«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[1].
خداوند فقط مىخواهد پليدى [گناه] را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
عالم مُلك و ملكوت
آيات الهى داراى ظاهر و باطن هستند. باطن و حقيقت آيات الهى همان است كه از آن به عالم ملكوت تعبير مىشود. عالم ملكوت در مقابل عالم مُلك ـ كه با چشم ظاهر قابل رؤيت است ـ قرار دارد و در قرآن كريم در چند جا از آن سخن به ميان آمده است:
خداوند متعال مىفرمايد: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»[2].
فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند تنها به آن مىگويد: موجود باش! آن نيز بى درنگ موجود مىشود، پس منزه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست او است و شما را به سوى او باز مىگردانند.
واژه ملكوت از مصدر مَلَكَ يَمْلِكُ مُلك است كه واو و تاء آن زائده است؛ مانند: طاغوت، جبروت و رهبوت. اين واژه در لغت به معناى ملك و مختص ذات اقدس الهى است[3].برخى از مفسرين در بيان معناى ملكوت مىگويند:
« هو الملك الأعظم للمالك الّذي ليس بمملوك »[4].
ملك و سلطنت بزرگ است براى مالكى كه مملوك كسى نيست.
انسان اگر نسبت به چيزى در اين دنيا مالكيتى دارد، اين مالكيت، در ظاهر است و آن كسى كه در واقع، مالك خود انسان و تمام اموال و متعلّقات او است، خداوند متعال است. سلطنت و ملك خداوند متعال، خاصّ ذات اقدس او است و هيچ كس را در آن راهى نيست.
قبل از عالم خَلْقْ ـ كه به ملك و ملكوت تقسيم مىشود ـ عالمى به نام عالم « امر » وجود دارد كه در آيه هشتاد و دوم سوره مبارك « يس » به آن اشاره شده است. خداوند متعال مىفرمايد:
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[5].
فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: موجود باش! آن نيز بى درنگ موجود مىشود.
2. «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»[6].
و اين چنين ملكوت آسمانها و زمين [و حكومت مطلقه خداوند بر آنها] را به ابراهيم نشان داديم تا [به آن استدلال كند و] اهل يقين گردد.
عالم ملكوت همان باطن عالم مُلك است. مُلك، خاص خداوند است و هيچ موجودى نمىتواند نسبت بهآن ادعاى مالكيت داشته باشد. عالمىاست كه خداوند متعال، آن را به حضرت ابراهيم عليهالسلام نماياند تا به يقين كامل رهنمون گردد.
3. «أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَه يُؤْمِنُونَ»[7].
آيا در حكومت و نظام آسمانها و زمين و آنچه خدا آفريده است [از روى عبرت و دقت] نظر نيفكندند؟! [و در اين نيز انديشه نكردند كه] شايد پايان زندگى آنها نزديك شده باشد [اگر به اين كتاب آسمانى روشن ايمان نياورند] بعد از آن به كدام سخن ايمان خواهند آورد؟!
در اين آيه، خداوند متعال نسبت به كسانى كه آيات الهى را نمىپذيرند و نشانههاى او را تكذيب مىكنند، مىفرمايد: آيا آنها به ملكوت آسمانها و زمين و آنچه خدا خلق كرده، نگاه نمىكنند؟ پس آسمانها، زمين و تمام مخلوقات الهى در وراى ظاهر خود، باطن و ملكوتى دارند.
4. «قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلاَ يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»[8].
بگو: آيا مىدانيد چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد و به بى پناهان پناه مىدهد و نياز به پناه دادن ندارد؟!
در اين آيه نيز از تكذيب كنندگان آيات الهى پرسيده شده كه ملكوت و باطن اشياء به دست چه كسى است؟
پس از بيان آياتى كه به ملكوت اشيا و موجودات اشاره داشتند، اين سؤالات به ذهن مىرسد:
1. عالم ملكوت چيست؟
2. آيا واقعاً ماوراى عالم مُلك، عالمى به نام عالم ملكوت وجود دارد؟
3. آيا اين عالم براى همه قابل رؤيت است و مىتوان به حقايق آن دست يافت؟
4. ابزار ديدن عالم ملكوت و حقايق آن چيست؟
5. فايده ديدن اين عالم چيست؟
در پاسخ به اين سؤالات بايد گفت: عالم ملكوت به طور قطع و يقين وجود دارد و مانند عالم مُلك براى همه قابل ديدن است؛ چرا كه اگر اين چنين نمىبود خداوند متعال افرادى كه آيات الهى را تكذيب مىكنند، با استفهام انكارى مورد توبيخ و ملامت و سرزنش قرار نمىداد و نمىفرمود: آيا آنها ملكوت آسمانها و زمين و تمام مخلوقات الهى را نمىبينند؟!
همان گونه كه عالم مُلك را از طريق چشم مىبينيم، صداهاى موجود در آن را با گوش خود مىشنويم، انواع بوها را از طريق بينى استشمام مىكنيم و داراى حس لامسه و چشايى هستيم، براى ديدن عالم ملكوت هم به ابزار و وسيله نياز است. در قرآن كريم از ابزارى كه به وسيله آن مىتوان عالم ملكوت را ديد به « قلب » تعبير شده است.
اگر كسى قدرت و توان ديدن عالم ملكوت را پيدا كند، با توجه به نظاممندى اين عالم و نظمى كه بر آن از جهت انتساب به خداوند متعال برقرار است، قطعاً به توحيد ذات اقدس پروردگار هدايت خواهد شد.
براى روشن شدن مطلب، مثالى ذكر مىكنيم:
اگر يك شىء ساخته دست بشر را كه داراى پيچيدگىها و ظرافت خاصى است، به افراد معمولى كه داراى تخصصى در زمينه علوم مربوط به آن شىء نيستند نشان بدهند، آنها نمىتوانند آن گونه كه بايد، به ارزش آن وسيله پى ببرند؛ اما اگر همين وسيله را به دست افراد داراى تخصص در آن رشته بدهند، آنها متوجه مىشوند كه سازنده اين وسيله، چه مقدار براى ساخت آن زحمت كشيده و چه مقدار وقت و انرژى صرف كرده و از چه علومى در ساخت آن كمك گرفته است.
ديدن عالم ملكوت نيز براى بيننده حقيقى و متخصص آن، يقين به توحيد را به همراه خواهد آورد. خداوند متعال در توضيح كيفيت نشان دادن عالم ملكوت به حضرت ابراهيم عليهالسلام و رسيدن آن حضرت عليهالسلام به مرحله يقين، به توحيد مىفرمايد:
«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[9].
و هنگامى كه [تاريكى] شب او را پوشانيد، ستارهاى مشاهده كرد، گفت: اين خداى من است؛ اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم و چون ماه را ديد كه [سينه افق را] مىشكافت، گفت: اين خداى من است؛ اما هنگامى كه [آن هم] غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند، مسلماً از گروه گمراهان خواهم بود و هنگامى كه خورشيد را ديد كه [سينه افق را] مىشكافت گفت: اين خداى من است، اين [كه از همه] بزرگتر است؛ اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: اى قوم! من از شريكهايى كه شما [براى خدا ]مىسازيد بيزارم، من روى به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده، من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.
سير مذكور در اين آيه، حضرت ابراهيم عليهالسلام را به عالم ملكوت راهنمايى كرد و ايشان عليهالسلام با ديدن عالم ملكوت و نظام مندى آن عالم، به توحيد الهى يقين پيدا كرد؛ از همين رو خداوند متعال تكذيب كنندگان آيات الهى را به توجه و تأمل در نظام مندى خورشيد و ماه و ستاره و گردش شب و روز و ساعت و دقيقه و ثانيه و آن و لحظه و تمام مخلوقات الهى، دعوت مىكند تا دست از تكذيب خود بردارند و به سوى حق و حقيقت رهنمون شوند.
همان طور كه گفته شد، براى ديدن عالم ملكوت به وسيلهاى به نام « قلب » نياز است. براى آشنايى بيشتر با اين ابزار در ادامه، به توضيح و تبيين آن مىپردازيم. قلب در چند معنا به كار مىرود:
1. گاهى مراد از قلب، همين عضو صنوبرى شكل است كه در موجودات زنده وظيفه ارسال خون به تمام نقاط بدن را به عهده دارد.
2. گاهى مراد از آن، عقل است (يعنى مرادف با عقل است).
حضرت امام كاظم عليهالسلام مىفرمايند:
« يا هشام! إنّ اللّه تعالى يقول في كتابه «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ»[10] يعني عقل »[11].
اى هشام! خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد: « در اين تذكرى است براى كسى كه قلب دارد » يعنى عقل.
3. اهل حكمت و فلاسفه مىگويند: همين قلب مادى، مركز دريافت امور حسّيه و عقليه است؛ ولى دماغ يعنى عقل، آليت و وساطت دارد[12].
در قرآن كريم هر جا كه « قلب » به كار رفته، منظور شعور و دركى است كه از برهان و استدلال فراتر است.
خداوند متعال مىفرمايد:
1. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»[13].
روح الامين آن را نازل كرده است، بر قلب [پاك] تو تا از انذار كنندگان باشى.
منظور از قلب در اين آيه، شعورى وراى اين عالم است؛ چرا كه ادراكات پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از طريق برهان و استدلالات عقلى نبود. چنانچه مراد از اطمينان قلبى حضرت ابراهيم عليهالسلام در آيه زير نيز اطمينانى كه از طريق برهان عقلى حاصل شده باشد، نيست. خداوند متعال مىفرمايد:
2. «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»[14].
و [به خاطر بياور] هنگامى را كه ابراهيم عليهالسلام گفت: خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ فرمود: مگر ايمان نياوردهاى؟! عرض كرد: چرا! ولى مىخواهم قلبم آرامش يابد.
3. «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا»[15].
به يقين گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم، آنها دلهايى دارند كه با آن انديشه نمىكنند و نمىفهمند.
در اين آيه نيز منظور از قلب، قلب مادى نيست و معناى عقل هم نمىدهد؛ چرا كه معنا ندارد بگوييم كفار و ملحدان عقل ندارند، بلكه صحيحتر آن است كه بگوييم آنان از درك و شعور حقيقى برخوردار نيستند.
قلب در فرهنگ قرآنى
انسان از دو بعد « جسم و روح » خلق شده است كه هر كدام داراى اعضاى خاصى هستند. اگر جسم انسان داراى گوش، چشم و قلب است، روحش نيز داراى چشم و گوش و قلب است. در آيات متعدد قرآن كريم، كلمات « قلب، سمع، بصر و عين » به چشم مىخورد. اما مراد قرآن كريم از اين اعضا، اعضاى جسم است يا روح؟ به عبارت ديگر، آيا اين اعضا متعلق به جسماند يا روح؟ براى پاسخ به اين پرسش از روش تفسير موضوعى استفاده مىكنيم.
در تفسير موضوعى ـ برخلاف تفسير ترتيبى كه به ترتيب از آيه اوّل قرآن شروع وتا پايان به تفسير آن پرداخته مىشود ـ روش خاصى در تفسيرآيات پيموده مىشود. در اين روش، آياتى كه با هم شباهت دارند و داراى سياق و هدف واحدى هستند، كنار هم قرار مىگيرند و در پايان نتيجه گوياترى به دست مىآيد.
براى تفسير موضوعى و يافتن مفهوم اعضاى مذكور، آياتى را كه در آنها كلمات « قلب »، « سمع »، « بصر » و « عين » به كار رفته است نام برده، در پايان نتيجهگيرى مىكنيم.
1. «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»[16].
آيا آنان در زمين سير نكردند تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند يا گوشهاى شنوايى كه با آنان بشنوند؟! چرا كه چشمهاى ظاهر، نابينا نمىشود بلكه دلهايى كه در سينهها است كور مىگردد.
2. «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ»[17].
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشمهايشان پرده افكنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنها است.
3. «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[18].
بگو: اين راه من است! من و پيروانم با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مىكنيم، منزه است خدا و من از مشركان نيستم.
4. «وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ»[19].
و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمىشنوند و آنها را مىبينى كه به تو نگاه مىكنند؛ اما در حقيقت نمىبينند.
5. «وَاذْكُرْعِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِي الْأَيْدِيوَالْأَبْصَارِ»[20].
و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را صاحبان دستها و چشمها.
6. «لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»[21].
تو از اين صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيز بين است.
در اين آيات مراد از قلب ـ كه بر آن مهر مىنهند و از ديدن و شنيدن حقايق و دعوت انبيا عليهمالسلام ناتوان است ـ عقل و نيروى تدبر و انديشه نيست؛ زيرا انسانهايى وجود دارند كه منكر مبدأ و معاد هستند، ولى با اين وجود، بسيارى از مسائل علمى مانند رياضى، پزشكى و… را درك مىكنند و در موضوعات مختلف علمى صاحب نظر هستند و در عرصهها و زمينههاى گوناگون اجتماعى و اقتصادى تحول و پيشرفت ايجاد مىكنند.
مراد از قلب، در فرهنگ قرآنى، همان شعور و آگاهى درونى است كه موجب مىشود انسان حق را تشخيص داده، و آن را درك كند؛ نداى يكتاپرستى و هدايت انبياى الهى عليهمالسلام را بشنود و حقايق عالم آخرت، ملكوت و غيب را ببيند. اين نيروى درونى « بصيرت » نام دارد.
از مورد پنجم به دست مىآيد كه خداوند حضرت ابراهيم و حضرت اسحاق و حضرت يعقوب عليهمالسلام را به عنوان افرادى بصير و دانا توصيف مىنمايد.
همچنين از مورد ششم به دست مىآيد كه عدهاى در دنيا از ويژگى بصيرت و دانايى غافل هستند و هنگامى كه در قيامت كور وارد محشر شدند و اعمال خود را مجسّم يافتند، درمىيابند كه از بهترين ويژگىهاى درونى خويش بى بهره بودند و اى كاش مىتوانستند از اين موهبت در تمام رفتارهاى خويش استفاده كنند!
دريافتهاى قلبى
از مطالب گذشته به دو نتيجه مىرسيم:
1. عالم ملكوت و غيب وجود دارد و مىتوان آن را مشاهده كرد.
2. خداوند ابزارى در اختيار انسان قرار داده است كه مىتواند به وسيله آن عالم ملكوت را مشاهده نمايد كه از آن ابزار به « قلب » تعبير مىشود.
در ادامه به چند روايت كه گوياى اين حقيقت است اشاره مىكنيم:
1. حضرت امام سجّاد عليهالسلام مىفرمايند:
« ألا! إنّ للعبد أربع أعين، عينان يبصر بهما أمر دينه ودنياه، وعينان يُبصر بهما أمر آخرته، فإذا أراد اللّه بعبدٍ خيراً فتح له العينين اللَّتَين في قلبه فأبصر بهما الغيب في أمر آخرته وإذا أراد به غير ذلك ترك القلب بما فيه »[22].
بدانيد! كه بنده چهار چشم دارد؛ با دو چشم كار دنيا و دين خود را ببيند و با دو چشم ديگر به كار آخرتش نظر كند. آنگاه كه خداوند در مورد بندهاى اراده خير كند، آن دو چشمى را كه در دلش هست، مىگشايد تا كار آخرتش را ببيند و اگر اراده خير نفرمايد، دل را به همان حال اوّليه خود واگذارد.
2. حضرت امام صادق عليهالسلام فرمودند:
« ما مِن مؤمنٍ إلاّ ولقلبه اُذنان في جوفه، اُذن ينفُث فيها الوسواس الخنّاس واُذنٌ ينفُث فيها الملك، فيؤيّد اللّه المؤمن بالملك، فذلك قوله: «وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ »[23] »[24].
قلب مؤمن دو گوش دارد: بر يكى شيطان وسوسهگر پنهانكار به كمين نشسته و بر ديگرى فرشته الهام به ارشاد او همت بسته. خداوند بنده مؤمن را با همين فرشته تأييد و تقويت مىكند. اين است كلام خدا كه مىگويد: « مؤمنان را با روح قدسى خود تقويت كرد ».
3. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
« لولا أنّ الشياطين يحومون على قلوب بني آدم، لنظروا إلى ملكوت السموات »[25].
اگر شياطين بر اطراف دل انسانها نمىچرخيدند، بنى آدم ملكوت آسمانها را مىديدند.
4. در زيارت امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) ايشان را چنين خطاب مىكنيم:
« اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناظِرَ شَجَرَةِ طُوبى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى »[26].
سلام بر شما اى آقايى كه درخت طوبى را در سدرة المنتهى مىبيند!
5. درباره مشاهدات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگام برگشت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم از معراج آمده است:
« فلمّا نزلت إلى سماء الدنيا، نظرت أسفل منّي فإذاً أنا برهج ودخان وأصوات. فقلت: ماذا يا جبرائيل؟ قال: هذه الشياطين، يحومون على أعين بني آدم أن لايتفكّروا في ملكوت السماوات والأرض؛ ولو لا ذلك لرأوا العجائب »[27].
هنگامى كه به آسمان دنيا رسيدم، زمين را نگاه كردم، در اين هنگام به غبار، دود و صداهايى برخورد كردم. پرسيدم: اى جبرئيل! اينها چيست؟ گفت: اينها شيطانها هستند كه اطراف چشم انسانها مىچرخند و از تفكرشان در ملكوت آسمان و زمين مانع مىشوند. اگر آنها نبودند، انسانها شگفتىهاى بسيارى را مىديدند.
خداوند در توصيف مشاهدات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن شب مىفرمايند:
«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»[28].
قلب (پاك او) در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت.
از اين آيه فهميده مىشود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با چشم درونى خود، عجايب ملكوت و آسمانها را در شب معراج ديده بودند؛ البته اين امر (مشاهده درونى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ) منافاتى با معراج جسمانى ايشان صلى الله عليه و آله و سلم ندارد.
6. محمد بن نعمان احول از سلام بن مستنير نقل مىكند:
« كنت عند أبي جعفر عليهالسلام فدخل عليه حمران بن أعين وسأله عن أشياء، فلمّا همّ حمران بالقيام، قال لأبي جعفر عليهالسلام: اُخبرك أطالَ اللّه بقاك لنا وأمتعنا بك! إنّا نأتيك فما نخرج من عندك حتّى ترقّ قلوبنا وتسلو أنفسنا عن الدّنيا ويهون علينا ما في أيدي الناس من هذه الأموال، ثمّ نخرج من عندك، فإذا صرنا من الناس والتجّار أحببنا الدّنيا. قال: فقال أبوجعفر عليهالسلام: إنّما هي القلوب، مرّة تصعب ومرّة تسهل. ثمّ قال أبوجعفر عليهالسلام: أما أصحاب محمّد صلى الله عليه و آله و سلم قالوا يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم ! نخاف علينا النّفاق. قال صلى الله عليه و آله و سلم : ولم تخافون ذلك؟ قالوا: إذا كنّا عندك فذكّرتنا ورغّبتنا وجلنا ونسينا وزهدنا حتّى كأنّا نعاين الآخرة والجنّة والنّار ونحن عندك، فإذا خرجنا من عندك ودخلنا في هذه البيوت وشممنا الأولاد ورأينا العيال والأهل، نكاد أن نحوّل عن الحال الّتي كنّا عليها وحتّى كأنّا لم نكن على شيءٍ؛ أفتخاف علينا أن يكون ذلك نفاقاً؟ فقال لهم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم: كلاّ! إنّ هذه خطرات من الشّيطان، فيرغِّبكم في الدّنيا، واللّه! لو تدومون على الحال الّتي وصفتم بها أنفسكم، لصافحتكم الملائكة ولمشيتم على الماء ولولا أنّكم تذنبون فتستغفرون اللّه، لخلق اللّه خلقاً حتّى يذنبوا يستغفروا اللّه فيغفر لهم. إنّ المؤمن مفتَّن توّابٌ؛ أما سمعت قول اللّه عزّ وجلّ «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»[29] وقال: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ»[30] »[31].
من در خدمت حضرت امام باقر عليهالسلام بودم كه حمران بن اعين[32] وارد شد و چيزهايى از ايشان عليهالسلام پرسيد، پس همين كه خواست برخيزد، به حضرت امام باقر عليهالسلام عرض كرد: من شما را آگاه كنم ـ خداوند عمر شما را دراز كند و ما را به وجود شما بهرهمند سازد! ـ كه ما خدمت شما مىرسيم و از نزد شما بيرون نمىرويم تا اينكه دلهاى ما نرم شود و جانهاى ما از [نداشتن] اين دنيا تسلى يابد و آنچه از اين اموال و دارايى كه در دست مردم است، بر ما خوار و پست شود؛ سپس از نزد شما بيرون مىرويم و همين كه [دوباره] پيش مردم و تجار مىرويم، دنيا را دوست مىداريم [اين چگونه است؟] گويد: آن حضرت عليهالسلام فرمودند: همانا اينها دلها هستند كه گاهى سخت مىشوند و گاهى هموار و آسان، سپس فرمودند: هر آينه ياران محمد صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! ما بر نفاق از خودمان ترسناكيم. فرمودند: چرا از آن مىترسيد؟ عرض كردند: هنگامى كه نزد شما هستيم و شما ما را متذكر و به آخرت تشويق مىكنيد، از خدا مىترسيم و دنيا را [يكسره ]فراموش مىكنيم و در آن بى رغبت مىشويم تا آنجا كه گويا آخرت و بهشت و دوزخ را به چشم خود مىبينيم و چون از خدمت شما مىرويم و داخل خانه مىشويم و بوى فرزندان را مىشنويم و زنان و خاندان را مىنگريم، از آن حالى كه نزد شما داشتيم، برمىگرديم به حدى كه گويا ما هيچ نداشتهايم [و شما را نديده و خدمت شما نبودهايم و آن حال قبلى را نداشتهايم] آيا شما از اينكه اين تغيير، حالت نفاق باشد، بر ما مىترسيد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آنها فرمودند: هرگز [اين نفاق نيست]، اينها وسوسههاى شيطانى است كه شما را به دنيا تشويق مىكند. به خدا سوگند! اگر شما به همان حالى كه به آن خودتان را توصيف كرديد، مىمانديد، هر آينه فرشتگان دست دردست شما مىگذاردند [و بدون وسيله ]روى آب راه مىرفتيد و اگر نبود كه شما گناه مىكنيد، سپس از خدا آمرزش [آن گناه را] خواهيد، هر آينه خداوند، خلقى مىآفريد تا گناه كنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خداوند آنها را بيامرزد و به راستى مؤمن در گناه مىافتد [يا به امتحان در گناه گرفتار مىشود] و بسيار توبه مىكند، آيا نشنيدهاى گفتار خداى عزوجل را [كه مىفرمايد ]« همانا خداوند دوست دارد توبه كنندگان و پاكيزه جويان را » و مىفرمايد: « و آمرزش خواهيد از پروردگار خويش، سپس بازگشت كنيد به سوى او ».
محمد بننعمان احول، راوى اين حديث معروف به «مؤمن الطاق» از شاگردان حضرت امام صادق عليهالسلام و از بزرگان متكلّمان بود. او در مباحث كلامى بسيار قوى بود و در بيشتر بحثها و مناظرههاى خويش با ابوحنيفه، او را مغلوب مىكرد.
حكايت شده است: روزى ابوحنيفه به محمّد بن نعمان گفت: آيا شما به رجعت اعتقاد داريد؟ نعمان گفت: بلى! ابوحنيفه گفت: از دارايى خود صد دينار به من قرض بده، اگر من و تو رجعت كرديم و به هم رسيديم آن را به تو پس مىدهم. محمّد بن نعمان كه حاضر جواب بود، گفت: به من نوشته و ضمانتى بده كه اگر به شكل انسان رجعت كردى، من بتوانم پول خود را از تو بگيرم[33].
منایع:
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2]. سوره يس، آيه 82 ـ 83.
[3]. لسان العرب، جلد 10، صفحه 492؛ مفردات راغب، صفحه 493.
[4]. تفسير مجمع البيان، جلد 4، صفحه 400.
[5]. سوره يس، آيه 82 (با تأمل در آيات قرآن هنگام تلاوت آنها، مىتوان به نكات قابل توجهى دست يافت).
[6]. سوره انعام، آيه 75.
[7]. سوره اعراف، آيه 185.
[8]. سوره مؤمنون، آيه 88.
[9]. سوره انعام، آيه 76 ـ 79.
[10]. سوره ق، آيه 37.
[11]. كافى، جلد1، صفحه 16؛ بحارالأنوار، جلد1، صفحه 135؛ شرح اصولكافى، جلد1، صفحه92.
[12]. تفسير الميزان عربى، جلد 2، صفحه 225.
[13]. سوره شعرا، آيه 194 ـ 195.
[14]. سوره بقره، آيه 260.
[15]. سوره اعراف، آيه 179.
[16]. سوره حج، آيه 46.
[17]. سوره بقره، آيه 7.
[18]. سوره يوسف، آيه 108.
[19]. سوره اعراف، آيه 198.
[20]. سوره ص، آيه 45.
[21]. سوره ق، آيه 22.
[22]. بحار الأنوار، جلد 58، صفحه 250.
[23]. سوره مجادله، آيه 22.
[24]. بحار الأنوار، جلد 66، صفحه 199.
[25]. بحار الأنوار، جلد 56، صفحه 163؛ از منابع اهل سنت: تفسير رازى، جلد 1، صفحه 83.
[26]. الحق المبين، صفحه 519؛ الصحيفة الهادية والتحفة المهديّة، صفحه 174.
[27]. از منابع اهل سنت: مسند احمد بن حنبل، جلد 2، صفحه 353؛ كنز العمّال، جلد 11، صفحه 400.
[28]. سوره نجم، آيه 11.
[29]. سوره بقره، آيه 222.
[30]. سوره هود، آيه 3.
[31]. كافى، جلد 2، صفحه 423؛ بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 47.
[32]. خانواده حمران بن اعين از خاندانهاى با بركت هستند كه محدثان و راويان بسيارى از اين خاندان به وجود آمدند؛ از جمله: « زرارة بن أعين » كه برادر حمران بود و توسط او به امام صادق عليهالسلام معرفى شد.
[33]. معجم الرجال الحديث، جلد 17، صفحه 32 ـ 33.