اول ربیع الاول روزی است که سران قریش در « دارالندوه» گرد آمده بودند تا پیرامون امری مهم به شور بنشینند. ولوله ی غریب در شهرشان افتاده بود وهرکس چیزی می گفت.در این هنگام، ابوجهل برخاست. با اشاره دست، حاضران را به سکوت دعوت کرد و چنین گفت:
مسلمانان دسته دسته به یثرب می روند. محمد هنوز در مکه است؛ اما او نیز ممکن همین روزها از شهر خارج شود. باید چاره ای اندیشید.بزرگان قریش، با او چه کنیم؟!از هر سوی مجلس صدایی بلند شد:-و را به غل و زنجیر کشیم . زندانی کنیم.-اگر او را بکشیم؛ برای همیشه خیالمان آسوده می شود.ابوجهل پس از شنیدن پیشنهادهای آنان گفت:اگر محمد را زندانی کنیم، سرانجام یک روز مجبور می شویم آزادش کنیم و او به دعوتش ادامه خواهد داد. اگر تبعید کنیم، در جایی دیگر آشوب به پا می کند. من با پیشنهاد کشتن محمد موافقم! در این هنگام، شخصی از میان جمع فریاد کشید: اما چه کسی او را بکشد؟ابوجهل گفت: اگر یک نفر محمد را بکشد، ممکن است او را شناسایی کنند. برای اینکه قتل مشخص نباشد، از هر قبیله ای جوانی برمی گزینیم و به او شمشیری می دهیم تا همگی در یک زمان بر محمد حمله برند و او را بکشند. به این ترتیب خونش در میان قبایل پخش می شود و چون بنی هاشم نمی توانند با همه تیره های قریش بجنگند، ناچار به گرفتن خون بها رضایت می دهند.
سران قریش، به اتفاق آرا، پیشنهاد ابوجهل را را تصویب کردند وپس از تعیین زمان وچگونگی حمله پراکنده شدند.
شب اول ربیع الاوّل سال چهاردهم بعثت، جوانان، شمشیر به دست، خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان قصد داشتند در آغاز شب به خانه حضرت حمله کنند، اما ابولهب، همسایه و عموی پیامبر، آنان را از این کار بازداشت و گفت:
زنان وفرزندان بی گناه، داخل خانه هستند، صبر کنید هوا روشن شود و محمد از خواب برخیزد و در مقابل چشم بنی هاشم کشته شود و همه ببینند که قاتل او یک نفر نیست.
خبر فرشته وحی
در همین زمان، پیامبر اکرم (ص) که به وسیله فرشته وحی از نقشه قریش آگاه شده بود، در خانه با حضرت علی (ع) چنین سخن گفت: علی جان! من باید از مکه خارج شوم. قریشیان قصد کشتن مرا دارند. تو دربستر من بخواب خود را بپوشان تا آنان به خروج من از خانه پی نبرند. من باید به یثرب بروم.
آن گاه پیامبر(ص) با علی(ع) خداحافظی کرد، ضمن خواندن آیات آغازین سوره «یس» از خانه خارج شد و از میان دشمنان عبور کرد.
دشمنان متوجه خروج او نشدند. خداوند بر چشمان آنان پرده ای افکنده بود. در میان راه، رسول خدا (ص) به ابوبکر برخورد و او با آن حضرت همراه شد. پیامبر(ص) به جای اینکه به سمت شمال، که راه یثرب از آن سو بود برود، راه جنوب پیش گرفت و به غار «ثور» وارد شد. این غار، در کوه های جنوبی مکه قرار داشت و توجه کسی را به خود جلب نمی کرد.
فداکاری حضرت علی (ع)
حضرت علی (ع) در بستر پیامبر (ص) خوابید. صبحگاهان دشمنان با شمشیرهای کشیده، به خانه پیامبر(ص) هجوم بردند و چون رو انداز را کنار زدند، با حضرت علی (ع) روبرو شدند.
یکی از آنان با عصبانیت به علی(ع) گفت:
محمد کجاست؟
حضرت علی (ع) فرمود: مگر او را به من سپردید که از من طلب می کنید؟
یک معجزه الهی
سران قریش برای یافتن پیامبر(ص) دست به کار شدند.
گروهی را برای تفتیش قسمت های شمالی مکه فرستادند، اما آنان ناکام بازگشتند. برای همین، شخصی به نام «ابوکرز» که در شناسایی رد پای افراد مهارت داشت را به کار گرفتند و عده ای را با او همراه ساختند.
ابوکرز، سمت جنوب مکه حرکت کرد و ردّ پای پیامبر و همراهش را تا غار «ثور» تعقیب کرد؛ اما وقتی به دهانه غار رسید، ایستاد و با تعجب به منظره مقابل چشمش خیره شد. ورودی غار با تارهای عنکبوت پوشیده شده بود و کبوتری در داخل غار لانه ساخته، مشغول استراحت بود. یکی از همراهان پرسید:
چه شده ابوکرز، محمد را نیافتی؟
پاسخ داد:
نمی دانم؛ ردّ پا تا جلوی غار ادامه دارد، اما این جا محو می شود! این تار عنکبوت و کبوتر نشان می دهد کسی وارد غار نشده است. شاید او به آسمان رفته باشد، بهتر است از این جا برویم.
وقتی مشرکان مشغول صحبت بودند، ترس وجود ابوبکر را فرا گرفت، پیامبر (ص) وی را دلداری داد وفرمود:
نترس خدا با ماست.
پیامبر سه روز در غار «ثور» ماند. در این مدت، تنها حضرت علی(ع) هندبن ابی هاله فرزند خدیجه(ع) عبدالله پسر ابوبکر و عامر غلام ابوبکر از جایگاه پیامبر(ص) اطلاع داشتند.
آنان شب ها به غار ثور می رفتند و اخبار شهر را به پیامبر (ص) گزارش می دادند.
در یکی از این شب ها که علی(ع) و هند نزد پیامبر(ص) بودند، آن حضرت خطاب به علی (ع) فرمود:
علی جان! برای ما شترانی فراهم کن. قصد داریم سمت یثرب برویم. بعد از رفتن ما، در روشنایی روز، در جایی که همگان تو را ببینند بایست و با صدای رسا اعلام کن که هر کس پیش محمد (ص) امانتی دارد یا از او طلبکار است برای دریافت آن نزد من بیاید. وقتی امانت و طلب مردم را پرداختی، راه یثرب را در پیش بگیرد و به ما بپیوندد. فاطمه ها را نیز همراه بیاور و اگر فردی از بنی هاشم مایل به مهاجرت بود، مقدمات سفرش را فراهم کن. اکنون به تو می گویم که از این پس هیچ آسیبی نخواهی دید.
در غروب شب چهارم، شتران را، همراه مردی به نام عبدالله، سمت غار فرستاد. عبدالله مسلمان نبود، اما مردی امین بود. پیامبر(ص) و همراهش باشنیدن صدای نعره شتران از غار خارج شدند. اکنون کاروان چهار نفره آماده حرکت بود. عبدالله، ساربان و راهنمای گروه، پیشاپیش حرکت کرد. پس از وی پیامبر(ص) سپس ابوبکر و در پی او، غلامش عامر رهسپار شدند. عبدالله آن کاروان کوچک را از طرف پایین مکه و روی خط ساحلی، سمت مدینه هدایت کرد. در سمت چپ آنان، در دور دست، دریای سرخ دیده می شد.
پذیرایی درمسیر راه
بعد از هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به منزل « قدید »، در حالی که گرسنگی و تشنگی بر او و همراهانش غالب شده بود، آنان به خیمه بادیه نشینی به نام «امّ معبد » رسیدند.
فقر و تهی دستی خانواده « امّ مبد »، مانع از آن بود که بتوانند به پذیرایی مهمانان گرسنه و تشنه بپردازند، لذا « امّ معبد »، با شرمندگی تمام عذر خواست. در این حال، نگاه پیامبر(ص) بر گوسفندی لاغر افتاد که از فرط ضعف با گله نرفته بود.
رسول خدا(ص) از ام معبد اجازه گرفت تاگوسفند را بدوشد.
زن در شگفت بود که چگونه ایشان انتظار شیر از گوسفندی لاغر و ناتوان دارد!
امّ معبد رضایت خویش را اعلام داشت.
در مقابل دیدگان حاضران، گوسفند لاغر اندام و فاقد شیر، بیش از نیاز حاضران شیر داد و باعث شگفتی ام معبد گردید.
چون امّ معبد اعجاز پیامبر اکرم(ص) را دید عرض کرد:
فرزندی هفت ساله دارم که بیمار است و مانند پاره گوشتی افتاده و از سخن گفتن هم ناتوان است. چه می شود در حق او دعای خیر بفرمایی؟
پیامبر اکرم(ص) آن طفل را طلبید و خرمایی جویده و در دهان او گذاشت؛ در همان حال کودک بیمار شفای خود را بازیافت.
مدینه مهیّای استقبال از پیامبر
آن روزها زمزمه اسلام- آیین جدیدی که محمد (ص) در مکه آورده بود- در شهر«یثرب » پیچیده بود و گروهی از دو قبیله بزرگ و مشهور« اوس » و «خزرج » این آیین را پذیرفته بودند و در دو سال پی در پی، پیمانی با محمد(ص) در مکه بسته بودند و در پیمان دوم او را به شهر خود دعوت کرده، وعده حمایت و پشتیبانی به او داده بودند.
اینک خبر می رسید که پیامبر اسلام(ص) که از طرف قریش در فشار بود، بنابراین دعوت، مکه را ترک گفته رهسپار یثرب شده است.
یثرب حال و هوای دیگری داشت، چشم های مشتاق نو مسلمان و همه آنان که شیفته سخنان و رفتار پیامبر بودند به راه مکه دوخته شده بود و در انتظار ورود او به این شهر، روز شماری می کردند، این انتظار چندان طول نکشید که خبر رسید پیامبر(ص) به دهکده « قبا » در حومه یثرب- که محل سکونت چند قبیله بود- وارد شده است.
رسول خدا(ص) پس از چند روز توقّف در قبا، همراه گروهی از بنی نجار سوار ناقله ای شده، روانه یثرب گردید. هنگام ورود آن حضرت به شهر، مردم با شور و علاقه فراوان از ایشان استقبال کردند، سران و بزرگان قبائل، زمام ناقه پیامبر(ص) را می گرفتند و درخواست می کردند حضرت در محله آنان فرود آید. پیامبر(ص) فرمود: راه شتر را باز کنید، او ماموریت دارد؛ هر جا بخوابد، من همان جا فرود خواهم آمد. سرانجام شتر در محله« بنی نجار » در زمینی نزدیک خانه ابو ایّوب انصاری ( خالد بن زید خزرجی ) بر زمین خوابید. در این هنگام که انبوه مردم در اطراف پیامبر(ص) گرد آمده بودند، هرکدام خواستار میزبانی پیامبر شدند. ابو ایّوب، اثاث و لوازم سفر حضرت را به خانه اش برد و پیامبر(ص) به خانه او رفت. به این ترتیب افتخار میزبانی پیامبر(ص) نصیب ابوایوب گردید.
مناسب است در آخر این مبحث، به نکته ای ظریف اشاره نماییم:
روایت شده که چون پیامبر(ص)، از مکه حجرت نمود، رو به مکه نمود و گمان کرد دیگر به آنجا بر نمی گردد، دل شکسته شد وگریه نمود.
جبرئیل(ع) نازل گردید واین آیه را تلاوت نمود:
«ان الذی فرض علیک القران لرادک الی معاد» ؛ ای رسول ما! یقین دان که آن خدایی که قرآن را بر تو واجب گردانید( ابلاغ آن را وظیفه تو قرار داد)، البته تو را به جایگاه خود بازگرداند…
آغاز دولت نبوی(ع) و وفاق اجتماعی
با آغاز دولت رسول خدا(ص) در مدینه، وفاق اجتماعی به عنوان یک ساز و کار مهم سیاسی از سوی پیامبر(ص) مطرح گردید.
چرایی وفاق
از آغاز شکل گیری حکومت نبوی « وفاق » به عنوان یک اصل اجتماعی و عاملی برای انسجام مسلمانان طرح گردید.
آن حضرت هم پای کاستن از قدرت پیمان های جاهلی- که دایره سازواری و یک جهتی را در مدار تعصّب ها و منافع قبیله ای خلاصه می کردند- به سمت و سودهی صحیح وفاق پرداختند و تمام مسلمانان را به عنوان یک « امّت واحد » قلمداد کردند و با چنین مبنایی، به اخوّت و برادری آنان پای فشردند.
آنچه که نخست در پیمان مدینه آمد، این بود که:
الف) مومنان از بهترین و استوارترین راستی و راهیابی برخوردارند.
ب) مؤمنان در برابر دیگران، یاور یکدیگرند.
ج) هیج مؤمنی نباید با وابسته مومن دیگر، بر ضد وی، هم پیمان شود.
د) محور جنگ و آشتی همه مؤمنان یکی است و به هنگام پیکار در راه خدا هیچ مؤمنی نباید جدا از مومن دیگر و جز برپایه برابری و دادگری در میان مومنان، با دشمن از در آشتی در آید.
پیامبر اکرم(ص) در قرار برادری نیز، بر ایجاد اخوّت ناشی از ایمان به خداوند تاکید داشت.
این پیمان بر اساس محور حق بود و ایجاد روحیه تعاون و همکاری و تاکید بر الفت همگانی و اتحاد جامعه براساس برادری اسلامی، از اهداف محوری چنین روشی بود .
ساختار دولت نبوی(ع) و وفاق
با درنگ در حیات سیاسی پیامبر(ص) پس از تشکیل حکومت اسلامی و هم پای ساماندهی به ساختار دولت، نمونه های فراوانی از وفاق اجتماعی را می توان یافت که که در جهت یک دلی و سازگاری مسلمانان شکل گرفت. به عنوان مثال نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم:
گام نخست
پیامبر(ص) برای ایجاد یک مرکز و پایگاه اجتماعی و مذهبی که امور مسلمین و محل تجمع مسلمانان و محل حلّ و فصل قضایا و رخدادهای آنی و فوری باشد، با خرید زمینی در مدینه، به مبلغ ده دینار و بنای مسجد نخستین اقدام را انجام داد تا این مسجد، مرکز آموزش و پرورش مسلمانان و جایگاه تجمع آنان، هنگام نماز جمعه و جماعت باشد.
ایشان آن زمین را- که روز نخست شتر ایشان در آنجا بر زمین خوابیده بود، و متعلق به دو یتیم به نام های سهل و سهیل، پسران عمرو بود معاذ بن عفراء که سرپرست آنان- خریداری کرد و به کمک مسلمانان در آنجا، مسجدی را بنا نمود. آن مسجد، به مسجد النبی (ع) نام گذاری گردید.
رسول خدا(ص) در ساخت این بنا از همه مسلمانان کمک گرفت و بذر همدمی و وفاق را در این مشارکت کاشت. آن حضرت(ع) با همکاری در ساخت مسجد، سبب تشویق آنان شد؛ به گونه ای که مهاجران و انصار در موقع ساخت مسجد، این سرود را زمزمه می کردند:
«لا عیش الا عیش الاخره اللهم ارحم الانصار و المهاجره ».
رسول خدا(ص) نیز چنین فرمود:
« لا عیش الا عیش الاخره اللهم ارحم المهاجرین و الانصار » ؛ یعنی در زندگی ای جز زندگی آخرت نیست، خدایا! مهاجران و انصار را رحمت کن.
به گفته ابن اسحاق، پیامبر(ص) از ربیع الاول هجرت، تا ماه صفر سال بعد، در مدینه اقامت فرمود تا مسجد و خانه هایش ساخته شد و انصار، بجز طوایف خطمه، واقف، وائل و امیّه که بر شرک خود باقی ماندند و بعد از بدر، احد و خندق، به دین اسلام در آمدند ، همگی به دین اسلام در آمدند.
گام دوم
اقتصاد مدینه، قبل از ورود پیامبر(ص) به شهر یثرب، در دست یهودیان بود. اهالی عرب مدینه، به کار کشاورزی اشتغال داشتند و همیشه زیر سلطه اقتصادی ملت یهود بودند. پیامبر(ص) دستور فرمود تا در کنار مسجد، بازارچه ای راه اندازی گردد.
این اقدام پیامبر(ص) سه هدف را به دنبال داشت:
1. مسلمانان از مانورهای اقتصادی یهودیان آسوده خاطر شدند.
2. مسلمانانی که دست خالی، هجرت کرده بودند. در تجارت آن روز، ماهر بودند، همانند عبد الرحمن بن عوف و عثمان بن عفان و… پیامبر(ص) برای پیشبرد اهداف حکومت اسلامی، از تجربیات این قبیل افراد استفاده نمود.
3. ایجاد اشتغال برای مسلمانان، اعم از مهاجر و انصار.
گام سوم
تعیین حدود مرزی حکومت شهری مدینه، یک اقدام تاریخی مهم بود که توسط پیامبر(ع) انجام پذیرفت. پیامبر(ص) چهار طرف مدینه را علامت و پرچم نصب نمود و تجاوز از آن به منزله تجاوز از حریم مدینه محسوب می شد.
گام چهارم
سرشماری مسلمانان، پس از ایجاد عقد برادری بین مسلمین صورت پذیرفت.
شمار مسلمانان به یک هزار و پانصد نفر می رسید.
مشق عشق ( نهیبی بر دقیقه ها )
کوچه ها از شادی آرام و قرار نداشت. نوری زدیک و نزدیک تر می شد تا از ذرات وجودش، آن دیار خوشبخت را سیراب سازد. مسافر نزدیک و نزدیک تر می گشت و صدای پاهایش، نوید زندگی تازه ای داشت. در تار و پود شهر اختلاف ها، صدای قرآن نزدیک و نزدیک تر می شد. رسول آسمان از راه رسید تا با زمزمه های مقدّس اش، جان های تشنه را با روشنی آب، آشنا سازد. خانه ها بی قرار بودند و پنجره ها گشوده تر از هر بار، افق های دور را می نگریستند. جبرئیل، مقصد زمینی اش تغییر یافته بود ؛ این بار، مقصد او مدینه النبی بود. این بار شهر، کسی را در بر داشت که اوج روحش به هفت پشت آسمان می رسید و طنین واژه ها ی سکرآوری که بر لب زمزمه می کرد، طنین یک عشق مقدس بود؛ عشق مقدسی که به شهر، روح می بخشید و آن را تا عرش بالا می برد. اگر از آسمان به زمین می نگریستی، سبزی خاکی مقدس را می دیدی که قداستش را از دستان رسالت، هدیه می گرفت. مرد مهاجر، اینک در وطن جدید خویش، به آرمان های والایش می اندیشید. اینک برای او، آغاز صبح است؛ آغاز صبحی روشن، صبحی که جان او را پیوندی ابدی با وحی آینه ها می داد. صبحی که فریاد می زد: تاریکی ها به سر رسید و اینک، نوبت افتخار اسلام است و تاریخ از کنون نوشته می شود و یثرب، مدینه می شود.
مسافر، نزدیک و نزدیک تر می گردید، صدای تلاوت نور می آید .
پیروزی برکافران، سرآغاز حکومت نبوی
تحولات سترگ در تاریخ
پیامبر اکرم(ص)، با پیروزی بر کافران، برای رسیدن امت اسلام به الفت، صمیمیت، امنیت، عدالت، حق طلبی، و شکوهمندی هایی از این قبیل، « حکومت نبوی » را تاسیس نمود.
از این رو، حکومت نبوی، می بایست حکومتی حکومتی پاسخگو به انتظارات و خواسته ها و انتظارات و خواسته ها و فریاد های حق طلبانه بشریت دارد.
بعثت، سرآغاز هجوم نور به قلب تاریکی
بعثت، هجوم نور به قلب تاریکی بود. عاشقان کوی محمد، نقد دل را به پای محبت او نثار کردند، تا صفای باطن به دست آورند و دل را به چشمه معرفت او سپردند تا با زلال احکام الهی اش، زنگار از درون بزدایند. آن چه پیامبر(ص) بر مردم خواند، یکسره مایه حیات و وسیله ی نجات بود؛ راهی هموار در داغستان دنیا که پای اندیشه بشر را از ریگ خطا مصون می داشت و احکامی سراسر حکمت که ریشه در فطرت انسان را بر پیروان مکتب خویش گشود، و پیام آور این حکمت بود. پیامبر(ص) طعم عدالت را به کام دردمندان و مستضعفان در تاریخ چشاند و با استقرار وحدت و امنیت در همه عرصه ها و قلمرو ها، در حکومت خویش به منتظران عدالت و تشنگان حق و فضیلت، آسودگی خاطر عنایت فرمود.
آثار رسالت پیامبر(ص)
مشیّت الهی بر این بود که از گریبان تاریکی، سپیده شکافته شود و آفتاب تابناک پیامبر(ص) طلوع کند. این حادثه مبارک، به راستی انفجار نور در قلب تاریکی ها و فریادی در خاموشی ها و هشداری در اوج غفلت ها بود. عظمت و اعجاز این حرکت بزرگ و توفنده را می توان با مطالعه کارنامه جهان پیش از بعثت به دست آورد. قرن ششم میلادی را باید عصر حاکمیت و سیاهی و تباهی نامید، چرا که در آن زمان ابرهای متراکم نادانی، سایه شوم و سنگین خود را بر زندگی بشر افکنده بودو جوامع آن روز در تنگناهای اقتصادی و اجتماعی مرگباری قرار داشتند، لیکن سنت تاریخ و قانون طبیعت و مشیّت حق تعالی، همواره به اثبات رسانیده که در چنین مقاطع حساس و یأس آور است که روشنایی و امید از اعماق ظلمت و یأس پیدا می شود و بهار سبز و خرم از دل زمستان سرد و بی جان متولد می گردد.
در آن عصر بود که پیام روح بخش بعثت رسول اکرم(ص) در کالبد افسرده و مرده جهان دمیده شد که پانصد سال و به نقلی هفتصد سال از ظهور عیسی بن مریم گذشته بود. در این فاصله ممتد، کسی به پیامبری مبعوث نگردید.
حضرت علی(ع) در این باره فرمود:
خداوند متعال، پیامبر اسلام(ص) را هنگامی فرستاد که از عصر پیامبران پیشین مدت زمان بسیاری سپری شده بود و ملت ها در خواب عمیقی فرو رفته بودند . فتنه و فساد، جهان را از کران تا کران فرا گرفته بود و اعمال زشت و پلید رواج محسوسی داشت. آتش جنگ همه جا شعله ور بود و دنیا، چهره های بی فروغ و پر از مکرو فریب به خود گرفته بود. برگ های درخت زندگی زرد و پژمرده گشته و از میوه آن خبری نبود. آب حیات ( معنوی و اخلاقی ) فرو خشکیده و نشانه های هدایت، کهنه و خراب، و پرچم هدایت، سرنگون گشته و بیرق های پستی و گمراهی همه جا در اهتراز بود. زندگی با سیمایی کریه و عبوس با اهل دنیا روبرو بود. میوه درختش، فتنه و خوراکش، مردار و بر( دل های مردم وحشت و اضطراب و بر برون آنها شمشیر حاکم بود )…
پیامبر خاتم(ص) که پیام آور رحمت بود، در راه چنین پاسخی به انسانیت، جامعه ای را بنیاد گذارد تا احکام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی، اخلاقیات فردی و معنویات روحی، حقوق و معنویت، فرهنگ و رسوم اجتماعی، روابط فردی و جمعی، تزکیه نفس، تعلیم و تربیت، بهداشت و آداب معاشرت را در جامعه بنا نهد.
ساختار و تیپ رسالت نبوی
خداوند در قرآن، جامعه آرمانی نبوی را، برای پاسخگویی به خواست های الهی و نهادی انسان ها چین به تصویر می کشد:
« محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراه و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظیما » ؛ محمد(ص) پیامبر خداست و کسانی که با اویند. با کافران، سخت گیر و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند. آنان را در هنگام رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خوشنودی او را به دعا می طلبند و بر رخسارشان از اثر سجده نشان ها ( ی نورانیّت ) پدیدار است. این وصف حال آنها در کتاب تورات و انجیل است که مثل حالشان به دانه ای ماند که چون نخست سر از خاک برآرد، شاخه ای نازک و ضعیف باشد، پس از آن قوت یابد تا آنکه قوی گردد و بر سق خود راست و محکم بایستد که دهقانان در تماشای آن حیران ماندن، همچنین اند اصحاب محمد(ص) که خدا وعده فرموده که هر کس ثابت ایمان و نیکوکار باشد، گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند.
رسالت خاتم پیامبران، حضرت محمد(ص) که رسالتی پاسخگو برای آلام و دردهای جامعه بشری بود، در قرآن چنین معرفی شده است:
« الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل یامرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم فالذین آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون » ؛ آنان که پیروی کنند از رسول و پیغمبر امّی که در تورات و انجیلی که در دست آنها ست( اوصافش را ) نگاشته می یابند و آنان را امر به نیکی و نهی از زشتی خواهد کرد وبر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید منفور را حلال می گرداند و احکام بر هر رنج و مشقّتی که چون زنجیر به گردن خود نهاده اند همه را بر می دارد ( دین آسان مطابق فطرت می آورد ) پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و یاری اش کردند و نوری را که به او نازل شد پیروی کردند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.
خواست مردم
یکی از ویژگی های رسالت پیامبر خاتم این بود که حکومتی دینی ای تاسیس کرد که با خواست مردمی عاشق و شیفته تاسیس گردد.
در روزگار نزدیک به هجرت پیامبر(ص) به مدینه، زمینه های تشکیل این دولت الهی مردمی فراهم گردید.
دکتر شهیدی، در کتاب تاریخ تحلیلی اسلام چنین آورده است:
در سال های نزدیک به هجرت، نزاعی سخت بین دو قبیله اوس و خزرج درگرفت، آن جنگ به یوم بعاث معروف است، در این درگیری مردم بسیاری از هر دو طرف کشته شدند، هر دو قبیله از جنگ به ستوه آمده و خواهان آشتی بودند، اما طبق سنت رایج قبیله ای برای این که جنگ از میان برخیزد و طرف های درگیر آشتی کنند، باید به کسان مقتول خون بها پرداخت شود. مبلغ این خون بها را باید مرد بزرگی، که همه ریاست او را بپذیرند تعیین کند. علاوه بر این داوری را کسی باید برعهده که خود در دسته بندی و نزاع شرکت نداشته باشد. یافتن چنین کسی در یثرب ممکن نبود، چون اولاً بیشتر رؤسای مهم قبیله ها در جنگ داخل بودند وثانیاً رئیس هیچ قبیله ای حاضر نمی شد خود را از دیگری کمتر براند.
موفقیّت بزرگ در دعوت ( گرایش کفار به اسلام )
در پی این انتظار بود که پس از یک سال، دوازده تن به نمایندگی قبیله های پر آوازه یثرب، به مکه آمدند تا در موسم حج و استفاده ازآن فرصت، با رسول گرامی اسلام بیعت کنند. آنان از هر قبیله ای، تنی را برگزیدند و به مکه فرستادند و آنان در عقبه نخستین با پیامبر(ص) بیعت نمودند .
در همین سال، پیامبر اکرم(ص) به خواست مردی پاسخ داد و مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد. مصب، در مدینه از رسالت پیامبر اسلام(ص) سخن گفت و قلوب فراوانی را شیفته ی رسالت آن حضرت(ص) نمود.
در سال بعد، یثربیان، 73 تن از مردان خویش را به مکه فرستادند و آنان با پیامبر(ص) بیعت نمودند. با بیعت آنان تحولی ژرف درگرایش به اسلام روی داد.
هجرت به یثرب، سرآغاز تحقق آرمان های نبوی
پیامبر اکرم(ص) برای تحقق بخشیدن به آرمان های موفقّش و در پاسخ به انتظارات و درخواست های به حق یثربیان، باید هجرت می نمود.
این هجرت، حرکت تحول آفرینی بودکه از آن پس، انجماد موجود در مکه را نابود می کردو باعث می شد تا جامعه بسته آن روز، پویایی خود را به دست آورد و به وضعیتی سراسر مطلوب برس. این هجرت، نوید بخش جامعه ای قرآنی بود.
مسأله هجرت در تاریخ اسلام، قرآن و سیره پیغمبر، نه یک واقعه است… بلکه یک اصل بزرگ اجتماعی است. و در اینجاست که ما در برابر یک اصل بسیار بزرگ و عمیق و جدی به نام « هجرت » قرار می گیریم، اصلی که تا هر که « فهمیدن » می تواند، عمق و ارزش آن را فهمید… در مدینه، یاران پیغمبر، مهاجران و انصار، هر روز پس از نماز صبح از شهر بیرون می آمدند و چشم به راه مکه می دوختند و تا هنگامی که خورشید بر بلندی ظهر می آمد، سرشار از شوق و اضطراب منتظر می ماندند…
یثربیان، در انتظار باورها
انتظار مدینه، انتظار تاریخ انسانیت بود، انتظاری برای صلح و آرامش و امنیت و عدالت.
عاقبت انتظار تاریخ به سر آمد و چشم های کودکان منتظر و از اختلاف دیرینه اوسی و خزرجی به مشاهده حقیقت روشن می شود، آنان همدیگر را در موج بی تاب اشک های لبریز از شعف، به آغوش می کشند.
یکی از باورهایشان این بود که او، همچون آنان است، ساده، بی رغبت به آزمندی های زراندوزانه و همچون آنان زندگی می کند. دیگر باورشان آن بودکه صلح را به ارمغان می آورد و امنیت را می گستراند.
دیگر باورشان، ارزانی داشتن عقل و منطق به جای جدال ها و مخاصمه ها است.
نیز باورشان آن بودکه او… پیشوای عدالت است. آری! در پرتو حضور پیامبر(ص) در یثرب، آن باورها و امیدها به بار نشست. پیامبر خاتم(ص) با زندگی ساده و بی تکلّف، در خانه ای ساده زندگی را شروع کرد. پیامبر(ص) هرگز از عنوان و منزلت پیامبری نخواست برای خود چیزی بیندوزد و بهره ای دنیوی ببرد. شیوه ی زندگی آن حضرت(ع)، دل ها را شیفته خود ساخت و سیره اش زاینده ی ایمان و امید، شادی، عشق . تصمیم به ساختن تاریخ فردای بشر بود.
نحوه ی زندگی و مشیّت پیامبر(ص)، درسی بزرگ بود که در همان آغاز بر دل ها نشت. حضرت امام جعفرصادق(ع) در این باره فرمود:
کان رسول الله (ع) یجلس جلوس العبیدو یأکل أکل العبد و یعلم انه العبد: پیامبر(ع)، همچون بنده ای نشستن داشت و خوردنش همچون غذای بنده بود و می دانست که او بنده ای است. و حضرت امام خمینی(ره) رباره ی ساده زیستی پیامبر(ص) چنین فرمود: پیغمبر(ع) وارد شد به ( منزل ) یک آدم درجه سه، و اشخاصی که دورش جمع شده بودند، یک اشخاص فقیر و بی بضاعتی، و خودش هم یک منزل و اطاق…؛یک اتاقی با ساقه خرما، چند تا اتاق برای خودش و مسجدش هم آن طور .
کلام حضرت فاطمه(س)
حضرت زهرا(س) در خطبه ای که به خطبه ی فدکیه معروف است. تأکید فرمودکه پیامبر(ص) از روی ز روی دلسوزی حتی از رنج های شما، رنج می برد، و به هدایت شما علاقه وافر داشت و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم بود. اگر چه در جست و جوی نسب او را برآیید می بینید او پدر من بوده است، نه پدر زنان شما! و برادر پسر عموی من بوده است، نه برادر مردان شما! و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!
آری! او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد، و مردم را به روشنی انذار کرد، از راه مشرکان روی برتافت، و بر گردن هایشان کوبید، و گلویشان را فشرد- تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند. و همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند، مردم را به راه خدا دعوت می کرد. بت ها را در هم می شکست، و مغزهای متکبران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد، و تاریکی ها برطرف گشت، صبح فرا رسید و حق آشکار شد، نماینده دین به سخن درآمد، و زمزمه های شیاطین خاموش گشت، افسر نفاق بر زمین فروافتاد، گره های کفر و اختلاف گشوده شد، و شما زبان به کلمه اخلاص « لا اله الا الله » گشودید، د رحالی که گروهی اندک و تهی دست بیش نبودید! آری! شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید، و از کمی نیرو همچون جره ای برای شخص تشنه، و یا لقمه ای برای گرسنه، و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید، و زیر دست و پاها له می شدید!
و آن ایام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود، و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید، و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند! اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمد(ص) بعد از آن همه ذلت و خواری و ناتوانی نجات بخشید، او با شجاعان درگیر شد، و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و صاری پنجه در افکند، ولی ر زمان آتش جنگ را بر افروختید خدا آن را خاموش کرد.
مشق عشق( یک جمله با پیامبر)
سلام بر شیوایی کلامت که می تواند خشن ترین دل های سنگی را چو آ زلال زمزم نور، جاری کند!
پژوشگر معاصر،حجةالسلام مرتضی اخوان ، در نوشتاری آورده اند: در نقل تاریخی آمده است که حضرت علی(ع) را زندانی می کنند و کتک میزنند.
. برخی از علمای بزرگ معتقد هستند که دلیل اینکه ابوبکر درد این هجرت، همراه پیامبر(ص) سد این بود که در وقت رفتن پنهانی، ابوبکرآن حضرت(ص) را مشاهده کرد و چون احتمال زیادی داشت که ابوبکر رفتن پیامبر(ص) را به مشرکین خبر دهد، بنابراین ان حضرت او را همراه خود برد تا مشرکین متوجه ایشان نشوند.
– عبرت آمیزترین بخش گزارش مربوط به حضور پیامبر اکرم(ص)، در قدید سخنی است که همواره شالوده رفتار فردی، اجتماعی و بنیاد اعمال حاکمیت او بوده است. مین.یسند که چون با عنایت الهی، گوسفند لاغر ام معبد به شیر دادن افتا د پیامبر کاسه شیر را پر کرد و به حاضران داد. آنان پیامبر اکرم(ص) را به خود مدم می داشتند، اما او خود را بر حاضران مقدم نداشت و آموزه رهبری خویش را به زبانی ساده چنین بیان فرمود: ساقی القوم آخرهم. بی گمان، مشاهده چنین روش هایی بود که مردمان خشمگین از تفاخرات و امتیازات را شتابان به سوی پیامبر می کشانید، حضرت محمد(ص) در عمل نشان می داد که از جنس مردم است و با مردم. حدیث مکررش این بود که: من بنده خدایم و برای رساندن پیام خدا آمده ام همین و بس. مشاهده تطابق سیره عملی پیامبر با تعلیم او، سبب شد تا علی رغم عناد اشراف، مردمی که فضیلت را در فطرت خویش داشتند به سرعت به آیین وی گرایش یابند.
. در تاریخ آمده است که پیامبر(ص)، هسته خرما را هم در زمین فرو برد و در همان لحظه نخلی برآمد و اطراف خیمه امّ معبد نیز سرسبز شد. ( کرامات و معجزاتی نظیر این واقعه- که هیچ شک و شبهه ای در صدق آن نیست- از حضرت رسول (ع)، بسیار صورت گرفته است).
5.بنی نجار اقوام مادری عبدالمطلب بودند.
. گویا رسول خدا(ص) با این دبیر در نظر داشت، هماند داوری درباره نصب حجرالاسود، افتخار و شرف میزبانی او ، نصیب قبیله یا خاندان خاصی نشود تا در آینده مشکلی ایجاد گردد.
. قصص(28) آیه 85.
. مکاتیب الرسول، علی احمدی میاج، ص248-241؛ نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد(ص)، دکتر محمد حمید الله، ترجمه دکتر سید محمد حسینی، ص 108-107.
. سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص 434.
. حجره مسکونی پیامبرپس از تکمیل مسجد، در کنار آن ( در قسمت شرقی ) دو حجره جهت سکونت پیامبر و همسرانش ساخته شد؛ حجره ای برای سوده و حجره ای برای عائشه. پیامبر اکرم(ص) این دو را پس از درگذشت حضرت خدیجه(س) تزویج کرده بود. پس ز آماده شدن حجره که بسیار ساده و محقّر و با مصالح ابتدایی ساخته شده بود، حضرت از خانه ابوایوب به آنجا منتقل شد. حجره پیامبر(ص) به دیوار شرقی مسجد متصل بود و دری ازآن قسمت به مسجد باز می شد و از دیگری به بیرون راه داشت. در زمان خلفت ولید بن عبدالملک به دستور وی مسجدالنبی توسعه یافت، عمربن عبدالعزیز حاکم مدینه در توسعه مسجد، حجره های همسران پیامبر را خراب کرده جزء مسجد قرار داد. اما اطراف حجره عائشه را که قبر مطهر حضرت در آن قرار داشت، با دیواری از فضای عموم مسجد جدا کرد. طی ادوار بعدی توسط برخی از خلفا و سلاطین، مسجد نبوی توسعه یافت که بیشترین توسعه درزمان ما، در دوران حکومت خاندان سعودی در عربستان صورت گرفته است. در موقعیت کنوی مسجد، قبر مطهر پیامبر( و نیز ابوبکر و عمر ) و همچنین حجره حضرت فاطمه که ضریح قدیمی و آهنی مشبک آن را احاطه کرده در داخل مسجد و در چند متری دیوار شرقی مسجد قرار دارد. پیامبر اسلام(ص) تا آخرین روز از حیات با برکتش، هم چنان در آن حجره ها سکونت داشت و سرانجام در حجره عائشه رحلت نمود و در همان جا به خاک سپرده شد.
. سیره ابن هشام، ج 2، ص116.
. تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتی، ص233.
. الوثایق النبویه، محمد حمید الله، ترجمه فارسی، ص 57.
. اشارات، مقصد جبرئیل، محدثه رضایی، با تصرف.
. ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من المم و اعتزام من الفتن و انتشار من الامور و تلظ من الحروب و الدنیا کاسفة النور ظاهرة الغرور عی حین اصفرار من ورقها و ایاس من ثمرها و اغورار من مائها من مائها قد درست منار الهدی و ظهرت اعلام الردی فهی متجهمه لاهلها عابسة فی وجه طالبها ثمرهاالتنة و طعامهاالجیفة و شعارها الخوف و دثارها السیف. فاعتبرو عبادالله و اذکروا تیک التی آباوکم و اخوانکم بها مرتهنون و علیها محاسبون و ابسری ما تقادمت بکم و لا بهم العهود و لا خلت فیما بینکم و بینهم الا حقاب و القرون وما انتم الیوم من یوم کنتم فی اصلابهم ببعید » نهج البلاغه، خطبه 88، ص 281.
.فتح(48) آیه 29.
اعراف(7) آیه 157.
. تاریخ تحلیلی اسلام، ص 55.
. اسعد بن زراره از بنی تجار و بنی مالک بن نجار، رافع بن مالک از بنی زریق، عبادة بن صامت و یزید بن ثعلبه از بنی عوف بن خزرج، عباس بن عبادة از بنی سالم و بنی عجلان، عقبة بن عامر از قبائل بنی سلمه، بنی سارده و قطبة بن عامر از بنی سواد، بن تیهان از بنی عبدالاشهل و دیگران که در عقبه نخستین با پیامبر(ص) بیعت نمودند.
. محد خاتم پیامبران، علی شریعتی، ص 250.
. همان، ص259.
. تبیان، دفتر دوازدهم، ص 103.ابن هشام در سیره اش چنین آورده است: « وکان سریره خشبات با للیف »؛ تخت و سریر پیامبر(ص) چوب هایی از لیف خرما بود. « کانت بیوته تسعة، بعضها من من جوید مطین بالطین سقفها جوید »؛ خانه های (ص) نه خانه بوده که بعضی از گل هایی بر گل نهاده بوده و سقف آن را از یافته هایی از لیف خرما ساخته اند. السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 143.