وعده عقاب به برخى اصحاب

عدالت مهاجرين و انصار؛

اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود مبنى بر عدالت صحابه به آيه‏اى ازسوره مباركه توبه اشاره مى‏نمايند و مى‏گويند اين آيه با صراحت تمام عدالت همه‏صحابه، كه شامل مهاجرين و انصار مى‏شود، را اثبات مى‏كند. خداوند سبحان درسوره توبه مى‏فرمايد:

«وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ‏ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ ‏فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (2).

پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنهاپيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها نيز از او خشنودشدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين است‏ پيروزى بزرگ.

اهل سنّت مى‏گويند دلالت اين آيه براى اثبات مدّعاى ما بسيار روشن‏است؛ زيرا خداوند از كسانى كه در روزهاى آغازين ظهور اسلام ايمان آوردند كه‏همان مهاجرين هستند و انصار كه در مدينه بودند و با چهره‏اى گشاده ازپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و مهاجرين پذيرايى نمودند راضى و خشنود است و منزلگاه نهايى‏ آنان در بهشت است و در آن جاودان خواهند ماند؛ چنين انسانهايى حتماً عادل وصالح‏اند.

تأمّلى در سوره مدّثر؛

به كمك آيه‏اى از سوره مدثر مى‏توان اشكالى را بر استدلال اهل سنّت به‏آيات مذكور وارد كرد. خداوند متعال در آن آيه مى‏ فرمايد:

«وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ‏ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَلاَ يَرْتَابَ‏الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ‏ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا يَعْلَمُ‏ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَمَا هِيَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْبَشَرِ»(3).

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم و تعداد آنها (نوزده ملك) را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب‏ يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان درحقّانيت اين كتاب آسمانى ترديد به خود راه ندهند و بيماردلان وكافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» آرى اين‏گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمى‏داند و اين‏جز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيست.

گروههاى موجود در صدر اسلام؛

خداوند متعال در آيه فوق و آيات ديگرى كه در مكّه مكرّمه نازل شده‏است افراد و گروههايى را كه در عصر ظهور اسلام وجود خارجى داشتند به چهارگروه عمده تقسيم مى‏نمايد، كه عبارتند از:

1 – مؤمنين كه از صميم دل اسلام آورده‏اند و ايمانى راستين داشتند.

2 – كفّار و مشركين كه يا بت پرست بودند و يا به هيچ چيزى عقيده‏نداشتند.

3 – اهل كتاب كه به دو گروه عمده يهودى و مسيحى تقسيم مى‏شدند.

4 – بيمار دلان و يا به تعبير قرآن مجيد «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ».

مسلّماً كفّار و اهل كتاب جزء صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نمى‏باشند؛ زيرا غيرمسلمانان در محدوده و حيطه اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم قرار نمى‏گيرند.

در رابطه با گروه اول هم كه مؤمنين باشند ايراد و شبهه‏اى وجود ندارد وآنان قطعاً جزء اصحاب نيكوى رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏باشند.

در اين ميان فقط يك گروه باقى مى‏ماند كه همان بيماردلان هستند؛ آنهاكسانى هستند كه در دل به خداوند و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم ايمان ندارندو فقط به خاطر مصلحتهاى دنيوى خويش تظاهر به ديندارى مى‏نمودند. خداوندتبارك و تعالى بدترين تعبيرات را نسبت به آنان به كار برده است و همين گروه‏نقطه آغازين اختلاف ما و اهل سنّت در مورد عدالت صحابه هستند.

بنابر مبناى اهل سنّت، بيماردلان جزء صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم هستند ونمى‏توان صحابى بودن آنان را انكار نمود(4). حال پرسش اين است، كه چگونه‏مى‏توان قائل به عدالت همه صحابه شد در صورتى كه خداوند به صراحت به‏برخى از آنان (بيماردلان) وعده آتش داده است!؟

قاعده‏اى در سوره‏هاى مكى و مدنى؛

در جلسه گذشته به تفاوت ميان بيماردلان و منافقان اشاره كرديم. درمورد بيماردلان، هر چند سخن بسيار است، ولى فعلاً به همين اندازه بسنده‏مى‏كنيم و سراغ معناى نفاق و منافق مى‏رويم تا قدرى هم با اين خطر خزنده كه ‏در همه ادوار تاريخى، اسلام حقيقى را تهديد مى‏كرده و مى‏كند آشنا شويم. ولى قبل‏از آن خوب است كه به يك قاعده كلّى در مورد سوره‏هاى مكّى و مدنى توجّه كنيم.

مى‏توان به عنوان يك قاعده كلّى به اين مطلب اشاره كرد كه در آياتى كه‏در مكّه مكرّمه بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است از «بيماردلان» نام برده شده و به ‏پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نسبت به حضور و نفوذ آنان هشدار داده شده است و در سوره‏هايى‏كه در مدينه منوّره بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است از «منافقين» نام برده‏مى‏شود. البته در اين مورد يك استثناء هم وجود دارد؛ زيرا در سوره عنكبوت كه‏آخرين سوره‏اى است كه در مكّه مكرّمه بر پيامبر نازل شده از منافقين سخن به‏ميان آمده است(5). شايد راز اين مطلب در اين باشد كه پيش بينى فراگير شدن‏ اسلام در همان روزهاى تنهايى اسلام در مكّه كار دشوارى نبود و بيماردلان ياهمان فرصت طلبان را به طمع انداخته بود(6) ولى در مدينه چون اسلام قدرتى‏ پيدا كرده بود، از طرفى مسلمين جنگهاى بسيارى در پيش داشتند، اين فرصت ‏طلبان به سوراخها خزيدند امّا هنوز يك خطر مسلمانان را تهديد مى‏كرد و آن‏ چيزى جز پديده نفاق و منافقين نبود.

معناى منافق؛

تفاوتهاى روشنى بين بيماردلان و منافقان وجود دارد كه با اندك تأمّلى درآيات قرآن مى‏توان به آنها پى برد.

براى اين كه مطلب خوب روشن شود، ابتدا به معناى لغوى واژه منافق‏مى‏پردازيم؛ اهل سنّت در كتبى كه در معانى كلمات نوشته‏اند منافق را اين گونه‏تعريف و معنا مى‏كنند.

«هو الّذي يستر كفره ويظهر إيمانه»(7).

منافق كسى است كه كفر خود را پنهان و ايمان خود را آشكار مى‏نمايد.

منافق كسى است كه در دل و واقعاً كافر است و ايمان ندارد ولى تظاهر به‏ديندارى مى‏نمايد و خود را فردى مسلمان و پايبند به اعتقادات جلوه مى‏دهد. اين‏تعريف و ويژگى به هيچ وجه با وضعيّت مسلمانانى كه در صدر اسلام در مكّه‏مكرّمه بودند سازگارى ندارد. مسلمانان در سيزده سال آغازين ظهور اسلام درمكّه مكرّمه شرايط و موقعيتى نداشتند كه گروهى بخواهند تظاهر به اسلام وديندارى نمايند. مسلمانان در مكّه در شرايط بسيار سختى بودند و از لحاظ اقتصادى و اجتماعى در پايين‏ترين سطح ممكن بودند و با مشكلات فراوانى‏ دست و پنجه نرم مى‏كردند؛ بنابر اين قدرتى نداشتند كه كسى بخواهد از ترس‏ جان و مال خود تظاهر به اسلام كند و راه نفاق در پيش بگيرد؛ لذا مكّه دوران‏ ظهور نفاق نبود بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پس از هجرت به مدينه به اين گروه برخورد كردند.

انگيزه‏هاى نفاق در قرآن؛

براى اثبات اين ادّعا كه منافقين پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به مدينه ‏شكل گرفتند و غير از بيمار دلانى مى‏باشند كه از بدو ظهور اسلام همراه‏ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودند، بايد با تأمّل در آيات قرآن، انگيزه‏هاى منافقين را بيان كنيم‏كه چرا و به چه علّت گروهى به ظاهر خود را مسلمان نشان مى‏دادند.

1 – گروهى براى دست يابى و بهره‏مند شدن از مطامع و منافع مادّى و دنيوى‏اظهار ديندارى مى‏كردند. در رابطه با اين گروه از منافقين خداوند متعال مى‏فرمايد:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ‏ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ‏الْمُبِينُ» (8).

از ميان مردم كسى است كه خدا را تنها با زبان مى‏پرستد، همين كه‏خيرى به او برسد، حالت اطمينان پيدا مى‏كند، امّا اگر مصيبتى براى‏امتحان به او برسد دگرگون مى‏شود (و به كفر رو مى‏آورد)، به اين‏ ترتيب هم دينا را از دست داده است و هم آخرت را، و اين همان‏خسران و زيان آشكار است.

از اين آيه روشن مى‏شود كه گروهى از منافقين براى منافع و حطام(9) دنيوى اظهار ديندارى مى‏كنند. نا گفته روشن است كه مسلمانان در مكّه درشرايط و موقعيّتى نبودند كه برخى بخواهند به ظاهر خود را مسلمان وانمود نمايند.

2 – گروهى ديگر براى به دست آوردن صدقه و زكات، خود را مسلمان ‏جلوه مى‏دادند، در اين رابطه خداوند سبحان مى‏فرمايد:

«وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَاإِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ»(10).

و در ميان آنها كسانى هستند كه در (تقسيم) غنائم به تو خرده ‏مى‏گيرند، اگر از آن (غنائم سهمى) به آنها داده شود راضى مى‏شوند، واگر داده نشود خشم مى‏گيرند.

3 – گروه ديگر از منافقين كسانى هستند كه مى‏گويند اگر خداوند به ما رزق ‏و روزى دهد در ايمان خود پايبند خواهيم ماند و بينوايان را دستگيرى خواهيم ‏نمود، در رابطه با اين گروه از منافقين خداوند متعال مى‏فرمايد:

«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ× فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ × فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاًفِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْيَكْذِبُونَ»(11).

بعضى از آنها با خدا پيمان بسته بودند كه: «اگر خداوند ما را از فضل‏خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهيم داد و از صالحان خواهيم بود» × امّا هنگامى‏كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى بر تافتند × اين عمل، نفاق را، تا روزى كه ‏خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين بخاطر آن است‏كه از پيمان الهى تخلّف جستند، و بخاطر آن است كه دروغ مى‏گفتند.

4 – گروه ديگر از منافقين كسانى بودند كه از ترس اينكه مبادا موقعيّت و پايگاه اجتماعى شان متزلزل شود و آن را از دست دهند به ظاهر اسلام آوردند،آنان متكّى به پشتوانه‏هاى خانوادگى و قوميّتى بودند و براى حفظ آنها مجبور بودند همرنگ مسلمانان شوند.

5 – برخى ديگر از منافقين كسانى بودند كه مى‏خواستند پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آنان‏را از جهاد معاف بدارد، در حالى كه مؤمنان واقعى حاضر به جان فشانى بودند حتّى ‏برخى از آنان كه به سنّ بلوغ نرسيده بودند نزد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم التماس مى‏كردند كه‏ به آنان اذن جهاد داده شود، در قرآن مجيد در رابطه با اين گروه آمده است،

«وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ‏لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» (12).

بعضى از آنها مى‏گويند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شركت نكنيم) و مارا به گناه نيفكن»! آگاه باشيد آنها هم اكنون در گناه سقوط كرده‏اند، وجهنّم كافران را احاطه كرده است.

6 – گروهى ديگر از منافقان براى گريز از جنگ و جهاد به هر مكانى پناه‏مى‏بردند، امّا مسلمانان واقعى با اشتياق و افتخار در جهاد شركت مى‏كردند. دراين رابطه خداوند سبحان مى‏فرمايد:

«لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ»(13).

اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند، [منافقان] به سوى آن‏حركت مى‏كنند و با سرعت و شتاب فرار مى‏كنند.

7 – بزرگان اوس و خزرج مى‏خواستند عبداللَّه بن ابى سلول را در مدينه به‏سلطنت برسانند، امّا حضور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مدينه، آنان را در اين خواسته نا كام‏كرد به همين دليل براى اختلاف افكنى در بين صفوف مسلمانان دست به هر كارى زدند از آن جمله مسجدى را بنا نهادند، خداوند متعال از آنان به «مسجد ضرار» نام برد و به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستور ويرانى آن را داد، در اين رابطه خداوند سبحان مى‏فرمايد:

«وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ‏حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ‏لَكَاذِبُونَ»(14).

(گروهى ديگر از آنها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان‏رساندن (به مسلمانان) و (تقويت) كفر، و تفرقه افكنى ميان مؤمنان، و كمينگاه براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبرش [صلى الله عليه وآله وسلم] مبارزه كرده‏بود، آنها سوگند ياد مى‏كنند كه: «جز نيكى و خدمت نظرى نداشتيم» امّا خداوند گواهى مى‏دهد كه آنها درغگو هستند.

مسلمانانى كه در مكّه بودند در شرايط و موقعيّتى نبودند كه گروهى ‏بخواهند در ميان آنان اختلاف و تفرقه ايجاد نمايند بنابر اين به دستور خداوند متعال پايگاه آنان تخريب گرديد.

شرايط مسلمانان در مكّه؛

بر اساس آيات قرآن مجيد، منافقان براى دسترسى به مال و منال دنيوى‏تظاهر به ديندارى مى‏كردند، آنان دنيا را از زاويه ثروت و تمتّعات مادى نگاه‏مى‏كردند.

سؤالى كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا شرايط اسلام و مسلمانان‏ در صدر اسلام و آن سيزده سالى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در مكّه تشريف داشتند به ‏گونه‏اى بود كه چنين انگيزه‏اى در برخى از افراد ايجاد شود؟ با مطالعه اندكى در تاريخ صدر اسلام، مى‏توان بدون هيچ ترديدى به پرسش فوق پاسخ منفى داد.مسلمانان در ابتداى ظهور اسلام در نهايت فقر به سر مى‏بردند و اسلام آوردن ‏خود را پنهان مى‏كردند. آنان حتّى مدّتى را در شعب ابو طالب(15) در محاصره مالى‏و اقتصادى بودند و آن چنان زندگى براى مسلمانان سخت بود كه گاهى با نصف ‏خرما روز را سپرى مى‏كردند.

سعد وقّاص مى‏گويد: «روزى در شعب ابو طالب آن چنان گرسنه ودرمانده شده بودم كه پوست شتر مرده‏اى را برداشتم و آن را سوزاندم و پودر كردم‏ و با آب آن را خمير كردم و همانند نان آن را پختم و سه روز گرسنگى خود را باخوردن آن بر طرف نمودم»(16).

هيچ دليل قانع كننده‏اى وجود ندارد كه برخى در آن شرايط سخت به ‏ظاهر خود را مسلمان معرّفى كنند بلكه اگر كسى اسلام مى‏آورد آن را آشكار نمى‏كرد. حاكمان مكّه در آن زمان افرادى را كه اسلام مى‏آوردند، چون، بلال،ياسر و سميّه و… در زير آفتاب و بر روى سنگهاى داغ و تفتيده شكنجه ‏مى‏كردند.

با اين توصيفات، بدون هيچ ترديد و درنگى مى‏توان گفت كه تمام آيات‏ مربوط به منافقين پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به مدينه نازل شده است و زمان ومكانِ ايجاد و رشد آنان پس از هجرت و در شهر مدينه بوده است.

مسلمانان در مكّه داراى شرايط و موقعيّت اجتماعى و اقتصادى بالايى ‏نبودند كه برخى از ترس و بيم از دست دادن آنها تظاهر به مسلمانى نمايد.

پس از هجرت به مدينه، اندك اندك وضع مسلمانان از لحاظ اقتصادى و اجتماعى بهبود يافت و عظمت و جبروت حكومت اسلامى، رفته رفته نمايان‏ گرديد به همين دليل است كه گروهى در مدينه به خاطر بهره‏مند شدن از اين ‏منافع به ظاهر اسلام آوردند.

كسانى كه واقعاً در مكّه مسلمان شدند در بدترين شرايط اجتماعى بودند، آنان نه تنها در انتظار دست يابى و بهره‏مندى از منافع مادى و دنيوى نبودند بلكه ‏مى‏دانستند به زودى توسط اطرافيان و يا اربابان خود شكنجه خواهند شد.

عهدنامه سران قريش به مسلمانان؛

براى اينكه كمى بيشتر به شرايط سخت اجتماعى و اقتصادى مسلمانان‏در سالهاى آغازين ظهور اسلام آگاه گرديم به مفادّى از عهد نامه‏اى كه مشركين و سران قريش نوشتند اشاره‏اى مى‏نماييم(17). آنان پيمان نامه‏اى را براى درتنگاقرار دادن مسلمانان نوشتند و آن را در خانه كعبه آويختند و هم پيمان شدند كه تاآخرين لحظه حيات خود به آن پايبند باشند. برخى از مواد آن بدين قرار است:

1 – هر نوع خريد و فروش، داد و ستد و معامله با حضرت محمد [صلى الله عليه وآله وسلم] و اصحاب و يارانش ممنوع است.

2 – هر نوع ارتباط و معاشرت با مسلمانان ممنوع است.

3 – هر نوع پيوند زناشويى و خانوادگى با مسلمانان ممنوع است.

4 – از مخالفين مسلمانان به هر صورتى بايد حمايت شود.

تا بدين جا اين نكته  روشن گشت كه تمام آياتى كه در مورد منافقين ونفاق در قرآن مجيد ذكر شده است در مدينه بر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده است. امّا همچنان كه بيان كرديم فقط در سوره عنكبوت كه سوره‏اى مكّى است از منافقين‏ نام برده شده است و اين بدين دليل است كه سوره عنكبوت در آخرين روزهاى ‏اقامت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مكّه نازل شده است. در آن ايّام پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مكّه با اهل مدينه بيعت كردند و آنان به شهر خود باز گشتند تا مقدّمات حضو رپيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را در مدينه آماده و فراهم نمايند و برخى از فرصت طلبان (منافقان) دريافتند كه پس از هجرت مسلمانان به مدينه آينده روشنى در انتظار آنان خواهد بود.

تعبيرات قرآن در مورد بيماردلان؛

حال كه با معناى نفاق و منافق، انگيزه‏هاى آن و خواستگاه پيرايش ‏منافقان آشنا شديم به بحث خود باز مى‏گرديم و در رابطه با بيماردلان وخواستگاه و انگيزه‏هاى آنان مطالبى را بيان نماييم. قرآن مجيد در رابطه با بيماردلان تعبيرات عجيب و قابل تأمّلى بيان نموده است.

تعبيرات به كار برده شده در رابطه با آنان بدين قرار مى‏باشد.

1 – «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»(18).

بيماردلان.

2 – «الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»(19).

آنها كه خدا و پيامبرش [صلى الله عليه وآله وسلم] را آزار مى‏دهند.

3 – «الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»(20).

كسانى كه با خدا و رسولش [صلى الله عليه وآله وسلم] دشمنى مى‏كنند.

هر يك از اين تعابير معانى و مفاهيم گسترده‏اى دارد كه برخى از آنان ‏اشاره به ابزار بيماردلان براى رسيدن به اهدافشان نيز دارد.

ويژگى‏هاى بيماردلان در قرآن؛

با تأمّل در آياتى كه در رابطه با بيماردلان در قرآن مجيد ذكر شده است ‏مى‏توان به برخى از ويژگى‏هاى آنان اشاره نمود.

1 – آنان داراى قدرت درك بالايى بودند؛ به عبارت ديگر ضريب هوشى‏ آنان بالاتر از حدّ متوسّط جامعه بود و داراى هوش و ذكاوت خاصّى بودند آنان با تيز هوشيى كه داشتند پيشرفت و عظمت داعيه دار توحيد يعنى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم ‏را پيش بينى مى‏كردند. علاوه بر ذكاوت و قدرت پيش بينى، با خواندن كتابهاى‏آسمانى چون تورات و انجيل و حضور يهوديان در جزيرة العرب به باور ذهنى خود يقين پيدا كردند كه در آينده‏اى نه چندان دور مسلمانان، جزيرة العرب را در اختيارخواهند گرفت. يهوديان نيز بر همين باور بودند به همين دليل از زادگاه خود به ‏جزيرة العرب هجرت كردند و در اطراف مدينه سكنى گزيدند. علاوه بر موارد فوق، كاهنان و ستاره شناسان كه در آن زمان از منزلت والايى برخوردار بودند و       گفته هايشان مورد قبول همگان بود موفقيّت و پيشرفت فردى از قريش را پيش‏بينى كرده بودند. اين افراد چون مى‏خواستند به قدرت و ثروت دست يابند وسوداى حكومت و سلطنت بر عرب را در سر داشتند براى رسيدن به خواسته‏هاى‏ مادّى و دنيوى خود راهى به جز مسلمان شدن نداشتند. رفتار آنان در مدينه و عملكردشان هنگام بيمارى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و ارتحال ايشان و چگونگى تسخير، هدايت و جهت دهى افكار عمومى‏ جامعه، به روشنى نيتّهاى آنان را از مسلمان‏شدن، آشكار مى‏نمايد(21).

2 – بيماردلان، روحيه علو طلبى، مقام خواهى و برترى جويى داشتند؛آنان داراى ويژگى‏هاى خاصّ روحى و نفسانى بودند به گونه‏اى كه به جايگاه و پايگاه خود قانع نبودند و هميشه مى‏خواستند محدوده حكومت و رياست خود راگسترش و ثروت خود را افزايش دهند.

3 – آنان از طوايف مشهور مكّه يا از قريش بودند؛ قريش در آن زمان‏داراى پايگاه اجتماعى و مكنت مالى بالايى بود، به عبارت ديگر بيماردلان به ‏مراكز قدرت و ثروت مرتبط و وابسته بودند و انسانهاى پستى نبودند كه فاقد پايگاه ‏اجتماعى و مردمى باشند و به همين دليل تحمّل اينكه روزى بخواهند جايگاه‏خود را از دست بدهند را نداشتند لذا با هر ترفندى كه در آستين داشتند از جايگاه‏خود مراقبت مى‏كردند كه از آن جمله تظاهر به اسلام بود.

4 – اين گروه فوق العاده تظاهر به ديندارى مى‏كردند و نقش خود را خوب ‏بازى مى‏كردند و نزد همگان اينگونه وا نمود كرده بودند كه مؤمنين واقعى و راستين هستند و حامى‏و پشتيبان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏باشند، اگر در موردى آنان ‏با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مخالفت مى‏كردند، مردم آن را حمل بر دشمنى و عداوت ‏نمى‏كردند و گاهى اوقات نيز مى‏گفتند كه حق به جانب آنان است و رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم‏ اشتباه مى‏كند!! خلاصه اينكه خود را در ميان مردم محبوب القلوب كرده بودند.

عملكرد بيماردلان در جهاد؛

بيماردلان به خاطر طمع و دستيابى به قدرت و ثروت ايمان آورده بودند و نمى‏خواستند نا كام از دنيا بروند؛ به همين دليل به بهانه‏هاى مختلف از حضور درجنگ فرار مى‏كردند، امّا انسانهايى كه با اخلاص ايمان آورده بودند براى درك‏ معنويّت و رفتن به بهشت حاضر بودند جان خود را فدا نمايند. خداوند متعال با بيانى بسيار زيبا اوضاع و احوال بيماردلان را هنگامى ‏كه دستور جنگ صادر مى‏شد را بيان نموده است.

«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَفِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ ‏مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ»(22).

كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: «چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود (كه‏ در آن فرمان جهاد باشد)؟!» امّا هنگامى‏ كه سوره واضح و روشنى‏ نازل مى‏گردد كه در آن سخنى از جنگ است، منافقان بيمار دل را مى‏بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه‏ مى‏كنند، پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است!

بيماردلان هنگام جهاد بر سر دو راهى قرار مى‏گرفتند؛ از يك طرف اگر به‏جنگ نمى‏رفتند هويّتشان بر همگان آشكار مى‏گشت و از سوى ديگر اگر به جهادمى‏رفتند، احتمال كشته شدن وجود داشت و در آن صورت ناكام مى‏شدند و نمى‏توانستند به اميال و خواسته‏هاى نفسانى خود دست يابند، لذا يا به بهانه‏هاى ‏مختلف از شركت در جنگ سرباز مى‏زدند و يا اينكه اگر در جنگ شركت مى‏كردند در حاشيه مى‏ايستادند.

منافقان و بيماردلان در قرآن:

در برخى از آيات قرآن كريم نام بيماردلان مستقل ذكر شده است و در موارد ديگرى در كنار منافقين و قسيم آنان ذكر شده است و با واو عطف به ‏منافقين عطف شده است. طبق قواعد علم نحو، اقتضاى واو عاطفه، تعدّد مى‏باشد مگر قرينه‏اى در كلام آيد و نشان دهد كه حرفِ واو براى عطف بيان‏ مى‏باشد(23).

«إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ ‏عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(24).

و هنگامى را كه منافقان، و آنها كه در دلهايشان بيمارى است‏مى‏گفتند: «اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته است» آنها نمى‏دانستند كه هر كس بر خدا توكّل كند پيروز مى‏گردد خداوند قدرتمند و حكيم است.

منافقين و بيماردلان مسلمانان را مسخره مى‏كردند و مى‏گفتند: مسلمانان‏ فريب دين خود را خورده‏اند.

در آيه‏اى ديگر خداوند متعال بسيار روشن در رابطه با بيماردلان سخن‏ مى‏گويد و به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه شما همانند گروهى از مهاجرين نباشيد كه براى طلب رياست خانه و كاشانه خود را در مكّه رها كردند.

«وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَراً وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن‏سَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ»(25).

و مانند كسانى نباشيد كه از روى هوا پرستى و غرور و خودنمايى دربرابر مردم از سرزمين خود بيرون آمدند و مردم را از راه خدا باز مى‏داشتند و خداوند به آن چه عمل مى‏كنند احاطه و آگاهى دارد.

در جنگ خندق پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به مسلمانان وعده پيروزى داد امّا همين كه‏زمان جنگ به درازا كشيده شد منافقان و بيماردلان از اين موقعيّت استفاده كردندو سعى كردند كه مسلمانان را نسبت به صدق گفتار رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به شك و شبهه بيندازند، در اين زمينه خداوند متعال مى‏فرمايد:

«وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّغُرُوراً»(26).

و نيز به خاطر آوريد زمانى را كه منافقان و بيماردلان مى‏گفتند: خدا و پيامبرش [صلى الله عليه وآله وسلم] جز وعده‏هاى دروغين به ما نداده‏اند.

خداوند متعال در آيه‏اى به طور جدّى آنان را تهديد مى‏كند و مى‏فرمايد: اگر دست از كارهاى زشت خود برنداريد شما را رسوا و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را بر شمامسلّط مى‏نمايم.

«لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلاَّ قَلِيلاً»(27).

اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس در مدينه پخش مى‏كنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضد آنها مى‏شورانيم، سپس جز مدّت كوتاهى نمى‏توانند در كنار تو در اين‏شهر بمانند.

نتيجه سخن؛

با توجّه به آياتى كه بيان نموديم زادگاه و خواستگاه بيماردلان و منافقان ‏روشن گشت. بيماردلان به خاطر زيركى و ذكاوتى كه داشتند از آغاز ظهور اسلام واز مكّه همراه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و مسلمانان بودند؛ زيرا مى‏خواستند در آينده‏اى‏نزديك به حكومت برسند و به قدرت و ثروت افزونترى دست يابند. امّا ظهور و بروز منافقان در مدينه بود؛ زيرا نمى‏خواستند با مخالفت آشكار با مسلمانان ‏موقعيّت اقتصادى و اجتماعى خود را متزلزل كنند و از دست بدهند.

طرح يك سؤال:

پرسش ما از اهل سنّت و عامّه اين است كه در رابطه با دو گروه منافقان و بيماردلان چه نظرى دارند؟ وجود اين دو گروه را نمى‏توان انكار كرد و از طرف ‏ديگر آنان همراه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و در ميان مسلمانان زندگى مى‏كردند؛ به‏عبارت ديگر طبق مبناى اهل سنّت از صحابه به شمار مى‏روند و از سوى ديگر مورد عتاب خداوند قهّار قرار گرفته‏اند و به تعبير قرآن مجيد به آنان وعده عقاب وجهنّم داده شده است، آنان افرادى هستند كه هنگام جنگ از ترس بى هوش‏ مى‏شدند و خداوند متعال مرگ را براى آنان از زندگى شايسته و سزاوارتر مى‏داند. آيا مى‏توان در مورد همه صحابه يك حكم جارى نمود و همه آنان را عادل دانست؟!

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و هراس از منافقان؛

اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه مفصلّى به محمّد ابن ابى بكر، هنگامى كه وى ‏را به عنوان حاكم مصر معرفى مى‏نمايند از قول رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در رابطه بامنافقان مى‏نويسند:

«ولقد قال لي رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم: إنّي لا أخاف على اُمّتي مؤمناً ولا مشركاً. أمّا المؤمن فيمنعه اللَّه بإيمانه وأمّا المشرك فيقمعه اللَّه بشركه، ولكنّي‏أخاف عليكم كلّ منافق الجنان عالم اللّسان، يقول ما تعرفون ويفعل ماتنكرون»(28).

روزى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به من فرمودند: من بر امّتم نه از مؤمن هراس‏دارم و نه از مشرك، زيرا مؤمن را پروردگار، به دليل ايمانش از فتنه و فساد دور مى‏دارد و مشرك را هم به سبب عناد و عصيانش ذليل و خوار مى‏گرداند. امّا من بر شما بيم دارم از كسى كه در دل منافق و در زبان عالم باشد چنين كسى براى شما سخنان پسنديده مى‏گويد؛ امّا درنهان كارى مى‏كند كه شما روى گردان از آن هستيد.

هراس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از منافقان و دو رويان است؛ كسانى كه زبان‏دان‏اند وبا الفاظ خوب بازى مى‏كنند و قدرت فريبكارى مردم را دارند آنان سخنان مورد قبول و پذيرش ما را بيان مى‏كنند، امّا اعمال و افعالشان زشت و ناپسند است و به‏تعبير حافظ «چون به خلوت مى‏رود آن كار ديگر مى‏كنند».

با توجّه به آيات قرآن مجيد، چنين وضعيّتى را در ميان صحابه يافتيم كه‏نمى‏توان با قاطعيّت حكم به عدالت همه داد. انشاء اللَّه در جلسات آينده ‏هنگامى‏ كه به روايات و حوادث تاريخى اشاره مى‏نماييم، وضعيّت صحابه روشنتر خواهد گشت. نا گفته نماند براى شناسايى صحابه به روايات و كتب تاريخى مورد قبول و اعتماد اهل سنّت استناد خواهيم نمود.

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

خود آزمايى؛

1   اهل سنّت با چه آيه‏اى و چگونه عدالت مهاجرين و انصار را اثبات‏مى‏نمايند؟

2   گروههاى عمده صدر اسلام را نام ببريد و توضيح دهيد.

3   منافق به چه معنايى است؟

4   قرآن مجيد انگيزه‏هاى عمده نفاق را چه مى‏داند؟

5   آيا شرايط و موقعيّت مسلمانان در مكّه اقتضاى ظهور و بروز نفاق را ايجاب مى‏كرد؟ چرا؟

6   عهدنامه سران قريش با مسلمانان داراى چه مضمونى بود؟

7   در قرآن از بيماردلان چه تعبيراتى شده است؟

8   قرآن مجيد بيماردلان را داراى چه ويژگى‏هاى مى‏داند؟

9   بيماردلان هنگامى‏ كه آيه جهاد نازل مى‏شد چه مى‏كردند؟

10   تهديد قرآن به بيماردلان چه بود؟ چرا؟

11   آيا مى‏توان به طور كلّى تمام اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را عادل دانست؟ چرا؟

12   اميرالمؤمنين عليه السلام از قول رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در رابطه با منافقان چه‏مى‏فرمايند؟

……………….( Anotates )……………..

1) سورهٔ سجده، آيه 24.

2) سورهٔ توبه، آيه 100.

3) سورهٔ مدثر، آيه 31.

4) براى آگاهى از تعريف صحابه از ديدگاه اهل سنّت به جزوه شماره 29 مراجعه فرماييد.

5) سورهٔ عنكبوت، آيه 11.

6) مستندات اين مطلب را در جزوه شمارهٔ 29 بنگريد.

7) النهاية ابن اثير، جلد 5 صفحهٔ 98.

8) سورهٔ حج، آيه 11.

9) حطام: پاره و شكسته چيزى، كنايه از مال دنيا (فرهنگ معين).

10) سورهٔ توبه، آيه 58.

11) سورهٔ توبه، آيات 75 – 77.

12) سورهٔ توبه، آيه 49.

13) سورهٔ توبه، آيه 57.

14) سورهٔ توبه، آيه 107.

15) حضرت ابو طالب عليه السلام در اين منطقه به خاك سپرده شده است.

16) چهارده نور پاك، دكتر عقيقى بخشايشى، جلد 1 صفحهٔ 78.

17) منتهى الامال، صفحه 65 – سيره ابن هشام، جلد 2 صفحه 14.

18) سوره‏هاى بقره آيهٔ 10، مائده آيه 52، انفال آيهٔ 49، توبه آيهٔ 125، حج آيهٔ 53، نور آيهٔ 50،احزاب آيهٔ 12 و 32 و60، محمد صلى الله عليه وآله وسلم آيه 20 و 29، مدثر آيهٔ 31.

19) سورهٔ توبه آيه 61، احزاب آيه 57 و 58.

20) سورهٔ مجادله، آيه 5 و 20.

21) در آينده با تكيه به منابع اهل سنّت در اين مورد بحث خواهد شد.

22) سورهٔ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 20.

23) البهجة المرضية، جلد 2 صفحه 64.

24) سورهٔ انفال، آيه 49.

25) سورهٔ انفال، آيه 47.

26) سورهٔ احزاب، آيه 12.

27) سورهٔ احزاب، آيه 60.

28) نهج البلاغه، نامهٔ 27.

 


جستجو