بسيارى از امورى كه در عالم آفرينش روى مىدهد خارج از توان و قدرت بشرى و فوق طور(2) عقل و عادت اوست. بسيارى از اين امور از محدودة حواس و ادراكات عادى و طبيعى بشر خارج است، امّا مسلمانان به حوادثى از اين قبيل ايمان و اعتقادى راسخ دارند.
خداوند متعال يكى از ويژگيهاى مؤمنين را باور داشتن به مسائلى از اين دست بر مى شمارد.>ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ<(3).
اين كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و ماية هدايت پرهيزگاران است * (پرهيزگاران) كسانى هستند كه به غيب [آنچه ازحسّ پوشيده و پنهان است] ايمان مىآورند و نماز برپا مىدارند و ازتمام نعمتها و مواهبى كه به آنان روزى دادهايم انفاق مىكنند.
ايمان و باور داشتن به حوادثى خارج از توان بشرى، غير عادى و بيرون از روال طبيعى را ايمان به غيب مى نامند.
نمونه هاى از اين موارد در قرآن كريم ذكر شده است كه ما به طور اجمالىسه نمونه را بيان مىنماييم:
ابراهيم در گلستان:
حضرت ابراهيم قوم خود را به يكتا پرستى دعوت نمود، امّا آنان دعوت وى را نپذيرفتند و از پيروى وى سرباز زدند. روزى كه همگى براى جشن به خارج از شهر رفته بودند، حضرت ابراهيمu به بتخانه رفت و همه بتها راخرد كرد و تبر را بر دوش بزرگترين بت گذارد. هنگامى كه مردم به شهر باز گشتند و بتها را در آن وضع ديدند، دريافتند كه كار حضرت ابراهيمu بوده است.
)قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ((4).
گروهى گفتند: شنيديم نوجوانى از (مخالفت با) بتها سخن مىگفتكه او را ابراهيم مىگويند.
سپس تصميم گرفتند ابراهيمu را بر اين گستاخى و جسارت در آتش بسوزانند.
)قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ((5).
گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است.
به دستور نمرود هيزم فراوانى جمع كردند و آن را آتش زدند. شعلههاىآتش آنقدر مهيب بود، كه كسى ياراى نزديكى به آن را نداشت. سرانجام منجنيقى(6) ساختند و به وسيلة آن حضرت ابراهيمu را به سوى آتش پرتاب كردند، امّا خواست و ارادة خداوند متعال چيز ديگرى بود. آتشى كه طبيعت وعادتش سوزاندن و افروختن است به دستور الهى سرد شد، بگونهاى كه حضرت ابراهيمu در درون آتش بخود لرزيد و با دستور ديگرى از جانب قادر متعال سرماى آتش ملايم گرديد.
]قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ[ (7).
اى آتش بر ابراهيم[u] سرد و سالم باش.
به دليل اينكه داستان حضرت ابراهيم و گلستان شدن آتش بر وى در قرآن كريم ذكر شده است ما به اين واقعه ايمان و اعتقاد داريم، و اگر هيچ موّرخىاين حادثه را نقل و يا تأييد نكند باز هم خللى در باورمان ايجاد نمىشود.
عصاى موسى:
يكى ديگر از اتّفاقات غير طبيعى كه در قرآن بيان شده است، داستان حضرت موسى مىباشد. وقتى حضرت موسىu به نبوّت مبعوث گرديد،قوم بنى اسرائيل را عليه ظلم و ستم فرعون شوراند و آنها را به گرد خود جمع كرد.
فرعون پنداشت كه حضرت موسىu جادوگر است، پس بهترين ساحران و جادوگران را جمع كرد و از آنان خواست موسىu را شكست دهند.
)فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ((8).
سرانجام ساحران براى وعدهگاه روز معيّنى جمع آورى شدند.
جادوگران به موسىu گفتند: تو كار را آغاز مىكنى يا ما نخست دستبه كار شويم؟
)قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى((9).
(ساحران) گفتند: اى موسى! آيا تو اوّل (عصاى خود را) مىافكنى، يا ما كسانى باشيم كه اوّل بيفكنيم؟
حضرت موسىu به آنان گفت: شما آغاز كنيد. آنان چشم مردم را سحرو جادو كردند و مردم پنداشتند، عصا و ريسمانها تبديل به مار و اژدها شده است.
)قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَاتَسْعَى((10).
گفت: اوّل شما بيفكنيد! در اين هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثرسحرشان چنان به نظر مىرسيد كه حركت مىكند!
حضرت موسىu چون جادوى، ساحران را ديد اندكى به هراس افتاد.
)فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى((11).
موسى[u] ترس خفيفى در دل احساس كرد.
خداوند متعال به حضرت موسىفرمود به خود بيم و هراس راه نده،تو بر آنان پيروز خواهى شد. حضرت موسىu به دستور الهى عصاى خود را انداخت. عصاى موسىu سحر جادوگران را بلعيد. حضرت موسىu بايد عصاى خود را مىگرفت ولى از اين كار بيم داشت. دستور آمد:
)خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى((12).
گفت: آن را بگير و نترس، ما آن را به صورت اوّلش باز مىگردانيم.
اين حادثه نيز در قرآن ذكر شده است و باور به آن جز عقايد مسلمانانمىباشد و هيچ مسلمانى در دل خود اندك ترديدى در وقوع اين رويداد راه نمىدهد.
عيسىu پيامبرى در گهوراه:
داستان حضرت عيسىu داراى اتفاقات بسيار نادرى مىباشد، حضرت مريمJ بطور نا متعارف و بدون همسر باردار شد. مردم ايشان را ملامت كردند و گفتند:
)يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً((13).
اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت زن بد كارهاى.
حضرت مريمJ به گهواره اشاره كرد.
)فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً((14).
(مريم) به او اشاره كرد، گفتند: چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم؟!
در اين هنگام حضرت عيسىكه از تولّدش چند روزى گذشته بود،فرمود:
)إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً((15).
(ناگهان عيسى [u] زبان به سخن گشود و) گفت: من بنده خدايم، اوكتاب آسمانى به من داده و مرا پيامبر قرار داده است.
باردار شدن غير طبيعى حضرت مريمJ و سخن گفتن و ادّعاى نبوّت حضرت عيسىu در گهواره از باورهاى يك مسلمان به شمار مىرود.
اميرالمؤمنينu مولود كعبه:
بعد از بيان مواردى از امور غير عادى كه در قرآن مجيد آمده است، به نقلكيفيّت ولادت مولود كعبه حضرت اميرالمؤمنينu مىپردازيم.
تمام علماء شيعه و اهل تسنّن متّفقاند كه حضرت اميرالمؤمنينu درشامگاه سيزده رجب در داخل خانة كعبه متولّد شدند. شيخ مفيدR در ارشاد(16)، شيخ طوسىR در امالى(17) وعلّامه حلّىR در كشف الحق(18) و علماى اهل تسنّن چون مسعودى در اثبات الوصية(19)، دهلوى در سيرة الخلفاء(20)، حافظ ابوعبداللَّه شافعى در كفاية الطالب(21)، ابن صباغ مالكى در فصول المهمّة(22) وآلوسى(23) معترفاند كه حضرت اميرالمؤمنينu به نحوهاى غير عادى در كعبه تولّد يافتند.
امام صادق در رابطه با ولادت حضرت اميرالمؤمنين مى فرمايند:
«كان العبّاس بن عبدالمطّلب و يزيد بن قعنب جالسين ما بين فريق بنىهاشم إلى فريق عبدالعزّى بإزاء بيت اللَّه الحرام؛ إذ أتت فاطمة بنت أسد بن هاشم، اُمّ أميرالمؤمنينu و كانت حاملة بأميرالمؤمنينu تسعة أشهر وكان يوم التمام؛
عباس عموى پيامبر و يزيد ابن قعنب روبروى خانه كعبه درميان بنى هاشم و طايفه عبدالعزّى نشسته بودند. در اين هنگام فاطمه بنت أسد مادر اميرالمؤمنينu وارد مسجد الحرام شد. ايشان در ماه نهم باردارى به اميرالمؤمنينu بود آن شب از شبهاى بود كه ماه كامل بود.
قال: فوقفت بإزاء البيت الحرام وقد أخذها الطلق فرمّت بطرفها نحو السماء وقالت: أي ربّ إنّي مؤمنة بك وبما جاء به من عندك الرسول وبكلّ نبيّ من أنبيائك وبكلّ كتاب أنزلته وإنّي مصدّقة بكلام جدّي إبراهيم الخليل وإنّه بنى بيتك العتيق؛
فاطمه در حالى كه درد زايمان ايشان را فرا گرفته بود روبروى خانة كعبه ايستاده بود. به آسمان نيم نگاهى انداخت و گفت: پروردگارا! من به تو و هر چه فرستادگانت آوردهاند و به هر كتابى كه فرو فرستادهاى ايمان دارم، و سخن جدّم ابراهيم خليلu را تصديق مىكنم و او بود كه خانة تو را ساخت.
فأسألك بحقّ هذا البيت ومن بناه وبهذا المولود الّذي في أحشائي الّذي يكلّمني ويؤنسني بحديثه، وأنا موقنة أنّه إحدى آياتك ودلائلك، لمّايسرّت عليّ ولادتي؛
پروردگارا تو را سوگند مىدهم به اين خانه و به كسى كه آن را ساخت و به فرزندى كه در درون خود دارم، كه با سخن گفتن با او خو گرفتهام و من يقين دارم كه او يكى از نشانهها و آيات توست، به دنيا آوردن او را براى من آسان گردان.
قال العبّاس…: فلمّا تكلّمت فاطمة بنت أسد ودعت بهذا الدعاء رأيناالبيت قد انفتح من ظهره ودخلت فاطمةJ فيه وغابت من أبصارنا ثمعادت الفتحة والتزقت بإذن اللَّه؛
عبّاس گفت: هنگامى كه سخنان و دعاهاى فاطمهJ به پايان رسيد، خانة كعبه را ديديم كه شكافته شد و فاطمهJ به درون آن رفت و ازديدگان ما پنهان گشت سپس آن شكاف و رخنه به اذن خداوند به صورت نخست بازگشت.
فرمنا أن نفتح الباب لتصل إليها بعض نسائنا فلم ينفتح الباب، فعلمنا أنّ ذلك أمر من أمر اللَّه تعالى وبقيت فاطمةJ ثلاثة أيّام؛
هر چه خواستيم كه درب كعبه را باز كنيم تا زنان ما به يارى فاطمهJ بشتابند، نتوانستيم، و دريافتيم اين امر الهى است، و فاطمهJ سه روز در آنجا بود.
… فلمّا كان بعد ثلاثة أيّام انفتح البيت من الموضع الّذي كانت دخلت فيه، فخرجت فاطمةJ وعليu على يديها.
پس از سه روز خانة كعبه دوباره از همانجايى كه فاطمهJ واردشده بود شكافته شد و ايشان در حالى كه علىu را در آغوش داشت خارج شد.
ثم قالت:… أنّ اللَّه تعالى اختارني وفضلّني عليهما وعلى كلّ من مضىقبلي من نساء العالمين، لأنّي ولدت في بيته العتيق وبقيت فيه ثلاثة أيّام، آكل من ثمار الجنّة؛
سپس فاطمهJ گفت:… خداوند متعال مرا برگزيد و بر آسيه و مريم و زنان پيش از خودم، برترى بخشيد، زيرا من در خانة خدا وضع حمل كردم و در آنجا سه روز ماندم و از ميوههاى بهشتى تناول مىكردم.
… فلمّا رآه أبوطالب سرّ وقال عليّu: السّلام عليك يا أبه ورحمة اللَّه وبركاته؛
ابوطالب هنگامى كه فرزندش را ديد شادمان گشت و علىu به اوفرمودند: سلام و رحمت خدا بر تو باد اى پدر.
ثمّ دخل رسول اللَّه4 فلمّا دخل اهتزّله أميرالمؤمنينu وضحك في وجهه وقال: السّلام عليك يا رسول اللَّه ورحمة اللَّه وبركاته، ثم تنحنح بإذن اللَّه وقال: )بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْفِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِفَاعِلُونَ((24)
سپس رسول اللَّه4 وارد شد، اميرالمؤمنينu تكانى خوردند ودر صورت ايشان خندهاى نمودند و باذن خداوند فرمودند: (بنامخداوند بخشنده بخشايشگر، مؤمنان رستگار شدند * آنها كه درنمازشان خشوع دارند * و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند * وآنها كه زكات را انجام مىدهند).
… فقال رسول اللَّه4 أنت واللَّه أميرهم وأنت واللَّه دليلهم وبكيهتدون(25).
سپس رسول اللَّه4 فرمودند: بهخدا سوگند تو أميرمؤمنان هستى وبه خدا سوگند تو راهنماى آنان هستى و آنان بوسيله تو هدايت مىشوند.
گروه زيادى شاهد شكافتن كعبه و واردن شدن فاطمه بنت أسدJ در آن بودند. ورود ايشان از غير باب بيت بود و در مدّت سه روز هر چه تلاش كردندنتوانستند درب را باز كنند. همة اينها براى اين بود كه در آينده كسى به سادگىنتواند اين واقعه را داستانى خيال پردازانه بداند. ولادت اميرالمؤمنينu در داخل كعبه واقعيّت و حقيقتى تاريخى است كه هيچ يك از علماى اهل سنّتياراى انكار آن را ندارد. انكار اين واقعه برابر با انكار كتب معتبر و روايات صحيح اهل سنّت خواهد بود.
يكى از نشانههاى مؤمنان ايمان به غيب است. به همان مبنا و اساسى كه پذيرفتهايم آتش براى حضرت ابراهيمu گلستان گشت، عصاى موسىu سحر جادوگران را بلعيد و حضرت عيسىu بدون پدر متولّد شد و در گهواره سخن گفت و ادّعاى نبوّت كرد، به همان دليل باور داريم كه حضرتاميرالمؤمنينu در كعبه بدنيا آمدند و هنگامى كه رسول اللَّه4 را ديدند، آياتى از قرآن مجيد كه هنوز نازل نشده بود را تلاوت نمودند.
تلاوت قرآن پيش از نزول:
پرسشى كه ممكن است به ذهن آيد اين است كه چگونه اميرالمؤمنينu در بدو تولّد قرآن تلاوت نمودند؟ حال آنكه پيامبر اسلام 4، در حدود ده سال ديگر به نبوّت مبعوث مىگردند. با كمى تأمّل در آنچه بيان شد درخواهيم يافت كه پاسخ اين پرسش بسيار روشن است. به همان دليلى كه حضرت عيسىu درگهواره ادعاى نبوّت مىكند، اميرالمؤمنينu در نوزادى قرآن تلاوت مىنمايند. اگر تلاوت قرآن توسّط حضرت اميرالمؤمنينu دور از ذهن و بعيد است، ولادت حضرت عيسىu بدون پدر و ادّعاى نبوّت او در گهواره بسيار دورتر از ذهن و عجيبتر مىباشد. اگر مىتوانيد داستان عيسىu را انكار كنيد، ولادت اميرالمؤمنينu در كعبه و تلاوت قرآن توسّط ايشان را نيز انكار كنيد. اگر امامت امام جوادu در 9 سالگى و امام هادىu در 4 سالگى و امامت حضرت ولىعصر (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) در 5 سالگى بعيد است، ادعاى نبوّت در گهواره بسيار از ذهن دورتر مىباشد و باور و اعتقاد به آن دشوارتر. ما به حكم ايمان و اعتقاد خود هيچ يك را انكار نمىكنيم.
ائمّهG داراى دو بُعد انسانى و نورانى:
براى روشنتر شدن مطلب بايد به اين نكته توجّه كرد كه ما براى حضرات معصومينG دو مقام قائل هستيم. 1 – مقام بشريّت و انسانيّت. 2 – مقام وحى و نورانيّت. خداوند متعال در قرآن كريم اين دو جايگاه را بر شمرده است.
)قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ((26).
بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما، (امتيازم اين است) كه به من وحى مىشود.
كسى كه داراى مقام وحى و نورانيّت است، در همان روزهاى نخست ولادت به نبوّت مبعوث مىگردد. يا در همان روزها به امامت مىرسد و قرآن نازل نشده را تلاوت مىكند و در دورانى كه جنين است با مادر سخن مىگويد. نقلاست: هنگامى كه اميرالمؤمنينu در رحم مادر بودند، روزى مادرشان همراه با جعفر به مسجد الحرام رفتند. پس از ورود، جعفر قصد كرد به سمت بتها برود.ناگهان اميرالمؤمنينu از داخل رحم فرياد بر آوردند اى برادر! به كجا؟ و او را ازرفتن به سوى بتها نهى فرمودند(27).
آرى! هر پيامبر و امامى داراى دو جنبه مىباشد. جنبة بشريّت و جنبة نورانيّت.
مشركان اعتراض كردند كه اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و دربازار راه مىرود.
)قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ((28).
گفتند: چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟
خداوند در پاسخ به اعتراض مشركان فرمود:
)وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِيالْأَسْوَاقِ((29).
ما هيچ يك از رسولان را پيش تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مىخورندو در بازارها راه مىرفتند.
همة پيامبران و امامان به حكم اينكه انسان هستند، گرسنه و بيمارمىشوند، احساس درد و ناراحتى مىكنند و نيازهاى جسمى و جنسى دارند. بهعنوان نمونه، پيامبر اسلام4 در جنگ خندق از شدّت گرسنگى بر كمر خويشسنگ بستند(30).
امّا اگر جنبه نورانيّت آنان لحاظ شود، در نوزادى قرآن نازل نشده را مىخوانند. آنان شاهد و تماشگر آفرينش تمام مخلوقات هستند، لذا چيزى ازآنان پنهان و غايب نيست.
امام باقرu در رابطه با جايگاه ائمّهG به محمّد بن سنان مىفرمايند:
«ثمّ خلق جميع الأشياء وأشهدهم خلقها»(31).
سپس اشياء ديگر را آفريد و آنان را شاهد بر خلقت موجودات قرار داد.
امام جواد در خردسالى:
زكريّا بن آدم(32) كه از روات معتبر است مىگويد:
«إنّي لعند الرّضا u اذ جيء بأبي جعفرu وسنّه أقلّ من أربع سنين، فضرب بيده إلى الأرض ورفع رأسه إلى السماء فأطال الفكر؛
خدمت امام رضا u بودم، كه امام جوادu را آوردند در حالى كه سن او كمتر از چهار سال بود. او با دست خود به زمين زد و به آسمان نگريست و به فكر فرو رفت.
فقال له الرّضاu: بنفسي فلم طال فكرك؟ فقال: فيما صنع بأمّي فاطمةJ ، أما واللَّه لاُخرجنّهما ثمّ لاُحرقنّهما ثمّ لاُذرينّهما ثمّ لا نسفنّهما في اليمّ نسفا؛
امام رضاu به او فرمودند: چرا به فكر فرو رفتى؟ امام جوادu پاسخ دادند: رفتارى كه با مادرم فاطمهJ كردند مرا به فكر فرو برد. بهخدا سوگند، آن دو نفر را از قبر بيرون مىآورم، مىسوزانم و سپسخاكستر آنها را به باد و دريا مىدهم.
فاستدناه وقبّل بين عينه، ثمّ قال: بأبي أنت واُمّي أنت لها يعني الإمامة»(33).
سپس امامu او را در آغوش گرفتند و ميان دو چشمش را بوسيدند و فرمودند: پدر و مادرم به فدايت تو براى اين كار شايستهاى. (و توامام خواهى شد).
شهادت عصاى امام جواد:
يحيى ابن اكثم در سامرا قاضى بود و از دانشمندان دربار خلافت عبّاسىبه شمار مىرفت. او مىگويد: با امام جوادu در مورد مسائل علوم آل محمّد4 بحث، گفتگو و مناظره داشتم. تا اينكه روزى
«دخلتُ أطوف بقبر رسول اللَّه 4 فرأيت محمّد بن علي الرضاH يطوف به. فناظرته في مسائل عندي فأخرجها إليّ فقلت له؛
به زيارت روضة رسول اللَّه 4 رفتم و امام جوادu را ديدم كه ايشان نيز به زيارت آمدهاند. مسائلى را پرسيدم و ايشان پاسخ دادند. سپس عرض كردم:
واللَّه إنّي اُريد أن أسألك مسألة وإنّي واللَّه لأستحيي من ذلك. فقال لي: أنا اُخبرك قبل أن تسألني.
بهخدا سوگند، مىخواهم از شما سؤالى بپرسم امّا شرم دارم. امامu فرمودند، پيش از آنكه بپرسى من سؤالت را بازگو مىكنم.
تسألني عن الإمام، فقلت: هو واللَّه هذا. فقال: أنا هو، فقلت: علامة؟
امام u فرمودند: پرسشات در مورد امام است. عرض كردم: بهخدا سوگند پرسشم همين بود. امام u فرمودند: من امام هستم، پرسيدم: علامت آن چيست؟
فكان في يده عصا فنطقت وقالت: إنّ مولاي إمام هذا الزمان وهوالحجة»(34).
در دست ايشان عصايى بود كه به سخن در آمد و گفت: مولاى من امام و حجّت اين زمان هستند.
به همان دليلى كه مىپذيريم عصاى حضرت موسىu ، سحر جادوگران را بلعيد و آن مطلب را انكار نمىكنيم، همينطور مىپذيريم كه عصاى امام جوادu به امامت ايشان شهادت دهد. ما به حكم ايمان خود بين اين دو واقعه هيچ تفاوتى نمىگذاريم و به هر دو باور و اعتقاد داريم.
تمام ائمّهG نشانههاى بزرگ الهى هستند امّا تنها اميرالمؤمنينu وامام جوادu در يك لقب مشترك هستند كه در زيارت نامة هر دو آمده است:
«السّلام عليك يا آية اللَّه العظمى»(35).
سلام بر تو اى نشانه بزرگ خداوند.
آري! تمام ائمّهG نشانههاى بزرگ خداوند هستند، امّا فقط در مورد اين دوبزرگوارH به اين عنوان تصريح شده است.
مناظرة امام جوادu با ابن اكثم:
مأمون قصد داشت دخترش را به عقد امام جوادu در آورد امّا بنىعباساعتراض كردند. به همين دليل مأمون حيلهاى انديشيد و گفت با حضورامامجوادu مجلس مناظره تشكيل مىدهم. اگر امام جوادu پيروز شد، بنىعباس به ازدواج رضايت مىدهند و اگر شكست خورد، آبروى او مىريزد. او در هر دو صورت خود را پيروز ميدان مىديد. مجلس مناظره برگزار شد و يحيى ابن اكثم با سختترين سؤالها آمده بود كه ناتوانى امام جوادu را ثابت كند. يحيى ازمأمون اجازه گرفت و از امام جوادu پرسيد:
«ما تقول في محرم قتل صيدا»؛
نظر شما در رابطه با كسى كه احرام بسته است و صيدى را بكشد چيست؟
امام جوادu در پاسخ، پرسش فوق را به يازده جزء تقسيم كرده فرمودند:
«قتله في حلّ أو في حرم؟ عالماً أو جاهلاً؟ عمداً أو خطاً؟ عبداً أو حرّاً؟صغيراً أو كبيراً؟ مبدئاً أو معيدا؟ من ذوات الطير أو من غيرها؟ من صغارالصيد أو من كبارها؟ مصرّاً عليها أو نادماً؟ باللّيل في وكرها أو بالنهارعياناً؟ محرماً للحجّ أو للعمرة؟»
صيد را در حرم كشته است يا نه؟ عالم به حكم بوده است يا جاهل؟ عمداً بوده يا ندانسته؟ قاتل برده بود يا آزاد؟ كودك بوده يا بزرگسال؟ بار نخست بوده يا نه؟ صيد پرنده بود يا نه؟ كوچك بود يا نه؟ قاتل پشيمان شد يا نه؟ در شب و در لانهاش آن را كشت يا در روز؟ احرام او براى حجّ بوده است يا عمره؟
پس از اينكه امام جوادu اين فروع را بيان كردند، يحيى ابن اكثم حيرتزده خاموش شد و سخنى نگفت(36).
هنگامى كه امامu در جايگاه نورانيّت قرار دارد، مسائلى از اين دست بسيار طبيعى و عادى است، زيرا جهان خلقت و آفرينش، در محضر آنان خلق شده است. و چيزى از نظر آنان غايب و مخفى نمىباشد.
اميرالمؤمنينu و شتاب در پاسخ:
روزى عمر به اميرالمؤمنينu عرض كرد:
«إنّك لتعجل في الحكم والفصل للشيء إذا سئلت عنه؛
شما در پاسخ مسايل مورد سؤال عجله مىكنيد.
فأبرز عليّ كفّه وقال له: كم هذا، فقال عمر: خمسة، فقال: عجلت أباحفص، قال: لم يخف عليّ؛
اميرالمؤمنينu دست خود را به عمر نشان دادند وفرمودند: چند تا است؟ عمر عرض كرد: پنج تا. اميرالمؤمنينu فرمودند: زود پاسخ دادى و عجله كردى. عمر عرض كرد: چيزى بر من پنهان نبود.
فقال عليu: وأنا أسرع فيما لا يخفى عليّ»(37).
اميرالمؤمنين فرمودند: من نيز در پاسخى كه برايم پنهان نيست شتاب مىكنم.
آيا چيزى از ائمّة اطهارG مخفى و پنهان مىباشد؟ تمام ممكنات وعالم خلقت از وجود مبارك و مقدّس آنان مستفيد(38) و مستفيض(39) شده است، و همة چيز در دست و به اختيار آنان است.
آموزگاران خلايق:
معصومينG معلّم و مربّى همة عالم خلقت هستند. در اين رابطه رسولاللَّه4 مىفرمايند:
«فسبّحنا فسبّحت الملائكة وهلّلنا فهلّلت الملائكة»(40).
ما خداوند را تسبيح نموديم سپس فرشتگان و ما خداوند را به يكتايى ياد كرديم آنگاه فرشتگان.
تمام ملائكه و موجودات عالم ما فوق از پيروان و شيعيان اميرالمؤمنينu هستند.
خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد:
)وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ((41).
و ابراهيم [u] جزء پيروان او بود.
در برخى از تفاسير آمده است كه حضرت ابراهيمu نيز از شيعيان اميرالمؤمنينu مىباشد(42).
هر چند حضرت ابراهيمتقدّم طولى و زمانى بر اميرالمؤمنيندارد امّا از ايشان تأخّر عرضى دارد. يعنى مقام و مرتبت اميرالمؤمنينu والاتراز تمام انبياء به جز نبىّ خاتماست.
كروبيان، پيروان اميرمؤمنان:
حضرت موسىu خداوند متعال را به اسم ربّ مخاطب قرار داد و عرضكرد: خداوندا! تو تربيت كنندة همة مخلوقات هستى، مىخواهم تجلّى ربوبيّتات را نظاره كنم:
)قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ((43).
(موسىu) عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم.
خداوند متعال در پاسخ به حضرت موسىu فرمود:
)قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً((44).
پروردگار فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر اگر درجاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد» امّا هنگامى كه پروردگارش بركوه جلوه كرد، آن را همسانِ خاك قرار داد و موسى[u] مدهوش به زمين افتاد.
خداوند فرمود: «لَن تَرَانِي» (45)، يعنى هرگز مرا نخواهى ديد. كوه توان تجلّى ربوبيّت خداوند را نداشت و از هم فرو پاشيد، اگر خداوند با تجلّى الوهيّت بركوه جلوه مىكرد، چه اتّفاقى رخ مىداد؟!
براى روشنتر گرديدن اين آيه به روايتى از امام صادقu توجّه فرماييد:
«إنّ الكرّوبيّين قوم من شيعتنا من الخلق الأوّل جعلهم اللَّه خلف العرش، لوقسّم نور واحد منهم على أهل الأرض لكفاهم، ثم قال: إنّ موسىu لمّا سئل ربّه ما سأل، أمر واحداً من الكرّوبيّين فتجلّى للجبل وجعله دكّا»(46).
كرّوبيان گروهى از نخستين شيعيان ما هستند كه خداوند آنان را در وراى عرش قرار داده است. اگر نور يكى از آنان به زمين بتابد، اهل زمين ديگر نيازى به نور ندارند. سپس فرمودند: هنگامى كه حضرت موسىu از خداوند درخواست تجلّى كرد، خداوند متعال به يكى از آنان دستور داد كه بر كوه تجلّى كند پس با نور او كوه از هم فروپاشيد.
وقتى نور يكى از شيعيان اميرالمؤمنينu كوه را متلاشى مىكند، نورخود اميرالمؤمنينu چه توان و قدرتى خواهد داشت؟
اميرالمؤمنينu مىفرمايند:
«أنا الّذي يصلّي عيسى خلفي»(47).
من آن كسى هستم كه عيسى[u] در نماز به او اقتدا مىكند.
جاهلان گذشته و حال:
ائمّة اطهارG در مقام نورانيّت به همة عالم اشراف دارند. امّا متأسفانهاين بزرگواران در چه عصر و زمانى مىزيستند؟ قدر آنان را نمىدانستند، و بهجاى استفاده از علوم متصّل به علم الهى سؤالات پيش پا افتاده از آنان مىپرسيدند.
اميرالمؤمنينu بارها فرمودند:
«سلوني قبل أن تفقدوني»(48).
پيش از آنكه مرا از دست دهيد، پرسشهايتان را بپرسيد.
امّا نادانى چون سعد بن أبى وقّاص مىپرسد: چند مو در سر و صورتِ منوجود دارد(49)؟!
اميرالمؤمنينu بارها به سينه خود اشاره مىكردند و مىفرمودند:
«إنّ ههنا لعلماً جمّا لو وجدت له حملة»(50).
در اين جا علم فراوانى است، اى كاش جويندهاى براى آن مىيافتم.
نه در گذشته و نه در حال حاضر و نه در آينده كسى قدر آنان را نشناخت ونمىشناسد و نخواهند شناخت. امروزه ما با گروهى معاند، لجوج و نادان مواجه هستيم كه فتوى و دستور ويرانى قبور مطهّر آنان را مىدهند. اين طرز تفكّر وانديشه منحطّ(51) يك ننگ بسيار بزرگ بر دامن بشريّت است.
هنگامى كه يزيد (لعنه اللَّه) در برابر اسراء و خانوادة سيّد الشهدا u به سرمطهّر و مبارك ابا عبداللَّهu جسارت مىكرد، يك يهودى گفت: شما با فرزندپيامبرتان اينگونه رفتار مىكنيد؟ اگر از حضرت موسىu نوادهاى در حال حاضرموجود بود شايد او را عبادت مىكرديم(52).
هراز چند گاهى سخنان سخيف آنان به گوش مىرسد. حال فتوى دادهاندكه بايد همانند سامرا، نجف و كربلا را با خاك يكسان نمود، زهى تفكّر باطل وانديشه سخيف.
جاى تعجّب و شگفت از كسانى است كه مىخواهند با اين موجودات كوردل و پست، باب گفتگو و مراوده باز كنند!!. انسان خفته را مىشود از خواب بيداركرد، امّا كسى كه خود را به خواب زده هرگز نميتوان بيدار كرد.
اينان و سر دستههايشان از روز نخست سوگند خوردهاند كه توحيد و ياداهل بيت را به خاك بسپارند، مگر معاويه (لعنه اللَّه) آنگاه كه شهادت بررسالت از بانگ مؤذّن به گوش رسيد، نگفت:
«لا واللَّه دفناً دفناً»(53).
به خدا سوگند آن را به خاك مىسپارم.
اين گونه فتواها از كسانى كه در سرزمين وحى زندگى مىكنند و حاكمشان خود را خادم الحرمين مىنامد به هيچ وجه پسنديده و زيبا نيست.
1) سوره مائده، آيه 35.
2) طور، حد، اندازه (فرهنگ معين).
3) سوره بقره، آيات 4 و 3.
4) سوره انبياء، آيه 60.
5) سوره انبياء، آيه 68.
6) منجنيق: آلتى مركّب از فلاخن مانندى بزرگ كه بر سر چوبى قوى تعبيه مىشد و درجنگهاى قديم بوسيلة آن سنگ و آتش بهطرف دشمن پرتاب مىكردند (فرهنگ معين).
7) سورة انبياء، آيه 69.
8) سورة شعرا، آيه 38.
9) سورة طه، آيه 65.
10) سورة طه، آيه 66.
11) سورة طه، آيه 67.
12) سورة طه، آيه 21.
13) سورة مريم، آيه 28.
14) سورة مريم، آيه 29.
15) سورة مريم، آيه 30.
16) ارشاد، صفحه 9.
17) امالى شيخ طوسىR، صفحه 707.
18) كشف الحق، صفحه 233.
19) اثبات الوصية، صفحه 129.
20) سيرة الخلفا، به نقل از كتاب علىu من المهد إلى اللحد.
21) كفاية الطالب، صفحه 406.
22) فصول المهمة، صفحه 12.
23) شرح عينية صفحه 75.
24) سورة مؤمنون، آيات 4 و 1.
25) بحار الانوار، جلد 35 صفحة 36.
26) سورة كهف، آيه 110.
27) بحار الانوار، جلد35 صفحة 17.
28) سورة فرقان، آيه 7.
29) سورة فرقان، آيه 20.
30) بحار الانوار، جلد 20 صفحة 198.
31) بحار الانوار، جلد 25 صفحة 25.
32) زكريّا بن آدم از اصحاب خاصّ امام رضاu مىباشد. روزى شخصى خدمت امامu شرفياب شد و عرض كرد: خانهام دور است و نمىتوانم به آسانى خدمت شما برسم ازچه كسى مسائلم را بپرسم؟ امامu فرمودند: از زكريّا او در دين و دنيا امين است (وسايلالشيعه، جلد 27 صفحة 146).
33) بحار الانوار، جلد 5 صفحة 59.
34) كافى، جلد 1 صفحة 353.
35) المزار، صفحة 206 زيارت اميرالمؤمنينu و بحار الانوار، جلد 99 صفحة 21 زيارت امام جوادu.
36) بحار الانوار، جلد 10 صفحة 382.
37) بحار الانوار، جلد 40 صفحة 147.
38) مستفيد: بهرهمند، فايده گيرنده (فرهنگ معين).
39) مستفيض: طالب فيض، فيض برنده (فرهنگ معين).
40) بحار الانوار، جلد24 صفحه 89.
41) سورة صافات، آيه 83.
42) مدينة المعاجز، جلد 3 صفحه 365.
43) سورة اعراف، آيه 143.
44) سورة اعراف، آيه 143.
45) لن: گاهى اوقات معناى نفى ابدى را مىرساند (شرح عوامل در نحو).
46) بصائر الدرجات، صفحة 89 و تفسير صافى، جلد 2 صفحه 235.
47) مشارق انوار اليقين، صفحة 270.
48) ارشاد، جلد 1 صفحة 35 و منابع اهل تسنّن: كنز العمّال، جلد 13 صفحة 165.
49) امالى صدوق، صفحة 196.
50) بحار الانوار، جلد 65 صفحة 224.
51) منحط: پست، پايين (فرهنگ معين).
52) بحار الانوار، جلد 45 صفحة 139.
53) بحار الانوار، جلد33 صفحة 170 و منابع اهل تسنّن: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد5 صفحة130.