امام شناسی،امام علیه السلام در اوج مراتب يقين

در ابتداى اين بحث بسيار مناسب است كه با نقل داستانى، به ساحت‏ اقدس حضرت بقي‍ة اللَّه الاعظم عجل اللَّه فرجه عرض ارادت كنيم. نوة مرحوم‏آيت اللَّه آقاى آخوند خراسانى  (فرزند مرحوم آيت اللَّه حاج آقا احمد) نقل كردند كه مردى از هند به نجف آمده بود و ادعا داشت كه داراى قدرت ‏پيش‏گويى و پيش بينى است. در همان زمان نيز همسر آقاى آخوند خراسانى‏دچار بيمارى شده بود. فرزندان آخوندR، براى درمان مادر به نزد آن شخص ‏رفتند. فرزند بزرگشان حاج آقا محمد آقا زاده (كه هنگام سلطنت رضا خان درمشهد ساكن بود و از مخالفين حكومت به شمار مى‏رفت) براى اينكه به صحّت ‏ادعاى آن شخص پى ببرد از او سؤالى كرد و گفت: شخصى را در نظر دارم بگوكيست والان كجاست؟ اگر درست گفتى روشن مى‏شود كه راست مى‏گويى. آن‏مرتاض به فكر عميق فرو رفت، و آنقدر تلاش و محاسبه نمود كه غرق در عرق ‏شد. سپس در پاسخ گفت: نمى‏دانم كيست؟! ولى هر كه باشد، الان همين جا بود، الان در كربلا است، الان در مدينه است، الان در مكّه است، خورشيد وماه به ‏دور سر او مى‏چرخد، من همين اندازه مى‏فهمم. حاج آقا محمد آقا زاده گفت: من‏وجود مبارك حضرت ولى عصر (عجل اللَّه فرجه) را در نظر آورده بودم.هنگامى كه ديگران چنين مى‏فهمند و مى‏گويند، ما به عنوان پيروان آنان‏ بايد چه بفهميم و چه بگوييم؟«اللّهم كن لوليّك الحجّة ابن الحسن صلواتك عليه وعلى آبائه في هذه ‏الساعة وفي كلّ ساعةٍ وليّاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتى‏تسكنه أرضك طوعاً وتمتّعه فيها طويلاً وعجّل فرجه، وامنن علينا برضاه وهب لنا رأفته ودعائه ورحمة وخيره ورؤيته واجعل صلواتنا به‏ مقبولة وذنوبنا به مغفورة وهمومنا به مكفيّة وحوائجنا به مقضيّة ودعائنا به مستجاباً وصلّ عليه وعلى آبائه الطيبين الطاهرين»(1). وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةًًٌٌ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَايُوقِنُونَ (2). و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند، چون‏شكيبايى نمودند و به آيات ما يقين داشتند. در نوشتارگذشته درباره )يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا( مقدارى توضيح داديم و بيان ‏نموديم كه مراد از هدايت در آيه كريمه، ايصال به مطلوب است. شأن، جايگاه واقتدار امامu رساندن همه موجودات گم گشته و حيران در عالم آفرينش به‏جايگاه اصلى خويش است. به عبارت ديگر همه جهان هستى بوسيله امام u به‏هدف و مقصد نهايى، هدايت و رهنمون مى‏شوند.   اين نكته را از آياتى كه در رابطه با حضرت ابراهيم u در قرآن كريم ذكرشده است، استفاده كرديم، همانند آية:) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ ‏وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ((3).بخاطر آوريد، هنگامى كه خداوند ابراهيم u را با وسايل‏گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايش‏ها بر آمد،خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم ‏ابراهيم [u] عرض كرد: از دودمان من نيز امامانى قرار بده ‏خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى‏رسد، (و تنها آن دسته ‏از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقام‏اند). 

      خداوند متعال هنگامى از تفويض و ارتقاء ابراهيم خليل الرحمن u به‏قلّه امامت سخن مى‏گويد، كه حضرت ابراهيم‏u سه منزل عبوديّت، نبوّت و رسالت را طى كرده است و در مقام خُلّت اجلال نزول فرموده است. پس از طى‏اين مراحل خداوند به او مى‏فرمايد: )إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً( براى اثبات‏ مطلب علاوه بر آية فوق به سن حضرت ابراهيم u و كمالاتى كه بدست آورده ‏بود، استناد نموديم. در نتيجه حضرت ابراهيم u هنگامى شايستگى امامت راپيدا كرد كه مقامهاى چهار گانه را طى نمود و خداوند متعال در آن هنگام ‏حضرت را به امامت منصوب كرد.

      همچنين در جلسة گذشته بيان نموديم كه منظور از هدايت در آية كريمه ‏به معنى ارائه طريق و نشان دادن راه و بيان كردن آدرس مقصد نيست. زيرا جايگاه و وظيفه حضرت ابراهيم u در دوران نبوّت نشان دادن راه و ارائه طريق ‏بود كه وى اين وظيفه را به نيكى انجام داد. امّا حضرت ابراهيم u پس از طى‏مراحل به مقام امامت رسيد و خداوند به او فرمود: تو را امام قرار دادم، و ثمرة ‏امامت، هدايت به امر مى‏باشد و اين هدايت از هدايتى كه شأن هر نبى و پيامبر ورسولى است كاملتر است.متعلّق هدايت (امر) مؤيّد اين مطلب است. هدايت بوسيله و با ابزار امر، منظور از امر كه حضرت ابراهيم u و امثال وى و يا امامانى كه در سورة ‏سجده از آنان ياد شده است، چيست؟ و آنان چه موجوداتى را هدايت مى‏كنند؟ پاسخ اين پرسشها را در جلسه گذشته بيان نموديم.

 يقين و مراتب آن:  در انتهاى آية مورد بحث خداوند مى‏فرمايد:)وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ(امامانى كه در پرتو صبر به مقام امامت رسيده‏اند و هدايت به امر مى‏كنند به آيات ‏و نشانه‏هاى ما يقين و باور دارند. يقين در لغت به اين معنى است: «اتّضاح الشي‏ء وكشف السرائر عن الشي‏ء». يعنى پرده از روى چيزى برداشتن و واضح و روشن شدن آن.  به چند روايت در رابطه با يقين توجّه نماييد. «إنّ اليقين أفضل من الإيمان وما من شي‏ء أعزّ من اليقين» (4).يقين از ايمان برتر است، و چيزى كمياب‏تر از يقين يافت ‏نمى‏شود. «ولم يخلق اللَّه خلقاً أقلّ من اليقين» (5).

خداوند چيزى كمياب‏تر از يقين نيافريده است.

      صفوان ابن يحيى كه از راويان جليل القدر است مى‏گويد: «سألت أبا الحسن الرضاu عن قول اللَّه عزّوجل لإبراهيمu» أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» (6) «أكان في قلبه شكّ؟ قال: لا، كان على يقين ولكنّه أراد من اللَّه الزيادة في  يقينه» (7). از امام رضا علیه السلام در خصوص كلام خداوند به حضرت ابراهيم(آيا ايمان ندارى، گفت: ايمان دارم ولى مى‏خواهم قلبم آرام‏شود) سؤال كردم آيا ايشان نسبت به قدرت خدا در زنده كردن ‏مردگان شك داشت؟ حضرت (ع) فرمودند: خير شك نداشت و بر يقين بود اما از خدا مى‏خواست كه يقينش افزايش يابد.

      اين روايت روشن مى‏كند كه يقين همانند ايمان داراى مراتب است. « إنّ الإيمان عشر درجات بمنزلة السلّم» (8). ايمان همانند نردبانى است با ده پله.   آنكه در پله اول ايمان قرار دارد با كسى كه در پله دهم است تفاوت دارد.هر چند هر دو مؤمن هستند. براى يقين سه مرتبه نام برده‏اند (علم اليقين) و (حقّ اليقين) و (عين‏اليقين) همه ما علم داريم كه آتش مى‏سوزاند. اما علم به سوختن با احساس ‏سوختگى تفاوت دارد. يك كودك نمى‏داند كه حرارت و آتش چيست. ولى ‏هنگامى كه حرارت را لمس كند، مى‏فهمد و به علم اليقين مى‏رسد. به عبارت‏ ديگر در يافتن و وجدان كردن حقيقت، با آگاهى اجمالى تفاوت اساسى دارد. اگركسى در آتش بسوزد نه تنها علم به حرارت دارد بلكه سوختن را درك كرده است‏كه مرحله عين اليقين است.

 داستانى در مورد يقين: هنگام نماز صبح، پيامبر صلی الله علیه واله وسلم جوانى را ديدند كه در مسجد نشسته است و آرام وقرار ندارد،« … فقال له رسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم كيف أصبحت يا فلان؟ قال أصبحتُ يارسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم موقناً فقال رسول اللَّه صلی الله علیه واله وسلم لكلّ شي‏ء حقيقة فماحقيقة يقينك؟ قال… كأنّي أنظر إلى أهل الجنّة يتنعّمون فيها ويتعارفون… وكأنّي أنظر إلى أهل النار فيها معذّبين يصطرخون» (9). پيامبرصلی الله علیه واله وسلم به او فرمودند: چگونه شب را به صبح رسانده‏اى؟ جوان در پاسخ عرض كرد: صبح كردم در حالى كه يقين دارم. پيامبر4 فرمودند: علامت يقين تو چيست؟ گفت: بهشتيان را ؛ مى‏ بينم كه از نعمتها بهره‏مندند و دوزخيان را مى‏بينم كه گرفتار عذابند(10).

      اميرالمؤمنين علیه السلام براى شناساندن اهل پارسايان مى‏فرمايند: «فهم والجنّة كمن قدرآها فهم فيها منعّمون وهم والنّار كمن قدرآها فهم فيها معذّبون» (11). مَثَل بهشت و آنان چونان است كه آن را ديده‏اند و در مقام والاى آن‏در نعمت غوطه ورند و مَثَل دوزخ و آنان چونان است كه آن راديده‏اند و در ميان آن در عذابند.

      شنيدن و ديدن دو مرحله متفاوت در مسير شناخت هستند. افرادى كه به‏يقين رسيده‏اند بهشت و جهنم را مى‏بينند و آن را باور كرده‏اند، باورى كه همراه با وجدان و دريافت كامل است. مرحوم آية اللَّه حاج شيخ جعفر شوشترى (كه متأسفانه به ايشان جفا شده ‏و ايشان را به عنوان سخنران و عالم به مقتل معرّفى كرده‏اند در حاليكه ايشان ‏فقهيى بزرگ و سخنورى توانا بود) زمانى در تهران منبر مى‏رفتند. در آن مجلس‏ افراد زيادى براى شنيدن سخنان ايشان اجتماع مى‏كردند. روزى ايشان برفراز منبر نفس عميقى كشيد و گفت: بوى سوختگى استشمام مى‏كنم، همه مردم ‏نگران و مضطرب شدند و به لباسها و اطراف خود توجّه كردند تا منشأ بو را دريابند. در اين هنگام مرحوم شوشترى گفت: يك نفر احتمال آتش سوزى ‏مى‏دهد كه معلوم نيست راست مى‏گويد يا دروغ و همه شما نگران مى‏شويد، امّا اين همه انبياء الهىE، سفراء و فرستادگان خداوند مى‏گويند بهشت و جهنم، عذاب‏ و ثواب در كار هست، اما هنوز باور نكرده‏ايد!

 ثمرات و آثار يقين و ايمان: يقين و ايمان ثمرات متفاوتى دارند. براى نمونه به اين دو آيه توجّه‏ بفرمائيد:)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ((12). كسانى كه ايمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند باغهاى پرنعمت بهشت از آنِ آنها است.  مؤمن ثمرة ايمان خود را در بهشت خواهد ديد.  اما خداوند به اهل يقين مى‏فرمايد: )يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ! ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةًًً مَّرْضِيَّةً ! فَادْخُلِي‏ فِي عِبَادِي ! وَادْخُلِي جَنَّتِي((13). تو اى روح آرام يافته، به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى كه ‏هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است پس در سلك ‏بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو.   خداوند به كسى كه صاحب نفس مطمئنّه است و به مقام يقين رسيده ‏مى‏فرمايد: جاى تو در بهشت من است. براى درك بهتر به اين مثال توجّه ‏فرمائيد: دوستى بسيار صميمى به خانه شما مى‏آيد. اگر او را در اتاق پذيرايى ‏ببريد ناراحت مى‏شود و مى‏گويد: آيا من غريبه هستم؟ مرا به اتاق خودت ببر.خداوند به صاحب يقين مى‏فرمايد: تو را به بهشت خودم مى‏برم.

 آيا داراى يقين هستيم؟

      پاسخ ما را اين كلام رسول الله صلی الله علیه واله وسلم مى‏دهد: «إنّ اليقين أﻻّ ترضي أحداً بسخط اللَّه» (14). يقين آن است كه هرگز رضايت و خشنودى كسى را در قبال خشم‏خداوند نخواهى. هيچ كس را با چيزى كه خداوند را به خشم مى‏آورد راضى نكن. غيبت‏كردن و دروغ گفتن باعث شادى ظاهرى عدّه‏اى مى‏گردد، اما خشم الهى را در پى‏دارد. انجام كارهايى كه غضب خداوند را در پى داشته باشد، نشان آن است كه‏ هنوز آخرت را باور نكرده‏ايم و به يقين نرسيده‏ايم.

     امتيازات امامان   علیهم السلام:

      خداوند مى‏فرمايد امامانعلیهم السلامبه آيات ما يقين داشتند )وَكَانُوا بِآيَاتِنَايُوقِنُونَ (، آسمان و زمين، شجر و  جر، كوه و دشت و… همه چيز نشانه خداونداست. امامانE به همه چيز يقين دارند، يعنى به اسرار درون اين مخلوقات آگاه ‏هستند و مى‏دانند اگر اين مخلوق در كنار مخلوق ديگرى قرار بگيرد چه حاصل ومولودى در پى خواهد داشت، يقين به آيات، يعنى وقوف و علم به اسرار الهى واتّفاقات و حوادثى كه در عالم آفرينش رخ خواهد داد.

      براى روشن‏تر شدن مطلب به اين آيه توجّه فرماييد: )أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ‏الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكاً عَظِيماً((15).يا اينكه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش علیهم السلام) به آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده حسد مى‏ورزند؟! ما به آل ابراهيم،  كتاب و حكمت داديم و حكومت‏ عظيمى در اختيار آنها قرار داديم.

      در اين آيه سخن از تفضّلات و امتيازاتى است كه خداوند به بندگان خاصّ‏خود مى‏دهد. از اين آيه سه مطلب استفاده مى‏شود: 1

 – خداوند بندگانى برگزيده ‏دارد. در اين مورد به دو آيه اشاره مى‏كنيم: ) إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ( (16). خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.) وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءالْعَالَمِينَ((17).(و به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم خدا تورا برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است.

      2 – اين بندگان برگزيده مورد حسادت كوردلان واقع مى‏شوند ) أَمْ‏يَحْسُدُونَ النَّاسَ( ، چون خداوند به آنان امتيازاتى ويژه عطا فرموده است.

      3 – امتيازات ويژه‏اى كه خداوند متعال به آنان عطا فرموده است عبارت‏ است از: 1 – )الْكِتَابَ( خداوند به آنان كتاب و نبوّت بخشيده است. 2 -) وَالْحِكْمَةَ( خداوند اسرار خلقت و آفرينش را به آنها آموخته است. 3 – )مُّلْكاً عَظِيماً( خداوند به آنان فرمانروايى گسترده عطا كرده است.

      معنى فرمانروايى گسترده چيست؟ و از آن چه كسانى مى‏باشد؟ براى ‏دريافتن پاسخ به اين روايت توجّه فرماييد:  ابو نصر بزنطى(18) – با چند واسطه از ابو بصير روايت مى‏كند كه از امام باقرu سؤال كردم: تفسير )مُّلْكاً عَظِيماً(  چيست؟ فرمودند: «الطاعة المفروضة» (19). پيروى و اطاعت لازم و واجباست.   ملك عظيم يعنى وجوب اطاعت از امامu ، امامى كه مفترض الطاعة است، اطاعت و پيروى از او واجب است. بر چه كسانى واجب است كه از او اطاعت كنند؟ در اينجا هيچ قيدى وجود ندارد، جن، انس، حيوان، ماه، خورشيد، ستاره و…. بر همه ما سوى اللَّه اطاعت از امام u واجب است.

 دليل وجوب اطاعت از امام علیه السلام:

      به اين آيه توجّه فرماييد: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِمِنكُمْ((20). اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيدپيامبر خدا و اولو الأمر (اوصياى پيامبر) را.

      ولى امر كيست؟ آنكه بر امر ولايت دارد، اين امر چه امرى است؟ به ‏عبارت ديگر اين امرى كه امام علیه السلام بر او ولايت دارد چه امرى است؟ كلمه )أَطِيعُواْ( در اين آيه دو بار تكرار شده است. يك بار براى خداوند وديگرى براى رسول خدا 6. امّا براى )أُوْلِي الأَمْرِ( كلمه )أَطِيعُواْ( ذكرنشده است. و اولى الأمر با حرف (واو) به كلمه )أَطِيعُواْ( دوم عطف شده است.(كلام خداوند را بايد با دقّت و در حدّ استعداد ملاحظه نمود)، چون اين آيه ‏مى‏خواهد بفرمايد: اطاعت رسول و اولى الأمر همانند هستند. همان طورى كه‏رسول خدا4 فرمان مى‏دهد و ما مى‏پذيريم، بايد فرامين و اوامر اولى الأمر را هم بپذيريم اولى الأمر چه كسانى هستند؟ ولايت بر امر چه ولايتى است؟ آن‏ امرى كه گروهى بر آن ولايت دارند نه همه، اين همان امرى است كه در قرآن‏ آمده است،

)إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ((21). فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن‏ مى‏گويد: (موجود باش) آن نيز بى درنگ موجود مى‏شود.

 كليدداران گنجينه‏هاى خداوند:

  امامان علیهم السلام بر هر امرى كه خداوند ولايت دارد، ولايت دارند، وقتى اراده ‏بكند چيزى خلق بشود، مى‏شود، وقتى اراده بكند چيزى موجود بشود، مى‏شود. وقتى اراده بكند چيزى تكوّن پيدا كند، متكوّن مى‏شود خواست خداوند متعال باگفتن يك كلمه محقّق مى‏گردد. پس تمام گنجينه خداوند در اين كلام نهفته‏ است. و بايد دانست كه خداوند كليد اين گنجينه را به دست ائمهG سپرده و آنها را به عنوان خزانه‏دار خويش اختيار فرموده است.

      در زيارت جامعه كبيره آمده است: «السّلام عليكم يا أهل بيت النبوّة…. وخزّان العلم» (22).

سلام بر شما اى خاندان نبوت….، و گنجينه‏هاى دانش.   ارادة آنها از ارادة خداوند تخلّف‏ناپذير است و اراده خداوند نيز از اراده آنان‏ تخلّف نمى‏كند. «من أطاعنى فقد أطاع اللَّه ومن عصان قد عصى اللَّه ومن أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصى عليّاً فقد عصاني» (23). هر كه مرا اطاعت كند، خداوند را اطاعت كرده و هر كه از من ‏نافرمانى كند از خدا نافرمانى كرده و هر كه از على پيروى كند از من‏ پيروى كرده و هر كه نافرمانى على را بكند نافرمانى مرا كرده است.

      ارادة اميرالمؤمنينu از ارادة ربّ غير قابل تخلّف است، هر چه او اراده ‏بكند همانى است كه خدا مى‏خواهد و هر چه او را به غضب در آورد، خداوند را غضبناك مى‏كند. چون اراده او از اراده خدا انفكاك‏پذير نيست. هنگامى كه‏ مى‏گوييم ائمهG اولياء امرند يعنى همه امور به دست و اراده آنها است.

      با توجّه به اين امور سه گانه: 1 – آيه 124 سوره بقره )وَإِذِ ابْتَلَى‏إِبْرَاهِيمَ…( 2 – متعلَّق هدايت كه به امر تعلّق گرفته است. 3 – مقام يقين،

در مى‏يابيم كه منظور از هدايت، تنها هدايت تشريعى نيست بلكه هدايت تكوينى‏ نيز مى‏باشد. يعنى همه كون و جهان آفرينش به دست آنها است و اين مقامى‏است كه درك و فهم آن براى ما بسيار مشكل مى‏باشد.

 عدم درك مقام ائمه علیهم السلام‏:

      فهم و درك مقام واقعى ائمه علیهم السلام براى ما بسيار مشكل است و مقام آنان‏ فوق فهم و درك ما مى‏باشد. هر چند امروزه فهم و درك مردم به نسبت گذشته‏ بالاتر رفته و افزايش يافته است ولى هنوز از درك آن ناتوانند.

      «أتى الحسين عليه السلام أناس فقالوا له: يا أبا عبداللَّه حدّثنا بفضلكم الذي‏ جعله اللَّه لكم. فقال: إنّكم لا تحتملونه ولا تطيقونه. قالوا: بلى نحتمل.قال: إن كنتم صادقين فليتنحّ إثنان واُحدّث واحداً، فإن احتمله حدّثتكم‏فتنحّى إثنان وحدّث واحداً فقام طاير العقل ومرّ على وجهه وذهب‏ فكلّمه صاحباه فلم يردّ عليهما شيئاً وانصرفوا» (24).

عدّه‏اى خدمت ابا عبداللَّه علیه السلام شرفياب شدند و به ايشان عرض‏كردند: به ما از مقامى كه خداوند به شما عطا نموده است چيزى ‏بگو: ابا عبداللَّه u فرمودند: شما تحمّل و طاقت شنيدن آن را نداريد آنان عرض كردند: تحمّل داريم. سپس امامu فرمودند: از شما سه نفر به يك نفر مى‏گويم اگر او تحمّل كرد به ‏شما دو نفر نيز مى‏گويم. امامu با يك نفر سخن مى‏گفت كه ‏ناگهان آن شخص همانند انسان عقل از سر پريده از جاى‏ برخاست و فرار كرد و پاسخ دو رفيق ديگرش را نداد. «أتى رجل الحسين بن عليH فقال: حدّثني بفضلكم الذي جعل اللَّه‏ لكم. فقال: إنّك لن تطيق حمله. فقال: بلى [حدّثني] يابن رسول اللَّه ‏إنّي احتمله فحدّثه بحديث، فما فرغ الحسينu من حديثه حتّى‏ابيضّ رأس الرجل ولحيته وأنسى الحديث. فقال الحسينu أدركته‏S حيث أنسى الحديث» (25).

يك نفر خدمت امام حسين u شرفياب شد و از امام u خواست‏ مقامى كه خداوند به او عطا نموده است را برايش بازگو فرمايند، .امام u فرمودند: تو تحمّل شنيدن آن را ندارى. آن شخص‏ عرض كرد: تحمّل و طاقت شنيدن دارم. ابا عبداللَّه u شروع به بيان‏ فرمودند، هنوز سخنانشان پايان نيافته بود كه تمام موهاى سر وصورت آن شخص سفيد شد و گفتگو را فراموش نمود، امامu فرمودند: رحمت خداوند شامل حال وى شد كه گفتگو رافراموش كرد.

      احتمالاً اگر رحمت و تفضّل خداوند شامل حال وى نمى‏شد، آن شخص‏قالب تهى مى‏كرد.

      مقام امامت و هدايت به امر براى مردمان آن زمان به آسانى قابل هضم ودرك نبود. امروزه درك مردم كمال يافته و بسيارى از سخنانى كه علماء گذشته‏ غلو مى‏دانستند، به سهولت قابل فهم بوده، غلوّ و زياده‏گويى محسوب نمى‏گردد.

      در بعضى از زيارات خطاب به ائمه علیهم السلام آمده است:«السّلام عليك يا عين اللَّه؛ السّلام عليك يا وجه اللَّه(26)؛ السّلام عليك‏يا نور اللَّه»(27).

     الجسم منه بكربلاء مضرّج

قتل الحسين فادمعي مدرار

والرأس منه على القناة يدار(31)

      حسين u را به شهادت رساندند و بدن او را قطعه قطعه كردند و سر او رابر روى نيزه در شهرها گرداندند.

      مردم گفتند: الآن اهل بيت كجا هستند؟ بشير پاسخ داد: بيرون دروازه ‏امام سجاد u و ديگران منتظر هستند. همه، زن و مرد با حالى منقلب به طرف‏دروازه حركت كردند.

«برزن من خدورهنّ مكشوفة شعورهنّ مخمشة وجوههنّ ضاربات‏خدودهنّ»(32).

زنان با موهاى پريشان به سر و صورت خود مى‏زدند و صورتهاى‏خود را مى‏خراشيدند.

      امّا هنگامى كه حضرت زينبJ وارد مدينه شدند:

«وأمّا زينبI أخذت بعضادتي باب المسجد ونادت يا جدّاه إنّي‏ناعية إليك أخي الحسين» (33).

دو طرف در حرم رسول اللَّه3 را گرفت و فرياد زد يا رسول ‏اللَّه3 من آمده‏ام خبر شهادت برادرم حسينu را به شما بدهم.

      به خون مقدّس ابا عبداللَّه u خدا را مى‏خوانيم كه معرفت، آگاهى وعرفان ما را نسبت به مقام شامخ ائمه اطهارG افزون بفرمايد، دلها و قلوب ما را به نور ولايت روشن‏تر بگرداند و در نسل و تبار ما دشمن اهل بيتG قرارندهد، حسن عاقبت به همه ما كرامت بفرمايد، گذشتگان و پدرانمان را كه ما را بر اين شيوه مرضيّه تربيت كردند بر سر خوان كرامت ابا عبداللَّه متنعّم بفرمايد.

1) المزار، صفحة 584.

2) سورة سجده، آيه 24.

3) سورة بقره، آيه 124.

4) كافى، جلد2 صفحة51.

5) بحار الانوار، جلد69 صفحة119.

6) سورة بقره، آيه 260.

7) المحاسن جلد1 صفحة385 – تفسير صافى، جلد1 صفحة293.

8) كافى، ج2 ص45.

9) محاسن برقى صفحة250 حدیث265.

10) مثنوى معنوى دفتر اول بيت 3500،

11) نهج البلاغة، خطبه 193.

12) سورة لقمان، آيه 8.

13) سورة فجر، آيات 27 – 30.

14) المحاسن، جلد1 صفحة17.

15) سورة نساء، آيه 54.

16) سورة آل‏عمران، آيه 33.

17) سورة آل عمران، آيه 42.

18) احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى (م. 221) از اصحاب خاص امام رضاu. وى‏مورد توجّه امامu بوده است تا آنجا كه زمانى كه مى‏خواست خدمت حضرتu ‏مشرّف شود، حضرت مركب خود را برايش فرستادند و وقتى رسيد او را به اتاق ‏خودشان بردند و غذا را به اتفاق صرف نمودند و براى خواب، بستر خود را براى اوگستردند. هنگام صبح امامu او را از مغرور شدن بر خدر داشتند.

19) بصائر الدرجات، صفحة 35.

20) سورۀ نساء، آيه 59.

21) سورۀ يس، آيه 82.

22) المزار، صفحة 536.

23) مستدرك حاكم، جلد 3 صفحة 131.

24) اثبات الهداة، جلد5 صفحة194 حدیث34.

25) اثبات الهداة، جلد5 صفحة195 حدیث35.

26) بحار الانوار، جلد97 صفحة324.

27) كافى، جلد 4 صفحة 578.

28) تهذيب، جلد6 صفحة52.

29) نيل الاوطار، جلد 2 صفحة217.

30) مقتل المقرم، صفحة470.

31) مثير الأحزان، ص90.

32) بحار الانوار، جلد 45 صفحة147.

33) بحار الانوار، جلد 45 صفحة198.
 


جستجو