ريشه عصمت معصومین عليهم‏السلام علم و الهام الهی به انان است

 خداوند متعال « روح » را مأمور هدايت پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم و ائمه طاهرين عليهم‏السلام نموده است و آن حضرات عليهم‏السلام به وسيله‏ى « روح » كه اعظم از همه ملائكه است، نسبت به همه چيز علم و آگاهى پيدا نموده و در نتيجه هرگز زشتى، تخلف و نافرمانى از ايشان عليهم‏السلام سر نمى‏زند.  ابوبصير مى‏گويد: « سمعت أباعبداللّه‏ عليه‏السلام يقول: إنّا لنزداد في اللّيل و النّهار و لو لم نزد لنفد ما عندنا. قال أبوبصير: جعلت فداك! من يأتيكم به؟ قال عليه‏السلام: إنّ منّا من يعاين وإنّ منّا لمن ينقر في قلبه كيت وكيت ومنّا من يسمع باذنه وقعا كوقع السلسلة في الطشت. فقلت له: من الّذي يأتيكم بذلك؟ قال عليه‏السلام: خلق للّه‏ أعظم من جبرئيل وميكائيل عليهماالسلام »[2]. از حضرت امام صادق عليه‏السلام شنيدم كه مى‏فرمايند: براى ما در هر شب و روز افزايش علم حاصل مى‏شود؛ اگر چنين نبود، آنچه داشتيم، پايان مى‏يافت. ابوبصير گفت: فدايت شوم! چه كسى علم شما را افزايش مى‏دهد؟ حضرت عليه‏السلام فرمودند: بعضى از ما مشاهده مى‏كنند و بعضى به دل شان چنين و چنان الهام مى‏شود، و بعضى از ما صدايى را مانند صداى زنجير كه داخل طشت به حركت درآيد، با گوش مى‏شنود[3]. عرض كردم: چه كسى علم را نزدتان مى‏آورد؟ امام عليه‏السلام فرمودند: يكى از مخلوقات خداوند كه بزرگ‏تر از جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام است.  معصومين عليهم‏السلام، الهام شوندگان از غيب پس از يادآورى روايت فوق، براى روشن شدن بحث و رفع ابهام به روايات ديگرى در زمينه‏ى كيفيت علم امام عليه‏السلام اشاره مى‏كنيم.    1. حارث نصرى[4] نقل مى‏كند كه به محضر حضرت امام صادق عليه‏السلام عرض كردم:

« الّذي يسأل عنه الإمام عليه‏السلام وليس عنده فيه شيءٌ، من أين يعلمه؟ قال عليه‏السلام: ينكت في القلب نكتاً أو ينقر في الأذن نقرًا »[5]. وقتى از امام عليه‏السلام سؤالى مى‏شود و در آن مورد چيزى در اختيار ايشان عليه‏السلامنيست، جواب را از كجا در مى‏يابد؟ حضرت عليه‏السلام فرمودند: يا به دل او خطور مى‏شود يا با گوش مى‏شنود.

     2. عيسى بن حمزه ثقفى[6] مى‏گويد: به حضور حضرت امام صادق عليه‏السلام رسيدم و عرض كردم:

« إنّا نسألك أحياناً فتسرع في الجواب وأحياناً تطرق ثمّ تُجيبنا. قال عليه‏السلام: نعم، إنّه ينقر وينكت في آذاننا وقلوبنا، فإذا نكت أو نقر نطقنا وإذا أمسك عنّا أمسكنا »[7].

ما گاهى از شما سؤال مى‏كنيم و شما به سرعت جواب مى‏دهيد و گاهى سر به زير مى‏اندازيد و بعد جواب مى‏دهيد. حضرت عليه‏السلام فرمودند: آرى، به گوش و قلب ما القاء و خطور مى‏شود، وقتى به گوش و قلب ما القاء و خطور شود، سخن مى‏گوييم و وقتى نشود، سكوت مى‏كنيم.

     نكته‏اى كه در اينجا بايد ذكر نمود اين است كه از تعابير مختلفى كه در روايات در مورد چگونگى علم آموزى حضرات معصومين عليهم‏السلام وجود دارد، مانند نكت في القلوب، نقر في الآذان و… مى‏توان با تعبير « الهام » ياد نمود و از همين رو است كه در منابع متعدد، حضرات ائمه عليهم‏السلام با عبارت « مُلهمون » توصيف شده‏اند؛ يعنى به ايشان عليهم‏السلام الهام مى‏شود[8].

    3. ابن عباس مى‏گويد از رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم شنيدم كه مى‏فرمودند: « أعطاني اللّه‏ تبارك وتعالى خمساً وأعطى عليّاً عليه‏السلام خمساً، أعطاني جوامع الكلم وأعطى عليّاً عليه‏السلام جوامع العلم، وجعلني نبيّاً وجعله عليه‏السلام وصيّاً، وأعطاني الكوثر[9] وأعطاه عليه‏السلام السلسبيل[10]، وأعطاني
الوحي وأعطاه عليه‏السلام الإلهام، وأسرى بي إليه وفتح له عليه‏السلام أبواب السماوات والحُجُب حتّى نظر إلى مانظرتُ إليه »[11].

خداوند تبارك و تعالى پنج چيز به من عطا فرمود و پنج چيز به على عليه‏السلام. به من كلمات جامع (كلماتى كه على رغم اختصار، جامع و داراى معانى بسيار است مانند قرآن و احاديث قدسى) و به على عليه‏السلام علوم جامع بخشش نمود، مرا پيامبر قرار داد و على عليه‏السلام را وصى من قرار داد، به من كوثر و به على عليه‏السلام سلسبيل عطا فرمود، به من وحى و به على عليه‏السلام الهام را بخشيد و مرا به معراج برد و درهاى آسمان و پرده‏ها را براى على عليه‏السلام گشود تا اينكه هر چه را كه من مشاهده نمودم او نيز مشاهده كرد.

     4. محمد بن مسلم[12] از حضرت امام باقر عليه‏السلام روايت مى‏كند كه ايشان عليه‏السلام فرمودند:

« كان عليٌّ عليه‏السلام يعمل بكتاب اللّه‏ وسنّة نبيّه صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم، فإذا ورد عليه
الشيء والحادث الّذي ليس في الكتاب ولا في السنّة، ألهمه اللّه‏ الحقّ
فيه إلهاماً وذلك واللّه‏! من المعضلات »[13].

على بن ابى طالب عليه‏السلام به كتاب خدا و سنت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم عمل مى‏كردند، وقتى پيش آمدى مى‏شد كه در كتاب و سنت در مورد آن چيزى نبود، خداوند به او الهام مى‏كرد. به خدا قسم! اين از مسائل پيچيده است.

     5. على بن يقطين[14] نقل مى‏كند: از حضرت امام كاظم عليه‏السلام پرسيدم: « علم عالمكم سماعٌ أو إلهامٌ؟ فقال عليه‏السلام: قد يكون سماعاً و يكون إلهاماً ويكونان معاً »[15].

علم عالم شما[16] چگونه است، به دل‏اش الهام مى‏شود يا با گوش مى‏شنود؟ فرمودند: گاهى با شنيدن است و گاهى با الهام و گاهى با هر دو.

     6. عبدالعزيز بن مسلم[17] مى‏گويد: « كنّا مع الرّضا عليه‏السلام بمرو، فاجتمعنا في الجامع يوم الجمعة في بدء مقدمنا، فأداروا أمر الإمامة وذكروا كثرة اختلاف النّاس فيها، فدخلتُ على سيّدي عليه‏السلام فأعملته خوض النّاس فيه، فتبسّم ثمّ قال عليه‏السلام: ياعبدالعزيز! جهل القوم وخدعوا عن آراءهم… إنّ الإمامة أجلّ قدراً وأعظم شأناً وأعلا مكاناً وأمنع جانباً وأبعد غوراً من أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم. إنّ الأنبياء والائمّة عليهم‏السلام يوفّقهم اللّه‏ ويؤتيهم من مخزون علمه وحكمه مالايؤتيه غيرهم؛ فيكون علمهم فوق علم أهل الزمان في قوله تعالى: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ »[18] وقوله تعالى تبارك وتعالى: «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً»[19] وقوله في طالوت: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»[20] وقال لنبيّه صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم: «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً»[21] وقال في الائمّة من أهل بيت نبيّه وعترته وذريّته صلوات اللّه‏ عليهم: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكاً عَظِيماً * فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً»[22]، وإنّ العبد إذا اختاره اللّه‏ عزّوجلّ لاُمور عباده، شرح صدره لذلك، وأودع قلبه ينابيع الحكمة، وألهمه العلم إلهاماً، فلم يعي بعده بجواب ولايحيّر فيه عن الصواب، فهو معصوم مؤيّد، موفّق، مسدّد، قد أمن من الخطايا والزلل والعثار، يخصّه اللّه‏ بذلك ليكون حجّته على عباده، وشاهده على خلقه، وذلك فضل اللّه‏ يؤتيه من يشاء واللّه‏ ذوالفضل العظيم. فهل يقدرون على مثل هذا فيختارونه أو يكون مختارهم بهذه الصفة فيقدّمونه، تعدّوا ـ وبيت اللّه‏ ـ الحقّ ونبذوا كتاب اللّه‏ وراء ظهورهم كأنّهم لايعلمون، وفي كتاب اللّه‏ الهدى والشفاء، فنبذوه واتّبعوه أهواءهم، فذمّهم اللّه‏ ومقتهم وأتسعهم فقال جلّ وتعالى: «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[23] وقال: «فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»[24] وقال: «كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»[25] وصلّى اللّه‏ على النبيّ محمّد وآله وسلّم تسليماً كثيراً »[26][27].

با حضرت امام رضا عليه‏السلام در مرو بوديم، روز جمعه‏اى در اوايل ورودمان با عده‏اى در مسجد جامع اجتماع كرديم و سخن پيرامون مسأله امامت درگرفت و از اختلاف‏هاى بسيارى كه درباره آن وجود دارد، بحث به ميان آمد. سپس من نزد آقاى خود (حضرت امام رضا عليه‏السلام) آمدم و ايشان عليه‏السلام را از اينكه مردم چنين سخنانى داشتند، آگاه كردم. ايشان عليه‏السلام لبخندى زدند و فرمودند، اى عبدالعزيز! مردم نمى‏دانند و در انديشه‏هاى خود دچار فريب و نيرنگ شده‏اند… امامت بلند قدرتر و گرانمايه‏تر و رفيع جايگاه‏تر و استوارتر و ژرف‏تر از آن است كه مردم بتوانند با خردهاى خود به آن برسند، يا با انديشه‏هاى خود از آن آگاه
شوند. خدا به انبياء و ائمه عليهم‏السلام توفيق مى‏دهد و به ايشان عليهم‏السلام از خزينه علم و حكمت خود آن قدر مى‏بخشد، كه به ديگران نمى‏دهد و به همين جهت علم‏شان عليهم‏السلام بالاتر از علم اهل زمان است. خداوند متعال مى‏فرمايد: « آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر آنكه هدايت‏اش كنند؟! شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟! » و اين سخن خداى تبارك و تعالى: « و به هركس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است » و آنچه درباره طالوت مى‏فرمايد: « خدا او را بر شما برگزيده و او را در علم و قدرت جسم، وسعت بخشيده است.
خداوند مُلك‏اش را به هر كس بخواهد، مى‏بخشد؛ و احسان خداوند وسيع است؛ (واز لياقت افراد براى منصب‏ها) آگاه است » و به پيامبرش صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلممى‏فرمايد: « وخداوند كتاب و حكمت بر تو
نازل كرد؛ و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است ». و درباره ائمه از اهل بيت و فرزندان پيامبرش عليهم‏السلام مى‏فرمايد: « يا اينكه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضل‏اش به آنان بخشيده، حسد مى‏ورزند؟! ما به آل ابراهيم (كه يهود از خاندان او هستند نيز) كتاب و حكمت داديم؛ و حكومت عظيمى در اختيار آنها (پيامبران بنى اسرائيل) قرار داديم. ولى جمعى از آنها به آن ايمان آوردند؛ و جمعى راه (مردم) بر آن بستند و شعله فروزان آتش دوزخ، (براى آنها) كافى است! » وقتى خداوند شخص را به عنوان رهبر بندگان‏اش برگزيند، به او شرح صدر و قدرت انديشه در اين راه مى‏دهد و دل‏اش را منبع حكمت قرار داده و به او علم الهام مى‏كند كه بعد از آن ديگر هرگز در جواب فرو نمى‏ماند و در
شناخت واقع و حقيقت سرگردان نمى‏شود. او معصوم و مؤيّد و موفق و پشتيبانى شده از جانب خدا و محفوظ از خطا و لغزش است. خدا به او اين امتيازات را مى‏بخشد تا حجت و گواه او در ميان بندگان‏اش باشد. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خداوند فضل بزرگى دارد. آيا مردم شخصى را به اين امتيازات مى‏يابند تا انتخاب‏اش كنند و آيا منتخب آنها (اشاره به مأمون لعنت اللّه‏ عليه) مى‏تواند داراى چنين صفاتى باشد تا او را مقدم بدارند. قسم به خانه خدا! كه بسيار دوراند، كتاب خدا را به پشت سر انداخته‏اند، مثل اينكه نمى‏دانند با اينكه در قرآن هدايت و شفاء نهاده شده، پس آن را پشت سرانداخته و پيرو هواى نفس خويش گرديده‏اند، خداوند آنها را سرزنش نموده و مورد خشم خويش قرار داده و مرگ بر آنها گفته، پس خداوند متعال فرمود: « و آيا گمراه‏تر از آن كسى كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته، كسى پيدا مى‏شود؟! مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند » و در اين آيه: « مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد! » و اين آيه: » (اين كارشان) خشم عظيمى نزد خداوند و نزد آنان كه ايمان آورده‏اند به بار مى‏آورد؛ اين گونه خداوند بر دل هر متكبر جبّارى مهر مى‏نهد، درود و رحمت خدا بر پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم و آل او باد ».

     حال، براى روشن شدن روايت اخير به ذكر نكاتى درباره آن مى‏پردازيم:  الف ـ مقايسه مقام افراد معمولى هر چند هم عالم و فاضل باشند، با مقام عصمت، خطاى بسيار بزرگى است و چنين مقايسه‏اى در هيچ بُعد و جهتى امكان نداشته و معقول نيست، چرا كه خداوند متعال از خزينه علم و حكمت خود به آنها عنايت فرموده است كه به ديگران نداده است.

     اين مقايسه باطل و اشتباه در طول تاريخ وجود داشته است و افرادى غير معصوم به دليل كج فهمى و جهالت، خود را با معصوم عليه‏السلام مقايسه مى‏كرده‏اند. خداوند متعال با عبارت «فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»[28] آنها را تخطئه مى‏كند.

    ب ـ خداوند متعال در وجود حضرات ائمه عليهم‏السلام چشمه‏هاى حكمت را به وديعه گذاشته است كه هرچه از آنها برداشته شود كم نشده و دوباره مى‏جوشد.

     ج ـ امام عليه‏السلام حجت و گواه خداى تبارك و تعالى در ميان بندگان است، و امور همه عالم (نه فقط انسان‏ها) به دست اوست و همه عالم بر سفره كرامت او ميهمان‏اند.

« بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَالسَّماءُ »[29]. به بركت وجود حجت اللّه‏ است كه همه مخلوقات، از رزق الهى بهره‏مند مى‏شوند و به وجود اوست كه زمين و آسمان ثبات يافته است.

     د ـ خداوند متعال به ائمه عليهم‏السلام علمى عنايت فرموده است كه در اثر آن علم، مصون و معصوم از هر خطا، لغزش و گناهى هستند. لذا در مباحث قبل اشاره كرديم كه مسأله عصمت معصومين عليهم‏السلام از مقوله علم است و در توضيح آن گفتيم كه گريز معصوم عليه‏السلام از گناه و معصيت، به دليل علم و آگاهى او نسبت به زشتى و پليدى گناه است؛ همان طور كه بقيه انسان‏ها به بدى و زشتى خوردن نجاست، يا خطر نزديك شدن به سيم برق بدون عايق و پرتاب كردن خود از بالاى بلندى، علم دارند و از آنها دورى و اجتناب مى‏كنند. و ـ خداوند متعال به تمام موجودات، آنچه را كه به آن نياز داشته‏اند، اعطاء كرده است ولى به معصومين عليهم‏السلام به دليل شايستگى آن‏ها فضل زيادترى بخشيده است.

نكته‏ى تفسيرى

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ
فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً»[31].

و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را كه نمى‏دانستى، به تو آموخت و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.

     حضرت امام رضا عليه‏السلام در روايت قبل، اين آيه را مورد استدلال قرار دادند كه شامل نكته‏ى تفسيرى مهمّى مى‏باشد و آن نكته اين است كه؛ علومى كه از طرف خداوند به پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم داده شد، به دو دسته تقسيم مى‏شود:

دسته‏ى اول؛ علومى هستند كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم به وسيله وحى، موفق به يادگيرى آن‏ها مى‏شدند؛ به عبارت ديگر همزمان با نزول قرآن، در جاهايى كه آياتى از قرآن نياز به توضيح داشت، جبرئيل عليه‏السلامبه تناسب موضوع آيات، احاديث قدسى را براى ايشان صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلمبيان مى‏كرد. اين تفسير، مربوط به قسمتِ اول آيه‏ى مذكور است كه مى‏فرمايد: « خداوند بر تو كتاب و حكمت را نازل كرد ».

     امّا دسته‏ى دوم؛ علومى هستند كه بر خلاف دسته‏ى اول، از راه الهام و القاء، در موقعيت‏هاى حساس و مكان‏هاى خاص در دل و قلب رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم قرار داده مى‏شد.

     اين‏ها مطالب مهمى است كه اميدواريم مورد توجه همه، به خصوص طالبان علم قرار گيرد. ميرزاى نائينى قدس‏سره، در اواخر عمرش به شاگردان‏اش گفت: « تعلموا منّي المكاسب فإنّي رجل مقبوض »[32].

از من مكاسب را ياد بگيريد چون من اواخر عمرم را سپرى مى‏كنم. [و به زودى وفات مى‏كنم] بنابراين اهل علم، بايد فرصت موجود را غنيمت شمرده و در يادگيرى اين نكات دقيق و مهم همّت كنند.

 محدّثون چه كسانى هستند؟

     از مطالبى كه بيان شد، اين نتيجه حاصل مى‏شود كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم و ائمه معصومين عليهم‏السلام، مُلْهَم‏اند و به ايشان الهام مى‏شود. همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، روش افزايش علم در حضرات معصومين عليهم‏السلام، توسط روح به چند طريق مى‏باشد؛ يا از راه مشاهده است يا در گوش‏شان خوانده مى‏شود و يا به صورت الهام و القاى علم، در دل و قلب ايشان عليهم‏السلام مى‏باشد؛ اما طريق مهم ديگرى كه در اينجا به بيان آن مى‏پردازيم، محدَّث بودن ائمه اطهار عليهم‏السلام است. به اين معنا كه ملائكه با ايشان عليهم‏السلام گفت و گو مى‏كنند.

     حضرت امام جواد عليه‏السلام مى‏فرمايند: « إنّ أميرالمؤمنين عليه‏السلام قال لابن عباس: إنّ ليلة القدر في كلّ سنةٍ وإنّه ينزل في تلك الليلة أمرُ السّنة ولذلك الأمر وُلاةٌ بعد رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم، فقال ابن عباس: مَنْ هُم؟ قال عليه‏السلام: أنا و أحدَ عشرَ من صلبي أئمّةٌ محدّثون عليهم‏السلام »[33]. حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام به ابن عباس فرمودند: شب قدر در همه‏ى سال‏ها است و در آن شب، امور آن سال مقدّر مى‏شود [و به پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم نازل مى‏شود ]و براى خلافت پس از رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم اولياى امورى هستند. ابن عباس پرسيد: آنان چه كسانى هستند؟ حضرت عليه‏السلام فرمودند: من و يازده تن از ذريّه‏ى من كه همگى امام محدّث عليهم‏السلام هستند.

     همچنين خداوند در قرآن چنين مى‏فرمايد: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ»[34].

ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل كرديم * و تو چه مى‏دانى شب قدر چيست؟! * شب قدر بهتر از هزار ماه است * فرشتگان و « روح » در آن شب به اذن پروردگارشان براى [تقدير] هر كارى نازل مى‏شوند.

     با دقت در آيات مذكور، معلوم مى‏شود كه خداوند امرِ هر چيزى را به وسيله‏ى ملائكه نازل مى‏كند؛ به عبارت ديگر، ملائكه، اسباب نزول هستند و آنچه با خود مى‏آورند، « من كلّ أمر » يا همان، امرِ هر چيزى است. سؤالى كه در اينجا مطرح مى‏شود اين است كه، مقصد و مقامِ تحويل گيرنده‏ى اين امر، كجا و چه كسانى هستند؟ قرآن در اين مورد، سكوت اختيار كرده و چيزى بيان نمى‏كند. اما با مراجعه به حديث قبل، در مى‏يابيم كه پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم مسئول دريافتِ اين امر الهى هستند و بعد از ايشان صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم نيز در هر عصرى، « ولاة أمر »؛ اولياى امور كه همان ائمه معصومين عليهم‏السلاممى‏باشند و محدّث‏اند، مسئوليت تحويل گرفتن اين امر بزرگ را به عهده دارند. بنابراين همان طور كه قبلاً نيز به آن اشاره شد، روح و ملائكه كه غير از جبرئيل عليه‏السلام است، مأمور ابلاغِ امر، از طرف خداوند به پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم و حضرات معصومين عليهم‏السلام مى‏باشد.

 حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، محدّثه

     با تفحّص و بررسى روايات وارده از حضرات معصومين عليهم‏السلام، به روايتى از حضرت امام صادق عليه‏السلام برخورد مى‏كنيم كه حاوى نكته‏ى مهمّى است.

ايشان عليه‏السلام مى‏فرمايند: « إنّما سمّيت فاطمةُ عليهاالسلام محدّثة، لأنّ الملائكة كانت تهبطُ من السماء فَتناديها كما تُنادي مريم بنت عمران عليهماالسلام فتقول: يا فاطمة عليهاالسلام! «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ»[35] ـ يا فاطمة عليهاالسلام! ـ «اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ»[36] فتُحدّثهم ويُحدّثونها فقالت عليهاالسلام لهم ذات ليلةٍ: أليست المفضّلة على نساء العالمين مريم بنت عمران عليهماالسلام؟ فقالوا: إنّ مريم عليهاالسلام كانت سيّدة نساء عالمها وإنّ اللّه‏ عزّوجلّ جعلك سيّدة نساء عالمك و عالمها وسيّدة نساء الأوّلين والآخرين »[37].

فاطمه عليهاالسلام به اين جهت، محدّثه ناميده شدند كه ملائكه از آسمان به زمين مى‏آمدند و آن بانو عليهاالسلام را ندا مى‏كردند، همان طور كه حضرت مريم بنت عمران عليهماالسلام را ندا مى‏كردند. ملائكه به حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مى‏گفتند: اى فاطمه! « خدا تو را برگزيده و پاك ساخته؛ و بر تمام زنان عالم برگزيد » اى فاطمه! « [به شكرانه‏ى اين نعمت بزرگ] براى خداى خود خضوع و سجده به جاى آور و با ركوع كنندگان، ركوع كن ». پس فاطمه عليهاالسلام با ملائكه، و ملائكه با فاطمه عليهاالسلام گفت و گو مى‏كردند. يك شب، زهراى اطهر عليهاالسلام به ملائكه فرمودند: آيا اينچنين نيست كه حضرت مريم عليهاالسلام از زنان عالم، افضل بود؟ ملائكه گفتند: مريم عليهاالسلام از زنان زمان خود افضل و برتر بود؛ ولى خدا تو را بر تمام زنان زمان خود و زنان زمان حضرت مريم عليهاالسلام و نيز زنان اولين و آخرين، افضل و برتر قرار داده است.

     بنابراين با دقت در اين روايت، معلوم مى‏شود كه تنها ائمه اطهار عليهم‏السلام محدَّث نيستند؛ بلكه علاوه بر وجود مقدس پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم و حضرات ائمّه عليهم‏السلام، محدَّث ديگرى نيز وجود دارد كه همان حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام است؛ در زيارت ايشان مى‏خوانيم؛ « السّلام عليكِ أيّتها المُحدّثة العليمة »[38]. سلام بر تو اى داناى هم سخن با فرشتگان.

 فرق محدّث با رسول و نبى

     محدّث؛ رسول و نبى سه مفهوم جدا از هم هستند. مراجعه به روايات، فارق ميان اين سه مفهوم را روشن مى‏كند كه با دست يابى به آن، مى‏توان به تعريف دقيق و تفاوت اساسى بين اين سه واژه، پى برد. حسن بن محبوب به نقل از احول مى‏گويد:

« سمعت زرارة يسأل أباجعفر عليه‏السلام قال: أَخبرني عن الرسول و النبي و المحدّث. فقال أبوجعفر عليه‏السلام: الرّسول الّذي يأتيه جبرئيل قُبُلاً فيراهُ و يكلّمه فهذا الرّسول وأمّا النّبي فإنّه يرى في منامه على نحو ما رأى ابراهيم عليه‏السلام[39] ونحو ما كان رأى رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم مِن أسباب النبوّة قبل الوَحي حتّى أتاه جبرئيل من عنداللّه‏ بالرسالة وكان محمّد صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم حين جُمع له النبوّة وجائته الرّسالة من عنداللّه‏، يجيئه بها جبرئيل ويكلّمه بها قُبلا؛ ومن الأنبياء من جمع له النبوّة ويرى في منامه يأتيه الروح فيكلّمه ويحدّثه من غير أن يكون رآه في اليقظة و أمّا المحدّث فهو الّذي يُحدّث فَيسمع ولايُعاين ولايرى في منامه »[40].

از زراره شنيدم كه از حضرت امام باقر عليه‏السلام سؤال كرد: من را از (تفاوت) رسول و نبى و محدّث آگاه سازيد، حضرت عليه‏السلام فرمودند: رسول كسى است كه جبرئيل عليه‏السلام با او روبرو شده و او را مى‏بيند و با او مكالمه مى‏كند؛ ولى نبى كسى است كه او را در خواب مى‏بيند؛ مانند رؤياى ابراهيم عليه‏السلام [كه به فرزندش گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏كنم] و مانند آنچه كه رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلمپيش از آمدن وحى، از اسباب و علائم نبوّت مى‏ديدند ولى زمانى كه مقام نبوّت و رسالت براى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم جمع گرديد، آن حضرت صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ‏و سلم، جبرئيل را مستقيماً مى‏ديدند و با او سخن مى‏گفتند و بعضى از انبياء كه داراى مقام نبوت بوده‏اند، در خواب روح الأمين را ديده و با او هم كلام شده‏اند، بدون اينكه او را در بيدارى ببيند و اما محدّث كسى است كه ملك با او سخن مى‏گويد و او مى‏شنود، اما او را در خواب يا بيدارى نمى‏بيند.

     پس به خوبى روشن مى‏شود كه مقام محدّث، پايين‏تر از مقامِ نبوت بوده و مقام نبوت نيز به نوبه‏ى خود پايين‏تر از مقام رسالت مى‏باشد. بنابراين حضرات ائمه عليهم‏السلام، اگر چه نه رؤيت ظاهرى دارند و نه رؤيت در خواب؛ ولى محدّث‏اند و بر دل‏ها و قلب‏هاى ايشان عليهم‏السلام الهام و القاء مى‏شود.

[1]. سوره احزاب، آيه 33.

 [2]. بحار الأنوار، جلد 18، صفحه 270؛ بصائر الدرجات، صفحه 63.

 [3]. ر. ك به جزوه شماره 128، صفحه 23.

 [4]. حارث بن المغيرة النصرى از فرزندان نصر بن معاوية بصرى است كه در زمينه‏ى نقل حديث، مورد وثوق مى‏باشد. معجم رجال الحديث، جلد 4، صفحه 204

 [5]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 19؛ بصائر الدرجات، صفحه 336.

 [6]. عيسى بن حمزة از راويان حديث بوده و يكى از اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق عليهماالسلام محسوب مى‏شود. (معجم رجال حديث، جلد 13، صفحه 184)

 [7]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 57؛ بصائر الدرجات، صفحه 336.

 [8]. بحارالأنوار، جلد 26، صفحه 58.

 [9]. «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»، سوره كوثر، آيه 1.

 [10]. سلسبيل: نهرى بزرگ در بهشت است كه آيات آن در سوره دهر آمده است.

 [11]. خصال شيخ صدوق قدس‏سره، صفحه 293.

 [12]. محمد بن مسلم قدس‏سره از محدثين بزرگ شيعه و از اصحاب بزرگوار حضرت امام باقر و حضرت امام صادق عليهماالسلاممى‏باشد. معجم رجال الحديث، جلد 17، صفحه 1233

 [13]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 55؛ بصائر الدرجات، صفحه 254.

 [14]. على بن يقطين قدس‏سره از اصحاب جليل القدر حضرت امام موسى بن جعفر عليه‏السلام مى‏باشد.
معجم رجال الحديث، جلد 12، صفحه 227

 [15]. اختصاص شيخ مفيد قدس‏سره، صفحه 286؛ بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 58.

 [16]. عالم اهل بيت عليهم‏السلام يكى از معصومين عليهم‏السلام مى‏باشد.

 [17]. عبدالعزيز بن مسلم يكى از اصحاب حضرت امام رضا عليه‏السلام به شمار مى‏رود. معجم رجال
الحديث، جلد 10، صفحه 35

 [18]. سوره يونس، آيه 35.

 [19]. سوره بقره، آيه 269.

 [20]. همان، آيه 247.

 [21]. سوره نساء، آيه 247.

 [22]. همان، آيه 54 و 55.

 [23]. سوره قصص، آيه 50.

 [24]. سوره محمد، آيه 8.

 [25]. سوره غافر، آيه 35.

 [26]. كافى، جلد 1، صفحه 202؛ بحارالأنوار، جلد 25، صفحه 127.

 [27]. براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به جلد اول كتاب سيرى در آيات ولايت و امامت تأليف
حضرت آيت اللّه‏ يثربى مدّظلّه العالى.

 [28]. سوره يونس، آيه 35.

 [29]. مفاتيح الجنان، دعاى عديله.

[31]. سوره نساء، آيه 113.

 [32]. كتاب المكاسب والبيع، جلد 1، صفحه 3.

 [33]. اصول كافى، جلد 1، صفحه 532؛ الإرشاد شيخ مفيد قدس‏سره، جلد 2، صفحه 346؛
بحارالأنوار، جلد 36، صفحه 373.

 [34]. سوره قدر، آيه 1 ـ 4.

 [35]. سوره آل عمران، آيه 42.

 [36]. همان، آيه 43.

 [37]. بحار الأنوار، جلد 43، صفحه 78.

 [38]. تهذيب، جلد 6، صفحه 10؛ بحار الأنوار، جلد 97، صفحه 195.

 [39]. سوره صافّات، آيه 102.

 [40]. كافى، جلد1، صفحه 176؛ بصائر الدرجات، صفحه 391؛ بحارالأنوار، جلد11، صفحه 54.

 
 
 


جستجو