نشانه اهل دنيا

آرزوى دراز ديگر نشانه اهل دنيا 

فايده اوّل آگاهى از سود و زيانِ حاصله، و راهگشايى براى آينده ‏است. براى بيان بهتر اين امر به چند روايت از اميرالمؤمنين‏عليه السلام اشاره‏مى‏كنيم:

« ثَمَرَةُ الُْمحَاسَبَةِ صَلاحُ النَّفْسِ» .(5) ( نتيجه و ثمرهٔ حسابگرى، اصلاح نفس است) .

« مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ » .(6)  ( كسى كه اهل محاسبهٔ نفس باشد، سودمند مى‏شود) .

« مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ سَعِدَ».(7) ( كسى كه اهل محاسبهٔ نفس باشد، سعادتمند مى‏شود) .

سؤال اين است كه چرا فردِ محاسبه‏گر سعادتمند و سودمند مى‏شود.جواب اين سؤال نيز در كلام اميرالمؤمنين‏عليه السلام آمده است كه فرموده‏ اند:  « مَنْ تَعَاهَدَ نَفْسَهُ بِالُْمحَاسَبَةِ أَمِنَ فِيهَا الْمُدَاهَنَةَ ».(8)

( كسى كه خود را متعهّد به محاسبهٔ نفس كرد، مى‏تواند نقايص خود را فهميده و جلو سستى را بگيرد) .

بنابراين فرد محاسبه‏گر وقتى به زيان و اشتباه خود پى برد جلو سستى ‏را مى‏گيرد، و كسى كه اين گونه باشد در كارش عازم و جازم و نيرومند شده، وسودمند مى‏شود. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در كلام ديگرى اين چنين فرموده ‏اند كه:  « مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلَى عُيُوبِهِ وَأَحَاطَ بِذُنُوبِهِ وَاسْتَقَالَ الذُّنُوبَ‏ وَأَصْلَحَ الْعُيُوبَ».(9)

(كسى كه اهل محاسبهٔ نفس باشد به عيوب خود آگاه مى‏شود، گناه رامى‏شناسد، جلو گناهان را مى‏گيرد و عيوب خود را اصلاح مى‏كند).

پس توجّه به گناه، موجب استقاله و كم كردن گناه مى‏شود؛ و درك وشناخت عيوب، موجب اصلاح آنها مى‏شود. واگر فردِ اهل حساب و كتاب، گناه ‏را شناخت و عيب را درك كرد، طبعاً آن را اصلاح كرده و از تكرارِ گناه پرهيزمى‏كند.

«إعمل لدنياك كأنّك تعيش أبداً، و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غداً».(6)

( براى زندگى دنيا، چنان تلاش كن كه گويا تا ابد در آن زندگى ‏خواهى كرد؛ و براى آخرت، چنان تلاش كن كه گويا فردا آخرين روز عمرتوست ) .

بنابراين حساب زندگى بايد جمع زده شده باشد و هيچ اميد و آرزوى ‏طول و دراز و غير قابل دسترس مدّ نظر نباشد. اگر فرد اينگونه بود، نشانِ بريده ‏شدن از دنيا و عدم دلبستگى به دنيا است.

بنابراين شايد بتوان معارف اهل بيت‏عليهم السلام راجع به ثمرات و مضارّ آمال ‏و آرزوهاى طولانى را در چند عنوان بيان كرد:

ثمرهٔ اول اينكه فرصت‏ها را از ما مى‏گيرد؛ زيرا هر لحظه و ثانيهٔ عمر،سرمايه محسوب مى‏شود. اين روايت را به مناسبت‏هايى در مباحث قبل هم ‏بيان كرده‏ايم كه سيّدالشهداءعليه السلام فرمودند:

« يابن آدم! إنّما أنت أيّام كلّما مضى يوم ذهب بعضك ».(7)

(اى فرزند آدم! تو از روزها تشكيل شده‏اى وهر روز كه بگذرد مقدارى از وجودت رفته است) .

انسان، سرمايه خود را كه شامل مجموعه روزها و ساعات عمر مى‏باشد بخواهد يا نخواهد، بذل مى‏كند؛ ولى سؤال اينجاست كه در مقابل آن چه به‏ دست مى‏آورد؟ عمر و مال و غنى را كه سرمايه اوست خرج مى‏كند ولى‏ محصَّل ندارد؛ و لذا غرقه شدن در آمال و آرزوهاى دور از دسترس، موجب ‏ضياع و از دست دادن فرصت‏هاست.

در كلام اميرالمؤمنين‏عليه السلام آمده است كه:

« فى غرور الآمال انقضاء الآجال ».(8)

(فريفته شدن به آمال و آرزوهاى دور و دراز، باعث ضايع شدن وسپرى شدن عمر است).

آدمى به طرف آب مى‏دود ولى آبى پيدا نمى‏كند؛ چرا كه سرابى بيش ‏نبوده و او به خيال خود آب مى‏ديد، آرزوهاى دور و در از نيز مانند سراب است.بنابراين اولين ثمره آمال و آرزوهاى دور و در از اين است كه عمر مى‏گذرد و اوچيزى از آن به دست نمى‏آورد، به عبارتى ديگر ثمن داده مى‏شود؛ ولى ‏مثمنى گرفته نمى‏شود.

ثمرهٔ دوم اينكه باب سلطه و غلبهٔ شيطان را بر انسان باز مى‏كند. اگرانسان گرفتار آرزوهاى دور از دسترس باشد شيطان بر عقل و فكر او مسلط مى‏شود. تعبير اميرالمؤمنين‏عليه السلام اين است كه:

«الأمل سلطان الشياطين على قلوب الغافلين».(9)

(آرزوهاى دست نايافتنى حربه تسلّط شيطان است بر قلوب‏غافلان).

وقتى شيطان مسلّط شد عقل و تدبير سلب مى‏شود؛ چرا كه قلب يا جايگاه رحمان است يا شيطان. اميرالمؤمنين‏عليه السلام در توصيف اين كلام چنين ‏فرموده‏اند كه:

«إنّ الدنيا والآخرة عدوّان متفاوتان، وسبيلان مختلفان… وهما بعد ضرّتان»(10)

( دنيا و آخرت دو دشمن مختلف و دو جاده جداگانه‏اند، اين دوهمچون دو هوو هستند كه معمولاً ناسازگارند) .

(ضرّة) به معناى هوو است. دنيا و آخرت مثل دو تا هوو هستند كه ‏هميشه در حال دعوا هستند و غير قابل اجتماع‏اند. حالِ كسانى كه اين دو را جمع مى‏كنند جاى تأمّل است.

بنابر اين وقتى شيطان مسلّط شد تعقّل و تفكّر سلب مى‏شود؛ زيرا

« كثرة الأماني من فساد العقل».(11)

(زيادى آرزوها نشانه فساد عقل است).

تدبير از آدمى گرفته شده و گرفتار شيطان مى‏شود؛ مى‏توان علّت آن را زياده‏خواهى و تنوع ‏طلبى دانست كه مصاديق مختلفى دارد.

بنابراين مى‏توان گفت از همان درى كه آمال و آرزوهاى طول و دراز وارد مى‏شوند شيطان نيز وارد شده و قدرت تعقّل را از انسان سلب مى‏كند.پس چاره آن، جلوگيرى از مبتلا شدن به آرزوهاى طول و دراز است.

ثمرهٔ سومى كه از كلمات معصومين‏عليهم السلام در مضارّ آن بيان شده اينكه،چشم بصيرت و روشن بينى از بين مى‏رود اگر چه عقلى هم باشد؛ اما عقل هم ‏بى‏بصيرت مى‏شود.

اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرموده‏اند:

«الأماني تعمى عيون البصائر».(12)

(آرزوها چشم دل را كور مى‏كند)

؛ زيرا «حبّ الدنيا يعمى و يصمّ»(13)

دوست داشتن دنيا آدمى را  كر و كور مى‏كند يعنى نه صداى مخالفى را مى‏شنود و نه عيوب حقيقى را مى‏بيند.

ما طلبه‏ها هر روز كه از صحن حرم مى‏گذريم چند جنازه را مى‏بينيم كه ‏مى‏برند يا مى‏آورند؛ ولى هيچ توجهى به آن نمى‏كنيم و حال آن كه ممكن ‏است فردا توى يكى از اين تابوت‏ها ما را بگذارند و ببرند، يعنى حالا هم كه ‏گوينده مى‏گويد و شنونده مى‏شنود ممكن است يادآور مرگ نشده و به عمق ‏آن توجه نكنيم با اينكه فردا، فرداى حقيقى است.

نكتهٔ چهارم كه خيلى هم مهمّ است اينكه، اگر كسى اسير آرزوهاى ‏طول و در از شود از نعمت‏هاى موجودى كه در اختيار دارد لذّت نمى‏برد، به ‏طور مثال خداوند به كسى خانه‏اى پنجاه مترى روزى كرده كه در آن زندگى ‏مى‏كند، حالا در فكر اين است كه كاخى چند هزار مترى، در بهترين نقطهٔ شهرنيز به دست آورد. اين فرد اگر فكر و ذكرش اين چنين جايى باشد ديگر در اين‏ خانه پنجاه مترى چندان احساس آرامش نخواهد كرد؛ اما اگر آرزو درمحدودهٔ قدرت و توان فرد باشد از خانهٔ پنجاه مترى هم لذّت خواهد برد، ازهمين نان و پنير و ما حَضَر زندگى لذت خواهد برد و به قول معروف، نان جو راهم با لذت خواهد خورد.

در تعبيرى از اميرالمؤمنين‏عليه السلام چنين آمده است:

« تجنّبوا المُنى فإنّها تذهب ببهجة نعم اللَّه عندكم، وتلزم استصغارها لديكم و على قلّة الشكر منكم» .(14)

( هر نعمتى كه خداوند نصيب بنده‏اش كند بنده از آن لذت مى‏برد؛و هنگامى كه گرفتار آمال و آرزوها شد، لذت اين نعمت‏ها گرفته شده و ازآن لذت نمى‏برد) .

به طور مثال مى‏گويد اين هم خانه است كه در آن زندگى مى‏كنيم، اين‏هم ماشين است كه ما داريم، اين هم شهر است كه ما در آن زندگى مى‏كنيم،در اين وقت است كه نتيجه بسيار ناگوارى بدنبال دارد « و على قلّة الشكرمنكم» و ديگر شاكر نعمت خداوند نيست.

عدم شكر نعمت، باعث زوال نعمت مى‏شود. مثلاً وسيله‏اى كه با آن سردرس مى‏آمدى از دست مى‏دهى، زنى را كه چندان از او ناراضى نيستى ازدست مى‏دهى. اينها ثمرهٔ همان كفران نعمت؛ و عدم سپاس و شكر از منعم‏ حقيقى مى‏باشد.

اين مباحث نتيجه جالبى كه دارد اينكه باب فهم روايات را به روى ما باز مى‏كند و ما را نسبت به كلام معصومين ‏عليهم السلام آشناتر مى‏كند.

ثمرهٔ پنجمى كه آرزوهاى طول و دراز دارد اينكه، نتيجه‏اى جز غصه واندوه و رنج ندارد. در روايتى از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمده است كه:

« حاصل المنى الأسف و ثمرته التلف » .(15)

( حاصل آمال و آرزوهاى دست نايافتنى غم و اندوه است؛ زيرا سرمايه‏ها ضايع مى‏شوند) .

به طور مثال شخصى پنجاه سال دنبال چيزى مى‏دود و همه‏سرمايه‏اش را مى‏دهد، وقتى به چيزى نمى‏رسد نتيجه‏اش غم و اندوه و تأسّف ‏است، با اينكه تأسّف او نيز ثمره ندارد؛ زيرا سرمايه‏اش ضايع شده است.

نتيجه اينكه

« إنّ أخسر الناس صفقةً و أخيبهم سعياً رجل أخلق بدنه فى‏طلب آماله و لم تساعده المقادير على إرادته فخرج من الدنيا بحسراته» .(16)

زيان‏كارترين فرد در معامله‏اى كه با ضايع كردن عمر و نااميدى همراه است كسى‏ است كه جوانى و شادابى و طراوت را به پيرى و درماندگى رسانيد؛ و مقدّرات ‏عالم نيز با او همراهى نكرد تا به آنچه كه مى‏خواست برسد و با دنيايى ازحسرت از دنيا رفت.

اگر انسان به چيز نامطلوب دل ببندد؛ و به آن نرسد ايمان او نيز سلب‏ مى‏شود. اين مثال را همه، بالاخص اهل منبر شنيده‏اند كه فردى جلو درب‏ خانه‏اش نشسته بود كه زنى آمد و سراغ حمام منجاب را گرفت. او خانه خودش ‏را نشان داد. وقتى زن وارد شد درب خانه را بست و قصد فعل حرام كرد. زن كه ‏وحشت كرده بود، حيله‏اى كرده و با اظهار علاقه، به مرد گفت: بهتر است من ‏خود را خوشبو كنم و تو نيز فوراً رفته و مقدارى ميوه و خوردنى تهيه كنى تا بخوريم و بعد…. مرد هوسران بدون تفكّر و با عجله از خانه بيرون رفت. زن نيزاز فرصت استفاده كرده و فرار كرد و ديگر نيامد. مرد فريب خورده بعد ازساليان دراز كه در بستر مرگ افتاده بود, ديدند لبانش تكان مى‏خورد. گوش ‏دادند و ديدند در آن لحظه می گوید:

« أين الطريق إلى حمام منجاب».(17)

پس گرفتار دنيا شدن، اين مصيبت‏ها را هم به دنبال دارد. همهٔ تلاش ‏را براى رسيدن به آنچه كه نبايد مى‏رسيد كرد؛ ولى نه تنها سودى نبخشيد بلكه دنيا و آخرتش نيز ضايع شد.

بنابراين، بهترين راه دل و اميد بستن به خداوند متعال است؛ لذا اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرموده‏اند كه:

« من أمل غير اللَّه سبحانه أكذب آماله».(18)

( كسى كه به غير خداوند دل ببندد آمال و آرزوهاى خود را تباه ‏كرده است) .

تنها بايد اميد و آرزو به ذات ربوبى و مقدّرات الهى باشد، كه آن هم به ‏معناى تعطيل وظيفه و فعّاليّت نيست. تكاليف و وظايف ما، هم تكاليف‏ عامّمان به عنوان يك انسان؛ و هم وظايف خاصّمان به عنوان يك طلبه ‏مشخّص است. و كسى كه سر سفره حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا له الفداء است‏ وظايف و تكاليف بيشترى دارد.

در اينجا هم به اقتضاى سخن؛ و هم به مناسبت ايام آغاز امامت ‏حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا له الفداء چند جمله‏اى راجع به حضرت بيان‏ مى‏كنيم. مرحوم شهيد در كتاب مزار، زيارتى را نقل مى‏كند كه مرحوم محدّث ‏قمى قدس سره آن را به عنوان آداب ورود به سرداب مقدّس ذكر مى‏كند و يكى از عبارات ‏آن اين است:

« السلام عليك يا باب اللَّه الذى لا يؤتى إلّا منه».(19)

اين چه برگزيده‏اى است كه باب اللَّه ناميده مى‏شود. كلمه (باب) اضافه‏ شده به (اللَّه)، و (اللَّه) از اسامى است كه مستجمع جميع صفات جمال و جلال ‏الهى است. در اينجا چند نكته قابل ذكر است:

نكتهٔ اول اينكه؛ اگر فرموده بود باب الرحمان، ديگر باب اللَّه نبود، اگرفرموده بود باب الرحيم، ديگر باب الرحمان نبود. وقتى باب اللَّه مى‏گويد يعنى ‏باب الرحيم، باب الرحمان، باب الرزّاق، باب العليم و باب همه اسماء وخوبى‏هاى خدا.

نكتهٔ دوم؛ او باب اللَّه است كه «لا يؤتى إلّا منه». اين جمله يك اثبات ويك نفى دارد، كه نفى آن نيز حصر است. اثبات آن باب اللَّه، و نفى آن لا يؤتى، وحصرش إلّا منه است، و جالب اينكه لا يؤتى را به صيغه مجهول آورده است.نگفته است لايؤتى الناس و يا بعض الخلايق.

لا يؤتى يعنى هر كسى كه مى‏خواهد به درگاه خداوند برود حتى‏ جبرئيلِ ناموس وحى؛ ميكائيلِ ناموس رزق؛ و عزرائيلِ ناموس حيات و ممات ‏هم بايد از باب بقيّة اللَّه روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداء عبور كنند.

اگر به لطف بارگاه اقدس ربوبى اميد داريم پس شايسته نيست كه به ‏كسى غير از خدا و بعد حجت مطلق او در زمين حضرت بقيّة اللَّه – روحى وارواح العالمين لمقدمه الفداء – دل ببنديم؛ زيرا صاحب خانه كريم است وكريم‏ من اولاد الكرام.

اگر كسى پشت در اين خانه بيايد در نزده درب به رويش باز مى‏شود. وهمه مى‏دانيم كه خوب جايى آمده‏ايم

« وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»(20)

خداوند اين ‏نعمت را شامل ما و شما كرده است و بايد قدرش را بدانيم؛ زيرا هيچ متاعى ومثمنى از امتعه دنيا، قابليّت معامله با اين گوهر گرانبها را ندارد و آن نوكرى وخدمت در آستان حضرت بقية اللَّه‏عليه السلام است.

خداوند اين توفيق را براى همه ما و شما مستدام بدارد.

والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

——————————————————————————–

1) بحار الانوار، جلد 77، صفحهٔ 23، حديث 6، مستدرك الوسايل، جلد 16، صفحهٔ 212، حديث19628.

2) غرر الحكم،صفحهٔ 312، حديث 7215.

3) بحار الانوار، جلد 70، صفحهٔ 22، حديث 11.

4) غرر الحكم، صفحهٔ 312، حديث 7231.

5) غرر الحكم، صفحهٔ 314، حديث 7277.

6) مستدرك الوسايل، جلد 1 صفحهٔ 146، حديث 220.

7) ارشاد القلوب، صفحهٔ 40.

8) غرر الحكم، صفحهٔ 314، حديث 7276.

9) غرر الحكم، صفحهٔ 312، حديث 7206.

10) نهج البلاغه، صفحهٔ 197، حكمت 103.

11) غرر الحكم، صفحهٔ 65، حديث 860.

12) غرر الحكم، صفحهٔ 65، حديث 861.

13) كافى، جلد 2، صفحهٔ 136، حديث 23.

14) غرر الحكم، صفحهٔ 314، حديث 7298.

15) غرر الحكم، صفحهٔ 314، حديث 7301.

16) بحار الانوار، جلد 100، صفحهٔ 38، حديث 85.

17) منازل الاخرة و مطالب الفاخرة، صفحهٔ 123.

18) غرر الحكم، صفحهٔ 312، حديث 7239.

19) بحار الانوار، جلد 99، صفحهٔ 98 و 117.

20) سورهٔ ضحى، آيهٔ 11.


جستجو