« الّذي يسأل عنه الإمام عليهالسلام وليس عنده فيه شيءٌ، من أين يعلمه؟ قال عليهالسلام: ينكت في القلب نكتاً أو ينقر في الأذن نقرًا »[5]. وقتى از امام عليهالسلام سؤالى مىشود و در آن مورد چيزى در اختيار ايشان عليهالسلامنيست، جواب را از كجا در مىيابد؟ حضرت عليهالسلام فرمودند: يا به دل او خطور مىشود يا با گوش مىشنود.
2. عيسى بن حمزه ثقفى[6] مىگويد: به حضور حضرت امام صادق عليهالسلام رسيدم و عرض كردم:
« إنّا نسألك أحياناً فتسرع في الجواب وأحياناً تطرق ثمّ تُجيبنا. قال عليهالسلام: نعم، إنّه ينقر وينكت في آذاننا وقلوبنا، فإذا نكت أو نقر نطقنا وإذا أمسك عنّا أمسكنا »[7].
ما گاهى از شما سؤال مىكنيم و شما به سرعت جواب مىدهيد و گاهى سر به زير مىاندازيد و بعد جواب مىدهيد. حضرت عليهالسلام فرمودند: آرى، به گوش و قلب ما القاء و خطور مىشود، وقتى به گوش و قلب ما القاء و خطور شود، سخن مىگوييم و وقتى نشود، سكوت مىكنيم.
نكتهاى كه در اينجا بايد ذكر نمود اين است كه از تعابير مختلفى كه در روايات در مورد چگونگى علم آموزى حضرات معصومين عليهمالسلام وجود دارد، مانند نكت في القلوب، نقر في الآذان و… مىتوان با تعبير « الهام » ياد نمود و از همين رو است كه در منابع متعدد، حضرات ائمه عليهمالسلام با عبارت « مُلهمون » توصيف شدهاند؛ يعنى به ايشان عليهمالسلام الهام مىشود[8].
3. ابن عباس مىگويد از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمودند: « أعطاني اللّه تبارك وتعالى خمساً وأعطى عليّاً عليهالسلام خمساً، أعطاني جوامع الكلم وأعطى عليّاً عليهالسلام جوامع العلم، وجعلني نبيّاً وجعله عليهالسلام وصيّاً، وأعطاني الكوثر[9] وأعطاه عليهالسلام السلسبيل[10]، وأعطاني
الوحي وأعطاه عليهالسلام الإلهام، وأسرى بي إليه وفتح له عليهالسلام أبواب السماوات والحُجُب حتّى نظر إلى مانظرتُ إليه »[11].
خداوند تبارك و تعالى پنج چيز به من عطا فرمود و پنج چيز به على عليهالسلام. به من كلمات جامع (كلماتى كه على رغم اختصار، جامع و داراى معانى بسيار است مانند قرآن و احاديث قدسى) و به على عليهالسلام علوم جامع بخشش نمود، مرا پيامبر قرار داد و على عليهالسلام را وصى من قرار داد، به من كوثر و به على عليهالسلام سلسبيل عطا فرمود، به من وحى و به على عليهالسلام الهام را بخشيد و مرا به معراج برد و درهاى آسمان و پردهها را براى على عليهالسلام گشود تا اينكه هر چه را كه من مشاهده نمودم او نيز مشاهده كرد.
4. محمد بن مسلم[12] از حضرت امام باقر عليهالسلام روايت مىكند كه ايشان عليهالسلام فرمودند:
« كان عليٌّ عليهالسلام يعمل بكتاب اللّه وسنّة نبيّه صلى الله عليه و آله و سلم، فإذا ورد عليه
الشيء والحادث الّذي ليس في الكتاب ولا في السنّة، ألهمه اللّه الحقّ
فيه إلهاماً وذلك واللّه! من المعضلات »[13].
على بن ابى طالب عليهالسلام به كتاب خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عمل مىكردند، وقتى پيش آمدى مىشد كه در كتاب و سنت در مورد آن چيزى نبود، خداوند به او الهام مىكرد. به خدا قسم! اين از مسائل پيچيده است.
5. على بن يقطين[14] نقل مىكند: از حضرت امام كاظم عليهالسلام پرسيدم: « علم عالمكم سماعٌ أو إلهامٌ؟ فقال عليهالسلام: قد يكون سماعاً و يكون إلهاماً ويكونان معاً »[15].
علم عالم شما[16] چگونه است، به دلاش الهام مىشود يا با گوش مىشنود؟ فرمودند: گاهى با شنيدن است و گاهى با الهام و گاهى با هر دو.
6. عبدالعزيز بن مسلم[17] مىگويد: « كنّا مع الرّضا عليهالسلام بمرو، فاجتمعنا في الجامع يوم الجمعة في بدء مقدمنا، فأداروا أمر الإمامة وذكروا كثرة اختلاف النّاس فيها، فدخلتُ على سيّدي عليهالسلام فأعملته خوض النّاس فيه، فتبسّم ثمّ قال عليهالسلام: ياعبدالعزيز! جهل القوم وخدعوا عن آراءهم… إنّ الإمامة أجلّ قدراً وأعظم شأناً وأعلا مكاناً وأمنع جانباً وأبعد غوراً من أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم. إنّ الأنبياء والائمّة عليهمالسلام يوفّقهم اللّه ويؤتيهم من مخزون علمه وحكمه مالايؤتيه غيرهم؛ فيكون علمهم فوق علم أهل الزمان في قوله تعالى: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ »[18] وقوله تعالى تبارك وتعالى: «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً»[19] وقوله في طالوت: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»[20] وقال لنبيّه صلى الله عليه و آله و سلم: «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً»[21] وقال في الائمّة من أهل بيت نبيّه وعترته وذريّته صلوات اللّه عليهم: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكاً عَظِيماً * فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً»[22]، وإنّ العبد إذا اختاره اللّه عزّوجلّ لاُمور عباده، شرح صدره لذلك، وأودع قلبه ينابيع الحكمة، وألهمه العلم إلهاماً، فلم يعي بعده بجواب ولايحيّر فيه عن الصواب، فهو معصوم مؤيّد، موفّق، مسدّد، قد أمن من الخطايا والزلل والعثار، يخصّه اللّه بذلك ليكون حجّته على عباده، وشاهده على خلقه، وذلك فضل اللّه يؤتيه من يشاء واللّه ذوالفضل العظيم. فهل يقدرون على مثل هذا فيختارونه أو يكون مختارهم بهذه الصفة فيقدّمونه، تعدّوا ـ وبيت اللّه ـ الحقّ ونبذوا كتاب اللّه وراء ظهورهم كأنّهم لايعلمون، وفي كتاب اللّه الهدى والشفاء، فنبذوه واتّبعوه أهواءهم، فذمّهم اللّه ومقتهم وأتسعهم فقال جلّ وتعالى: «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[23] وقال: «فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»[24] وقال: «كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»[25] وصلّى اللّه على النبيّ محمّد وآله وسلّم تسليماً كثيراً »[26][27].
با حضرت امام رضا عليهالسلام در مرو بوديم، روز جمعهاى در اوايل ورودمان با عدهاى در مسجد جامع اجتماع كرديم و سخن پيرامون مسأله امامت درگرفت و از اختلافهاى بسيارى كه درباره آن وجود دارد، بحث به ميان آمد. سپس من نزد آقاى خود (حضرت امام رضا عليهالسلام) آمدم و ايشان عليهالسلام را از اينكه مردم چنين سخنانى داشتند، آگاه كردم. ايشان عليهالسلام لبخندى زدند و فرمودند، اى عبدالعزيز! مردم نمىدانند و در انديشههاى خود دچار فريب و نيرنگ شدهاند… امامت بلند قدرتر و گرانمايهتر و رفيع جايگاهتر و استوارتر و ژرفتر از آن است كه مردم بتوانند با خردهاى خود به آن برسند، يا با انديشههاى خود از آن آگاه
شوند. خدا به انبياء و ائمه عليهمالسلام توفيق مىدهد و به ايشان عليهمالسلام از خزينه علم و حكمت خود آن قدر مىبخشد، كه به ديگران نمىدهد و به همين جهت علمشان عليهمالسلام بالاتر از علم اهل زمان است. خداوند متعال مىفرمايد: « آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند براى پيروى شايستهتر است، يا آن كس كه خود هدايت نمىشود مگر آنكه هدايتاش كنند؟! شما را چه مىشود، چگونه داورى مىكنيد؟! » و اين سخن خداى تبارك و تعالى: « و به هركس دانش داده شود، خير فراوانى داده شده است » و آنچه درباره طالوت مىفرمايد: « خدا او را بر شما برگزيده و او را در علم و قدرت جسم، وسعت بخشيده است.
خداوند مُلكاش را به هر كس بخواهد، مىبخشد؛ و احسان خداوند وسيع است؛ (واز لياقت افراد براى منصبها) آگاه است » و به پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلممىفرمايد: « وخداوند كتاب و حكمت بر تو
نازل كرد؛ و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است ». و درباره ائمه از اهل بيت و فرزندان پيامبرش عليهمالسلام مىفرمايد: « يا اينكه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش) بر آنچه خدا از فضلاش به آنان بخشيده، حسد مىورزند؟! ما به آل ابراهيم (كه يهود از خاندان او هستند نيز) كتاب و حكمت داديم؛ و حكومت عظيمى در اختيار آنها (پيامبران بنى اسرائيل) قرار داديم. ولى جمعى از آنها به آن ايمان آوردند؛ و جمعى راه (مردم) بر آن بستند و شعله فروزان آتش دوزخ، (براى آنها) كافى است! » وقتى خداوند شخص را به عنوان رهبر بندگاناش برگزيند، به او شرح صدر و قدرت انديشه در اين راه مىدهد و دلاش را منبع حكمت قرار داده و به او علم الهام مىكند كه بعد از آن ديگر هرگز در جواب فرو نمىماند و در
شناخت واقع و حقيقت سرگردان نمىشود. او معصوم و مؤيّد و موفق و پشتيبانى شده از جانب خدا و محفوظ از خطا و لغزش است. خدا به او اين امتيازات را مىبخشد تا حجت و گواه او در ميان بندگاناش باشد. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد مىدهد و خداوند فضل بزرگى دارد. آيا مردم شخصى را به اين امتيازات مىيابند تا انتخاباش كنند و آيا منتخب آنها (اشاره به مأمون لعنت اللّه عليه) مىتواند داراى چنين صفاتى باشد تا او را مقدم بدارند. قسم به خانه خدا! كه بسيار دوراند، كتاب خدا را به پشت سر انداختهاند، مثل اينكه نمىدانند با اينكه در قرآن هدايت و شفاء نهاده شده، پس آن را پشت سرانداخته و پيرو هواى نفس خويش گرديدهاند، خداوند آنها را سرزنش نموده و مورد خشم خويش قرار داده و مرگ بر آنها گفته، پس خداوند متعال فرمود: « و آيا گمراهتر از آن كسى كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته، كسى پيدا مىشود؟! مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند » و در اين آيه: « مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد! » و اين آيه: » (اين كارشان) خشم عظيمى نزد خداوند و نزد آنان كه ايمان آوردهاند به بار مىآورد؛ اين گونه خداوند بر دل هر متكبر جبّارى مهر مىنهد، درود و رحمت خدا بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و آل او باد ».
حال، براى روشن شدن روايت اخير به ذكر نكاتى درباره آن مىپردازيم: الف ـ مقايسه مقام افراد معمولى هر چند هم عالم و فاضل باشند، با مقام عصمت، خطاى بسيار بزرگى است و چنين مقايسهاى در هيچ بُعد و جهتى امكان نداشته و معقول نيست، چرا كه خداوند متعال از خزينه علم و حكمت خود به آنها عنايت فرموده است كه به ديگران نداده است.
اين مقايسه باطل و اشتباه در طول تاريخ وجود داشته است و افرادى غير معصوم به دليل كج فهمى و جهالت، خود را با معصوم عليهالسلام مقايسه مىكردهاند. خداوند متعال با عبارت «فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»[28] آنها را تخطئه مىكند.
ب ـ خداوند متعال در وجود حضرات ائمه عليهمالسلام چشمههاى حكمت را به وديعه گذاشته است كه هرچه از آنها برداشته شود كم نشده و دوباره مىجوشد.
ج ـ امام عليهالسلام حجت و گواه خداى تبارك و تعالى در ميان بندگان است، و امور همه عالم (نه فقط انسانها) به دست اوست و همه عالم بر سفره كرامت او ميهماناند.
« بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَالسَّماءُ »[29]. به بركت وجود حجت اللّه است كه همه مخلوقات، از رزق الهى بهرهمند مىشوند و به وجود اوست كه زمين و آسمان ثبات يافته است.
د ـ خداوند متعال به ائمه عليهمالسلام علمى عنايت فرموده است كه در اثر آن علم، مصون و معصوم از هر خطا، لغزش و گناهى هستند. لذا در مباحث قبل اشاره كرديم كه مسأله عصمت معصومين عليهمالسلام از مقوله علم است و در توضيح آن گفتيم كه گريز معصوم عليهالسلام از گناه و معصيت، به دليل علم و آگاهى او نسبت به زشتى و پليدى گناه است؛ همان طور كه بقيه انسانها به بدى و زشتى خوردن نجاست، يا خطر نزديك شدن به سيم برق بدون عايق و پرتاب كردن خود از بالاى بلندى، علم دارند و از آنها دورى و اجتناب مىكنند. و ـ خداوند متعال به تمام موجودات، آنچه را كه به آن نياز داشتهاند، اعطاء كرده است ولى به معصومين عليهمالسلام به دليل شايستگى آنها فضل زيادترى بخشيده است.
نكتهى تفسيرى
خداوند متعال مىفرمايد: «وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ
فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً»[31].
و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را كه نمىدانستى، به تو آموخت و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.
حضرت امام رضا عليهالسلام در روايت قبل، اين آيه را مورد استدلال قرار دادند كه شامل نكتهى تفسيرى مهمّى مىباشد و آن نكته اين است كه؛ علومى كه از طرف خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داده شد، به دو دسته تقسيم مىشود:
دستهى اول؛ علومى هستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به وسيله وحى، موفق به يادگيرى آنها مىشدند؛ به عبارت ديگر همزمان با نزول قرآن، در جاهايى كه آياتى از قرآن نياز به توضيح داشت، جبرئيل عليهالسلامبه تناسب موضوع آيات، احاديث قدسى را براى ايشان صلى الله عليه و آله و سلمبيان مىكرد. اين تفسير، مربوط به قسمتِ اول آيهى مذكور است كه مىفرمايد: « خداوند بر تو كتاب و حكمت را نازل كرد ».
امّا دستهى دوم؛ علومى هستند كه بر خلاف دستهى اول، از راه الهام و القاء، در موقعيتهاى حساس و مكانهاى خاص در دل و قلب رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قرار داده مىشد.
اينها مطالب مهمى است كه اميدواريم مورد توجه همه، به خصوص طالبان علم قرار گيرد. ميرزاى نائينى قدسسره، در اواخر عمرش به شاگرداناش گفت: « تعلموا منّي المكاسب فإنّي رجل مقبوض »[32].
از من مكاسب را ياد بگيريد چون من اواخر عمرم را سپرى مىكنم. [و به زودى وفات مىكنم] بنابراين اهل علم، بايد فرصت موجود را غنيمت شمرده و در يادگيرى اين نكات دقيق و مهم همّت كنند.
محدّثون چه كسانى هستند؟
از مطالبى كه بيان شد، اين نتيجه حاصل مىشود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهمالسلام، مُلْهَماند و به ايشان الهام مىشود. همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، روش افزايش علم در حضرات معصومين عليهمالسلام، توسط روح به چند طريق مىباشد؛ يا از راه مشاهده است يا در گوششان خوانده مىشود و يا به صورت الهام و القاى علم، در دل و قلب ايشان عليهمالسلام مىباشد؛ اما طريق مهم ديگرى كه در اينجا به بيان آن مىپردازيم، محدَّث بودن ائمه اطهار عليهمالسلام است. به اين معنا كه ملائكه با ايشان عليهمالسلام گفت و گو مىكنند.
حضرت امام جواد عليهالسلام مىفرمايند: « إنّ أميرالمؤمنين عليهالسلام قال لابن عباس: إنّ ليلة القدر في كلّ سنةٍ وإنّه ينزل في تلك الليلة أمرُ السّنة ولذلك الأمر وُلاةٌ بعد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، فقال ابن عباس: مَنْ هُم؟ قال عليهالسلام: أنا و أحدَ عشرَ من صلبي أئمّةٌ محدّثون عليهمالسلام »[33]. حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام به ابن عباس فرمودند: شب قدر در همهى سالها است و در آن شب، امور آن سال مقدّر مىشود [و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل مىشود ]و براى خلافت پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اولياى امورى هستند. ابن عباس پرسيد: آنان چه كسانى هستند؟ حضرت عليهالسلام فرمودند: من و يازده تن از ذريّهى من كه همگى امام محدّث عليهمالسلام هستند.
همچنين خداوند در قرآن چنين مىفرمايد: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ»[34].
ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل كرديم * و تو چه مىدانى شب قدر چيست؟! * شب قدر بهتر از هزار ماه است * فرشتگان و « روح » در آن شب به اذن پروردگارشان براى [تقدير] هر كارى نازل مىشوند.
با دقت در آيات مذكور، معلوم مىشود كه خداوند امرِ هر چيزى را به وسيلهى ملائكه نازل مىكند؛ به عبارت ديگر، ملائكه، اسباب نزول هستند و آنچه با خود مىآورند، « من كلّ أمر » يا همان، امرِ هر چيزى است. سؤالى كه در اينجا مطرح مىشود اين است كه، مقصد و مقامِ تحويل گيرندهى اين امر، كجا و چه كسانى هستند؟ قرآن در اين مورد، سكوت اختيار كرده و چيزى بيان نمىكند. اما با مراجعه به حديث قبل، در مىيابيم كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مسئول دريافتِ اين امر الهى هستند و بعد از ايشان صلى الله عليه و آله و سلم نيز در هر عصرى، « ولاة أمر »؛ اولياى امور كه همان ائمه معصومين عليهمالسلاممىباشند و محدّثاند، مسئوليت تحويل گرفتن اين امر بزرگ را به عهده دارند. بنابراين همان طور كه قبلاً نيز به آن اشاره شد، روح و ملائكه كه غير از جبرئيل عليهالسلام است، مأمور ابلاغِ امر، از طرف خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و حضرات معصومين عليهمالسلام مىباشد.
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، محدّثه
با تفحّص و بررسى روايات وارده از حضرات معصومين عليهمالسلام، به روايتى از حضرت امام صادق عليهالسلام برخورد مىكنيم كه حاوى نكتهى مهمّى است.
ايشان عليهالسلام مىفرمايند: « إنّما سمّيت فاطمةُ عليهاالسلام محدّثة، لأنّ الملائكة كانت تهبطُ من السماء فَتناديها كما تُنادي مريم بنت عمران عليهماالسلام فتقول: يا فاطمة عليهاالسلام! «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ»[35] ـ يا فاطمة عليهاالسلام! ـ «اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ»[36] فتُحدّثهم ويُحدّثونها فقالت عليهاالسلام لهم ذات ليلةٍ: أليست المفضّلة على نساء العالمين مريم بنت عمران عليهماالسلام؟ فقالوا: إنّ مريم عليهاالسلام كانت سيّدة نساء عالمها وإنّ اللّه عزّوجلّ جعلك سيّدة نساء عالمك و عالمها وسيّدة نساء الأوّلين والآخرين »[37].
فاطمه عليهاالسلام به اين جهت، محدّثه ناميده شدند كه ملائكه از آسمان به زمين مىآمدند و آن بانو عليهاالسلام را ندا مىكردند، همان طور كه حضرت مريم بنت عمران عليهماالسلام را ندا مىكردند. ملائكه به حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مىگفتند: اى فاطمه! « خدا تو را برگزيده و پاك ساخته؛ و بر تمام زنان عالم برگزيد » اى فاطمه! « [به شكرانهى اين نعمت بزرگ] براى خداى خود خضوع و سجده به جاى آور و با ركوع كنندگان، ركوع كن ». پس فاطمه عليهاالسلام با ملائكه، و ملائكه با فاطمه عليهاالسلام گفت و گو مىكردند. يك شب، زهراى اطهر عليهاالسلام به ملائكه فرمودند: آيا اينچنين نيست كه حضرت مريم عليهاالسلام از زنان عالم، افضل بود؟ ملائكه گفتند: مريم عليهاالسلام از زنان زمان خود افضل و برتر بود؛ ولى خدا تو را بر تمام زنان زمان خود و زنان زمان حضرت مريم عليهاالسلام و نيز زنان اولين و آخرين، افضل و برتر قرار داده است.
بنابراين با دقت در اين روايت، معلوم مىشود كه تنها ائمه اطهار عليهمالسلام محدَّث نيستند؛ بلكه علاوه بر وجود مقدس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و حضرات ائمّه عليهمالسلام، محدَّث ديگرى نيز وجود دارد كه همان حضرت فاطمهى زهرا عليهاالسلام است؛ در زيارت ايشان مىخوانيم؛ « السّلام عليكِ أيّتها المُحدّثة العليمة »[38]. سلام بر تو اى داناى هم سخن با فرشتگان.
فرق محدّث با رسول و نبى
محدّث؛ رسول و نبى سه مفهوم جدا از هم هستند. مراجعه به روايات، فارق ميان اين سه مفهوم را روشن مىكند كه با دست يابى به آن، مىتوان به تعريف دقيق و تفاوت اساسى بين اين سه واژه، پى برد. حسن بن محبوب به نقل از احول مىگويد:
« سمعت زرارة يسأل أباجعفر عليهالسلام قال: أَخبرني عن الرسول و النبي و المحدّث. فقال أبوجعفر عليهالسلام: الرّسول الّذي يأتيه جبرئيل قُبُلاً فيراهُ و يكلّمه فهذا الرّسول وأمّا النّبي فإنّه يرى في منامه على نحو ما رأى ابراهيم عليهالسلام[39] ونحو ما كان رأى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مِن أسباب النبوّة قبل الوَحي حتّى أتاه جبرئيل من عنداللّه بالرسالة وكان محمّد صلى الله عليه و آله و سلم حين جُمع له النبوّة وجائته الرّسالة من عنداللّه، يجيئه بها جبرئيل ويكلّمه بها قُبلا؛ ومن الأنبياء من جمع له النبوّة ويرى في منامه يأتيه الروح فيكلّمه ويحدّثه من غير أن يكون رآه في اليقظة و أمّا المحدّث فهو الّذي يُحدّث فَيسمع ولايُعاين ولايرى في منامه »[40].
از زراره شنيدم كه از حضرت امام باقر عليهالسلام سؤال كرد: من را از (تفاوت) رسول و نبى و محدّث آگاه سازيد، حضرت عليهالسلام فرمودند: رسول كسى است كه جبرئيل عليهالسلام با او روبرو شده و او را مىبيند و با او مكالمه مىكند؛ ولى نبى كسى است كه او را در خواب مىبيند؛ مانند رؤياى ابراهيم عليهالسلام [كه به فرزندش گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مىكنم] و مانند آنچه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمپيش از آمدن وحى، از اسباب و علائم نبوّت مىديدند ولى زمانى كه مقام نبوّت و رسالت براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جمع گرديد، آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم، جبرئيل را مستقيماً مىديدند و با او سخن مىگفتند و بعضى از انبياء كه داراى مقام نبوت بودهاند، در خواب روح الأمين را ديده و با او هم كلام شدهاند، بدون اينكه او را در بيدارى ببيند و اما محدّث كسى است كه ملك با او سخن مىگويد و او مىشنود، اما او را در خواب يا بيدارى نمىبيند.
پس به خوبى روشن مىشود كه مقام محدّث، پايينتر از مقامِ نبوت بوده و مقام نبوت نيز به نوبهى خود پايينتر از مقام رسالت مىباشد. بنابراين حضرات ائمه عليهمالسلام، اگر چه نه رؤيت ظاهرى دارند و نه رؤيت در خواب؛ ولى محدّثاند و بر دلها و قلبهاى ايشان عليهمالسلام الهام و القاء مىشود.
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2]. بحار الأنوار، جلد 18، صفحه 270؛ بصائر الدرجات، صفحه 63.
[3]. ر. ك به جزوه شماره 128، صفحه 23.
[4]. حارث بن المغيرة النصرى از فرزندان نصر بن معاوية بصرى است كه در زمينهى نقل حديث، مورد وثوق مىباشد. معجم رجال الحديث، جلد 4، صفحه 204
[5]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 19؛ بصائر الدرجات، صفحه 336.
[6]. عيسى بن حمزة از راويان حديث بوده و يكى از اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق عليهماالسلام محسوب مىشود. (معجم رجال حديث، جلد 13، صفحه 184)
[7]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 57؛ بصائر الدرجات، صفحه 336.
[8]. بحارالأنوار، جلد 26، صفحه 58.
[9]. «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»، سوره كوثر، آيه 1.
[10]. سلسبيل: نهرى بزرگ در بهشت است كه آيات آن در سوره دهر آمده است.
[11]. خصال شيخ صدوق قدسسره، صفحه 293.
[12]. محمد بن مسلم قدسسره از محدثين بزرگ شيعه و از اصحاب بزرگوار حضرت امام باقر و حضرت امام صادق عليهماالسلاممىباشد. معجم رجال الحديث، جلد 17، صفحه 1233
[13]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 55؛ بصائر الدرجات، صفحه 254.
[14]. على بن يقطين قدسسره از اصحاب جليل القدر حضرت امام موسى بن جعفر عليهالسلام مىباشد.
معجم رجال الحديث، جلد 12، صفحه 227
[15]. اختصاص شيخ مفيد قدسسره، صفحه 286؛ بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 58.
[16]. عالم اهل بيت عليهمالسلام يكى از معصومين عليهمالسلام مىباشد.
[17]. عبدالعزيز بن مسلم يكى از اصحاب حضرت امام رضا عليهالسلام به شمار مىرود. معجم رجال
الحديث، جلد 10، صفحه 35
[18]. سوره يونس، آيه 35.
[19]. سوره بقره، آيه 269.
[20]. همان، آيه 247.
[21]. سوره نساء، آيه 247.
[22]. همان، آيه 54 و 55.
[23]. سوره قصص، آيه 50.
[24]. سوره محمد، آيه 8.
[25]. سوره غافر، آيه 35.
[26]. كافى، جلد 1، صفحه 202؛ بحارالأنوار، جلد 25، صفحه 127.
[27]. براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به جلد اول كتاب سيرى در آيات ولايت و امامت تأليف
حضرت آيت اللّه يثربى مدّظلّه العالى.
[28]. سوره يونس، آيه 35.
[29]. مفاتيح الجنان، دعاى عديله.
[31]. سوره نساء، آيه 113.
[32]. كتاب المكاسب والبيع، جلد 1، صفحه 3.
[33]. اصول كافى، جلد 1، صفحه 532؛ الإرشاد شيخ مفيد قدسسره، جلد 2، صفحه 346؛
بحارالأنوار، جلد 36، صفحه 373.
[34]. سوره قدر، آيه 1 ـ 4.
[35]. سوره آل عمران، آيه 42.
[36]. همان، آيه 43.
[37]. بحار الأنوار، جلد 43، صفحه 78.
[38]. تهذيب، جلد 6، صفحه 10؛ بحار الأنوار، جلد 97، صفحه 195.
[39]. سوره صافّات، آيه 102.
[40]. كافى، جلد1، صفحه 176؛ بصائر الدرجات، صفحه 391؛ بحارالأنوار، جلد11، صفحه 54.