«وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»(توبه/100).
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها نيز از او خشنود شدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ.
اهل سنّت براى اثبات مدّعايشان به آياتى از قرآن مجيد استناد مي نمايند كه سه اشكال مهم بر دلايل آنان وارد است.
اشكال نخست: وجود بيماردلان در ميان اصحاب
اگر تمام كسانى كه محضر مبارك رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را درك كردهاند عادلباشند، بايد گروهى كه قرآن مجيد از آنان به «بيماردلان» ياد مىكند نيز عادل و صالح باشند؛ زيرا آنان نيز در محضر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند و جزء اصحاب بهشمار مىروند، حال آنكه خداوند متعال به آنان وعده عذاب و عقاب داده است واين دو شامل انسانهاى عادل و نيكوكار نمىگردد. در نتيجه برخى از صحابه يعنىهمان «بيماردلان» از دايره عدالت خارج مىگردند.
اشكال دوم: شرط خلوص نيّت
با تأمّل در آيات قرآن مجيد آشكار مىگردد كه از نظر خداوند متعال مهاجرت و نصرت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بدون نيّت خالص براى سعادتمندى و حسنعاقبت كافى نيست. قرآن فقط مهاجرين و انصارى كه در راه خدا و با نيّتى خالص همراه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند را انسانهاى عادل و صالح معرّفى مىنمايد.
به عنوان نمونه خداوند متعال مىفرمايد:
«وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ»(نحل/4).
آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه و (مقام) خوبى به آنها مىدهيم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند.
اشكال سوم: شرط وفادارى
با توجّه به آياتى كه در رابطه با مدح و ستايش مهاجرين و انصار مىباشد،در مىيابيم كه مدح و ثناى آنان داراى شرايطى خاص مىباشد و فقط كسانى كهواجد اين شروط باشند شامل مدح الهى قرار گرفتهاند، نه همه آنان. از جمله قيودى كه در قرآن مجيد بر آن تأكيد فراوان شده است، وفادارى به عهد و پيمانبا خداوند متعال و رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىباشد.
خداوند متعال مىفرمايد:
«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»(فتح/10).
كسانى كه با تو بيعت مىكنند در حقيقت تنها با خدا بيعت مىنمايند و دست خدا بالاى دست آنهاست پس هر كس پيمان شكنى كند، تنهابه زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه باخدا بسته وفا كند به زودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.
از اين آيه در مىيابيم، تنها آن دسته كسانى كه در آغاز ظهور اسلام و يادر صلح حديبيّه با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بيعت نمودند و آن را نقض نكردند و زير پا نگذاشتند، داراى پاداشى بزرگ خواهند بود و خداوند متعال از آنان خشنود مىباشد؛ در نتيجه صرف حضور در بيعت رضوان براى اثبات عدالت افرادىخاص كافى نمىباشد. از ديدگاه قرآن شرط مهمّ براى تمجيد از افراد، وفادارى آنها به عهد و پيمان با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و انجام عمل صالح تا آخر عمر مىباشد.
خداوند متعال در رابطه با اين افراد مىفرمايد:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»(فتح/29).
كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند،خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.
در آيه ديگرى هم خداوند به كسانى وعده پاداش مىدهد كه در پيمان وعهد خود راستگو و استوار باشند.
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً * لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً»(احزاب/23و24).
در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستادهاند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه اوشربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند * هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه ارادهكند عذاب نمايد يا (اگر توبه كنند) توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند آمرزنده و رحيم است.
نگاهى به بيعت رضوان؛
حال كه سخن به اينجا رسيد بسيار مناسب است كه از منظر تاريخى هم به بررسى نظريه عدالت صحابه بپردازيم. به همين منظور لازم است پارهاى ازتاريخ صدر اسلام كه مربوط به صلح حديبيّه(البدايه والنهايه ج4ص188) و حوادث مرتبط با آن مىباشد رامورد دقّت و موشكافى قرار دهيم.
در سال ششم هجرت، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم تصميم گرفتند براى به جاىآوردن اعمال حجّ به مكّه مكرّمه مشرّف شوند. به همين منظور ياران و اصحابخود را فراخواندند. گروهى از اهالى مدينه و اطراف آن به بهانههايى چون زراعتو تجارت، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را در اين سفر همراهى نكردند، البته عدم حضور آنان بيش از آنكه مرتبط به گرفتارىهاى معيشتى باشد، ناشى از ترس و هراس آنها ازقريش و ساكنان مكّه بود.
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم همراه با هزار و چهارصد نفر به سوى مكّه حركت كردند.حركت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و يارانشان به گونهاى بود كه شائبه جنگ و ستيز با قريش رامنتفى مىساخت؛ زيرا رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و اصحاب به همراه خود گوسفند و شترآوردند كه نشان از قصد آنها براى به جاى آوردن اعمال حج داشت(حج قران).
هنگامى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به نزديكى حديبيّه(مكاني نزديك مكه) رسيدند سران قريشبه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و همراهان ايشان اجازه ورود به مكّه را ندادند و پس از كشمكشهاى مكرّر سرانجام با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم پيمانى بستند كه در تاريخ به «صلح حديبيّه» معروف گشت.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در خلال اين موضوع و پس آنكه شايعه كشته شدن دوّمين نماينده خود را شنيدند در صدد تحكيم اراده ياران خود بر آمدند و فرمودند: «ازاينجا نمىروم تا كار را يكسره كنم»؛ لذا زير سايه درختى نشستند و يارانشان بهنشان تجديد عهد و پيمان، با ايشان بيعت دوباره كردند. اين رويداد در تاريخ به «بيعت رضوان»معروف شد. (البدايه والنهايه ج4ص640و تاريخ طبري ج2ص278و279)
اين موضوع در قران نيز بيان شده:
«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»(10/فتح).
كسانى كه با تو بيعت مىكنند در حقيقت تنها با خدا بيعت مىنمايند و دست خدا بالاى دست آنهاست پس هر كس پيمان شكنى كند، تنهابه زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه باخدا بسته وفا كند به زودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.
در اين آيه خداوند متعال، پيمان شكنان را زيان كار معرّفى مىنمايد و وعده پاداشى بزرگ به وفاداران مىدهد. پس از اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم سرسختىاهل مكّه را براى جلوگيرى از ورود خود و يارانشان به شهر ديدند و از انجام مراسم حج نا اميد شدند، به مسلمانان دستور دادند كه پس از قربانى كردن حيواناتى كه آورده بودند سرهاى خود را بتراشند و از احرام خارج شوند.
امّا درميان همراهان رسولاللَّه صلى الله عليه وآله گروهى بودند كه دائماً از رسول اللَّهصلى الله عليه وآله گلايه داشتند و بر ايشان اعتراض مىكردند و تمام افعال و اعمال پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را نادرست و اشتباه مىدانستند. ما هم با استناد به تاريخ نمىتوانيم آنها را ناديده بگيريم. حال سؤال اين است كه آيا اين گروهى كه هميشه معترض بودند و برپيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم – كه به منبع لا يزال وحى متصّل است – خرده مىگرفتند، چون صرفاً جسم آنها در حديبيّه و بيعت رضوان حاضر بوده لايق عنوان عدالتند!؟
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به همراهان خود كه نتوانسته بودند اعمال حجّ را به جاىآورند – و از اين بابت ناراحت بودند – دلگرمى مىدادند و همين جا بود كه به آنان وعده فتح قريب و به دست آوردن غنيمت فروان دادند. اين وعده الهى در جنگخيبر (سال هفتم هجرى) محقّق شد.
در اين زمينه خداوند متعال مىفرمايد:
«لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِيقُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً * وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً»(فتح/19و18).
خداوند از مؤمنان – هنگامىكه در زير آن درخت با تو بيعت كردند -راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مىدانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود. * و همچنين غنايم بسيارى كه آن را به دست مىآورند، و خداوند شكستناپذير و حكيم است.
پس از بيعت رضوان؛
روشن شد كه گروهى به بهانههاى واهى، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را در سفر به مكّه همراهى نكردند. خداوند متعال مىفرمايد:
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً»(فتح/11).
به زودى بازماندگان از اعراب باديه نشين (عذر تراشى كرده) مىگويند: حفظ اموال و خانوادههاى ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيّه تو را همراهى كنيم). براى ما طلب آمرزش كن. آنها به زبان خود چيزى مىگويند كه در دل ندارند. بگو: چه كسى مىتواند در برابر خداوند از شما دفاع كند، هرگاه زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه كارهايى كه انجام مىدهيد آگاه است.
بازماندگانى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را همراهى نكردند، با خبر شدند كه خداوند متعال به همراهان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وعده پيروزى نزديك با غنايمى فراوان داده است، اين را هم مىدانستند كه وعدههاى خداوند قطعى و تخلّفناپذير است؛ لذا حرص و طمع به غنايم آنان را وا داشت كه وانمود نمايند از كرده خود پشيمان هستند و مىخواهند به يارى اسلام بشتابند تا شايد از اين رهگذر چيزى هم نصيب آنها بشود.
خداوند متعال در پاسخ به درخواست آنها به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم امر فرمود كهفرمان خداوند را بر آنها اينگونه ابلاغ كند:
«قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِن تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَإِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً»(فتح/16).
به بازماندگان از اعراب بگو: به زودى از شما دعوت مىشود كه به سوى قومى نيرومند و جنگجو برويد و با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند، اگر اطاعت كنيد، خداوند پاداش نيكى به شما مىدهد و اگر سرپيچى نماييد – همان گونه كه در گذشته نيز سرپيچى كرديد – شما رابا عذاب دردناكى كيفر مىدهد.
با كنار هم گذاردن قضاياى بيعت رضوان و پس از آن روشن مىشود كه خداوند متعال به دو گروه وعده پاداش داده است؛ گروه اول كسانى كه در بيعت رضوان، با ايمان و صداقت، در كنار رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند و استوار باقى ماندندو گروه دوّم كسانى بودند كه بعد از ماجراى حديبيّه از گذشته خود پشيمان شدند و متعهّد شدند كه ديگر پيمان شكنى نكنند.
بررسى عملكرد برخى از صحابه؛
حال بايد ببينيم كه مسلمانان پس از نزول اين آيه و تعهّدى كه دادند چه كردند؟ آيا به عهد و پيمان خود عمل كردند يا خير؟ آيا از حضور در جبهههاى جنگ براى يارى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و اسلام طفره نرفتند و شانه خالى نكردند؟ براىيافتن پاسخ لازم است به منابع مورد اعتماد اهل تسنّن نظرى بيافكنيم.
براى گروهى از مسلمانان عادت شده بود كه هنگام جنگ فرار مىكردند و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را تنها مىگذاشتند. مسلمانان در بيعت رضوان با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بيعتكردند كه ديگر ايشان را تنها نگذارند و از جبهه و كارزار فرار نكنند ولى همانان كه در بيعت رضوان از خود اشتياق نشان مىدادند – چه قبل از آن و چه بعد از آن – همواره از جنگ فرار مىكردند.
در اين رابطه كتاب صحيح مسلم كه از كتب معتبر اهل سنّت است روايتى بدين مضمون نقل مىنمايد.
«كنّا يوم الحديبيّة ألفا وأربعمائة فبايعناه وعمر آخذ بيده تحت الشجرة وهي سمرة وقال بايعناه على أن لا نفرّ ولم نبايعه على الموت» (صحيح مسلم ج6ص25).
در روز حديبيه هزار و چهارصد نفر بوديم و با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بيعت كرديم و عمردست پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را در زير درخت سمره(نام درختي شبه موز –مجمع البحرين ص417) گرفته بود و گفت: با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بيعت كرديم كه ديگر فرارنكنيم و [ولى] بيعت نكرديم كه در ركاب او كشته شويم.
كسانى كه بر اين عهد و پيمان خود وفادار ماندند، قطعاً اين آيه شريفه شامل حال آنان مىگردد و خداوند متعال از آنان راضى خواهد بود. امّا اين مطلب هم مسلّم است كه گروهى نيز بودند كه پيمان شكستند و همواره از حضور درجنگهاى ديگر شانه خالى كردند و فرار را برقرار ترجيح دادند.
به عنوان نمونه، بسيارى از كسانى كه در بيعت رضوان حضور داشتند در غزوه حنين در آن لحظات حساس و خطرناكِ جنگ گريختند. در اين رابطه ابن مسعود كه روايتهاى او براى اهل سنّت ارزش فراوان دارد، مىگويد:
«كنت مع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم يوم حنين فولّى عنه النّاس وبقيت معه في ثمانين رجلاً من المهاجرين والأنصار»
(مستدرك حاكم ج2ص117ومسند احمد ج1ص453والمعجم الكبير ج10ص169).
در روز حنين همراه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله بودم و مسلمانان از جنگ فرار كردندومن به همراه هشتاد نفر از مهاجرين و انصار در كنار ايشان مانديم.
بنا به شهادت تاريخ در غزوه حنين تعداد سپاهيان اسلام دوازده هزار نفربود(سيره ابن هشام ج4ص83) كه از اين تعداد، تنها هشتاد نفر در كنار رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم باقى ماندند و فرار نكردند. آيا اين مصداق بارز پيمان شكنى نيست؟ آيا خداوند متعال از اين افرادراضى و خشنود است؟ كدام يك از كسانى كه اهل سنّت مدعى عدالتشان هستند در ميان آن هشتاد نفر بودند؟
اهل سنّت در روايتى ديگر مىگويند، در غزوه حنين همه سپاهيان فرار كردند و تنها چهار نفر در كنار رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم باقى ماندند.
«لمّا فرّ الناس عن النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم يوم حنين جعل النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم يقول: أنا النبيُّ لا كذب أنا ابن عبدالمطلب، فلم يبق معه إلّا أربعة، ثلاثة من بنيهاشم ورجل من غيرهم، عليّ ابن أبي طالب والعبّاس وهما بين يديه وأبوسفيان ابن الحرث آخذ بالعنان وابن مسعود من جانبه الأيمن»
(المصنف ج8ص552).
هنگامىكه در جنگ حنين مسلمانان فرار مىكردند، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: من پيامبرى راستگو هستم و فرزند عبدالمطلب مىباشم، در ادامه جنگ همه گريختند و تنها چهار نفر باقى ماندند. سه نفر از بنى هاشم و يك نفر ديگر، آن سه نفر عبارت بودند از على ابن ابى طالب [عليه السلام] عباس كه پيشايش رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند و ابو سفيان كهافسار مركب را در دست داشت و نفر چهارم ابن مسعود بود كه در طرف راست ايستاده بود.
بررسى آيه بيعت رضوان؛
الف؛ خداوند متعال از كسانى كه همراه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در بيعت رضوان بودند خشنود و راضى است، چنين افرادى قطعاً عادل خواهند بود، امّا خداوند متعال حضور در بيعت رضوان را مقيّد و مشروط به وفادارى به عهد و پيمان كردهاست و پيمان شكنان را زيانكار معرّفى نموده است. حال اين پرسش مطرح است كه آيا كسانى كه به بهانههاى واهى از حضور در جهاد سرباز مىزدند و يا اگر مجبور مىشدند به جنگ بروند، در لحظات حساس مىگريختند، جزء تخلّف كنندگان و پيمان شكنان نيستند؟!
واضح است كه يكى از مصاديق روشن پيمان شكنى، گريز از جنگ وجهاد و عدم نصرت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مىباشد و چنين شخصى نمىتواند عادل باشد.
ب؛ اگر بپذيريم كه خداوند متعال از تمام كسانى كه در بيعت رضوان حضور داشتند راضى و خشنود مىباشد امّا اين امر نمىتواند مدّعاى اهل سنّت را مبنىبر عدالت همه صحابه ثابت كند و تنها عدالت هزار و چهارصد نفرى را كه در بيعترضوان حضور داشتند اثبات مىنمايد (هر چند روشن نموديم كه بر اساس مدارك معتبر بسيارى از شركت كنندگان در بيعت رضوان بر سر عهد خويش با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم باقى نماندند).
ج؛ نكته ظريف ديگرى كه با دقّت در آيه، در مىيابيم اين است كه خداوند متعال مىفرمايد: ما از مؤمنانى كه با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در زير درخت بيعت كردند خشنود و راضى هستيم و حساب مؤمنين را از همه حاضرين در مراسم بيعت جدا كردند.
خداوند فقط از بيعت كنندگان مؤمن خشنود است. از سوى ديگر به شهادت تاريخ مسلّم است كه همه حاضران در بيعت رضوان مؤمن نبودند. زيرا برخى از آنان از ترس، شرم و يا استفاده از منافع مادى به صف مسلمانان پيوستند و مىخواستند همراه آنان به مكّه بروند.
حال اگر كسى بگويد چرا در رابطه با آيه مورد نظر به عموم تمسّك نمىكنيد و قائل نمىشويد كه تمام بيعت كنندگان مؤمن هستند و خداوند از آنان راضى مىباشد؟
در پاسخ مىگوييم: اين استدلال در اصطلاح علم اصول، تمسّك به عام در شبهه مصداقيّه مىباشد و از نظر علم اصول باطل است.
اگر در آيات قرآن مجيد حكمى شرعى به عنوانى تعلّق گيرد آن عنوان موضوعيّت دارد و نمىتوانيم آن حكم را به عناوين ديگر تسرّى و گسترش دهيم و بايد بر همان عنوان و مصداق خاصّ ملتزم باشيم. به طور كلّى عنوان مأخوذ درلسان دليل موضوعيّت دارد.
به همين دليل است كه مىگوييم خداوند متعال فقط از مؤمنانى كه بيعت كردهاند – نه از همه مسلمانان و نه از همه بيعت كنندگان – راضى و خشنود است.
قاتل عثمان در حديبيّه!
به گواهى تاريخ برخى از افرادى كه در بيعت رضوان بودند از سر كردگان قتل عثمان هستند. عبدالرحمن ابن عديس در بيعت رضوان حضور داشت و ضمناً از چهار نفرى بود كه خانه عثمان را محاصره كردند و وى را به قتل رساندند.
(فتح الباري ج2ص159وطبقات كبري ج3ص65والثقات ج2ص256والاصابه ج4ص281).
«كان عبدالرحمن بن عديس ممّن بايع تحت الشجرة رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم وهو كان الأمير على الجيش الذين حصروا عثمان وقتلوه»
(الاستيعاب ج2ص840).
عبدالرحمن ابن عديس كسى بود كه با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در زير درخت بيعت كرد و پرچمدار گروهى بود كه خانه عثمان را محاصره كردند و وى را به قتل رساندند.
پرسشى كه با توجّه به مطالب ياد شده مطرح مىشود اين است كه اهل سنّت معتقدند تمام صحابه عادل هستند و يا دست كم قائل به عدالت حاضرين دربيعت رضوان هستند. از سوى ديگر دانستيم كه يكى از افراد حاضر در بيعت رضوان،عثمان را به قتل رساند. با اين مقدّمه تنها دو راه پيش رو است؛
1 – خليفه سوّم، مؤمن و مسلمان است و چون دست عبدالرحمن ابن عديس به خون خليفه آغشته گشته است مشمول لعن و غضب الهى قرار گرفته است. زيرا خداوند متعال مىفرمايد:
«وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً»(النساء/93).
و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالى كه جاودانه در آن مىماند و خداوند بر او غضب مىكند و او را از رحمتش دور مىسازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.
بنابر اين عبدالرحمن ابن عديس از دايره عدالت خارج خواهد شد هر چند كه در بيعت رضوان حضور داشت و همين يك مورد، براى نقض ادّعاى اهل سنّت كافى است.
2 – عثمان فردى مؤمن و مسلمان نبود و قتل او سبب خروج از محدوده عدالت نمىگردد.
مسلّماً اهل سنّت فرضيّه دوّم را قبول نمىكنند، در نتيجه يكى از بيعت كنندگان رضوان به خاطر قتل خليفه سوّم مورد غضب خداوند قرار مىگيرد. درنتيجه دست اهل سنّت براى استدلال به عموميّت آيه كوتاه مىگردد.
قاتل عمّار در ميان بيعت كنندگان؛
يكى ديگر از شركت كنندگان در بيعت رضوان ابو الغادية «يسار ابن سبع» است. وى قاتل عمار ياسر مىباشد و بر اين كار نيز افتخار مىنمود، او هنگام اجازه خواستن براى ديدار معاويه (عليه الهاويه) چنين مىگفت:
«قاتل عمّار بالباب»
(اسدالغابه ج5ص267والفصل ج4ص161).
قاتل عمّار پشت درب ايستاده است.
از سوى ديگر روايات متعدّدى از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه بيان مىكند قاتل عمّار در آتش جهنّم افكنده خواهد شد. اين روايت متواتر استو اگر بخواهيم منابعى كه در آن اين روايت نقل شده است را بيان كنيم، بايد تمام كتب اهل سنّت را نام ببريم.
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم خطاب به عمّار فرمودهاند:
«تقتلك الفئة الباغية»
(مسند احمد ج2ص161وصحيح مسلم ج8ص186و مجمع الزوائد ج7ص242).
تجاوزكاران تو را مىكشند.
عبداللَّه ابن عمر (فرزند خليفه دوم)، مىگويد: شنديم كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
«قاتل عمّار في النار»
(المعيار والموازنه ص160وترتيب جمع الجوامع ج7ص74).
قاتل عمار در آتش است.
عثمان نيز دو روايت فوق را از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نقل مىنمايد:
(كنز العمال ج13ص528).
در روايتى ديگر نيز آمده است:
«يدخل سالبك وقاتلك في النار»
(كنز العمال ج11ص727وتاريخ مدينه دمشق ج15ص348).
اى عمّار آنكه تو را به بند مىكشد و آنكه تو را مىكشد به جهنّم مىرود.
حال با وجود اين موارد آيا مىتوان قائل به عدالت همه صحابه شد!؟ قاتل عمّار با وجود اينكه در بيعت رضوان حضور داشت عادل است!؟ اگر اهل سنّت صحّت احاديث فوق را بپذيرند، مدّعايشان باطل خواهد شد و بايد ملتزم شوند كههمه صحابه عادل نبودند و اگر صحّت روايات را نپذيرند معنايش اين است كهعبداللَّه ابن عمر و عثمان نسبت دروغ به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دادهاند و جعل حديث كردهاند. اين كار هم گناهى است نابخشودنى و فاعل آن از دايره عدالت خارج مىشود؛ بنابر اين عدالت خليفه سوّم هم از بين مىرود.
صحابه و نگرانى از حسن عاقبت؛
شكى نيست كه درك محضر رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم و يا حضور در بيعت رضوان،جزء فضايل به شمار مىآيد. امّا آنچه را كه امروزه اهل سنّت به صحابه منتسب مىنمايند مورد پذيرش صحابه و حاضرين بيعت رضوان هم نبوده است. آنان برخلاف اهل تسنّن اين عصر، از آيات قرآن مجيد چنين دريافت و فهمى نداشتندكه به دليل صحابى بودن يا حضور در بيعت رضوان داراى خصوصيّاتى چون مصونيّت از گناه، آتش و دوزخ خواهند گشت و با حسن عاقبت دنيا را وداع خواهند كرد و به طور خلاصه در دنيا و آخرت سعادتمند خواهند بود.
به عنوان نمونه به روايتى در اين زمينه توجّه كنيد:
مسيّب مىگويد، عازب را ديدم و به وى گفتم:
«طوبى لك، صحبت النبيّ صلى الله عليه وآله وسلم وبايعته تحت الشجرة، فقال: يا ابنأخي! إنّك لا تدري ما أحدثنا بعده»
(صحيح بخاري ج5ص66وفتح الباري ج7ص346).
خوشا به حالت، همراه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بودى و با او در زير درخت بيعت نمودى. عازب پاسخ داد: اى پسر برادرم! نمىدانى كه پس از آن چه كارها كرديم.
اگر عازب معتقد بود كه صرف صحابى بودن و تجديد بيعت موجب مصونيّت وى از عذاب جهنّم است، اين گونه سخن نمىگفت و با مسيّب درد دل نمىكرد. گفته عازب به روشنى نشان مىدهد كه وى بر اساس آيات قرآن مجيد صحابى بودن را برابر با عدالت و رستگارى نمىپنداشت.
به عنوان مثال: اگر به شخصى كه در مورد او شناخت كافى نداريم و تنها بدانيم كه اهل عبادت و شب زنده دارى است بگوييم: خوشابه سعادتت، و وىبگويد: نمىدانى چه كارهايى انجام مىدهم. اوّلين چيزى كه به ذهن انسان خطور مىكند اين است كه وى به احكام شريعت ملتزم نيست و احتمالاً در محلّكار و يا در خانه، رفتارى مطابق با موازين شرعى ندارد.
روايتى را مالك ابن انس در كتاب موطا بدين مضمون نقل مىكند.
«إنّ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم قال لشهداء اُحدء هؤلاء أشهد علهيم، فقال أبو بكرالصديق: ألسنا يا رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم إخوانهم؟ أسلمنا كما أسلموا وجاهدناكما جاهدوا، فقال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم: بلى ولكن لا أدري ما تحدثونبعدي! فبكى أبو بكر ثم قال: إنّنا لكائنون بعدك؟»
(موطا ج2ص461والمغازي ج1ص310).
هنگامى كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به شهداى احد گواهى دادند ]نزد خداوندبه نيّت خالص آنان شهادت دادند] ابو بكر عرض كرد: اى پيامبر [صلى الله عليه وآله وسلم] آيا ما برادران آنان نيستيم، همانند آنان اسلام آورديم و جهاد كرديم، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: آرى، ولى نمىدانم پس از من چه مىكنيد. سپس ابو بكرگريستو عرض كرد: آيا ما بعد از شما زنده مىمانيم؟
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مىدانست كه آنان پس از وى چه جنايتها و ظلمهايى مىكنند، امّا ناگزير به اندازه عقل و درك مخاطب خود سخن مىفرمودند.
اگر صرف همراهى و مصاحبت با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و حضور در بيعت رضوان، مصونيّت آفرين و تضمين كننده عاقبت شخص تا پايان عمر است، چراپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به اوّلين خليفه پس از خود اين گونه پاسخ دادند؟ و چرا ابو بكر از آينده خود نگران مىگردد؟
بنابر مبناى اهل سنّت، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بايد به ابو بكر مىفرمودند: تو از صحابه من هستى و در بيعت رضوان حضور داشتى، هر چه مىخواهى انجام بده؛ زيرا گناهان گذشته و آينده تو بخشوده شده است، و تو درنهايت رستگار و سعادتمند هستى.
اشكالات ديگرى را نيز مىتوان به اشكالات بيان شده افزود، انشاء اللَّه بعد ابيشتر به آن خواهيم پرداخت.