شبهاتى، پيرامون « آيهى تطهير » و مقام امامت، از يك وهّابى ، او مىگويد: “در مورد مسئلهى امامت هر چه در قرآن جستجو كردم، كمتر اثرى از آن يافتم.”
در مورد آيهى 33 سورهى احزاب همه مىدانيم چيزى كه به عنوان آيهى تطهير ابلاغ شده، جملهى آخر اين آيه و در ارتباط كامل با آيات قبل و بعد آن مىباشد. اگر تطهير را در اين آيه حمل بر عصمت كنيم و فعل «يريد » را به معناى اراده تكوينى بگيريم، پس چهارده معصوم از اول معصوم بودهاند و حتى در « عالم ذر » هم معلّمان بشريت بودهاند و خداوند، جهان را به خاطر وجود نازنين ايشان خلق كرده است ».
بعد از بيان اين شبهات پيرامون « آيهى تطهير » اولين اشكالى كه به ذهن خطور مىكند، اين است كه شبهه كننده از « عنكم » تعبير به فعل مىكند، در حاليكه « عنكم » مركب از دو كلمه « عن » و « كم » مىباشد كه حرف « عن » از حروف جارّه و « كم » از جملهى ضماير است و ضماير جزو اسماء هستند. پس عنكم » فعل نيست. اگر طلبهاى فقط دو ماه در دروس مقدماتى حوزوى حضور پيدا كند و فقط يك كتاب در علم نحو را خوانده باشد، خواهد فهميد « عنكم » فعل نيست. در اينجا سطح علمى اين شخص، به خوبى آشكار مىشود.
موارد استعمال كلمهى اهل بيت عليهمالسلام در قرآن
پس از طرح شبهه، به بيان پاسخ اساسى آن مىپردازيم. در كتاب خدا، واژهى « اهل البيت » سه بار تكرار شده و در همهى اين موارد، معناى اصلى اين واژه، كه همان « اهل خانه » باشد، لحاظ شده است.
آن موارد عبارتاند از:
خداوند متعال مىفرمايد: «قَالُواْ أتَعْجَبِينَ مِنْ أمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أهْلَ الْبَيْتِ إنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ»[2]. گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مىكنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است چرا كه او ستوده و والا است.
1. ماجراى آيهى اول به اين صورت است كه فرشتگان الهى، بعد از انجام مأموريتشان، مبنى بر عذاب قوم لوط عليهالسلام به سبب اعمال ناشايستشان، خدمت حضرت ابراهيم عليهالسلامرسيدند، تا به ايشان عليهالسلام بشارت بدهند. حضرت ابراهيم عليهالسلام، گوشت گاوى را براى مهمانان پخته و كباب كرد؛ اما فرستادگان خدا، دست به غذا نزده و نخوردند. حضرت ابراهيم عليهالسلامتعجب كرد و از آنها ترسيد. خداوند متعال مىفرمايد: «فَلَمَّا رَأى أيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً»[3]. ولى وقتى (حضرت ابراهيم عليهالسلام) ديد دستشان به آن غذا نمىرسد (و از آن نمىخورند، كار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود.
فرشتگان الهى، وقتى اين حال را از حضرت ابراهيم عليهالسلام مشاهده كردند، او را دلدارى دادند. خداوند متعال مىفرمايد: «قَالُواْ لاَ تَخَفْ إنَّا أُرْسِلْنَا إلَى قَوْمِ لُوطٍ»[4]. به او گفتند: « نترس! ما به سوى قوم لوط عليهالسلام فرستاده شدهايم ».
فرشتگان الهى، به حضرت ابراهيم عليهالسلام گفتند: ما فرستادگان از طرف خدا به سوى قوم لوط عليهالسلام هستيم و مأموريم تا خانههايشان را بر سر آنها ويران كنيم و حال خدمت شما رسيديم، تا به شما و همسرتان بشارت فرزندى بدهيم كه ناماش « اسحاق عليهالسلام » است؛ فرزندى كه در آينده، از پيامبران الهى خواهد شد و از نسل ايشان، حضرت يعقوب عليهالسلام و ساير انبياى الهى عليهمالسلام به دنيا خواهند آمد. همسر حضرت ابراهيم عليهالسلام يعنى جناب ساره عليهاالسلام، در آنجا ايستاده بود و بعد از شنيدن اين گفتگو شادمان شد. خداوند متعال مىفرمايد: «وَامْرَأتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإسْحَقَ وَمِن وَرَاء إسْحَقَ يَعْقُوبَ»[5].
و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد پس او را به اسحاق عليهالسلام، و بعد از او، به يعقوب عليهالسلام بشارت داديم.
حضرت ساره عليهاالسلام در حالى كه خيلى متعجّب بود؛ گفت: من و همسرم بسيار پير شدهايم و صاحب فرزند شدن در اين سن، براى ما خيلى عجيب است.
خداوند متعال مىفرمايد: «قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أألِدُ وَأنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخاً إنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ»[6].
گفت: اى واى بر من! آيا من فرزند مىآورم در حاليكه پيرزنم و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است!
اما فرشتگان، در مقام پاسخ به تعجب حضرت ساره عليهاالسلام گفتند: تو از رحمت خدا در تعجب هستى؟ رحمت و بركات خدا بر اهل اين خانه كه شما هستيد، نازل مىشود.
2. خداوند متعال مىفرمايد: «وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أدُلُّكُمْ عَلَى أهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ»[7]. ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام كرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد) و خواهرش (كه بىتابى مأموران را براى پيدا كردن دايه مشاهده كرد) گفت: آيا شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه مىتوانند اين نوزاد را براى شما كفالت كنند و خيرخواه او باشند؟!
قصهى اين آيه، به اين صورت است كه قبل از تولّد حضرت موسى عليهالسلام فرعون آگاه شده بود، فرزند پسرى به دنيا خواهد آمد، كه كاخ و تجمّلات او را سرنگون خواهد كرد. او به اين مسئله، واكنش نشان داد و دستور داد فرزندان پسر را سر ببرند. در اين ميان، مادر حضرت موسى عليهالسلام در دوران حاملگىاش پنهان ماند و فرزندش را مخفيانه به دنيا آورد. در اين هنگام، از طرف خداوند وحى آمد كه حضرت موسى عليهالسلام را ميان جعبه يا تختهاى بگذارند و خداوند تضمين مىكند تا او را به مادرش بازگرداند.
خداوند متعال مىفرمايد: «إنَّا رَادُّوهُ إلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»[8]. ما او را به تو (مادر حضرت موسى عليهالسلام) باز مىگردانيم، و او را از رسولان قرار مىدهيم.
مادر حضرت موسى عليهالسلام در حالى كه بىتابى مىكرد، امر پروردگارش را اطاعت كرد. جعبهاى كه كودك در آن بود، در رودخانه از محل فرمانروايى فرعون عبور مىكرد، آن را گرفتند و به كاخ فرعون آوردند. همسر فرعون، حضرت آسيه عليهاالسلام از كشتن نوزاد توسط فرعون جلوگيرى كرد و او را براى نگهدارى از حضرت موسى عليهالسلام، راضى نمود. براى تأمين غذاى كودك زنان شيرده را فراخواندند اما، حضرت موسى عليهالسلام شير هيچ كدام از آن زنان را قبول نمىكرد. هنگامى كه خواهر حضرت موسى عليهالسلام، ماجرا را شنيد، به آنها گفت: آيا من شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه متكفّل نگهدارى اين كودك شوند و به خوبى از او پذيرايى كنند؟
چنان كه روشن است، در آيهى مذكور، مراد از « اهل البيت » مادر حضرت موسى عليهالسلام و حضرت عمران عليهالسلام پدر حضرت موسى عليهالسلام مىباشد.
3. آخرين آيهاى كه در آن از واژهى « اهل البيت » استفاده شده است، آيهى مورد بحث؛ « آيهى تطهير » مىباشد. خداوند متعال مىفرمايد: «إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[9]. جز اين نيست كه خداوند مىخواهد از شما اهل بيت عليهمالسلام، هر پليدى را بزدايد و شما را به شايستگى پاك گرداند.
جهت اطلاع لازم است باطن همهى اشكالات اهل سنت، در زمينه مقام عصمت روشن شود؛ تا فهميده شود چرا حملات خود را به مقام عصمت حضرات معصومين عليهمالسلام وارد مىسازند. مىگويند: شخصى شروع به حرف زدن نمود و بسيار مقدمه چينى كرد، تا اينكه مدت زيادى گذشت. به او گفتند: آن چيزى را كه مىخواهى آخر بگويى، اول بگو.
حرف آخر اين عالم وهّابى، اين است كه من در اين زمينه (مقام عصمت)، نظرات شيعه را درست نمىدانم و با توجه به دلايلى كه ارائه كردم، اعتقاد دارم انسان در مقام معصوم مطلق و با ارادهى تكوينى خدا، وجود خارجى ندارد.
آخرين سخنى كه وهابیون درصدد بيان آن هستند، انكار عصمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد؛ زيرا وقتى عصمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم انكار شد و شخصيت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم تنزّل داده شد، مىتوان ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را ـ العياذ باللّه ـ جايز الخطا، گناهكار و اهل نسيان و فراموشى معرفى كرد. همچنين مىتوان حالت جن زدگى و خوردن شراب ـ نعوذ باللّه ـ را به ايشان صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داد. وقتى اين عقايد و افكار به مسلمانان القاء شود، ديگر عيبى نخواهد بود كه در مورد عمر بن خطّاب و فرزندش نقل شود كه آنها ايستاده بول مىكردند[10].
يا در جاى ديگر، زنى از پسِ پرده، عمر را نسبت به مسائل آگاه كند و بعد عمر بن خطاب بگويد: « كلّ الناس أفقه من عُمَر حتّى ربّات الحجال »[11].
همهى مردم از عمر به احكام دين آشناترند؛ حتّى زنان پرده نشين.
ديگر ايرادى وارد نخواهد شد كه ابوبكر بگويد: شيطانى بر من مسلط است كه هميشه مرا وسوسه مىكند »[12].
بر مبناى نظر علماى انان اگر جاهلترين و سنگدلترين فرد بر مردم حاكم شد، بايد احكام و قضاوتهاىشان را بپذيرند و سكوت اختيار كنند، زيرا آن فرد، آراى سقيفه را به دست آورده و حكومتاش مستند به اجماع صحابه است.
نقطهى پرگار و حسّاس در بحث عصمت، در اين قسمت نهفته است كه با نفى عصمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، اشكالى متوجه خلفا نخواهد گرديد. بنابراين چاره جز تبيين و پاسخگويى به اين شبهات باقى نمىماند.
نظر شيعه در مورد معناى لغوى « اهل البيت » با نظر اهل سنت تفاوتى ندارد. از نظر لغت « اهل البيت » به معناى « اهل خانه »[13] مىباشد و هيچ گاه شيعه ادّعا نكرده از نظر لغت، منظور از « اهل البيت » عدهى خاصّى هستند. اما قاعدهاى وجود دارد كه بعضى اوقات لغتى كه معناى عام دارد، به وسيلهى قرينههايى، بر معناى خاص حمل مىشود. بزرگان تشيّع قائلاند در « آيهى تطهير » هم قرينههاى داخلى و هم قرينههاى خارجى وجود دارد كه منظور از « اهل البيت » حضرات معصومين عليهمالسلام هستند.
الف ـ قرينههاى داخلى معناى « اهل البيت »
در صدر « آيهى تطهير »، دستوراتى از طرف خداوند متعال صادر شده كه همسران رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان، بر اساس تكليف، بايد به آنها عمل كنند.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[14]. و در خانههاى خود بمانيد و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و رسولاش صلى الله عليه و آله و سلم را اطاعت كنيد. جز اين نيست
كه خداوند مىخواهد از شما اهل بيت عليهمالسلام، هر پليدى را بزدايد و شما را به شايستگى پاك گرداند.
بعد از اينكه خداوند، اطاعت خدا و رسولاش صلى الله عليه و آله و سلم را بر همگان واجب مىكند، مىفرمايد: فقط اين خانواده هستند كه شايستگى اطاعت و فرمانبردارى دارند.
اين خانواده، يعنى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و خاندان پاك ايشان عليهمالسلام، كسانى هستند
كه طهارت دارند و طهارت و دورى از پليدى، سبب وجوب اطاعت از ايشان عليهمالسلام مىشود و اين تكليف، بر دوش همهى مسلمانان از جمله همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد. در نتيجه، قرينهى داخلى اين آيهى شريف، نزد اهل تسنن كه به انكار عصمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تصريح كردهاند، طهارت؛ يعنى كسى كه به حمّام مىرود و پاكيزه مىشود. نزد آنها « إذهاب رجس » به معناى ملكهى تقوا و عدالت است. امّا قبلاً به تفصيل بحث كرديم و دانستيم، اگر معناى « طهارت و اذهاب رجس »، ملكهى تقوا و عدالت و پاكيزگى جسم و قلب باشد، انحصار آن در اهل بيت عليهمالسلام، معنا نخواهد داشت. زيرا اينها، امورىاند كه خداوند از تمام انسانها خواسته است و تنها مخصوص به عدّهى خاصّى نمىباشد. خداوند متعال مىفرمايد: «وَاتَّقُواْ اللّهَ»[15]. تقواى الهى پيشه كنيد.
«اعْدِلُواْ»[16]. عدالت كنيد.
«إنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»[17]. خداوند توبه كنندگان را دوست دارد، وپاكان را (نيز) دوست دارد.
تحصيل تقوا و عدالت و توبه و طهارت در كلام خداوند، براى همهى مردم، قابل دسترسى است و خدا، هيچگاه به چيزى كه مقدور بندگان نباشد، فرمان نمىدهد.
خداوند متعال مىفرمايد: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا»[18]. خداوند هيچ كس را، جز به اندازهى توانايىاش، تكليف نمىكند.
بر اساس روايات نيز، آنچه كه در دين مقدس اسلام، از انسانها خواسته شده است، آسان و قابل دسترسى است. همانگونه كه علماى علم اصول مىگويند: « الشريعة الإسلاميّة، سهلة وسمحةٌ »[19]. قوانين اسلام آسان و روان است.
با در نظر گرفتن مطالب مذكور و با استناد به كلمهى« إنّما »، خداوند در « آيهى تطهير » مىفرمايد: فقط شما اهل خانه، داراى چنين ويژگى و خصوصيتى هستيد و ديگران، هيچ گاه نمىتوانند واجد چنين خصوصيتى شوند.
اهل سنت براى اينكه بگويند در اين آيه، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز شامل مقام عصمت مىشوند، چنين ادّعا مىكنند كه مقام عصمت مانند ملكهى تقوا و عدالت، براى همه قابل دسترسى است و همه مىتوانند به اين مقام دست پيدا كنند.
پاسخ آن است كه اهل سنت، معناى عصمت و طهارت را به خوبى درك نكردهاند؛ زيرا بر اساس معناى حقيقى طهارت، انسان معصوم هرگز به دنبال گناه و ظلمت و انحراف چشمى، زبانى و قلبى نمىرود. حال اگر ادّعاى اهل سنت درست باشد، بايد عموهاى پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و فرزندان آنها و ديگر بستگان ايشان صلى الله عليه و آله و سلم، داراى مقام عصمت باشند، در حاليكه هيچ راوى و مفسّرى از مفسّران و راويان عامّه، نتوانستهاند ادّعا كنند كه عموهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ديگر بستگان ايشان صلى الله عليه و آله و سلم، داراى ويژگى عصمت بودهاند. در هيچ موضعى از متون روايى، سراغ نداريم كه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اثبات فضيلت خودش به اين آيه، احتجاج كرده باشد. درست است كه بعضى از همسران پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مثل عايشه، براى خود فضيلتهاى جعلى مىساختند و منزلتى قائل مىشدند، اما هيچ گاه نگفتند كه ما نيز مشمول اين آيهى شريف هستيم.
وقتى عايشه در مورد آيهى تطهير مورد پرسش قرار گرفت، گفت: « إنّها نزلت في بيت أُختي أُمّ سلمه فاسألوها عنها فإنّها أعلم بها منّي »[20]. آيهى تطهير در خانهى خواهرم، ام سلمه عليهاالسلام، نازل شد، پس در مورد اين آيه از او سؤال كنيد كه او در اين زمينه از من آگاهتر است.
عايشه كه در موارد متعددى براى خود جعل فضيلت مىكرد، در مورد اين آيه، حاضر نشد سخنى بگويد، در حالى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خانهى عايشه هم به تناسب اين آيه را مىخواندند و بر پنج تن آل عبا عليهمالسلام تطبيق مىفرمودند[21].
بنابراين، با توجه به تفسيرى كه ذيل « آيهى تطهير » بيان كرديم، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هم مانند ديگر مسلمانان موظفاند از اهل بيت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اطاعت و پيروى كنند.
اكنون اين سؤال مطرح مىشود كه چرا بسيارى از مفسران، تفسيرى را كه در ذيل آيهى شريف تطهير بيان كردهايم، ذكر نكردهاند؟ در پاسخ، به ضرب المثلى در زبان عربى اشاره مىكنيم: « كم ترك الأوّل للآخر »[22]. چه بسيار مطالبى كه گذشتگان، بيان آن را به آيندگان واگذار نمودهاند.
مطالب عديدهاى وجود داشته كه گذشتگان، به آن دست نيافتند ولى آيندگان فهميدند و بيان نمودند. به عنوان نمونه، فقه شيعه در زمان شيخ طوسى رحمهالله، فقه بسيطى بوده است، اما بعد از ايشان، با آمدن بزرگانى مثل شيخ انصارى رحمهالله، فقه تغييرات زيادى كرد و دريچهاى بر روى علم فقه باز شد. بعد از ايشان، فقهاى عصر ما مثل امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه الشریف كه عنصر بزرگ و عظيمى بودند و حق بزرگى بر فقه شيعه دارند، به مطالب جديدى پى بردند و آن را عرضه كردند. در علم تفسير نيز، همين مبنا وجود دارد. مرحوم طباطبايى رحمهالله نظرات جديدى نسبت به مفسّران گذشته .
بعد از دانستن اين مطلب كه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اجراى فرامين الهى، مبنى بر اطاعت خدا و رسول مكرّماش و اهل بيت مطهّر عليهمالسلام مأمورند، ديگر قول به تحريف و جابجايى قرآن بى معنا خواهد بود. همانطور كه در شبههى دوم عالم وهّابى مطرح شد؛ آنها مىگويند: مفسران شيعه مثل علامه طباطبايى رحمهالله در آيهى تطهير، به ناچار قائل به تحريف شدهاند[23]. ما بر اساس مطالبى كه بيان كرديم، منكر تحريف قرآنيم؛ به خصوص در « آيهى تطهير » كه تبيين نموديم اين آيه در جاى خودش قرار دارد و هيچ جابجايىاى صورت نگرفته است.
بعد از بيان قرينههاى داخليه در مورد مصاديق و معناى « اهل البيت »، به بيان قرينههاى خارجى « آيهى تطهير » مىپردازيم.
ب ـ قرينههاى خارجى معناى « اهل البيت »
اگر از روايات بى شمارى كه دربارهى اين موضوع وجود دارد و در جلسات قبل بيان شد[24] بگذريم، بايد گفت كه حتّى در كتب مخالفين و اهل سنت، اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرين و همسنگ قرآن قرار داده شدهاند.
از جمله مواردى كه چنين همنشينى و همراهى در آن ديده مىشود، حديث معروف « ثقلين » است.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: « إنّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي، وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض، ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا »[25].
همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مىگذارم، كتاب خدا و عترتم كه اهل بيتم هستند و اين دو از هم جدا نمىشوند تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد و چنگ بزنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.
اين حديث، به بيانها و مضامين مختلفى در كتب مختلف بيان شده است كه در اين جلسه راجع به آن بحث مىكنيم، تا پوچى و بطلان ادعاى وهابىها و خردهگيرى آنها بر شيعيان، روشن شود. خداوند متعال آنها را هدايت كند و اگر قابل هدايت نيستند، قدرت و مكنتشان را سلب فرمايد تا بيش از اين، باعث اغوا، فريب و گمراهى مسلمانان نگردند؛ و نيز كسانى را كه زمينهى تقويت آنها را فراهم مىكنند، ريشه كن و نابود بفرمايد، به خصوص ستمگران و ظالمانى كه امروزه، با پول و ثروت خود، به جان شيعيان مخلص و كم نظير بحرين افتادهاند و با جستجوى خانه به خانه، آنها را مورد اذيت و آزار قرار داده و دست به كشتارشان مىزنند.
حديث ثقلين در كتب عامه و اهل سنت اين گونه آمده است: « إنّي تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي، أحدهما أعظم من الآخر، كتاب اللّه حبلٌ ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتي أهل بيتي، ولن يتفرقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما »[26]. من دو چيز در ميان شما به جاى مىگذارم، تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد، بعد از من، هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى از آن دو بزرگتر از ديگرى است، كتاب خدا كه ريسمانى كشيده از آسمان، به سوى زمين است و عترتم كه اهل بيتم هستند. اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، پس بنگريد در مورد اين دو جانشين من، چگونه خواهيد بود؟!
مرحوم علامه سيد هاشم بحرانى قدسسره كه شيعيان بحرين توسط ايشان و ديگر علماى شيعه، تربيت شده و اكنون اينگونه مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند، كتابهاى متعددى در تفسير آيات و نقل روايات دارد. ايشان كه احاديث و روايات اهل سنت و عامه در مورد اهل بيت عليهمالسلام را جمع آورى نموده است، در مورد حديث ثقلين، چنين مىگويد: سى و نه حديث در مورد تمسك به ثقلين، از طريق عامه نقل شده است[27].
اين حديث در كتابهاى اهل سنت از جمله؛ صحيح مسلم، مسند احمد، سنن ابى داوود، سنن دارمى، سنن ابن ماجه، خصائص نسائى، مستدرك حاكم، حلية الأولياء و كنزالعمّال، وارد شده است كه در اين بين، مسانيد ستهى اهل سنت نيز وجود دارد. از ميان مفسران نيز، فخر رازى، ثعلبى و ابن كثير، اين حديث را نقل كردهاند.
مرحوم بحرانى قدسسره هم چنين در اين زمينه، هشتاد و دو حديث، از طريق شيعه نقل مىكند[28].
محتواى « حديث ثقلين »
پس از روشن شدن گستردگى نقل اين حديث شريف در ميان اهل سنت و شيعيان، به توضيح متن آن مىپردازيم. اين حديث شريف درصدد اين است كه بين قرآن و عترت عليهمالسلام، قِران و همسنگى وجود دارد؛ چرا كه قرآن و عترت در اين حديث با عبارت تثنيه ذكر شدهاند.
قرآن كريم به شهادت آيات آن، داراى اوصاف متعدّدى است؛ از جمله:
1. هيچ گونه باطلى در قرآن راه ندارد.
خداوند متعال مىفرمايد: «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»[29]. هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد؛ چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايستهى ستايش، نازل شده است.
2. قرآن، حق مطلق است.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»[30]. كسانى كه به ايشان علم داده شده، مىدانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، حق است و به راه خداوند عزيز و حميد هدايت مىكند.
3. قرآن، نور محض است.
خداوند متعال مىفرمايد: «قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ»[31]. از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد.
4. قرآن، از هر گونه شك و شبههاى دور و مبرّا است.
خداوند متعال مىفرمايد: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ»[32]. آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد.
5. قرآن، كتاب هدايت و رحمت است.
خداوند متعال مىفرمايد: « هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ»[33]. مايهى هدايت و رحمت براى نيكوكاران است.
بعد از اينكه روشن گرديد در قرآن هيچگونه انحراف، زيغ، شك و شبهه، ظلمت و جهلى راه ندارد و تمام آن حق، نور، هدايت و رحمت است، اين پرسش به ذهن مىرسد كه آيا امكان دارد در قرين و هم سنگ آن، يعنى حضرات اهل بيت عليهمالسلام ذرّهاى ظلمت، جهالت و انحراف راه يابد؟!
قطعاً چنين چيزى امكان ندارد و حضرات اهل بيت عليهمالسلام تمام اوصاف و ويژگىهاى قرآن را دارا مىباشند؛ چرا كه اگر غير از اين بود، همراهى هميشگى قرآن و عترت عليهمالسلام از بين مىرفت و راهشان از يكديگر جدا مىگرديد. از همين رو است كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در توصيف وجود مقدس حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام مىفرمايند: « عليّ عليهالسلام مع القرآن والقرآن مع عليّ عليهالسلام »[34]. على عليهالسلام همراه قرآن است و قران همراه على عليهالسلام است.
« عليّ عليهالسلام مع الحق والحقّ مع عليّ عليهالسلام »[35].
على عليهالسلام با حق و حق با على عليهالسلام است.
اين دو حديث شريف، بدين معنا هستند كه نه قرآن، چيزى بر حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلاماضافه دارد و نه ايشان عليهالسلام چيزى از قرآن كم دارند؛ نه حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلامچيزى از حق كم دارند و نه حق چيزى است، غير از ايشان عليهالسلام. حق همان على عليهالسلام و على عليهالسلامهمان حق است. قرآن همان على عليهالسلام و على عليهالسلام همان قرآن است.
علاوه بر اينكه به تصريح « حديث ثقلين »، قرآن و اهل بيت عليهمالسلام از هم جدا نمىشوند، ـ حال آنكه اگر احتمال خطا، نسيان، اشتباه و يا گناه در اهل بيت عليهمالسلام مىبود، رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمهرگز بر نفى افتراق و جدايى اين دو از هم تأكيد نمىفرمودند ـ همچنين اين حديث، بيان مىكند كه متمسك به قرآن و اهل بيت عليهمالسلام، گمراه نمىشود؛ يعنى تمسك به هر كدام از اين دو، به صورت جداگانه، نمىتواند نجات بخش از ضلالت و گمراهى باشد؛ شاهد اين مطلب هم افراد بى شمارى هستند كه مدّعى تمسك به قرآن هستند، امّا از هر گمراهى، گمراهترند.
كسانى كه در طول تاريخ، در سايهى تمسك به قرآن، به بيت المال مسلمين تجاوز كرده و آن را چپاول نمودهاند و خون مسلمانان را به ناحق ريختهاند. نمونه آن در عصر كنونى، قذافى است كه مدّعى تمسك به قرآن است و با نوشتن كتابى به نام « كتاب سبز » در صدد تحريف قرآن هم برآمده است.
او مىگويد در آياتى نظير: «قُلْ يَا أيُّهَا الْكَافِرُونَ»[36]. بگو: اى كافران!
و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ»[37]. بگو: خداوند يكتا و يگانه است.
كه با فعل « قل » آغاز مىشود و خداوند متعال با پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم سخن مىگويد، ديگر نيازى به آوردن فعل « قُل » نيست و لذا در نماز مىتوان گفت: «هُوَ اللَّهُ أحَدٌ».
او اين چنين فتوا مىدهد و ادعاى تمسك به قرآن هم دارد.
تمام مسلمانان در نمازهاى پنجگانهى خود، در طول شبانه روز، ده مرتبه از خداوند تبارك و تعالى مىخواهند كه آنها را به راه راست هدايت كند.
خداوند متعال مىفرمايد: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ»[38].
ما را به راه راست هدايت كن * راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى، نه كسانى كه بر آنان غضب كردى و نه گمراهان.
بر طبق اين آيات، راه راست راه كسانى است كه متنعّم به نعمتهاى الهى هستند و خداوند متعال به آنها نعمت داده است و بيراهه، راه كسانى است كه خدا به آنها غضب كرده و گمراه گشتهاند.
بر طبق « حديث شريف ثقلين »، كسى كه به قرآن و عترت عليهمالسلام همراه با هم تمسك نكند، اگر چه به يكى از اين دو چنگ آويخته است؛ عاقبت او گمراهى است.
به همين جهت است كه مسلمانان بايد همواره بر اين دعا كه حضرت امام صادق عليهالسلام فرمودند، مداومت داشته باشند.
« اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ أعْرِفْ نَبيّكَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ، فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ أعْرِفْ حُجَّتَكَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَانَّكَ انْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني »[39]. خدايا! خودت را به من بشناسان، چرا كه اگر خودت را به من نشناسانى، نخواهم توانست پيامبرت صلى الله عليه و آله و سلم را بشناسم. خدايا! پيامبرت صلى الله عليه و آله و سلم را به من بشناسان، چرا كه اگر پيامبرت صلى الله عليه و آله و سلم را به من نشناسانى، نخواهم توانست حجّتات را بشناسم. خدايا! حجتات عليهالسلام را به من بشناسان، چرا كه اگر حجتات عليهالسلام را به من نشناسانى، از دينم بيرون خواهم شد.
بنابراين، بهره بردن از قرآن و اهل بيت عليهمالسلام در كنار هم، مىتواند سعادت و هدايت را به ارمغان بياورد و گرنه، نماز و وضوى بدون ولايت و محبت اهل بيت عليهمالسلام، نتيجهاى جز ضلالت و گمراهى به همراه نخواهد داشت و لذا شياطين با كفّار و مسلمانان بىبهره از امر ولايت كارى ندارند و تمام تلاششان را در گمراه كردن شيعيان و محبّان عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به كار مىگيرند؛ زيرا با اقتدا و تمسك به ايشان عليهمالسلام مىتوان از انحراف و لغزش نجات پيدا كرد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: « ذكر عليّ عليهالسلام عبادةٌ »[40]. ياد على عليهالسلام عبادت است.
عبادت بودن ياد حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام به اين جهت است كه با شناختن حجت الهى مىتوان راه را از بيراهه شناخت و به هدايت رسيد.
نكتهى مهمى كه در اينجا بايد متذكّر شد، اين است كه اهل سنت قدرت نفى و انكار ويژگىها و اوصافى كه براى قرآن كريم ذكر كرديم را ندارند و از آنجا كه اهل بيت عليهمالسلام هم سنگ قرآن هستند، بايد ايشان عليهمالسلام را هم داراى اين اوصاف بدانند و اگر قائل به اين مطلب نباشند، بايد خطا و اشتباه را حتّى براى شخص رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در امر تبليغ دين جايز بدانند و حال آنكه معتقداند امت اسلامى اجماع دارد بر اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در تبليغ دين معصوم است[41].
اگر چه بزرگان عامه، همين اندازه را هم قبول ندارند و عوام خود را در جهالت نگاه داشتهاند.
رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم حديث ثقلين را در مقام تبليغ دين فرمودند و اگر تفريق و جدايى بين قرآن و اهل بيت عليهمالسلام جايز باشد، بدين معنا خواهد بود كه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم ناآگاهانه، مردم را به پيروى از اهل بيت عليهمالسلام دعوت نمودهاند.
پس از بيان مطالب مربوط به سند و محتواى « حديث ثقلين »، ارتباط اين حديث را با شعارى كه در اواخر عمر شريف حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مطرح شد و التزام به آن استمرار يافت، بررسى مىكنيم.
اين شعار چنين بود: « حسبنا كتاب اللّه »[42]. قرآن ما را كفايت مىكند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در لحظات آخر عمر شريفشان فرمودند: « ايتوني بكتفٍ، أكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي ولاتختلفوا بعدي »[43]. براى من كاغذى بياوريد، مىخواهم براى شما مطلبى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد و اختلاف نكنيد.
رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در هر دو مقام، يعنى هم در حديث ثقلين و هم در سخنشان در لحظات پايان عمر، مىخواهند از گمراهى و اختلاف امت خود، بعد از ارتحالشان جلوگيرى نمايند. ولى عدهاى با سر دادن شعار پوشالى مذكور و براى رسيدن به قدرت و دنياى خود، از اين امر جلوگيرى كردند. به تصريح قرآن كريم مخالفت با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، جهنم و عذاب الهى را در پى دارد.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيراً»[44]. كسى كه بعد از آشكار شدن حق، با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان راه كه مىرود مىبريم؛ و سرانجام بدى است.
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2]. همان. آيه 73.
[3]. سوره هود، آيه 70.
[4]. همان.
[5]. همان، آيه 71.
[6]. همان، آيه 72.
[7]. همان، آيه 12.
[8]. سوره قصص، آيه 7.
[9]. سوره احزاب، آيه 33.
[10]. از منابع اهل سنت: ر. ك: سنن ترمذى، جلد 1، صفحه 18؛ الموطّأ، جلد 1، صفحه 65.
[11]. بحار الأنوار، جلد 3، پاورقى صفحه 658؛ از منابع اهل سنت: شرح نهج البلاغه ابن أبى
الحديد، جلد 1، صفحه 182؛ تفسير القرطبى، جلد 5، صفحه 99.
[12]. بحار الأنوار، جلد 3، صفحه 498؛ از منابع اهل سنت: كنز العمال، جلد 5، صفحه 590؛
المعجم الأوسط، جلد 8، صفحه 267؛ تاريخ طبرى، جلد 2، صفحه 460؛ شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، صفحه 156.
[13]. مفردات راغب، صفحه 63.
[14]. سوره احزاب، آيه 33.
[15]. سوره بقره، آيه 194.
[16]. سوره مائدة، آيه 8.
[17]. سوره بقره، آيه 222.
[18]. سوره بقره، آيه 286.
[19]. مصباح الاُصول، جلد 2، صفحه 98؛ منتقى الاصول، جلد 4، صفحه 346؛ بحار الأنوار،
جلد 82، پاورقى صفحه 3.
[20]. بحار الأنوار، جلد 10، صفحه 425؛ الفصول المختارة، صفحه 54براى اطلاع در اين
زمينه به جزوه شماره 132 مراجعه كنيد.
[21]. براى اطلاع بيشتر به جزوهى 132 رجوع نماييد.
[22]. بحار الأنوار، جلد 43، صفحه 369.
[23]. الميزان، جلد 16، صفحه 312 رجوع به جزوه 128.
[24]. علاقهمندان مىتوانند براى يادآورى اين روايات، به جزوههاى قبل مراجعه نمايند.
[25]. بحار الأنوار، جلد 2، صفحه 226؛ از منابع اهل سنت: مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه
148؛ تفسير ابن كثير، جلد 4، صفحه 122.
[26]. از منابع اهل سنت: مسند احمد، جلد 3، صفحه 14؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 329؛
كنز العمّال، جلد 1، صفحه 172؛ تفسير ابن كثير، جلد 4، صفحه 123؛ تاريخ مدينه دمشق، جلد 54، صفحه 92؛ مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 163.
[27]. غاية المرام، جلد 2، صفحه 304.
[28]. همان، صفحه 321.
[29]. سوره فصّلت، آيه 42.
[30]. سوره سبأ، آيه 6.
[31]. سوره مائده، آيه 15.
[32]. سوره بقره، آيه 2.
[33]. سوره لقمان، آيه 3.
[34]. بحار الأنوار، جلد 40، صفحه 77؛ از منابع اهل سنّت: مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه
124؛ كنز العمّال، جلد 11، صفحه 603؛ مجمع الزوايد، جلد 9، صفحه 134؛ فيض القدير، جلد 4، صفحه 470.
[35]. بحار الأنوار، جلد 10، صفحه 432؛ از منابع اهل سنت: تاريخ مدينة دمشق، جلد 42،
صفحه 499.
[36]. سوره كافرون، آيه 1.
[37]. سوره اخلاص، آيه 1.
[38]. سوره فاتحه، آيه 6 ـ 7.
[39]. كافى، جلد 1، صفحه 337؛ خاتمة المستدرك، جلد 4، صفحه 61.
[40]. بحار الأنوار، جلد 38، صفحه 199؛ از منابع اهل سنت: تاريخ مدينه دمشق، جلد 42،
صفحه 356.
[41]. از منابع اهل سنّت: شرح المواقف، جلد 8، صفحه 263.
[42]. بحار الأنوار، جلد 22، صفحه 473؛ از منابع اهل سنت: مسند أحمد، جلد 1، صفحه 325؛
صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 138؛ صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 76.
[43]. بحار الأنوار، جلد 22، صفحه 498؛ از منابع اهل سنت: صحيح بخارى، جلد 4، صفحه
66؛ مجمع الزوائد، جلد 4، صفحه 215.
[44]. سوره نساء، آيه 115.