطعيّت حكم به عدالت همه داد. انشاء اللَّه در جلسات آينده هنگامى كه به روايات و حوادث تاريخى اشاره مىنماييم، وضعيّت صحابه روشنتر خواهد گشت. نا گفته نماند براى شناسايى صحابه به روايات و كتب تاريخى مورد قبول و اعتماد اهل سنّت استناد خواهيم نمود.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
خود آزمايى؛
1 اهل سنّت با چه آيهاى و چگونه عدالت مهاجرين و انصار را اثباتمىنمايند؟
2 گروههاى عمده صدر اسلام را نام ببريد و توضيح دهيد.
3 منافق به چه معنايى است؟
4 قرآن مجيد انگيزههاى عمده نفاق را چه مىداند؟
5 آيا شرايط و موقعيّت مسلمانان در مكّه اقتضاى ظهور و بروز نفاق را ايجاب مىكرد؟ چرا؟
6 عهدنامه سران قريش با مسلمانان داراى چه مضمونى بود؟
7 در قرآن از بيماردلان چه تعبيراتى شده است؟
8 قرآن مجيد بيماردلان را داراى چه ويژگىهاى مىداند؟
9 بيماردلان هنگامى كه آيه جهاد نازل مىشد چه مىكردند؟
10 تهديد قرآن به بيماردلان چه بود؟ چرا؟
11 آيا مىتوان به طور كلّى تمام اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را عادل دانست؟ چرا؟
12 اميرالمؤمنين عليه السلام از قول رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در رابطه با منافقان چهمىفرمايند؟
……………….( Anotates )……………..
1) سورهٔ سجده، آيه 24.
2) سورهٔ توبه، آيه 100.
3) سورهٔ مدثر، آيه 31.
4) براى آگاهى از تعريف صحابه از ديدگاه اهل سنّت به جزوه شماره 29 مراجعه فرماييد.
5) سورهٔ عنكبوت، آيه 11.
6) مستندات اين مطلب را در جزوه شمارهٔ 29 بنگريد.
7) النهاية ابن اثير، جلد 5 صفحهٔ 98.
8) سورهٔ حج، آيه 11.
9) حطام: پاره و شكسته چيزى، كنايه از مال دنيا (فرهنگ معين).
10) سورهٔ توبه، آيه 58.
11) سورهٔ توبه، آيات 75 – 77.
12) سورهٔ توبه، آيه 49.
13) سورهٔ توبه، آيه 57.
14) سورهٔ توبه، آيه 107.
15) حضرت ابو طالب عليه السلام در اين منطقه به خاك سپرده شده است.
16) چهارده نور پاك، دكتر عقيقى بخشايشى، جلد 1 صفحهٔ 78.
17) منتهى الامال، صفحه 65 – سيره ابن هشام، جلد 2 صفحه 14.
18) سورههاى بقره آيهٔ 10، مائده آيه 52، انفال آيهٔ 49، توبه آيهٔ 125، حج آيهٔ 53، نور آيهٔ 50،احزاب آيهٔ 12 و 32 و60، محمد صلى الله عليه وآله وسلم آيه 20 و 29، مدثر آيهٔ 31.
19) سورهٔ توبه آيه 61، احزاب آيه 57 و 58.
20) سورهٔ مجادله، آيه 5 و 20.
21) در آينده با تكيه به منابع اهل سنّت در اين مورد بحث خواهد شد.
22) سورهٔ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 20.
23) البهجة المرضية، جلد 2 صفحه 64.
24) سورهٔ انفال، آيه 49.
25) سورهٔ انفال، آيه 47.
26) سورهٔ احزاب، آيه 12.
27) سورهٔ احزاب، آيه 60.
28) نهج البلاغه، نامهٔ 27.