يكى از شبهات مهمّ آنان مسألة توسّل به حضرات معصومين، اولياى الهى و در صدر آنان وجود مبارك رسولاللَّه r مىباشد. اين تفكّر با دستاويز قرار دادن نفى شرك، مىگويد هر نوع حاجت خواهى، تقاضا و استمداد، بايد فقط از ذات اقدس ربوبى باشد. در اين تفكر استمداد، استعانت و حاجت خواهى از غير خداوند متعال شرك به حساب مىآيد و توسّل به هيچ فردى چه داراى حيات مادّى باشد و يا نباشد مجاز نيست.
عملكرد وهابيّت در حاكميّت:
وهابيّون هنگامى كه در عربستان زمام حكومت را بدست گرفتند و از قدرت سياسى برخوردار شدند، به بهانة شرك،خون بسيارى از مسلمانان را ريختند. اينان مشاهد مشرّفه و مقابرى كه مورد احترام مسلمانان بود را با خاك يكسان نمودند. آنان در ادامه تصميم داشتند روضة رسول اللَّه r را همانند بقيع ويران نمايند كه با مخالفت يكپارچة مسلمانان روبرو شدند و به اين كار دست نزدند، امّا از توسعه، ترميم و زيبا سازى روضة رسول اللَّه r خوددارى نموده آن را به همانگونهاى كه در عصر عثمانيان بنا شده بود، رها نمودهاند(2).
انواع استمداد:
در مقالات گذشته بيان نموديم كه در صدر اسلام مسلمانان خدمت رسول اللَّه مشرّف مىشدند و از ايشان برآورده شدن حاجات و تقاضاهاى خود را مىخواستند و پيامبر آنان را كامروا مى فرمودند.
استمداد و استعانت از ديگران، معمولاً به دو گونه مىباشد:
الف: استمداد در امور عادى زندگى :
يارى جستن از ديگران براى برآورده شدن حوايج و خواستههاى عادى و روزمره، كمك خواستن از افراد در زمينههايى كه در آن توان و تخصّص نداريم، مانند كمك خواستن از مهندس و كارگر براى ساختن خانه.
ابن تيميّه و پيروانش، نبايد مخالف اين نوع استعانت باشند. زيرا اگر قرار باشد، هر نوع يارى خواستن از ديگران شرك بهحساب آيد، خودشان نيز در زمرة مشركان قرار مىگيرند. چون آنها نيز مانند ساير مردم در زندگى روزمره براى برآورده شدن نيازهايشان از ديگران يارى مىجويند.
داستان ذوالقرنين :
قرآن كريم صريحاً اين نوع يارى جستن را تأييد مىكند و آن را شرك نمىداند. قرآن داستان ذوالقرنين را اين گونه نقلمىكند: هنگامى كه ذوالقرنين به منطقه شرق رسيد، عدّهاى عليه قوم يأجوج و مأجوج به او شكايت كرده گفتند: آنها فساد و تاراج مىكنند و خون بيگناهان را مىريزند. ما به تو پولى مىپردازيم كه ميان ما و آنان سدّى(3) بنا كنى.
)قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً((4).
(ذوالقرنين) گفت: آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد)، مرا با نيرويى يارى دهيد تا ميان شما و آنها سدّ محكمى قرار دهم.
اگر هر نوع يارى خواستن از ديگران شرك باشد، بايد ذوالقرنين نيز مشرك باشد! زيرا وى براى ساختن سدّ از مردم يارى خواست نه از خداوند.
ب: استمداد در امور غير عادى :
كمك خواستن و استمداد نمودن از ديگران براى برآورده شدن خواسته هايى كه بطور متعارف و عادّى امكان تحقّق آن وجود ندارد، مانند شفا خواستن براى بيماريهاى صعب العلاج.
توسّلات و عرضه حاجات ما به درگاه حضرات معصومينF بيشتر از اين نوع مىباشد. اگر وهابيّون عناد و لجاجت نداشته باشند در مىيابند كه اين نوع از توسّل و استعانت، مورد تأييد قرآن مىباشد. آيات فراوانى در اين رابطه در قرآن مجيد بيان شده است كه به مواردى اشاره مىنماييم.
داستان حضرت سليمان u و تخت بلقيس:
هنگامى كه سليمان پيامبر u همه حيوانات را جمع كرد، در ميان آنان هُدهُد را نديد و از علّت غيبت او پرس و جو نمود. پس از مدّتى هُدهُد خود را به جمع حيوانات رساند و عرض كرد.
)أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ((5).
من برچيزى آگاهى يافتم كه تو بر آن آگاهى نيافتى، من از سرزمين سبا يك خبر قطعى براى تو آوردم.
هُدهد ادامه داد كه در سرزمين سبا(6) قومى را يافتم. فرمانرواى آنان زنى مىباشد. همچنين ديدم كه آنان خداوند را پرستش نمىكنند.
)إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأََةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ((7).
من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مىكند و همه چيز در اختيار دارد. بخصوص تخت عظيمى دارد * او و قومش را ديدم كه براى غير خدا، خورشيد – سجده مىكنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه باز داشته، از اين رو هدايت نمىشوند.
حضرت سليمان uخطاب به بزرگانى كه در مجلس حاضر بودند فرمود:
)أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ((8).
كدام يك از شما تخت او را براى من مىآورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟
در اينجا سليمان پيامبرu به روشنى از افرادى به جز خداوند متعال تقاضا و استمداد مىكند و به بزرگان قوم خود مىفرمايد: كداميك از شما مىتوانيد به طور غير عادى، تخت بلقيس را نزد من حاضر كنيد؟
)قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ((9).
عفريتى از جنّ گفت: من آن را نزد تو مىآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.
اين جنّى با بيان اين كه من بر اين كار)توانا و امين( هستم، مىخواهد به حضرت سليمانu اطمينان خاطر دهد.
بعد از سخنان آن جنّى، شخص ديگرى كه به تعبير قرآن از علم كتاب بهرهمند بود، لب به سخن گشود.
)قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ((10).
امّا كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت گفت: پيش از آن كه چشم بر هم زنى آن را نزد تو خواهم آورد.
در اين قسمت از آية شريفه )عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ(، حرف (من) تبعيضيّه است. يعنى او به بعضى از كتاب آگاهى دارد.
هنگامى كه حضرت سليمان u تخت را در نزد خود ديد فرمود:
)هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ((11).
هنگامى كه سليمان آن تخت را نزد خود ثابت و پا بر جا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايشكند كه آيا شكر او را به جاى مىآورم يا كفران مىكنم؟ هر كس شكر كند به نفع خود شكر مىكند و هر كس كفران نمايد (به زيان خويش نموده است) پروردگار من غنىّ و كريم است.
با اينكه تمام قدرتها در انحصار خداوند است، حضرت سليمان u آوردن تخت بلقيس را به خدا نسبت نمىدهد و از اين بابت كه يكى از افراد تحت امرش چنين قدرتى دارد، خداوند متعال را سپاس مىگويد.
بنابر مبناى وهابيّون پيامبرى كه منادى توحيد و دعوت كننده به يكتا پرستى است مشرك مىگردد. زيرا از كسانى بجز خداوند استمداد نموده يارى مىطلبد.
به راستى وهابيّون اين آيه را چگونه تفسير مىكنند؟ و در پاسخ ما، چه مطلبى براى عرضه دارند؟!
علم ائمهF به اسم اعظم الهى:
كسى كه بهرهاى از علم كتاب را داشت در كمتر از چشم برهم زدنى تخت بلقيس را نزد حضرت سليمان u حاضركرد. حال اگر كسى، بهرة فراوانى از اين علم داشته باشد چه قدرتى در اختيار خواهد داشت؟
در اين رابطه امام باقر u مىفرمايند:
«إنّ اسم اللَّه الأعظم على ثلاثة وسبعين حرفاً وإنّما كان عند آصف منها حرف واحد فتكلّم به فخسف بالأرض ما بينه و بين سرير بلقيس حتّى تناول السرير بيده ثمّ عادت الأرض كما كانت أسرع من طرفة عين؛
به درستى كه اسم اعظم الهى داراى هفتاد و سه قسمت است. آصف از اين مقدار تنها يك بخش را مىدانست، و با آن زمين ميان خود و تخت بلقيس را درهم پيچيد و تخت را بدست خود گرفت و كمتر از چشم برهم زدن، زمين به شكل نخست خود بازگشت.
ونحن عندنا من الإسم الأعظم إثنان وسبعون حرفاً وحرف واحد عند اللَّه تعالى استأثر به في علم الغيب عنده ولا حولولا قوّة إلّا باللَّه العليّ العظيم»(12).
هفتاد و دو قسمت از اسم اعظم خداوند در نزد ما مىباشد. و يك حرف مخصوص علم غيب خداوند است و هيچ نيرو و قدرتى در جهان اثر گذار نيست مگر قدرت الهى.
امام صادق u مىفرمايند:
«إنّ عيسى بن مريم u اُعطي حرفين كان يعمل بهما وأعطى موسى أربعة أحرف وأعطى إبراهيم ثمانية أحرف واُعطى نوح خمسة عشر حرفاً واُعطي آدم خمسة وعشرين حرفاً؛
به حضرت عيسى u دو حرف داده شد كه از آنها استفاده مىنمود. و به حضرت موسى u چهار حرف داده شد و به حضرت ابراهيم u هشت حرف داده شد و به حضرت نوح u پانزده حرف و به حضرت آدم u بيستوپنج حرف داده شد.
حضرت عيسى u تمام معجزات خود، از جمله شفا دادن بيماران، زنده كردن مردگان و خبر دادن از غيب را تنها با علم به اين دو حرف انجام مىداد. حضرت موسى u با چهار حرف كارهاى خود مثل شكافتن دريا، اژدها نمودن عصا و… را انجام مىداد. همچنين با علم به اين هشت حرف، آتش بر حضرت ابراهيم u گلستان شد.
وإنّ الله تعالى جمع ذلك كلّه لمحمّد r وإنّ اسم اللَّه الأعظم ثلاثة وسبعون حرفاً اُعطي محمّد r إثنين وسبعين حرفاً وحجب عنه حرف واحد»(13).
خداوند تمام قسمتهايى را كه به انبياى گذشتهF اعطا فرموده بود به پيامبر خاتم r داد. اسم اعظم خداوند هفتاد و سه قسمت دارد كه از آنها هفتاد و دو حرف به پيامبر r داده شده است و يك بخش از ايشان پوشيده ماند.
اين يك حرف كه از پيامبر r پوشيده مانده است مخصوص خداوند متعال است و فارق جايگاه خداوند از ديگرمراتب است.
تمام قدرتها در اختيار خدا:
به طور قطع و يقين در عالم خلقت، موجوداتى هستند كه داراى قدرتهاى خارق العادهاى مىباشند و قدرتِ تصرّف درعالم تكوين را دارند، امّا قدرت آنان در عرض قدرت لا يزال و مطلق خداوند متعال قرار ندارد. ذات اقدس ربوبى به آنان قدرتهايى را تفويض و واگذار نموده است. تمام قدرتها از آنِ خداوند قادر متعال مىباشد و ديگر قدرتها در طول قدرت الهى قرار دارد.
در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم u آمده است:
)الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ((14).
همان كس كه مرا آفريد، و پيوسته را هنماييم مىكند * و كسى كه مرا غذا مىدهد و سيراب مىنمايد * و هنگامىكه بيمار شوم مرا شفا مىدهد * و كسى كه مرا مىميراند و سپس زنده مىكند.
در اين آيات شريفه حضرت ابراهيم u خلقت و هدايت، اعمّ از هدايت تكوينى و تشريعى را در انحصار خداوند متعال مىداند. همچنين وى سير نمودن، سيراب كردن، شفا دادن، زنده كردن و ميراندن را مختصّ خداوند سبحان مىداند در سورة الرحمن بيان شده است كه فقط خداوند انسانها را مىآفريند.
)الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ((15).
خداوند رحمان * قرآن را تعليم فرمود *انسان را آفريد.
صريحاً در قرآن كريم بيان شده است كه خلقت همه چيز در انحصار ذات اقدس ربوبى مىباشد.
)هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً((16).
او خدايى است كه همه آن چه را از نعمتها در زمين وجود دارد براى شما آفريد.
)هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ((17).
اوست كه آسمانها و زمين را بحق آفريد.
خالق بودن حضرت عيسى u :
در قرآن مجيد آياتى وجود دارد كه خلقت را به حضرت عيسى u نسبت مىدهد.
)وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ((18).
از گِل چيزى به شكل پرنده خلق مىنمودى .
)أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ((19).
از گِل چيزى به شكل پرنده خلق مىكنم .
آيا خداوند متعال براى خود شريك قائل است؟! اينطور نيست، بلكه قدرت حضرت عيسىu در خالقيّت از طرف خداوند منّان به او واگذار شده است. قدرت وى در طول قدرت الهى و به اذن خداوند مىباشد:
)فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ((20).
و آن به اذن الهى پرندهاى جاندار مىشد.
هدايتگر بودن قرآن و پيامبر r :
بر اساس آياتى كه ذكر شد، خداوند متعال هدايت تكوينى و تشريعى مخلوقات را از آن خود مىداند، امّا آياتى وجود دارد كه هدايت را به قرآن مجيد نسبت مىدهد.
)ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ((21).
آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد، و ماية هدايت پرهيزگاران است.
اگر فقط خداوند متعال هدايت كننده است و غير او توان هدايت ندارد، چرا قرآن، هدايت كردن را به خود نسبت مىدهد؟
)طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ * هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ((22).
)طس (اين آيات قرآن و كتاب مبين است * وسيلة هدايت و بشارت براى مؤمنان است.
و در آياتى ديگر خداوند متعال هدايت را به پيامبر r نسبت مىدهد:
)وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ((23).
و تو مسلّماً به سوى راه راست هدايت مىكنى.
از مجموعة آيات استفاده مىشود كه هدايت كردن اختصاص به خداوند ندارد بلكه غير خدا هم با اذن پروردگار ايفاى وظيفة هدايت مىكند. به عبارت ديگر هدايت قرآن و پيامبر r در طول هدايت الهى قرار دارد.
اهل بيتF ، اطعام كننده :
در آياتى كه پيشتر بيان شد، حضرت ابراهيم u سير نمودن و سيراب كردن را به خداوند متعال نسبت مىدهد. امّا در سورة انسان كه در فضيلت خاندان عصمت و طهارتF نازل شده است(24)، سير نمودنِ خلايق به آنانF نسبت داده شده است.
)إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ((25).
(و مىگويند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مىكنيم.
حضرت موسى u سيراب كننده:
در سورة قصص حضرت شعيب u سيراب كردن را به حضرت موسى u نسبت مىدهد. هنگامى كه حضرت موسى u به مدين رفت، براى دختران حضرت شعيب u آب از چاه، بيرون آورد. دختران نزد پدرشان، ماجرا را باز گو نمودند. حضرت شعيب u يكى از دختران خود را با پيامى نزد حضرت موسى u فرستاد:
)إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا((26).
پدرم از تو دعوت مىكند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.
قرآن و عسل شفا دهنده:
شفا و درمان بيماران مختصّ خداوند منّان مىباشد و يكى از نامهاى ذات ذوالجلال ربوبى شافي(27) مىباشد. امّا خداوند متعال شفا دادن را به قرآن و عسل نيز نسبت مىدهد.
)وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ((28).
و از قرآن آن چه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم.
)يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ((29).
اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آن چه در سينههاست و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان.
)يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ((30).
و از درون شكم آنها، نوشيدنى با رنگهاى مختلف خارج مىشود كه در آن شفا براى مردم است.
غير خدا، زنده كننده وميراننده :
آيات فراوانى در قرآن مجيد وجود دارد كه زنده كردن و ميراندن را به خداوند متعال نسبت مىدهد.
)وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا((31).
و اوست كه ميراند و زنده كرد.
)اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا((32).
خداوند جانها را به هنگام مرگ مىگيرد.
امّا در عين حال آياتى وجود دارد كه زنده كردن را به غير خداوند متعال نسبت مىدهد:
)مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْأَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً((33).
به همين جهت، بر بنى اسرائيل مقرّر داشتيم كه هر كس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همة انسانها را كشته و هر كس، انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همة مردم را زنده كرده است.
اين آيه به داستان كشته شدن هابيل توسّط قابيل اشاره دارد. خداوند در اين آيه، حرمت كشتن انسان را بيان كرده،مىفرمايد: اگر فردى، شخصى را به ناروا بكشد، مانند اين است كه همة مردم را كشته است. اگر شخصى، كسى را زنده كند، مانند اين است كه همة مردم را زنده كرده است(34). خداوند متعال به همه موجودات از جمله انسانها حيات مىدهد و آنان را مىميراند. امّا در اين آيه، زنده كردن و ميراندن به غير خداوند نسبت داده شده است.
همچنين در آياتى ديگر خداوند متعال اماته و ميراندن را به ملائكه نسبت مىدهد.
)قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ((35).
بگو فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است روح شما را مىگيرد.
)الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ((36).
كسانى كه فرشتگان جانشان را مىگيرند و آنان بر خود ستم روا داشتهاند.
)الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ((37).
همانا كه فرشتگان روحشان را مىگيرند در حالى كه پاك و پاكيزهاند.
پاسخ به وهابيّون:
با توجّه به آياتى كه ذكر نموديم شبهة وهابيّون پاسخ داده مىشود. بدين بيان كه خداوند متعال قادر مطلق است،خالقيّت، هدايت، شفا، سير كردن، سيراب نمودن… و همه وجود، در يد قدرت قاهرة او است، امّا در عين حال خداوند منّان بهرهاى از قدرتهاى خود را به موجوداتى ديگر واگذار مىنمايد. قدرت آنان در طول قدرت خداوند متعال قرار دارد. هيچ موجودى مستقلاً، از خود هيچ قدرتى ندارد و نمىتواند در عرض قدرت خداوند قادر عرض اندام و قدرت نمايى نمايد.
اهل بيتFمفسّران واقعى قرآن:
در پاسخ به شبهة وهابيّون تنها از قرآن مجيد استفاده نموديم و به هيچ روايتى استناد ننموديم. مگر نه آن است كه وهابيّون مدّعى اند كه قرآن را قبول دارند، پس علّت انحراف آنان چيست؟ چرا مخالف نصّ صريح قرآن فتوا مىدهند؟
فهم قرآن نيازمند معلّم و مفسّر است. مفسّران حقيقى قرآن كسانى نيستند جز اهل بيت وحىF . قرآن و اهلبيتF در كنار هم قرار دارند و از هم جدايى ناپذيرند.
رسول اللَّه u مىفرمايند:
«إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه عزّوجلّ وعترتي أهل بيتي»(38).
من دو چيز گرانبها در نزد شما به جاى مىگذارم كتاب خداوند و اهل بيتم [E].
امام باقر u مىفرمايند:
«إنّما يعرف القرآن من خوطب به»(39).
تنها كسانى قرآن را مىفهمند كه مورد خطاب آن هستند. (كسانى كه قرآن بر آنها نازل شده است).
همه تحت فرمان و ارادة الهى:
كسانى كه از جانب خداوند منّان به آنان قدرتهايى افاضه شده است، قدرت دخل و تصرّف در عالم تكوين را دارند و از قدرت خود استفاده مىكنند. امكان ندارد كه خداوند به موجوداتى قدرتهايى را عطا فرمايد ولى به آنان بگويد از قدرت خود استفاده نكنيد زيرا اين كار لغو و بيهوده است و از خداوند حكيم، هيچ كار بيهوده و عبثى صادر نمىشود.
همه چيز تحت قدرت و اختيار ذات اقدس ربوبى قرار دارد، و همه از او فرمان مىبرند. خداوند متعال به ملائكه قدرت ميراندن داده است و آنان به اذن و اجازة وى اين كار را انجام مىدهند، خداوند به داروهاى گياهى و شيميايى قدرت درمان داده است. تا خواست و ارادة خداوند نباشد عسل و… شفا نمىدهد. آتش به خواست خداوند مىسوزاند و به ارادة وى گلستان مىگردد.
)قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ((40).
گفتيم اى آتش بر ابراهيم u سرد و سلامت شو.
درخواست يهوديان از حضرت موسى u :
هنگامى كه يهوديان گرفتار خشك سالى شدند، از حضرت موسى u آب خواستند.
)وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ((41).
ما آنها را به دوازده گروه – كه هر يك شاخهاى از دودمان اسرائيل بود – تقسيم كرديم. و هنگامى كه قوم موسىu در بيابان از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه عصاى خود را بر سنگ بزن. ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون جست، آن چنان كه هر گروه چشمه و آبشخور خود را مىشناخت، و ابر را بر سر آنان سايبان ساختيم و بر آنها )منّ( و)سلوى( فرستاديم، و به آنان گفتيم: از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما دادهايم بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد. آنها نافرمانى و ستم كردند ولى به ما ستم نكردند، لكن به خودشان ستم مىنمودند.
قوم يهود دوازده گروه بودند و با هم اختلاف داشتند. حضرت موسى u با عصاى خود به سنگ زد و دوازده چشمه جوشيد. يهوديان از آب و نعمتهاى ديگرى كه خداوند به آنان ارزانى داشت استفاده كردند، طلب باران در خشك سالى،درخواستى غير متعارف مىباشد.
خداوند متعال درخواست يهوديان از حضرت موسى u را تقاضايى ناشايست و ناپسند نمىداند و آنان را بابت اينكار، مشرك معرّفى نمىكند. حال اگر ما در پيشگاه حضرت بقيّة اللَّه الأعظم (عجّل اللَّه فرجه الشريف) با كمال خضوع و تواضع دست حاجت دراز نماييم و از ايشان تقاضايى كنيم، مشرك هستيم؟ چگونه است كه يهوديان مىتوانند از حضرت موسىu تقاضاى آب كنند و ما شيعيان نبايد هيچ گونه درخواستى از اولياى الهى داشته باشيم.
مرگ، حياتى بالاتر:
وهّابيان با اين استدلال كه مرگ نابودى و نيستى است، حاجت خواستن و توسّل به اولياى الهى كه داراى حيات دنيوى نيستند را باطل و نادرست مىپندارند. امّا بايد بدانند كه طبق منطق روشن قرآن كريم، مرگ نابودى نيست و انتقال از يك منزل به منزلى ديگر است و همان خدايى كه حيات را آفريده است، مرگ را نيز خلق كرده است. نمىتوان چيزى را كه مخلوق است معدوم به حساب آورد.
خداوند متعال در رابطه با شهدا مىفرمايد:
)وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ((42).
(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند مردگانند، بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
اين آيه روشن مىسازد كه شهدا داراى حيات و قدرت بالاترى از حيات و قدرت دنيوى هستند و هيچ اشكالى ندارد كه بتوانند در عالم تصرّف نمايند(43).
هتك مجدّد حريم مطهّر عسكريينF :
وهّابيان با بهانه شرك مراقد مطهّر ائمّه اطهارF كه مكانى براى عبادت و توسّل به اولياى الهى است را با خاك يكسان كردند. امروز نيز به اعمال وقيحانة خود ادامه مىدهند. همانطور كه آگاه هستيد امروز هم به همان بهانه واهى حرم مطهّر عسكريينF را دوباره مورد حمله و تهاجم دد منشانة خود قرار دادند و گلدستههاى آن را ويران نمودند. آيا شيعيان در حرم مطهّر آنان و سرداب مقدّس امام عصر (عجّل اللَّه فرجه الشريف) كارى بجز خواندن نماز و قرآن و عبادت انجام مىدادند؟آيا آن جا مكانى براى ارتباط و پيوند با درگاه الهى نبود؟ آيا شيعيان در آن محلّ مقدّس به جز پناه بردن و درخواست حاجت از پيشگاه ولى اللَّه مطلق از كس ديگرى حاجات خود را طلب مىنمودند؟
وحدت يا تحريف حقايق:
انديشه و تفكّر بى اساس وهابيّت موجب نابودى انديشه و پيشرفت انسانى است، و در شگفتم از كسانى كه ما را به وحدت دعوت مىكنند! چگونه مىتوانيم با اين خشك سرها و نادانانى كه عقلى قليل و فكرى عليل دارند متّحد شويم؟ آرى! وحدت صورى و شكلى با بعضى از فرق اسلامى در برابر دشمن مشترك امر معقولى مىباشد(44). امّا متأسّفانه برخى مىخواهند در پرتوى شعار وحدت، شيعيان از عقايد حقّه خود دست بردارند. آنان در راستاى شعار وحدت سخنانى خلاف واقع و كذب محض را مطرح مىكنند و موجب انحراف و گمراهى كسانى مىشوند كه اطّلاع دقيق و كافى از متون دينى و تاريخى ندارند. يكى از سخنان باطل آنان كه هيچ مورّخى بر آن صحّه ننهاده، اين است كه حضرت اميرالمؤمنين u با رضا و رغبت با شيخين (لعنهما اللَّه) بيعت كردند.
هر كس اندك مطالعهاى در تاريخ اسلام و روايات دارد، مىداند كه ريسمان به گردن مبارك حضرت اميرالمؤمنينu انداختند و ايشان را به اجبار براى بيعت به مسجد بردند و در برابر ديدگان شريفشان همسرشان را تازيانه زدند(45). آيا در نزدشما اين گونه بيعت كردن، با طوع و رغبت(46) است؟
بنده در همين جا اعلام مىكنم كه با سرايندگان اين ياوهها چون فضل اللَّه، واعظ زاده خراسانى و تسخيرى و… حاضر به مناظره زندة تلوزيونى، در برابر مراجع عظام و رهبر انقلاب هستم يك مناظرة علمى و فنّى و به دور از شوائب سياسى، آيا مىتوانند پرسشهاى ما را پاسخ دهند؟ براى رعايت احترام و ادب شخصاً در مناظره با آنان شركت مىكنم و يقين دارم اگرآنان شهامت و شجاعت مناظره داشته باشند در سطوح پايينتر هم به شكست محكوم خواهند شد.
يادى از شهادت حضرت فاطمه I :
در آستانة شهادت حضرت صديقة كبرى I هستيم.
امام سجاد u هنگامى كه در شام خطبه خواندند خود را اينگونه معرفى نمودند:
«أيّها الناس أنا ابن مكّة ومنى وأنا ابن زمزم والصفا… أنا ابن أصبر الصابرين»(47).
اى مردم من فرزند مكّه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم… من فرزند صابرترين مردمانم.
آرى حضرت اميرالمؤمنين u مصايب فراوانى ديدند و صبر كردند، و در رابطه با صبر خود فرمودند:
« فصبرت وفي العين قذى وفي الحلق شجا»(48).
من راه بردبارى را پيش گرفتم، بردبارى كسى كه در چشم او، خس و خاشاك فرو رفته و در گلويش استخوانى راه را مسدود كند.
« وصبرت من كظم الغيظ على أمرّ من العلقم وآلم للقلب من وخز الشّفار»(49).
و صبر كردم در فرو بردن غضب، صبرى كه براى ذائقه تلختر از حنظل بود و براى قلب درد آورتر از لبه شمشير.
در شام سيزدهم جمادى الاولى يا شام سوم جمادى الثانى بود، كه حضرت اميرالمؤمنين u همسر خود را به خاك سپرده خطاب به رسول اللَّه r عرضه داشتند:
«قَلَّ يا رسول اللَّه r عن صفيّتك صبري»(50).
اى رسول اللَّه r ! در فقدان دختر نازنين شما شكيبايى از دستم رفته.
اميرالمؤمنين u كه اصبر الصابرين بودند در برابر مصيبتهاى حضرت زهرا I ديگر نتوانستند صبر نمايند. سخن ايشانu ناظر به كدام يك از مصايب بود؟ وقتى دستهاى همسرشان I را ديدند، هنگامى كه حضرت فاطمه زهرا I ميان در و ديوار بودند و يا هنگامى كه در كوچه در ميان ديدگانش، همسرش I را تازيانه زدند.
« إلهي بفاطمة وأبيها وبعلها وبنيها والسّر المستودع فيها نقسمك ونسألك »
خداوندا! به حضرت فاطمه زهراى مرضيّهI تو را سوگند مىدهيم كه پيوند و ارتباط ما را با اهل بيتF در دنيا و آخرت مستحكم بدار.
دست ما از دامان ولايتشان كوتاه مفرما. دشمن اهل بيتF در نسل و ذرّية ما قرار مده، در ظهور حضرت بقية اللَّهالاعظم (عجّل اللَّه فرجه الشريف) تعجيل بفرما.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه بركاته»
خود آزمايى:
1 – چه كسانى و به چه علت حرم مطهّر ائمّة اطهارF را ويران مىكنند؟
2 – استمداد چند نوع است؟ براى هر كدام آيهاى بيان نماييد؟
3 – بلقيس چه كسى بود؟ حضرت سليمان u براى بدست آوردن تخت او، از چه كسانى يارى خواست؟
4 – اسم اعظم خداوند متعال چند قسمت دارد؟ ائمّة اطهارF به چند قسمت علم دارند؟ دو روايت بيان كنيد.
5 – حضرت ابراهيم u خلقت، هدايت،… را به چه كسى نسبت مىدهد؟ آية مربوط را توضيح دهيد.
6 – آياتى را ذكر كنيد كه در آنها، خلقت، هدايت، شفا، سير كردن و… به كسانى جز خداوند متعال نسبت داده شده است. توضيح دهيد كه تناقضى در آيات قرآن وجود ندارد.
7 – سورة انسان در فضيلت چه كسانى نازل شده است؟
8 – آيا قرآن كريم به تنهايى فهميده مىشود؟ مفسّران واقعى قرآن چه كسانى هستند؟
9 – يهوديان از حضرت موسى u چه خواستند؟
10 – مناديان نادان وحدت، در پرتوى اين شعار چه اهدافى را دنبال مىكنند؟
11 – دو مورد از مخالفت وهابيّت با كتاب خدا را بيان كنيد.
——————————————————————————–
1) سورة مائده، آيه 35.
2) براى آگاهى بيشتر در مورد جنايات وهابيّون به:
الف: كشف الارتياب اثر سيد محسن امينR.
ب: وهابيّت مبانى فكرى و كارنامه عملى اثر آيت اللَّه سبحانى مراجعه بفرماييد.
3) برخى از مفسّرين بر اين نظر هستند كه ديوار چين، سدّى است كه ذوالقرنين آن را ساخته است. براى آگاهى بيشتر رجوع كنيد به تفسيرالميزان، جلد 13 صفحه 359.
4) سورة كهف، آيه 95.
5) سورة نمل، آيه 22.
6) سرزمين ملكه بلقيس در نزديكى يمن قرار دارد و تا صنعا سه شب راه مىباشد. (مجمع البحرين، جلد 2 صفحه 317)
7) سورة نمل، آيات 24 و 23.
8) سورة نمل، آيه 38.
9) سورة نمل، آيه 39.
10) سورة نمل، آيه 40.
11) سورة نمل، آيه 40.
12) كافى، جلد 1 صفحه 230.
13) كافى، جلد 1 صفحه 230.
14) سورة شعراء، آيات 81 تا 78.
15) سورة الرحمن، آيات 3 تا 1.
16) سورة بقره، آيه 29.
17) سورة انعام، آيه 73.
18) سورة مائده، آيه 110.
19) سورة آل عمران، آيه 49.
20) سورة آل عمران، آيه 49.
21) سورة بقره، آيه 2.
22) سورة نمل، آيات 2 و 1.
23) سورة شورى، آيه 52.
24) بحار الانوار، جلد 35 صفحه 237 و از منابع اهل تسنّن بنگريد به شواهد التنزيل، جلد 2 صفحه 393.
25) سورة انسان، آيه 9.
26) سورة قصص، آيه 25.
27) مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
28) سورة اسراء، آيه 82.
29) سورة يونس، آيه 57.
30) سورة نحل، آيه 69.
31) سورة نجم، آيه 44.
32) سورة زمر، آيه 42.
33) سورة مائده، آيه 32.
34) هنگام قانون شكنى بين قتل يك نفر و تمام مردم تفاوتى وجود ندارد لذا خداوند متعال بين اين دو تفاوتى نگذارده است.
35) سورة سجده، آيه 11.
36) سورة نحل، آيه 28.
37) سورة نحل، آيه 32.
38) امالى صدوقR، صفحه 500 مجلس 64 – بحار الانوار، جلد 5 صفحه 21، از منابع اهل تسنّن بنگريد به مسند احمد، جلد 3 صفحه 14، مستدرك حاكم، جلد 3 صفحه 148.
39) كافى، جلد 8 صفحه 312.
40) سورة انبياء، آيه 69.
41) سورة اعراف، آيه 160.
42) سورة آل عمران، آيه 169.
43) براى آگاهى بيشتر بنگريد به جزوة شماره 12 صفحه 16.
44) در شرح زيارت عاشورا بطور مفصّل مسألة وحدت و معناى آن را تبيين نمودهايم. انشاء اللَّه اين كتاب بزودى در دسترس علاقمندان قرارمىگيرد.
45) بحار الانوار، جلد 28 صفحه 227 – از منابع اهل تسنن بنگريد به الامامة والسياسية، جلد 1 صفحه 30.
46) طوع و رغبت: به ميل و اراده خويش (فرهنگ معين).
47) بحار الانوار، جلد 45 صفحه 138.
48) نهج البلاغه، خطبه 3 (شقشقيه).
49) نهج البلاغه، خطبه 217.
50) نهج البلاغه، خطبه 202 و مناقب شهر آشوب، جلد 3 صفحه 139.