فضائلي ازحضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله و سلم)

سؤال كرده اند يا رسول الله! برتري و شرافت درجه فضل و كمال در حسن و جمال ، براي شما هست يا حضرت يوسف(عليه السلام)؟
حضرت (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود: (( هو اصبح مني و انا اصلح منه))؛ به نام يوسف قرعه حسن و جمال آمده و علم ، فضل ، كمال و خوش خويي را به ما ارزاني داشتند تا رحمت براي عالميان باشم : (( َومَا اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً للعَالَمِينَ))(1) ؛و اي رسول ما تو را نفرستاديم مگر آن كه رحمت براي اهل عالم باشي.
كه جبرئيل امين از سدرة المنتهي در رسيد و عرضه داشت : يا رحمة للعالمين! در آسمان ، يوسف نور تو را قرعه زدند ، حسن جمال ؛ يوسف(عليه السلام) را رسيد.
يك پرده از هفتاد هزار پرده از جمال يار
عارفي چنين گفته: اگر چه جمال يوسف(عليه السلام) پرده برداشتند ،زنان مصر دست ها ببريدند ، امّا هنوز از جمال محّمدي(صلي الله عليه وآله و سلم) پرده برنداشتند كه هزار مردان مرد ،زنارها بريدند.
اگر امروز در صف ناقصان عقول ، پرده از جمال يوسف برداشتند ،دست ها بريدند ؛ فردا در صف رجال الله پرده از جمال محّمدي(صلي الله عليه وآله و سلم)  برداشته مي شود،صد هزار هزار كرور؛ بلكه تمام عاصيان امّت از دوزخ بگذرند.چنان چه وارد است كه در آن شب،قرب و كرامت حضرت(صلي الله عليه وآله و سلم)  به جبرئيل خطاب شد :
اي جبرئيل ! محّمد (صلي الله عليه وآله و سلم)  را در هفتاد هزار پرده عزت ستوري گردانيده ايم ، امشب يك پرده از آن پرده ها را بردار تا نظاره كنان عالم بالا حسن وجمال محمّدي (صلي الله عليه وآله و سلم)  را نظاره كنند.
چون جبرئيل به امر رب جليل يك پرده ازهفتاد هزار پرده از جمال با كمال محمّد (صلي الله عليه وآله و سلم) برداشت ، نوري پديد آمد كه در پرتو آن نور ، نه عرش را نور ماند و نه  كرسي را و نه آفتاب و نه ماه را و نه ستاره را و نه كروبيان عالم قدس را . بعد خطاب آيد كه : اي محّمد ! تا چند غم امت خوري ! امشب يك پرده از هفتاد هزار پرده از جمال توبرداشتيم ؛ نور
هفت.معجزات پيامبران ، تمام از براي آن حضرت بود.هشت. خداوند مي فرمايد: اگر محمّد  (صلي الله عليه وآله و سلم)  نبود، آدم و بهشت و دوزخ رانمي آفريدم؛به تحقيق كه از عرش ، عرش را ايجاد كردم  بي قرار و مضطرب بود؛بر آن نوشتم ((لا اله الّا الله محمّد رسول الله )) آن گاه قرار وآرام گرفت .
1. انبياء(21)آيه 107.

قمر، آفتاب، عرش ، كرسي ، لوح، قلم، ممسه را مضمحل، نابود و ناچيز كرد ؛  فردا كه در عرصات قيامت كه اين هفتاد هزار پرده برداريم اگر معاصي و ذلات و هفوات امتت در جنب آن ناچيز گردد چه عجب : (( الحمدلله الذي جعلني من امة محمّد صلي الله عليه وآله و سلم )) (1).
فضيلت در ولادت حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله و سلم)
چون يك ماه از حمل آمنه(عليه السلام)مادر گرامي آن حضرت گذشت، آسمان و زمين و نباتات و جمادات يكديگر را بشارت مي دادند.و چون دو ماه از حمل آن حضرت گذشت،ملكي از آسمان و زمين ندا داد كه: صلوات فرستيد بر محمّد و آل او.
روايت شده استكه بعد از سه روز عبدالمطلب ،محمّد را در آغوش گرفت به سوي بيت الله الحرام آمد و چون به در خانه رسيد ،نفس نفيس آن حضرت فرمود: ((بسم الله و بالله)).
كعبه معظمّه،به سخن در آمد و در جواب گفت: ((السلام عليك يا محمّد!))
هاتفي آواز داد كه :(…جَاءالْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ…)(2) ؛رسول حق آمد و باطل را نابود ساخت.
علامات و مزاياي شب با بركت و پر ميمنت ولادت پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم)
1.    سير ابليس لعين و تمام شياطين ، از عروج به فلك منقطع گرديد.
2.     كاهان از همراه او جدا و دور افتادند و اخبار غيب موقوف شد و كردار سحره علم قيافه محو شد.
3.     چهارده كنگره از ايوان كسري افتاد و طاق ايوان شكافته شد.
4.    آتشكده فارس كه دو هزار سال قبل از آن روشن بود ، خاموش شد.
5.    درياچهء ساوه خشك شد.
6.    در آن شب ،آثار عجيب و غريب در آسمان پديدار بود.
بردهء بوصيري چنين سروده است:
ولادتش پاكي عنصر و نژاد او آشكار است ، چه نيكوست آغاز و چه نيكوست پايان و انجام او(3).
روز ولادت او روزي است كه ايرانيان (با آن شكستي كه طاق كسري برداشت) به فراست دريافتند كه بدبختي و عقوبت كارهايشان بر آنان نازل شده است (4) .
طاق ايوان كسري (شب ولادت حضرت رسالت) شكافته شد ،هم چون اجتماع لشكر كسري و اهل دولت او كه هرگز جمع نشدند و انضمام والتيام نيافتند.( به عبارت ديگر چون حضرت تولد يافت اصحاب كسري كه كافر و بت پرست بودند ، همه متفرق گشتند و ايوان كسري متلاشي و ويران شد)(5).شعله آتش اتشكده فارس كه از قديم الايام برافروخته بود ،از اندوهي كه بر افتادن ايوان كسري داشت به يك باره فرو مرد ،و درياچهء ساوه نيز از آن جهت به زمين فرو رفت و

1.مستدرك الوسائل ،ج 5 ،ص393 ؛بحارالانوار ،ج 83 ، ص 282.
2. اسراء(17)آيهء 81.
3. انّ مولده أظهر طيب عنصره و اصالته و ما أطيب ابتداء حياته(صلي الله عليه وآله و سلم) و اختتامها:
اَبانَ مَولِدُهُ عَنْ طَيبِ عُنْصُرِه                            يا طِيبَ مُبْتَداء مِِنْهُ وَ مُخْتَتم
4. يوم ولادته (صلي الله عليه وآله و سلم)يوم تعرّف فيه الفرس بظن الصائب انّهم قد هدِّدوا بحلول (بإتيان)شدّة الفقر و النقم : يومٌ
تَفَرَسَ فيهِ الفُرْسُ أَنَّهُم                              قَد‍‍‍‍ اُنذِروا بِحُلول البُؤسِ وَ النِّقَم
5.و بات ايوان كسري و هو منصدع غير ملتئم كشمل اصحاب كسري:
وَبَاتَ ايوانُ  كسرَي و هُوَ مُنْصَدعٌ                          كَشَملِ أصْحابِ كِسرَي غَيْرُ مُلتَئِم

خشك شد (1).وقتي كه آب ساوه فرو رفت آن را اندوهگين كرد و شخصي كه به هنگام تشنگي با خشم و غضب وارد اين درياچه مي شد ، بازگردانده شد(2).
گويي كه تري آن آب در آتش نفوذ كرده است و از سوي ديگر ، گويي كه آب ناشي از آن آتش ، شعله ور شده است(3).
جنيان فرياد بر مي آورند ولي انوار وجود او (پيامبر.صلي الله عليه وآله و سلم. ) ساطع است و حق هم چنان ، هم از جهت (باطن) معنا و هم از نظر (ظاهر) سخن ، واضح و آشكار مي شود(4).
كور و كر شدند و لذا حاضر به شنيدن بشارتهايي كه داده شده بود نبودند و آن ابر برق دار هشدار دهنده را دنبال نكردند كه كجا برق مي زند و كجا مي بارد(5).
بعد از اين كه كاهنان اقوام به آنها خبر دادند كه دين كج آنها راست نمي شود و بر پا نخواهد ماند(6). و بعد از اينكه با چشم خود ، اين ستارگان را ديدند  كه در افق فرود مي آمدند، مانند آنچه از بت ها در بتكده ها ديدند كه فرو افتادند(7).
تا بدان جا كه از راه وحي ، شكست خورده اي از شيطان ها دنبال شكست خورده اي ديگر مي كرد(8).
آن ها (جنيان) هم چون شجاعان ابرهه فرار كردند يا مانند آن سپاهياني(9) هستند كه از دو دست مبارك پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم) سنگ ريزه به سوي آن ها افكنده شد و فرار كردند(10).

1. ا نّ نار المجوس خمدت و سكنت لهبها بسبب الأسف الشديد و كذلك بحيرة الساوةقد تغيّرت و جفّ ماء ها :
والنّارُ خامِدةُ الانفاسِ مِن أسَفٍ                            عَليهِ و النَّهْرُ ساهِي العَيْنِ مِنْ سَدَمِ
2.عند ما جفّ ماء ساوة أحزنه و الذي يرد البحيرة بالغيظ عطشاناً، رُدّ:
ساءَ ساوةً أن غاضَتْ بَحَيْرتُها                                  و رُدَّ واردُها بالغَيظِ حينَ ظَمِيِ
3. يشير إلي خمود نار المجوس من جانب و الي غيض بحيرة ساوة من جانب آخر بسبب الحزن الشديد و يقول : كانّ بلل الماء يسري الي النار و من جانب آخر كانَّ الماء ابتلي و اصيبَ بالاشتعال و الالتهاب :
كانَّ بالنَّارِ ما بالماءِ مِن بَلَلٍ                                حُزناً و بالماء ما بالنَّار مِنْ ضَرَم
4. انّ الجنّ و الشياطين يصرخون ولكن انوار رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) ساطعة و متلالئة و الحق بظهر و يبدو من جهة(باطن)معناه و (ظاهر) كلامه:
والجِنُّ تَهْتِفُ والانوارُ ساطِعَةٌ                                  الحَقُّ يَظْهَرُ مِنْ مَعْنََيً و مِن كَلِمِ
5. يقول الشاعر: ان الجن والشياطين عموا و صمّوا وعلي هذا لم يقبلوا ان تسمعوا البشائر و أخبار ظهور الرسول (صلي الله عليه وآله و سلم)  و لم يقبلوا أن ينظروا اليه ين يتّجه هذه السحابة (اي الرسول الاكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) )وأين يمطر (هذه كناية عن عدم الاستماع الي قول النبي (صلي الله عليه وآله و سلم) و عدم الالتفات الي كلامه(صلي الله عليه وآله و سلم)  :
عَمُوا و صَمُوا فاعلانُ البشائر لَمْ                                تُسْمَع و بارِقَةُ الإ نذارِ لَمْ تُشَمِ
6.بعد ما انَّ كهَان الاقوام و منجّميهم أخبروا بأن دينهم المعوج لم يستقم:
مِنْ بَعْدِ ما أخْبَرَ الاقوامَ كاهِنُهُم                                    بأنَّ دينَهُمُ المُعْوَجَّ لَمْ يَقُمِ
7.و بعد معاينتهم الشهب المنورة و مشاهد تهم الانجم الظاهرة التي انقضت من الاعلي الي الاسفل كما سقطت الاصنام في المعابد:
وبعدَ ما عايَنوا في الاُفقِ مِن شُهُب                               مُنقَضَّةٍ وَفَقَ ما في الارض مِن صَنَم
8. حتّي اصبح منهزم من الشياطين  يتبع منهزماً آخر منهم بسبب المحي الالهي:
حتّي غَدا عن طريق الْوحي مُنْهَزِمٌ                                 مِنَ الشياطينِ يَقْفُو اِثرَ مُنْهَزِمِ
9.اشاره به جنگ بدر
10.(الشاعر يشبه الشياطين المنهزمون بابطال ابرهة) هؤلاء الشياطين المنهزمون فرّوا و هربوا مثل أبطال أبرهة و هؤلاء مثل عسكر أو لشكر رمي بالحصي والحجر الصغير من كفّي رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم)  .
كانَّهم هَرَبا أبطالُ أبرهَة                           أو عَسكرٌ بالحَصَي مِن راحَتَيْةَ رُمِي

زحمات طاقت فرساي پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم) درسرزمين عربستان
نگاهي گذرا به موقعيت عربستان
ساكنان عربستان(1) به هنگام ظهور اسلام ، دو دسته بودند:
1.     ساكنان باديه نشين يا بيابان گردان كه در زير چادرهاي پشمين زندگي مي كردند و دارايي آنان همان چادر و احشام و وسايل مختصر زندگي بود.
2.    دستهء دوم در روستاها و شهرها سكونت داشتند كه منزل هاي آنان با ساده ترين مصالح ساخته شده بود(2).
فرهنگ رايج در عربستان
قوم عرب كه از نژاد مستعد سامي هستند ، مردمي با ذوق ، شاعر طبع و فصيح البيان كه در فصاحت نظير ندارند.
امّا در عربستان ، خط ، كتابت ، معارف ، تعليم و تربيت مطلقاً وجود نداشت ، درجزيرة العرب در بين صحرا نشينان فقط هفده نفر بودند كه خواندن و نوشتن مي دانستند(3).

1.    مساحت عربستان ، سه ميليون كيلومترمربع است كه شبه جزيرهء بزرگي در جنوب غربي آسياست و جلگه عراق و بادية الشام را به هم اتصال مي سازد. عربستان از نظر آب و هوايي براي زندگي چندان مساعد نيست. زمين آن شنزار و ريگستان با هوايي داغ دارد ، ولي ناحيه جنوب غربي صحراي عربستان ، يعني يمن ، كه اروپاييان به علت ملايم بودن آب و هوا ، آن را عربستان سعيد مي خوانند براي زندگي مناسب است و به جهت پر بركت بودن ، آن را ((يمن)) ناميدند.
2.    اصطلاحاً به آنان اهل حضر يا مدر مي گفتند . ((مدر)) يعني گل ، به اين جهت كه منزل آنان از خشت بود.
3.    فتوح البلدان ، بلاذري.
البته در بعضي منابع تاريخي آمده است كه افراد زيادي از اعراب خواندن و نوشتن زبان فارسي را كاملاً فرا گرفته بودند و بعضي از آنها ديوان پادشاهان ايران را اداره مي كردند. آن چه مسّلم است تعليم و سودآموزي در بين اعراب به صورت گسترده وجود نداشته، و آياتي از قرآن مجيد همانند آيه 2از سوره جمعه و آيه 157 از سوره اعراف نيز گسترش بي سوادي در بين اعراب قبل از اسلام را صحّه مي گذارد.

دين و مذهب در عربستان
اغلب مردم بت پرست بودند ، چه بت خانگي و يا قبيله اي كه مشغول به پرستش آن بودند ، تا آن جا كه قبل از سفر ، آن را مّس نموده و پس از مراجعت از سفر ، آن را مّس مي كردند(1).
بر همين اساس ، خداوند متعال، حضرت آدم(عليه السلام) را امر نمود تا براي عبادت ، كعبه را بنا گذارد.
حضرت ابراهيم (عليه السلام)  نيز مأموريت يافت براي بازسازي خانه كعبه ، كه در اثر سيل خراب شده بودف اقدام كند.
امّا شهر مكّه يك بازار بين المللي براي بازرگانان همسايه عرب بود و كعبه نيز، بتخانه منطقه بين المللي گرديده بود، تا آن جا كه مردمان ، بت هاي خود را به سقف آن خانه مي آويختند و آن را عبادت مي كردند. به همين علّت  شهر مكّه ، از لحاظ تجاري و عبادي، اهميت به سزايي داشت.
تلاش بي وقفهء پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم)
با موقعيّتي كه از عربستان به اختصار ذكر گرديد ، مشخص مي شود كه حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله و سلم) در چه موقعيبتي به نبوّت و رسالت برگزيده شد و يقيناً با چه سختي هايي مواجه بوده است. خصوصاً آن كه با وجود مشكلات فراوان ، پيامبر(صلي الله عليه وآله و سلم)  نسبت به امّت خويش مهربان بود.
مهربان تر از پدر
پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) هم چون پدري مهربان ، كه فرزند خود را از بيراهه بر حذر مي دارد ، نسبت به امّت خويش دلسوز بود )) :أنا و عليّ أبوا هذه الأمة))(2) ؛ من و علي ، پدر اين مردم هستيم.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) با هر زباني كوشش مي نمود تا معارف الهي را به مردم بفهماند.
دلسوزتر از هر كس
پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) شب و روز غصهء مردم را مي خورد كه چرا به بيراهه مي روند.از اين كه مي ديد مردم ، دنبال دنيا هستند و خود را سرگرم دنيا نموده اند، آنان را نصيحت مي نمود. آن حضرت (صلي الله عليه وآله و سلم) آن قدر غصّه مي خورد ، تا اين كه خداوند با اين آيه ، خطاب مي فرمايد:
((فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُوْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا))(3) ؛ اي رسول ، نزديك است كه اگر امت به قرآن ايمان نياورند ، جان عزيزت را از شدت حزن و تأسف بر آن ها از دست بدهي .
بر همين اساس ، در اين فراز از دعاي صحيفه ، حضرت سجاد(عليه السلام) ، چنين زيبا فرمود:
كَمَا نَصَبَ لأَمْرِكَ نَفْسَهُ ؛ چرا كه براي انجام فرمان تو ، جان خويش را به سختي انداخت .
1.با وجودي كه قبايل مختلفي در همسايگي آن ها بود ويا در تجارت و مسافرت با عقايد يهود ، نصاري ، صائبي و… آشنا مي شدند، ولي اغلب از بت پرستي دست نمي كشيدند.(الاصنام ، ص 32 ، از سيري در تاريخ صدر اسلام)
2.بحارالانوار ، ج 16، ص 95، روايت 29.
3.كهف(18) آيه6.

جستجو