زيارت اهل قبور

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(1).

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيله‏اى براى تقرّب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيد
پيامبر  مى‏ فرمايند:«من زار قبري وجبت له شفاعتي»(2).هر كس آرامگاه مرا زيارت نمايد، بر من است كه او را شفاعت نمايم.

راوى اين سخن عبداللَّه ابن عمر از شخص رسول اللَّه  است. اين روايت در كتب فقهى مذاهب چهارگانة اهل ‏تسنّن، ذكر شده و آنان بر اساس اين روايت فتوى داده‏اند(3).

بر اساس اين روايت، رسول اللَّه مى‏فرمايند: هر كس كه مرا زيارت نمايد، حقّ شفاعت بر گردن من خواهد داشت. چگونه مى‏شود زيارت رسول اللَّه كارى ناپسند و مذموم باشد در حاليكه ايشان 3 بابت اين عمل وعدة‏ شفاعت مى‏دهند؟!

تقى الدين سبكى شافعى يكى از علما و محدّثين عامّه به شمار مى‏رود، كه در ميان آنان از اعتبار و احترام ويژه ‏اى‏ برخوردار است. وى در كتاب خود به نام «شفاء السقام في زيارة خير الأنام» (4) روايتى را از رسول اللَّه  بدين مضمون‏ نقل می نمايد: «من جائني زائراً لا تحمله إلّا زيارتي كان حقّاً علىّ أن أكون له شفيعاً يوم القيامة»(5).

هر كس به سوى من حركت نمايد و تنها هدف و انگيزه او، زيارت من باشد، بر من واجب است كه در روز قيامت او را شفاعت كنم.

بنابر نقل اهل تسنّن، رسول اللَّه فرموده ‏اند:

«من حجّ فزار قبري بعد وفاتي كمن زارني في حياتي»(6).

هر كس فريضة حجّ را بجا آورد و مرا پس از وفات، زيارت نمايد. او همانند كسى است كه در دوران حياتم مرا؛ ‏ زيارت نموده است.

بر اساس اين روايت ثواب و آثار زيارت رسول اللَّه 3 در حيات و پس از آن يكسان است.

در اين زمينه، روايات فراوانى خصوصاً در كتب عامّه، وجود دارد. از اين مجموعه روايات، به عنوان نمونه، روايتى را نقل مى‏نماييم. رسول اللَّه 3 فرموده‏اند:

«من حجّ البيت ولم يزرني فقد جفاني»(7).

هر كس به حجّ مشرّف گردد و مرا زيارت نكند، به من جفا نموده است.

اين روايات را اهل تسنّن در كتب معتبر خود نقل نموده‏اند. نكتة مهم‏تر آنكه مذاهب چهارگانه آنان بر اساس اين ‏روايات به استحباب زيارت روضة مباركة رسول اللَّه 3 فتوى داده‏اند. با توجّه به صراحت روايات و فتوى علماى عامّه،ابن تيميّه و پيروان وى قادر به تحريم زيارت به صورت كلّى نگرديده‏اند.

وهّابيان و تحريم سفر زيارتى:

با توجّه به روايات فراوان در خصوص زيارت رسول اللَّه 3 وهّابيان به اين نتيجه رسيدند كه در اين رابطه‏ نمى‏توانند كارى از پيش ببرند. لذا از راه ديگرى وارد شدند و بوسيدن مراقد، دست گذاشتن بر آنها و سفر براى زيارت را ممنوع و تحريم كردند. آنان بر اين باور هستند كه زيارت رسول اللَّه 3 اشكال ندارد. امّا نبايد براى زيارت ايشان بار وتوشه سفر را آماده نمود. به عبارت ديگر «شدّ الرحال» بار سفر بستن به قصد زيارت رسول اللَّه 3 حرام و ممنوع است.در اين زمينه روايتى را به رسول اللَّه 3 نسبت مى‏دهند كه ايشان 3 فرموده‏اند:

«لا تشدّوا الرحال إلّا إلى ثلاثة مساجد، مسجدي هذا والمسجد الحرام والمسجد الأقصى»(8).

بار سفر مبنديد بجز براى سه مسجد، مسجد من [مسجد النبي 3]و مسجد الحرام و مسجد الأقصى.

بر اساس اين روايت ابن‌تيميّه و پيروان وى معتقد به حرمت سفر براى زيارت رسول اللَّه3 و هر شخص ديگرى‏ هستند، و تنها سفر براى عبادت كردن در سه مسجد فوق را بدون اشكال مى‏دانند.

بررسى مضمون روايت:

اشكالات متعدّدى بر اين روايت وارد مى‏باشد كه نشان از عدم صدور روايت از پيامبر اكرم3 دارد. از جمله:

1 – بنابر اين روايت فقط مسافرت براى آن سه مسجد بدون اشكال است، و هر نوع مسافرت ديگر، چون ديدن ‏والدين و صلة ارحام، يا تفريح و گشت و گذار حرام است. آيا گويندگان اين سخن به عوارض و لوازم گفته‏هاى خود ملتزم ‏هستند؟!

2 – بنابر اين روايت كسانى كه به حجّ مشرّف مى‏شوند نمى‏توانند، اعمال حجّ را به صورت كامل انجام دهند زيرا نمى‏توانند، به منا، عرفات و مشعر الحرام سفر نمايند، و فقط بايد در مسجد الحرام بمانند!

3 – اشكال ديگر آن است كه نمى‏توانيم براى مبارزه با دشمنان اسلام و جهاد در راه خدا مسافرت نماييم. آيا عقل ‏مى‏پذيرد كه بخاطر حرمت مسافرت، در خانه بنشينم و براى دفاع از خود مسافتى را نپيماييم؟!

4 – اين روايت با دستور صريح قرآن كريم مخالف است. زيرا خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:

)فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ((9).

چرا از هر گروهى از آنان طايفه‏اى كوچ نمى‏كند تا در دين آگاهى يابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود،آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خود دارى كنند.

كلمه لولا براى برانگيختن است(10)، بر اساس اين آيه خداوند متعال مى‏فرمايد: چرا مسافرت نمى‏كنيد؟ بايد فقه واحكام دين را بياموزيد و به ديگران آموزش دهيد. لذا مسافرت براى تبليغ و ترويج دين واجب است. امّا بر اساس مفاد روايت سابق هر گونه سفر براى يادگيرى و تحصيل معارف دينى حرام و ممنوع است. در نتيجه حديثى كه وهّابيون براى‏ حرمت زيارت به آن استناد مى‏كنند مخالف كتاب خدا است و از قابليّت استدلال ساقط مى‏گردد.

رفتن پيامبر 3 به مسجد قبا:

در كتب معتبر اهل تسنّن رواياتى مخالف با روايتى كه تنها سفر براى سه مسجد را جايز مى‏دانست، وجود دارد از جمله:

«كان النبيّ3 يأتي مسجد قباء كلّ سبت ماشياً وراكباً»(11).

پيامبر 3 شنبة هر هفته، پياده يا سواره به مسجد قبا مى‏رفتند.

رسول اللَّه3 هر هفته از مدينه به مسجد قبا مى‏رفتند. آيا از مدينه به مسجد قبا رفتن را مسافرت نمى‏گويند؟ آيا مسافرت پيامبر3 به مسجدى غير از سه مسجد مذكور انجام كار حرام بوده است؟ العياذ باللَّه.

آيا وهّابيان از خدا نمى‏هراسند كه اين گونه با دين و احكام الهى بازى مى‏كنند؟

زيارت قبور در روايات عامّه:

تا بدين جا به اين نتيجه رسيديم كه زيارت روضة مباركة رسول اللَّه 3 و سفر براى زيارت ايشان 3 اشكالى ‏ندارد. امّا نكتة حائز اهميّت اين است كه اهل تسنّن در كتب خود رواياتى نقل نموده‏اند كه بر اساس آنها نه تنها زيارت روضة‏ رسول اللَّه 3 بلكه زيارت قبور ديگران نيز بدون اشكال است.

آدمى در اين جا متحيّر و مبهوت مى‏ماند كه ابن تيميّه و پيروان وى بر اساس كدام حديث و سنّت، قائل به تحريم ‏زيارت قبور شده‏اند؟!

بنا به نقل آنان رسول اللَّه 3 فرموده‏اند:

«زوروا القبور فإنّها تذكّركم الآخرة»(12).

قبرها را زيارت كنيد، زيرا اين كار شما را به ياد آخرت مى‏اندازد.

در روايتى ديگر پيامبر اكرم 3 مى‏فرمايند:

«كنت نهيتكم عن زيارة القبور، فزوروها فإنّها تزهد في الدنيا وتذكّر الآخرة»(13).

شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم، امّا حال به زيارت قبور برويد، زيرا شما را در دنيا زاهد مى‏كند و به ياد آخرت مى‏اندازد.

اهل سنّت از عايشه حديثى نقل مى‏كنند كه:

«إنّ رسول اللَّه  رخّص في زيارة القبور»(14).

پيامبر  اجازه دادند كه قبرها را زيارت كنيم.

آنان در كتب خود آورده ‏اند كه:

«زار النبي  قبر اُمّه فبكى وأبكى من حوله»(15).

پيامبر  قبر مادرشان را زيارت كرده خود گريستند و ديگران نيز منقلب شدند و گريه كردند.

متأسّفانه اهل سنّت در كتب خود پس از اين روايت نكاتى بيان كرده‏اند، مبنى بر اينكه مادر گرامى رسول اللَّه 3‏ مشرك بوده است! حال آنكه ما بر اساس كلام معصوم شهادت مى‏دهيم:

«أشهد يا رسول اللَّه أنّك كنت نوراً في الأصلاب الشامخه والأرحام المطهّرة»(16).

شهادت مى‏دهم اى رسول خدا 3 كه تو نورى در صلب‏هاى والا مقام و رحم‏هاى پاكيزه بودى.

خاطره‏اى از سفر به حجّ:

در گذشته در مسجد الحرام و مسجد النبي 3 شش تريبون (كرسى) براى مذاهب اسلامى وجود داشت. امّا امروزه چهار تريبون وجود دارد و شيعيان اثنى‏عشرى و شيعيان زيدى بدون تريبون هستند. در ايّامى كه به حجّ مشرف شده ‏بودم عصر به مسجد الحرام رفتم و مشغول انجام اعمال بودم، كه متوجّه شدم يكى از علماء اهل سنّت پشت تريبون سخن‏مى‏گويد و عدّه‏اى هم سخنان وى را گوش مى‏دهند. آن شخص از تاريخ صدر اسلام سخن مى‏گفت و اتّفاقات شعب ابى‏طالب را بيان مى‏كرد و در ادامه سخنانش افزود در آن سالى كه مسلمانان در شعب محاصره بودند [حضرت] ابوطالب  وخديجه  فوت كردند و پيامبر3 آن سال را عام الحزن(17) (سال اندوه) ناميدند. سپس اضافه كرد كه ابو طالب‏مُرد در حالكيه مشرك بود، و تمام شنوندگان يكپارچه ابو طالب  را لعنت كردند!

در رابطه با اين واقعه به نكاتى اشاره مى‏نمايم:

1 – شما در كتب خود بيان مى‏كنيد كه تكريم و بزرگداشت غير خداوند شرك مى‏باشد. آيا پيامبر3 با نام گذارى آن‏ سال به نام عام الحزن قصد تكريم و احترام به حضرت ابو طالب      A و همسر گراميشان خديجه كبرى      I را نداشتند؟

2 – بر چه اساسى به پدر و مادر گرامى رسول اللَّه 3 اتّهام شرك مى‏زنيد؟ چرا حضرت ابو طالب و حضرت ‏عبدالمطلب      A را مشرك مى‏دانيد؟ آيا امكان دارد از نسل مشرك چه در سلسله پدرى و يا مادرى نور پاكيزه‏اى به دنيا آيد كه‏خاتم الأنبياء 3 باشد؟ آيا ارحام نجس و اصلاب غير پاكيزه توان و قابليّت به دنيا آوردن وجود نورانى و طاهر و مطهّررسول اللَّه  را دارند؟

قبرستان و عبرت از مردگان:

حال كه سخن به مرگ و قبر رسيد بهتر است به نكته‏اى اخلاقى در اين زمينه اشاره نماييم.

روزى حضرت موسى ابن جعفر از قبرستانى مى‏گذشتند، قبر حفر شده‏اى را ديدند كه بناست ميّتى را در آن قرار دهند، بر سر قبر ايستاده و به حاضرين فرمودند:

«إنّ شيئاً هذا آخره لحقيق أن يزهد في أوّله وإنّ شيئاً هذا أوّله لحقيق أن يخاف آخره»(18).

امرى كه آخر آن اين است(گودال تنگ و تاريك)سزاوار است كه در اولش زاهد و پارسا باشيم و امرى كه اوّل آن‏ اين است (گودال تنگ و تاريك)سزاوار است هراس از آخرش داشته باشيم.

امامA در اين روايت مى‏فرمايند: دنيا و حياتى كه آخر آن، گودال و حفرة تاريك قبر است بهتر است از اوّل در آن ‏زاهد و پارسا باشيم و تقوى پيشه كنيم و حقّ اللَّه و حقّ الناس را رعايت نماييم و منزلگاهى كه اوّل آن اين حفرة تاريك‏ است، آخر آن چقدر هراسناك خواهد بود.

هنگامى كه به قبرستان مى‏رويم و ثروتمندان، قدرتمندان و بيچارگان را در كنار هم خفته مى‏بينيم، آيا اين تنبيه وهشدارى براى ما و زياده خواهيهاى ما نمى‏باشد؟!

حال اگر جلوى مردم را بگيريم و از زيارت قبور ممانعت كنيم و درب قبرستان بقيع را ببنديم، چه چيزى حاصل مردم‏ مى‏شود؟ آيا غير از اين است كه فرصت تنبيه، بيدارى و از غفلت بدر آمدن را از آنان گرفته‏ايم؟

قبولى حجّ در گرو زيارت اهل بيت‏:

در اين جا براى تيمن و تبرّك و نوارنيّت قلوب، رواياتى را از ائمه اطهارF در رابطه با زيارت نقل مى‏نماييم.

امام باقر  مى‏ فرمايند:

«إنّما اُمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثمّ يأتونا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم»(19).

مردم مأمور شده‏اند كه به دور اين سنگها [كعبه] طواف كنند، سپس نزد ما آيند و بگويند از دوستداران ما هستند وآمادگى خود را براى يارى رساندن به ما اعلام كنند.

خانة خدا بدون ولايت چيزى جز سنگ نيست.

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نكنى

حاجى احرام دگر بند ببين يار كجاست

به همين دليل امام سجاد A در مجلس يزيد خطاب به او فرمودند:

«ائذن لي حتّى أصعد هذه الاعواد»(20).

به من اجازه بده كه بالاى اين چوبها بروم.

آرى! جايگاهى كه حرف حق و سخن روا در آن بيان نشود، چوب است نه منبر رسول اللَّه 3.

خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:

)وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ( (21).

و حجّ و عمره را براى خدا به پايان برسانيد.

منظور از تمام كردن حجّ و عمره براى خداوند چيست؟ امام صادق در اين زمينه مى‏فرمايند:

«ذا حجّ أحدكم فليختم حجّه بزيارتنا لأنّ ذلك من تمام الحجّ»(22).

اگر كسى به حجّ مشرّف شد حجّ خود را با زيارت ما به پايان برساند، زيرا زيارت ما حجّ را به اتمام مى‏رساند.

شيعيان و وفا به عهد:

در روايتى امام رضا  مى‏فرمايند:

«إنّ لكلّ إمام عهداً في عنق أوليائه وشيعته وإنّ من تمام الوفاء بالعهد وحسن الأداء زيارة قبورهم. فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديقاً بما رغبوا فيه كان أئمّتهم شفعاءهم يوم القيامة»(23).

هر امامى به گردن شيعيان خود حقّى دارد. زيارت قبور آنان بهترين اداء حق و وفاء به عهد مى‏باشد. هر كس باتمايل و علاقه آنان را زيارت كرد و آنچه را كه آنان دوست دارند، پذيرفت، امامان در روز قيامت از او شفاعت‏خواهند نمود.

اميرالمؤمنين A مى‏فرمايند:

«اتمّوا برسول اللَّه 3 إذا خرجتم إلى بيت اللَّه الحرام فإنّ تركه جفاء وبذلك أمرتم واتمّوا بالقبور ألتي ألزمكم اللَّه ‏عزّوجل حقّها وزيارتها واطلبوا الرزق عندها» (24).

هنگامى كه براى زيارت بيت اللَّه الحرام مى‏رويد، كار را با زيارت رسول خدا 3 به اتمام رسانيد. زيرا ترك ‏زيارت، ستم به ايشان 3 است و شما به زيارت ايشان3 مأمور شده‏ايد. همچنين حجّ خود را با زيارت ‏قبورى كه خداوند حق زيارت آنان را به گردن شما نهاده است به پايان برسانيد و نزد قبور آنان از خداوند رزق و روزى درخواست نماييد.

در جلسات گذشته بيان نموديم كه خداوند متعال، در جهان خلقت مأمورينى دارد كه برخى از امور آفرينش را به عهدة ‏آنان سپرده است. برخى از فرشتگان مأمور نزول باران هستند، برخى مأمور قبض ارواح و…

از جانب خداوند به حضرات معصومين     نيز قدرتهاى ويژه‏اى اعطا شده است و قدرت آنان، در طول قدرت الهى‏ قرار دارد. و آنان      ‏ به هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم الهى عالم هستند، آنان      ‏F به مراتب از آصف ابن‏برخيا قدرتمندترند زيرا وى تنها به يك حرف عالم بود و با آن يك حرف تخت بلقيس را در چشم بر هم زدنى از سباء به ‏مدين آورد(25).

جايگاه ائمه‏F در قيامت:

در روايتى امام باقر A به جابررحمه الله مى‏فرمايند:

«إذا كان يوم القيامة جمع اللَّه عزّوجل الأوّلين والآخرين لفصل الخطاب»،

در روز قيامت خداوند همه موجودات از اول تا آخر را براى رسيدگى به حساب آنان گرد هم مى‏آورد.

«دعي رسول اللَّهu و دعي أميرالمؤمنين فيكسا رسول اللَّه4 حلّة خضراء تضيى‏ء ما بين المشرق والمغرب‏ ويكسا علي‏A مثلها ويكسا رسول اللَّه4 حلّة ورديّة يضيى‏ء لها ما بين المشرق والمغرب ويكسا عليA‏ مثلها؛

پيامبرu و اميرالمؤمنين فراخوانده مى‏شوند، و لباسى سبز به رسول اللَّهu داده مى‏شود كه ما بين ‏مشرق و مغرب را روشن مى‏كند و به اميرالمؤمنين مثل آن داده مى‏شود، و سپس به رسول اللَّه3 لباسى از گُل داده مى‏شود كه ما بين مشرق و مغرب را روشن مى‏كند و به اميرالمؤمنينA نيز مثل آن داده مى‏شود.

… ثمّ يدعى بنا فيدفع إلينا حساب النّاس، فنحن واللَّه ندخل أهل الجنّة، الجنّة وأهل النّار، النّار؛

سپس ما را فرا مى‏خوانند، و رسيدگى به حساب مردم به ما واگذار مى‏شود و به خدا سوگند ما هستيم كه بهشتيان را به بهشت و جهنّميان را به جهنّم وارد مى‏كنيم.

ثمّ يدعي بالنبيّين‏F فيقامون صفّين عند عرش اللَّه عزّوجلّ حتّى نفرغ من حساب النّاس؛

سپس پيامبران‏F فرا خوانده مى‏شوند، و آنان در دو صف در برابر پيشگاه الهى مى‏ايستند تا ما از رسيدگى به‏حساب مردم فارغ گرديم.

«فإذا دخل أهل الجنّة، الجنّة وأهل النّار، النّار بعث ربّ العزة عليّاًفأنزلهم منازلهم من الجنّة وزوّجهم»؛

هنگامى كه بهشتيان به بهشت و جهنّميان به جهنّم روند، خداوند متعال اميرالمؤمنين  را مى‏آورد، تا بهشتيان‏ را در منزلها و مراتب خاصّ ايشان جاى دهند، و امر تزويج آنها را بر عهده گيرند.

«فعلّي A واللَّه الذي يزوّج أهل الجنّة في الجنّة وما ذاك إلى أحد غيره، كرامة من اللَّه عزّوجلّ ذكره وفضلاً فضّله اللَّه به ‏ومنَّ به عليه»؛

بخدا سوگند على A بهشتيان را در بهشت به ازدواج در مى‏آورد و اين كار به هيچ كس ديگر واگذار نمى‏گردد،اين كرامت، فضل و منّتى از خداوند است به ايشان.

«وهو واللَّه يدخل أهل النّار النّار وهو الّذي يغلق على أهل الجنّة، إذا دخلوا فيها أبوابها لأنّ أبواب الجنّة إليه وأبواب النّارإليه»(26).

بخدا سوگند اوست كه جهنميّان را به جهنّم مى‏برد و اوست كه درب بهشت را مى‏بندد هنگامى كه بهشتيان، درآن سكنى گزيدند، زيرا كه درب بهشت و جهنّم بدست اوست.

سروده‏اى از شافعى:

شافعى كه يكى از امامان مذاهب اهل سنّت مى‏باشد با توجّه به روايات مورد اعتماد خود چنين سروده است:

علـــيّ حــبّه جُنّة

وصيّ المصطفى حقّاً

قســـيم النــار والجنة

إمام الإنس والجِنّة(27)

دوستى على [A] سپر است و او تقسيم كننده جهنّم و بهشت است، او جانشين بر حقّ رسول اللَّه 3 و امام ‏انسانها و جنّيان است.

بازگشت همه به سوى ائمه‏:

در زيارت جامعة كبيره مى‏خوانيم:

«أياب الخلق إليكم وحسابهم عليكم»(28).

بازگشت مخلوقات به سوى شما و حساب آنان با شما است.

بازگشت همة مخلوقات و موجودات و رسيدگى به حساب همة آنان با ائمه اطهارF است. سماعه مى‏گويد: در كنارحضرت امام كاظم A نشسته بودم و مردم در دل شب مشغول طواف بودند. حضرت     A فرمودند:

«إلينا أياب هذا الخلق وعلينا حسابهم فما كان لهم من ذنب بينهم وبين اللَّه عزّوجلّ حتمنا على اللَّه في تركه لنا فأجابنا إلى ذلك وما كان بينهم وبين النّاس استوهبناه منهم واجابوا إلى ذلك وعوّضهم اللَّه عزّوجلّ»(29).

بازگشت مردم به ما و رسيدگى به حساب آنان با ما است، اگر مردم در حقّ اللَّه كوتاهى كرده باشند، از خداوند مى‏خواهيم كه آنان را ببخشد و خداوند متعال نيز مى‏پذيرد و اگر در حقّ الناس كوتاهى كرده باشند، از آنان ‏مى‏خواهيم كه از حقّ همديگر بگذرند و ايشان چنين مى‏كنند و خداوند در قبال اين بخشش به آنان پاداش‏ مى‏دهد.

در اين رابطه امام رضا مى‏ فرمايند:

«إذا كان يوم القيامة ولّينا حساب شيعتنا»(30).

در روز قيامت حساب شيعيان به ما واگذار مى‏شود.

در روز قيامت اهل بيت‏F متولّى و مسؤول رسيدگى به حساب شيعيان مى‏شوند، اين سخن امامى است كه درزيارتنامة وى مى‏خوانيم:

«السّلام على الإمام الرؤوف»(31).

سلام بر امام مهربان.

امام صادق مى‏ فرمايند:

«كلّ اُمّة يحاسبها إمام زمانها ويعرف الأئمة أوليائهم وأعدائهم بسيماهم وهو قوله (وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّبِسِيمَاهُمْ (33)­) (32)».

هر امّتى بوسيله امام زمان خود محاسبه مى‏شود، و امامان دوستان و دشمنان خود را از روى چهرة آنها مى‏شناسند و اين معناى كلام خداوند است كه مى‏فرمايد: بر روى اعراف مردانى هستند كه همگان را به‏سيمايشان مى‏شناسند.

در روايتى ديگر امام صادق A مى‏فرمايند:

«إلينا الصراط والميزان وحساب شيعتنا»(34).

صراط، ميزان و حساب شيعيان در نزد ما است.

بازگشت خلايق به سوى خدا يا ائمه‏F:

در اين جا ممكن است پرسشى به ذهن آيد: چگونه ائمّة اطهاربازگشت مردم را به سوى خود و حساب آنان را به‏دست خود مى‏دانند، امّا در قرآن كريم آياتى وجود دارد، كه بيان مى‏كند بازگشت مردم به سوى خداوند و حساب آنان با خداوند است:

1 – )إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ  ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ((35).

بيگمان بازگشت آنان به نزد ما است * سپس حساب آنان با ما است.

2 – )وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ ( (36).

و سرانجام كارها به خدا باز گردانده مى‏شود.

3 – ) ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ( (37).

آنگاه به سوى او باز گردانده مى‏شويد.

4 -) وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ( (38).

بازگشت به سوى خداوند است.

براى پاسخ به پرسش فوق مى‏توان از آيات مختلفى كه در جلسات قبل نيز بيان شد استفاده نمود.خداوند در آيه‏اى قبض روح را به خود نسبت مى‏دهد و مى‏فرمايد:

)اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا( (39).

خداوند جانها را به هنگام مرگ مى‏گيرد.

امّا در آية ديگر قبض روح را به ملائكه نسبت مى‏دهد:

)قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ( (40).

بگو فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است روح شما را مى‏گيرد.

همچنان كه بين اين دو آيه ناسازگارى وجود ندارد، بين رواياتى كه بازگشت مردم را به سوى ائمّة ‏اطهارF مى‏داند و آياتى از قرآن كه بازگشت مردم را به سوى خداوند متعال مى‏داند، ناسازگارى و تناقض وجود ندارد.

مى‏توان از طريق مسأله هدايت نيز به پرسش فوق پاسخ داد. خداوند هدايت تمام موجودات را بدست ‏خود مى‏داند و مى‏فرمايد:

)إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ( (41).

تو هر كس را كه دوست دارى هدايت نمى‏كنى، بلكه خداوند است كه هر كس را كه بخواهد هدايت مى‏كند و او به رهيافتگان داناتر است.

و در آيه‏اى ديگر خطاب به پيامبر 3 مى‏فرمايد:

)وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ( (42).

و تو مسلّماً به سوى راه راست هدايت مى‏كنى.

آيات مربوط به شفاعت نيز مى‏تواند به شبهة فوق پاسخ دهد. برخى آيات شفاعت را مخصوص خداوند مى‏داند:

)قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً( (43).

بگو شفاعت به تمامى از آن خدا است.

امّا در آياتى ديگر از قرآن كريم خداوند متعال شفاعت را به ديگران واگذار نموده است. امّا آن را منوط به ‏اذن و رضايت خويش قرار داده است.

)وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى( (44).

شفاعت نمى‏كنند مگر براى كسى كه خداوند از او خشنود باشد.

)مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ( (45).

كيست كه در نزد او، جز به اذن او به شفاعت برخيزد.

قدرت تمام قدرتمداران عالم آفرينش، فرشتگان، انبياء و ائمّة اطهار نشأت گرفته از قدرت ذات‏ اقدس ربوبى و در طول قدرت الهى قرار دارد. حال اگر بازگشت مخلوقات در روز قيامت به سوى حضرات ‏معصومين ‏F باشد و آنان به حساب همه رسيدگى كنند مشكلى پيش نمى‏آيد.

خداوند در قرآن مى‏فرمايند:

)إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ( (46).

بيگمان بازگشت آنان به نزد ما است * سپس حساب آنان با ما است.

امّا در آيه‏اى ديگر از سوى خداوند متعال در روز قيامت به انسانها خطاب مى‏شود،

)اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً( (47).

كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خود حسابگر خويش باشى.

در نهايت بازگشت همه امور به سوى خداوند متعال مى‏باشد. اينكه امام معصومA حسابرسى مخلوقات ‏را به عهدة داشته باشند يا خود انسان به قضاوت در مورد اعمالش طلبيده شود، منافاتى با قدرت مطلقة الهى ‏ندارد. همة اين امور از ناحية خداوند به ديگران اعطا مى‏شود.

قيامت روز حسرت و شرمسارى:

در قرآن كريم، براى روز قيامت نامهاى متفاوتى ذكر شده است از جمله )يَوْمِ الْحِسَابِ( (48)، )يَوْمَ‏الْجَمْعِ( (49)، )يَوْمَ الْحَسْرَةِ( (50)، )يَوْمُ الْفَصْلِ( (51) و)يَوْمُ التَّغَابُنِ( (52).

يوم التغابن روزى است كه همة مردم در مى‏يابند كه ضرر و زيان كرده‏اند. انشاء اللَّه در آن روز در نزدائمّة اطهارF خجل و شرمسار نگرديم.

در بعضى از روايات آمده است كه هر شب جمعه اعمال شيعيان به محضر حضرت صاحب العصر والزمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) عرضه مى‏گردد(53) ، و در بعضى ديگر از روايات آمده است كه اعمال ما هر روز(54) به محضر امامA عرضه مى‏گردد.

واقعاً ما به اين مطلب باور و اعتقاد نداريم، زيرا رفتار و اعمالمان بگونه‏اى است كه گويى هيچ كس از آن‏آگاه نمى‏گردد. حال كه قرار است رسيدگى به حسابهايمان به‌دست حضرت صاحب الزمان (عجّل اللَّه فرجه شريف) باشد، به‌گونه‏اى رفتار نماييم، كه خجل و سرافكنده نگرديم و در اين دنيا موجباتى را فراهم نماييم كه انشاء اللَّه درآخرت، سعادتمند، سر بلند و رستگار گرديم.

1) سورة مائده، آيه 35.

2) الجامع الصغير، جلد 2 صفحة 605، كنز العمّال، جلد 15 صفحة 651.

3) الفقه على مذاهب الأربعة، جلد 1 صفحة 595.

4) به معناى، درمان بيماران با زيارت بهترين انسان.

5) شفاء السقام، صفحات 16 تا 13.

6) شفاء السقام، صفحات 21 تا 16 و وفاء الوفا، جلد 4 صفحة 1340.

7) شفاء السقام، صفحة 22 و كنز العمّال، جلد 5 صفحة 135.

8) صحيح مسلم، جلد 4 صفحة 102 و سير اعلام النبلاء، جلد 2 صفحة 327.

9) سورة توبه، آية 122.

10) لولا از حروف تحضيض است، شرح الرضي على الكفاية، صفحة 469.

11) صحيح بخارى، جلد 2 صفحة 57 و صحيح مسلم، جلد 4 صفحة 127 و سنن نسايى، جلد 2 صفحة37.

12) سنن ابن ماجه، جلد 1 صفحة 500 و كنز العمّال، جلد 15 صفحة 646.

13) سنن ابن ماجه، جلد 1 صفحة 501 و با اندكى تفاوت در سنن ترمذى، جلد 2 صفحة 259 و صحيح مسلم، جلد 6 صفحة 82.

14) سنن ابن ماجه، جلد 1 صفحة 500 و نيل الاُوطار، جلد 4 صفحة 165.

15) صحيح مسلم، جلد 3 صفحة 65 و مستدرك حاكم، جلد 1 صفحة 375.

16) بحار الانوار، جلد 97 صفحة 187.

17) بحار الانوار، جلد 19 صفحة 25 و از منابع اهل تسنّن بنگريد به تاريخ ابن كثير، جلد 3 صفحة 134 و سيرة حلبى، جلد 1 صفحة 373.

18) معانى الاخبار، صفحة 343.

19) كافى، جلد 4 صفحة 549 و عيون اخبار الرضا، جلد 1 صفحة 293.

20) بحار الانوار، جلد 45 صفحة 137.

21) سورة بقره، آيه 196.

22) عيون اخبار الرضا، جلد 1 صفحة 293.

23) كافى، جلد 4، صفحة 567 و عيون اخبار الرضا، جلد 1 صفحة 292.

24) خصال، صفحة 616.

25) براى آگاهى بيشتر بنگريد به جزوه شماره 15 صفحة 7.

26) كافى، جلد 8 صفحة 159.

27) فرائد السمطين، جلد 1 صفحة 326 و ينابيع المودّة، جلد 1 صفحة 256.

28) مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.

29) كافى، جلد 8 صفحة 162.

30) عيون اخبار الرضا، جلد 1 صفحة 63.

31) بحار الانوار، جلد 99 صفحة 52.

32) سورة اعراف، آيه 46.

33) تفسير نور الثقلين، جلد 2 صفحة 32.

34) بحار الانوار، جلد 47 صفحة 78 و بصائر الدرجات، صفحة 285.

35) سورة غاشيه، آيات 26 و 25.

36) سورة بقره، آيه 210.

37) سورة بقره، آيه 28.

38) سورة آل عمران، آيه 28.

39) سورة زمر، آيه 42.

40) سورة سجده، آيه 11.

41) سورة قصص، آيه 56.

42) سورة شورى، آيه 52.

43) سورة زمر، آيه 44.

44) سورة انبياء، آيه 28.

45) سورة بقره، ايه 255.

46) سورة غاشيه، آيات 26 و 25.

47) سورة اسراء، آيه 14.

48) سورة ص، آيه 26 و 16.

49) سورة شورى، آيه 7.

50) سورة مريم، آيه 39.

51) سورة صافات، آيه 21.

52) سورة تغابن، آيه 9.

53) بصائر الدرجات، صفحة 446. 

54) كافى، جلد 1 صفحة 219.

 


جستجو