تاويل دو نوع کاربرد دارد:
الف) تاويل در مقابل تنزيل.
ب) تاويل در مورد متشابه.
تاويل در لغت عرب به معنى مآل شىء و سرانجام اوست، گاهى تاويل در مقابل تنزيل به کار مىرود و گاهى در مورد متشابه استعمال مىشود، بنابراين بايد در دو مورد سخن بگوييم. هر يک از دو «تاويل» براى خود معنى خاصى دارد.
تاويل در مقابل تنزيل
مفاهيم کلى که در قرآن وارد شده بر دو نوعند، گاهى مصاديق روشن و گاهى مصاديق مخفى و پنهان دارند. تطبيق آيه بر مصاديق روشن «تنزيل» آن و تطبيق آن بر مصاديق مخفى و بالاخص مصاديقى که در طول زمان پديد مىآيند و در زمان نزول وجود نداشتهاند، «تاويل» آن است.
و به ديگر سخن: تطبيق مفهوم کلى آيه بر مصاديق موجود در زمان نزول آن، «تنزيل» و تطبيق آن بر مصاديقى که به مرور زمان پديد مىآيند «تاويل» آن مىباشد.
استفاده از مباحث اجتماعى قرآن و بهرهبردارى مستمر از آن بر اين اساس استوار است و هرگز صحيح نيست که در بهرهگيرى از قرآن بر مصاديق موجود در عصر نزول آيه و يا بر مصاديق واضح اکتفا ورزيد.
امام صادق عليه السلام در حديثى قرآن را چنين توصيف مىکند:
«ظهره تنزيله، وبطنه تاويله، منه ما مضى، و منه ما لم يجىء بعد، يجري کما تجري الشمس والقمر» . (1) برون قرآن «تنزيل» آن و درون آن «تاويل» آن مىباشد قسمتى از تاويل قرآن گذشته و برخى ديگر هنوز نيامده است. قرآن مانند خورشيد و ماه در حال جريان مىباشد (همان طور که خورشيد و ماه در انحصار منطقهاى نيست) همچنين قرآن نيز در انحصار افراد خاصى نمىباشد.
در اين حديث «تاويل» در مقابل «تنزيل» وارد شده و تاويل به معنى تطبيق مفاهيم کلى بر افرادى گرفته شده که بخشى از آنها در گذشته بوده و بخشى ديگر در آينده تحقق مىپذيرند.
امام صادق عليه السلام در حديثى مىفرمايد: «اذا نزلت آية على رجل ثم مات ذلک الرجل ماتت الاية من الکتاب و لکنه حي يجري في من ياتي کما يجري في من مضى» . (2) «اگر آيهاى دربارهى کسى نازل گرديد آنگاه آن شخص بميرد (مفاد آيه به صورت قانون کلى باقى مىماند) و اگر با از بين رفتن آن شخص آيه نيز از بين برود قرآن نيز به تدريج از بين مىرود بلکه قرآن زنده است درباره آينده همان را حکم مىکند که درباره گذشته آن را حکم مىکرد» .
تنها اين دو حديث نيست که قرآن در آنها به آفتاب و ماه تشبيه شده باشد بلکه در اين مورد احاديثى وارد شده که همگى حاکى از آن است که قرآن پيوسته زنده و در هر زمان تر و تازه است و ابدا مندرس وکهنه نمىگردد. (3) حيات و تحرک قرآن در سايه همين تاويل در مقابل تنزيل است و هرگز نبايد مفاهيم کلى قرآن را در انحصار گروهى دانستبلکه بايد آن را بر آيندگان به نحوى تطبيق کرد که بر گذشتگان تطبيق مىگشت.
قرآن مجيد در سوره «رعد» آيه هفتم چنين مىفرمايد: «انما انت منذر ولکل قوم هاد…» : تو اى پيامبر بيم دهندهاى و براى هر گروهى هدايت کنندهاى است.
خود پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم طبق روايات متواتر جمله «ولکل قوم هاد» را بر اميرمؤمنان تطبيق کرد و فرمود: «انا المنذر وعلي الهادي الى امري» (4 : من بيم دهنده و على هدايت کننده به دستورهاى من است.
به طور مسلم پس از اميرمؤمنان، آيه مصاديقى نيز دارد که به مرور زمان بر آن منطبق مىباشد. بخشى از تحرک و روشنگرى قرآن در اين است که به مرور زمان بر مصاديق آن تطبيق گردد از اين جهت امام باقر عليه السلام فرمود:
«رسول الله المنذر، وعلي الهادي، وکل امام هاد للقرن الذي هو فيه» : «پيامبر خدا بيم دهنده و على هدايت کننده و هر امام، هادى مردم آن عصرى است که در آن زندگى مىکنند» . (5) يادآور شديم که مقصود از تاويل در مقابل «تنزيل» آن رشته از مصاديق آيه و يا آيات است که هنگام نزول قرآن نبوده و بعدها تحقق پذيرفته است و اگر هم در زمان نزول وجود داشته، مصداق مخفى بود و نياز به تذکر داشت اکنون براى هر دو مورد، مثالى را يادآور مىشويم:
1. در جنگ جمل سپاه امام در برابر سپاه پيمان شکن «طلحه» و «زبير» که بيعتخود را با امام شکستند، قرار گرفت پيش از آغاز جنگ، امام به مردم بصره چنين خطاب کرد: مردم بصره آيا از من در داورى ستم ديدهايد؟ آيا در تقسيم مال مرتکب ظلم شدهام؟ آيا مالى را بر خود و اهل بيتخود اختصاص دادهام و شما را از آن محروم ساختهام؟ آيا حدود الهى را در حق شما اجرا کردهام و درباره ديگران تعطيل کردهام تا به خاطر اين امور و يا يکى از آنها پيمان خود را با من مىشکنيد؟ آنان در پاسخ گفتند: نه، هيچکدام از اين کارها انجام نگرفته است، در اين موقع که امام حجت را بر آنان تمام نمود، به تنظيم صفوف سربازان خود پرداخت و اين آيه را تلاوت کرد: «وان نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دينکم فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ايمانلهم لعلهم ينتهون» (توبه/12) : «اگر آنان سوگندهاى خود را شکستند و به آيين شما طعنه زدند با سران کفر نبرد کنيد براى آنان پيمانى نيستشايد آنان باز داشته شوند.
آنگاه امام افزود: به خدايى که دانه را شکافت و انسان را آفريد و محمد را براى نبوت برگزيد آنان مورد اين آيه هستند و از روز نزول اين آيه با پيمان نشکنان نبرد نشده است. (6) تطبيق اين آيه بر اين گروه تاويل آن و بيان مصداقى است که در روز نزول آيه وجود نداشته است.
2. در روز «صفين» سپاه على عليه السلام که در ميان آنان «عمار ياسر» نيز بود، در برابر سپاه معاويه قرار گرفت. سپاه اسلام با حزب اموى که در راس آنان ابوسفيان و بعد معاويه قرار داشت دو بار نبرد کرده است:
الف) در زمان رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم آنگاه که ابوسفيان نبردهاى «بدر» و «احزاب» را رهبرى مىکرد.
ب) در زمان على بن ابى طالب عليه السلام که فرزند ابوسفيان زمام امور را به دست گرفت و حزب اموى را به صورت يک حزب زيرزمينى هدايت مىکرد. عمار در اين جنگ به سپاه معاويه حمله کرد و رجزى خواند که نخستين بيت آن اين است:
نحن ضربناکم على تنزيله فاليوم نضربکم على تاويله (24) «در گذشته با شما بر اساس تنزيل قرآن نبرد مىکرديم و امروز با شما بر اساس تاويل آن نبرد مىکنيم» .
در اين شعر «تاويل» در مقابل «تنزيل» قرار گرفته است و تطبيق آيه «جاهد الکفار» بر حزب اموى که در زمان پيامبر آشکارا کافر بودند، تنزيل قرآن، و تطبيق آن بر آن حزب در زمان على عليه السلام که در باطن کافر بودند و تظاهر به اسلام مىکردند «تاويل» قرآن معرفى شده است.
اين بيان مىرساند که تاويل در مقابل تنزيل جز تطبيق آيه بر مصاديق مخفى و يا مصاديقى که پس از نزول آيه تحقق مىپذيرند، چيز ديگرى نيست.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم به خود اميرمؤمنان خطاب مىکند و مىفرمايد:
«فتقاتل على تاويل القرآن کما قاتلت على تنزيله ثم تقتل شهيدا تخضب لحيتک من دم راسک» . «تو بر تاويل قرآن (با ناکثين، قاسطين، مارقين) نبرد مىکنى، همچنان که در کنار من با تنزيل آن نبرد کردى، آنگاه محاسن تو با خون سرت خضاب مىگردد.
ملاحظه اين روايات اين مطلب را به ثبوت مىرساند که «تاويل» در برابر «تنزيل» همان تطبيق مفاهيم و احکام کلى بر مصاديق مخفى و پنهان، و يا مصاديق موجود در روز نزول قرآن است. و اگر آن را «تاويل در مقابل تفسير» بناميم، بر خلاف ظهور اين روايات، نامگذارى کردهايم، بلکه اين نوع تاويل، تاويل در مقابل «تنزيل» است.
تاويل در مورد متشابه
از مواردى که «تاويل» در آنجا به کار مىرود مورد متشابه است و براى تحليل تاويل متشابه در اين مورد ناچاريم به تفسير متشابه در مقابل محکم بپردازيم.
قرآن مجيد آيات را به دو قسم تقسيم مىکند و مىفرمايد:
«هو الذى انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات و اخر متشابهات…» (آل عمران/7) .
«اوست که کتاب را بر تو نازل کرد، بخشى از آن محکم و استوار، و قسمتى از آن متشابه است» .
اکنون بايد ديد مقصود از اين تقسيم چيست؟
دلالت آيات قرآن بر مقاصد خود يکنواخت نيست گاهى دلالت آنها بر معانى خود روشن بوده و شک و ترديد برنمىدارد و در نخستين برخورد مفهوم روشن آن وارد ذهن مىشود، مثلا: مانند نصايح حضرت لقمان به فرزند خود، يا سفارشهاى حکيمانه قرآن در سوره اسراء که ضمن آيههاى 22 تا 39 وارد شده است.
لقمان در ضمن نصايح خود به فرزندش چنين مىگويد:
«…لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم» (لقمان/13) .
«به خدا شريک قرار مده، شرک بر خدا ستم بزرگى است» .
يا مىفرمايد : «…اقم الصلاة و امر بالمعروف و انه عن المنکر واصبر على ما اصابک…» (لقمان/17) .
«فرزندم نماز بپادار به نيکىها فرمان ده و از بديها باز دار، و در برابر مصايب بردبار باش» .
و همچنين است آيات سورهى نحل که به عنوان نمونه يکى را يادآور مىشويم:
«و قضى ربک الا تعبدوا الا اياهوبالوالدين احسانا…» (اسراء/23) .
«پروردگار تو فرمان داده است که جز اورا نپرستيد و به پدر و مادر نيکى کنيد» .
همه اين آيات، آيات محکم قرآنند که ريشه و ام الکتاب به حساب مىآيد.
در اين ميان، يک رشته آياتى است که دلالت آنها بر مقصود به روشنى اين آيات نيست و در برخورد نخست احتمالات متعددى بر ذهن انسان نقش مىبندند، و معنى واقعى در محاق ابهام و تشابه قرار مىگيرد، و چون مقصود واقعى به غير واقعى تشابه پيدا مىکند، اين آيات را متشابه مىخوانند. در اينجا وظيفه افراد واقعگرا اين است که ابهام اين آيات را از طريق مراجعه به آيات محکم برطرف کنند و تشابه و ترديد را از چهرهى آيه بردارند تا آيه متشابه در پرتو آيات محکم، در عداد محکمات درآيند و اين کار از نظر قرآن کار راسخان در علم و آگاهان از حقايق آيات مىباشد، البته گروه منحرف وپيشداور که هدفى جز فتنهانگيزى ندارند بدون مراجعه به آيات محکم همان ظاهر متزلزل را مىگيرند وفتنهگرى راه مىاندازند، در حالى که راسخان در علم به ظاهر متزلزل و لرزان ارزشى قايل نشده و از طريق امعان در مفاد آيه و قراين همراه، بالاخص آيات ديگر به واقع رسيده و به دلالت آن استحکام مىبخشد، اينک نمونهاى يادآور مىشويم.
قرآن در سوره طه خدا را چنين توصيف مىکند: «الرحمن على العرش استوى له ما فى السموات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى» (طه/65) .
خداى رحمان بر عرش استيلا يافته است، آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمين و آنچه ميان ايندو و آنچه زير خاک است از آن اوست» .
در لغت عرب «استوى» به معناى قرار گرفتن به کار مىرود چنان که مىفرمايد:
«والذى خلق الازواج کلها وجعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتستواو على ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استويتم عليه…» (زخرف/1312) .
«خداى، کسى است که جنتها را آفريده، و براى شما از کشتىها و دامها وسيلهاى که سوار شويد قرار داد تا بر پشت آنها قرار گيريد. آنگاه که بر پشت آنها قرار گرفتهايد نعمت پروردگار خود را ياد کنيد» .
افراد پيش داور که تمايلات تجسيم و تشبيه در آنها هست آيه سورهى طه را که از استواى خدا بر عرش گزارش مىدهد به قرار گرفتن خدا بر تخت و عرش خويش تفسير مىکنند، و در حقيقتبراى خدا سريرى مانند سرير ملوک انديشيده که روى آن قرار مىگيرد.
در حالى که يک چنين ظهور، ظهور بدوى و ابتدايى آيه است و در امثال اين آيات بايد قراينى را که پيرامون آيه و آيات ديگر وجود دارد در نظر گرفت آنگاه مفاد آيه را به دست آورد.
اينک ما به عنوان نمونه به تاويل اين آيه به باز گردانيدن ظاهر آن به معنى واقعى آن مىپردازيم.
نخستبايد توجه نمود که در آيات قرآن تعارض وجود ندارد و قرآن صريحا خدا را چنين معرفى مىکند «ليس کمثله شىء» (شورى/7) براى آن نظير و مانندى نيست.
در آيه ديگر مىفرمايد: «لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار…» (انعام/103) : «چشمها او را نمىبيند ولى او چشمها را مىبيند» .
در آيه سوم مىفرمايد: «…يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها وما ينزل من السماء وما يعرج فيها و هو معکم اينما کنتم…» (حديد/4) .
«مىداند آنچه که در زمين فرو مىرود و يا آنچه که از زمين بيرون مىآيد، (مىداند) آنچه که از آسمان فرود مىآيد و آنچه که به آسمان بالا مىرود او با شما است هر کجا باشيد» .
اين آيات که هر نوع نظير و مثل را براى خدا نفى کرده و او را برتر از آن مىداند که ديدگان ما او را درک کند، و اعتقاد به وجود چنين خدايى سبب مىشود که در معنى آيه سوره طه دقتبيشترى نموده تا به مآل آن برسيم.
اينک با دقت در سه مورد مىتوان به معنى واقعى آيه پى برد:
1. استوا در قرآن و لغت .
2. معنى عرش در لغت و عرف.
3. قراين پيرامون اين جمله در آيات هفتگانه.
با تحليل اين امور سهگانه خواهيد ديد که اين آيه پيوندى با جلوس خدا بر سرير ندارد.
اينک هر سه را به صورت فشرده توضيح مىدهيم:
1.استوا در قرآن و لغت
قرآن آنگاه که از نشستن سخن مىگويد، کلمه «قعود» به کار مىبرد چنان که مىفرمايد:
«الذين يذکرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم…» (آل عمران/191) .
«آنان که خدا را ايستاده و نشسته و بر پهلوهاى خويش ياد مىکنند» .
باز مىفرمايد:
«فاذا قضيتم الصلاة فاذکروا الله قياما و قعودا و على جنوبکم…» (نساء/103) .
«آنگاه که از نماز فارغ شديد خدا را ايستاده و نشسته و بر پهلوهاى خويش ياد کنيد» .
در حالى که لفظ «استوا» را در مورد تسخير و تسلط به کار مىگيرد و حتى در موردى که تسخير و تسلط با جلوس و قعود همراه باشد به کارگيرى اين لفظ به خاطر وجود تسلطى که در جالس پديد مىآيد به خاطر صرف نشستن اوست. مثلا: آنجا که قرآن درباره گياهى که از ضعف به قوت پا مىنهد و سرانجام بر اثر استحکام و قوت به پاى خود مىايستد کلمه «استوا» به کار مىبرد چنان که مىفرمايد:
«…کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع…» (فتح/29) .
«مانند زراعت که جوانه زند آن را کمک کند قوى و نيرومند گردد و بر ساقهها و پاهاى خود مىايستد» .
همگى مىدانيم که گياه قيام و قعودى ندارد بلکه مقصود تسلط آن بر خويش است در مقابل حوادث و بادهاى شديد که از جا کنده نمىشود.
همچنين در موردى که انسان بر کشتى يا روى چهارپايان قرار مىگيرد کلمه «استوا» به کار مىبرد و مىفرمايد:
«…وجعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتستووا على ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استويتم عليه…» (زخرف/1312) .
«وبراى شما از کشتى و چهارپايان مرکبهايى قرار داديم تا بر پشت آنها قرار گيريد آنگاه که بر آنها قرار گرفتيد نعمتخدا را ياد کنيد» .
درست است که در اين آيه از قرارگيرى انسان بر اين مراکب مضطرب و سرکش از لفظ «استوا» بهره گرفته ولى مقصود جلوس و قعود نيستبلکه سلطه و استيلايى است که راکب در اين حالتبر مرکب دارد و زمام آن را در اختيار مىگيرد و به هر طرف بخواهد او را سوق مىدهد به گواه اين که در ذيل آيه دستور مىدهد که چنين بگوييم:
«و تقولوا سبحان الذى سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنين» .
«بگوييد پيراسته خدايى است که ما را بر اين مرکبها مسلط ساخت» .
در آيه ديگر به نوح دستور مىدهد که آنگاه که او و مؤمنان بر کشتى قرار گرفتند خدا را از اين نظر که از ظالمان نجاتشان بخشيد سپاسگزار باشند.چنانچه مىفرمايد:
«فاذا استويت انت ومن معک على الفلک فقل الحمد لله الذى نجانا من القوم الظالمين» (مؤمنون/28) .
«آنگاه که تو و کسانى که همراه با تو هستند بر کشتى قرار گرفتيد بگو: حمد خدا را که ما را از ستمگران نجات داد».
مقصود از «استويت» در اين آيه جلوس و قعود نيست و گرنه مىفرمود: «فاذا جلست» يا «قعدت» . همچنان که مراد سوار شدن نيست و گرنه مىفرمود: «ولو رکبت» چنان که نوح به فرزند خود آنگاه که دعوت بر سوار شدن بر کشتى کرد کلمه «رکوب» به کار برد و گفت: «يا بنى ارکب معنا» بلکه مقصود از آن سلطه نوح و ساکنانش بر کشتى که زمام کشتى را در اختيار مىگيرند و در مقابل امواج او را هدايت مىکنند چنان که مىفرمايد:
«وهي تجرى بهم فى موج کالجبال…» (هود/42) .
«کشتى آنان را از ميان امواج کوه پيکر عبور مىداد» .
و از آنجا که آنان بر چنين مرکب رهوار و قاره پيما سلطه و استيلاى داشتهاند خدا دستور مىدهد که او را ستايش کنيد : «قل الحمد لله» .
اين آيات و ديگر آيات حاکى است که تفسير «استوا» بر جلوس و قعود و يا استقرار مادى صحيح نيستبلکه استيلا و سلطهاى است که با شخص مستولى همراه مىباشد واستيلاى هر چيزى به نسبتخود اوست. اتفاقا در لغت عرب نيز کلمه «استوا» به معنى «استيلا» زياد به کار مىرود.
اخطل دربارهى «بشر» برادر عبدالملک که بر عراق تسلط يافت چنين مىگويد:
قد استوى بشر على العراق من غير سيف و دم مهراق بشر بى آنکه شمشير و خونى بريزد بر عراق استيلا يافت.
شاعرى ديگر مىگويد:
فلما علونا و استوينا عليهم ترکناهم صرعى لنسر و کاسر
هنگامى که بر آنان دستيافتيم، آنان را به خاک افکنديم تا طعمه کرکسها و درندگان شوند.
در اين موارد هرگز جلوس و قعودى مطرح نيست، مقصود فتح و پيروزى و سلطه و استيلا مىباشد و اين خود مىرساند که معنى اساسى اين کلمه، استيلا است و اگر هم با جلوس و نشستن توام گشت، ناظر به خصوصيتى است که در آن جالس است.
امعان در اين قراين ما را به مفاد «استوى» رهنمون گرديد و در حقيقت تاويل در اين مورد به معنى کاوش در فهم آيه از طريق دقت در معانى و مفردات آن است و لذا بايد عين همين کاوش را درباره «عرش» نيز انجام دهيم.
ادامه دارد…
پىنوشتها:
1) اصول کافى: 2/599، کتاب فضل القرآن، حديث 2.
2) تفسير ابن عربى: 1/150.
3) به کتاب شريف الذريعة مراجعه شود.
4 نور الثقلين: 2/488.
5) در اين باره به کتاب «القرآن في احاديث النبى وآله» ص 160 162 مراجعه شود; قسمتى از اين احاديث در آنجا گردآورى شده است.
6) در اين باره به کتاب «نور الثقلين» : 2/482 485 مراجعه شود.