خداوندا! از تو به حقّ عظمت و جلالتِ و جهت و به حق نورانيّت قدسيّتت،درخواست مىكنم و نزد عواطف رحمانيّتت و لطائف احسانت، كه پا برجادارى گمانم را به آنچه از تو آرزو دارم در اكرام و انعام فراوانت و در نزديك كردنم و نوازش نمودم از طرفت و بهرهورى در نظر به آستانت، و هم اكنون خود را در معرض نسيم عنايت و لطفت در آوردهام، و تقاضاى باران جود و رحمتت را مىنمايم. از خشمت به رضايت و به درگاهت گريزانم اميدوار بهترين چيزى هستم كه در نزد توست، اعتماد به بخششهايت دارم،
و نيازمند به سرپرستى تو هستم.
سوگندهاى امام عليه السلام:
امام سجاد عليه السلام در اين مناجات خداوند را به امورى سوگند مىدهند،در جلسهٔ گذشته به دو مورد اشاره نموديم. امّا موارد ديگر،
«وابتهل إليك بعواطف رحمتك».
خداوندا! تو را به رحمتهاى پى در پى و مستمرت سوگند مى دهم.
براى كلمهٔ (عاطفة) در لغت دو معنا ذكر شده است: 1 – وصل و اتّصال. 2 – ميل و تمايل.
بر اساسى معناى دوم، عبارت امام زين العابدين عليه السلام را مىتوان بدينگونه تفسير نمود: خداوندا! قسمت مىدهم به آنچه كه رحمتت به آن تمايل دارد.
بر اساس روايات رحمت الهى بر سخط و عذاب مقدّم است،
«يا من سبقت رحمته غضبه»(2).
اى كسى كه رحمتش بر غصبش پيشى گرفته است.
(لطائف برّك) خداوندا! قسم به نيكىهايى كه از لطف بى پايانت سرچشمه مىگيرد.
(برّ) به معناى اتّساع و گشادگى در احسان و تفضّل است.
«اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ»(3).
خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد.
خداوند داراى نعمات بى شمارى است كه برخى از آنها براى ما غيرقابل ادراك و از ديد و نظرمان پنهان مىباشد.
در اين فراز امام سجاد عليه السلام به نيكىها و الطاف خاص الهيّه، خداوند را سوگند مىدهد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«من قبل اللَّه منه حسنة واحدة لم يعذّبه أبدا ودخل الجنّة»(4).
اگر خداوند يك نيكى از كسى بپذيرد، او را هرگز عذاب نمىكند و وارد بهشت مىشود.
اين روايت نمونهٔ بسيار روشن و زيبايى از لطف الهى مىباشد.
از اين فرازِ نيايش امام عليه السلام مىتوان، درس خداشناسى آموخت. به عبارت ديگر اين فراز به ما مىآموزد كه، آن قادر متعال چه صفات و ويژگيهايى دارد. ما به عنوان يك بنده كه در مسير معرفت و كمال هستيم براى طىّ طريق چگونه بايد با او سخن بگوييم و چه انتظارى از او داشته باشيم؟
خواسته هاى امام عليه السلام:
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از نيايش خواستهها و حوائج خود را درقالب دعا و نيايش بيان مىفرمايند. اين طلب و تقاضا داراى جنبههاى متفاوت انسانشناسى، معرفتشناسى و كمال جويى مىباشد. همانطور كه قبلاً نيز گفته شد امام عليه السلام در قالب دعا يك دوره خداشناسى كامل را نيز آموزش مىدهند. اگر بطور دقيق و علمى و با نگاه كارشناسانه به اين دعاها توجّه شود دريايى از معارف الهى به روى طالبان آن گشوده مىشود. اين مسير انسان را از بى راهه رفتن و مطالبه معرفت از فاقد آن مصون مىسازد.
«جزيل إكرامك وجميل انعامك».
خداوندا! اكرامت مدوام و زيبا است.
خداوند متعال نعمتهاى فراوانى دارد و همه آنها زيبا هستند. امّا دراين نيايش امام عليه السلام نعمتى خاص و زيبا از خداوند طلب مىنمايند و آن عبارت است از:
«فى القربى منك والزّلفى لديك».
خدايا! دوست دارم هميشه در نزد تو باشم.
اگر انسان اين دريافت و وجدان را داشته باشد كه هميشه خداوند با اوست و او نيز با خدا است، زندگى او سرشار از آرامش و اميد خواهد شد در واقع امام عليه السلام حضور نزد خداوند را نعمت مىداند. نعمتى كه اغلب انسانها از آن غافل هستند.
«والتمتّع بالنّظر إليك».
بارالها! از اينكه با تو هستم و تو را مىبينم لذّت مىبرم.
هنگامى كه انسان بداند هميشه در محضر خداوند است، تمام سختىها و تلخىهاى زندگى در نزد او رنگ مىبازد. انسانى كه از ديدار حق لذّت مىبرد، اگر روزى گرفتار ستمگرانى شود كه بخواهند جان او را بستانند، به هيچ وجه احساس تلخى و سختى به او دست نخواهد داد و آن لحظه خطرناك نيز براى او شيرين و زيبا خواهد بود. سيّد الشهدا عليه السلام در كربلا داراى چنين احساس زيبايى بودند. هنگامى كه فرزندش على اصغر عليه السلام بر روى دستان مباركشان به شهادت رسيد، خون او را به آسمان پرتاب نمودند و فرمودند:
«هون على ما نزل بي إنّه بعين اللَّه»(5).
هر چه از مصيبات بر من نازل شود آسان است، زيرا من در پناه و نگاه خداوند هستم.
اگر آدميان هميشه خداوند را ببينند و لذّت ببرند، زندگى زيبا و آرامى خواهند داشت.
«وها أنّا متعرّض لنفحات روحك وعطفك».
پروردگارا! بنده تو خود را در معرض الطاف و عنايات تو قرار داده است.
«ومنتجع غيث جودك ولطفك».
خداوندا! مىخواهم از باران كرم، بخشش و لطف تو منتفع و بهرمند گردم.
«فارّ من سخطك إلى رضاك».
بارالها! از خشم و غضب تو به رضا و خشنوديت پناه مىبرم.
اگر با تمام وجود پى ببريم كه رحمت و لطف اقتضاء ذات خداوند است و خشم و غضب الهى ريشه در اعمال و كردارمان دارد، به گونهاى ديگر رفتار خواهيم كرد. به عبارت ديگر باور كردن و ايمان به اين مطلبِ بظاهر ساده جهان بينى ما را متحوّل مىسازد و در پى اين تحوّل در نگرش، اعمال و رفتار بيرونى ما نيز تغيير خواهد كرد.
مستحب است كه براى خواندن نماز هفت بار تكبير بگوييم، و پس ازهر تكبير دعايى بخوانيم. در تكبير پنجم اين دعا مستحب است:
«منك وبك ولك وإليك، لا ملجأ ولا منجا ولا مفرّ منك إلّا إليك»(6).
از تو و به وسيله تو و براى تو و به سوى تو، جز تو هيچ پناه و نجات و راه فرارى نيست.
«هارب منك إليك»
بارالها! از تو به تو پناه مىبريم.
يعنى از خشم تو كه حاصل اعمال و رفتار ما مىباشد به احسان و كرم تو پناه مىبريم.
به عنوان تشبيهى هر چند ناقص، پدرى خشمگين را در نظر آوريد كه مىخواهد فرزندش را تنبيه نمايد، و فرزند براى آنكه عوطف پدرش را تحريك كند، گريه مىكند. خشم پدر ريشه در اعمال زشت فرزند دارد، امّا لطف و مهربانى پدر ريشه در فطرت و احساس پدرانه او دارد.
خداوند مى فرمايد: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»(7). پس به سوى خدا بگريزيد. «راج أحسن ما لديك». خدايا! هر چه كه دارى خوب و زيبا است امّا آرزو و اميد من به بهترين چيزى [رحمت] است كه نزد توست. «معوّل على مواهبك».
بارالها! اعتماد و تكيه گاه من، مواهب و عطاياى بى كران توست.
«مفتقر إلى رعايتك».
خداوندا! من نيازمند به مراعات و مواظبت تو هستم. [خداوندا! مراقب ماباش تا در دامهاى شياطين گرفتار نگرديم].
نياز انسان به مبدأ وجود نيازى مقطعى و بخشى نمىباشد. به عبارت ديگر نياز موجودات به مبدأ در بقا و استمرار همانند جريان آب مىباشد. در لحظهاى كه مانعى در ميان باشد اين جريان متوقف مىگردد.
اين عبارت روشن كننده و تمييز دهنده خداشناسى و معرفتشناسى مذهب حقّهٔ اهل بيت عليهم السلام با ديگر مكاتب است. بعضى از اديان تحريف شده معتقد هستند خداوند بعد از آنكه جهان را خلق كرد، مانند ساعتى كه آنرا كوك مىنمايند آنرا به حال خود رها كرده ديگر تصرّفى در آن ندارد. اين عبارت نياز مداوم و هميشگى انسان را به مبدأ در حدوث و وجود و همچنين در ادامهٔٔ راه كمال بيان مىنمايد.
ممات شبيه به حيات:
اگر مراعات و مراقبت خداوند نباشد، همهٔ ما در دنيا گمراه مىشويم و شكست مىخوريم، شكست و گمراهى در دنيا نتيجهاى جز خسران آخرت ندارد.
مرگ انسانها و رستاخيز آنان در روز قيامت، بازتاب زندگى دنيوى آنان مىباشد(8)، در اين زمينه روايات فراوانى وجود دارد.
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«يموت الرجل على ما عاش عليه و يحشر على ما مات عليه»(9).
هر كس آن گونه مىميرد كه زندگى كرده است و آن گونه محشور مىشود كه مرده است.
مىگويند شخصى در حال احتضار بود، اطرافيانش هر چه سعى كردندكه او را تلقين نمايند، تا شهادتين را قبل از مرگ بر زبان جارى سازد، موفّق نشدند، و بعد از آن محتضر گفت:
يا ربّ قائلة يوماً وقد تعبت أين الطريق إلى حمام منجاب(10)
چه بسا خانم جويندهاى در روز از من نشانى حمام منجاب را بپرسد.
او در تمام حيات خود در حسرت آن لحظهاى بود كه نتوانست از زن زيبا رويى كام بگيرد. روزى زنى از او نشانى حمام منجاب را مىپرسد. امّا وى او را به خانهاش راهنمايى مىكند. هنگامى كه زن به قصد سوء او پى مىبرد،از وى مىخواهد كه به بازار برود و غذا و ديگر ما يحتاج را تهيّه نمايد. زن از اين فرصت بهره مىبرد و مىگريزد.
اين آرزوى شيطانى در تمام سالهاى زندگى با او همراه بوده است. در واقع اين ميل به نافرمانى و گناه جزيى از وجود او گشته است. آيا ممكن است اين همراه نامبارك در لحظه مرگ انسان را رها كند؟
افرادى را ديدهايم، كه در حال احتضار نمىتوانند، شهادتين را به زبان جارى نمايند، و فكر آنان مشغول محاسبه و رسيدگى به امور دنيوى و مادّى مىباشد. لذا در بسيارى از روايات، اهل بيت عليهم السلام ما را از فكر گناه و تفكّر در امورى كه مورد رضايت خداوند نيست، نهى فرمودهاند.
اصل برابرى شيوهٔ مرگ و روش زندگى اصلى فراگير است. اين اصل حتى اهل علم و روحانيّون را نيز در بر مىگيرد. اگر طلبهاى در تمام زندگى در فكر قواعد فقهى و اصولى باشد و خداوند را در تحصيل و زندگى مدّ نظر نداشته باشد، هنگام مرگ به جاى اداء شهادتين، از استصحاب و اصالت البرائة سخن خواهد گفت.
در روايات تأكيد فراوانى شده است كه اگر كسى در طول حيات خود به حج مشرّف نشود يا مرتكب بعضى محرّمات شود، كور(11) يا كافر(12) از دنيا مىرود. بنابر بايد هميشه از خداوند بخواهيم كه با ايمان از دنيا رفته و مؤمن محشور شويم.
«تَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ»(13).
پروردگارا! ما را مسلمان بميران.
سزاى بدعت در دين:
امام صادق عليه السلام مىفرمايند: در گذشته، فردى دنيا دوست زندگى مىكرد كه در ذهن خود، دنيايى پر از ناز و نعمت ساخته بود و براى رسيدن به آن بسيار سعى و تلاش مىكرد. شب و روز در فعّاليّت و تكاپو بود. امّا هرچه بيشتر تلاش مىكرد، كمتر بدست مىآورد. وى تصميم گرفت ادّعاى نبوّت نمايد. سرانجام با نيرنگ و فريب ادّعاى پيغمبرى كرد و عدّهاى دور اوگرد آمدند. پيامبر دروغين به خواستهٔ خود كه ثروت، قدرت و مكنت بود،دست يافت. امّا پس از چندى از كرده خود پشيمان گشت و گفت:
«بئس ما صنعت ابتدعت ديناً و دعوت الناس إليه وما أرى لي توبة إلّا أتى من دعوته إليه فأردّه عنه. فجعل يأتي أصحابه الذين أجابوه فيقول إنّ الّذي دعوتكم إليه باطل وإنّما ابتدعته. فجعلوا يقولون كذّبت هذا هو الحق ولكنّك شككت في دينك فرجعت عنه. فلمّا رأى ذلك عمد إلى سلسلة فوتّد لها وتدا ثمّ جعلها في عنقه وقال لا أحلّها حتّى يتوب اللَّه عزّوجلّ عليّ فاوحي اللَّه إلى نبيّ من الأنبياء قل لفلان:وعزّتي لو دعوتني حتّى ينقطع أوصالك ما استجبت لك حتّى تردّ منمات ممّا دعوته إليه فرجع عنه»(14).
چه كار بدى انجام دادم! دينى دروغين ساختم و مردم را به آن دعوت نمودم. توبهٔ من اين است كه مردم را از آن دين باز گردانم پس به نزد پيروانش رفت و به آنان گفت: آن چه به شما گفتم، نادرست بود و آن دين،جعلى و ساختگى است. امّا پيروانش به او گفتند: دروغ مىگويى، آنچه نخست گفتى درست بود و اكنون در دين خود شك و ترديد نمودهاى، آن شخص زنجيرى را با ميخ به گردن خود آويخت، و گفت: هنگامى زنجير را از گردن خود باز مىكنم، كه خداوند از گناهانم بگذرد. امّا خداوند به يكى از پيامبران وحى فرمود: به فلانى بگو: اگر تار و پود بدنت از هم جدا گردد توبهٔٔ تو را
نمىپذيرم، مگر اينكه همهٔ كسانى كه دين تو را پذيرفتهاند، حتّى مردگان را از آن دين خود ساخته، باز گردانى.
بعضى از انسانها اگر بدعتى ايجاد نمايند يا سخن باطلى را به زبان آورند شهامت و شجاعت آن را دارند كه توبه نمايند و از عقائد باطل خود دست بردارند، امّا خبيث دوّمى چنين شهامتى نداشت و مرگ و آتش آخرت را بر ننگ و عار دنيا ترجيح داد و گفت: «النار ولا العار»(15).
برخى از مردم براى رسيدن به مقاصدشان از راه بدعت گزارى وارد مىشوند. چندى پيش شخصى ادّعاى قطبيّت كرده بود. هنگامى كه او را بازداشت كردند، اعتراف نمود كه من كارگر هستم و زندگى سختى داشتم، براى اينكه زندگىام مرفّه بشود از اين راه وارد شدم و مردم زيادى را فريب دادم.
مراقبت خداوند در گرو ياد خدا:
ما نيازمند حفاظت و مراقبت پروردگاريم. امّا اين مهم هنگامى به وقوع مىپيوندد كه نخست حريم و حرمت الهى را پاس داريم، و هيچگاه از خداوند غافل نگرديم و هميشه در حال (ذكر) يعنى به ياد خدا باشيم.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند:
«من عمّر قلبه بدوام الذكر حسنت أفعاله في السرّ والجهر»(16).
هر كس با مداومت ذكر و ياد خداوند، قلبش را آباد كند، اعمال آشكار و پنهان وى نيك خواهد شد.
كسى كه هميشه به ياد خداوند است ظاهر و باطن او يكى مىباشد، و اعمال و افعال او در خلوت و جلوت حَسن و نيك خواهد بود.
اگر حريم الهى را مراعات نكنيم، خداوند نيز ما را محافظت نمىكند،زيرا مراقبت امرى دو طرفه مىباشد.
عدم مراقبت خداوند، پيامدى جز فراموشى و نسيان نخواهد داشت.
خداوند مىفرمايد:
«وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(17).
و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به (خود فراموشى) گرفتار كرد آنها فاسقانند.
(فاسق) در اين آيه به معناى مؤمنِ گناه كار نمىباشد، بلكه منظور،انسان منحرفى است كه راه صحيح را نمىيابد و هرگز در مسير صواب قدم نخواهد گذاشت.
طلاّب و روحانيون بايد بسيار مواظب باشند، انحرافات و گمراهيهاى بزرگ، ريشه در اشتباهات بسيار كوچك دارد. اگر خداى نا كرده روزى دچار اشتباه شديم و مسألهاى فقهى را نادرست بيان كرديم، همين كه به اشتباه خودمان پى برديم، بايد سريع جبران نماييم، تا مردم در گمراهى باقى نمانند.اصرار بر اشتباه، يعنى فراموشى خداوند و خريدارى جهنّم. اصرار بر اشتباه از مسألهاى كوچك آغاز مىشود و به مسائل مهمتر اعتقادى چون توحيد، نبوّت و امامت ختم مىشود.
خداى نا كرده همانند عابدى نباشيم كه پس از سالها عبادت، بخاطر گناهى كه مرتكب شد، هنگامى كه مىخواستند او را بدار بياوزيند، مشرك شد. و كافر از دنيا رفت.
امام سجاد عليه السلام از محضر اقدس الهى مسئلت مىنمايد، پروردگارا! ما نيازمند به محافظت و مراعات تو هستيم، تا دچار گمراهى نگرديم. اين تعبيرات براى همه ما تنبّه است و انشاء اللَّه همهٔ ما به اين تنبّهات، متنبّه شويم.
1) مناجات خمس عشر، مناجات الراغبين.
2) مصباح المتهجد، صفحهٔ 442.
3) سورهٔ شورا، آيه 19.
4) مجموعه ورّام، جلد 2 صفحهٔ 86.
5) لهوف، صفحهٔ 69.
6) فقه الرضا، صفحهٔ 104.
7) سورهٔ ذاريات، آيه 50.
8) مثنوى معنوى دفتر سوم ابيات 3439 به بعد،
مرگ هر يك اى پسر همرنگِ اوست پيشِ دشمن، دشمن و، بر دوست، دوست
آنكه مىترسى زمرگ اندر فرار
آن زخود ترسانى اى جان، هوشدار
روىِ زشت توست نه رخسارِ مرگ
جانِ تو همچون درخت و، مرگ، بَرگ
9) مجموعه ورّام، جلد 2 صفحهٔ 133.
10) كشكول شيخ بهايى، جلد1 صفحهٔ 248.
11) بحار الانوار، جلد 96 صفحهٔ 6.
12) بحار الانوار، جلد 74 صفحهٔ 48.
13) سورهٔ اعراف، آيه 126.
14) ثواب الاعمال، صفحهٔ 257.
15) مدينة المعاجز، جلد 2 صفحهٔ 96.
16) عيون الحكم والمواعظ، صفحهٔ 458.
17) سورهٔ حشر، آيه 19.