اهل بيت عليهم‏السلام در قرآن-پاسخ به وهابیون

 شبهاتى، پيرامون « آيه‏ى تطهير » و مقام امامت، از يك  وهّابى ، او مى‏گويد: “در مورد مسئله‏ى امامت هر چه در قرآن جستجو كردم، كمتر اثرى از آن يافتم.”

 در مورد آيه‏ى 33 سوره‏ى احزاب همه مى‏دانيم چيزى كه به عنوان آيه‏ى تطهير ابلاغ شده، جمله‏ى آخر اين آيه و در ارتباط كامل با آيات قبل و بعد آن مى‏باشد.  اگر تطهير را در اين آيه حمل بر عصمت كنيم و فعل «يريد » را به معناى اراده تكوينى بگيريم، پس چهارده معصوم از اول معصوم بوده‏اند و حتى در « عالم ذر » هم معلّمان بشريت بوده‏اند و خداوند، جهان را به خاطر وجود نازنين ايشان خلق كرده است ».

 

  بعد از بيان اين شبهات پيرامون « آيه‏ى تطهير » اولين اشكالى كه به ذهن خطور مى‏كند، اين است كه شبهه كننده از « عنكم » تعبير به فعل مى‏كند، در حاليكه « عنكم » مركب از دو كلمه « عن » و « كم » مى‏باشد كه حرف « عن » از حروف جارّه و « كم » از جمله‏ى ضماير است و ضماير جزو اسماء هستند. پس  عنكم » فعل نيست. اگر طلبه‏اى فقط دو ماه در دروس مقدماتى حوزوى حضور پيدا كند و فقط يك كتاب در علم نحو را خوانده باشد، خواهد فهميد « عنكم » فعل نيست. در اينجا سطح علمى اين شخص، به خوبى آشكار مى‏شود.

موارد استعمال كلمه‏ى اهل بيت عليهم‏السلام در قرآن

     پس از طرح شبهه، به بيان پاسخ اساسى آن مى‏پردازيم. در كتاب خدا، واژه‏ى « اهل البيت » سه بار تكرار شده و در همه‏ى اين موارد، معناى اصلى اين واژه، كه همان « اهل خانه » باشد، لحاظ شده است.

     آن موارد عبارت‏اند از:

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «قَالُواْ أتَعْجَبِينَ مِنْ أمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أهْلَ الْبَيْتِ إنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ»[2].  گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مى‏كنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است چرا كه او ستوده و والا است.

     1. ماجراى آيه‏ى اول به اين صورت است كه فرشتگان الهى، بعد از انجام مأموريت‏شان، مبنى بر عذاب قوم لوط عليه‏السلام به سبب اعمال ناشايست‏شان، خدمت حضرت ابراهيم عليه‏السلامرسيدند، تا به ايشان عليه‏السلام بشارت بدهند. حضرت ابراهيم عليه‏السلام، گوشت گاوى را براى مهمانان پخته و كباب كرد؛ اما فرستادگان خدا، دست به غذا نزده و نخوردند. حضرت ابراهيم عليه‏السلامتعجب كرد و از آنها ترسيد. خداوند متعال مى‏فرمايد: «فَلَمَّا رَأى أيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً»[3]. ولى وقتى (حضرت ابراهيم عليه‏السلام) ديد دستشان به آن غذا نمى‏رسد (و از آن نمى‏خورند، كار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود.

     فرشتگان الهى، وقتى اين حال را از حضرت ابراهيم عليه‏السلام مشاهده كردند، او را دلدارى دادند. خداوند متعال مى‏فرمايد: «قَالُواْ لاَ تَخَفْ إنَّا أُرْسِلْنَا إلَى قَوْمِ لُوطٍ»[4]. به او گفتند: « نترس! ما به سوى قوم لوط عليه‏السلام فرستاده شده‏ايم ».

     فرشتگان الهى، به حضرت ابراهيم عليه‏السلام گفتند: ما فرستادگان از طرف خدا به سوى قوم لوط عليه‏السلام هستيم و مأموريم تا خانه‏هايشان را بر سر آنها ويران كنيم و حال خدمت شما رسيديم، تا به شما و همسرتان بشارت فرزندى بدهيم كه نام‏اش « اسحاق عليه‏السلام » است؛ فرزندى كه در آينده، از پيامبران الهى خواهد شد و از نسل ايشان، حضرت يعقوب عليه‏السلام و ساير انبياى الهى عليهم‏السلام به دنيا خواهند آمد. همسر حضرت ابراهيم عليه‏السلام يعنى جناب ساره عليهاالسلام، در آنجا ايستاده بود و بعد از شنيدن اين گفتگو شادمان شد. خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَامْرَأتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإسْحَقَ وَمِن وَرَاء إسْحَقَ يَعْقُوبَ»[5].

و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد پس او را به اسحاق عليه‏السلام، و بعد از او، به يعقوب عليه‏السلام بشارت داديم.

     حضرت ساره عليهاالسلام در حالى كه خيلى متعجّب بود؛ گفت: من و همسرم بسيار پير شده‏ايم و صاحب فرزند شدن در اين سن، براى ما خيلى عجيب است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أألِدُ وَأنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخاً إنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ»[6].

گفت: اى واى بر من! آيا من فرزند مى‏آورم در حاليكه پيرزنم و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است!

     اما فرشتگان، در مقام پاسخ به تعجب حضرت ساره عليهاالسلام گفتند: تو از رحمت خدا در تعجب هستى؟ رحمت و بركات خدا بر اهل اين خانه كه شما هستيد، نازل مى‏شود.

     2. خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أدُلُّكُمْ عَلَى أهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ»[7].  ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام كرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد) و خواهرش (كه بى‏تابى مأموران را براى پيدا كردن دايه مشاهده كرد) گفت: آيا شما را به خانواده‏اى راهنمايى كنم كه مى‏توانند اين نوزاد را براى شما كفالت كنند و خيرخواه او باشند؟!

     قصه‏ى اين آيه، به اين صورت است كه قبل از تولّد حضرت موسى عليه‏السلام فرعون آگاه شده بود، فرزند پسرى به دنيا خواهد آمد، كه كاخ و تجمّلات او را سرنگون خواهد كرد. او به اين مسئله، واكنش نشان داد و دستور داد  فرزندان پسر را سر ببرند. در اين ميان، مادر حضرت موسى عليه‏السلام در دوران حاملگى‏اش پنهان ماند و فرزندش را مخفيانه به دنيا آورد. در اين هنگام، از طرف خداوند وحى آمد كه حضرت موسى عليه‏السلام را ميان جعبه يا تخته‏اى بگذارند و خداوند تضمين مى‏كند تا او را به مادرش بازگرداند.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «إنَّا رَادُّوهُ إلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»[8].  ما او را به تو (مادر حضرت موسى عليه‏السلام) باز مى‏گردانيم، و او را از رسولان قرار مى‏دهيم.

     مادر حضرت موسى عليه‏السلام در حالى كه بى‏تابى مى‏كرد، امر پروردگارش را اطاعت كرد. جعبه‏اى كه كودك در آن بود، در رودخانه از محل فرمانروايى فرعون عبور مى‏كرد، آن را گرفتند و به كاخ فرعون آوردند. همسر فرعون، حضرت آسيه عليهاالسلام از كشتن نوزاد توسط فرعون جلوگيرى كرد و او را براى نگهدارى از حضرت موسى عليه‏السلام، راضى نمود. براى تأمين غذاى كودك زنان شيرده را فراخواندند اما، حضرت موسى عليه‏السلام شير هيچ كدام از آن زنان را قبول نمى‏كرد. هنگامى كه خواهر حضرت موسى عليه‏السلام، ماجرا را شنيد، به آنها گفت: آيا من شما را به خانواده‏اى راهنمايى كنم كه متكفّل نگهدارى اين كودك شوند و به خوبى از او پذيرايى كنند؟

     چنان كه روشن است، در آيه‏ى مذكور، مراد از « اهل البيت » مادر حضرت موسى عليه‏السلام و حضرت عمران عليه‏السلام پدر حضرت موسى عليه‏السلام مى‏باشد.

     3. آخرين آيه‏اى كه در آن از واژه‏ى « اهل البيت » استفاده شده است، آيه‏ى مورد بحث؛ « آيه‏ى تطهير » مى‏باشد. خداوند متعال مى‏فرمايد: «إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[9].  جز اين نيست كه خداوند مى‏خواهد از شما اهل بيت عليهم‏السلام، هر پليدى را بزدايد و شما را به شايستگى پاك گرداند. 

     جهت اطلاع لازم است باطن همه‏ى اشكالات اهل سنت، در زمينه مقام عصمت روشن شود؛ تا فهميده شود چرا حملات خود را به مقام عصمت حضرات معصومين عليهم‏السلام وارد مى‏سازند. مى‏گويند: شخصى شروع به حرف زدن نمود و بسيار مقدمه چينى كرد، تا اين‏كه مدت زيادى گذشت. به او گفتند: آن چيزى را كه مى‏خواهى آخر بگويى، اول بگو.

     حرف آخر اين عالم وهّابى، اين است كه من در اين زمينه (مقام عصمت)، نظرات شيعه را درست نمى‏دانم و با توجه به دلايلى كه ارائه كردم، اعتقاد دارم انسان در مقام معصوم مطلق و با اراده‏ى تكوينى خدا، وجود خارجى ندارد.
آخرين سخنى كه وهابیون درصدد بيان آن هستند، انكار عصمت رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏باشد؛ زيرا وقتى عصمت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم انكار شد و شخصيت ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم تنزّل داده شد، مى‏توان ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را ـ العياذ باللّه‏ ـ جايز الخطا، گناهكار و اهل نسيان و فراموشى معرفى كرد. همچنين مى‏توان حالت جن زدگى و خوردن شراب ـ نعوذ باللّه‏ ـ را به ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نسبت داد. وقتى اين عقايد و افكار به مسلمانان القاء شود، ديگر عيبى نخواهد بود كه در مورد عمر بن خطّاب و فرزندش نقل شود كه آنها ايستاده بول مى‏كردند[10].

    يا در جاى ديگر، زنى از پسِ پرده، عمر را نسبت به مسائل آگاه كند و بعد عمر بن خطاب بگويد: « كلّ الناس أفقه من عُمَر حتّى ربّات الحجال »[11].

همه‏ى مردم از عمر به احكام دين آشناترند؛ حتّى زنان پرده نشين.

     ديگر ايرادى وارد نخواهد شد كه ابوبكر بگويد: شيطانى بر من مسلط است كه هميشه مرا وسوسه مى‏كند »[12].   

 بر مبناى نظر علماى انان اگر جاهل‏ترين و سنگدل‏ترين فرد بر مردم حاكم شد، بايد احكام و قضاوت‏هاى‏شان را بپذيرند و سكوت اختيار كنند، زيرا آن فرد، آراى سقيفه را به دست آورده و حكومت‏اش مستند به اجماع صحابه است.
نقطه‏ى پرگار و حسّاس در بحث عصمت، در اين قسمت نهفته است كه با نفى عصمت رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، اشكالى متوجه خلفا نخواهد گرديد. بنابراين چاره جز تبيين و پاسخگويى به اين شبهات باقى نمى‏ماند.

     نظر شيعه در مورد معناى لغوى « اهل البيت » با نظر اهل سنت تفاوتى ندارد. از نظر لغت « اهل البيت » به معناى « اهل خانه »[13] مى‏باشد و هيچ گاه شيعه ادّعا نكرده از نظر لغت، منظور از « اهل البيت » عده‏ى خاصّى هستند. اما قاعده‏اى وجود دارد كه بعضى اوقات لغتى كه معناى عام دارد، به وسيله‏ى قرينه‏هايى، بر معناى خاص حمل مى‏شود. بزرگان تشيّع قائل‏اند در « آيه‏ى تطهير » هم قرينه‏هاى داخلى و هم قرينه‏هاى خارجى وجود دارد كه منظور از « اهل البيت » حضرات معصومين عليهم‏السلام هستند.

 

الف ـ قرينه‏هاى داخلى معناى « اهل البيت »

     در صدر « آيه‏ى تطهير »، دستوراتى از طرف خداوند متعال صادر شده كه همسران رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و مسلمانان، بر اساس تكليف، بايد به آن‏ها عمل كنند.
خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[14].  و در خانه‏هاى خود بمانيد و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و رسول‏اش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را اطاعت كنيد. جز اين نيست
كه خداوند مى‏خواهد از شما اهل بيت عليهم‏السلام، هر پليدى را بزدايد و شما را به شايستگى پاك گرداند.

     بعد از اينكه خداوند، اطاعت خدا و رسول‏اش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را بر همگان واجب مى‏كند، مى‏فرمايد: فقط اين خانواده هستند كه شايستگى اطاعت و فرمانبردارى دارند.

     اين خانواده، يعنى رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و خاندان پاك ايشان عليهم‏السلام، كسانى هستند
كه طهارت دارند و طهارت و دورى از پليدى، سبب وجوب اطاعت از ايشان عليهم‏السلام مى‏شود و اين تكليف، بر دوش همه‏ى مسلمانان از جمله همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏باشد. در نتيجه، قرينه‏ى داخلى اين آيه‏ى شريف، نزد اهل تسنن كه به انكار عصمت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم تصريح كرده‏اند، طهارت؛ يعنى كسى كه به حمّام مى‏رود و پاكيزه مى‏شود. نزد آنها « إذهاب رجس » به معناى ملكه‏ى تقوا و عدالت است. امّا قبلاً به تفصيل بحث كرديم و دانستيم، اگر معناى « طهارت و اذهاب رجس »، ملكه‏ى تقوا و عدالت و پاكيزگى جسم و قلب باشد، انحصار آن در اهل بيت عليهم‏السلام، معنا نخواهد داشت. زيرا اين‏ها، امورى‏اند كه خداوند از تمام انسان‏ها خواسته است و تنها مخصوص به عدّه‏ى خاصّى نمى‏باشد. خداوند متعال مى‏فرمايد:  «وَاتَّقُواْ اللّهَ»[15].  تقواى الهى پيشه كنيد.

«اعْدِلُواْ»[16].  عدالت كنيد.

«إنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»[17].  خداوند توبه كنندگان را دوست دارد، وپاكان را (نيز) دوست دارد.

     تحصيل تقوا و عدالت و توبه و طهارت در كلام خداوند، براى همه‏ى مردم، قابل دسترسى است و خدا، هيچ‏گاه به چيزى كه مقدور بندگان نباشد، فرمان نمى‏دهد.
خداوند متعال مى‏فرمايد: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا»[18]. خداوند هيچ كس را، جز به اندازه‏ى توانايى‏اش، تكليف نمى‏كند.

     بر اساس روايات نيز، آنچه كه در دين مقدس اسلام، از انسان‏ها خواسته شده است، آسان و قابل دسترسى است. همانگونه كه علماى علم اصول مى‏گويند: « الشريعة الإسلاميّة، سهلة وسمحةٌ »[19].  قوانين اسلام آسان و روان است.

     با در نظر گرفتن مطالب مذكور و با استناد به كلمه‏ى« إنّما »، خداوند در « آيه‏ى تطهير » مى‏فرمايد: فقط شما اهل خانه، داراى چنين ويژگى و خصوصيتى هستيد و ديگران، هيچ گاه نمى‏توانند واجد چنين خصوصيتى شوند.

     اهل سنت براى اينكه بگويند در اين آيه، همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نيز شامل مقام عصمت مى‏شوند، چنين ادّعا مى‏كنند كه مقام عصمت مانند ملكه‏ى تقوا و عدالت، براى همه قابل دسترسى است و همه مى‏توانند به اين مقام دست پيدا كنند.

     پاسخ آن است كه اهل سنت، معناى عصمت و طهارت را به خوبى درك نكرده‏اند؛ زيرا بر اساس معناى حقيقى طهارت، انسان معصوم هرگز به دنبال گناه و ظلمت و انحراف چشمى، زبانى و قلبى نمى‏رود. حال اگر ادّعاى اهل سنت درست باشد، بايد عموهاى پيغمبر خاتم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و فرزندان آنها و ديگر بستگان ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، داراى مقام عصمت باشند، در حاليكه هيچ راوى و مفسّرى از مفسّران و راويان عامّه، نتوانسته‏اند ادّعا كنند كه عموهاى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و ديگر بستگان ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، داراى ويژگى عصمت بوده‏اند. در هيچ موضعى از متون روايى، سراغ نداريم كه يكى از همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم براى اثبات فضيلت خودش به اين آيه، احتجاج كرده باشد. درست است كه بعضى از همسران پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مثل عايشه، براى خود فضيلت‏هاى جعلى مى‏ساختند و منزلتى قائل مى‏شدند، اما هيچ گاه نگفتند كه ما نيز مشمول اين آيه‏ى شريف هستيم.

      وقتى عايشه در مورد آيه‏ى تطهير مورد پرسش قرار گرفت، گفت: « إنّها نزلت في بيت أُختي أُمّ سلمه فاسألوها عنها فإنّها أعلم بها منّي »[20]. آيه‏ى تطهير در خانه‏ى خواهرم، ام سلمه عليهاالسلام، نازل شد، پس در مورد اين آيه از او سؤال كنيد كه او در اين زمينه از من آگاه‏تر است.

     عايشه كه در موارد متعددى براى خود جعل فضيلت مى‏كرد، در مورد اين آيه، حاضر نشد سخنى بگويد، در حالى كه پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در خانه‏ى عايشه هم به تناسب اين آيه را مى‏خواندند و بر پنج تن آل عبا عليهم‏السلام تطبيق مى‏فرمودند[21].
بنابراين، با توجه به تفسيرى كه ذيل « آيه‏ى تطهير » بيان كرديم، همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هم مانند ديگر مسلمانان موظف‏اند از اهل بيت رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم اطاعت و پيروى كنند.

     اكنون اين سؤال مطرح مى‏شود كه چرا بسيارى از مفسران، تفسيرى را كه در ذيل آيه‏ى شريف تطهير بيان كرده‏ايم، ذكر نكرده‏اند؟ در پاسخ، به ضرب المثلى در زبان عربى اشاره مى‏كنيم: « كم ترك الأوّل للآخر »[22]. چه بسيار مطالبى كه گذشتگان، بيان آن را به آيندگان واگذار نموده‏اند.

     مطالب عديده‏اى وجود داشته كه گذشتگان، به آن دست نيافتند ولى آيندگان فهميدند و بيان نمودند. به عنوان نمونه، فقه شيعه در زمان شيخ طوسى رحمه‏الله، فقه بسيطى بوده است، اما بعد از ايشان، با آمدن بزرگانى مثل شيخ انصارى رحمه‏الله، فقه تغييرات زيادى كرد و دريچه‏اى بر روى علم فقه باز شد. بعد از ايشان، فقهاى عصر ما مثل امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه الشریف كه عنصر بزرگ و عظيمى بودند و حق بزرگى بر فقه شيعه دارند، به مطالب جديدى پى بردند و آن را عرضه كردند. در علم تفسير نيز، همين مبنا وجود دارد. مرحوم طباطبايى رحمه‏الله نظرات جديدى نسبت به مفسّران گذشته .

     بعد از دانستن اين مطلب كه همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به اجراى فرامين الهى، مبنى بر اطاعت خدا و رسول مكرّم‏اش و اهل بيت مطهّر عليهم‏السلام مأمورند، ديگر قول به تحريف و جابجايى قرآن بى معنا خواهد بود. همانطور كه در شبهه‏ى دوم عالم وهّابى مطرح شد؛ آنها مى‏گويند: مفسران شيعه مثل علامه طباطبايى رحمه‏الله در آيه‏ى تطهير، به ناچار قائل به تحريف شده‏اند[23]. ما بر اساس مطالبى كه بيان كرديم، منكر تحريف قرآنيم؛ به خصوص در « آيه‏ى تطهير » كه تبيين نموديم اين آيه در جاى خودش قرار دارد و هيچ جابجايى‏اى صورت نگرفته است.

     بعد از بيان قرينه‏هاى داخليه در مورد مصاديق و معناى « اهل البيت »، به بيان قرينه‏هاى خارجى « آيه‏ى تطهير » مى‏پردازيم.

 ب ـ قرينه‏هاى خارجى معناى « اهل البيت »

     اگر از روايات بى شمارى كه درباره‏ى اين موضوع وجود دارد و در جلسات قبل بيان شد[24] بگذريم، بايد گفت كه حتّى در كتب مخالفين و اهل سنت، اهل بيت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم قرين و همسنگ قرآن قرار داده شده‏اند.

     از جمله مواردى كه چنين همنشينى و همراهى در آن ديده مى‏شود، حديث معروف « ثقلين » است.

     رسول گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏فرمايند:  « إنّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب اللّه‏ وعترتي أهل بيتي، وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض، ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا »[25].

همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مى‏گذارم، كتاب خدا و عترتم كه اهل بيتم هستند و اين دو از هم جدا نمى‏شوند تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد و چنگ بزنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.

     اين حديث، به بيان‏ها و مضامين مختلفى در كتب مختلف بيان شده است كه در اين جلسه راجع به آن بحث مى‏كنيم، تا پوچى و بطلان ادعاى وهابى‏ها و خرده‏گيرى آنها بر شيعيان، روشن شود. خداوند متعال آنها را هدايت كند و اگر قابل هدايت نيستند، قدرت و مكنت‏شان را سلب فرمايد تا بيش از اين، باعث اغوا، فريب و گمراهى مسلمانان نگردند؛ و نيز كسانى را كه زمينه‏ى تقويت آنها را فراهم مى‏كنند، ريشه كن و نابود بفرمايد، به خصوص ستمگران و ظالمانى كه امروزه، با پول و ثروت خود، به جان شيعيان مخلص و كم نظير بحرين افتاده‏اند و با جستجوى خانه به خانه، آنها را مورد اذيت و آزار قرار داده و دست به كشتارشان مى‏زنند.

     حديث ثقلين در كتب عامه و اهل سنت اين گونه آمده است: « إنّي تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي، أحدهما أعظم من الآخر، كتاب اللّه‏ حبلٌ ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتي أهل بيتي، ولن يتفرقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما »[26]. من دو چيز در ميان شما به جاى مى‏گذارم، تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد، بعد از من، هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى از آن دو بزرگ‏تر از ديگرى است، كتاب خدا كه ريسمانى كشيده از آسمان، به سوى زمين است و عترتم كه اهل بيتم هستند. اين دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، پس بنگريد در مورد اين دو جانشين من، چگونه خواهيد بود؟!

     مرحوم علامه سيد هاشم بحرانى قدس‏سره كه شيعيان بحرين توسط ايشان و ديگر علماى شيعه، تربيت شده و اكنون اين‏گونه مورد ظلم و ستم قرار گرفته‏اند، كتاب‏هاى متعددى در تفسير آيات و نقل روايات دارد. ايشان كه احاديث و روايات اهل سنت و عامه در مورد اهل بيت عليهم‏السلام را جمع آورى نموده است، در مورد حديث ثقلين، چنين مى‏گويد: سى و نه حديث در مورد تمسك به ثقلين، از طريق عامه نقل شده است[27].

    اين حديث در كتاب‏هاى اهل سنت از جمله؛ صحيح مسلم، مسند احمد، سنن ابى داوود، سنن دارمى، سنن ابن ماجه، خصائص نسائى، مستدرك حاكم، حلية الأولياء و كنزالعمّال، وارد شده است كه در اين بين، مسانيد سته‏ى اهل سنت نيز وجود دارد. از ميان مفسران نيز، فخر رازى، ثعلبى و ابن كثير، اين حديث را نقل كرده‏اند.

     مرحوم بحرانى قدس‏سره هم چنين در اين زمينه، هشتاد و دو حديث، از طريق شيعه نقل مى‏كند[28].

 محتواى « حديث ثقلين »

     پس از روشن شدن گستردگى نقل اين حديث شريف در ميان اهل سنت و شيعيان، به توضيح متن آن مى‏پردازيم. اين حديث شريف درصدد اين است كه بين قرآن و عترت عليهم‏السلام، قِران و همسنگى وجود دارد؛ چرا كه قرآن و عترت در اين حديث با عبارت تثنيه ذكر شده‏اند.

     قرآن كريم به شهادت آيات آن، داراى اوصاف متعدّدى است؛ از جمله:

     1. هيچ گونه باطلى در قرآن راه ندارد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»[29]. هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته‏ى ستايش، نازل شده است.

     2. قرآن، حق مطلق است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»[30].  كسانى كه به ايشان علم داده شده، مى‏دانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، حق است و به راه خداوند عزيز و حميد هدايت مى‏كند.

     3. قرآن، نور محض است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ»[31]. از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد.

     4. قرآن، از هر گونه شك و شبهه‏اى دور و مبرّا است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ»[32]. آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد.

     5. قرآن، كتاب هدايت و رحمت است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  « هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ»[33]. مايه‏ى هدايت و رحمت براى نيكوكاران است.

     بعد از اينكه روشن گرديد در قرآن هيچ‏گونه انحراف، زيغ، شك و شبهه، ظلمت و جهلى راه ندارد و تمام آن حق، نور، هدايت و رحمت است، اين پرسش به ذهن مى‏رسد كه آيا امكان دارد در قرين و هم سنگ آن، يعنى حضرات اهل بيت عليهم‏السلام ذرّه‏اى ظلمت، جهالت و انحراف راه يابد؟!

     قطعاً چنين چيزى امكان ندارد و حضرات اهل بيت عليهم‏السلام تمام اوصاف و ويژگى‏هاى قرآن را دارا مى‏باشند؛ چرا كه اگر غير از اين بود، همراهى هميشگى قرآن و عترت عليهم‏السلام از بين مى‏رفت و راه‏شان از يكديگر جدا مى‏گرديد. از همين رو است كه پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در توصيف وجود مقدس حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام مى‏فرمايند: « عليّ عليه‏السلام مع القرآن والقرآن مع عليّ عليه‏السلام »[34]. على عليه‏السلام همراه قرآن است و قران همراه على عليه‏السلام است.

« عليّ عليه‏السلام مع الحق والحقّ مع عليّ عليه‏السلام »[35].

على عليه‏السلام با حق و حق با على عليه‏السلام است.

     اين دو حديث شريف، بدين معنا هستند كه نه قرآن، چيزى بر حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلاماضافه دارد و نه ايشان عليه‏السلام چيزى از قرآن كم دارند؛ نه حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلامچيزى از حق كم دارند و نه حق چيزى است، غير از ايشان عليه‏السلام. حق همان على عليه‏السلام و على عليه‏السلامهمان حق است. قرآن همان على عليه‏السلام و على عليه‏السلام همان قرآن است.

     علاوه بر اينكه به تصريح « حديث ثقلين »، قرآن و اهل بيت عليهم‏السلام از هم جدا نمى‏شوند، ـ حال آنكه اگر احتمال خطا، نسيان، اشتباه و يا گناه در اهل بيت عليهم‏السلام مى‏بود، رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمهرگز بر نفى افتراق و جدايى اين دو از هم تأكيد نمى‏فرمودند ـ همچنين اين حديث، بيان مى‏كند كه متمسك به قرآن و اهل بيت عليهم‏السلام، گمراه نمى‏شود؛ يعنى تمسك به هر كدام از اين دو، به صورت جداگانه، نمى‏تواند نجات بخش از ضلالت و گمراهى باشد؛ شاهد اين مطلب هم افراد بى شمارى هستند كه مدّعى تمسك به قرآن هستند، امّا از هر گمراهى، گمراه‏ترند.
كسانى كه در طول تاريخ، در سايه‏ى تمسك به قرآن، به بيت المال مسلمين تجاوز كرده و آن را چپاول نموده‏اند و خون مسلمانان را به ناحق ريخته‏اند. نمونه آن در عصر كنونى، قذافى است كه مدّعى تمسك به قرآن است و با نوشتن كتابى به نام « كتاب سبز » در صدد تحريف قرآن هم برآمده است.

     او مى‏گويد در آياتى نظير: «قُلْ يَا أيُّهَا الْكَافِرُونَ»[36]. بگو: اى كافران!

و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ»[37]. بگو: خداوند يكتا و يگانه است.

     كه با فعل « قل » آغاز مى‏شود و خداوند متعال با پيامبرش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم سخن مى‏گويد، ديگر نيازى به آوردن فعل « قُل » نيست و لذا در نماز مى‏توان گفت: «هُوَ اللَّهُ أحَدٌ».

     او اين چنين فتوا مى‏دهد و ادعاى تمسك به قرآن هم دارد.

     تمام مسلمانان در نمازهاى پنج‏گانه‏ى خود، در طول شبانه روز، ده مرتبه از خداوند تبارك و تعالى مى‏خواهند كه آنها را به راه راست هدايت كند.

     خداوند متعال مى‏فرمايد:  «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ»[38].

ما را به راه راست هدايت كن * راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى، نه كسانى كه بر آنان غضب كردى و نه گمراهان.

     بر طبق اين آيات، راه راست راه كسانى است كه متنعّم به نعمت‏هاى الهى هستند و خداوند متعال به آنها نعمت داده است و بيراهه، راه كسانى است كه خدا به آنها غضب كرده و گمراه گشته‏اند.

     بر طبق « حديث شريف ثقلين »، كسى كه به قرآن و عترت عليهم‏السلام همراه با هم تمسك نكند، اگر چه به يكى از اين دو چنگ آويخته است؛ عاقبت او گمراهى است.

     به همين جهت است كه مسلمانان بايد همواره بر اين دعا كه حضرت امام صادق عليه‏السلام فرمودند، مداومت داشته باشند.

« اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ أعْرِفْ نَبيّكَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ، فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ أعْرِفْ حُجَّتَكَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني »[39]. خدايا! خودت را به من بشناسان، چرا كه اگر خودت را به من نشناسانى، نخواهم توانست پيامبرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را بشناسم. خدايا! پيامبرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را به من بشناسان، چرا كه اگر پيامبرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را به من نشناسانى، نخواهم توانست حجّت‏ات را بشناسم. خدايا! حجت‏ات عليه‏السلام را به من بشناسان، چرا كه اگر حجت‏ات عليه‏السلام را به من نشناسانى، از دينم بيرون خواهم شد.

     بنابراين، بهره بردن از قرآن و اهل بيت عليهم‏السلام در كنار هم، مى‏تواند سعادت و هدايت را به ارمغان بياورد و گرنه، نماز و وضوى بدون ولايت و محبت اهل بيت عليهم‏السلام، نتيجه‏اى جز ضلالت و گمراهى به همراه نخواهد داشت و لذا شياطين با كفّار و مسلمانان بى‏بهره از امر ولايت كارى ندارند و تمام تلاش‏شان را در گمراه كردن شيعيان و محبّان عترت رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به كار مى‏گيرند؛ زيرا با اقتدا و تمسك به ايشان عليهم‏السلام مى‏توان از انحراف و لغزش نجات پيدا كرد.

     پيامبر اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏فرمايند:  « ذكر عليّ عليه‏السلام عبادةٌ »[40]. ياد على عليه‏السلام عبادت است.

     عبادت بودن ياد حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام به اين جهت است كه با شناختن حجت الهى مى‏توان راه را از بيراهه شناخت و به هدايت رسيد.

     نكته‏ى مهمى كه در اينجا بايد متذكّر شد، اين است كه اهل سنت قدرت نفى و انكار ويژگى‏ها و اوصافى كه براى قرآن كريم ذكر كرديم را ندارند و از آنجا كه اهل بيت عليهم‏السلام هم سنگ قرآن هستند، بايد ايشان عليهم‏السلام را هم داراى اين اوصاف بدانند و اگر قائل به اين مطلب نباشند، بايد خطا و اشتباه را حتّى براى شخص رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در امر تبليغ دين جايز بدانند و حال آنكه معتقداند امت اسلامى اجماع دارد بر اينكه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در تبليغ دين معصوم است[41].

    اگر چه بزرگان عامه، همين اندازه را هم قبول ندارند و عوام خود را در جهالت نگاه داشته‏اند.

     رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حديث ثقلين را در مقام تبليغ دين فرمودند و اگر تفريق و جدايى بين قرآن و اهل بيت عليهم‏السلام جايز باشد، بدين معنا خواهد بود كه ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ناآگاهانه، مردم را به پيروى از اهل بيت عليهم‏السلام دعوت نموده‏اند.

     پس از بيان مطالب مربوط به سند و محتواى « حديث ثقلين »، ارتباط اين حديث را با شعارى كه در اواخر عمر شريف حضرت رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مطرح شد و التزام به آن استمرار يافت، بررسى مى‏كنيم.

     اين شعار چنين بود: « حسبنا كتاب اللّه‏ »[42]. قرآن ما را كفايت مى‏كند.

رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در لحظات آخر عمر شريف‏شان فرمودند: « ايتوني بكتفٍ، أكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي ولاتختلفوا بعدي »[43].  براى من كاغذى بياوريد، مى‏خواهم براى شما مطلبى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد و اختلاف نكنيد.

     رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در هر دو مقام، يعنى هم در حديث ثقلين و هم در سخن‏شان در لحظات پايان عمر، مى‏خواهند از گمراهى و اختلاف امت خود، بعد از ارتحال‏شان جلوگيرى نمايند. ولى عده‏اى با سر دادن شعار پوشالى مذكور و براى رسيدن به قدرت و دنياى خود، از اين امر جلوگيرى كردند. به تصريح قرآن كريم مخالفت با رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، جهنم و عذاب الهى را در پى دارد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيراً»[44].  كسى كه بعد از آشكار شدن حق، با پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان راه كه مى‏رود مى‏بريم؛ و سرانجام بدى است.

    [1]. سوره احزاب، آيه 33.

 [2]. همان. آيه 73.

 [3]. سوره هود، آيه 70.

 [4]. همان.

 [5]. همان، آيه 71.

 [6]. همان، آيه 72.

 [7]. همان، آيه 12.

 [8]. سوره قصص، آيه 7.

 [9]. سوره احزاب، آيه 33.

 [10]. از منابع اهل سنت: ر. ك: سنن ترمذى، جلد 1، صفحه 18؛ الموطّأ، جلد 1، صفحه 65.

 [11]. بحار الأنوار، جلد 3، پاورقى صفحه 658؛ از منابع اهل سنت: شرح نهج البلاغه ابن أبى
الحديد، جلد 1، صفحه 182؛ تفسير القرطبى، جلد 5، صفحه 99.

 [12]. بحار الأنوار، جلد 3، صفحه 498؛ از منابع اهل سنت: كنز العمال، جلد 5، صفحه 590؛
المعجم الأوسط، جلد 8، صفحه 267؛ تاريخ طبرى، جلد 2، صفحه 460؛ شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، صفحه 156.

 [13]. مفردات راغب، صفحه 63.

 [14]. سوره احزاب، آيه 33.

 [15]. سوره بقره، آيه 194.

 [16]. سوره مائدة، آيه 8.

 [17]. سوره بقره، آيه 222.

 [18]. سوره بقره، آيه 286.

[19]. مصباح الاُصول، جلد 2، صفحه 98؛ منتقى الاصول، جلد 4، صفحه 346؛ بحار الأنوار،
جلد 82، پاورقى صفحه 3.

 [20]. بحار الأنوار، جلد 10، صفحه 425؛ الفصول المختارة، صفحه 54براى اطلاع در اين
زمينه به جزوه شماره 132 مراجعه كنيد.

 [21]. براى اطلاع بيشتر به جزوه‏ى 132 رجوع نماييد.

 [22]. بحار الأنوار، جلد 43، صفحه 369.

 [23]. الميزان، جلد 16، صفحه 312 رجوع به جزوه 128.

 [24]. علاقه‏مندان مى‏توانند براى يادآورى اين روايات، به جزوه‏هاى قبل مراجعه نمايند.

 [25]. بحار الأنوار، جلد 2، صفحه 226؛ از منابع اهل سنت: مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه
148؛ تفسير ابن كثير، جلد 4، صفحه 122.

 [26]. از منابع اهل سنت: مسند احمد، جلد 3، صفحه 14؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 329؛
كنز العمّال، جلد 1، صفحه 172؛ تفسير ابن كثير، جلد 4، صفحه 123؛ تاريخ مدينه دمشق، جلد 54، صفحه 92؛ مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 163.

 [27]. غاية المرام، جلد 2، صفحه 304.

 [28]. همان، صفحه 321.

 [29]. سوره فصّلت، آيه 42.

 [30]. سوره سبأ، آيه 6.

 [31]. سوره مائده، آيه 15.

 [32]. سوره بقره، آيه 2.

 [33]. سوره لقمان، آيه 3.

 [34]. بحار الأنوار، جلد 40، صفحه 77؛ از منابع اهل سنّت: مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه
124؛ كنز العمّال، جلد 11، صفحه 603؛ مجمع الزوايد، جلد 9، صفحه 134؛ فيض القدير، جلد 4، صفحه 470.

 [35]. بحار الأنوار، جلد 10، صفحه 432؛ از منابع اهل سنت: تاريخ مدينة دمشق، جلد 42،
صفحه 499.

 [36]. سوره كافرون، آيه 1.

 [37]. سوره اخلاص، آيه 1.

 [38]. سوره فاتحه، آيه 6 ـ 7.

 [39]. كافى، جلد 1، صفحه 337؛ خاتمة المستدرك، جلد 4، صفحه 61.

 [40]. بحار الأنوار، جلد 38، صفحه 199؛ از منابع اهل سنت: تاريخ مدينه دمشق، جلد 42،
صفحه 356.

 [41]. از منابع اهل سنّت: شرح المواقف، جلد 8، صفحه 263.

 [42]. بحار الأنوار، جلد 22، صفحه 473؛ از منابع اهل سنت: مسند أحمد، جلد 1، صفحه 325؛
صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 138؛ صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 76.

 [43]. بحار الأنوار، جلد 22، صفحه 498؛ از منابع اهل سنت: صحيح بخارى، جلد 4، صفحه
66؛ مجمع الزوائد، جلد 4، صفحه 215.

 [44]. سوره نساء، آيه 115.
 


جستجو