طول امل دائماً فكر آدمى را مشغول كرده و قدرت و همّتش را براى به دست آوردن دنياى محض به كار خواهد گرفت و آن چنان آدمى را گرفتار اين زندان مىكند كه تنها روز خلاص شدنش از دنيا- كه لحظه مرگ اوست- حالت بيدارى پيدا مىكند و مىبيند كه بايد تمام حاصل عمر را كه چند قطعه زمين و مقدارى مال است بگذارد و برود و براى عالم برزخ و آخرت خود توشهاى فراهم نكرده، آن وقت است كه از وضع خود سخت پشيمان مىشود، ولى آن پشيمانى سودى ندارد، در آن حال است كه به حضرت حق التماس مىكند كه مرا برگردان تا براى تو عمل صالح انجام دهم، ولى به او مىگويند: سخن بس كن كه اين لحظه، وقت ورود به برزخ و از پس آن هنگام ورود به محشر است، در آن وقت است كه مىبيند از بهشت محروم شده و جايگاهى جز جهنّم ندارد!!
اين همه هوسها و آرزوها و طول املها، جز ضايع كردن عمر سودى نداشته و محصولى غير پشيمانى ابدى براى انسان ندارد.
دنيا تكيهگاهى پوشالى
در كتب تاريخ و اخبار آوردهاند:
در عهد قديم بازرگانى بود بسيار متموّل و صاحب ثروت و اكثر اوقاتش مستغرق جمع مال و در فكر به دست آوردن ثروت بود.
بعد از انقضاى مدّت اجلش روزى ملك موت به در خانه خواجه آمد و درب خانه را كوفت، غلامان در گشودند. شخص مهيبى را ديدند. به او گفتند: كه را مىخواهى؟ گفت: خواجه را. گفتند: خواجه از براى چون تو كسى بيرون نمىآيد برو. در را ببستند و رفتند. ديگر بار محكمتر از اوّل در كوفت، اين مرتبه خواجهها رفتند و چماقها كشيدند كه تو كيستى كه اين چنين گستاخانه در مىكوبى و پاس عزّت خواجه نمىدارى؟ گفت: من ملك موتم كه به قبض روح خواجه آمدهام.
ملازمان از اين حرف متأثّر شده به خدمت خواجه آمده ماجرا به عرض وى رسانيدند. خواجه از استماع اين حرف بر خود لرزيد و گفت: برويد و به زبان خوش بگوييد كه شايد اشتباه كرده باشى و به قبض روح ديگرى مأمور باشى. رفتند و گفتند، گفت: نه من غلط نمىكنم، بگوييد آماده باشد. غلامان خبر آوردند.
خواجه بيچاره غير تسليم چارهاى نديد و به جز تسليم علاجى نداشت، به صندوقهاى زر و جواهر خطاب كرد: من از براى جمع شما عمر عزيز خود تلف كردم و سرمايه وجود و هستى خود باختم و براى شما به زحمت و رياضت هرچه تمامتر شبها به روز و روزها به شب رسانيدم، حالا براى من چه مىكنيد و چه كمكى به من مىنماييد.
ثروت هنگفت او به زبان حال گفتند: زمام اختيار ما به دست تو بود، و مىتوانستى كه آخرت خود را به وسيله ما آباد كنى، اما به فكر اين حقيقت نيفتادى و اكنون از ما به جز يك كفن نفعى ندارى!!
به زن و فرزند خود خطاب كرد: من از براى شما به توهّم باطل و تخيّل عاطل كه شما به زحمت نيفتيد، در راحت به روى خود بستم و اين همه مال جمع كردم كه لحظات ديگر به شما مىرسد، اكنون براى من بيچاره چه مىكنيد؟
زن و فرزند به زبان حال گفتند: از ما به جز اين كه تو را به لوازم تغسيل و تكفين و تدفين برسانيم كارى برنمىآيد، غرض اين كه از هر كدام سؤالها كرد و جوابهاى رد شنيد تا به هزار حسرت و ندامت شربت تلخ مرگ را چشيد!!
حاصل آن كه، چنان كه طول امل موجب به زحمت افتادن و ندامت و پشيمانى است و علت گرفتار شدن انسان در زندان دنياست، قصر امل باعث راحت دنيا و خوشحالى در زندگى و نجات ابدى در عالم آخرت است.
ممكن است «ذلك» اشاره به مردن باشد، به اين معنى كه هركس را موت و مردن نصب العين گشت از زندان دنيا و زحمتهاى آن خلاص شد، چرا كه منبع كلّ زحمتها و رنجها و مشقّتهاى دنيا غفلت از مرگ است، انسان اگر متوجّه به مرگ و به فرموده پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عنايت به هادم اللذات داشته باشد، دلش دچار طول امل نمىگردد، بلكه در تمام دوران حيات جز دنبال دنياى حلال آن هم به قدر ضرورت نخواهد رفت و با حرارت ايمان و عمل صالح و غرق شدن در عبوديّت و اطاعت حق، براى خود در اين دنيا كسب حيات طيّبه كرده و زاد و توشه براى آخرت خود مهيّا خواهد نمود و با كوتاه كردن بند آرزو و ياد مرگ از دست دشمن خطرناك خود يعنى شيطان نجات يافته آسوده خواهد گشت.
[وَسَلامَةُ النَّفْسِ وَالإِخْلاصُ فى الطَّاعَةِ بِالتَّوْفيقِ]
راه بدست آوردن و اخلاص، در طاعتى است كه نور پربركت توفيق آن را در پيش روى انسان مىگذارد.
داروى امراض نفسانى
نفس چون منبع غرائز و اميال و شهوات است و از هر طرف با دنياى مادى و عوامل لذت ظاهرى در ارتباط است، دچار حالات و مراحلى است كه اسلام از آن حالات و مراحل تعبير، به امراض معنوى نموده است.
نفسى كه دچار امراض اخلاقى است، به هيچ عنوان نمىتواند براى خدا يكموجود خالص و صاف و پاكى باشد و نمىتواند راه به خشوع و خضوع داشته باشد و در نتيجه از مقام قرب و لقاء حق دور و محروم است.
عبادت حق و اطاعت از دستورهاى مولا و كنارهگيرى از محرّمات بهترين وسيله شستشوى باطن است و انسان در اين راه هرچه بيشتر كوشش كند و هرچه بيشتر پيشرفت نمايد، توفيق بيشترى نصيب او گشته و نور بيشترى كسب مىكند، تا به جايى مىرسد كه در صف اولياى عاشقان قرار گرفته و با چشم دل به ديدار حقايق نايل خواهد گشت.
براى يافتن كيفيّت حالات نفس كه آيا نفس سالمى است يا نفس مريض به قرآن مجيد و روايات و كلمات عاشقان حق پناه ببريد و وضع نفس را با اين منابع الهى تطبيق كنيد كه قرآن و روايات به طور كامل اوضاع نفس را در اختيار شما قرار مىدهند و شما را با حالات مثبت و منفى نفس آشنا مىسازند وقتى در مقام تطبيق روشن شد كه نفس شما را امراضى گوناگونى است، از قرآن و روايات دستور گرفته و تا فرصت داريد به علاج بيمارىهاى نفس اقدام كنيد تا پس از مدّتى كوتاه سلامت و اخلاص را دريافته و به مقام عبوديّت واقعى و قرب جناب دوست نايل گرديد.
[وَأَصْلُ ذلِكَ أَنْ يَرُدَّ الْعُمْرَ إِلى يَوْمٍ واحِدٍ]
ريشه و اصلى كه باعث به دست آوردن خشوع وخضوع و سلامت نفس و اخلاص مىشود، برگرداندن عمر به يك روز است و به عبارت ديگر انسان نبايد به كميّت عمر بنگرد كه عمر هرچه كميّت داشته باشد باز چيزى نيست عمر حقيقتى است پرقيمت، ولى زودگذر، كودكى و جوانى و پيرى خيال مىكنى لحظهاى بيش نيست و چه حيف است كه اين يك لحظه بيهوده بگذرد يا خرج اين و آن شود، يا با امور مادّى محض معامله گردد، اگر انسان عمر را يك روز يا يك لحظه ببيند، حاضر نيست اين يك لحظه را با غير خدا معامله كند، هرچند در آن معامله همه عالم را به انسان بدهند.
[قالَ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله: الدُّنْيا ساعَةٌ فَاجْعَلْها عِبادَةً «1»]
رسول عزيز اسلام صلى الله عليه و آله چه زيبا فرمودهاند:
حيات دنيايى تو ساعتى بيش نيست، اين يك ساعت را در عبادت و بندگى تمام كن.
فيض كاشانى آن مست جام الست چنين سروده:
بكوش اى جان خدا را بنده باشى بر اين در هم چو خاك افكنده باشى
جهان ظلمت، فنا آب حيات است بنوش اين آب تا پاينده باشى
به جدّ و جهد مىجو تا بيابى اگر جويندهاى يابنده باشى
نتابد بر دلت نور هدايت تو تا از كبر و كين آكنده باشى
تو را رسم خداوندى نزيبد به زيب بندگى زيبنده باشى
نشايد بندگى با خودپرستى زخود تا نگذرى كى بنده باشى
به آب معرفت گر پرورى جان بميرد هر دلى تو زنده باشى
پی نوشت :
______________________________
(1)- عوالى اللآلى: 1/ 285، فصل 10، حديث 131؛ بحار الأنوار: 67/ 68، باب 45.