امام خامنه ای روحی فداه: «در عدالت اجتماعى هنوز به نقطهى مورد نظر اسلام – که آرزوى خود ما بوده است – نرسیدهایم؛ این هم از نقطه ضعفهای ماست. این ضعفها را بایستى جبران کنیم. اینها ضعفهایى است که نمیشود از آنها گذشت. هم مسؤولین، هم آحاد مردم باید احساس کنند وظیفه دارند این ضعفها را برطرف کنند.»
«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود میشناخته و آن را آرمان مطلوب خود میدانسته و برای استقرار آن کوشیدهاست. این مفهوم یکی از آرمانهایی است که تمام انسانها در ابعاد مختلف سیاسی،اجتماعی، اخلاقی، حقوقی، اقتصادی و … در پی آن بودهاند و برای استقرار آن کوشیدهاند. در اهمیت عدالت، همین بس که آموزهی عدل الهی یکی از آموزههای مهم و گرانسنگ تمام پیامبرانالهیاست. در عهد عتیق،بهدادورزی و عدالت خداوند اشاره شدهاست.
ابراهیم(علینبیناوآله السلام)، نخستین سرور عبرانیان، خداوند را داور تمام زمین میخواند. نزد عالمان یهود نیز خداوند در جایگاهآفرینندهیجهان و خالقانسان،بندگانش را مسؤول روشی که در زندگی پیش میگیرند، میداند و بندگان میباید دربارهی اعمالخود در پیشگاهعدلالهیپاسخگو باشند و داوریهایخداوند، هموارهدرست و عادلانهاست. «خداوند، منصفاست؛ فراموشکار نیستو از کسیملاحظه نمیکند.» همچنین در آیینمسیحیت،سخناز عدلالهیبهمیانآمدهاست؛ هر چند متکلمان مسیحی بیشتر بر اوصافیچون نیکویی و نیکخواهیخداوند تأکید میورزند. در قرآنکریم،به صورتیبسیار روشنتر، آشکارتر و با تأکید بیشتر از عدالتخداوند و ضرورتدادگریسخنرفتهاست. «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیرْ الْفَصِلِینَ» 1خدای دادگر مردم را به عدل و انصاففرا میخواند: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِیتَاى ذِى الْقُرْبىَ وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»2
«در حقیقت، خدا بهدادگریو نیکوکاریو بخششبهخویشاوندانفرمانمیدهد او دادگرانرا دوستمیدارد.»خداوند بر پا داشتنعدالتتوسط مردم (نه تنها پیامبران و حاکمان) را هدفخویشاز بعثتانبیا معرفیمیکند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَبَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ … 3»
خداوند بهمؤمنانفرمانمیدهد کهحتیبا کافراننیز عادلانهرفتار کنند و دشمنیآنانبا قومی، آنها را بهترکعدالتنکشاند: «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّمِینَ لِلَّهِ شهُدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَانُ قَوْمٍ عَلىَ أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ»4
خداوند مسلمانانرا از عدالتورزیدنو نیکیکردنبهدشمنانیکهبا آناناز در جنگوارد نشدهاند، نهتنها باز نمیدارد، بلکهبدانتوصیهمیکند؛ چهآن کهخود دادگرانرا دوستدارد: «لَّا یَنْهَئکمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخُرِجُوکمُ مِّن دِیَرِکُمْ أَن تَبرَّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهْمْ إِنَّ اللَّهَ یحُبُّ الْمُقْسِطِین »5
عدالت، به معانیقسط، دادگستری، مساواتو انصافآمدهاستو اندیشهوران اصطلاح، تعاریفمتعددیاز آنارایه کردهاند و شاید اغلبتعریفهایارایه شده، تعریفبه مصداقاند و هر یک، بخشیاز حقیقترا باز میتاباند. به عنوان مثال، عالماناخلاق، عدالترا به «انقیاد عقلعملیبرایقوهی عاقله» یا «سیاستکردنقوهیغضبو شهوت»،6 و فقیهان،آنرا به «ملکهاینفسانیکهبهواجب فرمانمیدهد و از حرامباز میدارد» 7؛ یا «استقامتبر شرعو طریقتاسلام» و یا «رعایتحد وسطو اعتدالدر سلوکو رفتار.» تعریفکردهاند.
امامخمینی(رحمةاللهعلیه) عدالترا بهحالتینفسانیتعریفکردهاستکهانسانرا بر ملازمتتقوا برمیانگیزدوازارتکابگناهانبزرگو اصرار بر گناهان کوچک وارتکاباعمالیکهعرفاً بر بیمبالاتیدر دیندلالتمیکند، باز میدارد.
در میان متفکران اسلامی خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری، غزالی در احیای علوم الدین، ابن خلدون در مقدمه، ابوالحسن ماوَرْدی درالاحکام السلطانیه و البلغه العلیا فی ادب الدین و الدنیا،8 خواجه نظام الملک در سیاست نامه و تمام متکلمین و فقها به عدالت پرداختهاند.
عالماناخلاق، عدالترا به «انقیاد عقلعملیبرایقوهی عاقله» یا «سیاستکردنقوهیغضبو شهوت»،و فقیهان،آنرا به «ملکهاینفسانیکهبهواجب فرمانمیدهد و از حرامباز میدارد» یا «استقامت بر شرعو طریقتاسلام» و یا «رعایتحد وسطو اعتدالدر سلوکو رفتار » تعریفکردهاند.
وجه مشترک بیشتر آنها این است که عدالت را شرط و صفت یک شخص مانند حاکم، امام، امام جماعت دانستهاند؛ یعنی عدالت فردی (نه عدالت اجتماعی) مد نظر آنان بوده است.در حالیکه عدالت اجتماعی مهمتر از عدالت فردی است؛ زیرا با استقرار عدالت اجتماعی در جامعه، حاکم هم مجبور است عادلانه زندگی کند. در مقابل، اگر جامعه عادل نباشد حاکم عادلی چون علی(علیهالسلام) هم نمیتواند حکومت کند. البته متفکران متأخری چون امام خمینی(ره) و شهید مطهری به عدالت اجتماعی هم پرداختهاند؛ هر چند شهید مطهری عدالت فردی را مقدم بر عدالت اجتماعی میداند.
چنانکه بیان شد قرآن کریم هم اقامهی عدالت توسط مردم و جامعهی عادلانه را مد نظر دارد، نه صرفاً عدالت پیامبر و حاکم. بیشتر نصوص و روایات در این خصوص، بهویژه کلام علی(علیهالسلام) در مورد عدالت اجتماعی است. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درستبههمانمیزانکهدر راهتهذیبدرونو تقدیسآزادیمردمو پاسداشتکرامتآنانمیکوشید، سعی داشت جامعهای دادگر بر پایهی قوانینعادلانهاستوار شود و زیرساختآن، عدالتاجتماعیبهمعنایعامکلمه باشد.
ایشان دولتعادلرا از ضروریاتمیشمارد: «دولةالعادلمنالوجبات»9این کلام بهوضوح دلالت میکند که تنها عدالت و دادگری حاکمکفایت نمیکند؛ بلکهزیرساختجامعهباید عادلانهباشد و نهادهایگوناگونجامعهبر پایهیعدالترفتار کنند. از کلماتی چون؛ «کفی بالعدل سائسا»،10«ملاکالسیاسه العدل»،11«خیرالسیاسةالعدل»12،«لاریاسةکالعدلفیالسیاسه»13 و «جمالالسیاسةالعدلفیالامره»،14بهنیکیمیتواندریافتکهحضرت، عدالترا ملاکو جمالسیاستو حکومتمیداند.دادگری، محکمترینپایهایاستکهنظامحکومتو فرمانرواییبر آناستوار و قوامانسانها بداناست:
«العدلاقویاساس»،15«العدلنظامالامره»،16«العدلقوامالبریه»،17 «العدلقوامالرعیة»،18«جعلالله سبحانهالعدلقواما للانام»،19حسنالعدلنظامالبریه.»20«افلاطون»در کتابجمهوری بهتفصیلاز عدالتسخنگفتهاست.21
بهنظر وی، عدالت، آرمانیاستکه فقط تربیتیافتگاندامانفلسفهبهآندست مییابند و بهیاریتجربهو حسنمیتوانبهآنرسید. عدالتاجتماعیدر صورتیبرقرار میشود که «هر کسبهکاریدستزند کهشایستگیو استعداد آنرا دارد و از مداخلهدر کار دیگرانبپرهیزد».
پساگر تاجریبهسپاهیگریبپردازدیا فرد سپاهی،حکومترا بهدستگیرد، نظمیکهلازمهیبقا و سعادتاجتماعاست، فروخواهد ریختو ظلمجانشینعدلخواهد شد. حکومت، شایستةدانایان، خردمندانو حکیماناستو عدلآناستکهاینانبر موضعخود قرار گیرند و بهجایپولو زور،خرد بر جامعهحکومتکند. از این رو، معتقد است عدالت اجتماعی زمانی محقق میشود که طبقات اجتماعی وجود داشته باشد و هر کس در جایگاه خود قرار گیرد. پارهایاز اندیشهوران، عدالترا به «نفعمشترک» معناکردهاندوبرخی «پیرویاز قانون» راعدالتدانستهاند:
بهنظر «ارسطو»، عدالتدارایدو معنایعامو خاصاست: عدالت به معنای عامشاملتمامفضایلاست؛ زیرا هرکسبهکار ناشایستهایدستزند،ستمکردهاست. سعادتواقعیاز آنکسیاستکهبا فضیلتباشدواز دستورهایعقلاطاعتکند. فضیلت انساندو آفتبزرگدارد: «افراطو تفریط» کهبایستیاز هر دو پرهیز کرد. میانهرویو اعتدال،میزانتشخیصرذایلاز فضایلاست؛ پستهوّر و ترسهر دو مذمومو حد وسطبینآنها یعنیشجاعت، فضیلتاست.22
عدالتبهمعنایخاص کلمه،برابر داشتناشخاصو اشیا است. هدفعدالت،همیشه تأمینتساوی ریاضی نیست. مهمایناستکهبینسود و زیان، تکالیفو حقوقاشخاصتناسبو اعتدالرعایتشود.
پسدر تعریفعدالتمیتوانگفت: «فضیلتیاستکهبهموجبآن،باید بههر کسآنچهرا حقاو استداد.» 23طرفداران مکتب سودانگاری 24در غرب که صورت تعدیل یافته و اصلاحشدهی اپیکوریسم25است، معتقدند که سعادت چیزی جز لذت نیست. «جرمی بنتام»26و «جان استوارت میل»،27دو فیلسوف مهم این مکتب، لذت و منفعت عمومی را خیر و مطلوب میدانند؛ اما منفعت عمومی از دیدگاه بنتام وسیلهای برای دستیابی به منفعت شخصی است؛ در حالیکه از نظر استوارت میل، منفعت عمومی مطلوب اصلی است. مطابق آموزههای آنان رفتارهایی عادلانه است که به لذت منتهی شود. بنابراین، هر نظام حقوقی که بتواند لذت بیشتری را فراهم کند، عادلانهتر است.
«هگل» به عنوان یک جامعهگرا معتقد است دولت، یگانه مقام صالح برای تشخیص عدالت است. اساساً دولت عین عدالت است؛ چون دولت، واقعیت عملی آرمانهای اخلاق است. هر چه دولت تعیین کند، عدالت است. از نظر «راسل»، عدالت عبارت است از چیزی که اکثر مردم آن را عادلانه بدانند. به عبارت دیگر، ملاک عدالت، وجدان عمومی است.
«جان رالز»28(متولد1921م.) فیلسوف معاصر آمریکایی در کتاب تئوری عدالت29 معتقد است، عدالت به مثابه انصاف است. امتیاز او این است که به تعریف کلی از عدالت بسنده نمیکند.
وی در خصوص عدالت اجتماعی یا توزیعی میگوید: «نظام حقوقی زمانی منصفانه و عادلانه است که ساختار آن جامعه بر پایهی اصول و معیارهای عادلانهای سامان یابد.»
اولین اصل از اصول عادلانه عبارت است از اصل «آزادی»؛ به این معنا که همهی افراد جامعه باید بهطور یکسان و برابر از آزادیهای اساسی برخودار باشند. به عبارت دیگر، وی اصل آزادی را به معنای برابری در بهرهمندی از حق آزادی میداند.دومین اصل، اصل «تمایز» است. به این معنا که منافع اجتماعی شامل درآمد، ثروت، آموزش، مناصب سیاسی و اجتماعی، فرصتهای شغلی و اجتماعی و … باید بهطور برابر میان افراد جامعه توزیع شود. بنابراین، جان رالز سعی میکند عدالت را تنها در «آزادی برابر» و «برابری در توزیع امکانات اولیه» تبیین کند.
از نظر نگارنده، عدالت قرارداد محض نیست؛ بلکه واقعیت نفس الامری دارد. به عبارت دقیقتر، عدالت بارزترین نمونهی حسن ذاتی است، یک امر اعتباری و قرادادی نیست؛ اگرچه از سنخ معقولات ثانیهی فلسفی است؛ یعنی منشأ انتزاع آن واقعی است. عدالت که یک حقیقت تکوینی است منشأ حکم یعنی ارادهی تشریعی الهی است.
اصل «آزادی»؛ به این معنا است که همهی افراد جامعه باید بهطور یکسان و برابر از آزادیهای اساسی برخودار باشند. به عبارت دیگر،اآزادی به معنای برابری در بهرهمندی از حق آزادی میباشد. دومین اصل، اصل «تمایز» است. به این معنا که منافع اجتماعی شامل درآمد، ثروت، آموزش، مناصب سیاسی و اجتماعی، فرصتهای شغلی و اجتماعی و … باید بهطور برابر میان افراد جامعه توزیع شود.
تعریف عدالت در عدالت حقوقی همان تعریف مشهور «اعطاءُ کلِ ذیحقٍ، حقَه» میباشد. بنابراین، با مشخص شدن منابع اصلی حقوق اسلامی (قرآن، سنت و عقل مستقل) در مباحث پیشین، میتوان به این پرسش اساسی که حق چیست و چه کسی حق دارد؟ پاسخ داد. به این معنا که پس از تعیین مصداق حق توسط منابع یاد شده، عدالت هم معنا مییابد. از این رو، علی(علیهالسلام) به دو پرسش عاقل کیست؟ و عدالت چیست؟ پاسخ واحدی میدهند: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا؛30« حضرت در جایدیگر، همینتعریفرا برایعقلذکر فرمودهاست. گوییدادگریو عدالتعین خردورزی و عقلاست. «وَ قِیلَ لَهُ: صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ. فَقَالَ: هُوَ الَّذِی یَضَعُ الشَّیْءَ مَوَاضِعَهُ. فَقِیلَ: فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ. فَقَالَ قَدْ فَعَلْتُ »؛31 از ایشان درخواست شد، خردمند را برایما وصفکن. فرمودند: خردمند آناستکههر چیزیرا بهجایخود نهد. گفتند نادانرا برایما وصفکن. فرمودند: وصفکردم. (یعنینادانآناستکههر چیز را در جای کهباید باشد، ننهد.)
ملاحظه میشود که تعریف ایشان از «عاقل» و «عدالت» یکی است. از این رو، جامعهی عادلانه، جامعهی عاقلانه است. با رجوع به منابع حقوق (قرآن، سنت و عقل مستقل) میتوان اصولی را که ملاک و معیار عادلانه بودن جامعه باشد، استخراج نمود. عدالت حقوقی مبتنی بر دو اصل بنیادین و زیربنایی است:
1. برابری
نخستین اصل، برابری است که شامل برابری در آزادی، برابری نژادی، برابری در مقابل قانون، برابری در توزیع ثروت و برابری در امکانات میباشد. این اصل از نامهی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به مالک اشتر استفاده میشود. افزون بر آن، عقل استقلالی هم به آن حکم میکند.
2. رعایت استحقاقها
دومین اصل این است که هر کس استحقاق و آن حقی که به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است، به او داده شود. بنابراین،کسی که بیشتر تلاش میکند از حقوق بیشتری برخوردار است.
افزون بر دو اصل بنیادین بر هر یک از اقسام حقوق مانند حقوق خصوصی و عمومی و زیر مجموعهی آنها چون حقوق جزا و … اصول و معیارهای مختص به آن حاکم است. به عنوان نمونه، اصول حاکم بر حقوق جزایی عبارتاند از: «علنی بودن محاکمات، استقلال قضایی، اصل برائت، الحدود تُدرَء بالشبهات و …»(*)
پینوشتها:
2 1. «فرمانجز بهدستخدا نیستکهحقرا بیانمیکند و او بهترینداوراناست»؛ انعام/ 57
2. «ما در میان هر امتی رسولی برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طغیانگر دوری کنید..»؛ نحل/63
3. « ما رسولانخود را با دلایلآشکار مبعوثکردیمو با آنانکتابو میزانفرو فرستادیمتا مردمبهعدلو قسطقیامکنند…»؛ الحدید/ 25
4. «ایکسانیکهایمانآوردهاید! هموارهبرایخدا قیامکنیدواز رویعدالتگواهیدهید و دشمنیبا جمعیتیشما را بهترکعدالتنکشاند. عدالتبورزید کهبهپرهیزکارینزدیکتر استو از خدا بپرهیزید کهاز کارهایتانآگاهی دارد.»؛مائده/ 8
5.«خداوند شما را از نیکیکردنو رعایتعدالتبهکسانیکهدر امر دینبا شما پیکار نکردند و شما را از دیارتانبیروننراندند، نهینمیکند؛ زیرا خداوند عدالتپیشگانرا دوستمیدارد.»؛ ممتنحه/ 8
6. ناصر قرباننیا: عدالتو حقوق، قبسات ش 32. (به نقل از نراقی، ملا مهدی: جامعالسعادات، دارالکتبالعلمیه، قم، بیتا، 1/ 52- 51.)
7. همان. (به نقل از الطباطبائیالحکیم، السیدمحسن: مستمسکالعروة الوثقی، دار احیاءالتراثالعربی، بیروت، 1391 ق، 7 / 332.)
8. ابوالحسن ماوردی در صفحه 141 از کتاب «البلغه العلیا فی ادب الدین و الدنیا» عدل فراگیر را در کنار دین مطاع از اصولی میداند که کار دنیا با آن بهبود مییابد چندان که اموالش بسامان و امورش شایگان شود. ویدر تبییناصل «عدلفراگیر» آوردهاست:«… عدلفراگیر، دعوتگر بهالفتو وادارگر بر طاعتاست؛ سرزمینها بهآنآباد میشود؛ ثروتها و اموالبهآنفزونیگیرد و نسلها با آنفراوانیپذیرد و پادشاهبا آنآسودگیبیند. … تیزتر از ستم، چیزیهستیرا بر باد ندهد و همتباهگرتر از او اندیشهیمردمانرا بهتباهینبرد؛ زیرا نهمرزیمیپذیرد و نهفرجامیمیگیرد و هر پاره ایاز آنرا بهرهایاز تباهیاستتا آنکهسراسر شود. از حضرتپیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بازگو شدهاستکهفرمود: «بدترینره توشهیآنجهان، ستمبر بندگاناست؛… پساز آنرو،عدلیکیاز اصولدنیا استکهدنیا جز بهآنساماننگیرد و با هیچچیز جز او صلاحنپذیرد…»در روز قیامت، عذابآنکسکهخدایرا در سلطنتبیهمتا ندانستو در حکمرانیستمکاری پیشهکرد،از همگانتیزتر است.»
9. غرر الحکم، 5110.
10. همان، 7031.
11. همان، 9714.
12. همان، 4948.
13. همان، 10895.
14. همان، 4792.
15. غرر الحکم،86.
16.همان، 774.
17. همان، 80.
18. همان،697.
19.همان، 4789.
20. همان4819.
21. ناصر قرباننیا: عدالتو حقوق، قبسات شمارهی32. (به نقل از افلاطون: جمهوریت، ترجمهی فؤاد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1342 ش، ص 38.)
22. ناصر قرباننیا: عدالتو حقوق، قبسات شمارهی 32. (به نقل از کاتوزیان، ناصر: فلسفهی حقوق، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1376 ش، ج 1/ 614.)
23. ناصر قرباننیا: عدالتو حقوق، قبسات شمارهی 32. (بهنقلاز همان، ژرژدلوکیو/ 8)
24. Utilitarianism
25. Epicurism
26.Jereme Bentham
27. Jahnstuart Mill
28.John Rawls
29. وی در آغاز تحت تأثیر اندیشههای جان استیوارت میل بود و مواضعی نزدیک به دیدگاههای «فایدهباوران» (یوتیلیتاریستها) داشت، اما بعدها ازآرای آنان فاصله گرفت و به نقد دیدگاه هایشان پرداخت. اثر او به نام «Theory of Justice» ﴿تئوری عدالت﴾ در سال ١٩٧١م. منتشر شد و ٢٢ سال بعد، در سال ١٩٩٣م. تئوری خود را در «Political Liberalism» ﴿لیبرالیسم سیاسی﴾ تکامل بخشید و کتاب او «The Law of Peoples» ﴿حقوق خلقها﴾ در سال ١٩٩٩م. منتشر شد.
30. «عدالت، کارها را در جاییکهباید باشد مینهد.»؛ نهجالبلاغه، کلماتقصار، 235.
32. « به عرض على (علیه السلام) رهبر متقین رساندند و کز گنج علم و یقین خردمند شایسته را بهر ما نما وصفش اى قائد و رهنما»؛ نهجالبلاغه، کلماتقصار، 437.