از مقوله های اندر خور طرح, که می تواند برای امروز ما راه گشا و درس آموز باشد, موضع گیری عالمان دین در برابر نهضت مشروطیت است.
بی گمان, نقش کلیدی در به کار گرفتن اهرمهایی که به نهضت مشروطیت انجامید, داشتند. تاریخ مشروطیت, آکنده از میدان داری و نقش آفرینی آنان در گوناگون عرصه هاست.
آن چه به گفته دوست و دشمن, نقش آنان را در این میدان برجسته و چشم گیر نمایاند و سبب واهمه و واپس نشینی دشمن شد, هماهنگی, همراهی, همدلی و برادری آنان در تمامِ آنات نهضت و همه فراز و نشیبهای حرکت بود.
سخن ما در این مقال, بر این مدار می چرخد که چرا این همدلیها و همراهیها, نپایید.
آیا ناسازگاریها و ناهماهنگیها و چالشها و مبارزه های قلمی و لفظی, از درون حوزه اندیشه هر فرد و جریانی سرچشمه می گرفت; یعنی در مبانی و اصول با هم ناسازگاری داشتند, یا خیر, در نقشه ها و طرحها و در چگونگی پیاده کردنِ هدفها و باورها, سلیقه ها و اندیشه های گوناگون داشتند و دشمن, بویژه سازمان فراماسونری, اختلاف سلیقه ها و ناسانی اندیشه ها را به دشمنی دگر کرد؟
از دقت و درنگ روی تاریخ مشروطیت و بررسی دیدگاه ها به دست می آید در جبهه عالمان دین, از آغاز, تا طرح متمم قانون اساسی, ناهمگونی, ناسازگاری و چالشی وجود نداشته است. به گفته تقی زاده
(در مجلس نخست, شیخ فضل اللّه و بهبهانی, تکیه گاه مجلس و مایه قوت و قدرت آن بودند.)1
لیک, به گاهِ سخن به میان آوردن از متمم قانون اساسی, نخست بین روشنفکران و عالمان دین, چالش پدید آمد و سپس با دستان و دسیسه شماری از روشنفکران وابسته و دیگر انگیزه ها و سببها, که در همین مقال, بدانها خواهیم پرداخت, عالمان نقش آفرین در مشروطیت, در دو جبهه رویاروی هم قرار گرفتند: مشروطه خواه و مشروعه خواه. در پیشاپیش و در رأس هِرَمِ جبهه مشروطه خواهی, عالمان بزرگی چون: آخوند خراسانی, مازندرانی, تهرانی, نائینی و… از حوزه نجف و طباطبایی و بهبهانی از حوزه ایران, در حرکت بودند.
و مشروعه خواهان, بر مدار اندیشه عالمانِ بزرگی چون: شیخ فضل اللّه نوری, محمد خمامی رشتی, میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و… می گردیدند و ره می پوییدند.
در پاسخ به پرسشهای دیگر, که نکته پرگار بحث ما را سامان می دهند, دو دیدگاه اساسی وجود دارد:
1. ناسازگاری و چالش عالمان بیدارگر عصر مشروطیت, اساسی و بنیادی بوده است.
آنان هم در هدفها, هم در مبنای مشروعیت حکومت و هم در اصول مشروطیت (مجلس, قانون اساسی, آزادی و مساوات) یک سان نمی اندیشیدند و دارای دیدگاه های ناهمگون و ناهمسانی بودند.2
در این میدان, تا آن جا پیش رفتند که به گفته شماری از تاریخ نگاران و شاهدان, هر جبهه ای, جبهه دیگر را بر صراط نمی دانست و آن را از مدار حق برکنار و به دور می انگاشت.3
و یا گفتند و پراکندند که عالمانِ نجف, به تبعید شیخ فضل اللّه حکم داده اند.4
ییا در مجلس شورای ملّی, با استناد به پاره ای از اعلامیه های نجف, بر شیخ فضل اللّه و همفکرانِ او, تند و بی باکانه خرده می گرفتند و دیدگاه های آنان را نقد می کردند و چنین وامی نمودند که مشروعه خواهان, با عالمان نجف, سر ناسازگاری دارند و آنان را برنمی تابند.5
2. ناسازگاری و چالش عالمان عصر مشروطیت, به هیچ روی, اساسی و بنیادی نبوده است. هر دو گروه در هدفها, راهبردها, مبنای مشروعیت حکومت و اصول مشروطیت, یک سان می اندیشیده و بر یک نَسَق و روش بوده و هماهنگی داشته اند و اگر ناسازگار و دوگانگی دیده می شده, نه در هدف غایی و راهبُردها که در روشها و نقشه های حرکت برای رسیدنِ به هدف بوده است و دشمن, دامنه این ناهمگونیها را گسترانده و درّه های هول انگیز بین عالمان تلاش گر در راه آزادی و قانون مداری پدید آورده است.
این ادعا را اسناد به جای مانده و فاش شده از انجمنهای فراماسونری ثابت می کنند.
انجمنهای فراماسونی در تهران و دیگر شهرها بدان خاطر پا گرفت که ایادی و نیروهای به ظاهر آزادی خواه, مردم دوست, وطن پرست, دلسوز, تلاش گر در راه آزادی و مساوات و روشنفکر خود را به کار گیرد, تا, تار و پود حرکت استقلال طلبانه و ضد استبدادی مشروطیت را از هم فرو گسلند و نهاد مقدس روحانیت را, که رکن استوار این قیام بزرگ بود, با افشاندن بذر پراکندگی و ناهمدلی, در بین برپا دارندگان و پیشاهنگان آن, از هم فروپاشند.
هانری رنه آلمانی در سفرنامه خویش می نویسد:
(در شهر مشهد, یک فراموشخانه ای تأسیس شده که اعضای آن می خواهند در صفوف ملاها شکافی ایجاد نمایند و از قدرت و نفوذ آنها بکاهند.)6
امام خمینی, که دستهای پنهان دشمن را خوب می شناخت و تاریخ را به درستی و مو به مو بررسی کرده بود و از تجربه های پیشینینان فرا راه امت اسلامی مشعلها افروخته بود, در باب ناسازگاری عالمان افرازنده پرچم مشروطیت می گوید:
(تاریخ, یک درس عبرت است برای ما. شما وقتی تاریخ مشروطیت را بخوانید, می بینید در مشروطه, پس از آن که ابتدا, پیش رفت, دستهایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه, تقسیم کرد; نه تنها ایران, روحانیون بزرگ نجف [را نیز] یک دسته طرفدار مشروطیت, یک دسته دشمن مشروطه. علمای خود ایران, یک دسته طرفدار مشروطه, یک دسته مخالف مشروطه.)7
امام, در این سخنرانی, پس از شرح دستان و دسیسه های دشمن, یادآور می شود:
(اختلاف را ایجاد کردند وگرنه, عالمان دین, با هم اختلافی نداشتند.)8
امام, این سخن را از روی دقت و مطالعه دقیق می گوید و تاریخ هم گواه آن است.
افزون بر آن, از لوایح شیخ فضل الله هم به دست می آید9 که دشمن دسیسه باز, سخت در تکاپو بوده که بین عالمان بیدارگر مشروطه پراکندگی پدید آورد و برج و باروی یکدلی و همراهی را از هم فروپاشاند:
([آن چه] خیلی لازم است که برادران بدانند و از اشتباه کاری خصمِ بی مروّتِ بی دین, احتراز نمایند این است که: چنین ارائه می دهند که علماء, دو فرقه شدند و با هم حرف دینی دارند… یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبداد و یک دسته ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بیچاره می گوید: حق با آنهاست که ظلم و استبداد نمی خواهند. افسوس که این اشتباه را به هر زبان و بیان که می خواهیم رفع شود, خصمِ بی انصاف نمی گذارد.)10
بر این معنی, دیگر مشروعه خواهان نیز, تأکید ورزیده اند. عالمان میدان دار در آن عصر, یکدل و همراه, گسل و گسست بین آنان را کار دشمن و دستان و دسیسه دسیسه بازان بوده است. 11
اینک, برای این که روشن شود کدام دیدگاه درست است و نزدیک به واقع, بایسته می نماد که سه گزاره و مقوله زیر, به درستی در بوته بررسی نهاده شود:
1. هدفهای رهبران نهضت مشروطه
2. مبنای مشروعیت حکومت از نگاه عالمان مشروطه
3. مشروطه و اصول آن در نگاه عالمان مشروطه
هدفه
برای شناخت هدفهای عالمان پدیدآورنده نهضت مشروطیت, درنگ و دقت روی اعلامیه ها, تلگرافها و رساله ها, بایسته است. با دقت و درنگ روی آنها, به این نتیجه و دستاورد روشن می توان دست یافت که عالمان بیدارگر و ضداستبداد عصر مشروطیت, یک هدف را در چشم انداز خود داشته و برای رسیدن به آن, غیرت مندانه, تلاش می ورزیده اند.
اعلامیه ها و بیانیه های آنان, به روشنی, بیان گر این نکته های پر اوج, والا و ارزش مندند:
* استبداد, به هر شکل و شمایل, باید از این سرزمین دامن برچیند.
* قانونها, آیینها و آموزه های اسلامی در جای جای این پهناور زمین دامن بگسترانند.
* مجلس شورای ملی, برای جلوگیری از دیکتاتوری, پراکندن احکام شرعی و پدید آوردن زمینه پیاده شدن آنها, بنیان گذارده شود.
از باب نمونه, عالمان نجف, در پاسخ به تلگراف عالمان تبریز, به تاریخ 29 ذیحجه سال 1324 می نویسند:
(تأسیس مجلس شورای ملّی, که مایه رفع ظلم و ترویج احکام شرعیه و حفظ بیضه اسلام و صیانت شوکت مذهب جعفری است… اهم تکالیف است. بر همه مسلمین, موافقت آن واجب و مخالفت با آن غیر جایز است.)12
عالمان دینی, اسلام را می خواستند و پیاده شدن احکام نورانی و والای آن را; از این روی, به دفاع از مجلس مشروطه برخاستند; مجلسی که قانون گذاری برابر آموزه ها و دستورهای شرعی را در کانون توجه خویش قرار داده بود و اجرای احکام شرع و پاسداری از کیان مذهب جعفری را هدف خود می دانست.
برابر نظر و فتوای آنان, درافتادن با چنین مجلسی, ناروا و ناسازگار با آموزه ها و دستورهای دینی بود.13 چون هدف عالمان دینی, چه آنان که در نجف بودند و چه آنان که در ایران, دامن گستردن اسلام در جای جای این سرزمین بود, با هر نهاد, انجمن و گروهی که زمینه را برای چنین دامن گستری و رویشی فراهم می آورد, همراه می شدند و با هر بازدارنده ای به رویارویی برمی خاستند.
هیچ یک از عالمانِ پیشتاز و پیشاهنگ نهضت مشروطیت را, بیرون از این دایره و مدار نمی توان دید. همه, چه آنان که در نجف بودند و چه آنان که در ایران, در راه این هدف مقدس, حاضر بودند از جان مایه بگذارند و با هر بازدارنده ای درافتند و به رویارویی بپردازند.
آنان, چون می دیدند از مجلس می توانند در راستای هدفهای والای خود بهره برند, به پشستیبانی از آن برخاستند. هدف آنان, کاستن از دامنه ستمها بود و مهار کردن زورگویان و قانون شکنان و پیاده کردن آیین اسلام, و مجلس, این هدفهای والا را می توانست به بهترین وجه برآورد و زمینه را برای برچیدن نظام ستم و تعالی بخشی جامعه آماده سازد.
از این روی می بینیم, آخوند خراسانی به دفاع از مجلس برمی خیزد و خواستار اجرای قانونها و آیینهای اسلامی در آن است14 و در اعلامیه ای که با مازندرانی نشر می دهند15 و مقدمه ای که بر کتاب شیخ اسماعیل محلاتی می نگارند, بر این نکته سخت پای می فشارند. 16و هم شیخ فضل الله نوری در لایحه ای به تاریخ 12 جمادی الثانی 1325 می نگارد:
(من آن مجلس شورای ملّی را می خواهم که عموم مسلمانان می خواهند. و عموم مسلمانان, مجلسی را می خواهند که برخلاف شریعت محمدی و مذهب جعفری, قانونی را تصویب نکند. پس من و عموم مسلمانان, هم عقیده و هم رأی هستیم. اختلاف بین من و مخالفان دین است.)17
روحانیان بیداری که به این نهضت پیوستند و در راه اعتلای آن به تلاش برخاستند, همه و همه, اعتلای اسلام را در نظر داشتند. مبارزه شان آگاهانه و از روی درد بود. نه هدف مادی داشتند18 و نه بر آن بودند که هریک برای خود در برابر دیگری دستگاهی داشته باشد و هدفی و برنامه ای. از این روی, وقتی دشمن تلاش می ورزید که بنمایاند هریک و یا هر گروهی از علما, هدف ناهمخوان با دیگری دارد, تا از این راه پراکندگی در صف آنان پدید آورد و مردم را از پیرامون آنان بپراکند, شماری از عالمان که به مشروعه خواهان شهره بودند, افزون بر چاپ و نشر اعلامیه ای از عالمان بزرگ نجف در روزنامه خود, که بیان گر دیدگاه های راهبردی بود و بر اسلامی بودن حرکت و این که مجلس باید بنیه اسلام را توانا سازد و شایستگان در آن نقش آفرین باشند, تاکید می ورزید, نوشتند: هدفهای ما هم, همان است که در اعلامیه آقایان آمده است.19
عالمان دین, با هدفها و راهبردهای روشن, گام در عرصه انقلاب گذارده بودند و می دانستند که به کدام سمت حرکت می کنند از جمله بنگرید به سخنان سیداحمد طباطبایی از عالمان همراه با شیخ فضل اللّه20 و آقا نوراللّه21.
و مردم نیز با آگاهی و شناخت, از آنان پیروی می کردند.
در برابر روشنفکران هدف روشنی نداشتند و چشم به غرب دوخته بودند که نویسندگان, روشنفکران و صاحب نظران آن دیار در روزنامه و مجله های خود در باب حکومت, نقش مردم, پارلمان, آزادی, مساوات و… چه می نویسند, همان را, بدون درنگ و دقت و مطالعه, فهمیده و نافهمیده, لغلغه زبان می ساختند و یا از تریبونهایی که داشتند فریاد می کردند و یا در روزنامه ها, مجله ها و نشریه های خود نشر می دادند و فضاسازی می کردند و فضای اندیشه را می آلودند و مردم را به سرابهای گوناگون می کشاندند و از چشمه سارهای زلال دور می ساختند.
کسروی می نویسد:
(چنان که گفتیم, چون پیشگامان نهضت, ملایان بودند, تا دیری, سخن از (شریعت) و رواج آن می رفت. و انبوهی از مردم, می پنداشتند که آن چه خواسته می شود, همین است. سپس, کم کم گفت و گو از کشور و توده (اومانیسم) و میهن دوستی (ناسیونالیسم)و این گونه چیزها به میان آمد و گوشها به آن آشنا گردید و بدین سان, یک خواست دیگری پیدا شد که آزادی خواهان, میانه آن و این, دودل گردیدند و خود ناسازگاری این دو خواست بود که آزادی خواهان و ملایان را از هم جدا می گردانید….
چیزی که هست آزادی خواهان… راه روشن در پیش نمی داشتند و هرگامی را به پیروی از اروپا برمی داشتند. فلان چیز در اروپا هست, ما نیز باید داشته باشیم. این بود عنوان کارهای ایشان. این هم اگر از روی بینش بودی, باز زیان کم داشتی. افسوس که چنین نبود. و یک چیزهایی را روزنامه ها, از کتابها و روزنامه های اروپایی برداشته و فهمیده و نافهمیده, می نوشتند و چیزهایی را هم که از اروپا رفتگان از رویّه زندگانی از اروپاییان یاد گرفته, در بازگشت, به ارمغان می آوردند و اینها یک آشفتگی بزرگی در کار پدید آورد و سرانجام به اروپایی گری رسید که خود داستانِ جدایی است.)22
روشن شد که عالمان به سوی یک قلّه ره می پیموده اند و آن برافراشتن پرچم اسلام, با نقش آفرینی مردم و حضور کارساز و بنیادین آنان در صحنه و کوتاه کردن دست بیگانگان و استبدادیانِ قانون شکن و زورگو.
در راه رسیدن به این هدف مقدس, هیچ کشمکش و بگومگوی و انگیزه های مادی که شماری گمان کرده اند23, در بین نبود, همه, یکدل و هماهنگ در راه اعتلای اسلام تلاش می کردند.
حق حاکمیت و مبنای مشروعیت
گفته اند: رویارویی, بگومگو, چالش و مبارزه قلمی و لفظی عالمانِ پیشاهنگ نهضت مشروطیت, از دو بینش و دو دیدگاهِ آنان در باب حقِّ حاکمیت و مبنای مشروعیت حکومت سرچشمه می گرفته است. عالمان مشروطه خواه, به راهی گام گذاردند و حرکتی را آغازیدند که به بنیان گذاری مبنای جدیدی در مشروعیت قدرت سیاسی در اندیشه سیاسی شیعه انجامید: مشروعیت الهی ـ مردمی.
اینان, حقوق مردم را در کنار ولایت فقیهانِ منصوب, به رسمیت شناختند24 و بر این مبنا, به حکومت مشروطه, مشروعیت می دادند.
امّا در برابر, عالمان مشروعه خواه, مبنای مشروعیت حکومت را الهی می دانستند, نه الهی ـ مردمی. برابر این مبنا و بینش, با حکومتِ مشروطه مخالف بودند!
رهبری این جریان فکری را شیخ فضل الله نوری به عهده داشت که گفته اند وی حاکمیت را از آن خداوند می دانست و نه از مردم.
پرفسور پیترآوری استاد ایران شناسی در دانشگاه کمبریج درباره این دیدگاه شیخ می نویسد:
(شیخ فضل الله نوری را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند می دانند و نه از مردم و شاه.)25
اینان, با ساختن دو مبنای فکری در باب مشروعیت حکومت, برای عالمان پیشاهنگ نهضت مشروطیت, به این نتیجه رسیده اند: عالمان, در آن روزگار, برابر بینش و مبنای فکری خود در باب مشروعیت حکومت, دو دسته شدند و به رویارویی با هم برخاستند: ولایی و ضد ولایی.
به پندار این نظریه پردازان, مشروعه خواهان بر حکومتی که در رأس هِرَم آن فقیه عادل, پرهیزگار و دارای تمامی ویژگیهای رهبری باشد, پای فشردند و حکومتِ خارج از این چهارچوب را مشروع نمی دانستند و در برابر اینان, مشروطه خواهان بودند که با حکومت ولایی, مخالف بودند:
(از باب ولایت بودن حکومت, ساخته و پرداخته روحانیان مخالف مشروطه است.)26
یا:
(اهمیت کار نائینی در مقابله با تفکر ولایت است که مسأله تاریخی ماست.)27
حال باید دید و به دقت درنگریست قضیه چه بوده است؟
آیا گونه نگاه, دید و بینشِ مشروعه خواهان درباره حق حاکمیت و مبنای مشروعیت حکومت, سبب رودر رویی آنان با مشروطه خواهان شده است. یعنی چون شماری از عالمان, اندیشه ولایی داشته و شماری با آن مخالف بوده اند, مشروطه از درون دچار آشفتگی شده و باروی آن فرو ریخته و یا سببها و انگیزه های دیگری در کار بوده است؟
به نظر ما, عالمان دین, در مبنای مشروعیت و حق حاکمیت هیچ گونه ناسازگاری و ناهمسان اندیشی نداشته و همه بر یک نَسَق و روش بوده اند؟
میرزای نائینی, از عالمان نامور عصر مشروطیت و نظریه پرداز و نماینده فکری مشروطه خواهان, بارها در نگاشته های خود, حکومتِ استوار بر ولایت فقیه را حکومت آرمانی شیعه می انگارد و حتی مشروعیت پاره ای از ارکان مشروطیت را مستند به این اصل می داند28.
وی, پس از آن که مشروعیت مجلس شورای ملی (هیأت منتخبه مبعوثان ملت) را بنابر مبنای اهل سنت بیان می کند, می نویسد:
(امّا بنابر اصول ما طایفه امامیه, که این گونه امور نوعیه و سیاست امور امت را از وظایف نواب عام عصر غیبت, علی مغیبه السلام, می دانیم, اشتمال هیأت منتخبه, بر عده ای از مجتهدین عدول و یا مأذونین از قِبَل مجتهدی و تصحیح و تنفیذ و موافقتشان در آرای صادره برای مشروعیتش کافی است.)29
و یا در گاه نقد و بررسی دلالت دلیلهای ارائه شده بر ولایت فقیه, درباره مقبوله عمر بن حنظله (بنابر تقریر محمدتقی آملی) می گوید:
(فالعمدة فیما یدل علی هذا القول, هو مقبولة عمر بن حنظلة وفیه انه(ع) قال: فانّی جعلته علیکم حاکماً فان الحکومة باطلاقها یشمل کلتا الوظیفتین بل لایبعد ظهور لفظ (الحاکم) فیمن یتصدی لما هو وظیفة الولاة ولاینافیه کون مورد الروایة مسئلة القضاء فان خصوصیة المورد لاتوجب تخصیص العموم فی الجواب.)30
مهم ترین چیزی که دلالت می کند بر این دیدگاه: ولایت عامه برای فقیه, مقبوله عمر بن حنظله است. در آن آمده که امام فرموده است: (فانّی جعلته علیکم حاکماً) حکومت, به گونه مطلق, هردو وظیفه را دربر می گیرد: قاضی و حاکم. بلکه دور نیست که واژه (حاکم) ظهور داشته باشد در کسی که سرپرستی می کند آن چه را که بر عهده والیان است. و این امر, با این مسأله که مورد روایت, مقوله قضاست, ناسازگاری ندارد; زیرا ویژگی مورد, سبب نمی شود که عام بودن پاسخ تخصیص بخورد.
وی بر این باور است: حتی با انگاره ثابت نبودنِ نیابت فقیه در اداره امور, از باب امورِ حسبیه, فقیه وظیفه دارد که اداره امور جامعه را بر عهده بگیرد و نگذارد چیزی از امور مهم جامعه و مردم بر زمین بماند:
(از جمله قطعیات مذهب ما امامیه, این است که در این عصر غیبت, علی مغیبه السلام, آن چه از ولایات نوعیه را که عدم رضایت شارع مقدس به اهمال آن معلوم باشد, وظایف حسبیه نامیده و نیابتهای فقهای عصر غیبت را در آن قدر متیقّن و ثابت دانستیم, حتی با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب.)31
و هم چنین بسیاری از عالمان مشروطه خواه, به روشنی از ولایت فقیه سخن گفته اند و حتی به تلاش برخاسته اند که مشروطه را با اصل بلند ولایت فقیه, مشروعیت ببخشند32.
شیخ شهید نیز بر این باور است که سرپرستی امور عامه, از جمله حکومت بر مردم, بر عهده امام معصوم است و در روزگار غیبت, بر عهده فقیه.
(به مذهب جعفری, در صورتی که متصدی اش [حکومت] غیر از خدا, و سه طایفه دیگر [رسول اللّه, ائمه و فقیهان] باشند, واجب الاطاعة نخواهد بود.)33
به باور وی, سرپرستی امور عامه از سوی کسانی جز فقیهان, غصب و حرام است:
(امور عامه و مصالح عمومی ناس, مخصوص است به امام, علیه السلام, یا نوّاب عامّ او, و ربطی به دیگران ندارد و دخالتِ غیر آنها در این امور, حرام و غصب نمودنِ مسند پیغمبر(ص) و امام, علیه السلام, است…. ای عزیز! مگر نمی دانی اگر غیر اهل حق در این مسند نشست, واجب است, منع آن از این شغل و حرام است حمایت او. مگر نمی دانی که این کار از غیر نوّاب عامّ غصب حقّ محمّد و آل محمّد است.)34
در جاهای دیگر نیز بر این اصل پای می فشارد و بر این آیین و نَسَق ره می پوید.35
با آن چه از سخنانِ سرآمدان و ناموران دو گروه مشروطه خواه و مشروعه خواه آوردیم و آن چه در لابه لای نامه ها, رساله ها, لایحه هاست که ما مجال یادکرد آنها را نیافتیم, همه و همه, به روشنی بیان گرِ باور راسخ آنان است به ولایت فقیه و مشروعیت حکومت به آن و اجازه فقیه دارنده همه ویژگیهای بایسته.
از نگاه ما, آن چه مشروطه خواهان را از مشروعه خواهان در این بحث جدا می کند و آنان را در دو صف جدای از هم قرار می دهد, پاسخ به دو پرسش زیر است:
1. آیا به پا ساختن حکومت بر شالوده ولایت فقیه, در روزگار کنونی, با ویژگیهایی که دارد, شدنی است, یا نه
2. اگر به پا ساختن حکومتی با این ویژگی, شدنی نیست, چه باید کرد؟
در پاسخ به پرسش نخست, عالمان مشروطه خواه, در آن روزگار, به پا ساختنِ حکومت بر شالوده ولایت فقیه, یعنی حکومت آرمانی شیعه را, شدنی نمی دانستند.36
امّا در برابر, عالمان مشروعه خواه, زمینه حکمروایی فقیه و برافراشتن خیمه حکومت دینی استوار بر اصل روشن ولایت فقیه را ممکن می انگاشتند و می گفتند: عالمان, فقیهان و مردان اندیشه, می باید از زمینه های پدید آمده, به درستی بهره گیرند و حکومت آرمانی شیعه را, هرچند به گونه غیر مستقیم به پا دارند.
شیخ شهید, در لایحه ای, در حضرت عبدالعظیم, در روزهای پایانی تحصن می نویسد:
(باید گفته شود که قوانین جاریه در مملکت, نسبت به نوامیس الهیه, از جان و مال و عرض مردم, باید مطابق فتوای مجتهدین عدول هر عصری, که مرجع تقلید مردم اند, باشند. از این روی, تمام قوانین, باید ملفوف و مطوی گردد و نوامیس الهیه در تحت نظریات مجتهدین عدول باشد, تا تصرفات غاصبانه, که موجب هزار گونه اشکالات مذهبی برای متدینین است, مرفوع گردد و منصب دولت و اجرای آن, از عدلیه و نظمیه و سایر حکام, فقط اجرای احکام صادره از مجتهدین عدول باشد.)37
در پاسخ به پرسش دوم, میرزای نائینی, نماینده فکری عالمان مشروطه خواه, دگر کردن نظام سلطنتی را به مشروطه, از باب بدیل اضطراری, واجب می دانست.38
و شیخ شهید, سرآمد و پیشاهنگ مشروعه خواهان, در آغاز حرکت و نهضت مشروطه, بر این باور بود که مشروطه می تواند بدیل اضطراری برای حکومت آرمانی شیعه و به جای پادشاهی جائرانه و ستم پیشه قاجاریان باشد.
شیخ شهید, به مردوخ کردستانی می گوید:
(در ابتدا, من هم طرفدار مشروطه بودم… بعد ملتفت شدم که این نغمه, نغمه بیگانه است….
و در باطن, چون اساس مشروطیت را از منبع غیر اسلامی می دانستم, بی میل نبودم که شاه پیش ببرد.)39
گرایش شیخ به ماندگاری شاه قاجار بر اریکه قدرت و فرمانروایی, به معنای مشروع دانستن رژیم پادشاهی نبوده است و یا آن گونه که شماری پنداشته اند: بر این باور نبوده که شرع و عرف, دو حوزه و قلمرو جدای از هم دارند; در مَثَل در این گزاره, شاه را در امور عرفی و مجتهدان را در امور شرعی, صاحب حق می دانسته است.40
بلکه, همان گونه که در پاسخ پرسش نخست یادآور شدیم, شیخ شهید پس از تحصن در حضرت عبدالعظیم, بگومگوها و کشمکشهای بسیار, درنگ, دقت و باریک اندیشیهای فراوان روی کارکرد پیوستگان به صف مشروطه خواهان و موجی که از آن سوی مرزها برخاسته بود و با نام مشروطه, همه سنتها و ارزشها را درهم می کوفت و جای جای این سرزمین را در برمی گرفت, به این نتیجه رسید, می توان از رژیم قاجار, بهره برد و آن را, در خدمت ولایت فقیه گرفت و قوه مجریه فقیهان قرارش داد.41
و اگر این طرح هم درخور اجرا نبود; یعنی نشد که رژیم قاجاری از سرکشی, بیداد و ستم پیشگی دست بردارد و زیر نظر و با اشراف فقیهان, به بست و گشاد کارها بپردازد, باز حکومت سلطنتی, با شرطها و ویژگیهایی, از حکومت لائیک. که مشروطه گردانان غربی و ناباورمند به ارزشها, سنتها, آیینها و ادبهای اسلامی, در پی آن هستند, برتری دارد.
به دیگر سخن: عالمان و فقیهان مشروطه خواه, در پی آن بودند که از دامنه ستم, زورگویی, بی قانونی, حریم شکنی, هرج و مرج, پایمال کردن حقوق مردم, پست انگاری مردم و… با برافراشتن پرچم مشروطیت, بکاهند. گرچه حکومت مشروطه نیز, حکومت آرمانی آنان نبود, ضعفها و کاستیها فراوان داشت; امّا بر این نظر بودند که از بابِ (دفع افسد به فاسد) باید به آن تَن داد و حکومت قاجاری را که حرث و نسل را به نابودی کشیده و همه چیز و همه کس را تباه ساخته, با موجِ مشروطیت درهم پیچید و سامانش را درهم کوبید.
و مشروعه خواهان و رهبر فکری این جریان, شیخ شهید, در ابتدا همین گونه می اندیشیدند و خواهان برچیده شدن قاجاریان و پا گرفتن مشروطه بودند; اما وقتی تلاشهای دین زدایانه روشنفکران غرب زده پیوسته به صف مشروطه را دیدند, با توجه به نقشِ بنیادین و حرکت آفرین عالمان و پایگاه والای آنان در بین مردم, به فکر سامان دهی و پی ریزی حکومت آرمانی شیعه افتادند.
ییعنی در نگاه آنان, گرچه رژیم پادشاهی, که اکنون قاجاریان رهبری آن را به عهده دارند, آکنده به ستم است و آلوده به گوناگون پلیدیها و زشتیها و نامردمیها, امّا می توان با تلاشها, پی گیریها و ایستادگیها و روشن گریها از دامنه آنها کاست و به خودکامگیها و ستمها مهار زد و کم کم زمینه را برای باید و نبایدهای شرعی و نقش آفرینی فقیهان پرهیزگار, عادل و زمان آشنا آماده ساخت و به هدف والای پیامبران که همانا ریشه کن ساختن ستم و گسستن زنجیرها از پای مردمان بود,42 جامه عمل پوشاند. امّا این حرکت را نمی توان با روشنفکران لائیک و غرب زده که به هیچ یک از ارزشها و سنتها و آیینهای اسلامی باور ندارند و هدف اصلی و غایی آنان از میان برداشتن اسلام است, به انجام رساند. از این روی, از هم گسستن نظام پادشاهی و برپا کردن نظام مشروطه دفع افسد به فاسد نیست, بلکه دفع فاسد به افسد است; چرا که مشروطه از جاده اصلی خود, همانا هدفی را که عالمان دین در پی آن بودند, به پا داشتن ارزشها و سنتهای دینی, برچیدن ستم و تبه کاری و به عرصه وارد کردنِ عدل و داد, فرسنگها دور افتاده و این دورافتادگی و جدایی چنان ژرف است که به هیچ روی, نمی توان با حکومت پادشاهی استبدادی سنجید. زیرا حکومت پادشاهی را شاید بشود مهار زد و از دایره و عرصه ویران گری اش کاست; اما نظام مشروطه به چاه ویل سکولار فرو افتاده را نمی توان مهار زد و از لجام گسیختگی آن جلو گرفت و ارزشها, سنتها و باورها را از زیر گامهای آن رهاند. پس برداشتن پادشاهی و گذاردن مشروطه به جای آن دفع افسد به فاسد نیست, بلکه دفع فاسد به افسد و از چاله به درآمدن و به چاه در افتادن است.
شیخ شهید بر این باور بود که نمی توان با مشروطه ای که بنیادها, ریشه ها و پی های اسلام را نشانه رفته و لجام گسیخته در پی نابودی آنهاست, همراه شد و آن را بر نظامی که در پی نابود کردن اسلام نیست و به خاطر ساختاری که دارد از عهده این کار نیز برنمی آید و از دیگرسوی, می شود از دامنه ویران گری آن کاست, چون ریشه در همین سرزمین دارد, به اصلاح آن برخاست, برتری داد.
بنابراین, در بررسی و نقد فکر و اندیشه عالمان بزرگ روزگار مشروطه, هماره باید این اصل را فرا راه و سرلوحه کار قرار داد که هیچ یک از آنان, هیچ گاه با ستم پیشگان و قاجاریان درنده خوی, همراه و همگام نبوده است. این آسان ترین راه, بی دغدغه ترین کار و ناعادلانه ترین داوری است که عالمان مشروطه را به دو دسته دسته بندی کنیم: مشروطه خواهان و استبدادیان!
باید دقیق نگریست و همه سویه به بررسی برخاست و همه زوایای قضیه را کاوید, تا به نتیجه درست و داوری عادلانه دست یافت. نه مشروطه خواهان و عالمان آزادی خواه را با مشروطه گردانان دل در گرو بیگانه, همراه و همگام و دارای یک هدف و یک افق دید دانست و نه مشروعه خواهان را هوادار استبداد نامید.
آنان در پی راهی بوده اند که با کم ترین آسیبها و ویران گریها, عرصه را بر ستم کاریها تنگ کنند و قاجاریان را از تاخت و تاز بازدارند و اگر ممکن شد, واژگون سازند. حال اگر در این گیرودار و در این کشمکش, به این نتیجه برسند: این حرکت و تلاش آنان, سبب خواهد گردید, نظام لائیک روی کار بیاید, نظامی که نه تنها هیچ پایه و اساسی از دین به جای نخواهد گذارد, که ستم بر بندگان خدا را برنامه ریزی شده, چند چندان روا خواهد داشت; روشن است که از همراهی و همگامی بازخواهند ایستاد و در راه سرنگونی رژیم پادشاهی, پیشگام نخواهند شد.
شیخ شهید و هم اندیشان او, از نخستین کسانی بودند که به این نتیجه رسیدند و دیگر عالمانِ عرصه دار مشروطیت, سپسها دریافتند که مشروطه به سوی باتلاق و خلاف جریانی که آنان می خواستند در حرکت است. از این روی, سعی کردند از آن کناره بجویند.
که هم بر آن فرو روی مشروطه در باتلاق سکولاریزم و میدان دادنِ به بیگانگان و آماده کردنِ زمینه برای دست اندازیهای انگلیس و از میان برداشتن روحانیان و عالمان تیزنگر و بیدار, گواه ها و دلیلهای بسیار در دسترس است و هم برای دریغ عالمان از آن همه تلاش و این نتیجه و دل نگرانی برای سرانجام کارها.
آنان اسلام را می خواستند که عرصه دار باشد, عالمان دینی را که بر اریکه فراز روند و به ارشاد مردمان بپردازند, آسایش مردم و برچیده شدن استبداد و کوتاه شدنِ دست استبدادیان و… امّا نظام مشروطه, نه تنها این انتظارها و ده ها خواست دیگرِ عالمان مشروطه خواه را برنیاورد43 که گرفتاریها و نابسامانیها و ناهنجاریهای جدیدی پدید آورد و مردم را در باتلاقی سخت دهشتناک تر از پیش فرو برد. عالمان از شیوه کار مجلس, آزادی مهار گسیخته مطبوعات, نظارت نداشتن آگاهان و دانایان دین بر نشر گزاره های مذهبی, لامذهب بودن شخصیتهای سیاسی, مالیاتهای سنگین, آزاد نکردن زندانیان سیاسی و… سخت ناخشنود بودند که در نامه آخوند خراسانی و مازندرانی به ناصرالملک بازتاب یافته است.44
در بخشی از این نامه, به کسانی که در سلک مشروطه خواهان درآمده و دل در گرو بیگانگان دارند, هشدار داده شده است:
(قبل از آن که تکلیف… درباره آنها طور دیگری اقتضا کند, به سمت معشوق خود (پاریس) رهسپار و خود و ملت را آسوده و این مملکت ایران را به غم خوارانش… واگذارید.)45
از جمله کسانی که تلاش گسترده ای را, در نهان و آشکار, علیه سرچشمه های دینی مشروطه پی گرفت و با قانونها و آیینهای اسلامی در مجلس درافتاد و به مبارزه با هدفها و آرمانهای عالمان دین و مردم برخاست, تقی زاده بود. سید حسن تقی زاده, با تشکیل حزب دموکرات, به کارهای پلیدی در مجلس دست زد که خشم عالمان بزرگ مشروطه خواه: آخوند و مازندرانی را برانگیخت و آنان در نامه ای به نیابت سلطنت, حجج اسلام, مجلس ملّی, کابینه وزارت و سرداران نوشتند:
(چون ضدیت مسلک سید حسن تقی زاده, که جداً تعقیب نموده است, با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسده اش, علناً, پرده برداشته است; لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است…)46
تقی زاده, تنها نبود. او با هم اندیشانش, یک جریان ویران گری را تشکیل می دادند که به گونه بسیار پیچیده و سازمان یافته به رهبری قدرتهای بیگانه و لژهای فراماسونری, از درون در کار بودند که مشروطه را به سود قدرتهای بزرگ, بویژه انگلیس, از مدار خارج کنند و اسلام و عالمان دینی را که نقش کلیدی و اصلی در پیروزی آن و راندن استبدادیان داشتند, از گردونه خارج سازند.
عبدالله مازندرانی, در پاسخ به استفتای تاجر تبریزی درباره تلگراف یاد شده که آیا مراد تکفیر تقی زاده بوده, یا خیر, نکته هایی را یادآور می شود که بیان گر فاصله گرفتن مشروطه از هدفها و آرمانهای عالمان دین است:
(اول این که در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قویم مشروطیت, یک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر, داخل و با ما مساعد بودند. ماها, به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب, سد ابواب تعمدی و فعال مایشاء و حاکم ما یرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض و اموال مسلمین و اجراء احکام مذهبیه و حفظ نوامیس دینیه و آنها به اغراض فاسده دیگر و… بعض مقدسین خالی الغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد فساد در مشروطه خواهان و از روی عدم تمیز این دو امر از همدیگر, به وادی مخالفت افتادند. علی کل حال, مادامی که اداره استبدادیه سابقه, طرف بود, این اختلاف مقصد بروزی نداشت. پس از انهدام آن اداره ملعونه, تباین مقصد علنی شد. ماها, ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی که ابدالدهر خلل ناپذیر است, استوار داریم. آنها در مقام تحصیل مراودات خودشان, به تمام قوا برآمدند. هرچه التماس کردیم که (ان لم یکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد) برای حفظ دنیای خودتان هم اگر واقعاً مشروطه خواه و وطن خواهید, مشروطیت ایران, جز براساس قویم مذهبی ممکن نیست استوار و پایدار بماند, به خرج نرفت.)47
در پایان همین نامه, با درد و دریغ می نویسد:
(باید عوض اشک, خون گریه کنید که این زحمات را برای چه فدا کردیم و آخر کار, به چه نتیجه ضد مقصودی, به واسطه چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم. کشف اللّه هذه الغمة عن اللّه.)48
از آن چه آوردیم روشن شد هر دو گروه, به ولایت فقیه و حکومتی که بر شالوده ولایت فقیه بنا شود و فقیه عادل و پرهیزگار در مدار حرکت قرار بگیرد, عقیده مند بوده اند; اما در اجرای آن و چگونگی پیاده کردن آن, هر گروهی, راهی را برگزیده است.
مشروطه خواهان, بر این باور بودند که اکنون نمی توان ارکان حکومت را بر شالوده ولایت فقیه قرار داد و حکومت آرمانی شیعه را بنیاد گذارد; از این روی, از روی ناگزیری, نزدیک ترین راه را باید برگزید که همانا, حکومت مشروطه باشد, مشروطه ای که براساس و ارکان مذهب, استوار باشد.
مشروعه خواهان, وقتی می بینند فراماسونها و غرب زدگان بریده از دین و مذهب میدان داری می کنند و با سازمان و سامانی که دارند, تیشه به ریشه ها می زنند و با زیرکی ویژه, دست عالمان را از قانون گذاری کوتاه می کنند و… به این فکر افتادند که با این کشتی درهم شکسته, نمی توان به ساحل رسید و آرمانهای والای شیعی را جامه عمل پوشاند و فقیهان را نقش آفرین در بَست و گشاد کارها و قانون گذاری کرد; از این روی, طرحی درافکندند که به گمان خود, کم زیان تر باشد و آن, کاستن از قدرت مطلقه شاه و در هِرَم قوه مجریه قرار دادن وی, برای اجرای احکام فقیهان بود.
نویسنده کشف المراد من المشروطه و الاستبداد, که از عالمان مشروعه خواه است, در این باره سخنی دارد که شاید زوایای قضیه را بهتر روشن کند:
(… سلطان و کارگزاران او, خود را محکوم به حکم شرع می دانند و واجبات و محرمات را انکار نمی کنند, هرچند در عمل, بسیاری از گناهانِ کوچک و بزرگ را انجام می دهند و لذا فقها, از آنها, به عنوانِ سلطان جائر یاد کرده اند, ولی حکومت مشروطه و کارگزاران او, چنین نیستند, بدونِ توجه به شرع, قانون می گذارند و از مردم می خواهند که از آن قوانین پیروی کنند….
مشروطه, مشتمل بر محرماتی است که بوی کفر از آن استشمام می شود.)49
به باور وی, و دیگر مشروعه خواهان, اگر امر دایر باشد بین حکومت لائیک و حکومت جائر, حکومت جائر, بر لائیک برتری دارد.
مشروطه و اصول آن در نگاه عالمان
مشروعه خواهان, برابر آن چه درباره مشروطه در جریان بود, فکرها و اندیشه هایی که در این جا و در تفسیر و بیان زوایای آن نقل می شد, در نشریه ها, هفته نامه ها و روزنامه ها چاپ می گردید, در جمعهای بزرگ و کوچک, بر زبان روشنفکران جاری و در مجلس, به گونه رسمی بیان می شد, در برابر مشروطه موضع می گرفتند.
اما مشروطه خواهان, بویژه عالمان نجف, با تفسیری که خود از مشروطه ارائه می دادند و داشتند, که همخوانی با اسلام و آموزه های آن داشت, به پشتیبانی از مشروطه و مشروطه خواهان برمی خاستند و تلاش می ورزیدند گروه مخالف را یا با عقیده خود همراه کنند و یا از میدان برانند.
تفسیر عالمان نجف از مشروطه, از آن جا که با آموزه های اسلامی هماهنگی داشت, یا ناسازگاری نداشت, از نظر و نگاه عالمان مشروعه خواه پذیرفته بود; اما روشنفکران مشروطه خواه, به هیچ روی, با تفسیر عالمان از مشروطه, هماهنگ نبودند و نمی توانستند بپذیرند; از این روی, با هماهنگ جلوه دادنِ خود با عالمان مشروطه خواه, به گونه برنامه ریزی شده, کار خود را می کردند و تفسیر خود را از مشروطه ارائه می دادند و در مجلس پی می گرفتند.
رفتار و منشی که روشنفکران غرب زده, با داعیه مشروطه خواهی, در مجلس, در پستها و مقامهای دیگر و مطبوعات داشتند و در عرصه اجتماع از خود بروز می دادند, فاجعه آمیز بود و به هیچ روی با منش و بینش عالمان مشروطه خواه سازگاری نداشت. بی گمان اگر آنان در جریان ریز کارها و رفتارها و چگونگی رویارویی آنان با ارزشها, سنتها و آیینها قرار می گرفتند, اینان را برنمی تابیدند. همان گونه که با سید حسن تقی زاده, چنان خشمگینانه و بی باکانه رویارو شدند و چهره او را برای مردم نمایاندند و از ورود او به مجلس, قدرت مندانه جلوگیری کردند.
مشروعه خواهان, بیش تر به کارکرد مشروطه خواهان وطنیِ دمساز با بیگانه مشکل داشتند و نقد و ایراد و پرخاش آنان, با این گروه بود که همه هستی و سرمایه معنوی و مادی کشور را به ثمن بخس به غرب می فروختند و پرچم و لوای بیگانه را بر بام این سرزمین برمی افراشتند.
شیخ شهید و همراهان و هم اندیشان وی, مجلس موجود و قانونهایی که در مجلس گذرانده می شد, ردّ می کردند و به بوته نقد می گذاردند; اما عالمان مشروطه خواه نجف, بیش تر, به بحثهای نظری می پرداختند. مقوله هایی که آخوند و نائینی از زاویه نظری به آنها می پرداختند و تلاش می ورزیدند با آموزه های اسلامی سازگارشان کنند و بین آنها پیوند برقرار سازند, مورد گفت وگو و چالش عالمان مشروطه خواه نجف و مشروعه خواه نبود.
از باب نمونه, اگر نائینی و آخوند از مشروطه و ارکان آن: شورا, قانون اساسی, آزادی, مساوات سخن می گویند و آنها را برابر آموزه های اسلام بیان و تفسیر می کنند و برای مردم می نمایانند, از نگاه و چشم انداز مشروعه خواهان نادرست و ناپذیرفته نیست و با چنین مشروطه ای هیچ گونه ناسازگاری ندارند و ناسازگاری آنان با مشروطه ای است که روشنفکران وابسته و فراماسون از آن سخن می گویند.
در برابر این جریان شیخ شهید می گفت:
(دین اسلام, اکمل ادیان و اتم شرایع است. این دین, دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا چه اتفاق افتاده است که امروز, باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید.)50
و یا می گفت:
(می خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند.)51
شیخ شهید درست می اندیشید, روشنفکران غرب زده که در پستهای کلیدی مشروطیت نقش آفرینی می کردند و در مجلس نقش پر رنگی داشتند, از اسلام الهام نمی گرفتند و از عالمان مشروطه خواه و ارزش گرای نجف حرف شنوی نداشتند, رو به سوی غرب داشتند و آن چه از آن سوی می آمد, سرلوحه کار خویش قرار می دادند. عدل, شورا, آزادی و مساواتی را که آنان می گفتند, باید زمینه طرح و اجرا بیابد, نه آن چه که از آموزه های اسلامی و برابر مبانی دینی می شود بیرون کشید. برای روشن شدن زوایای قضیه و جایگاه فکری هریک از جریانها, بهتر است سخنان, تفسیرها و بررسیهای آنها از مشروطه و اصول آن, به بوته بررسی نهاده شود.
الف. مشروطه: بر سر زبانها چنین افتاده که عالمان نجف: آخوند, مازندرانی و نائینی موافق, همراه و هماهنگ با مشروطه بوده اند و شیخ فضل اللّه, مخالف.
حال باید دید, اصل قضیه چه بوده است. آیا این ناسازگاریها, بنیادی بوده, یا خیر؟
بله, اگر عالمان مشروطه خواه نجف, به همان تفسیری که روشنفکران غرب گرا از مشروطه و اصول آن ارائه می داده اند, باور داشته و بر آن پای می فشرده اند, اختلافها بنیادی بوده است.
پس نخست باید دید روشنفکران چه تفسیری از مشروطه و اصول آن داشته اند و عالمان مشروطه خواه چه تفسیری و شیخ در این گیرودار, به چه هدفی قید (مشروعه) را افزوده است.
با درنگ و دقت روی اندیشه ها و آثار نوگرایان غرب گرا, که در بسترسازی نهضت مشروطیت نقش داشته و کتابهای آنان در بین روشنفکران غرب زده دست به دست می گشته, به این نتیجه روشن می رسیم: مشروطه ای که آنان از آن سخن گفته و در گرماگرم نهضت مشروطه از سوی روشنفکران غرب زده مجال طرح یافته, ریشه در بورژوازی غربی داشت.
اندیشه های کسانی چون: میرزا صالح شیرازی, میرزا جعفرخان مشیرالدوله تبریزی, آخوندزاده, طالب اف, یوسف خان مستشارالدوله تبریزی, میرزا ملکم خان ناظم الدوله و… چراغ راه روشنفکران غرب زده مشروطه خواه بوده است.
چراغ راه بودن اندیشه کسانی که بر شمردیم برای روشنفکران مشروطیت, به معنای گام در جای گام آنان نهادن و با چراغ اندیشه آنان حرکت کردن است و آن هم پیروی بی چون و چرا از غرب, بویژه انگلستان در اصول کشورداری و برقراری رژیم مشروطه و حکومت پارلمانی.
طالب اف, شیفته انگلیس است و ملت انگلیس را ملتی سعادت مند, با غیرت و دارای شرف حریّت می داند و پیشگام و پیشاهنگ در بنیان گذاری مشروطه و تشکیل مجلس نمایندگان:
(فضیلت تقدم این بنای مقدس, یعنی مشروطه نمودنِ حقوق سلاطین مستقله, جقه تاج افتخار ملت انگلیس است که اول مجلس مبعوثان را در سال 1295 میلادی تشکیل نموده اند. اگرچه بعد از آن, سلاطین مصر, باز در حصر اقتدار مطلق خود, تشبثات گوناگون زیاد می کردند; اما رسوخ معنی آزادی و پرتو انوار احساس شرف حریت ملت انگلیس را متدرجاً, چنان تربیت نمود که همه موانعِ شدیده را, با غیرت و کفایت و اعتقاد به اتحاد کامل تبعه, کنفس واحد, دفع می نمایند.… چون قوانین اساسی سایر دول, قرنها بعد از انگلیس وضع شده, لهذا قانون انگلیس را مادر قوانین سایرین می نامند. همه این قبیل تألیفات سایر ملل, رنگ و بوی از گل و طراوت و نکهتی از سنبل گلستانِ غیرت انگلستان دارد; اما روح قانون انگلیس, فقط مخصوص ابدان ایشان مانده است.)
و می افزاید:
(… شأن قانون اساسی انگلیس, نه تنها در سبقت اوست, بلکه در روح اوست که در ملل دیگر نباشد. در سایر ملل, آزادی و حفظ حقوق را قانون اساسی وضع و نشر نموده, ولی در انگلیس, قانون اساسی, از میامین احترام حقوق عواید قدیمه ملت تولید شده و استقرار یافته روح طبیعی هر فردِ تبعه انگلیس, مخمر از حیات و احترام حقوق است.)52
از دیگر رهبران فکری روشنفکران مشروطه خواه, میرزا فتحعلی آخوندزاده است; سکولاریست, مخالف سرسخت اسلام و پیامبر گرامی اسلام.
او, با پای بندی به اسلام و قانونها و آیینهای اسلامی, سخت به مبارزه برخاسته بود و تلاش می ورزید با نثر روان, پندارهای سخیف خود را در بین جوانان و فرهیختگان این مرز و بوم بپراکند و آنان را از پرتوگیری از آفتاب رخشان اسلام دور سازد و به بیغوله های تاریک غرب فرو برد.
در نقدی که بر کتاب (یک کلمه) نوشته مستشارالدوله دارد, حکمها, دستورها و آیینهای اسلامی را زیر پتک اندیشه تاریک خود می گیرد و بر نابرابری زن و مرد, مسلمان و غیر مسلمان را در فقه اسلامی به سُخره می گیرد. و به مجازات اسلامی حمله می کند و آنها را با روح یک نظام قانونی و دموکراسی غربی, ناسازگار می داند:
(اگر شریعت, چشمه عدالت است, اصل چهارم را از اصول کونستتسیون, باید مجری بدارد. در این صورت (الزانیة و الزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مأئة جلدة) چه چیز است؟
یک مرد آزاد و یک زن آزاد, که در قید زوجیت نباشد, به رضای طرفین, با یکدیگر مقاربت کرده اند, شریعت چه حق دارد که به هریک از ایشان, صد تازیانه می زند؟ این عمل, مگر منافی امنیت تامه بر نفوس مردم نیست و مخالف عدالت نیست؟)
یا:
(شریعت خودش, در مال عامه مردم, به واسطه وجوب خمس و حج, تصرف را جایز می داند, با وجودی که نفعش, هرگز, به خود ملت عاید نیست, چنانکه نفع زکوات و فطره و صدقه, به خود ملت عاید است; اما در امنیت مال بعض افراد مردم, قانونِ السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما را مجری می دارد وآنگهی در جزای سرقت ربع دینار. معلوم است که سارق از عجز خود به کسب معاش, مرتکب سرقت می شود; وقتی که دستش بریده شود, آشکار است که به کسب معاش, عاجزتر خواهد شد. در آن وقت, یا باید دوباره مرتکب سرقت شود, یا از گرسنگی بمیرد.)53
روشن است مشروطه خواهانی که از چنین کسانی پیروی می کردند و گام در جای گام آنان می گذاردند و سخنان سست و بی پایه آنان را وامی گفتند و در این محفل و آن محفل بازتاب می دادند, دل در گرو مشروطه ای داشتند که آنان سنگش را بر سینه می زدند; مشروطه بورژوازی غربی; مشروطه ای که با اسلام جدایی و ناسانی ژرف داشت:
(آخوندزاده, اصول مشروطه غربی را کاملاً به شیوه بورژوازی غربی تفسیر کرد و بالاتر از همه, بسیار جسورانه و با صراحتی کامل, موارد تضاد و تناقض مشروطه غربی و اسلام را اعلام داشت و تأکید کرد که این دو عنصر, باید از هم جدا باشند.)54
شیخ شهید وقتی دید روشنفکران مشروطه خواه, نه به سوی نجف و دیدگاه های عالمان دین, که روی به سوی غرب, پارلمانهای غربی و روشنفکرانی دارند که به دین و آیین و هویت اسلامی و شرقی خود پشت کرده و با تمام توان تلاش می کنند, با نادیده گرفتن فرهنگ و هویت خود, پرچم غرب را در این سرزمین برافرازند, پرسشی را هوشیارانه به میان آورد و در برابر روشنفکران قرار داد, تا راه ها را بازشناساند و آن این که:
(…از آن جا که لفظ مشروطه, تا به حال در این مملکت, مستعمل نبوده است, فعلاً که این لفظ دایر است, چون مردم این قسمت به استعمال آن مأنوس نیستند, هرکس این لفظ را طوری معنی می کند و مقصود از این کلمه را به وجهی بیان می نماید. خاصه که این کلمه در اغلب السنه, به لفظ حریت و آزادی تعریف می شود و بعضی نادانان به اذهان مردم, چنین القاء می کنند که مراد به حریت و آزادی, حریّت مطلقه است و این طور می فهمانند که مجلس مقدّس, در تمام امور مردم دخالت می کند و حتی امور شرعیه را تحت مشورت گذارده و اهل مجلس, قول خود را در آن مدخلیت می دهند و این القاءات, کم کم, موجب وحشت بعضی از قلوب شده و پاره ای متحیّرند. محض اطمینان و رفع وحشت, این دو سؤالی که ذیلاً عرض می شود, جواب داده شود:
اولاً, معنی مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس, تا کجاست و قوانین مقرره در مجلس, می تواند مخالف با قواعد شرعیه باشد, یا خیر؟ ثانیاً, مراد از حریّت و آزادی چیست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حریّت دارند؟)55
روشنفکران, پاسخ درخور و روشنی ندادند و برای این که به هدفها و برنامه های خود دست یابند و از نیروی دگرگون آفرین عالمان دین و مردم علاقه مند و وفادار به ارزشها و سنتهای دینی و مخالف با استبداد و رژیم کهنه و پوسیده قاجاری, بهره کافی و وافی را ببرند و کم کم زمینه را برای دگرگونیهایی که خود و اربابان شان می خواستند, آماده سازند, خود را وفادار به عالمان دین نمایاندند و پیرو شریعت.
شیخ شهید, از ریشه قضیه به خوبی آگاهی داشت. او, با این که اصل پیشنهادی خود را: (نظارت پنج تن از مجتهدان بر قانونهایی که در مجلس گذرانده می شود) برخلاف مخالفتها و سنگ اندازیهای نمایندگان تبریز, بویژه تقی زاده به تصویب رساند, با توجه به شناختی که از نمایندگان سکولار تمام عیار و ناآگاهی و خواب آلودگی شماری دیگر داشت, به این نتیجه رسید این مجلس و این دم و دستگاه مشروطه, نه تنها نمی تواند خواست عالمان دین و خواست مشروع مردم را برآورد که تلاش خواهد کرد با گنجانیدن قانونهایی, قانون اساسی مشروطه را از دایره شرع خارج و با چهارچوب دموکراسی و مشروطه غربی هماهنگ سازد:
(سهمی که روحانیان در پیشرفت آزادی داشتند, موجب شد که چند اصل قانون اساسی به دلخواه این طبقه, که همه در آزادی خواهی به یک اندیشه نبودند, تنظیم شود. اما نویسندگان قانون اساسی با چنان مهارتی این اصول را تنظیم کرده اند که به اساس دموکراسی لطمه ای نمی زند.)56
(به موجب قانون اساسی ایران, با آن که ظاهراً دین رسمی برای کشور تعیین شده, از سایر مواد چنین استنباط می شود که نظام ایران به حفظ بی طرفی در امر مذهب, باید متمایل باشد.
به موجب اصل هشتم متمم قانون اساسی: (اهالی مملکت ایران, در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود.) با توجه به این که در این جمله, دولت, به معنای حکومت و قانون دولتی به معنای مقررات وضع شده از طرف دولت است, مفهوم این اصل آن است اهالی مملکت ایران, از هر دین و مذهب, در برابر قانون اساسی و سایر قوانین, دارای حقوقِ برابرند.
به این ترتیب, واضعان قانون اساسی, با مهارت تمام, مفهوم دموکراسی بودنِ قانون را حفظ کرده, اعلام داشته اند که در ایران, یک فرد مسیحی, کلیمی, زرتشتی… همان قدر حق دارد که یک نفر مسلمان.)57
(قبل از انقلاب مشروطیت, قضاوت به عهده علمای دینی بود; هرچند که در بعضی از امور مهم, حکام حق قضاوت را برای خود محفوظ داشته بودند. در بسیاری از امور جزایی و حقوقی, علمای دینی, بین مردم حکم می کردند و حکم آنها, از نظر دینی, قطعی بود. پس از انقلاب مشروطیت و اعلام حکومت قانون, این وضع می بایست تغییر کند. اشکالهایی که یاد کردیم, مانع از این بود که با صراحت کامل, حق قضاوت را یک باره از روحانیان بگیرند. با این همه, قانون در این باره, طوری تنظیم شده که معناً حق قضاوت از آنان سلب شده است.)58
وزیر مختار انگلیس در تهران, درباره اصولی که علیه روحانیان و کوتاه کردن دست آنان از امور قضایی تدوین شده است, می نویسد:
(متمم قانون اساسی, عملاً قدرت پادشاه را بسیار کم می کند, ولی بخشِ به مراتب مهم تر آن, اصولی را تشکیل می دهد که حدود قدرت دادگاه های دادگستری را معین می سازد; اصل71 و اصول بعدی آن را می توان بویژه در این مورد یاد کرد. اگرچه واژه های این اصول, از روی عمد, به شیوه ای مبهم به کار برده شده, ولی اگر به مرحله اجرا درآید, ضربت سختی به قدرت قضائی علما وارد خواهد آورد. (دیوان عدالت عظمی و محاکم عدلیه, مرجع رسمی تظلمات عمومی هستند)… به نظر می رسد که داوران شرعی, مجبور خواهند شد که دعاوی خود را به محاکم دادگستری ببرند, نه, بنا به رسمی که تاکنون متداول بوده, به دادگاه های غیر رسمی که در خانه های آنان و یا جاهای دیگر, به صورت خصوصی تشکیل می شده است.
اصل 86 که به شیوه ای مبهم نیز تنظیم شده, به نظر می رسد که حقِّ درخواست تجدیدنظر بر ضد آراء هر دادگاه عرفی, یا شرعی را به (محکمه استیناف) می دهد و این محکمه هم, به ترتیبی که در قوانین عدلیه, یعنی یک قدرت عرفی غیر شرعی, معین شده است, بنیان می گردد. اگر این تفسیر درست باشد, مسلم است که مؤثرترین مانع و محدودیت را در برابر قدرت و اختیارهای روحانیان در زمینه داوریهای شان قرار داده اند.
این قانون, پر از نکات مهم است; ولی بسیاری از اصول آن, به شیوه ای چنان فنی و در پیوند با جنبش نوگرایانه تنظیم شده است که بدون آگاهی کامل پیرامون این مسائل, نمی توان معنی آن را به آسانی دریافت.)59
اینها و ده ها نمونه و شاهد دیگر, به روشنی هدف مشروطه خواهان روشنفکر و سکولار را روشن می کند و به درستی می فهماند آنان, با دسیسه و ترفند و خود را هوادار و سر به فرمان عالمان مشروطه خواه نمایاندن, در پی پدید آوردن حکومت غیر شرعی و براساس دموکراسی غربی و آزاد از نفوذ شرع و روحانیان پای بند به معیارها, ترازها و ارزشهای اسلامی بوده اند.
از این روی شیخ شهید, به روشنگری می پردازد, پرده ها را کنار می زند, چهره های پر ترفند و دسیسه باز را به مردم می شناساند و هشیارانه به مردم می گوید:
(برادر عزیز! بدان که حقیقت مشروطه ای که اینان می گویند, عبارت از آن است که قوانینی مستقلاً, مطابق آرای اکثریت بنویسند. به عقول ناقصه خودشان و بدون ملاحظه موافقت آن با شرع اطهر. بلکه هرچه به نظر آنها نیکو و مستحسن آمد, آن را قانون مملکتی قرار بدهند… سوای این, هرچه به تو گفته اند, کذب محض است. در اساسیه قانون اساسی, محض تدلیس و از باب لابدی نوشتند که باید موادش مطابق شرع باشد. ولی باز در همان نوشتند که: تمام مواد قانونیه, قابل تغییر است و از جمله مواد, مادّه موافق شرع بودن اوست و او را استثنا نکرده اند. و به حکم این ماده, آن هم تغییر داده می شود, به قوه جبریه قانون مشروطه مطلقه و حالا هم, محض بستن دهان من و تو, اسم شرع را به زبان می رانند و لذا عملِ شان, تماماً, برخلاف و فاسد بود, چنان که مشاهده کردید…)60
حال ببینیم عالمان مشروطه خواه, که این روشنفکران, سنگ آنان را به سینه می زدند و خود را همراه و همگام با آنان نشان می دادند,چه برداشتی از مشروطه داشتند و آیا در این برداشت و تفسیر, با روشنفکران هماهنگ و همنوا بودند, یا با عالمان مشروعه خواه. عالمان دین, مشروطه را از باب صفت و قید, برای حکومتی به کار می بردند که قرار بود پا بگیرد و با ویژگیهایی که قانون باز می شناساند, دارای حد, مرز و کرانه باشد.
از نگاه عالمان دین, محدود بودن به قانون در هر کشوری, برابر با باورها, سنتها و ارزشهای مردم آن کشور است. چون ایرانیان مسلمان و شیعه دوازده امامی اند, مشروطه, باید به اسلام, آیینها و آموزه های آن قید زده شود.
آخوند خراسانی و مازندرانی, در اعلامیه ای, به روشنی بر این باور و نگاه, پای می فشرند:
(مشروطیت هر مملکت, عبارت از محدود و مشروطه بودنِ ادارات سلطنتی و دوایر دولتی است به عدم تخطی از حدود و قوانین موضوعه بر طبق مذهب رسمی آن مملکت… و چون مذهب رسمی ایران, دین قویم اسلام و طریقه حقّه اثناعشریه, صلوات اللّه علیهم اجمعین, است, پس حقیقت مشروطیت و آزادی ایران, عبارت است از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه بر احکام خاصه و عامّه مستفاد از مذهب و مبنیه بر اجرای احکام الهیه و حفظ نوامیس شرعیه و ملیّه و منع از منکرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سدّ ارتکاباتِ خودسرانه و صیانت بیضه اسلام و حوزه مسلمین و صرف مالیه مأخوذه از ملت در مصالح نوعیه راجعه, به نظم و حفظ و سدّ ثغور مملکت خواهد بود….)61
در اعلامیه ای دیگر, آن دو, مشروطه را در چهارچوب شریعت می شناسانند.62
دیگر عالمان نیز از مشروطیت چنین تفسیر و بیانی داشته اند.63
عالمان دین, با این تفسیر و نگاه, بین اسلام و مشروطه, هیچ گونه ناسازگاری, ناسانی و ناهمخوانی نمی دیده اند و بنیان گذاری و سامان دهی حکومتی مشروطه, بر شالوده اسلام را روا می انگاشته اند.
از بیانیه ها و اعلامیه های عالمان دین, چه مشروطه خواهان و چه مشروعه خواهان, برنمی آید که در تفسیر مشروطه دو راه را در پیش گرفته و ناسان می اندیشیده اند.
شیخ شهید, آن گاه که دید مجلس بر مدار اندیشه بنیان گذاران نهضت ضد استبدادی و اسلامی مشروطه نمی گردد و راهی را برگزیده که بی گمان به رویارویی با اسلام و باورها و ارزشهای راستین مردم ایران می انجامد, پیشنهاد کرد که قید مشروعه به مشروطه افزوده شود, تا با این قید بشود, نمایندگان را از گذراندن قانونهای ناسازگار با اسلام باز داشت64 و در مجلس نیز, هیأتی از عالمان, بر برابری قانونهای گذرانده شده, با شریعت, نظارت داشته باشند.
گرچه با بیانی که پیش از این گذشت, اگر به پیشنهادهای شیخ هم جامه عمل پوشانده می شد, با قدرتی که روشنفکران سکولار و غرب زده و لژهای فراماسونری در ایران داشتند و بر مجلس چیره شده بودند و موج بسیار قوی که در خارج به آنان یاری می رساند, محال و غیر ممکن بود که با این وابستگان به لژهای فراماسونری که ریشه کن کردنِ اسلام, از برنامه های راهبردی آنان بود, بتوان گامی در راه اصلاح امور برداشت و قانونها و آیینهای اسلامی را پیاده کرد و پاس داشت, مگر این که در گام نخست, دست این رهزنان فکر و اندیشه و تباه گران حرث و نسل کوتاه می شد, خودیها روی کار می آمدند و غیر خودیها واپس رانده می شدند.
با این که عالمان مشروطه خواه و مشروعه خواه, از نظر فکری به هم بسیار نزدیک بودند و روشنفکران سکولار و لائیک, هیچ گونه هماهنگی فکری در مشروطه و اصول آن, با هیچ یک از دو گروه نداشتند, برای این که بتوانند در تاریکی اختلاف و دوگانگی, به هدفهای خود برسند, با آتش بیاری و معرکه گردانی جاسوسان انگلیسی و لژهای فراماسونری, با دسیسه و دستان, شایعه, بزرگ نمایی اختلافِ سلیقه ها, بد جلوه دادن رفتار, منش, بینش, اندیشه و دیدگاه عالم مشروعه خواه در نزد عالم مشروطه خواه و به عکس, این دو گروه را رویاروی هم قرار دادند و خود را با یکی از آن دو گروه هماهنگ, هم فکر و همراه نمایاندند و با تکیه بر قدرت, نیرو و نفوذ آنان, بسیاری از عالمان مبارز, بیدار, آگاه و تلاش گر در راه نهضت را, که در داخل کشور بودند و از ریز جریانها آگاهی داشتند, کسان را می شناختند, در برابر جریان پلید و آلوده استعماری رخنه کرده در بدنه نهضت می ایستادند و دست آنان را رومی کردند, با ترور شخصیتی و فیزیکی از صحنه خارج ساختند و خود صحنه گردان شدند و پس از مدتی کوتاه, گروه مشروطه خواه را, یکی پس از دیگری, زمین گیر کردند و از میدان داری, نقش آفرینی و هدایت گری باز داشتند و سخن و کلام شان را بی اثر ساختند.
تیرهای زهرآگینی که به سوی عالمان دین پرتاب کردند و سینه و دل آنان را نشانه رفتند, فزون از شمار است و چنان دستان پنهان و آشکار, قلم بمزدان آلوده, فضا را آلودند که کسی را یارای آن نبود از اسلامیت حرکت و نهضت مشروطه به دفاع برخیزد و در برابر گروه تبه کار, در لباس روشنفکری, بایستد.
دستان پلید و آلوده گر, همه چیز را وارونه جلوه می دادند و از هیچ نیرنگ و دغلی فروگذار نبودند و به هیچ اصل و معیار انسانی پای بندی نداشتند و از هر اهرمی استفاده می بردند, تا بی دینی و بی هویتی را و فرهنگ آلوده کننده بیگانه را در این سرزمین بپراکنند و زمینه را برای استعمار نوین آماده سازند.
روحانیت در برابر این قوم ویران گر, دژ بود. این دژ باید ویران می شد. از میان برداشتن همه با هم ممکن نبود, باید پس از برهم زدن جمع آنان, به سراغ تک تک آنان رفت. از شیخ فضل الله, سخنانی را بر سر زبانها می اندازند که با باورها و موضع فکری و عقیدتی عالمان مشروعه خواه ناسازگاری دارد.
این حرکت مرموزانه به گونه ای سازمان دهی و برنامه ریزی می شود که تلاشهای خیرخواهانه و اصلاح طلبانه هر دو گروه, ره به جایی نمی برد.
در مَثَل و از باب نمونه, شایع کردند که شیخ عبدالله مازندرانی, از عالمان بزرگ مشروطه خواه نجف, در پاسخ تلگراف میرزا حسن مجتهد تبریزی نوشته است: (مشروطه, مشروعه نمی شود.) این سخن, در حالی این سو و آن سو پراکنده می شود که وی به اسلامی بودن همه قانونها پای می فشرده و اصل نظارت پنج نفر از مجتهدان را بر قانونهایی که از مجلس می گذرد, پذیرفته بوده است.
روشنفکران سکولار تبریز, آن گاه که مجتهد تبریزی را سدّ راه خود می بینند و نقشه های خود را نقش بر آب, به این دسیسه روی می آورند که هم تاییدی باشد از یکی از برجستگان حوزه نجف برای کارهای خودشان و هم دژی را که در برابر خلاف کاریهای آنان قد افراشته است, درهم کوبیده شود و هم پراکندگی و دو دستگی بین عالمان دین, پدید آید و شتاب بیش تری بگیرد.
روشنفکران لائیک, چون جایگاهی در بین مردم نداشتند, اگر اندیشه و فکرشان آفتابی می شد, بی گمان دست رد به سینه شان زده می شد, ناگزیر می باید در سایه حرکت می کردند و از تاریکی تیرهای خود را به سوی هدف پرتاب می کردند.
با این که به قول کسروی65 و نشانه ها و قرینه های روشن چنین تلگرافی از سوی مازندرانی وجود نداشته است, امّا این همه هیاهو راه می اندازند. چون می دانند اگر از دَرِ شفاف گویی وارد شوند و بگویند ما می گوییم مشروطه نباید مشروعه باشد, و مشروطه باید جدای از دین و حتی رویاروی با دین, راه خود را بپوید, بی گمان, مردم با آنان به رویارویی برمی خیزند و هرگونه میدان و عرصه عمل را از آنان می گیرند.
و یا نوشتند و نشر دادند مراد شیخ فضل الله از قید مشروعه, شرعی کردن همه زوایای حکومت, از جمله سلطنت است. از این روی در پاسخ وی گفته اند: مشروطه مشروعه نمی شود.66 ولی با تفسیری که از مشروعه ارائه دادیم, روشن شد که مراد شیخ فضل الله و هم فکران وی از مشروعه, به هیچ روی, این نبود که اجزای حکومت, از جمله سلطنت را مشروع سازند, بلکه مراد آنان این بود که حکومت مشروطه در چهارچوب شرع حرکت کند و قانونهایی که در مجلس گذرانده می شود, ناسازگار با شرع نباشد.
شیخ شهید, چون از نزدیک این دسیسه ها را می دید و دسیسه بازان و اهلِ دستان را می دید که شعار مشروطه می دهند و با او به مخالفت برمی خیزند و ادعای پیوند و بستگی با عالمان مشروطه خواه نجف و ایران را دارند, به تکاپو افتاد تا مگر نهضت را از چنگ این اختاپوسها بیرون آورد, توفیق نیافت به رویارویی برخاست و مشروطه ای که زمامش در دست روشنفکران سکولار بود, مشروعه ندانست. وقتی از او پرسیدند چگونه است که عالمان بزرگی چون آخوند خراسانی, میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی, فتوا به مشروطه داده اند, آیا مشروعیت آن را در نظر داشته اند, یا خیر؟ گفت:
(این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمی بینند و نامه ها و تلگرافها که به ایشان می رسد, از طرف مشروطه خواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمی رسانند.)67
در تأیید سخن شیخ شهید, گواه ها و نمونه های بسیار می توان یافت. از باب نمونه, هنگامی که شیخ برای گنجاندن اصلِ نظارت مجتهدان در متمم قانون اساسی تلاش می کرد و به تکاپو برخاسته بود, آخوند بر این باور بود که این اصل در قانون اساسی گنجانده شده است.68
ییا اگر پس از فتح تهران, خبرها دقیق به عالمانِ نجف می رسید و آنان آگاه می شدند که روسها و انگلیسیها, عوامل خود را, که همان نزدیکان محمدعلی شاه و همدستان او بودند, بر کارها و پستهای حساس و به مقام وزارت رژیم مشروطه گمارده اند, بی گمان موضع دیگر می گرفتند.
کسروی درباره وزیران مشروطه, که همان خون ریزان دوره استبداد بودند, می نویسد:
(اگر کسی به فهرست وزیران می نگریست و اندامهای کمیسیون (کمیسیون 25نفره ای که محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد) را می شناخت, می بایستی چندان شادی ننماید; زیرا چنان که پیداست, بسیاری از اینان, از نزدیکان محمدعلی شاه در باغ شاه و از همدستان او بودند و این, درخور هرگونه شگفت است که پس از آن همه خون ریزی, در نخستین گام حکمرانی مشروطه, دست اینان در میان باشد. آیا هوادار اینان که بوده… آیا چگونه مردم این ناروایی را درنمی یافتند؟)69
شیخ شهید, با مشروطه ای که چنین دست آوردی داشت, به مخالفت برخاست, نه با مشروطه ای که عالمان نجف می خواستند و تلاش می کردند در ایران پا بگیرد. برای این موضوع نمونه های بسیار در دست است و از اعلامیه ها و بیانیه های شیخ هم, چنین نکته ای برمی آید, از جمله شیخ, در پاسخ استفتاء شماری از مردم که چرا در ابتدا با مشروطه خواهان هماهنگ و همراه بودید و سپس در صفِ مخالفان درآمدید, می گوید:
(منشأ این فتنه, فِرَق جدیده و طبیعی مشربها بودند که از همسایه ها اکتساب نمودند و به صورت بسیار خوشی, اظهار داشتند که قهراً هرکسی, فریفته این عنوان و طالبِ این مقصد باشد به این سبب که در طلب عدل برآمدند و کلمه طیبه عدل را هرکس اصغاء نمود, بی اختیار در تحصیل آن کوشید و به اندازه وسعت, به بذلِ مال و جان خودداری نکرد. من جمله, خود داعی هم اقدام در این امر نموده و متحمل زحمات سفر و حضر شدم و اسباب هم مساعدت نمود. وقتی که شروع به اجراء این مقصد شد, دیدم دسته ای از مردم که همه وقت مرمی [شناخته شده] به بعضی از انحراف بودند, وارد بر کار شدند. کم کم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد…)70
ب. مجلس شورا: از جمله اصول مشروطه, داشتن مجلس شورا بود. مجلسی که نمایندگان مردم گرد آیند و به قانون گذاری, نظارت بر اجرای قانون و رفتار کارگزاران دولتی بپردازند.
شماری پنداشته اند یکی از سرچشمه های اختلاف و دوگانگی بین عالمان, بنیان گذاری مجلس شورای ملی بوده است که مشروطه خواهان آن را رکن اساسی مشروطیت می دانسته و با آن موافق بوده و مشروعه خواهان با آن به مخالفت برخاسته اند:
(مسأله بنیان گذاری یک پارلمان و برقراری یک انتخابِ همگانی برای برگزیدن نمایندگان آن از سوی مردم عادی, یکی از مواردی بود که مخالفت سخت علماء مخالف مشروطه را برانگیخت. شیخ فضل الله, با برقراری یک پارلمان, سخت مخالفت ورزیده بود.)71
شیخ فضل الله زیر پتک بی حرمتیها و بهتانها بود. فراماسونرها و انگلیسها, می دانستند اگر دروغ و بهتان را بر او آوار نکنند و او مجال یابد سخن خویش را به یکایک مردم برساند, نقشه شان نقشِ بر آب می شود و چهره پر از مکر و فریب و نیرنگ شان از پرده برون می افتد و رسوای خاص و عام می شوند. از این روی, باید چنان بنمایانند که او با پیشرفت, آبادانی کشور و گام گذاردن مردم در وادیهای نو, ناسازگار است و می خواهد که کشور در همان باتلاق کهنگی و فرسودگی و حرمان بماند; از این روی با مجلس شورای ملی که نهادی است جدید و نُمادی از نوگرایی و بیرون شدن از بیغوله استبداد, مخالف است.
سخنان روشنگر او, با همه بُرّایی و رسایی که داشت, یارای آن را نداشت که فضای مه آلود و آلوده را بشکافد که دروغزنان و رهزنان فکر و اندیشه, وارونه اش می نمودند و به هاضمه ملتِ در غوغا گرفتار آمده فرو می کردند. از این روی آن مظلوم, دردمندانه می گوید:
(ای مردم, شما را به این قرآن حوالت می کنم, زنهار اگر خواستید عبارات و بیانات مرا در جایی اظهار دارید, دروغ نگویید, تهمت به من نزنید; زیرا دروغ گو, خاصه کسی که تهمت دروغ به کسی بندد, دشمن خدا و رسول خدا خواهد بود. عیناً, بیانات مرا هر کجا خواستید, به همه کس, بی کم و زیاد, به او بگویید. از افترا و دروغ, بپرهیزید.)72
امّا نه مردم عادی کوچه و بازار, که دغل مردمان و جیره خواران فرومایه و پلید, که دروغ را سرمایه زندگی خود ساخته بودند, این جا و آن جا, با هدایت سفارتخانه های خارجی, بویژه انگلیس, به شیخ بهتان می زدند و از جمله, برای هرچه بیش تر هرزه درایی علیه او, او را مخالف مجلس شورای ملّی شناساندند.73
اگرچه مشروعه خواهان, به این بهتان, بسان ده ها بهتان دیگر, پاسخ داده بودند74; امّا در غبار غوغا گم شده بود.
شیخ شهید, در ابتدا, هم در رفتار و هم در گفتار, به گونه ای سیاست خود را سامان داد که با مجلس شورای ملی برخوردی نداشته باشد. با این که نماینده مجلس نبود, اما به خواست آقایان بهبهانی و طباطبایی و شماری از مجلسیان, در مجلس شرکت می کرد.
سید حسن تقی زاده در این باره می گوید:
(تکیه گاه مجلس و مایه قدرت و قوت آن, علمای بزرگ تهران بود, که در رأس آنها, آقا سید عبدالله بهبهانی و آقا سید محمد طباطبایی و حاج شیخ فضل الله نوری بودند.)75
وی و هم فکرانش, بارها در سخنرانیها و اعلامیه های خود, هم داستانی و هم رأی خود را با بنیان گذاری مجلس و توانا و نیرومندسازی آن, اعلام داشته اند; از جمله در بیانیه ای یادآور می شوند:
(به عموم اهل اسلام اعلام می دارد که امروز, مجلس شورای ملی, منکر ندارد, نه از سلسله مجتهدین و نه از سایر طبقات. این که از باب حسد, اصحاب غرض می گویند و می نویسند و منتشر می کنند که شیخ فضل الله, منکر مجلس شورای ملی می باشد, دروغ است….)76
خود وی در یکی از سخنرانیها می گوید:
(یا ایها الناس! من به هیچ وجه, منکر مجلس شورای ملی نیستم; بلکه مدخلیت خود را در این اساس, بیش از همه کس می دانم: زیرا که علمای بزرگ, که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند, هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین, من همراه کردم. از خود آن آقایان عظام, می توانید این مطلب را جویا شوید.
الآن هم, من همان هستم که بودم. تغییری در مقصد و تجددی در رأی من به هم نرسیده است.
صریحاً می گویم, همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان, مجلسی می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن, و برخلاف شریعت محمدی(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذارد. من هم چنین مجلسی می خواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف میانه ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیف هستند; چه بابیه مزدکی مذهب و چه طبیعیه فرنگی مشرب. طرف من و کافه مسلمین اینها واقع شده اند و شب و روز در تلاش و تک و دو هستند که بر مسلمانها این فقره را مشتبه کنند و نگذارند که مردم ملتفت و متنبه شوند که من و آنها, همگی, هم رأی و همراه هستیم و اختلافی نداریم.)77
از این سخنرانی روشن می شود که شیخ در حصار و دربندانِ روشنفکران مشروطه خواه بوده است و نمی گذاشته اند سخن او, روشنگریهای او که از پایگاه هشیارانه ای سرچشمه می گرفته, به بیرون راه یابد و مردم را از چند و چون کارها, برنامه ها بیاگاهاند.
آنان, با نام آزادی اندیشه, به اندیشه های بیمار, میدان می دادند و اندیشه های سالم, بیدارگر و عزت آفرین را از میدان خارج می ساختند و راه هرگونه اثرگذاری را بر آنها می بستند و با هیاهو, دروغ, شایعه پراکنی, جنجال آفرینی و… آنها را از جلوه می انداختند.
شیخ شهید, دربند غوغاییان و هیاهوگرانِ به ظاهر اهل قلم و اندیشه و اما در نهان اهل خنجر و دشنه, گرفتار بود. اینان, تا هرکجا که قلم و هرزه درایی کاربرد داشت, از دشنه و خنجر بهره نمی بردند; اما همین که برای از میدان به در بردنِ آگاهان و هشیار مردان بیان و قلم شان بُرّایی لازم را نداشت, از خنجرهای آبدیده بهره می گرفتند. با شیخ شهید, همین رفتار را داشتند. آنان, با این که خود از مرداب استبداد, روییده بودند و بسیاری از آنان با استبدادیان دمخور و هم پیاله بودند که در هنگام به دار کشیدن شیخ و پس از آن, به خوبی و روشنی این هم پیالگی از پرده برون افتاد, اما بی شرمانه, شیخ را طرفدار استبداد و مخالف مجلس شورای ملی قلمداد کردند و مردم را با این دروغها, شایعه ها و بهتانها علیه او می شورانیدند.
شیخ می گفت: نمایندگان مجلس, باید شایسته و صالح باشند و مجلس در چهارچوب اسلام حرکت کند.
در دیدار با طباطبایی و بهبهانی می گوید:
(از تمام صفات او که صرف نظر کنیم, لااقل باید مسلمان و طریقه جعفری را دارا باشد, از خدا بترسد, دین به دنیا نفروشد, برای اجانب کار نکند)78
این دو نکته: مجلس در چهارچوب اسلام حرکت کند و نمایندگان صالح و شایسته باشند, مورد تأیید و تأکید عالمان نجف, که به مشروطه خواهی شهرت یافته بودند, نیز بود و میرزای نائینی بارها از آن سخن میان آورده. 79
این که شیخ پیشنهاد کرد: هیأتی از فقیهان باید قانونهای مجلس را با شرع برابرسازی کند, در نزد عالمان بزرگ نجف, پذیرفته شد و در اعلامیه ها و بیانیه های خود, از آن پشتیبانی کردند و قانون گذاری مجلس را در صورتی شرعی دانستند که زیرنظر فقیهان و پس از تصویب آنان باشد. از این روی, شماری بر نائینی خرده گرفته و گفته اند:
(نائینی قانونی را می خواهد که انقلاب کبیر فرانسه در نابودی و انهدام آن می کوشید.)80
مورد دیگری که هم فکری و هم رأی شیخ شهید را با عالمان مشروطه خواه نجف به درستی جلوه گر می سازد, تلگراف عالمان نجف در پشتیبانی از مجلس شورای ملی و مخالفت با مخالفان آن است که در روزنامه شیخ, بازتاب می یابد:
(مجلس محترم شورای ملّی, رفع اللّه قواعده, تلگراف موحش انجمن شریف واصل و از مخالفتِ مخالفین با مجلس محترم ملی, خاطر قاطبه اهل اسلام ملول گشته, عموم اهل علم و کافه ممتحنین شریعت مطهره حضرت ختمی مرتبت, صلی الله علیه وآله وسلم, اعلام می دارد که خداوند متعال, گواه است ما با بعدِ دار, غرض جز تقویت اسلام و حفظ دماء مسلمین و اصلاح امور عامه نداریم. علی هذا, مجلسی که تأسیس آن برای رفع ظلم و اغاثه مظلوم و اعانت ملهوف و امر به معروف و نهی از منکر و تقویت ملت و دولت و ترفیه حالِ رعیت و حفظِ بیضه اسلام است, قطعاً, عقلاً و شرعاً و عرفاً, راجح, بلکه واجب است و مخالف و معاند او, مخالف شرعِ انور و مجادلِ با صاحب شریعت است.)81
شیخ شهید, این موضوع متین و استوار عالمان نجف را می پذیرد و هم رأیی و هم فکری خود را با آنان در این مقوله به روشنی اعلام می دارد. در روزنامه ای که در روزهای بست نشینی از سوی او و مهاجران زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم نشر می یابد, شیخ و مهاجران بر درستی موضع عالمان نجف تأکید می ورزند و دیدگاه خود را هماهنگ با آن اعلام می کنند:
(برادران دینی ما در این تلگراف, تأمل و تفکر بکنند و ببینند که حضرات حجج اسلام مجاورین نجف اشرف, مجلسی را که خواسته اند, به چه صفت و کدام قید و شرط است. حضرات حجج اسلام مهاجرین زاویه مقدسه نیز, همان مجلس را می خواهند که به همین اوصاف و قیود و شرایط آراسته بوده باشد. پس صاحبان این تلگراف شریف, و مهاجرین زاویه مقدسه و مسلمانان ممالک محروسه, تماماً, بر یک قول و یک عقیده و یک رأی هستند و مخالف و معاند ایشان, تبعه باب و فِرَق فرنگی مآب است که می گویند: ما مجلسی می خواهیم که مثل پارلمان آلمان بوده باشد و نظری به تقویت اسلام و حفظ دماء مسلمین و امر به معروف و نهی از منکر و سایر اوصاف و ملاحظاتی که در این تلگراف ماخوذ است, نداشته باشد… پس ما مردم ایران… سوای آن فِرقه, تماماً, متحد هستیم.)82
بله, شیخ فضل الله, با اصل مجلس, که در جامعه دینی خیمه افرازد و از قانونها و آیینهای اسلامی برای اداره درست, دقیق و قانون مندِ جامعه بهره بگیرد, نه تنها ناسازگاری ندارد که آن را برای جلوگیری از بی قانونیها, هرج و مرجها و خودسریها لازم و بایسته می داند.
وی, مجلسی را که تشکیل شده بود و به نام مجلس مشروطه قانون می گذراند و کار می کرد, ناسازگار با دیدگاه ها و هدفهای اسلامی خود و عالمان نجف می دانست;83 نه اصل مجلس قانون گذاری را که ساحَت شیخ از این بهتانها بری است. پس روشن شد این که در روزگار مشروطه و سپسها نوشته و نشر داده اند: شیخ شهید, با مجلس و قانون گذاری سر ناسازگاری داشته, سخنی است سست و بی دلیل.
از همین قماش است این سخن:
(شیخ فضل الله و عبدالنبی نوری نوشتند که: قانون گذاری برخلاف مذهب اسلام است. آنان بدین شیوه استدلال می کردند که اسلام, خود, از حداکثر کمال برخوردار است و نیازی به کامل شدن, به وسیله قوانین نو ندارد.)84
شیخ, خود, بارها به این گونه سخنان پاسخ داده است و با بیان دیدگاه خود در این باره, که پاره ای از آنها را یادآور شدیم, بر سست و بی پایه بودن این گونه سخنان تاکید ورزیده است.
بله, در نگاه شیخ فضل الله, اسلام اجازه نمی دهد, کسانی, بدون در نظر گرفتن معیارهای شرعی, قانون بگذرانند و مسلمانان را وادارند که به آن قانونها تَن در دهند و جامه عمل بپوشانند. قانون باید برابر معیارها و ترازهای شرع, از سوی عالمان و آگاهان به قانونها و آیینهای شرعی و کتاب و سنت, نگاشته شود و برای اجرا عرضه گردد:
(بر فرض, امروز بخواهند قانون بنویسند, باید مطابق بر قرآن و قانون محمد و شریعت احمدی داشته باشد.)85
از این روی, اگر می گوید:
(جعل قانون, کار پیغمبری است و مسلم را حقّ جعل قانون نیست.)86
یا می گوید:
(اعتبار به اکثریت آراء, به مذهب امامیه غلط است قانون نویسی چه معنی دارد. قانون مسلمانان, همان اسلام است.)87
قانون نویسی و جعل قانون در عرض قانونهای الهی است وگرنه, روا خواهد بود. یعنی اگر در چهارچوب معیارها و ترازهای اسلامی, با الهام گیری از قرآن و سنت باشد, همان چیزی که مشروطه مشروعه در پی آن است, روا خواهد بود و هیچ گونه منع و ردعی از نظر شرع نخواهد داشت.
اکثر و اقل, بیش ترین و کم ترین در مذهب جعفری در همین چهارچوب معنی دارد. یعنی هم اکثر در پی آن است که قانون برابر شرع و معیارها و ترازهای اسلامی باشد و هم اقل و گروه کم تر; اما در پاره ای از نکته های جزئی و گزاره هایی با هم اختلاف دارند. در این جا قول اکثر اعتبار دارد. روشن است که اگر رأی اکثر, ناهمگون با شرع, و روح قرآن و سنت باشد, پذیرفته نیست.
حال اگر شیخ شهید, قوه مقننه را بدعت و ضلالت می داند, قوه مقننه ای است که بدون در نظر گرفتن قانونهای الهی, قانون بگذراند.88
شیخ شهید, مجلس موجود را شرعی نمی دانست; زیرا در خط سیر اسلام در حرکت نبود و نمایندگان آن, در پی آن هدفی نبودند که او و عالمان نجف, در راه پیاده کردن آن, تلاش می ورزیدند.
به روشنی می دید زمام مجلس در دست روشنفکران سکولار است. کسانی که هیچ میانه با اسلام و روحانیت و ارزشها و سنتها ندارند و از هویت خود بریده و به عزت و استقلال کشور خویش پشت کرده اند.
نویسنده کشف المراد من المشروطة والاستبداد, که خود از مشروعه طلبان است, می نویسد:
(مجلسی که برای رفع ظلم و ترویج دین و ترقی مملکت و مشروط بر این که مخالفت با شریعت نباشد, انعقاد و همراهی و تقویت او راجح; بلکه لازم است.
اما سخنی که در میانه موجب اختلاف گشته, آن است که بعضی از مجلس طلبها, از علماء و وکلا و رعایا, اعتقادشان این است که این مجلسِ منعقد, همان مجلس مقصود و مطلوب است; اما مهاجرین زاویه و هم کلام آنها از سایرین, اعتقادشان این است که این مجلس موجود, غیر از آن مجلس موعود است; زیرا در این مجلسِ موجود, قید عدم مخالفتِ با قانون شرع, مرقوم و ملحوظ نشده, پس در حقیقت, نزاع در صغری است, نه در کبری. به این بیان که مجلس سابق الذکر, که مخالفت با قانون شرع نباشد, مطلوب و محبوب تامه عامه است, جای سخن نیست; اما این مجلس موجود, آیا همان مجلسِ مذکور است یا نه, مابین آنها محل خلاف گشته [است].)89
ج. قانون اساسی: دستاورد مهم نهضت مشروطیت, قانون اساسی بود که برای نخستین بار در ایران از آن سخن به میان آمد. پیش از آن, خواست پادشاهان, درباریان, کارگزاران, زمین داران بزرگ و بزرگ مالکان, قانون به شمار می رفت. هرج و مرج کامل حاکم بود. خواست مردم, در نهضت مشروطه, تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی بود, تا حد و مرزها روشن شود و اختیار حاکمان و حوزه و قلمرو قدرت آنان به روشنی بیان گردد و در نتیجه, رفتار آنان با مردم, به گونه سامان مند درآید.
در این باره که جهت گیری درونمایه قانون اساسی و شالوده آن چه باشد, در دیدگاه ناسان در آن روزگار در کانون توجّه ها بحثها و گفت وگوها بود. دسته بندیهای سیاسی و کشمکشهای دسته ها و گروه های سیاسی براساس این دو دیدگاه شکل می گرفت.
عالمانِ پیشرو در حرکت و انقلاب مشروطیت, خواستار قانون اساسی بودند که از اسلام و مذهب جعفری سرچشمه و الهام بگیرد و کارهای اساسی جامعه را برابر با فقه جعفری, سامان دهد.
در برابر, روشنفکران سکولار, جز این می اندیشیدند و به گونه پنهان, هدفهای دیگری را دنبال می کردند. الگوی اینان غرب بود و دستور از بیگانه می گرفتند. باید به گونه ای قانون را می نوشتند که دستِ روحانیان ارزش گرا و مخالف سیاستهای راهبردی غرب, از اداره جامعه و نهادهای قانونی و راه گشا, کوتاه می شد. اینان, حساب شده و با برنامه, کسانی را به کارِ نگارش و سامان دهی قانون اساسی گماردند که آن چه را می خواستند و اراده کرده بودند, از قانونهای اساسی کشورهای غربی: انگلیس, بلژیک, فرانسه, آماده سازند. این قانون, در پنجاه و یک اصل, تهیه گردید.
این قانون, کاستیهای بسیار داشت که ناگزیر شدند آن را کامل کنند. در این هنگام نیز, نقش اصلی, با روشنفکران بود. در کامل سازی قانون اساسی, اینان همه کاره بودند.90
پس از این که نگارش آن پایان پذیرفت, مجلس برای جلوگیری از مخالفتهای بنیادین عالمان دین و شورشها و ناسازگاریهای مردم, به ناگزیر, از عالمان و روحانیان خواست, دیدگاه های خود را ارائه دهند. عالمان, ناسازگاری پاره ای از اصلها را با مبانی دینی یادآور شدند. شیخ لایحه درازدامنی در رواج شریعت, نشر داد.91
مجلس شورای ملی, برای اصلاح قانون اساسی, کمیسیونی تشکیل داد. عالمان و از جمله شیخ فضل الله را به این جمع فراخواند.92
شیخ و شماری از عالمان, در جلسه بررسی قانون اساسی شرکت جستند و به بررسی ماده های آن پرداختند و ماده هایی از آن را اصلاح کرده و یا تغییر دادند.
شیخ شهید در نامه ای به فرزندش, از شرکت خود در جلسه اصلاح قانون خبر می دهد و در ضمن نگرانی خود را از تلاشهای کسانی که راه و مقصد دیگری را به جز اسلام دنبال می کنند, ابراز می دارد:
(مجلس فوق العاده منعقد, داعی هم می روم برای اصلاح و مشغول هستم. خدا کند که متخرجین مقصد خود را پیش نبرند.)93
در اصلاح قانون, بین عالمان پیشاهنگ و جلودار مشروطیت, هماهنگی و هم نوایی بود. اما روشنفکران, با اصلاح آن, سخت مخالف بودند.
تقی زاده با قانون اساسی اصلاح شده, به مخالفت برخاست.94
انجمن تبریز, آن را ناسازگار با مشروطیت خواند.95
شیخ فضل الله, وقتی این صف آراییها را دید, احساس نگرانی کرد. برای این که دست روشنفکران سکولار را از قانون گذاریهای دلبخواهی و ناسازگار با معیارها و مبانی شرعی و سازگار با منافع بیگانگان, کوتاه کند و این صف آرایی خطرناک را درهم بشکند, اصل نظارت مجتهدان, یا اصل (طراز) را مطرح و پس از امضای شماری از عالمان: بهبهانی, طباطبایی, صدرالعلماء, سید جمال افجه ای, آقا حسین قمی, آن را به مجلس شورای ملی ارائه کرد.96
نشر این لایحه, سر و صدای زیادی به پا کرد و کسانی را برانگیخت. جامع فراماسونری آدمیت, آن را بر هم زننده اساس مشروطیت و خلاف قانونهای مدنی دانست.97
و هوپر هاریس, هوادار جدّی امپریالیسم آمریکا, در روزهای 16 و17 ژوئن 1911 (ج2, 1329) در برابر کنفرانس انجمن آموزشی ایران و آمریکا در واشنگتن درباره آینده ایران به سخنرانی پرداخت و در آن, به لایحه نظارت, سخت حمله کرد و گفت:
(اصل دوم [متمم] قانون اساسی ایران در نظر آمریکاییان, که مجبور بوده اند از آزادیهایشان, با توجه ویژه ای مراقبت کنند, بسیار زشت جلوه می کند… هیچ چیزی خطرناک تر از برقراری یک هیأت پنج نفری [از علماء] نیست که به جای نمایندگی از سوی مردم و دیوان عالی کشور, از سوی سلسله مراتب روحانیت نمایندگی کرده, درباره قانونی بودن مطالب [و مصوبات مجلس] تصمیم بگیرد. حتی اگر این پنج [مجتهد] خوب و توانا هم باشند, باز هم فشارهایی که از سوی سلسله مراتب [روحانیت] به ایشان که خود بدان سلسله وابسته اند وارد می شود, آن چنان [زیاد] است که آنان واقعاً, باید خیلی نیرومند باشند تا بتوانند در برابر اوامر و خواسته های جامعه روحانیت, مقاومت کنند.)98
هواداران آزادی و مشروطه, خیلی زود آفتابی شدند و چهره واقعی خود را از پس پرده بیرون آوردند و نقاب از چهره افکندند.
اینان, خیلی زود شعارهایی که داده بودند, از یاد بردند و به حریم دیگران دست اندازی کردند و آزادی دیگران را نادیده گرفتند و افزون بر بهتان و افترا به شیخ شهید و هیاهو و جنجال علیه او, به روزنامه صبح صادق که در شماره 48 خود, این لایحه را چاپ کرده بود, یورش بردند و دفتر آن روزنامه را غارت کردند و مسؤول آن را واداشتند که شماره دیگری به نمره 48 نشر دهد و این شماره را به حساب نیاورد.99
سرانجام, لایحه, با پشتکاری و تلاش شیخ و دیگر عالمان و مردم مسلمان, با دگرگونیهایی, به سال 1325, به تصویب رسید. اما از آ ن جا که گردانندگان مجلس و نمایندگانی که دل در گرو غرب داشتند, اجرای آن را برنمی تابیدند, تلاش کردند آن را به گونه ای به بوته فراموشی بسپارند و انگلیسیها را خرسند سازند.100
افزون بر این, با زیرکی ویژه دست به کار شدند و در همان متمم قانون اساسی اصول دیگری را گنجاندند که به روشنی اصلهایی که بیان گر جهت گیری اسلامی قانون بودند, از کارآیی لازم می انداختند.101
جُستارهایی که بیان کردیم, بیان گر پای بندی هر دو گروه مشروطه خواه و مشروعه خواه بر قانون و حاکمیت آن بود و پای فشاری هر دو گروه بر این که قانون در جامعه اسلامی ایران, به جز اسلامی و سرچشمه گرفته از آموزه ها و دستورهای دین نمی تواند باشد.
میرزای نائینی می نویسد:
(در صحت و مشروعیت آن, بعد از اشتمال بر تمام جهات راجعه به تحدید مذکور و استقصاء جمیع مصالح لازمه نوعیه, جز عدم مخالفت فصولش با قوانین شرعیه, شرط دیگری معتبر نخواهد بود.)102
شیخ فضل الله نیز در یکی از لوایح خود می نویسد:
(علیکم بطلب القانون الاساسی الاسلامی. ثم علیکم بطلب القانون الاساسی الاسلامی فانه مصلح لدینکم ودنیاکم.
قوت اسلام در این نظامنامه اسلامی است. رفع گرفتاریهای شما به همین نظامنامه اسلامی است.
ای برادر! نظامنامه, نظامنامه, لکن اسلامی, اسلامی, اسلامی.)103
شیخ شهید, بسیار بر این امر اصرار دارد.104 اگر در جایی قانون گذاری و یا قانون اساسی را بدعت و ناسازگار با اسلام می داند, قانونی است جدای از شرع و این که گروهی گرد آیند و برای مردم قانون بگذرانند و آنان را وادارند که به قانونی که گذرانده اند, عمل کنند.
گذاردن قانون در برابر شریعت, بدعت است. وگرنه شیخ, بارها اعلام داشته, جامعه ناگزیر از قانون است:
(موقوف داشتن بعضی از بدعتها لازم است. اصلاح امور مملکتی, از قبیل مالیه, عدلیه و سایر ادارات لازم است که تماماً محدود شود. ما اگر بخواهیم مملکت را مشروط کنیم و سلطنت مستقله را محدود داریم و حقوق برای دولت و تکلیفی برای وزراء تعیین کنیم, محققاً, قانون اساسی و داخلی و نظامنامه و دستورالعمل می خواهیم.)105
با درنگ و دقت در سخنان هر دو گروه, به روشنی به دست می آید که دو گروه مشروطه خواه و مشروعه خواه, از نظر فکری و مبانی فقهی اختلاف نداشته اند. هر دو گروه در این که باید قانون اساسی برابر معیارها, ترازها و آموزه های اسلامی سامان یابد و ماده ها و اصلهای آن نوشته شود و برای اجرا در دستور کار قرار گیرد, یک سان می اندیشیده اند. این دستهای پلید بوده که در گرماگرم نهضت, به اختلاف و دوگانگی دامن می زده اند. اینان سود خود را در غبارآلود بودن بین دو گروه نقش آفرین و پیشرو, پیشگام و ارزش گرا می دیده اند; از این روی, گروهی را موافق و هماهنگ با قانون و گروهی را ناسازگار و ناهماهنگ با قانون می نمایانده اند. و سپسها و حتی در روزگار ما, شماری از روشنفکران, تاریخ نگاران, نویسندگان, حتی کسانی که در پرونده آنان زشتی و ناراستی دیده نمی شود و سالم می اندیشند, در دام این هیاهو و دروغ گرفتار آمده اند.
د. آزادی: سیاستمداران, تلاش گران در راه قدرت و مقام و قدرتهای بزرگ, برای درهم کوبیدن گروه مخالف خود و بالا بردن گروه موافق خود, از حربه برنده و کاری (مخالف آزادی) بهره برده و می برند.
این ترفند و دستان, تاکنون در گوناگون سرزمینها, از جمله سرزمین ایران, در اوج و گرماگرم حرکتها و جنبشهای ضد سلطه, کارگر افتاده و گروه مخالف سلطه, با این حربه, در انزوای شدید گرفتار آمده و از صحنه خارج شده است.
در عصر مشروطه, فراماسونرها, انگلیسها و روشنفکران وابسته برای از میدان به در بردن کسانی که با سیاستهای آنها هماهنگ نبودند و سلطه انگلستان را نمی پذیرفتند, از این حربه استفاده می کردند و در روزنامه ها و مجله های خود, چهره زشتی از آنان می نمایاندند.
عالمانِ نقش آفرین و پیشرو در نهضت مشروطیت, از آن جا که به اسلام و آموزه های آن و به سنت پیامبر(ص) پای بند بوده اند, به آزادی در چهارچوب شرع و عقل, باور داشته و به پیامدهای آن, پای بندی نشان می داده اند.
عالمان بزرگ نهضت مشروطیت, همه, با پای فشردن بر رهایی ملت از بند استبداد قاجار, و آزاد بودن ملت در همه عرصه های سیاسی, فرهنگی و اجتماعی, برای آزادی, چهارچوب داشتند و بر آن, به سختی پای می فشردند. چهارچوب آنان, شرع و عقل بود.
اما در برابر اینان, گروهی از روشنفکران سکولار, آزادی را بیرون از این چهارچوبها, طرح می کردند; رهایی از دین و اخلاق و معیارها و ترازهای عقلی; به مفهوم غربی و به همان معنایی که در غرب, رایج بود.
شیخ فضل الله, در باب آزادی می گوید:
(مجلس, دارالشورای کبرای اسلامی است و به مساعی مشکوره حجج اسلام و نواب عامه امام(ع) قائم شده… ممکن نیست که آثار پارلمنت پاریس و انگلیس بر آن مترتب گردد و قانون آزادی عقاید و اقلام و تغییر شرایع و احکام, از آن گرفت. و بر افتتاح خمارخانه ها و اشاعه فواحش و کشف مخدرات و اباحه منکرات نائل گردید. هیهات, تضرب بالحدید البارد.)106
و در گفت وگوی با طباطبایی و بهبهانی, از آزادی که روشنفکران اجاقش را افروخته اند, خرده می گیرد و می گوید:
(آیا آزادی برای این است که مطبوعات, درباره امامان معصوم(ع) هرچه می خواهند, بنویسند؟ آیا شما روزنامه نمی خوانید؟)
بنابراین گزارش:
(وی, سپس روزنامه شماره 12 کوکب درّی را, که در آن به ائمه(ع) توهین شده بود, به آقای طباطبایی داد و او, با خواندن مطالب توهین آمیز آن, به گریه افتاد.
شیخ فضل الله گفت: اگر امروز جلو این جراید را نگیریم, مورد خشم خدا و رسولش خواهیم بود.)107
رویارویی با این گونه آزادی, دفاع از استبداد نیست که شماری پنداشته اند. با این آزادی بی لجام, نه تنها شیخ, که همه عالمان, چه آنان که در نجف بودند و چه آنان که در ایران, مخالف بودند. اما دشمن چنین وانمود می کرد که شیخ با عالمان نجف مخالف است; زیرا آنان خواستار آزادی ملت هستند و شیخ مخالف است.
در حالی که عالمان نجف, خواستار آزادی مردم از استبداد بودند و آزادی در چهارچوب شرع و به هیچ روی, با آزادی بی قید و شرط و این که هرکس هرچه خواست بگوید و انجام دهد, موافق نبودند که این از ساحت عالمان بزرگ نجف به دور بود.
چگونه می تواند عالمی که پای بند به مبانی, قانونها, قاعده ها و آموزه های شرعی است, با لجام گسیختگی در گفتار, نوشتار و رفتار موافق باشد؟
چگونه ممکن است عالم دینی از آزادی مطبوعاتی جانبداری کند که آزاد باشند دین خدا را سبک بشمارند, ارزشها و آموزه های آن را به سُخره بگیرند, به پیامبر و امامان, سخن ناروا بگویند و به ساحَت مقدس آنان جسارت کنند و حرمت مؤمنان را درهم بشکنند و…
محلاتی از عالمان حوزه نجف, که نوشته هایش مورد تأیید دیگر عالمان بوده, درباره مراد عالمان از آزادی نوشته است:
(مراد از حریت, آزادی نوع ملت است از قید رقیت استبداد پادشاه و فعال مایشاء بودن او و اعوانش در اموال و اعراض و نفوس مردم… مقصود رهایی از استبداد است, نه رهایی از قیود دینی و نوامیس الهی…)108
ییا تفسیری که نائینی از آزادی دارد, به هیچ روی با آزادی که در نظام دموکراسی مورد نظر است و روشنفکران سکولار روی آن تأکید می کنند, هماهنگی ندارد. آزادی در چشم انداز اندیشه او, همان آزادی است که اسلام, مسلمانان را فرامی خواند در آن چهارچوب حرکت کنند و پا را از آن فراتر نگذارند:
(حقیقت دعوت به حریّت و خلع طوق رقیّت ظالمین, به نص آیات و روایات سابقه دعوت به توحید و از وظایف و شؤون انبیاء و اولیاء, علیه السلام, است.
پس, هرکس در این وادی قدم نهد, و در این صدد برآید, خواه صاحب جریده باشد, یا اهل منبر, یا غیر ایشان, هرکه باشد, باید بر طبق همان سیره مقدسه رفتار و دستورالعمل آیه مبارکه را سرمشق خود نموده, به رفع جهالت و تکمیل عملیات و تهذیب اخلاق ملت, همت گمارد و لسان بدگویی را چون محمول بر غرضیات است, مطلقا, کنار گذارد.
تا خود کاملاً, عالم نباشد, به غرض خودنمایی و عوام ربائی و هنگامه جوئی و امثال ذلک در این وادی داخل نشود. مانند جمله از جرائد سابقه و بعض اهل منبر و ناطقین سابق که یا دوستان نادان و یا دشمنانی بودند دانا, و معظم صدمات ولطمات وارده بر این اساس سعادت, به هفوات آنان مستند است, بهانه و دست آویز تشویش اذهان, به دست اصول و ارکان استبداد ندهد. ملت فلک زده را به جای دلالت و آگاهی به حریت و حقوق خود, منزجر و از مقصد اصلی, به کلی تبعید نکند. شرف ارباب شرف را حفظ و دستی برای استبداد و فعال مایشاء بودنِ ظالمین, معین و یاور نتراشند. آزادی قلم و بیان و نحوهما را, که از مراتب آزادی خدادادی و حقیقتش عبارت از رها بودن از قید تحکمات طواغیت و نتیجه مقصوده از آن, بی مانعی در موجبات تنبیه ملت و باز شدن چشم و گوش امت و پی بردن شان به مبادی ترقی و شرف استقلال وطن و قومیت شناسی و اهتمام شان در حفظ دین و تحفظ بر ناموس اکبر کیش و آیین و اتحادشان در انتزاع حریت مرهوبه الهیه و استنقاذ حقوق مغصوبه ملیه و برخوردن شان به تحصیل معارف و تهذیب اخلاق و استکمالات نوعیه و وظیفه و امثال ذلک است, وسیله هتک اعراض محترمین و گرفتن حق السکوت از زید, یا اجرت تعرض به عمر و یا کینه خواهی از بکر و نحو ذلک ننماید.
در دفع اقاویل و اباطیل اعوان ظالمین, با اجتماع جهات علمیت و اهلیت, به همان کلیات گویی اکتفا و تعرض به اشخاص خاصه را, حتی به کنایه و اشاره و تلویحات هم موقوف, و وظیفه خود را وصل کردن داند, نه فصل نمودن.)109
روشن است این تفسیر از آزادی, هیچ گونه هماهنگی با تفسیر و برداشتی که روشنفکران میدان دار در عرصه مشروطیت داشتند, ندارد; بلکه بیش تر هم افق است با آن چه که مشروعه خواهان از آزادی اراده می کردند.
این که شیخ شهید می گوید: (آزادی در اسلام کفر, بلکه کفر در کفر است)110 مرادش آزادی بیرون از چهارچوب اسلام است, نه آزادی که اسلام, مسلمانان را به پاسداری از آن فرا می خواند و به پای بندی به آن تأکید می ورزد.
روشن است که عالمان دین, با آزادی که اخلاق, فضیلت و حدود الهی را به هیچ انگارد و ارزشها و والاییهایی را که قوام جامعه بشری را سامان می دهند, از گردونه زندگی, با هیاهو و جنجال و به سُخره گرفتن, خارج سازد, به هیچ روی نمی توانند هماهنگ باشند و یا گامی در راه تأیید آن بردارند و اگر چنین کنند, در روز واپسین, مورد بازخواست خداوندِ متعال قرار خواهند گرفت.
شیخ شهید, آگاهانه و هشیارانه, آزادی اسلامی را پاس داشت و درباره آزادی غیر اسلامی, هشدار می داد و مسلمانان را از آن می پرهیزاند که مبادا زندگی فردی و اجتماعی خود را به آن بیالایند که تباه کننده زیباییها و ارزشهای اسلامی, سنتی و ملی است.
او, بی باکانه و بی محابا, به قلب لشگر کامل یراق دشمن یورش می برد و او را خلع سلاح می کرد و رسوای خاص و عام.
به مردمان می نمایاند که چگونه دشمن در لباس دموکراسی و مشروطه, کیان و هستی آنان را نشانه رفته و به نام آزادی, آنان را به بردگیِ سخت دهشتناک تر از بردگی قرون وسطی می کشد.
او, برای مردم روشن می کند که روشنفکران سکولار در این مدت در روزنامه ها, هفته نامه ها و… خود, لجام گسیخته, چه زشتیها به بار آورده و چه پلیدیهایی پراکنده اند. به دین و آیین, ارزشها و سنتهای مقدس و باورهای زلال مردم, بی حرمتی روا داشته و علیه آنها لجن پراکنی کرده اند:
(اگر اعطای این گونه حریّت نشده بود, آن خبیث, در محضر عمومی, این همه انکار ضروری نمی کرد و نمی گفت: مردم, در قیامت کسی پول سکّه نمی زند و آخوندها از خودشان درآورده اند که قسم بخور و برو پی کارت.
و آن مرتد نمی نوشت: توسل, به هر اسم و رسم, شرک است. و نمی گفتند: آن دارالفسق, بل الکفر, چون مکه معظمه محترم است.
و آن دیگری تعظیم به طرف آن نمی کرد و آن دیگری در ملأ نمی گفت: واجب است هر روز به زیارت آن بروند.
و آن دیگری نمی گفت: قانون بشر, مثل قانونِ قرآن, محترم است.
و آن دیگری نمی نوشت: امروز قانون غیر شرعی, قرآن ماست و مجلس کعبه و باید در حالِ احتضار, پا را به سوی آن بکشند.
اگر حریّت مطلقه نبود, به مقدسات ما, از جمله امام حسین, تربت کربلا, ابی الفضل… توهین نمی کردند و به صراحت نمی گفتند: قانون قرآن برای ما کافی نیست, باید سی هزار حکم جعل کنیم, تا اداره امروز ما را کافی باشد. اگر حریّت نبود, این همه منکرات در معابر شایع نمی شد…)111
با این که در اصل بیستم متمم قانون اساسی نشر کتابهای گمراه کننده و آن چه زیان زننده به دین مبین اسلام است, ممنوع اعلام شده, ولی شیخ از تکاپو باز نایستاد و آن را کافی ندانست; زیرا در نگاه وی, با این اصل, بسیاری از حرامهای ضروری, حلال می شد, مانند:تهمت, غیبت, اذیت و آزار, توهین, ترساندن مردم و…
افزون بر این, شیخ شهید و هم اندیشان وی, پس از تصویب قانون آزادی مطبوعات, در برابر موجی ویران گر قرار گرفتند که از نظر راهبردی, پایین آوردن عالمان دین از جایگاه مقدسی که داشتند, در دستور کارشان بود. آنان می باید, این دژ را که در برابر سیل ویران گر استعمار, قد افراشته بود, درهم می کوبیدند و این جز, با ناسزاگویی همه روزه و پیاپی سرانجام نمی یافت. از این روی, در دویست و بیست روزنامه و ده ها شب نامه, صبح و بیدارنامه112 که پس از تصویب قانون مطبوعات, اجازه نشر یافتند, توهین به اسلام و عالمان دین و رویارویی با کسانی که در بین مردم جایگاه والایی داشتند و دارای نفوذ کلمه بودند, در دستور کار قرار گرفت و سرلوحه برنامه ها:
(روزنامه نویسها, قلم شان را مصروف مردم و فحش دادن کردند و در روزنامه ها بد نوشتند, زبان فحش و طعن و لعن را گشودند و حتی در مذهب اسلام دست انداختند. یک دسته از آنان, پایه عقب ماندگی شرق را در دین اسلام شمردند.)113
حتی روزنامه مجلس نوشت: دین اسلام, دین کهنه است.114
روزنامه ندای وطن, روسپی خانه ها و شراب فروشیها را برای هزینه اداره کشور, لازم شمرد:115
(دیگر روزنامه ها و شب نامه ها پیدا شد, اکثر مشتمل بر سبّ علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و این که باید در این شریعت, تصرفات کرد و فروعی را از آن تغییر داده, تبدیل به احسن و انسب نمود و آن قوانینی که به مقتضای یک هزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است, باید همه به اوضاع و احوال و مقتضیات امروز مطابق ساخت.
و این که گفتار رسول مختار, صلی الله علیه وآله وسلم, العیاذ بالله, از روی بخار خوراکهای اعراب بوده است, مثل شیر شتر و گوشت سوسمار.
و این که امروز در فرنگستان, فیلسوفها هستند, خیلی از انبیاء و مرسلین آگاه تر و داناتر و بزرگ تر.
ونستجیر باللّه, حضرت حجةبن الحسن, عجل اللّه تعالی فرجه را امام موهوم خواندن… و نگارش این که مردم بی تربیت ایران, سالی بیست کرور تومان می برند و قدری آب می آورند که زمزم است و قدری خاک, که تربت است.
و این که اگر این مردم وحشی و بربری نبودند, این همه گوسفند و گاو و شتر در عید قربان نمی کشتند و قیمت آن را صرف پُل سازی و راه پردازی می کردند…)116
کسانی که اختلاف علمای مشروطه خواه و مشروعه خواه را در تفسیری که هریک از دو گروه, از آزادی داشته اند, پنداشته اند, یا به مزد و برای خوشایند بیگانگان قلم می زده اند و یا از سر ناآگاهی, به باتلاق پیروی کورکورانه فرو افتاده و هرچه کینه ورزان نگاشته, بی درنگ و دقت همه سویه, در اثر خود بازتاب داده اند. زیرا اگر اندکی دقت و انصاف می داشتند, در لجن زار دروغ گرفتار نمی شدند و اثر خود را به دست خود, بی اعتبار نمی ساختند.
با اندک درنگ, بر هر پژوهش گری روشن می شود که به هیچ روی, روحانیان و عالمان بزرگ مشروطه خواه, با آزادی بی قید و شرط, که روشنفکران سکولار, به آن دامن می زدند, موافق نبودند و از این سوی, اگر عالمان مشروعه خواه, در مخالفت با آزادی سخنی گفته اند, به هیچ روی, مراد آنان آزادیهای مشروع نبوده است.
هـ. مساوات: همگان در برابر قانون, به یک چشم دیده می شوند. کسی را بر کسی برتری نیست. زهد, پارسایی, جایگاه خانوادگی, اجتماعی, ثروت و مکنت, دارایی و برخورداری, دانایی و دانش و وابستگی به بلند پایگان جامعه و حکومت, سببِ برتری یکی بر دیگری در برابر قانون نخواهد بود. عرب را بر عجم برتری نیست و نه شریف را بر وضیع.
این پیامی بود که در عصر امتیازها و برتریها, پیامبر اسلام, به انسانها ابلاغ فرمود و نوید جهانی را داد بنیاد گذارده شده بر اصلِ بلند و والای مساوات. در این نگرش زیبا و باشکوه, که از وحی سرچشمه می گیرد و در سیره والای پیامبر گرامی, هیچ کس در برابر قانون برتری نداشت. زمامدار و رعیت, دارا و نادار, توانا و ناتوان, عرب و عجم همه و همه, در برابر قانون یک سان بودند. از باب نمونه:
زنی از اشراف, مالی را ربوده بود. حضرت دستور داد, دست او را ببرند. کسان وی, که از اشراف و توانگران بودند, بسیار تلاش ورزیدند تا پیامبر خدا را از این کار باز دارند; اما پیامبر بر اجرا پای فشرد و فرمود:
(انّما هلک من کان قبلکم بمثل هذا. کانوا یقیمون الحدود علی ضعفائهم ویترکون اقویائهم واشرافهم فهلکوا.)117
آنان که پیش از شما بودند, تنها بدان سبب برافتادند و نابود شدند که این گونه رفتاری داشتند بر ناتوانان اقامه حدود می کردند و توانایان را رها می ساختند.
و فرمود:
(انّما هلک بنو اسرائیل لانّهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع, دون الشریف.)118
بنی اسرائیل, از آن روی نابود شدند که حدود را بر فرو دستان اقامه می کردند و بر شریفان و بزرگان, خیر.
ییا حضرت امیر(ع) به عمر بن خطاب فرمود:
(ثلاث ان حفظتهنّ وعملت بهن کفتک ماسواهنّ وان ترکتهنّ لم ینفعک شیء سواهنّّ.
قال: وما هنّ یا أباالحسن؟
قال: اقامة الحدود علی القریب والبعید والحکم بکتاب اللّه فی الرضا والسخط والقسم بالعدل بین الاحمر والاسود.)119
سه چیز است که اگر آنها را پاس بداری و بدانها عمل کنی, از دیگر امور تو را بسنده است. و اگر آنها را ترک گویی, چیزی جز آنها, بهره ات ندهد.
پرسید: چیست آنها:
فرمود:
اجرای حدود بر نزدیک و دور. و حکم به کتاب خدا درگاه خشنودی و خشم. بهر کردن بیت المال, عادلانه, میان سفید و سیاه.
حضرت امیر(ع) به شریح قاضی می فرماید:
(…ثمّ واس بین المسلمین بوجهک ومنطقک ومجلسک حتی لایطمع قریبک فی حیفک ولاییأس عدوّک من عدلک.)120
آن گاه, بین مسلمانان, در نگاه و کلام و مجلس ات, به یک سان باش تا خویشاوند و آن که به تو نزدیک است, به ستمِ تو چشم طمع ندوزد و آن که دشمن توست, از دادگری تو ناامید نشود.
حضرت امیر(ع) در تقسیم بیت المال, همه را به یک چشم می دید و مال را برابر بین آنها بهر می کرد. به موالی همان اندازه می داد که به عربها. عربها پرسیدند: چرا این گونه رفتار می کنی؟ امام, چوبی را از زمین برداشت و آن را میان دو انگشت خود نهاد, فرمود:
(قرأت ما بین الدفتین فلم اجد لولد اسماعیل علی ولد اسحاق, فضل هذا.)121
آن چه در این کتاب است, خوانده ام, پس برتری برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نیافتم.
این پیام روشن اسلام است. اسلام با این پیام درخشید و در دل و جان انسانها راه یافت و به جانهای خسته و رنج کشیده و درمانده, جانی تازه بخشید.
روشن است که نه عالمان مشروطه خواه و نه عالمان مشروعه خواه, که پروریده مکتب اسلام, قرآن و مدرسه پیامبر خدایند, نمی توانند در این اصل بلند و افتخارآمیز اسلام, با هم اختلافی داشته باشند و هریک با هواداران خود, به راهی بروند. آنانی که از اصل هشتم متمم قانون اساسی: (اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی, متساوی الحقوق خواهند بود) به دفاع برخاستند, بی گمان, به گمان خود, از اصل مساوات اسلامی که اصلِ روشن, بی شبهه و ضروری دین است, به دفاع برخاستند و در دفاع از این اصل, سیره رسول خدا را می جستند و بر آن بودند, علی(ع) را الگوی راه و حرکت خویش قرار دهند و جامعه را از باتلاق برتری دادنهای ناروا برهانند و جامعه ای نو درافکنند. جامعه ای که ساحَت آن از نظامِ طبقاتی ضد بشری پادشاهی, پاک شده باشد و مردم, همه, توانا و ناتوان, دارا و نادار, حاکم و رعیت و… در برابر قانون یک سان باشند و قدرت مندان و جاه مندان, به خاطر جایگاه اجتماعی که دارند, نتوانند قانون را دور بزنند و بی هیچ بازخواستی درباره بَزَهی که انجام داده اند, در امنیت تمام روزگار بگذرانند.
اینان با مشروطه همراه شدند و از قانون مشروطه با این چشم داشت, امید و خواست که گوهر و روح دین را در کالبد خویش پاس خواهد داشت, بارهای بار به دفاع برخاستند و رو در روی دوستان مشروعه خواه خود ایستادند, تا آن چه را گمان می کردند به خیر و صلاح مردم است, بر کرسی بنشانند.
اینان, از مساواتی دفاع می کردند که بر قاعده و معیار مذهب جعفری باشد و هیچ گونه ناسازگاری با آموزه های اسلام و فقه شیعه و سنت نبوی نداشته باشد.
نائینی می نویسد:
(قانون مساوات, از اشرف قوانین مبارکه مأخوذه از سیاسات اسلامیه و مبنی و اساس عدالت و روحِ تمامِ قوانین است…. حقیقت آن در شریعت مطهره, عبارت از آن است که هر حکمی, که بر هر موضوع و عنوانی, به طور قانونیت و بر وجه کلیت مرتب شده باشد, در مرحله اجرا, نسبت به مصادیق و افرادش, بالسویه و بدون تفاوت, مجری شود. جهات شخصیه و اضافات خاصه, رأساً, غیر ملحوظ و اختیار وضع و رفع و اغماض و عفو, از هرکس مسلوب است و ابواب تخلف و رشوه گیری و دلبخواهانه حکمرانی [کردن] به کلی مسدود می باشد.
نسبت به عناوین اولیه مشترکه بین عموم اهالی, مانند امنیت بر نفس و عرض و مال و مسکن و عدم تعرض بدون سبب و تجسس نکردن از خفایا و حبس و نفی [تبعید] نکردن بی موجب و ممانعت نداشتن از [تشکیل] اجتماعات مشروعه و نحو ذلک, از آن چه بین العموم, مشترک [است] و به فرقه خاصی اختصاص ندارد, به طور عموم [باید] مجری شود. و در عناوین خاصه, بین مصادیق و افراد آن عنوان, نسبت به عموم اهل مملکت, بعد از دخول در آن عنوان, اصلاً امتیاز و تفاوتی در بین نباشد. مثلاً مدعی علیه, وضیع باشد, یا شریف, جاهل باشد, یا عالم, کافر باشد, یا مسلم [باید] به محاکمه احضار [شود] و قاتل و سارق و زانی و شارب الخمر و راشی و مرتشی و جائر در حکم و مغتصب مقام و غاصب اوقاف عامه و خاصه و اموال ایتام و غیر ایتام و مفسد و مرتد و اشباه ذلک, هر که باشد, حکم شرعی صادر از حاکم شرعِ نافذ الحکومة [باید] بر او مجری گردد.)122
اما آنانی که به ناسازگاری با اصل هشتم متمم قانون اساسی برخاستند, نه از آن روی بود که مساوات, پیام جاودانه, روشن و حیات بخش اسلام را نمی شناختند و به آن ایمان نداشتند و یا چنان از اندیشه های نو و آن چه در اروپا می گذرد بی خبر بودند که نمی دانستند مساواتی که آنان از آن سخن می گویند یعنی چه و این که تلاش می ورزند مردم دنیا, حکومتها, حاکمان, روشنفکران و فرهیختگان گوناگون کشورها و از جمله ایران را, به پیروی از این اصل وادارند, به چه هدفی است.
اینان در بیغوله ها زندگی نمی کردند و از دنیای خارج بی خبر نبودند که شماری از ناآگاهان پنداشته اند: این بی خبری, ناآگاهی از موجهای جدید و واپس ماندگی از قافله روشنایی و بیداری, سبب شد که نیازها و اقتضاهای کشور و زمان خود را نشناسند و در برابر اندیشه های بنیادینی که در ارکان جامعه دگرگونی می آفریدند و خیر و صلاح را برای ملت به ارمغان می آوردند, ایستادگی کنند و به کهنه گرایی فراخوانند.
از سخنان, اعلامیه و بیانیه های این گروه, به خوبی به دست می آید که بسیار زیرک بودند و از جریانهای پشت پرده به خوبی آگاهی داشتند و می دانستند که بین مساواتی که اینان می گویند با مساواتی که اسلام روی آن تأکید می ورزد و از شعارهای اصلی و بنیادین اسلام است, فرقها و ناسانیهای بسیار است که بر اهل فکر و نظر پوشیده نیست.
نخست آن که: قانون همه را با یک چشم نگاه کند و در زیر چتر حمایتی خود بگیرد, کسی را به خاطر جایگاه اجتماعی و خانوادگی که دارد بر دیگری برتری ندهد, غیر از این است که در موضوعی برای همه یک حکم داشته باشد, یا همه را به یک گونه بهره مند سازد, یا سزا دهد و بر کاری وادارد و از کاری باز دارد. اسلام, همه بالغان و عاقلان را مکلف می داند و برابر بَزَهی که انجام می دهند, کیفر می دهد, امّا; نه یک جور و یک نواخت, بلکه توانها, استعدادها, گنجاییها و اختیارها و اراده ها را در نظر می گیرد و برای هرکسی درخور توان, استعداد, گنجایی اراده و اختیاری که دارد, وظیفه و کاری را بر عهده اش می گذارد و یا بَزَهی را که انجام داده, کیفر می دهد. همه در داشتن تکلیف برابرند و همه بَزَه کاران, در برابر بَزَهی که انجام داده اند و در گناه کاری یک سانند و بمانند یک دیگر; اما تکلیف هریک با دیگری فرق می کند و کیفری که هریک از بَزه کاران, حتی در بَزَه همانند, باید ببینند, فرق می کنند و یک نواخت و برابر نیستند.
دو دیگر, این که باید همه از حقوق مساوی برخوردار باشند, شاید در نگاه نخست و بدون سنجیدن و ارزیابی کردن همه زوایای مسأله, زیبا جلوه کند و عالی به نظر برسد; امّا با درنگ و دقت همه سویه کاستیهایی فرا روی قرار می گیرد که اگر برای آنها اندیشیده نشود, خطرآفرین خواهند بود; از جمله:
1. حق آزادی.اگر همه به گونه مساوی حق داشته باشند از نعمت آزادی بهره مند شوند, شاید به سود فرد و جامعه نباشد.
بهره مندی دانایان, دارندگان اندیشه های والا, کارساز, انسان ساز, سودمند برای تعالی فرد و جامعه, روشنایی آفرین, جهل زدا, خرافه پیرا, جهت دهنده, هدایت گر, رهاکننده و نجات دهنده از زنجیرهای بردگی و بندگی و باتلاق گناه, سعادت آفرین, روح نواز و… از نعمت آزادی, به سود انسانها و جامعه است و جامعه را به سوی کمال پیش می برد و از هر گزندی آن را به دور می دارد. اما بهره مندی, نادانان, دارندگان اندیشه های پست, ناکارامد, تباهی گستر, زیان آور برای فرد و جامعه, تاریکی آفرین, جهل زا, خرافه گستر, گمراه کننده, فرو برنده در باتلاق گناه و… به سود انسانها و جامعه نیست و جامعه را به کژراهه می کشاند. از این روی, اگر به هر دو گروه, یک سان, زمینه تلاش, گفت وگو, میدان داری, بهره مندی از تواناییهای جامعه داده شود, ستمی است بزرگ بر جامعه و خیانت به مردم.
2. حق بهره برداری از طبیعت و داشتن زمینه و عرصه مناسب برای تلاش اقتصادی: همگان, به گونه برابر, می باید مجال یابند از موهبتهای طبیعت بهره برند و زندگی خود را سامان دهند و در این عرصه, نباید فردی بر فرد دیگر و گروهی بر گروه دیگر برتری بیابند و زمینه برای بهره وری آنان, بیش از دیگران فراهم آید. همه باید در رفاه باشند و دارای زندگی آبرومند و برخوردار از زمینه و بستر یک سان برای بهره برداری از طبیعت و تلاشهای اقتصادی.
قانون, باید از همه, یک سان پشتیبانی کند, تا بتوانند, با کشاورزی, دامداری, باغداری, بازرگانی, دادوستد, هزینه زندگی خود را به اندازه کفاف, فراهم آورند. در دام فقر و تهی دستی گرفتار نیایند.
حال اگر مردمانی از این مدار خارج شدند و آزمندانه به بهره برداری از طبیعت پرداختند و از زمینه های فراهم آمده براساس قانون مساوات, پا را فراتر گذاردند و فزون طلبی پیشه ساختند و به جای آبادگری ویران گری به بار آوردند و به جای شکوفاسازی اقتصاد جامعه, آن را تباه کردند, روشن است که قانون نباید بین این گروه, با گروه نخست, همچنان یک نواخت برخورد کند و باز هم زمینه را برای میدان داری و برخورداری این گروه از طبیعت و تواناییهای اقتصادی فراهم آورد.
گروهی که از راه ویران گری طبیعت به ثروتهای هنگفت و سرمایه های شگفت و افسانه ای دست می یابند و کسانی که با زد و بند, دلالی, داد وستدهای نامشروع, استفاده نادرست و نامشروع از زمینه های فراهم آمده به آلاف و الوف می رسند, نباید با کسانی که آبادگرند و از طبیعت به درستی و بدون زیان وارد آوردن به آن و محیط زیست بهره می برند به شکوفایی اقتصاد جامعه یاری می رسانند و در سالم نگه داشتن بازار داد و ستد, شبان و روزان تلاش می ورزند, یک سان و یک نواخت برخورد شود و قانون به گونه یک سان به هر دو گروه حق بهره برداری از طبیعت و استفاده از زمینه ها و تواناییهای اجتماع را برای تلاشهای اقتصادی بدهد و فرقی بین آنها نگذارد, که این, خلاف عدالت است و یک نواخت و یک گونه برخورد کردن در این جا, از هم گسستن و فروپاشاندن اصل بلند و والای مساوات اسلامی است و همخوان با اقتصاد سرمایه داری.
سه دیگر, از اصلِ هشتم متمم قانون اساسی برمی آید که زن و مرد از حقوق مساوی برخوردارند. اگر به این معنی باشد که در برابر قانون, یکی را بر دیگری برتری نیست و اگر زن بَزَهی انجام داد قانون او را به کیفر می رساند و اگر مرد هم بَزَهی انجام داد قانون با او همین رفتار را خواهد داشت و یا در صحنه ها و عرصه های سیاسی همان گونه که مردان می توانند صاحب نقش باشند, زنان هم می توانند و یا اگر مردان می توانند در عرصه های اقتصادی به تلاش بپردازند و کسب درآمد کنند, زنان هم می توانند و… باشد سخنی است درست و برابر معیارها و ترازهای اسلامی.اما اگر معنای مساوی بودن حقوق زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی, به معنای همانندی و یک نواختی باشد, درست نیست و اسلام آن را نمی پذیرد و اصل هشتم متمم قانون اساسی مشروطیت خلاف اسلام است, همان گونه که شیخ فضل الله و هم فکران او بر این باور بودند.
شهید مطهری این نکته را به گونه دقیق کالبدشکافی می کند, می نویسد:
(باید ببینیم, آیا لازمه تساوی حقوق, تشابه حقوق هم هست, یا نه؟ تساوی, غیر از تشابه است. تساوی, برابری است و تشابه, یک نواختی. ممکن است پدری ثروت خود را به طور متساوی میان فرزندان خود تقسیم کند; اما به طور متشابه تقسیم نکند.
مثلاً, ممکن است این پدر, چند قلم ثروت داشته باشد, هم تجارتخانه داشته باشد, هم ملک مزروعی و هم مستغلات اجاری, ولی نظر به این که قبلاً فرزندان خود را, استعدادیابی کرده است, در یکی ذوق و سلیقه تجارت دیده است, در دیگری علاقه به کشاورزی و در سومی مستغل داری, هنگامی که می خواهد ثروت خود را در حیات خود, میان فرزندان تقسیم کند, با در نظر گرفتن این که, آن چه به همه فرزندان می دهد, از لحاظ ارزش, مساوی با یکدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در کار نباشد, به هر کدام از فرزندان خود, همان سرمایه را می دهد که قبلاً در آزمایش استعدادیابی, آن را مناسب یافته است.
کمیّت, غیر از کیفیت است. برابری, غیر از یک نواختی است. آن چه مسلّم است, این است که اسلام, حقوق یک جور و یک نواختی برای زن و مرد, قائل نشده است. ولی اسلام, هرگز, امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان, قائل نیست. اسلام اصلِ مساوات انسانها را درباره زن و مرد, رعایت کرده است. اسلام, با تساوی حقوق زن و مرد, مخالف نیست, با تشابه حقوق آنها مخالف است.)123
از نشانه و قرینه ها برمی آید که مشروطه خواهان سکولار و تدوین کنندگان قانون اساسی مشروطیت, بر آن بوده و تلاش می ورزیده اند, دیدگاه ها, مرام و آیین خود را در باب تشابه, همانندی و یک نواختی حقوق زن و مرد, با نام تساوی حقوق به مردم مسلمان این مرز و بوم بار کنند. از این روی شیخ فضل اللّه نوری با آن به مخالفت برمی خیزد.
چهار دیگر, از سخنان و موضع گیریهای روشنفکران سکولار, فراماسونرها و انگلیسها به روشنی فهمیده می شود که هدف آنان از گنجاندن اصل هشتم متمم قانون اساسی, در ردیف مسلمانان درآوردن کافران است از نظر حقوق مدنی و اجتماعی.
اینان, روی این اصل بسیار پای می فشردند; زیرا آن را رکن مهم مشروطیت می دانستند و بدون آن, مشروطیت را به حقیقت پیوسته نمی انگاشتند و نمی توانستند بدون آن خرسندی و رضامندی قدرتهای خارجی را, به دست آورند.124
آنانی که این ماده از قانون را سامان داده بودند, هدف شان این نبود که مسلمان و کافر در برابر قانون به یک چشم دیده شوند و قانون, مسلمان را به خاطر مسلمان بودنش بر کافر برتری ندهد و حق او را نادیده انگارد و پایمال سازد.
و مخالفت شیخ فضل الله و هم فکران او با این اصل, از این نگاه و تفسیر نبود, که در اسلام روی آن بسیار بسیار تاکید شده و سیره درخشانِ رسول خدا و علی مرتضی, در این باب, چنان با شکوه و زیباست که هیچ قانون گذاری نتوانسته آن را در قالبِ قانون در بیاورد و هیچ مصلحی از آغاز تاریخ تاکنون, به این آستان باشکوه, به هیچ روی, نتوانسته بار یابد.
شیخ شهید, چگونه می توانست با این اوج درافتد که در افتادن با این اوج, در افتادن با همه اسلام است و بنیاد و بنیان آن.
شیخ شهید, می گفت بین مسلمان و نامسلمان در حقوق ناسانیها و فرقهایی وجود دارد که به هیچ روی نمی شود آنها را نادیده انگاشت. نامسلمان از مسلمان ارث نمی برد, ازدواج نامسلمان با مسلمان جایز نیست و….
(حالا ای برادر دینی تأمل [کن] در احکام اسلامی که چه مقدار تفاوت گذاشت بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات از… مسلم و کافر و کافر ذمی و حربی و کافر اصلی و مرتد و مرتد ملی و فطری و غیرها, مما لایخفی علی الفقیه الماهر. مثلاً کفار ذمی احکام خاصه دارند در مناکحات آنها با مسلمانان که جایز نیست, نکاح آنها با مسلمان را و نکاح مسلمانان در کافرات, بر وجه انقطاع جایز است, دون دوام. و همچنین ارتدادِ احدی الزوجین, موجب انفساخ است و اسلام احدی الزوجین نیز احکام خاصه مختلفه دارد و نیز در باب مواریث, کفر, یکی از موانع ارث است و کافر از مسلم ارث نمی برد, دون العکس. و نیز مرتد احکام خاصه مسلّمه دارد, مثل انتقال مال به وارث بینونة زوجه و نجاست بدن و وجوبِ قتل و هم چنین در معاملات ربویّت احکام مختلفه است, مثل معاملات ذمی در اراضی که اگر بخرد از مسلم, باید خمس بدهد و نیز در جنایات و قصاص و دیات, احکام مختلفه است.)125
اگر همان گونه که شیخ شهید دریافته بود, کارها در دست مشروطه خواهان سکولار و روشنفکران ناباور به خدا و معاد, پیروِ فرهنگ, ادب و قانون و آیین غرب بود و هدف آنها از مساوات, همان مساوات غرب, بدون در نظر گرفتن آیینها و سنتهای اسلامی, روشن است که با این اصل, نه تنها شیخ, که همه عالمان, چه مشروعه خواه و چه مشروطه خواه, مخالف بوده و در این مقوله هیچ گونه اختلافی با هم نداشته اند. اگر غیر از این باشد; یعنی چنان نبوده که همه شریانهای حیاتی مجلس در دست سکولارها باشد, و هدف از مساوات, همان مساوات اسلامی بوده, بدین معنی که همه در برابر قانون, باید به یک چشم دیده شوند و کسی را بر کسی برتری نباشد, باز هم بین شیخ فضل الله و عالمان نجف اختلافی در مبنی نبوده است, بلکه از وضع موجود و ماده هشتم قانون اساسی, عالمان نجف, برداشتی و تفسیری داشته اند و شیخ فضل الله و هم فکران, تفسیری و براساس شناخت خود از موضوع, حکم می داده اند.
از باب نمونه, عبدالرسول کاشانی, که رساله ای درباره مشروطیت نوشته, بر این عقیده است که:
(اصول مشروطیت, از اسلام گرفته شده و مراد از مساوات, مساوات در محاکمه هاست. یعنی شاه و گدا, وضیع و شریف, دانا و نادان, همه و همه, باید به گونه برابر و بدون هیچ برتری یکی بر دیگری, محاکمه شوند.)126
پس این که شماری پنداشته اند عالمان دین در مقوله مساوات با یکدیگر هم رأی و هم نظر نبوده و هرکدام به راهی می رفته اند127 و همین سبب رویارویی آنان و شکست مشروطیت شده است, سخنی است نادرست و به دور از دقت و باریک اندیشی.
سکولارها می دانستند شیخ کجاها را نشانه رفته است و چه می گوید. به خوبی دریافته بودند که وی از هدفهای پشت پرده آنان آگاه شده است که اگر مجال بیابد و روشنگری کند و سخن خویش را به گوش عالمان برساند و از آن چه که در پشت درهای بسته می گذرد آنان و همه امت اسلامی را آگاه کند, به طوفان خشم مردم گرفتار خواهند شد; از این روی, شیخ را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار دادند و بین او و عالمان دیوار بلندی از بی اعتمادی کشیدند که آنان سخن هم را نشنوند و در برابر پدیده بنیاد بر باد ده مشروطه نامشروعه قد نیفرازند.
بست نشینی شیخ فضل الله, بانگ بیدار باشی بود و می توانست دگرگونی بس ژرفی بیافریند و آغازی باشد برای حرکتی بنیادین علیه فرصت طلبانی که از شور و حماسه مردم به سود قدرتهای بزرگ استفاده می کردند. اگر عالمان دین, در غبار هیاهویی که روشنفکران سکولار, به پشتیبانی انگلیس به راه انداخته بودند, دست از یاری هم برنمی داشتند و دیدگاه های ناب خود را بدون این که به این سوی و آن سوی گرایش یابند, ارائه می دادند و پی می گرفتند و به طور کلی راه خود را به طور دقیق و روشن از دیگران جدا می کردند, به دستاوردهای مهمی دست پیدا می کردند و از باتلاقی که غربیان و استبدادیان جلو پای آنان پدید آورده بودند, به آسانی رهایی می یافتند.
عالمان مشروطه خواه بر این نظر بودند: اگر با این گروه روشنفکر, که بناست برابر قانون اساسی و متمم آن, که با اسلام و ارزشهای آن ناسازگاری ندارد و هماهنگی و همخوانیهای لازم را نیز دارد, کارها را سامان دهند, با مدارا رفتار کنیم و با آنان همراه شویم, کم کم, به هدفهای خود خواهیم رسید.
شیخ شهید, غیر از این می اندیشید. او بر این عقیده بود, این گروه و کسان, که پُستهای حساس را در دست گرفته و بر نهادِ قانون گذاری چیره شده و ماده هایی را زیرکانه بر قانون افزوده اند, از کسانی نیستند که بگذارند ما آرام آرام به هدفهای خود برسیم, بلکه اگر قدرت بیابند و تمام شریانها را در اختیار بگیرند و این شور و حماسه مردم بخوابد, کار را یکسره خواهند کرد.
این دو دیدگاه در گفت وگوی سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی با شیخ فضل الله, در شاه عبدالعظیم, به خوبی بازتاب یافته است.
شیخ شهید در این دیدار, پیشنهادهایی برای چیرگی بر وضع اسف انگیز موجود, که سبب مهاجرت او به شاه عبدالعظیم شده است ارائه می دهد, از جمله:
1. بیرون کردن نمایندگانی که با اسلام میانه ای ندارند و در واقع نماینده مردم مسلمان نیستند.
2. مشروطه و قانونهای آن, نباید سر موئی از راه و روش شرع مقدس بیرون باشد آزادی که اینها به راه انداخته اند, کفر است.
(اما فقط در آزادی شان یک چیز است که فقط و فقط در خیر عموم, اگر کسی خیر به خاطرش می رسد, بگوید, لاغیر; اما نه تا اندازه باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسی بکند. مراد از خیر عموم, ثروت است و رفتن در راه ترقی است و پیدا کردن معدن است, بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت. اما گفته اند: کسی که دارای این آزادی است, باید توهین از مردمان محترم بکند؟
آیا گفته اند: فحش باید بگوید و بنویسد؟
آیا گفته اند: انقلاب و آشوب و فتنه در مملکت حادث کند و پارتی اجانب باشد برای دولت خارج کار کند؟
از همه این مراتب گذشته, آزادی قلم و زبان, برای این است که جراید, آزاد نسبت به ائمه اطهار, هرچه می خواهند بنویسند و بگویند؟)
3. بیرون راندن واعظان فاسد العقیده از شهر. آنان که روی منبر, بی پروا به عالمان و پیشوایان دینی ناسزا می گویند.
شیخ, پس از کالبدشکافی وضع موجود: نمایندگان ناشایسته, واعظان فاسد العقیده, آزادیهای نامشروع و بی حد و مرز و گلایه و خرده گیری شدید از موضع گیریهای نادرست طباطبایی و بهبهانی و سکوت آنان در برابر ناسزاگوییهای واعظان فاسد العقیده به پیشوایان دین, به آنان هشدار داد: این مردمی که سنگ مشروطه به سینه می زنند, تا وقتی که به سود آنان گام بردارید, با شما همراهند و شما را مدح و ستایش خواهند کرد; اما همین که بخواهید از کارهای نامشروع و خلاف شرع آنان را بازدارید, دشمن شما خواهند شد و همان رفتاری را با شما خواهند داشت که با من دارند.
طباطبایی در پاسخ شیخ گفت:
(مطالبی که فرمودید, تماماً, بیان واقع است; اما امروز, کار این طور پیش آمد, چون اول کار است. اگر ما امروزه در مقام اصلاح برآییم و بخواهیم این مردم را دفع دهیم, هیچ وقت نمی شود; بلکه فتنه و انقلاب بزرگی حادث خواهد شد که دولت و ملت, دچار محنت و مخاطرات شوند. پس بر ما لازم است که به مرور زمان, باید به معاونت یکدیگر رهبری کرده این معایب را رفع نماییم و رفع شرّ این مردم از سر ما بشود ولیکن با این عجله و شتاب, دفع این مردم را نمی شود کرد.)
شیخ در پاسخ طباطبایی گفت:
(چگونه این حرف را می توان پذیرفت. امروز که این جماعت, دارای قوه و قدرتی نیستند, اگر در دفع آنها دچار حادثات ناگوار شوید, فردا که قدرتی پیدا کردند, مسلمانان سست عنصر را دور خود جمع کردند, مخلوقی را از اطراف برای پیشرفت مقاصد در دور خویش حاضر کردند و جمعیتی شدند, در آن وقت می خواهید دفع نمایید؟)128
سپسها ثابت شد که شناخت شیخ شهید از نیروهایی که سنگ مشروطه را به سینه می زدند و هدفهای نخستین آن را نادیده می گرفتند, دقیق تر و به واقع نزدیک بوده است.
شیخ به گونه دقیق, روشن و رخشان, آینده را در آینه حقیقت بین خویش می دیده است. آن چه را در آینه دید و پیش بینی کرد, یکی پس از دیگری روی داد و همگان را به شگفتی واداشت. روشنفکران خائن, دسیسه باز, هماهنگ و هم آوا با دشمن و بیگانگان آزمند, نقشه های دشمن را یکی پس از دیگری اجرا کردند و بیدار و آگاه این قافله را از دم تیغ گذراندند, آن گاه به سراغ تک تک افراد قافله رفتند و آن چه را از آزادی, مساوات و… اراده کرده بودند, یک به یک و موبه مو اجرا کردند.
طباطبائی و بهبهانی, به گفته شیخ شهید در همین دیدار, آگاه بودند که چه می گذرد و می دانستند و خبر داشتند که روزنامه ها و هفته نامه ها چگونه رودرروی دین ایستاده اند و انسانهای محترم, عالمان بزرگ و بویژه شیخ را هتک می کنند;امّا در برابر این جریان سکوت کرده بودند, حال یا به این خاطر بود که روشنفکران غدّاره بند را از نزدیک می شناختند و می دانستند اگر برخیزند و زبان به اعتراض بگشایند, سرنوشتی بسان شیخ خواهند داشت و یا خوش بین بودند و می پنداشتند موجی است که می گذرد و طوفان فتنه فروکش می کند و کم کم زمینه برای حرکتهای اصلاحی آماده می شود.
بله, دیری نپایید برای همگان, بویژه عالمان دین و سید عبداللّه بهبهانی و سید محمد طباطبایی, به درستی روشن شد که مشروطیت, در مسیری غیر از مسیر حق در حرکت است و مشروطه گردانان, نه دلسوز وطن و مردم, که در پی برآوردن خواست بیگانگانند.
پی نوشتها:
1. مقالات تقی زاده, زیر نظر ایرج افشار, ج1/247, شکوفان.
2. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها … و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل اللّه نوری در مشروطیت, محمد ترکمان, ج1/278, موٌسسه خدمات فرهنگی رسا;لوایح آقا شیخ فضل اللّه نوری, هما رضوانی, نشر تاریخ ایران, شیخ فضل اللّه نوری و مشروطیت (رویارویی دو اندیشه) مهدی انصاری/204ـ205, امیر کبیر; مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه, حسین آبادیان/41ـ47,نشر نی.
3 . مجموعه ای از مکتوبات و اعلامیه ها, ترکمان, ج2 / 395; تاریخ بیداری ایرانیان, ناظم الاسلام کرمانی, بخش دوّم, ج 4 / 183, آگاه; تاریخ مشروطه ایران, احمد کسروی, ج 1 / 287, امیرکبیر; تاریخ انقلاب مشروطیت ایران, ج 5 / 1030 .
4. حیات یحیی, یحیی دولت آبادی, ج2/184, جاویدان.
5. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/54.
6. فراموشخانه و فراماسونری در ایران, اسماعیل رائین, ج2/69, امیرکبیر.
7. صحیفه نور, رهنمودهای امام خمینی, ج18/135, ارشاد اسلامی.
8. همان/136ـ137.
9. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/44ـ 45, 52, 60.
10. همان/52.
11. کشف المراد من المشروطة والاستبداد, محمدحسین بن علی اکبر تبریزی, چاپ شده در رسائل مشروطیت, به کوشش غلامحسین زرگری نژاد/19ـ120, کویر.
12. تاریخ بیداری ایرانیان, ناظم الاسلام کرمانی, ج2/86, آگاه.
13. همان/88.
14. همان/90.
15. همان, ج1/198; رسائل مشروطیت, زرگری نژاد/485.
16. رسائل مشروطیت/473ـ474.
17. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله در مشروطیت, محمد ترکمان, ج1/245.
18. همان/231.
19. همان/279; لوایح آقا شیخ فضل الله/55.
20. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… محمد ترکمان/251.
21. اندیشه های سیاسی و تاریخی نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی, موسی نجفی/36, 44, 46, چاپ کلینی.
22. تاریخ مشروطه ایران, احمد کسروی/248, امیرکبیر.
23. همان/239.
24. نظریه های دولت در فقه شیعه, محسن کدیور/126, نشر نی; مجله حکومت اسلامی, شماره 24/126ـ127.
25. تاریخ معاصر ایران, پیتر آوری, ترجمه محمد رفیعی, بخش تاریخ قاجار/251, مؤسسه عطایی.
26. مجله حکومت اسلامی, شماره 24/127.
27. همان/126.
28. تنبیه الامه و تنزیه المله, محمدحسین نائینی, با مقدمه و پاورقی سید محمود طالقانی/15, 79, شرکت سهامی انتشار.
29. همان/15.
30. المکاسب والبیع, تقریرات درسی میرزای نائینی, گردآورنده شیخ محمدتقی آملی, ج2/336, مؤسسه نشر اسلامی, وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
31. همان/338; تنبیه الامه و تنزیه المله/46.
32. مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه, حسین آبادیان/111ـ 115, نشر نی.
33. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان, ج1/339.
34. همان/67.
35. همان/113; لوایح آقا شیخ فضل الله/69.
36. تنبیه الامه و تنزیه المله/41ـ42.
37. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/69.
38. تنبیه الامه و تنزیه المله/47ـ 48, 72.
39. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان, ج2/346.
40. نظریه های دولت در فقه شیعه, محسن کدیور/75.
41. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان/110ـ111.
42. سوره اعراف, آیه157.
43. شیخ فضل الله نوری در ظلمت مشروطه, سید مجید حسن زاده/137; فاجعه قرن (یا کشتن شیخ فضل الله نوری, والاترین روحانی در ملأ عام)/149; رهبران مشروطه, ابراهیم صفایی/219.
44. روزنامه مجلس, سال سوم, شماره 140.
45. همان.
46. اوراق تازه یاب مشروطیت/207.
47. اوراق تازه یاب مشروطیت/208; شیخ فضل الله نوری و مشروطیت, انصاری/270ـ 271, به نقل از روزنامه حبل المتین, تاریخ 28رمضان 1328, شماره 15.
48. همان.
49. کشف المراد من المشروطة والاستبداد, محمدحسین بن علی اکبر تبریزی, چاپ شده در مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه/145ـ146.
50. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان, ج1/150; لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/31.
51. لوایح/31.
52. کتاب احمد, عبدالرحیم طالبوف, با مقدمه و حواشی باقر مؤمنی/190ـ191, شبگیره.
53. مقالات, درباره یک کلمه, میرزا فتحعلی آخوندزاده/98, 99, 100, آوا.
54. تشیع و مشروطیت در ایران, عبدالهادی حائری/54.
55. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/67.
56. تاریخ معاصر ایران, ج1/16, 24, مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
57. همان/112ـ113.
58. همان/113ـ114.
59. تشیع و مشروطیت در ایران,عبدالهادی حائری/297ـ 298.
60. تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل, چاپ شده در رسائل مشروطیت/182, به گونه خلاصه.
61. رسائل مشروطیت, زرگری نژاد/485ـ486; واقعات اتفاقیه در روزگار, ج1/251ـ252.
62. واقعات اتفاقیه در روزگار, ج1/246ـ247.
63. تاریخ مشروطه ایران/309, اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانی/46, 514, 532, رساله مقیم و مسافر.
64. تشیع و مشروطیت در ایران/258.
65. تاریخ مشروطه ایران/287; مرگی در نور, مجید کفایی/159, زوّار.
66. رسائل مشروطیت/456.
67. گوشه ای از رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران, محمدباقر گوهرخای (امجد الواعظین تهرانی)/41ـ42, مرکز نشر سپهر, تهران.
68. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان, ج1/238.
69. تاریخ هیجده ساله آذربایجان (جلد دوم تاریخ مشروطه ایران) کسروی/62, امیرکبیر.
70. رساله حرمت مشروطه, شیخ فضل الله, چاپ شده در رسائل مشروطیت/153.
71. تشیع و مشروطیت در ایران/285.
72. رسائل, اعلامیه ها, مکتوبات… و روزنامه شیخ شهید فضل الله نوری, ج2/197.
73. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/44, 49, 51, 52 ـ53.
74. همان/54 ـ60.
75. مقالات تقی زاده, ج1/274.
76. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/46; مجموعه مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/245.
77. لوایح/46.
78. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان, ج1/209.
79. تنبیه الامه و تنزیه المله/14ـ 15, 89 ـ90.
80. تشیع و مشروطیت در ایران/267.
81. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/54.
82. همان/58, مجموعه مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/289.
83. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, محمد ترکمان, ج1/210.
84. تشیع و مشروطیت در ایران/219.
85. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج2/174.
86. تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل, چاپ شده در مجموعه مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/56 ـ 58.
87. رساله حرمت مشروطه, چاپ شده در مجموعه مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/104.
88. همان/113ـ114.
89. کشف المراد من المشروطة والاستبداد, چاپ شده در مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه, آبادانیان/135.
90. رئیس هیأت تکمیل قانون اساسی سعدالدوله و دیگر اعضا عبارت بودند از: تقی زاده, حاج امین الضرب, حاج سید نصرالله سادات اخوی, سید نصرالله تقوی.
اینان, برابر سندها و مدرکهای در دسترس از اعضای لژ فراماسونری بوده اند.
ر.ک: فراموشخانه و فراماسونری در ایران, اسماعیل رائین, ج2/195, انتشارات مؤسسه تحقیق رائین.
91. فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت, فریدون آدمیت/254ـ 255.
92. تاریخ معاصر ایران, ج1/19ـ20; رساله حرمت مشروطه, چاپ شده در مجموعه مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/104.
93. تاریخ مشروطه ایران, ج1/294.
94. تاریخ مشروطه ایران, ج1/319, تاریخ معاصر ایران, ج1/23.
95. تاریخ مشروطه ایران, ج1/321, تاریخ معاصر ایران, ج1/23.
96. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/386ـ 388; تاریخ معاصر ایران, ج1/24.
97. فکر آزادی و مقدمه مشروطیت/255.
98. تشیع و مشروطیت در ایران/296ـ297; تاریخ معاصر ایران, ج1/22ـ33.
99. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/376; شیخ فضل الله نوری و مشروطیت, مهدی انصاری/195ـ196; تاریخ معاصر ایران, ج1/25.
100. تشیع و مشروطیت در ایران/297.
101. قانون اساسی ایران و اصول دموکراسی, دکتر مصطفی رحیمی/112ـ117, امیرکبیر.
102. تنبیه الامه و تنزیه المله/14.
103. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/358.
104. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/53.
105. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج2/195.
106. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج1/241ـ242; لوایح/43.
107. تاریخ پیدایش مشروطیت ایران, محمدحسین ادیب هروی خراسانی/140, چاپخانه خراسان, مشهد.
108. واقعات اتفاقیه در روزگار, محمدمهدی شریف کاشانی, ج1/249, نشر تاریخ ایران.
109. تنبیه الامه و تنزیه المله/120ـ 125.
110. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج2/210.
111. رسائل مشروطیت, زرگری نژاد/179.
112. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری, مقدمه; شیخ فضل الله نوری و مشروطیت/182.
113. شیخ فضل الله نوری و مشروطیت/198.
114. تاریخ مشروطه, ج1/435.
115. همان/436.
116. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری/28ـ29.
117. دعائم الاسلام, ج2/442; مستدرک الوسائل, ج18/7.
118. همان.
119. وسائل الشیعه, ج18/156; تهذیب, ج6/226.
120. کافی, ج7/412ـ413.
121. تاریخ یعقوبی, ج2/183.
122. تنبیه الامه و تنزیه المله/69 70; تشیع و مشروطیت در ایران/306ـ307.
123. نظام حقوق زن در اسلام, شهید مرتضی مطهری/144, صدرا.
124. رسائل مشروطیت/159.
125. همان/160.
126. همان/557.
127. تاریخ مشروطه/315; تشیع و مشروطیت در ایران/304ـ306.
128. مجموعه ای از مکتوبات, اعلامیه ها… شیخ فضل الله نوری, ج2/210ـ 214.