هدايت به امر:
نتيجة آيهاى كه موضوع بحث است اين شد كه خداوند مىفرمايد: ما ازميان بنى اسرائيل برخى را به عنوان امام قرار داديم، آنانى كه به مرتبه و مقام صبر نائل شدند، تا به امر، هدايت كننده باشند. مراد از هدايت در عبارت )يَهْدُونَبِأَمْرِنَا( چيست؟ در اين عبارت چهار كلمه وجود دارد، 1 – فعل )يهدون(، 2 – حرف جر)باء(، 3 – اسم )أمر(، 4 – ضمير متكلم مع الغير )نا(. كسانى كه به مقام امامت رسيدهاند، هدايت كنندگان اند. امّا چه كسانى راهدايت مىكنند؟ در آيه ذكر نشده كه هدايت شامل چه كسانى مىشود و بهصورت مطلق بيان شده است. و يا آية ديگر،
)وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ((2).و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مىكردند و انجام كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم، و تنها ما را عبادت مىكردند. در اين آيه نيز از اينكه هدايت كنندگان چه كسانى را هدايت مىكنند سخنى به ميان نيامده. از كنار هم قرار دادن اين دو آيه به روشنى در مىيابيم هدايت، علّت غايى براى جعل منصب امامت است. علّتهاى چهار گانه(3): فلاسفه براى هر معلول و مخلوقى چهار علّت ذكر مىكنند:
1 – علّتصورى، 2 – علّت مادى، 3 – علّت فاعلى، 4 – علّت غايى. به عنوان نمونه يك ساختمان اين چهار علّت را دارد. علّت صورى، شكلو وضع موجود آن است. علّت مادى، مصالح، آجر و آهن و… كه اجزاء تشكيل دهنده ساختمان هستند. علّت فاعلى عبارت است از معمار، مهندس و كارگرى كه ساختمان را ساختهاند. علّت غايى، هدف و انگيزهاى است كه سازنده را وادار به ساخت آن نموده است. از نظر فلاسفه علّت غايى مهمترين علّت است كه به آن عله العلل مىگويند. روشن شد كه علّت غايى (علّه العلل) جعل منصب امامت، هدايت است وخداوند براى تحقق هدايت اين مقام و منصب را به برخى از بندگان برگزيده تفويض مىنمايد. انواع هدايت: از كلمه هدايت، دو نوع هدايت به ذهن متبادر مىشود:1 – ارائه طريق: به معنى نشان دادن راه. مانند اينكه كسى از شما آدرسى را مىپرسد، شما او را راهنمايى مىكنيد و به او مىگويد كه چگونه و از چه راهى به مقصد و مقصود برسد.
2 – ايصال به مطلوب: به مطلوب رساندن فرد؛ و عدم اكتفا به بيان وراهنمايى قولى. به عبارت ديگر ايصال به مطلوب يعنى گرفتن دست سائل ورساندن او به مقصود است.
از مجموع آياتى كه در قرآن ذكر شده روشن مىشود، منظور از هدايت،هدايت به معناى دوّم مىباشد. شأن امام u فقط سخنرانى، راهنمايى و ارائه طريق نمىباشد، بلكه رساندن به مقصود است. آنان دست هر گمراه و هرمخلوقى را مىگيرند و به هدف نهايى مىرسانند.
تا بدين جا دو مطلب روشن گشت، 1 – هدايت امامانG به معناىرساندن به مقصود مىباشد، 2 – هدايت آنان شامل همه مخلوقات و موجودات مىشود. و از هدايت آنان همه بهره مىگيرند. هدايت آنان در انحصار بشر و بنىآدم نمىباشد.
حضرت ابراهيم در قرآن:
آيات متعدّدى در رابطه با حضرت ابراهيم u در قرآن ذكر شده است،مىخواهيم با توجّه به آن آيات مسأله هدايت و جايگاه آن را كمى بيشتر بشكافيم. ابراهيم u پس از آن كه در امتحانات متعدّد الهى پيروز شد، خداوند اورا به مقام امامت رساند و حضرت ابراهيم u از خداوند خواست كه فرزندانش نيزبه اين مقام نائل گردند. امّا خداوند فرمود اين مقام در انحصار صالحان است وظالمان بهرهاى از اين منصب نخواهد برد.
)وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ( (4).
بخاطر آوريد، هنگامى كه خداوند ابراهيم u را با وسايلگوناگونى آزمود و او به خوبى از عهدة اين آزمايشها بر آمد،خداوند به او فرمود: (من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم)ابراهيم u عرض كرد:(از دودمان من نيز امامانى قرار بده)،خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمىرسد، (و تنها آن دستهاز فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقاماند).
حضرت ابراهيم علیه السلام در كهن سالى به مقام امامت رسيد، زيرا حضرت ابراهيم uاز خداوند مىخواهد كه فرزندانش نيز به مقام امامت برسند )قَالَ َوَمِن ذُرِّّيَّتِي( از سوى ديگر حضرت ابراهيم u در كهولت، صاحب فرزند مىشوند، با توجّه به اين دو مطلب نتيجه مىگيريم كه آن حضرت، در كهن سالىبه امامت مىرسند.
براى اثبات صاحب فرزند شدن حضرت ابراهيم uدر كهولت سن، به آيات ذيل توجّه فرمائيد. اين سه فراز از قرآن كريم به خوبى ادعاى ما را اثبات مىنمايند.
)وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْراَهِيمَ * إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلاماً قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ * قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ((5).
به آنها از ميهمانان ابراهيم خبر ده، هنگامى كه بر او وارد شدند وسلام كردند، ابراهيم u گفت: ما از شما بيمناكيم. گفتند:نترس ما تو را به پسرى دانا بشارت مىدهيم. گفت: آيا به منچنين بشارت مىدهيد با اينكه پير شدهام!؟ به چه چيزى بشارتمىدهيد؟ گفتند: تو را به حق بشارت مىدهيم، از مأيوسان نباش.
آية ديگر: )وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أََََ َأ َلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ * قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُحَمِيدٌ مَّجِيدٌ((6). و همسرش ايستاده بود از خوشحالى خنديد، سپس او را بهاسحاق و بعد از او به يعقوب بشارت داديم. گفت: (اى واى برمن! آيا من فرزند مىآورم در حالى كه پير زنم و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است!) گفتند: آيا از فرمانخدا تعجّب مىكنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانوادهاست، چرا كه او ستوده والاست.
آية ديگر،)الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُالدُّعَاء((7). حمد خداى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد،مسلماً پروردگار من، شنونده و اجابت كننده دعاست.
مهمترين آزمايش ابراهيم علیه السلام : خداوند، حضرت ابراهيم u را بارها مورد آزمايش قرار داد، وى از همهآنها سرافراز بيرون آمد. امّا سختترين امتحان چه بود؟ با توجه به آيات قبل دانستيم كه آن حضرت در كهولت صاحب فرزند مىشود، حال خداوند بهابراهيمu مىگويد: فرزندت را قربانى كن. )فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَاتَرَى((8). هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: پسرم! مندر خواب ديدم كه تو را ذبح مىكنم، نظر تو چيست؟ اسماعيل بى درنگ در پاسخ گفت: )قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ((9).گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا ازصابران خواهى يافت. حضرت ابراهيم علیه السلام فرزندش را بر خاك نهاد و كارد را بر گردنش كشيد،
)فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ((10). هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم، جبين او را بر خاك نهاد. اما ارادة خداوند، قربانى نمودن اسماعيل نبود. )وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ((11). ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم. سپس خدا فرمود، ابراهيم u ، در امتحان الهى پيروز شدى: )إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاَء الْمُبِينُ((12). اين مسلماً همان امتحان آشكار است.
مقام بندگى: مقام عبوديّت و بندگى، مقامى بسيار بالا است و هر كس نمىتواند به اينمقام دسترسى پيدا كند. هنگام تشهّد در نماز، نخست شهادت بر بندگى رسولاللَّهr مىدهيم، سپس بر اينكه ايشان فرستاده خداوند هستند، «أشهد أنّ محمّداً r عبده ورسوله». امام صادق علیه السلام مىفرمايند: «إنّ اللَّه تبارك وتعالى اتّخذ إبراهيم عبداً قبل أن يتّخذه نبيّاً وإنّ اللَّهاتّخذه نبيّاً قبل أن يتّخذه رسولاً وإنّ اللَّه اتّخذه رسولاً قبل أن يتّخذهخليلاً وإنّ اللَّه اتّخذه خليلاً قبل أن يتّخذه إماماً»(13). خداوند ابراهيم را عبد و بنده خويش قرار داد پيش از نبوّت، و نبىقرار داد پيش از رسالت و رسول قرار داد پيش از خلّت (دوستى)و خليل قرار داد پيش از امامت. داستانى از هدايت امام : روزى حضرت موسى ابن جعفر u از كوچهاى عبور مىنمودند و صداى ساز و آواز از خانهاى شنيده مىشد. در آن هنگام، كنيزى از منزل خارج شد تا زبالهها را كنار درب بگذارد. امام u به آن كنيز فرمودند: صاحب خانه بنده است يا آزاد؟ كنيز عرض کرد: آزاد است و من كنيز او هستم، سپس امام u فرموند: از صداىآوازى كه به گوش مىرسد، روشن است كه صاحب منزل آزاد است! كنيز به خانه بازگشت، صاحب خانه به او گفت: چرا دير كردى؟ و كنيز ماجرا را بيان كرد.صاحب خانه گفت: آن مرد چه شكلى داشت؟ وقتى مشخّصات را شنيد سراسيمه و پا برهنه از منزل بيرون آمد و به دنبال آن مرد رفت و ديد آن شخص موسى ابنجعفر u مىباشد به پاى حضرت افتاد، و عرض کرد: آقا مرا بيدار كرديد و از غفلت نجاتم داديد. وى بشكرانه اين نعمت كه توانست امام u را درك كند و هدايت شود تا آخر عمر پا برهنه بود، اين شخص معروف به بشر حافى شد(14). بنده نافرمانى نمىكند و مطيع مطلق است، از محرّمات پرهيز مىكند و به واجبات تقيّد دارد با اين مقياس مىتوانيم خودمان را بسنجيم و بفهميم كه دربرابر ذات اقدس ربوبى بنده هستيم يا عاصى، اطاعت مىكنيم يا سركشى.
همان طور كه از حديث قبل روشن گشت حضرت ابراهيم علیه السلامدر نخستينگام عبداللَّه شد و سپس قابليّت پيدا كرد و شد نبى اللَّه و پس از آن شد رسول اللَّه.)از رواياتى كه مرحوم كلينى نقل مىكند(15) در مىيابيم كه دايرة مسؤليّت نبى كمتر ازرسول مىباشد، ممكن است كسى نبىّ خداوند براى اهل و خانواده خود باشد(.پس از آن شد خليل اللَّه و به مقام خُلّت و دوستى خداوند رسيد. مىگويند حضرت ابراهيم علیه السلام گلهاى داشت. روزى به بيابان رفت كهاحشام خود را ببيند، شنيد كسى مىگويد: «سبّوح قدّوس، ربّنا وربّ الملائكة والروح». پروردگارِ ملائكه و روح منزّه و مقدّس است. ابراهيم علیه فرمود: چه كسى نام محبوب مرا بر زبان جارى كرد؟ اگر بارديگر نام او را بگويد، نيمى از ثروت خود را به او مىبخشم(16). متأسّفانه برخى از مردم وقتى سخن از پول به ميان مىآيد، طفره مىروند، و در مواردى كه خداوند دستور داده است پول بدهيد، نافرمانى مىكنند ومىگويند حاضر به انجام هر كارى هستيم جز اين مورد!
حضرت ابراهيم علیه السلام در آخرين مرحله از سير تكاملى خود پس از آنكه ازتمام امتحانات الهى سر بلند بيرون آمد، به مقام امامت رسيد. وى در اوّلين گام بهاين مقام نائل نشد، لذا منصب امامت در چشم او بسيار مهم و عظيم جلوه كرد. به همين دليل اين مقام را براى فرزندانش از خداوند طلب نمود. امام صادق علیه السلام مىفرمايند: «ومن عظمها في عين إبراهيم قال ومن ذرّيّتي»(17). به دليل عظمت مقام امامت، ابراهيم آن را از خداوند براىفرزندانش طلب نمود.
هدايت به امر: منظور از امر چيست، در قرآن كلمة امر مكرّر ذكر شده است، )إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ((18). فرمان او چنين است كه هر گاه چيزى را اراده كند، تنها به آنمىگويد: (موجود باش) آن نيز بى درنگ موجود مىشود. امر يعنى بلا فاصله و پس از اينكه اراده ايجاد شود، مراد كه ايصال بهمطلوب باشد محقّق شود. گاهى گفته مىشود هدايت به امر و رساندن به مقصد بااختيار انسان در تضادّ است. ولى امام uمىتواند با يك اراده و نظر فرد راهدايت نمايد، اما بايد فرد داراى قابليّت هدايت باشد. حضرت موسى ابن جعفر uبا يك پيام، فردى را كه غرق گناه بود دگرگون كرد و يا حضرت سيّد الشهدا uبا يك نگاه مس وجودى بعضى را بهطلا تبديل نمود. )وَمَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَة ٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ((19). و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن. در هر جاى قرآن كه كلمه )أَمْرُهُ( يا )أَمْرُنَا( ذكر شده مىتوان استفاده نمود، كه همه مخلوقات و ماهيّات با يك امر او تحقّق وجودى پيدا مىكنند،)كُنْ( كه آمد ديگر، انتظار تخلّف و نافرمانى در ميان نخواهد بود و ماهيّات محقّق مىشوند. اين تحقّق در كمترين زمان ممكن و به عبارت روشنتر درهمان آن و بدون فاصله زمانى )كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ( ايجاد مىشود. امر و اراده در اختيار امام uاست و به اين دليل كه تخلّف از اراده خداوند محال است، تخلّف از اراده آنان امكان ندارد. در روايات و زيارت نامهها به اين مطلب اشاره شده است. در زيارت سيّد الشهداuآمده است:
«إرادة الرّب في مقادير اُموره تهبط إليكم وتصدر من بيوتكم»(20). اراده خداوند براى اندازهگيرى امور آفرينش به شما نازل مىشودو از خانههاى شما صادر مىشود. يا در زيارت جامعه، «وأمره إليكم»(21). فرمان و حكم خداوند به دست شما اهل بيت است. همه امور آفرينش از مسير شما مقدّر مىگردد، همه كون و هستى بهدست شما است. امام uواسطة فيض الهى است و بر اساس قاعدة امكان اشرف، امكان ندارد فيض سايل و جارى پروردگار بدون وساطت آنان به كسىتعلّق گيرد، هدايت عالم كون به دست حضرات معصومينعلیهم السلام مىباشد. گردش ماه و خورشيد، زمين و ديگر افلاك جريان آبها، روييدن نبات،توليد مثل همه موجودات و… در اختيار امام علیه السلام است. رسول اللَّه صلی الله علیه واله و سلم به حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام مىفرمايد: «من أطاعني فقد أطاع اللَّه ومن عصاني فقد عصى اللَّه ومن أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصى عليّاً فقد عصاني» (21).
هر كه مرا اطاعت كند، خداوند را اطاعت كرده و هر كه از من نافرمانى كند از خدا نافرمانى كرده. و هر كه از على اطاعت كند از مناطاعت كرده و هر كه نافرمانى على را بكند، نافرمانى مرا كرده است.ارادة اميرالمؤمنين uاز ارادة خداوند غير قابل تخلّف است. رسول اللَّه rبه حضرت زهراJ مىفرمايند: «إنّ اللَّه يغضب لغضبك ويرضى لرضاك»(22).
خداوند از خشم تو خشمگين و از خشنودى تو خشنود مىشود. خشنودى و خشم ائمه علیه السلام از خشنودى و خشم خداوند انفكاك ناپذيراست، نه تنها آنها براى خداوند خشم مىگيرند، بلكه خشم آنان خشم خداوند ورضاى آنان رضاى خداوند است.
پی نوشتها:
1) سورة سجده، آيه 24.
2) سورة انبياء، آيه 73.
3) شرح منظومه سبزوارى، ج2 ص405.
4) سورة بقره، آيه 124.
5) سورة حجر، آيات 51 – 55.
6) سورة هود، آيات 71 – 73.
7) سورة ابراهيم، آيه 39.
8) سورة صافات، آيه 102.
9) سورة صافات، آيه 102.
10) سورة صافات، آيه 107.
11) سورة صافات، آيه 106.
12) كافى، جلد1 حدیث2 صفحة175.
13) كتاب التوّابين، صفحة210.
14) كافى، جلد1 صفحة176.
15) الفضائل والرذائل، صفحة103.
16) كافى، جلد1 حدیث2 صفحة175.
17) سورة يس، آيه 82.
18) سورة قمر، آيه 50.
19) كامل الزيارات، صفحة366.
20) المزار، صفحة528.
21) مستدرك حاكم، جلد3 صفحة131.
22) بحار الانوار، جلد3 صفحة356. مستدرك حاكم، جلد3 صفحة154.