انحراف و فسادبعضی صحابه به نام جهاد

خلاصه استدلال اهل سنّت ؛

در جلسه گذشته يكى ديگر از استدلال‏هاى اهل سنّت براى اثبات عدالت تمامى صحابه را بررسى نموديم . نظريّه پردازان عدالت صحابه ، به خصوص متأخرين آنها ، بر اين باورند كه فتوحات و كشور گشايى‏ها و در نتيجه گسترش و رواج اسلام به وسيله صحابه اوليّه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم صورت پذيرفت ؛ به دليل اين خدمت بزرگ و قابل تحسين ، اگر در كارنامه اعمال صحابه ، زشتى و گناهى باشد بايد آن را ناديده گرفت ؛ چرا كه تمام مسلمانان در طول قرون تا دامنه قيامت مديون فتوحات و زحمات صحابه هستند و اين عمل كفّاره همه گناهان و اشتباهات صحابه مى‏باشد . اين استدلال از ظاهرى محكم و جاذبه‏اى نيرومند برخوردار است و بر خلاف ساير ادلّه ، براى عموم مردم قابل فهم‏تر مى‏باشد . متأسّفانه در كشور ما نيز برخى از مدّعيان فهم ، علم و دانش سخن فوق را ترويج مى‏كنند و بر اين پايه ، صحابه را تحسين و مردم را به اتّحاد و يگانگى دعوت مى‏نمايند ؛ لذا بايد با دقّت ادّعاى آنان را بررسى و نقد كنيم .

دو نقد مهم بر استدلال اهل سنّت ؛

در جلسه گذشته به دو مطلب مهمّ اشاره نموديم كه اساس استدلال اهل‏سنّت و پيروان آنان را بى اعتبار و سست مى‏كند . اين دو مطلب عبارتند از :

1 ـ صرف انجام يك عمل خوب و شايسته ، هر چند مهمّ و مؤثّر اگر از فرد يا افرادى صادر شود ، نمى‏تواند جبران كننده همه گناهان آنان شود. به عنوان مثال به جا آوردن حجّ كه از اعمال مهمّ عبادى است ، نمى‏تواند كفّاره و جبران كننده همه گناهان پيش وپس از حجّ شود. همه فقها و علما ـ اعمّ از شيعه و سنّى ـ بر اين نظرند كه هيچ آيه و روايتى وجود ندارد كه توان اثبات اين مطلب را داشته باشد كه به جا آوردن حجّ تمام گناهان و پليدى‏ها را محو مى‏كند .

2 ـ از آيات قرآن مجيد كه در مورد جهاد با مشركين و دشمنان اسلام است استفاده مى‏شود كه جهاد (ابتدايى و دفاعى) عملى عبادى است . اين مطلب نيز ثابت است كه شرط پذيرش هر عمل عبادى نيّت خالص و قصد تقرّب به خداوند سبحان مى‏باشد . اگر جهاد به نيّت و يا شائبه‏اى ديگر آلوده شود مورد قبول پروردگار قرار نمى‏گيرد و حُسن فعلى و فاعلى نخواهد داشت[1] . از سوى ديگر خداوند سبحان به صراحت در قرآن مجيد مى‏فرمايد : جهاد نبايد مستلزم فساد در زمين ، نابودى سرمايه‏ها و كشتن انسانها شود[2] . به عبارت ديگر قدرت خواهى و مقام‏طلبى نبايد انگيزه جهاد باشد . در آيه ديگرى خداوند متعال در مورد نيّت و اهداف جهاد مى‏فرمايد :

«وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءوَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَامِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً»[3] . چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه به دست ستمگران تضعيف شده‏اند ، پيكار نمى‏كنيد ؟ همان افراد ستمديده كه مى‏گويند :پروردگارا ! ما را از اين شهر كه اهلش ستمگرند بيرون ببر ، و از خودبراى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود يار و ياورى براى ما تعيين فرما.

بنابر آيه فوق ، جهاد بايد در راه خدا بوده و انگيزه آن نجات دادن كسانى باشد كه تحت ستم و فشار قرار گرفته‏اند . در واقع پشت چهره خشن و خونبار جنگ بايد متعالى‏ترين نمادهاى رحمت و رأفت بروز و ظهور داشته باشد تا بتوان آن را جهاد در راه خدا ناميد .

همچنين خداوند سبحان در آياتى از قرآن مجيد خبر از حوادث ناگوارى مى‏دهد كه تحت پوشش جهاد روى مى‏دهد .

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ»[4] .

و از مردمان كسانى هستند كه سخنانشان درباره زندگى دنيا تو را به شگفتى مى‏اندازد ، و خداوند را بر آن چه در دل دارند گواه مى‏گيرند وحال آن كه بسيار كينه توز مى‏باشند *و چون دست يابد مى‏كوشد كه در اين سرزمين فتنه و فساد بر پا كند و زراعت و دام را نابود كند وخداوند فساد را دوست ندارد * و چون به او گفته شد از خداوند پروا كن ، لجاجت و تعصّب آنها را به گناه مى‏كشاند ، آتش دوزخ براى آنان كافى است ، و چه بد جايگاهى است .

آيات فوق از پيشگويى‏هاى قرآن مجيد است . طبق آيات فوق ، خداوند متعال به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد : در حال حاضر كسانى در ميان مسلمانان هستند كه تو از گفتار آنان لذّت مى‏برى در حالى كه آنان بدترين دشمنان اسلام هستند ؛ چون مردمانى جاه طلب مى‏باشند و به محض رسيدن به قدرت ، انسانها و سرمايه‏هاى آنان را نابود و تباه مى‏كنند .

ابوذر افشاگر صحابه ؛

دومين مطلب مهمّى كه در جلسه گذشته بدان اشاره كرديم ثروت هنگفت صحابه بوده كه از راه كشورگشايى و به نام جهاد جمع كرده بودند . پديد آمدن طبقه‏اى مرفّه كه در سايه فتوحات به نازو نعمت زيادى دست يافته بودند باعث به وجود آمدن برخى اعتراضات گرديد .

صحابى والا مرتبه ؛ ابوذر غفارى رحمه‏الله يكى از برجسته‏ترين معترضين محسوب مى‏شود . وى پس از مواجه شدن با چنين ثروتهاى بادآورده‏اى ، دست به افشاگرى عليه صحابه زد و آنان را به عذاب دردناك الهى بشارت داد[5] . اين افشاگريها و تهديدهاى ابوذر رحمه‏الله سرانجام منجر به تبعيد وى به منطقه شامات شد[6] .

وقتى ابوذر رحمه‏الله آگاه شد كه معاويه در حال ساخت كاخ با شكوهى به نام « خضرا » مى‏باشد به او خطاب كرد :

« يا معاوية ! إن كانت هذه الدّار من مال اللّه‏ فهي خيانة وإن كانت من مالك فهذا الأسراف »[7] .

اى معاويه ! اگر اين قصر با پول بيت المال ساخته شود ، به خدا خيانت
كرده‏اى و اگر با پول خودت مى‏سازى بدان كه اسراف مى‏كنى .

ابوذر  رحمه‏الله علاوه بر نكوهش حضورى ، در كوچه و بازار ميان مردم به راه افتاد و عليه زراندوزى و تجمّلات حاكمان لب به اعتراض گشود. وى با شجاعت فرياد مى‏زد :

« واللّه‏ لقد حدثت أعمال ما أعرفها ، واللّه‏ ما هي في كتاب اللّه‏ ولا سنّة
نبيّبه ، واللّه‏ إنّي لأرى حقّا يطفأ وباطلاً يحيي وصادقا يكذّب »[8] .

به خدا سوگند اعمالى انجام مى‏شود كه آنها را نمى‏شناسم ، به خدا
سوگند اين كارها نه در كتاب خدا موجود است و نه در سنّت پيامبر
او[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] به خدا سوگند من حق را مى‏بينم كه خاموش مى‏شود و باطلى كه زنده مى‏شود و راستگويى كه دروغگو پنداشته مى‏شود .

اين افشاگريها معاويه را بر آن داشت كه به فردى به نام « حبيب ابن مسلمة » دويست دينار طلا بدهد تا آنها را به ابوذر  رحمه‏الله بپردازد و از او بخواهد كه دست از افشاگرى بردارد . امّا ابوذر به آن شخص گفت :

« أما وجدت أهون عليك منّي حين تبعث إليّ بمال ؟ وردّها »[9] .

آيا حقيرتر و خوارتر از من نيافتى كه پولها را به او بپردازى (و به من
ندهى) ؟ و پولها را باز گرداند .

پس از آنكه ابوذر  رحمه‏الله اموال معاويه را نپذيرفت حبيب ابن مسلمة نزد معاويه بازگشت و گفت :

« إنّ أباذر مفسد عليك الشام ، فتدارك أهله إن كانت لكم به حاجة ؛

به درستى كه ابوذر مردم شام را عليه تو بدبين مى‏كند ، اگر به شاميان
نياز دارى چاره‏اى بيانديش .

معاويه نيز بلا فاصله به عثمان نامه نوشت و جريان را بازگو كرد . عثمان در پاسخ به نامه معاويه نوشت ؛

« أمّا بعد ، فاحمل جندبا إليّ على أغلظ مركب وأوعره . فوجّه معاوية من سار به الليل والنهار ؛

امّا بعد ، جندب [لقب ابوذر] را به سوى من با اسبى چموش و خشن
گسيل دار . معاويه با اسبى خشن ، و همراهى سخت گير و بدون
استراحت و توقّف ، ابوذر را به مدينه فرستاد .

هنگامى كه ابوذر وارد مدينه شد فرياد بر آورد :

« تستعمل الصبيان ، وتجمّى الحمي وتقرّب أولاد الطلقاء »[10] .

كودكان به حكومت و ثروت رسيده‏اند و از بستگان حمايت مى‏شود و
فرزندان آزاد شدگان رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در فتح مكّه به قدرت رسيده‏اند .

عثمان نيز كه از افشاگرى‏هاى ابوذر احساس خطر كرده و به ستوه آمده بود او را به ربذه تبعيد كرد . ابوذر در ربذه و در تبعيد ماند و همان جا در گذشت[11] . على‏رغم مخالفت وممنوعيّت عثمان، اميرالمؤمنين عليه‏السلام به همراه امام حسن وامام حسين  عليهماالسلام ابوذر را بدرقه كردند و پس از گشت خطبه‏اى غَرّاء ايراد فرمودند[12] .

ثروت و شهوت انگيزه جهاد ؛

تأمّل و دقّت در زندگى سردمداران فتوحات به روشنى نشانگر اين مطلب است كه آنان به هيچ وجه با نيّت خالص و تقرّب به ذات احديّت دست به قبضه شمشير نبردند . هدف عمده آنان از بر آوردن بانگ جهاد ، كشورگشايى ، ثروت اندوزى و جاه‏طلبى بود .

يكى ديگر از فرماندهان ارشد فتوحات، « خالد ابن وليد » مى‏باشد. خالد كسى است كه به جرم واهىِ ارتداد ، « مالك ابن نويره » را كشت و همان شب با همسر وى همبستر شد . عمر پس از آگاهى از جريان به ابوبكر شكايت كرد و درخواست اجراى حدّ بر خالد نمود امّا ابوبكر ، سوگند ياد كرد كه چنين كارى انجام نمى‏دهد . ابوبكر گفت :

« ما كنت لأشيم [لأغمد] سيفا سلّه اللّه‏ »[13] .

شمشيرى را كه خداوند از نيام بيرون كشيده است ، غلاف نمى‏كنم .

آرى ! اهل سنّت ، به چنين شخصى كه جنايات او مورد اعتراض عمر هم قرار گرفت ، لقب سيف اللّه‏ داده‏اند[14] . ما نيز بايد به خاطر زحمات و فتوحات او ، مديون او باشيم و او را عادل بدانيم !! عمر پس از رسيدن به خلافت ، بلا فاصله خالد ابن وليد را از منصبش عزل كرد . اهل سنّت در مورد علّت عزل خالد مى‏گويند :

« كان خالد إذا صار إليه المال قسّمه في أهل القتال ولم يرفع إلى أبابكر
حسابا »[15] .

خالد غنائم جنگى و اموالى كه به دست مى‏آورد را بين جنگجويان و
سپاهيان خود تقسيم مى‏كرد و سهمى از آن را به ابوبكر نمى‏پرداخت .

سخن فوق بيانگر اين مطلب است كه خالد بابت فتوحات و غنائم به خليفه چيزى نمى‏پرداخت و خليفه دوم او را به همين دليل عزل كرد . اين حركت خليفه به راحتى ما را به اين نتيجه مى‏رساند كه هم خالد و هم عمر به دنبال انباشت ثروت بودند . هدف آنان و ديگر فرماندهان چون يزيد ابن ابى سفيان و معاويه ابن ابى سفيان ، طلحه ، زبير ، سعد ابن وقاص ، انگيزه الهى و نيّت دفاع از ستمدگان نبود ، آنان تنها و تنها به دنبال ثروت و مكنت بودند .

شهوترانى نيز يكى از دلايل عمده فاتحان اسلامى ! به شمار مى‏آيد . خالد ابن وليد ، به چه علّت پس از قتل مالك ابن نويره و در همان شب با همسر او همبستر شد ؟ آيا هدف خالد از قتل مالك ، نابود كردن مرتدّان بود يا مى‏خواست به همسر مالك دست يابد ؟ مورّخان اهل سنّت نقل مى‏كنند :

« إنّ خالدا رأى امرأة مالك وكانت فائقة في الجمال ، فقال مالك بعد ذلك
لامرأته : تقتليني »[16] .

پس از آنكه خالد همسر زيبا روى مالك را ديد ، مالك به همسرش
گفت : تو مرا خواهى كشت . [به سبب زيبايى تو من به قتل خواهم
رسيد]

يكى از دوستان خالد ابن وليد به نام « ضرار ابن الازور » ، به طايفه بنى أسد حمله مى‏كند و زن زيبا رويى را به اسارت گرفته و به او تجاوز نمود . هنگامى كه خبر به خالد رسيد ، گفت : « من آن زن را به ضرار بخشيدم » امّا عمر دستور داد كه ضرار را سنگسار كنند[17] . عدّه‏اى از صحابه پس از جنگ به نوشيدن شراب پرداختند و براى توجيه عمل خود به آيه 93 سوره مائده استناد نمودند[18] .

«لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ
وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ
الْمُحْسِنِينَ»[19] .

بر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند ، گناهى در آن چه خورده‏اند نيست ، اگر تقوا پيشه كنند و ايمان بياورند و اعمال
صالح انجام دهند ، سپس تقوا پيشه كنند و ايمان آورند سپس تقوا پيشه كنند و نيكى نمايند و خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد[20] .

تأثير شگرف رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بر جزيرة العرب ؛

مورّخان ، جامعه شناسان ، روانشناسان و ديگر انديشمندان ، پس از گذشت 1400 سال از تاريخ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همچنان از تأثير گذارى ايشان بر مردمان جاهل ، غارت گر و فرزند كش جزيرة العرب ، شگفت زده هستند . رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم
در طول يازده سال زمامدارى در مدينه ، انسانهاى شايسته و وارسته‏اى تحويل جامعه دادند كه براى دفاع از حريم وحى و نبوّت حاضر به جان‏نثارى شدند . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در مورد جهاد در ركاب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايند :

« ولقد كنّا مع رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛ نقتل آباءنا وأبناءنا وإخواننا وأعمامنا ، ما يزيدنا ذلك إلاّ إيمانا وتسليما »[21] .

در ركاب پيامبر خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بوديم ؛ با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مى‏كرديم ، كه اين مبارزه بر ايمان و تسليم ما
مى‏افزود .

تأثير تربيتى ژرف و شگرف رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بر مردمان جزيرة العرب تا سه دهه پايدار ماند . در طول اين سالها و با وجود صحابه مخلص و خالص از بين بردن تمامى ملكات اخلاقى كه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پايه‏هاى آن را بنا نهاده بودند كارى محال مى‏نمود . عمر در لحظات پايانى زندگى‏اش از قرار گرفتن همه قدرت
و ثروت در دست يك طايفه و فاميل خاص ، اظهار نگرانى نمود . وى از اينكه
عثمان به خلافت دست يابد و در نتيجه اعمالش مورد خشم مردم واقع گردد ناراحت بود زيرا اين اتّفاق موجب مى‏شد مسيرى كه خود عمر آغازگر آن بوده بر اثر فشار بر مردم تغيير يابد و تلاش‏هاى وى بى ثمر شود (در اين زمينه در صفحات بعد توضيح بيشترى خواهد آمد) .

عمر در آخرين ساعات در اين مورد گفت :

« لو ولّيتُها عثمان لحمل آل أبي معيط على رقاب الناس … ولو فعل
لأشكوا أن يسيروا إليه حتّى يجزّوا رأسه »[22] .

اگر خلافت را به عثمان واگذارم ، آل أبي معيط را به گرده مردم سوار خواهد كرد ، در نتيجه مردم عاجز مى‏شوند و سر از تن عثمان جدا مى‏كنند .

آرى ! صحابه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نمى‏توانستند حكومت سراپا فاسد و ننگين
عثمان را تاب آورند . پيش بينى عمر به وقوع پيوست . البتّه اين پيش بينى، كرامتى براى عمر محسوب نمى‏شود ؛ چرا كه شرايط عصر رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و صحابه گرانقدر ، حكايت از اين داشت كه آنان به هيچ وجه پذيراى انحراف علنى نيستند . شايد از ترس ، چند صباحى سكوت اختيار كنند ، امّا در نهايت طغيان مى‏كنند . همچنان كه طغيان كردند و عثمان را كشتند .

مورد ديگرى كه نشان مى‏دهد صحابه صدر اسلام هنوز هشيار بوده و در برابر انحرافات ، مقاومت مى‏كردند ، نمونه ذيل است .

عمر روزى خطاب به مردم گفت :

« لو صرفناكم عمّا تعرفون إلى ما تنكرون ما كنتم صانعين ؟ … فقام علي[عليه‏السلام] فقال : إذا كنّا نستتيبك ، فإن تبت قبلناك قال : وإن لم أتب ؟ قال[ عليه‏السلام] إذا نضرب الّذي فيه عيناك . فقال : الحمد للّه‏ الّذي جعل في هذ ه الاُمّة من إذا اعوججنا أقام أودنا »[23] .

اگر شما را از كارهاى خوب به كارهاى ناشايست روى گردانيم چه
مى‏كنيد ؟ … اميرالمؤمنين  عليه‏السلام برخاستند و فرمودند : از تو
مى‏خواهيم كه توبه كنى ، اگر توبه كردى از تو خواهيم پذيرفت . عمر
گفت : اگر توبه نكردم چه مى‏كنيد ؟ اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند :
گردن تو را مى‏زنيم . پس عمر گفت : خدا را شكر كه در اين امّت
افرادى را قرار داد كه اگر منحرف شديم ما را راست مى‏كنند .

جامعه آن روز چنين برخوردى با خليفه را بر مى‏تابد و كسى به
اميرالمؤمنين  عليه‏السلام اعتراض نمى‏كند كه چرا با خليفه اين گونه صحبت كرديد ؛ چرا كه هنوز تأثير تربيت رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در ميان مردم باقى بود . در دهه سوم كه عثمان به خلافت رسيد ، كم و بيش صحابه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بودند و رگه‏هايى از ملكات اخلاقى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در ميان مردم مشهود بود . در مورد برخورد مردم با عثمان به خاطر دخل و تصرّفات نا مشروع در بيت المال آمده است كه ،

« كان في بيت المال بالمدينة سفط فيه حليّ وجوهر فأخذ منه عثمان ما
حلّى به بعض أهله ، فأظهر الناس الطعن عليه في ذلك وكلّموه فيه بكلام
شديد حتّى أغضبوه . فقال : هذا مال اللّه‏ أعطيه من شئت وأمنعه من شئت ، فأرغم اللّه‏ أنف من رغم . فقال له عليّ [ عليه‏السلام] : إذا تمنع من ذلك ويحال بينك وبينه »[24] .

در بيت المال مدينه انبانى از پوست بود كه جواهرات در آن نگهدارى
مى‏شد . عثمان مقدارى از آن جواهرات را به بستگان خود داد . مردم
به مذمت عثمان پرداختند و به تندى با او سخن گفتند به گونه‏اى كه
عثمان خشمگين شد . عثمان گفت : اين اموال از آن خدا است به هر
كس كه بخواهم مى‏دهم و به هر كس كه نخواهم نمى‏دهم ، و خداوند
بينى مخالفان مرا به خاك بمالد . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند : بنابر اين تو را از تصرّف در بيت المال منع مى‏گردى و دستت از آن كوتاه
مى‏شود .

مردم ، در پرتو تعليمات رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم داراى چنان فرهنگ ، معرفت و آگاهى شدند كه اجازه خلاف كارى آشكار را حتّى به حاكمان نمى‏دادند . حاكمان نيز براى دست يافتن به مقاصد شوم و اميال شيطانى خود چاره‏اى جز اتّكاء به تزوير و نيرنگ نداشتند .

تا بدين جا روشن شد كه فاتحان ، با نيّت خالص جهاد نكردند . آنها با قصد به دست آوردن ثروت و مكنت و شهوترانى به كشورگشايى پرداختند . از طرف ديگر ، سردمداران و كشور گشايان به خاطر تربيت رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و وجود صحابه گرانقدر نمى‏توانستند آشكارا و بدون مكر و فريب به مقاصد شيطانى خود دست يابند .

قرآن و وعده پيروزى ؛

يكى ديگر از انگيزه‏هاى كشور گشايى اين بود كه سردمداران و
فرماندهان ، مطمئن بودند كه در اين مبارزه‏ها پيروز خواهند شد و با شكست مواجه نمى‏شوند ؛ چرا كه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بارها بشارت پيروزى اسلام و مسلمين را داده بودند .

به عنوان نمونه ، در جنگ خندق ، هنگام حفر خندق مسلمانان با سنگ ستبرى مواجه شدند و براى شكستن آن از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كمك خواستند . پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به سنگ سه ضربه زدند كه پس از هر ضربه جرقه‏اى بسيار درخشان
از آن برمى‏خاست . رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پس از آن ضربات فرمودند اين جرقه‏ها بيانگر آن است كه در آينده شما ، شامات ، روم و ايران را به تصرّف خود در مى‏آوريد[25] .

تشويق به جهاد و ارزش والاى شهادت در سخنان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و آيات قرآن مجيد نيز مسلمانان مخلص و معتقد را به گسترش و پيشرفت اسلام علاقه‏مند مى‏كرد . همين امر موجب مى‏شد كه فرماندهان نالايق و فاسد با نيرنگ و فريب به بهانه ترويج اسلام از سپاهى نيرومند برخوردار گردند . به عنوان نمونه به چند آيه از قرآن مجيد اشاره مى‏نماييم :

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ»[26] .

او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر
همه اديان غالب سازد ، هر چند مشركان كراهت داشته باشند .

آيه فوق بدون بيان وقت معيّنى ، وعده پيروزى به مسلمانان مى‏دهد . در آيه ديگرى مى‏فرمايد :

«أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ»[27] .

يا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى‏كند و گرفتارى را بر طرف
مى‏سازد و شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد . آيا معبودى با خداست ؟
كمتر متذكّر مى‏شويد .

«وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»[28] .

ما مى‏خواستيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و
وارثان روى زمين قرار دهيم .

«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ
الصَّالِحُونَ»[29] .

در زبور بعد از ذكر (قدرت) نوشيتيم : بندگان شايسته‏ام وارث حكومت زمين خواهند شد .

امّا با وجود وعده‏هاى تخلّف‏ناپذير الهى و فراهم بودن تمام اسباب و
وسايل ظاهرى چون تجهيزات نظامى و سپاه نيرومند و مجهّز و انگيزه‏اى قوى ، به خاطر وجود فرماندهان ناشايست و فاسد ، آن گونه كه انتظار مى‏رفت ، مسلمانان به نتايج درخشانى دست نيافتند .

انحراف از مكتب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛

پس از رحلت رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، منافقان و بيماردلان براى دست يافتن به مقاصد شوم خود ، تحريف مكتب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را نخستين هدف خود قرار دادند به گونه‏اى كه مهمترين پرسش مسلمانان در رابطه با افراد و اشخاص اين بود كه آيا فلانى به عقيده سابق خود تا هنگام وفات پايدار و استوار ماند يا خير ؟
منابع معتبر اهل سنّت ، روايات فراوانى از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بدين مضمون نقل كرده‏اند كه پس از من مسلمانان به انحراف و گمراهى كشيده مى‏شوند . به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى‏نماييم .

در روايتى از رسول اللّه‏  عليه‏السلام نقل شده است :

« أنا فرطكم على الحوض ليرفعنّ إليّ رجال منكم حتّى إذا أهويت
لأناولهم إختلجوا دوني . فأقول أي ربيّ ! أصحابي ، فيقول : لا تدري ما
أحدثوا بعدك »[30] .

من پيش از شما كنار حوض كوثر هستم و مردانى از شما را در حال
سقوط مى‏بينم و مى‏خواهم آنان را بگيرم ، امّا آنان به سمت ديگرى
مى‏افتند و من مى‏گويم بارالها ! آنان ياران من هستند . خداوند در
پاسخ مى‏فرمايد : نمى‏دانى كه پس از شما چه كردند .

در روايتى ديگر رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايند :

« أنا فرطكم على الحوض من ورده شرب منه ومن شرب منه لم يضمأ
بعدهُ أبدا ليرد عليّ أقوام أعرفهم ويعرفوني ، ثم يحال بيني وبينهم ..
فيقال : إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك ، فأقول : سحقا سحقا لمن بدّل
بعدي »[31] .

من پيش از شما كنار حوض كوثر هستم . هر كس بر آن وارد شود از آن
مى‏نوشد و هر كس از آن بنوشد ، هرگز تشنه نمى‏شود . افرادى از شما
كه آنان را مى‏شناسم و آنان مرا مى‏شناسند را بر من عرضه مى‏كنند ، امّا
سپس بين من و آنان حائلى قرار مى‏دهند … و به من مى‏گويند :
نمى‏دانى پس از شما چه كردند ، و من مى‏گويم : پست باد ، پست باد
كسى كه پس از من انحراف ايجاد كند .

منافقان و بيماردلان دست به دست يكديگر دادند و تمام مبانى فكرى ، اخلاقى ، عقيدتى ، معرفتى ، احكام و فروع دين را تحريف كردند و آن را بازيچه اميال نفسانى خود قرار دادند . نا گفته روشن است كه تحريف امر خلافت رسول‏اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و غصب جايگاه اميرالمؤمنين  عليه‏السلام مهمترين انحراف و تحريف صدر اسلام به شمار مى‏آيد .

انحراف عثمان و پيروان او ؛

نگاهى اجمالى به اطرافيان عثمان و عملكرد آنها از عمق فاجعه‏اى خبر مى‏دهد كه پس از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با نام جهاد به وقوع پيوست . پس از فتح آفريقا ، عثمان غنائم فراوانى به برادر ناتنى خويش « ابن ابى سرح » بخشيد[32] . ابن ابى سرح كسى است كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمهنگام فتح مكّه ، ريختن خون او را مباح
اعلام كردند[33] . و يكى ديگر از نزديكان وى فردى دروغگو به نام « وليد ابن
عقبه » مى‏باشد كه آيه شش سوره حجرات در نكوهش او نازل شد[34] . در آن آيه خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ
فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ» .

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما
بياورد ، درباره آن تحقيق كنيد ، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب
برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد .

روزى عثمان به عبداللّه‏ ابن مسعود كه خزانه دار بيت المال بود دستور داد كه به حكم ابن ابى العاص ، از بيت المال مقدارى پول دهد ، امّا ابن مسعود نپذيرفت . عثمان به او گفت : تو خزانه دار ما هستى و وظيفه دارى به گفته ما عمل كنى . ابن مسعود در پاسخ گفت :

« كذبت واللّه‏ ، ما أنا لك بخازن ولا لأهل بيتك ، إنّما أنا خازن المسلمين …
هذه مفاتيح بيت مالكم ورمى بها »[35] .

دروغ مى‏گويى ، به خدا سوگند من خزانه دار تو و خاندانت نيستم .
من خزانه دار مسلمانان هستم … اين كليدهاى بيت مال توست و آنها
را پرتاب كرد .

انحراف و فساد مالى برخى از صحابه چون روز روشن است و به هيچ وجه قابل كتمان و توجيه نمى‏باشد . اين انحراف و فسادها در جنبه‏هاى ديگر نيز جريان يافت . به عنوان نمونه عايشه در مورد خلافت مى‏گويد :

« إنّ الخلافة سلطان اللّه‏ يؤتيه البرّ الفاجر »[36] .

به درستى كه خلافت سلطنت الهى است و خداوند به هر كس ـ نيكوكار و فاسق ـ كه بخواهد ، مى‏بخشد .

انحراف و بدعت در زمان معاويه و يزيد به اوج خود رسيد ؛ چرا كه در آن سال 63 هجرى قمرى واقعه « حرّه » روى داد و هفتصد نفر از صحابه كه در ميان آنها دهها نفر حافظ قرآن بودند ، به قتل رسيدند و ناموس بسيارى از خانواده‏ها مورد هتك قرار گرفت[37] . در سال بعد نيز حجّاج ابن يوسف ثقفى خانه خدا را محاصره كرد و با منجنيق سنگ باران نمود[38] .

برخورد اميرالمؤمنين  عليه‏السلام با خلافت ؛

تاكنون روشن شد كه با گذشت ساليان، انحراف افزون‏ترى به وجود مى‏آمد وجامعه اسلامى از مسيرى كه رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ترسيم فرموده بودند دورتر مى‏شد.

يكى از نمونه‏هاى گوياى اين مطلب اين سير تاريخى است پس از رحلت رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اميرالمؤمنين  عليه‏السلامشروع به تلاش براى رسيدن به خلافت كردند . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام همسرشان  عليهاالسلام را سوار بر اسب كرده درب خانه
مهاجرين و انصار را به صدا در مى‏آوردند و حقّانيت خويش را براى خلافت ، به آنان گوشزد و ياد آورى مى‏كردند[39] . پس از بيست و پنج سال خانه نشينى ، هنگامى كه مردم به اميرالمؤمنين  عليه‏السلام روى آوردند و مى‏خواستند با ايشان  عليه‏السلام بيعت كنند ، اميرالمؤمنين  عليه‏السلام با اكراه پذيرفتند ؛ چرا كه انحراف سراسر جامعه را فراگرفته بود . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايند :

« دعوني والتمسوا غيري … إنّ الآفاق قد أغامت والمحجّة قد تنكّرت وأنا لكم وزيرا خير لكم منّي أميرا »[40] .

مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد … چهره افق حقيقت را ـ در
دوران خلافت سه خليفه ـ ابرهاى تيره فساد گرفته و راه مستقيم حق
ناشناخته مانده … من وزير و مشاورتان باشم بهتر است كه امير و رهبر
شما گردم .

دو روز پس از بيعت مردم با اميرالمؤمنين  عليه‏السلام ايشان فرمودند :

« ألا كلّ قطيعة أقطعها عثمان وكلّ ما أعطاه من مال اللّه‏ فهو مردود في بيت المال فإنّ الحقّ القديم لا يبطله شيء ولو وجدته قد تزوّج به النساء وفرّق في البلدان لرددته إلى حاله »[41] .

به درستى كه هر چيزى كه عثمان آن را تصرف كرده و هر پولى از بيت
المال كه پرداخت كرده بايد به بيت المال باز گردانده شود . حق و
حقوق بازگذشت زمان از بين نمى‏رود . هر چند كه با پول بيت المال
ازدواج كرده باشند و آن را به شهرهاى ديگر برده باشند ، آن را به بيت
المال باز مى‏گردانم .

آرى ! در پرتو نيرنگِ گسترش اسلام و جهاد ، حاكمان دنيا طلب و
كشورگشايان جاه طلب ، اندك اندك مردم را به بى‏راهه و انحراف سوق دادند ، تا آسانتر و بدون مزاحمت ، شهوت رانى كنند و ثروت بيندوزند .

« والسّلام عليكم ورحمة اللّه‏ وبركاته »

خودآزمايى ؛

1   بر اساس آيه 75 سوره نساء ، انگيزه‏هاى مهمّ جهاد را بيان نماييد .

2   ابوذر عليه چه كسانى افشاگرى كرد و سرانجام وى چه شد ؟

3   چرا عمر پس از به خلافت رسيدن ، خالد ابن وليد را عزل كرد ؟

4   با دو نمونه تاريخى بيان كنيد كه شهوت رانى يكى از انگيزه‏هاى
فاتحان بود .

5   اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در مورد جهاد در ركاب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چه فرمودند ؟

6   عمر در مورد به خلافت رسيدن عثمان چه نظرى داشت ؟

7   اميرالمؤمنين  عليه‏السلام به عمر در مورد انحراف او چه فرمودند ؟

8   رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد صحابه پس از خويش چه فرمودند ؟

9   عبداللّه‏ ابن مسعود در مورد خزانه دارى به عثمان چه گفت ؟

10   نمونه هايى از فساد مالى عثمان را بر شماريد .

11   چرا اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در مورد خلافت خويش برخوردى دو گانه داشتند ؟

——————————————————————————–

[1] ـ همانند فردى كه مشهور به قتيل الحمار شد ؛ زيرا مى‏خواست مركب دشمنى را به دست آورد نه رضايت پروردگار . جامع السعادات ، جلد 3 ، صفحه 89

[2] ـ سوره بقره ، آيه 205 .

[3] ـ سوره نساء ، آيه 75 .

[4] ـ سوره بقره ، آيات 206 ـ 204 .

[5] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 292 و از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 3 صفحه 54 .

[6] ـ ابوذر به جبل عامل منطقه‏اى در لبنان كنونى تبعيد شد . شيعيان اين خطّه از بهترين شيعيان مى‏باشند ، همچنين منطقه جبل عامل علماى فراوانى را به جامعه شيعه تحويل داده است . همه اينها به بركت انفاس قدسى صحابه بزرگ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، ابوذر غفارى رحمه‏الله مى‏باشد .

[7] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 292 و از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 8 صفحه 256 .

[8] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 292 و از منابع اهل سنّت ، أنساب الاشراف ، جلد 6 صفحه 168 .

[9] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 293 و از منابع اهل سنّت : أنساب الاشراف ، جلد 6 صفحه 167 .

[10] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 293 و از منابع اهل سنّت : أنساب الاشراف ، جلد 6 صفحه 168 .

[11] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 293 و از منابع اهل سنّت : أنساب الاشراف ، جلد 6 صفحه 168 .

[12] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 297 .

[13] ـ از منابع اهل سنّت : كنز العمّال ، جلد 5 صفحه 619 و البداية والنهاية ، جلد 4 صفحه 360 .

[14] ـ از منابع اهل سنّت : الاستيعاب ، جلد 2 صفحه 429 .

[15] ـ از منابع اهل سنّت: تاريخ مدينة دمشق، جلد 16 صفحه 274 و الإصابه، جلد2 صفحه 218.

[16] ـ الغدير ، جلد 7 صفحه 160 و از منابع اهل سنّت : الإصابة ، جلد 1 صفحه 337 .

[17] ـ الغدير ، جلد 7 صفحه 165 و از منابع اهل سنّت : تاريخ مدينة دمشق ، جلد 5 صفحه 112 والإصابة ، جلد 3 صفحه 391 .

[18] ـ الغدير ، جلد 7 صفحه 167 و از منابع اهل سنّت : الدرّ المنثور ، جلد 2 صفحه 321 .

[19] ـ سوره مائده ، آيه 93 .

[20] ـ پاسخ اين استدلال در جزوه شماره 54 صفحه 10 بيان شده است .

[21] ـ نهج البلاغه ، خطبه 56 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 2 صفحه 40 .

[22] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 289 و از منابع اهل سنّت الآثار ، صفحه 217 و با اندكى تفاوت در انساب الأشراف ، جلد 5 صفحه 16 .

[23] ـ بحار الانوار ، جلد 4 صفحه 180 و از منابع اهل سنّت : مناقب خوارزمى ، صفحه 98 .

[24] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 285 و از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 3 صفحه 49 .

[25] ـ بحار الأنوار، جلد 17 صفحه 170 واز منابع اهل سنّت: أمتاع الاسماع، جلد13 صفحه 292.

[26] ـ سوره صف ، آيه 9 .

[27] ـ سوره نمل ، آيه 62 .

[28] ـ سوره قصص ، آيه 5 .

[29] ـ سوره انبياء ، آيه 105 .

[30] ـ از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 8 صفحه 87 و عمدة القاري، جلد24 صفحه 176.

[31] ـ از منابع اهل سنّت : صحيح بخارى ، جلد 8 صفحه 87 و صحيح مسلم ، جلد 7 صفحه 65 .

[32] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 258 و از منابع اهل سنّت : انساب الاشراف ، جلد 5 صفحه 27 .

[33] ـ از منابع اهل سنّت : البداية والنهاية ، جلد 4 صفحه 340 .

[34] ـ از منابع اهل سنّت : الدّر المنثور ، جلد 6 صفحه 88 و تفسير آلوسى ، جلد 26 صفحه 144 .

[35] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 242 و از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 3صفحه 36 .

[36] ـ الدّر المنثور ، جلد 6 صفحه 19 .

[37] ـ از منابع اهل سنّت: تاريخ طبرى، جلد 4 صفحه 274 والبداية والنهاية ، جلد 6 صفحه 261.

[38] ـ از منابع اهل‏سنّت: تاريخ طبرى، جلد5 صفحه498 والكامل في التاريخ، جلد4 صفحه113.

[39] ـ بحار الانوار ، جلد 28 صفحه 352 و از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ، جلد 6 صفحه 13 والإمامة والسياسة ، جلد 1 صفحه 29 .

[40] ـ نهج البلاغه ، خطبه 92 و از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 7 صفحه 33 .

[41] ـ نهج البلاغه عبده، جلد1 صفحه 46 وشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد1 صفحه 269.

 


جستجو