مراحل ابلاغ ولایت امام علي عليه السلام

از امام باقر علیه¬السلام نقل شده است: … سپس ولایت نازل شد و آن در روز جمعه در عرفه بود، چون دین ولایت علی بن ابی طالب علیه¬السلام کامل می¬شد. در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدون این که چیزی بر زبان آورد. در پیش خود گفت: مردم تازه مسلمانند و آثار جاهلیت در میانشان باقی است. اگر من این مطلب را دربارة پسر عموی خود ابلاغ کنم، ممکن است، هر کسی چیزی بگوید. از این جهت دستور قطعی از جانب خدای سبحان آمد که اگر این مأموریت را ابلاغ نکنم، مرا عذاب خواهد کرد و این زمانی بود که آیة ﴿ یا أیّها الرّسول بلّغ ما أُنزِل إلیک من ربّک و إن لم نفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من النّاس إن الله لایهدی القوم الکافرین ﴾  نازل شد. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست علی علیه¬السلام را گرفت و گفت: ای مردم! هیچ پیامبری نبود مگر آن که خدا او را عمری محدود عنایت کرد و سپس او را به سوی خود فراخواند، و او دعوت الهی را اجابت کرد. نزدیک است من نیز فراخوانده شوم و دعوت او را اجابت کنم. من مسئول هستم و شما نیز مسئول هستید. پس چه می¬گویید؟ همگی جواب دادند: شهادت می¬دهیم که تو ابلاغ رسالت و نصیحت کردی و آن چه که بر عهدة تو بود، به انجام رساندی. خداوندبهترین جزایی که به پیامبران داد، به تو عنایت کناد. پس از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سه بار گفت: خدایا! شاهد باش. آن گاه گفت: ای گروه مسلمانان! مسلمانان! ولیّ و سرپرست شما پس از من، این است. پس حاضران این مطلب را به دیگران برسانند. آن گاه آیة ﴿ الیوم أکلمت … ﴾ نازل شد؛
عن أبی جعفر الباقر علیه¬السلام قال : … ثمّ نزلت الولایة و إنّما أتاه ذلک فی یوم الجمعة  بعرفة، أنزل الله عزّوجلّ ﴿ الیوم أکلمتُ لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی﴾ و کان کمال الدین بولایة علی بن أبی طالب (ع) فقال عند ذلک رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم أُمتی حدیثو عهدٍ بالجاهلیة و متی أخبرتُهُم بهذا فی ابی عمّی یقول قائل و یقول قائل. فقلت فی نفسی من غیر أن ینطق به لسانی فأتتنی عَزیمة من الله عزۀوجلّ بُتلةً أوعَدنی إن لم أُبلّغ أن یعذّبنی فنُزلت ﴿یا أیها الرسول بلّغ ما أُنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس إن الله لا یهدی القوم الکافرین﴾ فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بید علّی علیه¬السلام فقال: أیها الناس إنه لم یکن نبیٌ من الأنبیاء ممن کان قبلی إلا و قد عمره الله ثمّ دعاه فأجابه فأوشک أن أُدعی فأُجیب و أنا مسئول و أنتم مسئولون فماذا أنتم قائلون؟ فقالوا: نشهد أنک قد بلّغتَ و نصیحت و أدّیتَ ما علیک فجزاک الله أفضل جزاء المسلمین فقال: اللهم اشهَد- ثلاث مرّات- ثم قال صلی الله علیه و آله و سلم با معشر المسلمین هذا ولیّکم من بعدی فلیبلّغ الشاهد منکم الغائب.   
مرحوم علامه¬ی مجلسی می¬گوید: اگر چه این روایت از نظر سند ضعیف و از نظر متن مشوّش است، لیکن مجموع آن با سایر روایات هماهنگ است، زیرا «ذلک» در جمله¬ی « إنما أتاه ذلک فی یوم الجمعة بعرفة » اشاره به کلمه¬ی «الولایة» است که در ابتدای روایت آمده است و جمله¬ی بعد از آن، یعنی «انزل الله عزّوجلّ ﴿ الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی﴾ و کان کمال الدین بولایة علی بم أبی طالب علیه¬السلام در محلّ خودش نیامده است و باید در آخر حدیث قرار گیرد.  این اشتباه ممکن است، از ناحیه¬ی راوی یا نسّاخ رخ داده باشد و بقیه¬ی حدیث مشکلی ندارد.
نکته¬ی دیگر در این گونه احادیث این است که از جمله¬ی ﴿ والله یعصمک من الناس﴾  فهمیده می¬شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اجرای مأموریت بزرگ تبلیغ ولایت در ماجرای غدیر خم نگران یک ترس نفسانی نود، زیرا ترسیدن کسی همانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در بحرانی¬ترین شرایط زندگی نظیر هجرت، جنگ اُحد، جنگ خندق و … هراس را به خود راه نداد  و در آن روز، یعنی بعد از فتح مکه و استیصال مشرکان، در اوج اقتدار و عزت بود، معنا ندارد.
نگرانی و ترس او از سطحی¬نگری مردم، عدم پذیرش فرمان الهی و اتهام آن حضرت به کذب، قبیله¬گرایی و امثال آن بود. جمله¬ی « حدیثو عهدٍ بالجاهلیة و متی أخبرتُهم بهذا فی ابی عمی یقول قائل و یقول قائل» که در این حدیث آمده، مؤید این ادعاست.
شبیه این ترس برای کلیم حق تعالی نیز به وجود آمد؛ ﴿ فأوجس فی نفسه حیفةً موسی﴾ . امیرالمؤمنین علیه¬السلام در تفسیر این آیه فرمود: ترس موسی علیه¬السلام ترسی نفسانی نبود، بلکه از آن جهت نگران بود که مردم نتوانند معجزه را از سحر تمیر دهند، در نتیجه جاهلان غالب گردند و گمراهان دولت یابند؛ «لم یوجس موسی علیه السلام خفیةً علی نفسه بل أشفق من غلبة الجُهّال و دول الضلال» .
متمّم توحید:
در دعایی که از امام صادق علیه¬السلام رسیده و بعد از نماز عید غدیر خوانده می¬شود، آمده است: بر یگانگی و وحدانیّت تو این گونه شهادت مخلصانه می¬دهم که تو خدایی هستی که غیر از تو معبودی نیست و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول تو و علی بن ابی طالب امیر مؤمنان است و اقرار به ولایت او جلوه¬ی اقرار به توحید، اخلاص در وحدانیّت، کمال الدین و اتمام نعمت و فضیلت بر جمیع مخلوقات تو است. به راستی که تو گفتی و به حق گفتی که ﴿ الیوم أکملت لکم… ﴾ خدایا! حمد و سپاس از آن تو است که بر ما منّت نهادی و اخلاص بر وحدانیّت خود را به ما عطا کردی، آن گاه که ما را به موالات ولی خودت که هادی بعد از نبیّ منذر تو است، هدایت کردی و به سبب ولایت او راضی شدی که اسلام دین پسندیده باشد؛
فی الدعاء بعد صلاة الغدیر المسند إلی الصادق علیه السلام: «شهادة الإخلاص لک بالوحدانیة بأنّک أنت الله الذی لا إله إلا أنت و أنّ محمداً عبدک و رسولک و علیک أمیرالمؤمنین و أنّ الإقرار بولایته تمام توحیدک والإخلاص بوحدانیتک و کمال دینک و تمام نعمتک و فضلک علی جمیع خلقک و بریّتک فإنّک قلت و قولک الحق: ﴿ الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ اللّهم فلک الحمد علی ما مننت به علینا من الإخلاص لک بوحدانیتک إذ هدیتنا لموالاة ولیّک الهادی من بعد نبیک المنذر و رضیت لنا الإسلام دیناً بموالاته» .
در این دعا دو نکته قابل توجه است:
الف. امام صادق علیه¬السلام اقرار به ولایت علی علیه¬السلام را نه تنها موجب اکمال دین و اتمام نعمت می¬داند، بلکه آن را متمّم توحید و اخلاص معرفی می¬کند.
ب. این گونه دعاها نشان می¬دهد که ائمه¬ی اطهار علیه¬السلام نه تنها در سخنان و درس¬های خود در صدد تعلیم ولایت و تأکید بر اهتمام به آن بودند، بلکه در دعاهایشان نیز این هدف را دنبال می¬کردند.
حق بزرگ اهل بیت علیه¬السلام :
امام عسکری علیه¬السلام فرمود: خدای عزوجل با من و رحمت خود فرایضی را بر شما نوشته است و هیچ یک از فرایض به منظور رفع حاجت او بر شما واجب نگردید، بلکه رحمتی از جانب او- که معبودی جز او نیست- برای شماست تا پاک از ناپاک تمیز داده شود و آن چه که در سینه¬های شماست، بیازماید و آن چه که در قلب¬های شماست، پاک گرداند و شما در رسیدن به رحمت او از یکدیگر پیشی بگیرید و جایگاهنان در بهشت بر یکدیگر برتری و تفاضل پیدا کند. از این رو حج، همره، اقامه¬ی نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واجب کرد، و دری برای شما قرار داد که از آنجا به فرایض برسید و کلیدی برای رسیدن به راه او باشد [این در، همان در ولایت است]. اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیای او- که از فرزندانش هستند- نمی¬بودند، شما همانند چهارپایان، حیران و سرگردان می¬بودید و هیچ فریضه¬ای فرایض الهی را نمی¬شناختید [تا به برکات آن برسید]. آیا از غیر دروازه می-توان وارد قریه¬ای شد؟ [ ولایت دروازه¬ی رحمت الهی است که از غیر این راه نمی¬توان وارد آن شد]. پس از آن که خدای سبحان بر شما منّت نهاد و اولیای بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نصب کرد، فرمود: امروز دین شما را کامل کردم… ؛
قال الحسین بن علی العسکری علیه السلام : « إن الله عزّوجلّ بمنّه و رحمته لمّا فرض علیکم الفرائض لم یفرض ذلک علیکم لجاجة منه إلیه، بل رحمةً منه إلیکم، لا إله إلاّ هو لیمیز الخبیث من الطیّب، و لیبتلی ما فی صدورکم، ولیمحّص ما فی قلوبک، ولیتسابقوا إلی رحمته، ولتتفاضل منازکم فی جنّته. ففرض علیکم الحج والعمرة و إقام الصلاة و إیتاء الزکاة والصوم والولایة و جعل لکم باباً لتفتحوا به أبواب الفرائض و مفتاحاً إلی سبیله ولولا محمد صلی الله علیه و آله و سلم والأوصیاء من وُلده کُنتم حشیاری کالبهائم لا تعرفون فرضاً من الفرائض و هل تُدخل القریةُ ألاّ من بابها، فلمّا منّ الله علیکم بأقامة الأولیاء بعد نبیکم صلی الله علیه و آله و سلم  قال الله عزّوجل: ﴿الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً ﴾ .
از این حدیث معلوم می¬شود که تکالیف الهی برای تکامل بخشیدن به انسان و شکوفا کردن استعدادهای او است و اگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیه-السلام نبودند، بشریت در حیرت، سرگردانی، توحش و بربریّت باقی می¬ماند.
چند بت بشکست احمد در جهان         تا که یا رب گوی گشتند اُمّتان
گر نبودی کوشش احمــد تو هم         می¬پرستیدی چـو اجدادت صنم
این سَرَت وارست از سجدة صنم         تا بـــدانی حــق او را بـر امم
مر سرت را چون رهانید از بتان         هم بدان قوّت تو دل را وارهان
عید واقعی :
گروهی از یهودیان به عمر گفتند: شما آیه¬ای در کتاب آسمانی خود قرائت می¬کنید که اگر چنین آیه¬ای بر ما یهودیان نازل شده بود، ما آن روز را عید می¬گرفتیم. عمر پرسید: منظورتان کدام آیه است؟ گفتند: آیه¬ی ﴿ الیوم أکملت … ﴾. عمر گفت: به خدا قسم! می-دانم که این آیه در چه روز و چه ساعتی بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد.
این آیه شامگاه عرفه در روز جمعه فرو فرستاده شد؛
قالت الیهود لعمر: إنکم تفرأون آیة فی کتابکم لو علینا معشر الیهود نُزلتُ لا تَخذنا ذلک الیوم عیداً. قال : و أیّ آیة؟ قالوا : ﴿ الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی﴾ قال عمر: والله إنی لأعلم الیوم الذی نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فیه والساعة التی نزلت فیها، نزلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عشیةَ عرفة فی یوم جمعة .
در روایت دیگری که سیوطی نقل کرده، پس از اشاره به انجام با شکوه مناسک حج و ممنوعیت شرکت مشرکان در این مراسم آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از نزول این آیه هشتاد و یک روز زنده ماند: « مکث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعد نزول هذة الآیة إحدی و ثمانین یوماً ثمّ قبضه الله إلیه»  ازاین جمله معلوم می¬شود که مراد از روز عرفه در این دوروایت، عرفه¬ی سال آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، در حالی که طبق آن چه در بخش اول و ذیل حدیث شماره¬ی سه گذشت، در روز عرفه سال دهم هجرت حادثه¬ی با اهمیتی رخ نداد، زیرا ممنوعیت ورود مشرکان به مسجد الحرام و ممنوعیت طواف به صورت برهنه در سال نهم هجری اعلام شد، سایر مقدماتی که زمینه¬ی انجام آن حج با شگوه را فراهم کرد، نظیر فتح مکه، صلح حدیبیه و در سال¬های قبل واقع شد. بنابر این، طبق این احادیث شأن نزول آیه¬ی اکمال در سال نهم و هشتم و… واقع شده است. بدین ترتیب ناقلان این گونه احادیث باید بگویند که بین آیه و شأن نزول آن یک سال فاصله شده است. افزون بر این، چنان که گذشت ، حج بدون امام معصوم هرگز مایه¬ی یأس دشمن نمی¬شود.

یأس اصلی دشمنان :
امام باقر (ع) درباره¬ی آیه¬ی ﴿ الیوم یئس … ﴾ فرمود: مراد روزی است که قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم قیام می¬کند و بنی امیّه ناامید خودهند شد. پس کافرانی که از آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ناامید خواهند شد، بنی امیّه هستند؛
قال أبوجعفر علیه¬السلام فی هذه الآیة ﴿ الیوم یئس الذین کفروا من دینکم﴾ : « یوم یقوم القائم علیه¬السلام ییأس بنو أُمیة فهم الذین کفروا یئسوا من آل محمد علیه¬السلام » .
آن چه در این روایت و نظایر آن آمده، از قبیل جری و تطبیق است که امام باقر علیه-السلام به بارزترین نمونه آن اشاره کرده است. سوم. نکته¬ها :
تا کنون درباره¬ی فقرات نورانی و هدایتگر آیه¬ی اکمال، محتوا و مصداق آن و جایگاه غدیر در روایات بحث شد و گذشت که مقصود از ﴿الیوم﴾ در این آیه، روزی است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  به فرمان الهی امیرمؤمنان علی علیه¬السلام را به جانشینی خود، و سرپرستی و رهبری امّت برگزید. این مسأله موجب یأس دشمنان شد و روزنه¬ی امیدی فراسوی دوستان گشود. اینک برای روشن شدن زوایای دیگری از آیه به نکات جانبی آن می¬پردازیم:
1. تدیّن به دین ناقص
فخر رازی اشکالی را بدین صورت مطرح کرده است:
ممکن است گفته شود: ﴿ الیوم أکملت لکم دینکم﴾ اقتضا می¬کند که قبل از آن روز معین، دین ناقص بوده، در نتیجه باید ملتزم شویم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیشترین قسمت عمر شریف خود را با دین ناقص سپری کرد و تنها مدت کمی دارای دین کامل بوده است
صرف نظر از صحت و سقم جواب¬هایی که او داده و نقض و ابرام¬هایی که وارد کرده، برای این اشکال دو جواب می¬توان مطرح کرد:
اول. از نظر شیعه، اکال دین در یک تغییر کیفی در دین است، نه کمّی. از این رو ارتباطی با فروع احکام ندارد تا با نزول حکمی از احکام از نقص بیرون بیاید، بلکه مربوط به تعیین رهبر معصوم پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. بدون تردید تا زمانی که دین یا حکومت یا … به فرد وابسته است، با در نظر گرفتن آینده ناقص است، هر چند که نقص فعلی نداشته باشد. زمانی که از نقص خارج می¬شود و کمال پیدا می¬کند که از وابستگی به فرد خارج شده و به شخصیت حقوقی متکی گردد. در روز نزول این آیه نیز دین جاوید الهی به صورت رسمی و علنی از وابستگی به شخصیت حقیقی، یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که دشمنان به مرگ او دل بسته بودند، خارج شد  و به شخصیت حقوقی عصمت تکیه کرد و بدین ترتیب امید دشمنان به یأس تبدیل شد.
دوم. اگر آیه را بر مبنا و مذاق اهل سنت نیز معنا کنیم، باز هم نمی¬توان گفت که قبل از نزول این آیه دین ناقص بوده است، زیرا در صورتی می¬توان چیزی را ناقص شمرد که تأمین کننده¬ی نیاز فعلی نباشد. مثلاً اگر فرش نُه متری را در اطاق دوازده متری پهن کنند، می¬گویند: این فرش ناقص است یا این اطاق به طور کامل مفروش نشده است. اگر همان فرش نُه متری را در اطاق نُه متری پهن کنند، نمی¬گویند که ناقص است. چنانکه اگر طبیبی بیماری را تحت نظر خود داشته باشد و روزانه هماهنگ با مزاج او دارویش را کم و زیاد کند، نمی¬گویند که داروی دیروز ناقص بود و امروز کامل شد، بلکه هر روز که دارو می¬دهد، کامل است. نزول احکام و حکَم قرآن کریم هماهنگ با نیازمندی¬های جامعه¬ی اسلامی آن روز بود. از این رو هیچ گاه این دین ناقص نبوده است.
اما نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین ناقص اصلاً معنا ندارد، زیرا تدریج در نزول مربوط به امّت است، وگرنه بر اساس برخی روایات، مجموع حکَم و احکام دین سالی یک بار به صورت دفعی بر آن حضرت نازل می¬شد. چنان که از آن حضرت نقل شده که به امیرالمؤمنین علیه¬السلام فرمود: جبرئیل علیه¬السلام سالی یک بار قرآن را بر من عرضه می¬کرد، ولی امسال دوبار عرضه کرد. دلیلی برای آن نمی¬بینم، جز این که اجلم فرا رسیده است… ؛ « إن جبرئیل (ع) کان یعرض عَلَیَّ القرآن کلّ سنةٍ مرّةً و قد عرضه عَلَیَّ العالم مرّتین و لا أراه إلاّلحضور أجلی…»  بنابر این، نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همیشه متدین به دین کامل بوده است.
انکار نصّ بر امامت علی علیه السلام :
فخر رازی ادعا کرده که این آیه قول شیعیان مبنی بر منصوص بودن امامت بودن امامت علی علیه السلام را باطل می¬کند، زیرا می¬گوید: کافران از تصرف در دین شما ناامید شده¬اند و در تأکید این ناامیدی می¬گوید: از آن¬ها نترسید و از من بترسید. اگر امامت علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب خدا و رسول او منصوص می¬بود، هر کس که در صدد اخفا و تغییر آن برمی¬آمد، به مقتضای این آیه باید از هر گونه اقدامی ناامید می¬گردید و در اقدام خود موفق نمی¬شد، و چون اثری از چنین نص ودستور صریح نمی¬بینیم، معلوم می¬شود که اصل چنین ادعایی دروغ است، زیرا اگر منصوص بود، کسی توان تغییر یا اخفای آن را نداشت .
فخر رازی غفلت کرده که آیه¬ی خبر از یأس و ناامیدی کافران از تصرف و دست برد در دین داده است؛﴿ الیوم یئس الذین کفروا﴾. به عبارت دیگر، این آیه تصریح کرده که خطر بیرونی دین شما را تهدید نمی¬کند، اما تهدید خطر درونی و مافقان را نه تنها منفی ندانست، بلکه وجود آن را تأیید هم کرد. شاهد این که بعد از اِخبار از یأس کافران و غیر قابل ترس بودن آنان، فرمود: از من بترسید؛ ﴿ فلاتخشوهم و اخشون﴾. آری، اگر گفته بود: « الیوم یئس الذین کفروا والذین نافقوا»، استدلال ایشان کاملاً صحیح و منطقی بود، در حالی که در آیه از ناامیدی منافقان خبری نیست و فخر رازی برای تکمیل استدلال خود آن را اضافه کرده است.
استدلال بر قیاس :
هر یک از موافقان و مخالفان قیاس  برای اثبات صحت و استواری مسلک خود به این آیه استدلال کرده¬اند. فخر رازی استدلال دو گروه را این گونه نقل کرده است:
مخالفان می¬گویند: این آیه دلالت می¬کند که دین اسلام احکام همه¬ی وقایع را به صورت منصوص بیان کرده است، وگرنه دین کامل نمی¬بود. پس قیاس جایگاهی در این دین ندارد، زیراحکمی که با قیاس به دست می¬آید، اگر مطابق نصوص دینی باشد، قیاس کردن کار بیهوده¬ای خواهد بود و اگر مخالف نصوص دینی باشد، حجیت ندارد و باطل است.
آن گاه جواب منافقان قیاس را این گونه بیان کرده است:
منظور از اکمال دین این است که خداوند حکم برخی ز وقایع را به صورت منصوص و صریح بیان کرده است و در مورد برخی دیگر از احکام راه به دست آوردن و استنباط را یاد داده که یکی از آن راه¬ها قیاس است و بدین ترتیب مجموع دین بیان شده است. پس اکمال دین منافاتی با حجیت قیاس ندارد .
فخر رازی در ادامه¬ی کلام خود به ادامه¬ی استدلال مخالفان و موافقان قیاس پرداخته که از دایره¬ی بحث ما بیرون است. بحث مهم و قابل گفت و گو در کلام او، تلاش وی برای موجّه دادن قیاس است. او می¬کوشد تا قیاس اهل سنّت را مانند اجتهاد امامیه راهی پسندیده معرفی کند .
از این رو لازم است، فرق جوهری قیاس و اجتهاد تبیین شود تا معلوم شود که چرا ائمه اطهار علیه السلام که طبق حدیث ثقلین و مانند آن معادل قرآن کریم هستند، راه اجتهاد را بازگذاشته و راه قیاس را بسته¬اند، هر چند محل بحث تفصیلی آن علم اصول فقه است.
ارزش گمان :
یکی از اساسی¬ترین مباحث در فقه و اصول شیعه جایز نبودن تعبد به گمان و عمل به آن است، زیرا به تعبیر قرآن کریم با مَرکَب ظن و گمان به حقیقت نتوان رسید؛ ﴿ إن الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً﴾ .
مرحوم شیخ انصاری در این باره می¬گوید: « التعبّد بالضن الذی لم یدلّ دلیل علی التعبّد به، محرّمٌ بالأدلّة الأربعة» . آری، برخی ز گمان¬ها از این قاعده¬ی کلی استثنا شده است، زیرا دلیلی ویژه عمل و تعبد به آن را جایز دانسته است. بنابر این، غیر از موارد خاصی که ارجحیت آن با دلیل شرعی ثابت شده و به آن « طریق علمی»، «ظن خاص» یا «ظن معتبر» می¬گویند، هیچ ظنّ و گمانی نمی¬تواند معیار و ملاک عمل قرار گیرد.
تعیین ظنّ خاص یا طریق علمی و اثبات حجیت برای آن به کمک ادله¬ی چهارگانه، راه پرسنگلاخ و پرپیچ و خمی است که پیمودن آن جز با چراغ اجتهاد امکان ندارد. هرچند که قرآن و روایات دریایی آکنده از گوهرهای با ارزش حکَم و احکام شریعت است، اما عمق، گستردگی و ناپیدا کرانه بودن آن سبب می¬شود که هیچ کس بدون کشتی اجتهاد توان ورودبه این اقیانوس بی¬کران وخروج ظفرمندانه ازآن را نداشته باشد، در حالی که«عمل به قیاس»عمل به ظن وگمان مطلق است، نه عمل به ظن خاص ومعتبر، زیرا دلیل ویژه برحجیت و اعتبار آن وجود ندارد. از این رو مقایسه¬ی اجتهاد امامیه با قیاس اهل سنت، مقایسه¬ای ظالمانه ونابه جا است. مبحث آتی درصدد تبیین واثبات این مدعا است.
ادلّه اجتهاد :
ادلّه¬ی فقه شیعه چهار چیز است :
1.    قرآن.
2.    سنت معصومین علیه السلام، یعنی قول، فعل و تقریر  یا تأیید ضمنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوازده امام و فاطمه زهرا علیه السلام.
حجیت قرآن و سنت امری روشن و غیر قابل مناقشه است، حتی اهل سنت نیز در این جهت بحثی ندارند، اگر چه ممکن است در تعیین یا تعداد معصوم بحث و گفت و گو داشته باشند. از این رو، پس از مراعات شرایط لازم، هر دو فرقه¬ی امامیه و اهل سنت آن دو را جزو ادلّه¬ی قطعی فقه می¬شمارند.
3.    اجماع که ارزش آن- در صورت تحقق شرایط- به کاشفیت از قول معصوم باز می-گردد، وگرنه خود به خود ارزش و حجیت ندارد و جزو ادلّه فقه شمرده نمی¬شود. در حالی که اهل سنت برای اجماع ارزش نفسی قایل هستند و کاشفیت از قول معصوم را شرط نمی¬دانند.
4.    عقل که در فقه دو کار عمده را بر عهده دارد:
الف. در برخی موارد همانند قرآن و سنت جزو منابع اجتهاد شمرده می¬شود، مانند قاعده¬ی « قبح عقاب بلا بیان» قاعده¬ی «لزوم احتیاط در اطراف علم اجمالی»، قاعده¬ی « لزوم تحصیل برائت یقینی» در جایی که اشتغال یقینی به تکلیف باشدو… .
در این گونه موارد، عقل می¬تواند صلاح و فساد را بفهمد و حکم کند. شارع نیز به حکم عقل احترام گذارده، تبعیّت از آن را لازم می¬داند. از این رو گفته¬اند: «کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع». در مقابل، احکام شرع نیز همواره مورد قبول عقل است: « کلّ ما حکم به الشرع حکم به العقل ». از علی ¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬علیه السلام نقل شده است: عقل، شرع داخلی است و شرع، عقل خارجی؛ « العقل شرع من داخل والشرع عقل من خارج»  .
گاه در برخی موارد آیه یا روایتی مطابق حکم عقل و مؤید آن وجود دارد، مانند حدیث برائت که مؤید قاعده¬ی « قبح عقاب بلا بیان» است و گاهی هم مریدی از آیات و روایات وجود ندارد، مثل قاعده¬ی تخییر در دَوَران بین المحذورین.
ب. در استنباط قواعد کلّی اجتهاد یا ساختن مبانی آن کمک می¬کند. توضیح این که: مجتهد در استنباط احکام شرحی از ادله¬ی آن، به پاره¬ای قواعد کلی احتیاج دارد؛ برای مثال باید اثبات کند که آیا ظاهر الفاظ آدمی حجت است؟ آیا امر، دلالت بر وجوب و نهی، دلالت بر حرمت می¬کند؟ در تعارض عام و خاص کدام مقدم است؟ آیا به هر ظنّی می¬توان عمل کرد؟ آیا استصحاب در همه جا حجت است؟
هر کدام از قواعد سهم به سزایی در استنباط احکام شرعی از آیات و روایات دارد. این قواعد کلّی که از آیات، روایات، بنای عقلا و امثال آن استخراج می¬شود، «مبانی کلّی استنباط» نامیده می¬شود.
یکی از وظایف اصلی مجتهد پش از ورود در ادله¬ی فقه، به دست آوردن این مبانی کلی از منابع اصلی آن، یعنی کتاب، سنتّت، بنای عقلا و امثال آن است تا موضوعات  و مسائل مورد نیاز را با ملاحظه¬ی این مبانی کلی بر آیات و روایات عرضه کند، اگر توانست حکم آن مسأله یا موضوع را به دست آورد، عمل کردن مطابق آن بر او و مقلّدانش واجب می¬شود و اگرنتوانست حکم آن را از آیات و روایات به دست آورد، به منبع دیگری که عقل است، مراجعه کند.
در همه¬ی این موارد به حکم قطعی عمل می¬شود، زیرا گاهی به استحکام مستقیم عقل که هماهنگ با شرع است، عمل می¬شود و گاهی عمل به ظنّ خاصی است که عقل جایز می¬شمارد. در این صورت آن ظن خاص از پشتوانه و اعتبار علم و یقین برخوردار است. اما ظنّی که پشتوانه¬ی علمی ندارد و به اصطلاح «طریق علمی»، ظنّ خاص» یا ظن معتبر» نیست، نزد مجتهد امامیه فاقد ارزش است.


جستجو