راز تقدیم ذکرشربرخیردراینآیه آناست که برای بیشتر افرادامتحان در حال رنج مهم ترازامتحان درحال نشاط است حال آن که امتحان در حال نشاط اگرقوی تر وسنگین تر نباشدبه یقین کمتر نیست زیرا شکرگذاری سخت تراز صبراست . انسان مبتلای به رنج وگرفتاری به دلالت آیات و روایات فراوان که در این باره وارد شده است متوجه می شود که در حال آزمون است . ولی کسی که در رفاه و نعمت است نمی داند که مورد امتحان الهی است . از این رو غافل می شود.
(( راغب )) در ماده ی ( بلا ) از امیرالمومنین (ع) نقل می کند که فرمودند :اگر وسیله س رفاه دنیای کسی توسعه پیدا کند و نداند که در حال امتحان است فریب خورده است (( من وسع دنیاه فلم یعلم انه قد مکر به فهو مخدوع عن عقله ))3
خداوند هیچ نعمتی را رایگان و بی امتحان نمی دهد اما انسان ساذه اندیش آن گاه به جوانی ، سلامت و قدرت مبتلا شود می گوید: خدا مرا گرامی داشت و هنگام پیری ، مرض و مشکلات می گوید: خدا مرا حقیر کرده است حال آن که هر دو حالت آزمایش است ، چنان که خدای سبحان ازهر دو حالت به ابتلا تعبیر می کند (( فامّا الانسان اذا ما ابتلیه ربُّه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن واما اذا ما ابلیه علیه رزقه فیقول ربی أهانن کلّا …))4 از نظر قرآن کریم ، هیچ فرقی میان افراد ثروتمند با بی بضاعت ، وفرد سالم با مریض نیست، چون مبتلا شده به سلامتی و تمکن ، باید شاکر نیست و مریض و فقیر صابر ، و خطر ناشکری کمتر از خطر بی صبری نیست .
اگر انسان بداند که هر حادثه ای که در زمین رخ می دهد ، قبلا در کتاب کل تدوین و تنضیم شده است ، بر آنچه که از دست می دهد غمگین نمی شود و برای آنچه که بدست می آورد ، به وجد نمی آید ؛ (( ما أصاب من مصیبة فی الأرض ولا فی أنفسکم إلّا فی کتاب من قبل أن نبرأها إنّ ذلک علی اللّه یسیر لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولا تفرحوا بما اتاکم… ))5 این بینش انسان را راحت می کند زیرا می داند که هر روز رنگی از روزگار ظهور می کند که گاهی به دست او و زمانی به دست دیگران می رسد و هر دو آزمون است . از این رو، در زمان رفاه وتمکن خود را مستحق نمی داند و تفاخر نمی کند و روز زوال نیز غمگین نمی شود و خود را نمی بازد وبه زحمت نمی اندازد همچنین از انحراف فکری مصون است و بد اندیشی و بد ذهنی را کنار گذاشته، بهبخت و شانس و مانند آن نسبت نمی دهد و اهل یأس و کفر نخواهد بود .
1.سوره اعراف،آیه 168
2.سورره انبیاء ،آیه 35
3.مفردات راغب ، ص 145
4.سوره فجر ،آیات 15-17
سوره حدید آیات 22-23. 5
آمیختگی غم وشادی دنیا
نعمت ها و لذایذ با غم آمیخته است و غم های دنیا نیز عذاب صرف نیست . در دنیا نشاط محض وغم صرف متصور نیست ؛ ولی در قیامت ، این دو از یکدیگر جدایند ، زیرا در جهنم نشانی از زحمت نیست چنان که امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: (( دار لیس فیها رحمة )) 1 درآخرت بهشتی ظهور می کند که هیچ رنج و ناگواری در آن نیست ؛ ((… لا یمسّنا فیها نصب ولا یمسّنا فیها لغوب … ))2
هنگام ظهور خدای سبحان با نام (( فاصل ))،در قیامت عذاب او عذاب محض و انعام او هم انعام صرف خواهد بود. ازاین رو همان طور که درباره اهل جهنم می فرماید : (( فیومئذ لایعذّب عذابه أحد ولا یوثق وثاقه أحد ))3 درباره بهشتیان نیز می فرماید : (( فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرّة أعین ))
دنیا دارتزاحم
اراده انسان در دنیا گاهی به مراد نمی رسد ، زیرا دنیا جای تزاحم وتمانع است ، ولی در آخرت بهشتیان هر چه طلب کنند، برایشان حاصل است : (( لهم فیها ما یشاءُون ))5 ؛ زیرا اراده آن ها در طول علل قریبه و موثر است.هم چنین قرآن درباره بهشتیان فرمود : (( ولدینا مزید ))6 ؛ یعنی نعمت هایی وجود دارد که بهشتیان از آن آگاه نیستند تا آن ها را اراده کنند ، زیرا اراده هر چیزی وابسته علم به آن چیز است و انسان چیزی را طلب و آرزو می کند که آن را بشناسد ؛ به دیگر سخن، مسایل عقل عملی را عقل نظری تنظیم می کند ؛ یعنی اراده ها،خواهش ها ، تمنیّات و امید ها را اندیشه ها تنظیم می کند پس انسان به اندازه اندیشه اش آرزو دارد .
اگر انسان به چیزی اصلا آگاهی نداشت ، هوس و امید آن را نیز در سر و دل نمی پروراند و همان گونه که با تشبیه ،تمثیل، کنایه و مانند این ها نمی توان معارف معقول بهشت را حل کند ، با مفاهیم ذهنی نیزنمی توان آن را القا نمود . امیر المؤمنین (ع) می فرماید: (( أیها المستمع بالوصول إلی ما یهجم علیک من تلک المناظر المونقة لزهقت نفسک شوقاً إلیها ولتحمّلت من مجلسی هذا إلی مجاورة أهل القبور استعجالاً بها جعلنا اللّه وإیّاکم ممّن یسعی بقلبه إلی منازل الأبرار برحمته ))7
یعنی اگر بداند که در بهشت چه خبر است ، از سر شوق بهشت مجلس مرا ترک می کند و به همسایگی مردگان می روید تا شما را به آنعالم نزدیک کنند ، ولی چون ازبهشت خبر ندارید ، به متاع زودگذردنیا دل بسته اید
پرهیزکاران که در دنیا کریمانه زندگی می کنند ، برای جایگاه ابدی خود خانه ای با راهنمایی و معماری انبیای الهی ساختند وآن سرایی است خوب ؛ ((…ولنعم دارالمتّقین …))8 خانه ای که خدای سبحان آن را را به نیکی بستاند ، از گزند سوانح ویران کننده، مصون است و ساکنانش نیز از غم واندوه محفوظند .
1- نهج البلاغه ،نامه 27
2- سوره فاطر ، آیه 35
3- سوره فجر ،آیات 25و26
4- سوره سجده ، آیه 17
5- سوره فرقان ، آیه 16
6-سوره ق، آیه35
7- نهج البلاغه ، خطبه 165
8- سوره نحت آیه 30
گذرگاه بودن دنیا
دنیا مسافرخانه است وآخرت دار قرارريا، چنان که امام علی (ع) می فرماید: (( أیها الناس إنما الدنیا دار مجاز والاخرة دار قرار ))1، زیرا انسان در دنیا و در میان راه است و آرامش ندارد و به مقصد نرسیده است ، ولی وقتی به بهشت رسیده می آرمد ، زیرا دیگر حرکت به مقصد رسیده است و متحرک به هدف . البته متحرّک ثابت می شود نه ساکن ؛ یعنی ((دارالحرکة))به(( دارالسکون)) منتهی می شودبلکه به (( دارالثبات )) میرسد ، زیرا هدف حرکت نیست بلکه ثبات هدف حرکت است . هیچ حرکتی به سوی سکون نمی رود ، مگر این که سکونش نسبی باشد ، و گرنه متحرک می کوشد تا به دارالقرار و دارالثبات برسد .
ممکن نیست انسان و جهان که همواره در تلاش ، تکاپو و حرکتند ، اصلاً به آرامش و ثبات راه نیابند ، زیرا حرکت دائم و مستمر بی هدف است ؛ در حالی که فعل حکیم هدفمند است . از این رو ، کاروان هستی در آخرت به مقصد می رسد و در آن جا می آرمد .
انسان تشنه ی کمال است و هیچ مکتب عملی قدرت ندارد که عطش او را فرو نشاند ، مگر آن چه از ساق عرش فطرت بجو شد و از بهشت برین سزبرآورد . کسی که نسبت به دنیا احساس تشنگی کند ، تشنگی او کاذب است . عطش راستین انسان متوجه کوثر است و انسان تا به کوثر نرسد ، هرگز نمی آرمد و کوثر آرامگاه بهشت است. هر چند برصحفه سنگ قبر آرامگاه نوشته می شود ، ولی عالم برزخ هدف نیست ، بنابراین تنهابهشت دارالقرار است .
جهنّمیان، چون به آرامگاهشان نرسیده اند، هرگز نمی آرمند. گرچه ازآن بیرون نخواهند آمد از این رو، گاهی می گویند : ¬¬((یا لیتها کانت القاضیة ))2 ؛ای کاش آتش به حیات دوزخی ما خاتمه می داد! گاهی نیز ازمالکدوزخ درخواست می کنند تا مرگشان را از خدای سبحان بخواهند؛ ((…یا مالک لیقض علینا ربّک)3
دوم: ویژگی های دنیای مذموم
مراحل دنیای مذموم
چنان که در کذشته اشاره شد ،دنیای مذموم همان اوهام وخیال بافی ها و تعلّقاتی است که آدمی را از خدا دور می کند و مانند سراب باطل است.
قرآن کریم برای دنیا پنج مرحله بیان کرده است که سراسر آن ها مذموم است؛ ((اعملوا أنّما الحیاة الدنیا لعب و لهو وزینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال والأولاد ))4 . این آیه ترسیم گویایی وضع زندگی دنیا،مراحل مختلف آن و انگیزه های حاکم بر هرمرحله است.
خدای سبحان درآیه ی یاد شده زندگی دنیا رابازی، سرگرمی، تجمّل پرستی، تفاخر درمیان مردم و افزون طلبی در اموال وفرزندان دانسته است. بنابراین ((بازی))،((سرگرمی))،((تجمل))،((تفاخر))و((تکثاثر))،دوره های پنج گانهای است که بر عمر آدمی می گذرد
امّا شرح دوره های یاده شده، از قرار زیر است؛
یکم.مرحله ی(( کودکی )) است که فرد زندگی را به بازی می گذراند.
دوم. مرحله (( نوجوانی )) است که در آنف سرگرمی جایگزین بازی می شود و انسان به دنبال سرگرمی ها رفته، از مسایل جدّی باز می ماند
1-نهج البلاغه خطبه 203
2-سوره حاقه آیه27
3-سوره زخرف آیه 77
4-سوره حدید آیه20
سوم. مرحله (( جوانی )) است از فصل شور،عشق و تجمل پرستی است.درجوانی،شخص به زینت، آراستن ظاهری، دربرکردن لباس های فاخر و جلوه های چشم گیر اهمیت فراوان می دهد.
چهارم. مرحله((کهولت)) است. انسان پس از گزشت دوره ی جوانی و گذر از چهل سالگی،چندان به لباس خوب و فاخر اهمیت نمی دهد،بلکهبه تفاخر سرگرم می شود وپُست،جاه و القاب او رامشغول می سازد.
پنجم. مرحله((فرتوتی)) است در این دوران معمولاًشخص در جامعه سمتی ندارد و لقب دریافت نمی کند. ازاین رو،به تکاثر پرداخته،بازیادی فرزندان ونوه ها و جمع اموال خود را فریب می دهد.
گفتنی است که شخصیت برخی از انسان ها در همان مرحله ی یکم ودوم متوقف میشود و درپیری نیزبه بازی و سرگرمی مشغولند. بعضی نیز در دوران تجمل گرایی باقی می مانند و تا واپسین لحظات زندگی با تجمل،سرگرمیو بازی مأنوس بوده،روحیه و خواسته های کودکانه دارند.
دنیابازیچه و سرگرمی
از بهترین راه هایی که در قرآن کریم برای تهذیب دل به انسان ارایه می دهد،پرهیز ازبازی وبازی گری و بازیچه است. افزون بر آن،برای معرفی مصداق نیز دنیارا بازیچه معرفی می کند؛((إنمّا الحیوة الدنیا لعب و لهو ))1 از ضمیمه ی این دو اصل به یکدیگر به دست می آید که توفیق نزاهت روح و تزکیه ی نفس و سپس سیر به سوی خدا نصیب اهل دنیا نمی شود و ممکن نیست که اعل دنیا مهذّب یا مهذب دنیازده باشند.
قرآن دنیا را ((بازیچه))معرفی می کند و درسخنان معصومین، به ویژه حضرت علی( ع ) آمده که دنیا سرگرمی است وشیطان و نفس امّارهمی کوشند تا انسان را به دنیا سرگرم کنند. امیرالمؤمنین ( ع ) دریکی از نامه های خود می نویسد: (( فإنّ النیا مشغلة عن غیر ها ))2 ؛دنیا انسان را از غیر دنیا باز می دارد. اصولاً هرآن چه انسان را از غیر دنیا( خدا ) باز دارد،بازیچه است .
نشانه ی بازیچه و سرگرمی بودن دنیا آن است که اگر کسی به آن مبتلاشود ، به ان عادت می کند و زمانش به دست آن وسیله ی سرگرمی می افتد ودر نتیجه این سرگرمی تا او را فرسوده و خسته نکند و از پا درنیاورد، رهایش نمی کند. بازی گری نیز چنین است؛ یعنی بازی، بازی گر را به بازی میگیرد و اورا به خود مشغول و سرگرم می کند و تا او را خسته نکند، وی را رها نمی سازد، چنان که مواد مخدّر بر فرد معتاد تسلط دارد و او زیر سلطه ی اعتیاد است. اگر کسی گرفتار دنیا و زرق وبرقفمقام،القاب،پست و میزشود،این عناوین او را به بازی می گیرند و وی را میخندانند یا می گر یانند و نیز او را عصبانی می کنند یا راضی نگه میدارند .
حکمت و دنیای بازیچه
قرآن کریم از طرفی زندگی دنیا را جز بازیچه و لهو ولعب چیز دیگری نمی داند؛(( …انّما الحیاة الدنیا لعب و لهو … ))3 وازطرف دیگر می فرماید:ما بازی گر نیستیم وآسمان وزمین را به بازی خلق نکردیم؛ ((ما خلقنا السماءَ والأرض وما بینهما لاعبین ))4 جمع بین دو آیه آن است که چند دنیا بازیجه است و خدا آن را خلق کرده است،ولی حق تعالی حکیم است وهرگز بازی گر نیست.
به بازی گرفتن دیگران کاری حکیمانه است. پدر حکیم فرزندانش را به بازی می گیرد وبرای آنان وسایل بازی تهیه می کند تا همراه بازی تکامل یابند، ولی خود پدر بازیگرنیست.همچنین، درمدرسه درکنارکلاسهای متعدد، درس ورزش را نیز قرار می دهند که در آن بچه ها بازی می کنند وسرگرمند. پس، زنگ ورزش برنامه ای حکیمیانه است، چون میتواندموجب پیشرفت کودکانه در درسهایش شود،
1-سوره محمد آیه36
2-نهج البلاغه نامه 49
3-سوره حدید آیه 20
4-سوره انبیاء آیه 16
ولی اگر کودکی تمام اوقات خودرا به بازی بگذراند،ضررکرده است.
انسان نیز اگر با بصیرتزندگی کند، دنیا برای او وسیله ی تکامل است، ولی اگر هدف خلقت را فراموش کند و خود را وسیله بازی، لهو لعب مشغول سازد،خسارت کرده است
کسی که بخواهد مهذّب باشد، باید با دنیا بجنگد، زیرا انسان در میدان بازی و چهارسوق دنیا قراردارد و به ناچار باید زندگی،کار،معشرت و معامله ای داشته باشد و علمی فراهم کند،چوناین ها هم چهره الهی و هم چهره دنیایی دارد،ناچار به مبارزه برمیخیزد تاخود را از لهو و لعب و بازی گری و بازیچه برهاند: و برای رهایی، از پنجه بازیچه و بازی گری ناچار است که بازیچه را بشناسد و نیز مسلح باشد تا بتواند در برابر بازیچه مبارزه برخیزد.
به همین جهت، مؤمن هر لحظه باید کارش را بر میزان الهی عرضه کند که آیا دنیاست یا آخرت؟ آیا کاری که اکنون انجام میدهم،اگردیگری انجتم می داد،هم چنان خشونتد می شدم یا تنها دوست دارم که خود آن را انجام دهم؟ انسان اگر مانع کار خوبی شود که دیگری انجام می دهدیا راضی نباشد که آن کار به وسیله ی دیگری انجام شود، بیان گر آن است که او خود را دوست دارد،نه کار خیر را.
دنیا بازیچه و کودکان کهنسال
بهترین هنر برای انسان فرزانگی و عقل است. در فضیلت عقل همین بس که حتی کسانی که آن را شکوفا نکرده اند هم می کوشند تا خود را فرزانه و عاقل معرفی کنند. هیچ کس غیر از عقل آفرین با حقیقت عقل آشنا نیست. خداوند هم عقل را معرفی نموده و هم عاقل را به عنوان الگو ارایه کرده است،چنان که هم جهل را معرفی کرده،وهم جاهل را- به منظور پرهیز از او- به ما شناسانده است.
قرآن کریم که مفسّر انسانیت انسان هاست،می فرماید:عاقل کسی استکه به موجود دایم و پایدار دل می بندد و برای آن کوشش می کند و در راه آن ازنثار و ایثاردریغی ندارد و از بذل نفس ونفیس مسامحه نمی کند. درمقابل، جاهل کسی است که ناپایدار را اصیل می پندارد و برای آن کوشش می کند و نثار و ایثارش در راه امری زایل شدنی است. آن گاه ذات اقدس اله خود را ثابت و پایدارمعرفی کرده، می فرماید((و توکّل علی الحیّ الّذی لا یموت ))1 بنابراین، خداوند عاقل را کسی دانسته که الهی می اندیشد و به آن چه نزد خداست،آشناست و همان را که می طلبد، اثبات کرده است و نیز برای آن دفاع می کند، چنان که کسی راکه ازخدا وآن چه نزد اوست، گریزان است و به غیر خدا تکیه می کند، جاهل می داند. خدا و آن چه نزد اوست،ماندنی است و انسان و آن چه متعلق به اوست ،رفتنی؛(( ما عندکم ینفد وما عنداللّه باق )) 2
از این رو،خدای سبحان عاقلان را به آخرت ترغیب کرده و فرموده است:((وما الحیوة الدنیا إلّالعب و لهو وللدار الاخرة خیر للذین یتّقون أفلا تعقلون ))3 دنیا با همه ی زرف و برقش جز بازیچه چیز دیگری نیست. بازی مخصوص کودکان است، امّابرخی خُلق وخوی کودکی را تا سنین سالمندی حفظ می کنند واگربه هشتادسالگی هم رسیده باشند، درحقیقت کودکی هشتاد ساله اند؛ یعنی هشتاد سال بازی کرده اند.
درگذر از کوی وبرزن وقتی کودکان و نوسالانی را را سرگرم خاک بازی یا سنگ بازی می بینیم، به کارشان
لبخندیمی زنیم که چه می کنند،زیرا در پایان روز سنگ ها را در کنار کوچه رها می کنند ودست و دامن را می تکانند و بادست خالی و بدنی خسته ازبازی به منزل می روند، عده ای نیزازبالابه حال مامی نگرند وبه کارما لبخند می زنند که این ها برای میز،پست ومقام چه می کنند.دراواخر عمر،روز بازنشستگی و درماندگی، باید میزها وپست ها را رها کنند و فرسوده بازنشست شوند.