اشاره
«عفت»نقطه مقابل«شكم پرستى و شهوت پرستى»است كه از مهمترين فضايل انسانىمحسوب مىشود.
«عفت»به گفته راغب اصفهانى در كتاب«المفردات»،به معنى پديد آمدن حالتى درنفس است كه آدمى را از غلبه شهوت باز مىدارد و«عفيف»به كسى گفته مىشود كهداراى اين وصف و حالتباشد.
صاحب«مقاييس اللغة»مىنويسد:«عفت در اصل به دو معنى آمده است:نخست،خوددارى از انجام كارهاى زشت و ديگر،كم بودن چيزى.لذا عرب به باقى مانده شيردر پستان مادر«عفه»(بر وزن مدت)مىگويد.»ولى از كلام راغب اصفهانى درمفردات،استفاده مىشود كه هر دو معنى به يك چيز باز مىگردد.(زيرا افراد عفيف بهچيز كم قانع هستند.)
مؤلف التحقيق مىنويسد:«اين ماده در اصل،به معنى حفظ نفس از تمايلات و شهواتنفسانى است،همان گونه كه تقوا به معنى حفظ نفس از انجام گناهان مىباشد،بنابراين عفتيك صفت دورنى است،در حالى كه تقوا ناظر به اعمال خارجى است».
علماى اخلاق نيز در تعريف«عفت»،آن را صفتى حد وسط در ميان شهوت پرستى و خمودى دانستهاند.
آنچه بيان شد،تفسير«عفت»به مفهوم عام كلمه بود،زيرا بعضى براى معرفى«عفت»از نقطه مقابل آن،يعنى،پردهدرى نيز استفاده كردهاند.به همين علت در بسيارىاز موارد،واژه«عفت»را در مورد پرهيزكارى در خصوص مسايل جنسى استعمالكردهاند.
به هر حال از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى استفاده مىشود كه«عفت»-به هردو معنى-از بزرگترين فضايل انسانى است و هيچ كس در سير الى الله،بدون داشتن«عفت»به جايى نمىرسد.در زندگى دنيا نيز آبرو و حيثيت و شخصيت انسان در گروعفت است.
با اين اشاره به قرآن باز مىگرديم و آيات ذيل را بررسى مىكنيم:
1- للفقرآء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهمالجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خيرفان الله به عليم (سوره بقره،آيه 273)
2- و راودته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك قالمعاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا يفلح الظالمون (سوره يوسف،آيه 23)
3- و لقد همتبه و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصين(سوره يوسف،آيه 24)
4-قالت فذالكن الذى لمتننى فيه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعلماء امره ليسجنن و ليكونا من الصاغرين-قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه والا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين-فاستجاب له ربه فصرف عنهكيدهن انه هو السميع العليم (سوره يوسف،آيه 32-34)
5- و الذين هم لفروجهم حافظون×الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غيرملومين-فمن ابتغى ورآء ذلك فاولئك هم العادون (سوره مؤمنون،آيه 5-7)
6-.. و الحافظين فروجهم و الحافظات …(سوره احزاب،آيه 35)
ترجمه
1- (انفاق شما مخصوصا بايد)براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا،در تنگنا قرار گرفتهاند،(و توجه به آيين خدا،آنها را از وطنهاى خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد به آنهااجازه نمىدهد تا براى تامين هزينه زندگى،دستبه كسب و تجارت بزنند)، نمىتوانندمسافرتى كنند(و سرمايهاى به دست آورند)و از شدت خويشتندارى،افراد ناآگاه آنها رابىنياز مىپندارند،اما آنها را از چهرههايشان مىشناسى و هرگز با اصرار چيزى از مردمنمىخواهند(اين است مشخصات آنها!)و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد،خداوند از آنآگاه است.
2- و آن زن كه يوسف در خانه او بود،از او تمناى كامجويى كرد،درها را بست و گفت:
«بيا(به سوى آنچه براى تو مهياست)».(يوسف)گفت:«پناه مىبرم به خدا!او[ عزيز مصر] صاحب نعمت من است،مقام مرا گرامى داشته(آيا ممكن استبه او ظلم و خيانت كنم؟!)
مسلما ظالمان رستگار نمىشوند!»
3- آن زن قصد او كرد و او نيز-اگر برهان پروردگار را نمىديد-قصد وى مىنمود!اينچنين كرديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم،زيرا او از بندگان مخلص ما بود.
4- (همسر عزيز مصر)گفت:«اين همان كسى است كه به خاطر(عشق)او مرا سرزنشكرديد! (آرى!)من او را به خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد و اگر آنچه را دستورمىدهم،انجام ندهد،به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد!»
(يوسف)گفت:«پروردگارا!زندان،نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوى آنمىخوانند! و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى،به سوى آنان متمايل خواهم شد و ازجاهلان خواهم بود!»
پروردگارش دعاى او را اجابت كرد و مكر آنان را از او گردانيد،زيرا او شنوا و داناست.
5- و آنها كه دامان خود را(از آلوده شدن به بى عفتى)حفظ مىكنند.
تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهرهگيرى از آنان ملامتنمىشوند و كسانى كه غير از اين راه را طلب كنند،تجاوزگرند!
6- مردان پاكدامن و زنان پاكدامن.
تفسير
نيازمندان آبرومند
در آيه نخست، درباره بهترين مورد انفاق،مىفرمايد:انفاق شما(مخصوصا)بايدبراى نيازمندانى باشد كه در راه خدا محصور شده(و از خانه و كاشانه خود آوارهگشتهاند و شركت در ميدان جهاد به آنها اجازه نمىدهد براى تامين زندگى خود تلاشكنند)و نمىتوانند سفرى كنند(و سرمايهاى به دست آورند)، «للفقراء الذين احصروافى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض…» (1)
سپس به ويژگى مهم ديگرى از آنها اشاره مىكند:«از شدت خويشتندارى و عفاف،افراد بىاطلاع،آنها را غنى مىپندارند،در حالى كه آنها را از چهرههايشان مىشناسى، …يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم… » (2)
آرى!آنها رنجهاى درونى خود را كاملا حفظ مىكنند و زبان به شكوه نمىگشايندو در عين نيازمندى شديد،همچون بىنيازان گام بر مىدارند،ولى براى آگاهان رنگرخساره آنها از سر درونشان خبر مىدهد.
باز به بيان ويژگى ديگرى پرداخته،مىافزايد:«هرگز با اصرار چيزى را از مردمنمىخواهند، … لا يسئلون الناس الحافا… » (3)
تا حد امكان،از كسى تقاضا نمىكنند و اگر كارد به استخوانشان رسد و ناچار شوندوامى از كسى بگيرند يا كمكى بخواهند،هيچ گونه اصرار به فرد مقابل نمىكنند.
در پايان آيه مىفرمايد:«و هر چيزى خوبى در راه خدا انفاق كنيد،خداوند به آن آگاهاست، …و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم ». (4) آرى!انفاق بسيار خوب است،خصوصابراى كسانى كه عزت نفس و طبع بلند دارند و خويشتندار و عفيفند.
بديهى است كه«عفت»در اين آيه به معنى خويشتندارى در مسايل مالى است،نهامور جنسى. جمعى از مفسران،شان نزول آن را«اصحاب صفه»دانستهاند.آنها يكگروه چهار صد نفرى از مسلمانان مكه و اطراف مدينه بودند كه نه خانهاى در مدينهداشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند و نه كسب و كار،ولى در عين حال،در نهايت تعفف در محلى كه به صورت سكوى بزرگ (5) در كنار مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بود،زندگى مىكردند.آنها مجاهدانى بودند كه به فرمان رسول الله صلى الله عليه و اله به ميدانهاى جنگحركت مىكردند و در عين گرسنگى و نيازمندى شديد،عزت نفس و خويشتندارى وعفتخويش را حفظ مىكردند.
به هر حال،قرآن مجيد اين گروه از عفيفان را در آيه فوق با تعبيرات مختلف ستودهاست و آنها را به عنوان الگو براى ساير مسلمانان معرفى نموده است.
در آيه دوم و سوم،سخن از«عفت»و پاكدامنى يوسف عليه السلام است كه در سختترينشرايطى كه تمام اسباب گناه در آن آماده بود،خود را حفظ كرد.به خداوند خويشپناهنده شد و از كوره يك امتحان بزرگ الهى،آبرومندانه بيرون آمد.
طبق بيان قرآن كريم:«آن زن كه يوسف عليه السلام در خانه او بود،از وى تمناى كامجويى كرد وتمام درها را بست و گفت:بشتاب به سوى آنچه كه براى تو مهياست.
يوسف عليه السلام گفت:به خدا پناه مىبرم،او(عزيز مصر)صاحب نعمت من است،مقام مراگرامى داشته(آيا ممكن استبه او ظلم و خيانت كنم؟)،به يقين ظالمان(و خائنان) رستگارنمىشوند، و روادته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك، قالمعاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا يفلح الظالمون » (6)
چهره زيبا و ملكوتى حضرت يوسف عليه السلام،نه تنها عزيز مصر را مجذوب كرده بود،بلكه همسر عزيز مصر نيز به او علاقهمند شده بود.اين عشق و علاقه همسر عزيز مصر،پنجه در اعماق جانش داشت كه با گذشت زمان داغتر و سوزانتر مىشد،اما حضرتيوسف عليه السلام عفيف و پاكدامن و پرهيزكار،قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود.
همسر فريباى جوان و زيباى عزيز مصر،از تمام وسايل و روشها،براى رسيدن بهمقصد خود استفاده كرد،وسايلى كه تنها بخشى از آنها براى تحريك يك جوان مجردهم سن و سال حضرت يوسف عليه السلام كافى بود،ولى حضرت يوسف عليه السلام در برابر امواجشديد شهوت ايستادگى نمود و خود را به كشتى لطف پروردگار سپرد كه اگر نمىسپرد،غرق شده بود،همان گونه كه آيه بعد مىفرمايد:«آن زن قصد كامجويى را از او(حضرت يوسف عليه السلام)كرد و او نيز-اگر برهان پروردگار را نمىديد-قصد وى مىنمود،اين چنين كرديم.
(و يوسف را در برابر اين طوفان شديد تنها نگذاشتيم)تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم، زيرااو از بندگان مخلص ما بود، و لقد همتبه و هم بها لو لا ان رءا برهان ربه كذلك لنصرفعنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين ». (7)
«من عبادنا»(از بندگان ما)و«مخلصين»(خالص شدگان)،تعبيرات بسيار پرمعنايىاست كه در اين آيه به عنوان نشان افتخار بر سينه حضرت يوسف عليه السلام نصب شده است.
گر چه حضرت يوسف عليه السلام با وجود عفت و پاكدامنى از سوى همسر عزيز مصر متهمبه خيانتى شد كه ممكن بود به قيمت جان او تمام شود،ولى خداوندى كه وعده حمايتاز مؤمنان پاكدامن را داده است توسط گواهى كودك شيرخوارى كه در گهواره بود، بهصورت معجزه آسايى،او را نجات داد.
آنچه بعضى از افراد نادان و بىخبر،در شرح اين آيات نوشتهاند كه منظور از «هم بها» اين است كه حضرت يوسف عليه السلام نيز آماده كامجويى از زليخا شد،نه با مقامعصمت انبياء سازگار است و نه با لحن آيات فوق،بلكه قرآن مىگويد:«برهان پروردگاربه يارى حضرت يوسف عليه السلام آمد كه اگر نيامده بود،آماده مىشد،ولى چون به سراغش امد،قصد گناه نكرد.»
فخر رازى در تفسير اين آيه،تعبير جالبى دارد.او مىنويسد:«همه،حتى شيطانشهادت به پاكى حضرت يوسف عليه السلام دادند،زيرا شيطان در همان زمانى كه رانده درگاه خداشد، گفت:من براى گمراه ساختن همه فرزندان آدم تلاش مىكنم،جز بندگان مخلص تو، قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين×الا عبادك منهم المخلصين » (8)
سپس فخر رازى مىافزايد:«اگر گويندگان اين سخنان بى اساس و خرافى،تابع خداوندهستند، خداوند شهادت به پاكى حضرت يوسف عليه السلام داد و اگر پيرو شيطانند،شيطان نيزشهادت به پاكى او داده است. (9)
در چهارمين آيه كه ادامه شرح زندگى پرماجراى حضرت يوسف عليه السلام و بيان مقام والاى عفت و پارسايى اوست،ضمن اشاره به آزمون ديگرى كه مانند طوفانى سخت دربرابر او پديدار شده بود،مىفرمايد:«هنگامى كه آوازه عشق سوزان عزيز مصر به غلامكنعانيش حضرت يوسف عليه السلام،در شهر پيچيد و زنان مصر،زبان به ملامت و سرزنش اوگشودند،او براى اثبات بىگناهى خود،مجلس ميهمانى عظيمى ترتيب داد و از زنانسرشناس مصر دعوت كرد و در يك لحظه حساس،حضرت يوسف عليه السلام را وادار كرد كه واردآن مجلس شود.
هنگامى كه آنها چشمشان به جمال دل آراى حضرت يوسف عليه السلام افتاد،زمام اختيار را ازدست دادند و با كاردهايى كه براى خوردن ميوه در دست داشتند،بىاختيار دستهايشان رابريدند و همگى گفتند:اين جوان،يك انسان نيست كه يك فرشته زيبا و عجيب است!»
در آن هنگام كه همسر عزيز مصر خودش را پيروز مىديد،رو به آنها كرد و گفت:
«اين همان كسى است كه مرا به خاطر(عشق)به او سرزنش كرديد.(آرى!)من او را بهخويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد.اگر آنچه را كه من دستور مىدهم،انجام ندهد، بهزندان خواهد افتاد و به يقين خوار و ذليل خواهد شد، قالت فذالكن الذى لمتننى فيه و لقدراودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعل ما آمره ليسجنن و ليكونا من الصاغرين » (10)
اين دومين امتحان سخت و سنگين حضرت يوسف عليه السلام بود.او بر سر دو راهى قرارداشت،يكى،تسليم شدن در برابر درخواست همسر عزيز مصر و به كام دل رسيدن و ازهر گونه ناز و نعمت و محبتبرخوردار شدن و ديگرى مقاومت كردن و به زندان افتادنو اعمال سخت آن را تحمل نمودن.
او بدون لحظهاى ترديد،راه خود را انتخاب كرد و به درگاه خداوند متعال رو آوردو گفت: «پروردگار!زندان(با آن همه مشكلات و رنجهايش)نزد من،محبوبتر است از آنچهاينها مرا به آن مىخوانند.اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگردانى،قلب من متمايل به آنهاخواهد شد و از جاهلان خواهم بود، قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه و الاتصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين » (11)
از تعبيرات آيه روشن مىشود كه زنان آن مجلس نيز با همسر عزيز مصر هم صدا شدند و حضرت يوسف عليه السلام را به تسليم در برابر آن زن دعوت مىكردند و هر كدام بهنوعى او را به اجابت دعوت همسر عزيز مصر فرا مىخواندند.يكى مىگفت:اى جوان!
مگر جمال دل آرا و خيره كننده همسر عزيز مصر را نمىبينى؟مگر از عشق و زيبايى اولذت نمىبرى؟!
ديگرى مىگفت:اگر زيبايى خيره كننده او در قلب تو اثر نمىگذارد،ولى فراموشمكن كه او همسر عزيز مصر است،اگر قلب او را به دست آورى،هر چه از مال و مقامبخواهى،در اختيار تو قرار خواهد داد.
سومى به او هشدار مىداد كه اگر جمال و زيبايى و يا مال و مقام او براى تو اهميت وارزش ندارد،ولى بدان كه اگر آن زن،خشمگين شود،به يك موجود خطرناكانتقامجو تبديل خواهد شد،آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا براىهميشه فراموش خواهى شد.
چون آخرين راه،همان زندان وحشتناك بود،حضرت يوسف عليه السلام به درگاه خداوندعرضه داشت:«من براى اطاعت فرمان تو و حفظ پاكى و تقوا و پارسايى و عفتخويش، حاضرم روانه زندان وحشتناك گردم،اما آلوده خواستشوم آنها نشوم.
اين تهديد جدى بود و عملى هم شد.حضرت يوسف عليه السلام به زندان افتاد،ولى روحبلندش از محيط ننگين و آلوده كاخ عزيز مصر رهايى يافت.در ادامه همين آيات آمدهاست كه خداوند،اين زندان وحشتناك را نردبان ترقى حضرت يوسف عليه السلام قرار داد.
سرانجام به خواستخداوند،او بر تخت قدرت عزيز مصر تكيه زد و با حفظ آبرو وتقوا،به همه چيز رسيد،در حالى كه همه آلودگان رسوا شده و كنار رفتند.اين پاداشىبود كه خداوند در دنيا به اين سلاله نيكان و پاكان عنايت كرد.
قرآن كريم در ادامه مىفرمايد:«پروردگار او،دعاى خالصانهاش را اجابت كرد و مكر ونقشههاى شوم آنها را از او برگردانيد،زيرا او شنوا و داناست، فاستجاب له ربه فصرف عنهكيدهن انه هو السميع العليم » (12)
عفت، صفتبارز يك مؤمن
در پنجمين آيه مورد بحث،سخن از صفات برجسته مؤمنان است.قرآن درعبارتهاى كوتاه و بسيار پرمعنى،ضمن بيان بخش مهمى از صفات مؤمنان،پاكدامنى وعفت را يكى از خصلتهاى برجسته آنها دانسته و مىگويد:«آنها كسانى هستند كه دامانخود را(از آلودگى به بى عفتى)حفظ مىكنند و تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشاندارند كه در بهرهگيرى از آنان،ملامت نمىشوند و كسانى كه غير از اين راهى را طلب كنند،تجاوزگرند، و الذين هم لفروجهم حافظون-الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهمغير ملومين-فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون » (13)
جالب اين كه،قرآن در بيان صفات برجسته مؤمنان،عفت را بعد از نماز و زكات وپرهيز از لغو مطرح كرده و حتى آن را بر مساله امانت و پايبندى به عهد و پيمان نيز مقدمداشته است.
عفت، كليد نجات
در آخرين آيه مورد بحث،قرآن بيان مىكند كه خداوند،ده گروه از مردان و زنانبرجسته را مورد مغفرت و اجر عظيم قرار مىدهد كه نهمين آنها مردان و زنانى است كهدامان خود را از آلودگى به بىعفتى،نگه داشته و پاكدامن و عفيفند.
در بيان اوصاف دهمين گروه،اشاره مىكند كه آنها بسيار ياد خدا مىكنند و بعيدنيست كه بيان اين مطلب،دليل رابطه نزديكى ميان عفت و ياد خدا بودن،باشد كه نتيجههمه اينها، آمرزش الهى و اجر عظيمى است كه عظمتش را تنها خودش مىداند.
در جاى ديگر اشاره شده است كه روزه نيز يكى از راههاى مهار طغيان«شهوت جنسى»است، بنابراين ميان عفت و روزه،رابطه مستقيم وجود دارد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله مىفرمايد:«يا معشر الشباب ان استطاع منكم الباءة فليتزوج فانه اغضللبصر و احصن للفرج و من لم يستطع فعليه بالصوم (14) ،اى گروه جوانان!كسى كه از شماتوانايى بر ازدواج داشته باشد،ازدواج كند،زيرا ازدواج سبب مىشود كه از نواميس مردم چشم فرو بندد و دامان خويش را از آلودگى به بى عفتى حفظ كند و كسى كه توانايى بر ازدواج ندارد،روزه بگيرد.»
عفت در روايات اسلامى
در منابع حديثى،اهميت فوق العادهاى به«عفت»داده شده است كه به بعضى از آنهااشاره مىكنيم:
1-امام امير المؤمنين عليه السلام،عفت را برترين عبادت شمرده است:«افضل العبادةالعفاف (15) »تعبير به عفت در اين جا،ممكن استبه معنى وسيع آن استعمال شده و ياممكن است در مقابل شكم پرستى و شهوت جنسى به كار رفته باشد.
2-امام باقر عليه السلام مىفرمايند:«ما عبد الله بشىء افضل من عفة بطن و فرج، هيچعبادتى در پيشگاه خداوند،برتر از عفت در برابر شكم و مسايل جنسى نيست» (16)
3-در روايت ديگرى از آن حضرت-كه تفسيرى بر روايتسابق است-آمده استكه مردى خدمت امام عليه السلام عرض كرد:اعمال و طاعات من ضعيف و روزهام كم است،ولى اميدوارم كه هرگز مال حرامى نخوردهام.امام عليه السلام در پاسخ فرمود:«اى الاجتهادافضل من عفة بطن و فرج،كدام تلاش در راه اطاعتخدا،برتر از عفت در مقابل شكم ومسايل جنسى است.» (17)
4-امام على بن ابيطالب عليه السلام در اين رابطه مىفرمايند:«اذا اراد الله بعبد خيرا اعفبطنه و فرجه،هنگامى كه خداوند خير و خوبى براى بندهاش بخواهد،به او توفيق مىدهدكه در برابر شكم و شهوت پرستى عفت پيدا كند.» (18)
5-در حديث ديگرى كه مفضل از امام صادق عليه السلام،در توصيف شيعيان واقعى نقلشده، آن حضرت چنين مىفرمايند:«انما شيعة جعفر من عف بطنه و فرجه و اشتد جهادهو عمله لخالقه و رجاء ثوابه و خاف عقابه فاذا رايت اولئك فاولئك شيعة جعفر،پيروانحقيقى جعفر بن محمد،كسانى هستند كه در برابر شكم پرستى و بى بند و بارى جنسى،عفت و(در راه بندگى خدا)تلاش و كوشش فراوان دارند،به ثواب او اميدوارند و از عقاب او بيمناك.
(به همين دليل،پيوسته،در راه حق حركت مىكنند.هرگاه كسى را با اين صفات ببينى، آنهاپيروان و شيعيان جعفر بن محمد عليه السلام مىباشند.» (19)
6-امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايند:«قدر الرجل على قدر همته،و صدقه على قدرمروته،و شجاعته على قدر انفته و عفته على قدر غيرته،ارزش هر كس به اندازه همت اوو صداقت هر كس به اندازه شخصيت او و شجاعت هر كس به اندازه زهد و بى اعتنايى او بهارزشهاى مادى و عفت هر كس به اندازه غيرت اوست.» (20)
بديهى است،افراد غيرتمند راضى نمىشوند كه كسى نگاه آلوده به نواميس آنها كند،به همين دليل،نسبتبه نواميس ديگران نيز حساسند و متعرض آنها نمىشوند.
7-اين بحث را با حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله پايان مىدهيم،آن حضرت صلى الله عليه و اله در اينروايت ضمن بيان اين كه:«سه چيز است كه بر امتم از آن سه بيمناكم»سومين آنها را«شهوة البطن و الفرج،شكم پرستى و شهوت پرستى جنسى» (21) مىدانند.
نتيجه
آنچه از آيات و روايات فوق حاصل مىشود،اين است كه:اسلام اهتمام فوق العادهبه مساله پرهيزكارى در برابر شهوت شكم و بى بند و بارى جنسى دارد تا جايى كه آن رانشانه شخصيت،غيرت،ايمان و پيروى از مكتب اهلبيت عليهم السلام معرفى مىكند.تاريخ نيزسرچشمه بسيارى از گرفتارىهاى انسان را از همين دو امر(شهوت شكم وشهوت جنسى) مىداند،زيرا شهوت شكم،به انسان اجازه تفكر مشروع را نمىدهد تابه وسيله آن،حقوق انسانها را رعايت كند و در مسير عدالت گام بردارد.به همين علت،انسان را به ارتكاب انواع گناهان وا مىدارد.
علاوه بر اينها،شهوت شكم،سرچشمه بسيارى از بيمارىهاى جسمانى و اخلاقىاست تا آنجا كه گاهى،شكم به بتخطرناكى مبدل شده و انسان را به پرستش و اطاعتخويش در همه زمينهها وادار مىسازد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله نيز،در اين رابطه،درباره مردم آخر الزمان فرموده است«ياتى علىالناس زمان بطونهم الهتهم و نسائهم قبلتهم و دنانيرهم دينهم،و شرفهم متاعهم،لا يبغىمن الايمان الا اسمه و لا من الاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه،مساجدهممعمورة من البناء و قلوبهم خراب على الهدى،زمانى بر مردم فرا مىرسد كه شكمهاى آنهابتهاى آنهاست و زنهاى آنها قبله آنهاست و دينارهايشان دينشان و شرفشان متاعشاناست،در آن زمان از ايمان جز نامى و از اسلام جز رسمى و از قرآن،جز درسى باقى نمىماند،مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دلهايشان از نظر هدايتخراب است…»
در ذيل اين حديث آمده است:«خداوند در چنان شرايطى،آنان را به چهار بلا مبتلامىكند، جور سلطان و قحطى زمان و ظلم واليان و حاكمان (22) »
فرق ميان ظلم و جور(كه در بسيارى از روايات در برابر هم قرار گرفتهاند)ممكناست از اين جهتباشد كه واژه جور،در اصل به معنى انحراف از مسير حق است،بنابراين جور سلطان به انحرافات صاحبان سلطه و فرمانروايان اطلاق مىشود،در حالى كهظلم به معنى بىعدالتى است.
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است:«اياك و ادمان الشبع فانه يهيجالاسقام و يثير العلل،از پرخورى بپرهيز كه انواع بيمارىها را تحريك كرده،و سرچشمهمرضهاست.» (23)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله نيز فرموده است:«هر كس از شر شكم و زبان و آلت جنسى خود در امانبماند،از همه بدىها محفوظ مانده است.» (24)
راههاى پيشگيرى از بى عفتى
براى كنترل شهوات-مخصوصا شهوت جنسى و شهوت شكم-راههاى بسيارىوجود دارد كه بخشى جنبه كلى و عمومى دارد،يعنى،در تمام مفاسد اخلاقى سارى و جارى است،مانند:پاك بودن محيط،نقش معاشران و دوستان،تربيتخانوادگى،علم وآگاهى به پيامدهاى رذايل اخلاقى،مسايل فرهنگى و مانند آن.
اين بحث را به صورت گسترده و كامل در جلد اول تحت عنوان آمادگىهاى لازمبراى پرورش فضايل اخلاقى مطرح كرديم.
بخش ديگر،جنبه خصوصى دارد،يعنى،مربوط به«عفت»در مسايل جنسى و سايرخواستهاى نفسانى است كه امور زير را مىتوان به عنوان عمدهترين راه كنترل در اينخصوص ذكر كرد:
1- حجاب و ترك خودآرايى در انظار عموم
بىشك،يكى از امورى كه به شهوت جنسى دامن مىزند،«برهنگى و خودآرايى زنانو مردان»براى يكديگر است كه تاثير آن،به خصوص در ميان جوانان مجرد،قابل انكارنيست،به گونهاى كه مىتوان گفت:آلودگى به بى عفتى رابطه مستقيمى با بىحجابى،برهنگى و خودآرايى در انظار عموم دارد،حتى طبق بعضى از آمارهاى مستند،هر قدراين مساله تشديد شود،به همان نسبت آلودگى به بى عفتى بيشتر مىشود،مثلا،درتابستان كه به خاطر گرمى هوا،برهنگى زنان بيشتر مىشود،به همان نسبت مزاحمتهاىجنسى افزايش مىيابد و به عكس،در زمستان كه زنان،پوشش بيشتر دارند،اين گونهمزاحمتها كمتر مىشود.
به همين دليل،دستور حجاب يكى از مؤكدترين دستورهاى اسلام است.قرآن مجيددر آيات متعددى از جمله:آيات 31 و 60 سوره نور و آيات 33 و 53 و 59احزاب،بر مساله حجاب تاكيد كرده است كه گاهى زنان با ايمان را مخاطب قرار مىدهدو گاهى همسران پيامبر صلى الله عليه و اله را و گاهى نيز با استثنا كردن زنان پير و از كار افتاده،تكليفبقيه را روشن مىسازد، به اين ترتيب با عبارات مختلف،اهميت اين وظيفه اسلامى رابازگو مىكند.
بديهى است كه برداشتن حجاب،مقدمه برهنگى،آزادى جنسى و بى بند و بارىاست كه مشكلات و مفاسد ناشى از آن،در عصر و زمان ما بر كسى پوشيده نيست.
بىحجابى سبب مىشود كه گروهى از زنان،در يك مسابقه بىپايان،در نشان دادناندام خود و تحريك مردان هوسباز شركت كنند.اين امر در عصر و زمان ما كه به خاطر گرفتارىهاى تحصيلى و اقتصادى سن ازدواج بالا رفته و قشر عظيمى از جامعه راجوانان مجرد تشكيل مىدهد،آثار بسيار زيانبارى دارد.
بىحجابى،علاوه بر اين كه از نظر اخلاقى سبب نا امنى خانوادهها و بروز جناياتمىشود، ضمنا سبب ايجاد هيجانهاى مستمر عصبى و حتى بيمارىهاى روانى نيزمىگردد كه ثمره آن سستى پيوند خانوادهها و كاهش ارزش شخصيت زن در جامعهاست.
2- عدم اختلاط زن و مرد
بىشك در جامعه مخصوصا در جامعه فعلى نمىتوان زندگى زن و مرد نامحرم را بهطور كامل از هم جدا كرد،ولى در مواردى كه ضرورتى نداشته باشد،چنان كه ازاختلاط پرهيز شود،به يقين،اصول عفت و پارسايى،بهتر حفظ خواهد شد،دليل آنهم مفاسد بسيار وحشتناك و شرم آورى است كه از اختلاط پسران و دختران دركشورهاى غربى ديده مىشود.
3- مطبوعات و رسانههاى تصويرى
مطبوعات و رسانههاى تصويرى نقش بسيار مؤثرى در تحريك مسايل جنسى،مخصوصا در ميان قشر جوان دارد.افراد سودجو و گروههايى كه از اين راه بهدرآمدهاى هنگفت نامشروعى مىرسند،دستبه انتشار مفتضحترين فيلمها،عكسها،رمانها و داستانهاى عشقى كثيف مىزنند و در شرايطى كه امواج رسانهها به آسانى ازيك گوشه جهان به گوشه ديگر منتقل مىشود،كنترل آنها كار آسانى نيست،ولى به هرحال اگر اين امر به طور كامل،امكانپذير نباشد،به طور ناقص امكان پذير است كه غفلتاز آن،موجب گرفتارىهاى فراوان اخلاقى و اجتماعى است.
با نهايت تاسف،گروهى از نويسندگان و ارباب علم و دانش نيز در اين مساله بهموضع انفعالى روى آوردهاند و به خاطر اين كه شرايط زمان،اجازه مخالفتبا اين اموررا نمىدهد و يا خالفتبا آنها،ما را از نسل جوان جدا مىسازد،يا در اذهان مردممتمدن،به عقب افتادگى متهم مىشويم،به همين دليل،دست روى دست گذاشته ومايوسانه به امواج خطرناكى كه جوامع اسلامى را در برگرفته،نگاه مىكنند.
پىنوشتها:
1- بقره/ 273.
2- همان
3- همان.
4- همان.
5- عرب به سكوى بزرگ كنار مسجد«صفه»مىگويد كه علت نام گذارى اين عده به اصحاب صفه نيزهمين است.
6- يوسف/ 23.
7- يوسف/ 24.
8- ص/ 82 و83.
9- تفسير كبير فخر رازى،ج 18،ص117.
10- يوسف/ 32.
11- يوسف/ 33.
12-يوسف/34.
13- مؤمنون/ 5 تا7.
14- تفسير مراغى،ج 22،ص 10.
15- اصول كافى،ج 2،ص79.
16- همان.
17- همان.
18- غرر الحكم،شماره 4114.
19- وسايل الشيعه،ج 11،ص199.
20- نهج البلاغه،كلمات قصار،كلمه47.
21- اصول كافى،ج 2،ص79.
22- بحار الانوار،ج 22،ص453.
23- شرح غرر الحكم،حديث 2681،جمله 1،ص 300.
24- معراج السعادة،ص 310.