قال الحکیم فی کتابه :
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ»
به لحاظ نقشی که شما دانشجویان محترم دوره دکترای دانشگاه عالی دفاع ملی در آینده کشور و پاسداری از حکومت دینی و نظام اسلامی دارید، بحث «الزامات پاسداری از نظام اسلامی» تقدیم میگردد. برای صیانت و نگهبانی از این گنجینه الهی و میراث بزرگ انبیائ و صالحین، چه الزاماتی را باید مورد توجه قرار داد؟ ابتدا باید به چند نکته توجه نمود:
نکته اول : دین، بزرگترین موهبت الهی : دین و مکتب الهی، به ویژه مکتب اسلام، بزرگترین موهبت و ارزشمندترین مخلوق ذات باریتعالی است.
هیچ مخلوقی در نزد پروردگار، عزیزتر و شریفتر و مهمتر از مکتب دینی که خداوند برای بشر به ارمغان آورده، نیست. مأموریت همه انبیاء ارائه این مکتب الهی به جامعه بوده است. همه انبیاء رسالتش این بود که مکتب الهی در جامعه پیاده شود و بشریت را با این موهبت آسمانی مأنوس پاسداری از اسلام و مکتب حیات بخش آن است که این پاسداری دارای یکسری الزاماتی میباشد.
الزامات پاسداری از نظام اسلامی:
1- ولایتمداری:
اولین الزام برای پاسداری از مکتب حیات بخش اسلام، ولایتمداری است. از نظر روایات و آیات، رابطه رهبری دینی با دین و قرآن، یک رابطه حقیقی و عینی ا ست و این دو از یکدیگر جدا ناپذیراند. قوام رهبری دینی به قرآن است و قوام قرآن نیز به رهبری میباشد. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: «اِنَّ تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ الله وَ عِتْرَتی اهل بیتی اِنْ تَمَّسکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلوُا اَبَداً» در روایات، از قرآن به عنوان ثقل اکبر یاد شده و قرآن یک حقیقت ماندنی و استوار است.رهبری در هر عصری وظیفه دارد از قرآن صیانت نموده و بستر لازم را برای پیاده شدن آن فراهم کند.
1/1- مؤلفههای ولایتمداری:
1/1- امام و رهبر شناسی:
امام و رهبر در نگاه دینی، دارای ویژگیهای خاصی میباشد که این رهبری متّصل به ذات باریتعالی است. البته وقتی میگوییم: رهبری، سه عصر مدّنظر است: «عصر نبوت»، «عصر امامت»، «عصر فقاهت» که از جهت اعتبار و منزلت متفاوت هستند. ولی از جهت جایگاه و تبعیت هیچ فرقی ندارند. همان میزان که از رسول خدا تبعیت واجب است، به همان نسبت،تبعیت از رهبری در دوران امامت و دوران فقاهت واجب است. هر چند از جهت جایگاه، شرایط و منزلت با هم متفاوت هستند. هماطور که وحی را در دوران پیامبر قائل هستیم، اما نسبت به دوران امام معصوم قائل نیستیم.
همچنین، عصمت و علم غیب را در پیامبر و امام معصوم قائل هستیم. در حالیکه در فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت، دو شرط اساسی «مصونیت حداکثری» یعنی عدالت و «اجتهاد» بر مبنای قرآن و سنت و اجماع و عقل را قائل هستیم. اما عصمت را قائل نیستیم.
در پیامبر و امام معصوم، مصونیت ذاتی وجود دارد. اما در مورد ولی فقیه،مصونیت حداکثری در علم و عدالت باید ظهور یابد. مصونیت ذاتی در عصر غیبت حداکثر در علم و عدالت باید ظهور یابد. مصونیت ذاتی در عصر غیبت لزومی ندارد. چون دوره انتقال امامت به خاتم الاوصیاء، برای بستر سازی و زمینه سازی حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. امام و رهبری دینی چه کسی است؟امام صادق (علیه السلام) میفرماید:« اَلامَامُ عَلَمٌ بَیْنَ اللهِ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ. فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤمنَاً وَ مَنْ اَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً» امام، عَلَم و پیشوا و نشانه و مقتدا و نشانه ذات باریتعالی بشناسد و دنبال او حرکت کند، مؤمن است والا خِیر. پیامبر « وَ اخْتارَنَی لِلنَّبُوَّه وَ اخْتارَکَ لِلاِمامَهِ فَمَنْ اَنْکَرَ اِمامَتَکَ فَقَدْ اَنْکَرَ نُبُوَّتی»
رابطه بین امامت و نبوت، اقلّ و اکثر ارتباطی است،نه استقلالی. مرحوم فلسفی میفرماید: رابطه بین امامت و نبوت، اقلّ و اکثر ارتباطی است، نه استقلالی. یعنی انکار امامت، اعتقاد به نبوت را نیز ضایع و تخریب میکند.
دراین صورت، آیا انکار ولایت فقیه، منجربه انکار امامت نخواهد شد؟
2/1/1/- همگرایی فکری ورفتاری با رهبری:
همگرایی از نظر فکری و رفتاری با رهبری،بایستی انطباق و همسویی کامل داشته باشد. حال ابعاد راهبردی رهبری در چه اموری به منصه ظهور میرسد؟ رهبری، یک نوع راهبردی در کادر مدیریتی دارد. مدیرانی که رهبر انتخاب میکند، چه نوع آدمهایی هستند؟ اگر یک رئیس جمهوری انتخاب کنیم که اعضاء دولت او متناسب با نگاه و راهبردهای رهبری نباشد، این انتخاب،همگرایی با رهبری نیست. اگر یک رئیس مجلس یا نمایندهای را انتخاب کنیم که نوع نگاه وموضع و عملکرد او با شاخصهایی که رهبری ترسیم کرده است، سازگاری ندارد، همگرایی نیست. همگرایی در مقام عمل چگونه باید پیاده شود؟
بنابراین،همگرایی را میتوان در ابعاد مختلف نظامات اداری کشور ترسیم کرد که برخی از آنها عبارتند از:
اول: ابعاد مدیریتی: کارد مدیریتی که رهبر انتخاب میکند و مد نظر ایشان می باشد، چیست؟
دوم: راهبردهای اقتصادی: رهبری، راهبردها و سیاستهای تعریف شدهای را تعیین کرده است. چنانچه تفکر و روش مدیران و کارگزارانی که در اداره کشور نقش دارند، در راهبردهای اقتصادی، با دیدگاه رهبری تعارض داشته باشند، همگرایی و همسویی محقق نشده است.
سوم: راهبردهای فرهنگی: نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی به مسائل فرهنگی مشخص است. در دهه گذشته، تهاجم فرهنگی وشبیخون فرهنگی و امروز «نانو فرهنگی» را ملاک راهبردی در مسائل فرهنگی طراحی فرمودند، که کارکرد «نانو» از نظامی به سمت فرهنگی غلبه پیدا میکند. حال، اگر مدیری با چنین دیدگاهی همگرایی نداشته باشد، دارای تفکر ولنگاریزم و دیدگاه باز لیبرالی در امور فرهنگی است و فاقد هر گونه همگرایی و همسویی با رهبری نظام است.
چهارم: راهبردهای سیاست خارجی: روابط بین الملل نظام جمهوری اسلامی، براساس تدابیر و دیدگاههای رهبری طراحی و ابلاغ میشود. در این شرایط،چنانچه در مدیران و عوامل اجرایی، با دیدگاههای رهبری، همسویی لازم وجود نداشته باشد، همگرایی نیز معنا پیدا نخواهد کرد.
3/1/1/- تبعیت از رهبری:
امام صادق (ع) میفرماید: « لایَکُون العَبد مُؤمِناً حَتّی یَعرفَ الله وَ رَسُولَهُ وَالائمَّه کُلَّهُم وَ اِمَامَ زَمانِهِ وَ یَرُدَّ اِلیه وَ یُسَلَّمَ لَهُ» بنده خدا مؤمن نخواهد شد،مگر اینکه خدا و رسول او و هم ائمه را بشناسد. امام زمان خود را نیز بشناسد و در اموربه او مراجعه کند و تسلیم او باشد. یعنی: ملاک ایمان،مراجعه کامل در همه امور به ولی امر است. مشکل خواص در گذشته دور و نزدیک چه بوده است؟ اگر مروری بر تاریخ گذشته داشته باشیم، تمام کسانی که از گردونه امامت خارج شدهاند،به از سه بخش تقسیم میشوند: در شناخت امام،یا در همسویی و همگرایی با امام و یادر تبعیت از امام مشکل داشتهاند.
امروز نیز این گونه است. چه در زمان حیات امام راحل (قدس سره) و چه در عصر رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله تعالی) مشکل بسیاری از افراد به این موضوع مربوط است. در دوران گذشته، بزرگترین انقلاب پیش از بعثت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) از نظر قرآن، انقلاب بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی بن عمران است. اما این انقلاب بسیار پیچیده سقوط کرد.
خداوند در قرآن کریم، در 35 سوره، 136 بار از موسی بن عمران نام می برد و تحلیل عمیقی از علل و عوامل پیروزی و سقوط انقلاب را بیان میکند. رهبری انقلاب، به فرمان الهی،مدت 30 روز به میقات میرود از سوی خداوند، 10 روز به آن افزوده میشود. رهبری برای خود جانشین انتخاب کرده است. شما نوع برخورد نخبگان، خواص و مردم را، با جانشین رهبری ملاحظه میکنید.
مشکل جامعه آن روز این بود که نمیتوانست باور کند که هارون، رهبری جامعه را بر عهده گرفته است و همه قدرتی که رهبری دارد، ایشان نیز داشته باشد. به علت عدم درک این مسئله توسط مردم و حتی برخی خواص، به دام سامری و گوساله او افتادند و به این ترتیب، یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ، با چالش جدی و ویرانگری مواجه شد که نتوانست از آن جا سالم به در برده و به ورطه سقوط کشیده شد.
در زمان حضرت علی (علیه السلام)، مشکل طلحه و زبیر با حضرت علی (علیه السلام) چه بوده؟ آیا امام را خوب نمیشناختند؟ یا همگرایی لازم را نداشته و از او تبعیت نکردند؟ در دوران امام حسن (علیه السلام) نیز مشکل همین بوده است. تحلیل تاریخ و بررسی علل و عوامل سقوط یا شکست و یا عدم توفیق در انقلابهای گذشته، ناشی از همین مسائل است.
عبدالرحمان بن حجاج از یاران امام کاظم (علیه السلام) میگوید: جوانی خدمت اَبان بن تَغلِب، از محدثین و مورخین مشهور، رسید و از او پرسید: چند نفر از صحابه با علی بودند؟ اَبان گفت: آیا میخواهی میزان فضل علی (علیه السلام) را با تعداد صحابه بشناسی؟ گفت: بلی! اَبان گفت: «وَ اللهِ ما عَرَفَنا فَضلَهُم اِلا بِاتّباعِهِم ایّاهُ» به خدا سوگند! ما فضیلت صحابه را جز به تبعیت از علی (علیه السلام) نمیشناسیم. یعنی در عصرنبوت، معیار فضیلت پیامبر بوده است و در عصر امامت، معیار و شاخص فضیلت امام علی (علیه السلام) است.
در عصر امام راحل (قدس سره) افراد زیادی محبوب و همراه امام بودند و از امام حکم داشتند. آیا این فضیلت قابل ارث است؟ یا این ارث به صورت بسته بندی در اختیار رهبری بعدی قرار میگیرد. معیار و شاخص فضائل بعدیها را، میزان تبعیت و پیروی آنان از رهبری انقلاب اسلامی تعیین میکند.
2- معنویت و دین مداری:
الزام دوم که در پاسداران انقلاب و نخبگان نظام جمهوری اسلامی، بسیار لازم و ضروری است، معنویت و دین مداری است. معنویت و دین مداری،دومین الزام غیر قابل اغماض و شرط لازم برای نخبگی و مدیریت در نظام جمهوری اسلامی ایران است.
½- مفهوم معنویت:
معنویت،مهمترین عامل زیربنایی در جهاد اکبر و جهاد اصغر است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جبهه جنگ نظامی را به جهاد اصغر نامیدند. اما پشت جبهه در زمان صلح را به جهاد اکبر تعبیر کردند. یعنی:مبارزه با دشمنترین دشمن، که همان نفس است.
اگر کسی بتواند در برابر نفس خود بایستد و خود را حاکم بر نفس خود قرار بدهد، می تواند با دشمن بیرونی بجنگد. این طور نیست که بار جهاد اصغر، از جهاد اکبر سبک تر باشد. بلکه این مرحله، مقدمه است. کسی میتواند در جهاد اصغر پیروز شود که در جهاد اکبر پیرو شده باشد.
3/2- مؤلفههیا معنویت:
1/2/2- ایمان و باور حقیقی:
باورها متفاوت است و از صفر تا صد در نوسان میباشد. باور حقیقی واستاندارد، یکی از مؤلفهةای معنویت است.
2/2/2- برخورداری از ظرفیت مقاومت در بدترین شرایط:
در شرایط سخت، مقاومت کند. چه در جهاد اکبر یا جهاد اصغر. اگر نتواند مقاومت کند، نشان ضعف معنویت است.
نیروهای حزب الله 22 روز در روستای عیث الشعب، با حداقل امکانات مقاومت کردند. چه عنصری آنان را در مقابل دشمن نگه داشته است؟
آنان، معنویت بسیار بالایی داشتند که توانستند مدت زیادی را در یک روستا و در یک محیط بسیار بسته با حداقل امکانات،خود را نگه دارند و در برابر حملات دشمن ایستادگی نمایند.
4/2/2- مؤلفههای دین مداری:
میزان معنویت، به وضعیت فرد بر می گردد. همان که ناظر به دین داری است. اما در حکومت دینی، غیر از معنویت و دینداری، اعتقاد به دین مداری هم لازم است.
دین مداری، د ارای مؤلفههایی است که عبارتند از:
1/3/2- اعتقاد و التزام به فرا دنیایی حکومت:
آیا حکومت برای این دنیا است یا برای جهان دیگر؟ یعنی: مدیری در جمهوری اسلامی موفق است که اعتقاد به فرا دنیایی حکومت و دین داشته باشد. چون ما اعتقاد به ابدیت انسان داریم و حکومت نیز باید برای ابدیت انسان برنامه ریزی کند.
2/3/2- اعتقاد به جامعیت دین:
از چالشهای جدّی ما در دوران اصلاحات، بحث دین حداقلی و حداکثری بود. آیا دین در حوزه فردی است یا باید در حوزه حکومت نیز وارد شود؟
برخی بطور صریح میگفتند که رابطه بین دین و حکومت، رعایت ملاحظاتی است. در حالی که امام باقر (علیه السلام) میفرماید: دین، ده جزء است. یک جزء آن، عبادات است. سایر اجزاء آن، اموری است که مربوط به اداره جامعه و مردم و کشور است.
3/2/2- مشروعیت الهی رهبری و قانون:
آیا منشاء مشروعیت رهبری و قانون، مردم هستند یا ذات باریتعالی است؟از چالشهای فکری ما در دوران اصلاحات همین بود. حضرت امام خمینی (قدس سره) در زمان تفویض حکم دولت موقت به آقای بازرگان می فرماید:بنا به ولایت شرعی که من دارم،شما را منصوب میکنم. اما بسیای از کارگزاران نظام، در برخی از دورههای پیشین، با صراحت میگفتند که مشروعیت حکومت از مردم است و مردم به هر چه رأی دادند، مشروع است. اگر مردم نپذیرفتند، نامشروع است.
4/3/2- اعتقاد به حکومت دینی و داشتن نظام برای اسلام:
آیا اسلام، نظام حکومتی دارد؟آیا اسلام نظام اقتصادی دارد؟حتماً در جریان روزنامههای اخیر هستید. برخی تئوریسینها و دبیران کل بعضی از احزاب در جمهوری اسلامی، با صراحت میگویند که اسلام نظام سیاسی و اقتصادی ندارد. آیا چنین فرد یا حزب و مجموعهای در جمهوری اسلامی که میخواهد حکومت دینی را پیاده کند، میتوانند جزء قوه مقننه قرار بگیرند؟ پرداختن به این مؤلفهها، بسیار مهم است. زیرا کمتر به مقننه قرار بگیرند؟ پرداختن به این مؤلفهها، بسیار مهم است. زیرا کمتر به این مباحث اعتقادی و ایدئولوژیکی توجه شده است.
3- بصیرت و بینش سیاسی:
سومین الزام، بصیرت و بینش سیاسی است. از الزامات فوق العاده مورد نیاز مسئولان و مدیران در نظام اسلامی، بصیرت و بینش سیاسی است. بصیرت، چشم بینای دل و نورافکن برای تشخیص راه درست از نادرست و تشخیص حق از باطل است. حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: «فَقْدُ الْبَصَرِ اَهوَنُ مِنْ فَقْدانِ البَصَر وَ اَهْوَنُ مِنْ فَقْدِان الْبَصیَره» تحمل فقدان بصر، راحتتر از فقدان بصیرت است.
کسی که چشم سر نداشته باشد، می تواند راه خود را پیدا کند. اما کسی که بصیرت نداشته باشد، نمیتواند راه خود را پیدا کند. و نیز میفرمایند: «وَ لا یَحمِلُ هَذَا العَلَم اِلا اَهلُ البَصَر وَ العِلمِ بِمَواضِع الحَقَّ» این علم فرماندهی و مدیریت و امامت و پیشوایی را، کسی نمیتواند حمل کند. مگر آنکه دارای بصیرت و پایداری و علم به مواضع حق باشد.
1/3- مؤلفهةای بصیرت عبارتند از:
1/1/3- راهشناسی:
در بصیرت،عنصر راه شناسی حائز اهمیت است. چه راهی انسان را به خدا میرساند؟ در قرآن کریم،از این راه، به صراط مستقیم یاد شده است. در سوره حمد میخوانیم: اهدنا الصراط المستقیم». حضرت آیت الله جودی آملی می فرمایند: انسان سالک و رونده است. از خدا آغاز میکندو به خدا نیز میرسد. بین نقطه آغاز و نقطه پایان، جادهای است که به آن «صراط مستقیم» میگویند. در کنار صراط مستقیم، سبیل و سبل و راههای انحرافی است. انسان، نیاز به دقت دارد که در این صراط قرار بگیرد. انسان باید آزادانه وآگاهانه در این صراط مستقیم قرار بگیرد تا به خدا برسد و الا صدها راه انحرافی وجود دارد. امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «وَهُمَا الصّراطان صِراطٌ فِی الدّنیا وَ صِراطٌ فِی الاْخِرَه» صراط آخرت، در امتداد این جادهای است که به بهشت ختم میشود. «وَ اَمّا الصّراطُ الذی فِی الدّنیا وَهُوَ الاْمِامُ الْمُفْتَرَضُ الطاعه» صراط در دنیا، امامی است که اطاعت از او واجب است. نمیگوید امام معصوم، در صراط است. بلکه امام، خود صراط است. در روایت است که: «ألصَّراطُ المُستَقیم اَمیر المُؤمِنینِ» از صراط مستقیم به امیر المؤمنان تعبیر شده است.
در ادامه بیان امام صادق (علیه السلام) آمده است: «من عرفه فی الدنیا و اقتدی بهداه مرعلی الصراط الذی هو جسر جهنم فی الاخره» کسی که امام مفترض الطاعه را بشناسد و به راه و هدایت او اقتدا کند، در آخرت، جواز عبور از صراط که پلی برروی جهنم است، را دارد. اگر غیر از این انتخاب کرد، به جهنم میافتد.
برای پیدا کردن راه و ثبات در صراط مستقیم، راهنما و جلودار لازم است و راهشناسی و راهنما شناسی نیاز به بصیرت دارد. مشکل بسیاری از یاران پیامبر بعد از رحلتش چه بود؟ حارث بن هود خدمت حضرت علی (علیه السلام) رسید. عرض کرد:من در نبرد با دشمنان شما در تردید قرار گرفتم. من تردید دارم. زیرا طلحه و زبیر و برخی از صحابه که جزء یاران پیامبر بودند، در آن طرف صف کشیدهاند. این طرف نیز شما و یاران شما مانند: سلمان، عمار و ابوذر و … قرا دارید که هر دو گروه نماز میخوانند، روزه میگیرند و به نماز جمعه میروند. مانند زمان فعلی ما عدهای در زمان انتخابات میگویند: در دو حزب رقیب، تعدادی روحانی حضور دارند. یک حزب به نام پیروان خط امام و حزب دیگر به عنوان خط امام و رهبری. این دو با هم چه فرقی میکنند؟ در حالیکه در هر گروه و حزب، شخصیت روحانی و خط امامی هستند. واقعاً شباهتها بسیار زیاد است. ولی اینجا بصیرت فرد میتواند تشخیص دهد که فرق این دو چیست؟
شاخصهای حقانیّت مسیر درست کدام است؟
امم علی (علیهالسلام) در پاسخ حارث میفرماید: «یَا حَارِث إِنَّکَ نَظَرتَ تَحتَکَ وَ لَم تَنظُر فَوقَکَ فَحِرتَ» ای حارث! تو زیر پایت را نگاه میکنی! بالای سرت را نمیبینی! جلوی پایت را میبینی! بلکه باید افق دید خودت را وسیع کنی! سپس در ادامه میفرماید: «اِنَّکَ لَم تَعرِف الحَقَّ و تَعرِفَ مَن أهلهِ» تو حق را نمیشناسی که اهلش را بشناسی. تو به جای معیار گرایی، شخص گرا شدهای. «وَلَم تَعرِفِ الباطِلِ فَتَعرِفَ مَن اَتاهُ» باطل را نمیشناسی تا اهلش را بشناسی. حضرت میفرماید: عوام گرایی نکن!! عوام گرایی، یعنی: شخصگرایی به جای معیارگرای. شخصی مثل زبیر در زمان پیامبر و در رکاب حضرت میجنگید. وقتی امیرالمؤمنین، قاتل و شمشیر زیبر را دید، آهی کشید و فرمود: «طالَ مَا جَلی بِهِ الکَرب عَن وَجه رَسُول الله» چقدر این شمشمیر گرد و غبار از چهره پیامبر اسلام پاک کرد؟ اما عاقبت زبیر منحرف شد و شیطان او را فریب داد و او را از خط و جریان حقّ خارج کرد.
2/1/3- جبهه شناسی :
از مؤلفههای بصیرت، جبهه شناسی است. هنگامی که یک انقلاب در حال پیروزی است، همه گروهها با وحدت، تلاش میکنند که انقلاب پیروز شود. اما وقتی انقلاب پیروز شد، تحزّب و تجزیه و دستهبندیها شروع میشود. آیا همه این گروهها، خط امامی و خط علوی هستند؟
قطعاً این گونه نیست. مگر این که اختلاف سلیقهها باشد و الا اگر در عق یده و مسائل استراتژیک و راهبردی با هم اختلاف داشته باشند، این گونه نیست که همه در یک جبهه قرار داشته باشند. در این موقع، باید جبهه حق و حزب الله را پیدا کرد و الاً اگر بدون مطالعه وارد جبهه شوند، ممکن است جریان انحرافی باشد. در زمان پیامبر (صلیالله علیه وآله) هم دستهبندی شروع شد.
حزب اموی و جبهه نفاق، در زمان پیامبر شکل گرفت. بسیاری از آدمهایی که به ظاهر مسلمان و مؤمن بودند، اما آگاهانه در اردوگاه نفاق فعالیت میکردند. اما عدهای نیز بدون آگاهی و بصیرت لازم، با آنان همکاری میکردند.
پیامبر فرمود : بعد از رحلت حضرت موسی، امت او هفتاد و یک حزب و فرقه شدند و پس از حضرت عیسی هفتاد و دو فرقه شدند و بعد از من، امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد که فقط یک گروه آن حزب الله است و حق میباشد و بقیه منحرف و باطل هستند. مواظب باشید تا بعد از من، جبهه حق را گم نکنید.
جبهه خودی و غیرخودی نیز در این جا تقسیمبندی میشود. غیر خودی، معیار و شاخصه دارد:
الف – غیرخودی اعتقادی، مثل: کفار، مشرکین و منافقین.
ب – غیرخودی رفتاری، کسانی که رفتار آنان با اصول و موازین دین، سازگاری ندارد.
ج – غیرخودی سیاسی که مکبنای آن تولی و تبری است. یعنی ارتباط ارگانیک با جبهه ولایتیها و تبری و برائت و بیزاری و پرهیز از جبهه غیرولایتیها، محاربین، معاندین، مخالفین و موافقین مشروط، دستهبندیهایی هستند که در یک جامعه ممکن است به وجود آید. یک نهاد انقلابی که رسالت آن، پاسداری از انقلاب اسلامی و تبعیت مطلق از فرمانده کل قوا و ولی فقیه است، باید این مرزبندیها را به طور کامل وبا آگاهی بشناسد والّا بدون بصیرت، در مسیر انحرافی میافتد و گمراه میشود.
3/1/3- جریان شناسی
سومین مولفه بصیرت؛ جریان شناسی است. از راههای جبههشناسی، جریان شناسی است. انسان، در هر انقلابی، به ویژه انقلابهای اسلامی عمیق، مثل انقلاب اسلامی ایران، با انبوهی از توطئهها روبرو است. بخشی از این توطئهها، در قالب جریانات سیاسی مطرح میشود. ظاهر جریان زیبنده است و هیچ نشانی از انحراف در آن دیده نمیشود. اما پشت صحنه، یک جریان فتنهگر کوری به دنبال نقشه است که درصدد منحرف کردن جامعه میباشد. در این شرایط، برای شناخت جریان، بصیرت لازم است. اگر بصیرت نباشد، امت و جمعیتی قربانی میشوند. همانطور که تاریخ نمونههای بسیاری را جلوی چشم ما قرار داده است. به برخی مصادیق و نمونههای بارز این جریانات توجه نمایید:
اول – جریان سامری در زمان حضرت موسی شکل گرفت. ظاهر زیبایش بود. اما امتی را به گمراهی کشاند. از فرعون پرستی به خدا پرستی و از خداپرستی به گوساله پرستی و بتپرستی. یعنی گوساله سامری توسط آقای سامری که جزء بنیاسرائیل و از همراهان موسی بود، زمینه گوساله پرستی ملتی موحد را فراهم کرد و جانشین رهبری را کنار گذاشتند و به سراغ یک جریان انحرافی سامری رفت. وقتی موسی بن عمران به آنان اعتراض کرد، گفتند: «مَا اَخلَفَنا مَوعِدَکَ بِمَلکِنَا» .
تأکید مقام معظم رهبری در زمینه هشدار برای تهاجم فرهنگی یا ناتوی فرهنگی، به خاطر این است که ممکن است شبیخون به ملتی بخودر، اما متوجه نشود. مثل امت موسی که گفتند: «آنچه اتفاق افتاد، به اختیار ما انجام نشده است. ما نفهمیدیم که چرا گوساله پرست شدیم.» شبیخون هنگمی رخ میدهد که نیروی قوی در حال استراحت باشد و ناگهان مورد تهاجم و یورش قرار گیرد. شبیخون فرهنگی هم این گونه است. دشمن، با تجهیزات نرم وارد می شود و دین و فرهنگ جامعه را قتل عام میکند. بدون اینکه جامعه متوجه آن فاجعه شود.
دوم – جریان ثقیفه، یک جریان انحرافی بود و به جامعه شبیخون زده شد و کسی متوجه نشد که چه حادثهای در حال وقوع است.
سوم – جریان خونخواهی عثمان، به ظاهر دفاع از یک خلیفه بود. اما در جامعه اسلامی فتنه برپا شد و جامعه به هم ریخت.
چهارم – جریان سرنیزه کردن قرآن توسط معاویه و پناه بردن به قرآن.
اگر امتی نفهمد که جریان سالوس و مکاری که به قرآن پناه برده است چه هدفی دارد؟، چگونه میتواند راه درست را انتخاب نماید؟
حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: «وَهَذَا القُرآنَ اِنَّمَا هُوَ مَسطور بَینَ الدَفَّتَین لایَنطِقُ بِلسَانِ وَلابُدَّ لَهُ مِن تَرجُمَانِ … فَنَحنُ اَحَقّ النَّاسِ بِهِ» «این نوشتهای بین دو جلد است و نمیتواند حرف بزند. نیاز به ترجمان دارد و ما برای ترجمه این قرآن از دیگران شایستهتریم.» چرا به دیگران مراجعه میکنید؟ اما ملتی بصیرت ندارد و به ظاهر و فیزیک قرآن توجه میکند، یک جریان سالوسی به آن پناهنده میشود و ملتی را منحرف میکند.
در دوران معاصر، جریانهای زیادی اتفاق افتاد. گاهی جریانی مانند: 18 تیر 1378 محلی و منطقهای است. البته با برد کشوری که این فتنه را برای نابودی نظام و انقلاب طراحی کرده بودند. یک فتنه و جریان بینالمللی است.
دو جریان بینالمللی و سراسری فتنه انگیز طی صدسال اخیر در جهان اسلام وارد شد که اگر بزرگان و علمای دین نبودند، جهان اسلام را تحت سلطه و سیطره قرار دادند: لیبرالیسم و سوسیالیسم.
سوسیالیزم یا مادیگرایی، از شرق با زرق و برق به خاورمیانه و دنیای غرب القاء شد و اگر گامهای موثر علمای آن زمان نبود، خسارت سهمگینی را بر جهان اسلام وارد میساخت. آیت الله شهید سیدمحمدباقر صدر در عراق کتاب فلسفتنا را برای مقابله با سوسیالیسم نوشت. بآیتالله علامه طباطبایی، اصول فلسفه را نوشت و آیت الله شهید استاد مطهری اصول فلسفه را تفسیر کرد. سایر علماء نیز به سهم خود به مقابله با آن پرداختند. شهید محلاتی نقل میکرد: امام خمینی (قدس سره) در فیضیه درس میگفتند. من به امام عرض کردم: درس اخلاق بگویید.
امام فرمود: شیخ فضل الله! اخلاق خوب است. ولی خطری که ما را تهدید میکند، موج مادیگرایی کمونیستی است که از شرق راه افتاده است. باید کرسی تدریس برای استاد کمونیست شناس در فیضیه بگذاریم که ماهیت این جریان را برای ما بگوید که بتوانیم مقابله کنیم. یا یکی از دوستان میگفت: چند جلد کتاب به من دادند که برای امام راحل به عراق ببرم. من نمیدانستم که این کتابها چیست؟
وقتی آن سوی مرز ایران رفتم، چمدان را باز کردم. دیدم یکی از آن کتابها، کاپیتال مارکس است و دیگری کتاب انقلاب تکاملی اسلام و نبرد من هیتلر بود.
جریان دوم بینالمللیع لیبرالیسم بود که در آغاز رنسانس در غرب و در تقابل دستگاه مسیحیت حاکم، با تکیه بر مبانیا ومانیستی آمد و به تدریج لیبرال دموکراسی به عنوان مدل حکومت مترقی، مبنای سیستمهای سیاسی در غرب گردید.
پدیده لیبرالیسم و ایدئولوژی لیبرالیستی که منشاء پیدایش سکولاریسم در غرب و کنار زدن آیین تحریف شده مسیحیت از صحنه زندگی جامعه غربی گردید، تأثیر فوقالعادهای در جغرافیای جهان اسلام و از آن جمله در ایران گذاشت و زمینه رشد وابستگی روشنفکران ایران که چندان با مبانی دینی آشنایی نداشتند، به تفکر غربی گردید. این جریان، باعث شکست بسیاری از نهضتها و حرکتهای دینی گردید و نهضت مشروعیت و نهضت ملی ایران را از مسیر اصلی منحرف کرد.
بنابراین، دو گوساله سامری سوسیالیسم و لیبرالیبسم، به عنوان دو جریان انحرافی بینالمللی، تأثیر فوقالعادهای در انحراف انکار جامعه ما گذاشت.
برخی جریانها ماهیت ایدئولوژیکی و دینی دارد. که شناخت درست ماهیّت آنها در نحوه تعامل بسیار مهم است، همچون جریان انجمن حجتیه که در دوره خودش روی اقشاری از جامعه تأثیر داشت اما جهتگیری آن انحرافی بود. و یا جریان شریعتی که در جامعه امواجی را ایجاد کرد، شناخت این جریانها بسیار مهم است. شهید مطهری (ره) به ایشان میگوید : تاریخ نویسی شما خوب است ولی نگاه شما به تاریخ بد است. یعنی شما تاریخ را از زاویه سوسیالیستی نگاه میکنید و این درست نیست. چون نگاه شما به تاریخ نگاه سوسیالیستی و چپگرایی است یعنی با عینک سوسیالیستی تاریخ را مینویسید و این درست نیست.
یکی از جریانهای مهم در دوران حاکمیت دینی، جریان مشابهسازی گلاسنوس و پروستریکا است که درصدد بازسازی آن در ایران بودند. جریان پروستریکا، شوروی را از پای در آورد. و آقایان گورباچف ویلتسین که معمار این قضیّه بودند متوجه این دسیسه نشدند.
غرب و به طور خاص، آمریکا درصدد برآمدند، این جریان را در جهت سقوط انقلاب در ایران به اجراء در آورند، اما رهبر معظم انقلاب، این پروژه را کشف و افشاء کردند. و این از هنرهای رهبری بود، که توانستند با جریانشناسی و هشدارهای به موقع جلوی این فاجعه را بگیرند.
بنابراین جریان شناسی یکی از مهمترین مؤلفههای بصیرت در جامعه است و کسی میتواند مؤفق باشد. که جریان شناس خوبی باشد. و هنر حضرت علی (علیهالسلام) این بود، که فتنه خوارج را خوب شناخت و فرمود: «یَآ ایَّها النّاس فَاِنّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنه و َلَم یَکُن لِیَجْتَرِءَ اَحَدٌ غیری» من بودم که چهشم فتنه را کور کردم و هیچ کس غیر از من جرأت این کار را نداشت و سپس میفرماید. «لَعَلی بَصیرَه مِن نَفسی وَ یَقین مِن رَبِّی» این ناشی از دو عامل بوده است.
1- بصیرت
2- اعتقادی که به ذات باریتعالی داشتم.
4/1/3- دشمن شناسی :
از الزامات پاسداری انقلاب اسلامی و حکومت دینی، دشمن شناسی است. سرلوحه حرکت انبیاء شناساندن دشمن بود. در قرآن کریم، بیش از 1500 آیه در مورد دشمن شناسی وجود دارد که حاکی از توجه قرآن به این موضوع است. انقلاب اسلامی ایران که با طیفهای گستردهای دشمنان خارجی و داخلی روبرو است، فرماندهان و نهادها در جبهه اصلی مصاف با دشمن بیش از هرچیزی به دشمن شناسی نیازمند هستند وباید آشنایی کامل را از ماهیت دشمنان انقلاب، استراتژی، جهتگیری، انگیزه، روشها، سنگر، سلاح، قدرت و توان دشمن داشته باشند.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَلَا وَ اِنَّ اَعقل النّاس، عَیدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَازَاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ» «اندیشمندترین مردم، کسی است که پروردگار خود را بشناسد و براساس آگاهی و شناخت او را فرمانبردار باشد و دشمن خویش را بشناسد و در برابر او بایستد.».
در این میان، شناخت دشمن پنهان و ترفندهای پنهانی او، که زیر لایههایی از پوشش و در پردهای از نفاق عمل میکند، از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین جهت، از مجموعه یک هزار و پانصد آیه قرآن پیرامون دشمن شناسی،سیصد مورد آن در زمینه نفاق شناسی است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «اَکبَرُ الاَعدَاء اخفاهم مَکیدَةً» «بزرگترین دشمنان کسانی هستند که حیلههای خصمانه خود را مخفیتر میکنند.» به یقین میتوان گفت بشترین لطمهای که جبهه حق و جریانهای دینی و دینمدار و اصولگرا متحمل شدهاند، از عدم شناخت دشمن و بی توجهی به حیلههای پنهانی او بوده است.
وقتی ابوموسی اشعری به عنوانی ک روحانی با نفوذ، شناخت درستی از دشمن ندارد و نمیتواند چهره واقعی معاویه و عمروعاص را بشناسد، در گرداب انحراف قرار میگیرد و سقوط میکند. تاریخ، از حسن بصری، به عنوان یک فرد منزوی و مخاف جبهه و جهاد و تضعیف کننده جبهه حق و عدم همراهی با امام و ولی امر زمان یاد میکند.
روزی امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در مسجد بصره مشغول سخنرانی بود. جمعی از نویسندگان سخنان امام را مینوشتند. چشم حضرت به حسن بصری افتاد که در جمع مشغول نوشتن بود. به او فرمود: چه کار میکنی؟ حسن بصری پاسخ داد: سخنان شما را مینویسم که بعدها استفاده کنم.
امام علی (علیهالسلام) در معرفی حسن بصری فرمود:«هُوَ سَامِریٌ هَذِه الاُمَّهِ قَبَضَ قَبضَهً مِن اَثَرِ الرَّسُول» او سامری این امت است که مشتی از آثار پیامبر را برگرفته است. سپس حضرت فرمود: فرق این سامری با سامری زمان حضرت موسی (علیهالسلام) این است که او میگفت: «لامِساسً» «به من نزدیک نوشدی» و این میگوید: «لاقِتالَ» به جنگ نروید. سخن امام علی (علیهالسلام) این است که پدیده پیدایش سامری، فرازمانی و فرامکانی است.
امت و ملتی میتوانند از انقلاب و اصول و ارزشها پاسداری کنند، که سامریهای زمان خود را بشناسند و در دام آنها نیفتند. مردم باید گوساله لیبرال دموکراسی، گوساله جامعه مدنی و گوساله ناسیونالیستی که سامریها آنها را میسازند و به دست افراد موجه میدهند، بشناسند. چه بسیار جریانهای لائیک، سکولار و هنجارشکن در دهههای گذشته، زیرا لوای آزادی خواهی و جامعه مدنی، با قلمها و سخنان زهر آگین خود در روزنامههایی که منتسب به برخی احزاب، که نام امام و خط امام را بر روی خود گذاشته و جاده صاف کن دشمنان زخم خورده شدند، با زیر پا گذاشتن اصول خط امام، بیشترین خسارت را به آرمانهای امام (قدس سره) وارد ساختند.
بنابراین، تکلیف دینی، شرعی و ملی هر مسلمان وظیفه همه نهادها و نیروها و مدیران و مسئولان هر بخش از نظام این است که هرچه بهتر توطئهگران و دشمنان آشکار و پنهان و شیوهها و ترفندهای آنان را با هوشیاری و به موقع شناسایی کنند و به مقابله با سامریهای زمان بپردازند و با شکستن گوسالههای نوین در هر زمان، مزدوران خود فروخته داخلی را رسوا نمایند و دشمنان را ناکام سازند.
به قلم علي سعيدي