جلد 9 صفحه 4 سطر 1
بيان آيه 148-149-150
لغت:
هلم : زجاج گويد : اصل اين كلمه هاء است كه ” لم ” بان ملحق شده و براي مفرد و مثني و جمع بكار مي رود . برخي از عرب اين كلمه را بصورت مثني وجمع وموْنث نيز بكار مي برند . ابو علي گويد : اين كلمه اسم فعل و هاء آن براي تنبيه است . يعني بياوريد .
سوره انعام (6) آيه 151
تفسير اختصاصي ترجمه تفسير مجمع البيان
جلد 9 صفحه 8 سطر 5
لغت:
تعالوا : مشتق از علو است، بنابراين فرض كه دعوت كننده در بالا باشد و ديگري را ببالا بخواند . اگر چه واقعادر بالا نباشد .
تلاوة : قرات املاق : تهيدستي . تملق يعني كوشش در راه جلب منفعت .
فواحش : جمع فاحشه ، زشتي بزرگ . فرق فاحشه و قبيح اين است كه به زشتي هاي كوچك ، قبيح گفته ميشود نه فاحشه .
اعراب:
ما حرم … : مفعول ” اتل ” در اينصورت ” ما ” موصوله است . الا تشركوا : منصوب بحذف لام يا منصوب به” اتل” محذوف يا منصوب به ” اوصيكم ” محذوف . ” لا تشركوا ” ممكن است فعل نفي يا فعل نهي باشد . در صورتي كه نفي باشد ، عطف ” لا تقتلوا ” كه نهي است بر آن صحيح است . چنانكه مي فرمايد :
” اني امرت ان اكون اول من اسلم و لا تكونن من المشركين “ ( انعام 14 ) .
دنباله ” قل تعالوا ” تا ” بلقاء ربهم يْمنون “ ( آيه 154 ) ادامه دارد ، زيرا ” وان هذا صراطي ” بنابر فتح همزه ، عطف است بر ” ما حرم ” و بنا بر كسر آن به تقدير” قل ان هذا صراطي … ” است . همچنين ” ثم آتينا “ به تقدير ” قل ثم … “ است.
سوره انعام (6) آيه 152
تفسير اختصاصي ترجمه تفسير مجمع البيان
جلد 9 صفحه 13 سطر 13
لغت:
اشد : جمع ” شد ” مثل ” اشر ” جمع ” شر ” يعني قوت جواني . چنانكه ” شد نهار” يعني بر آمدن روز . ذكر : ياد آوري . اين كلمه بفتح و كسر ذال صحيح است . فعل آن متعدي بيك مفعول ميشود . اما هرگاه بباب تفعيل رود ، متعدي بدو مفعول ميشود . شاعرگويد :
يذكر ينك حنين العجول و نوح الحمامة تدعو هديلا
يعني ، آهنگ شتر و كبوترمرا بياد تو مي اندازد . باب تفعل آن براي مطاوعه است.
سوره انعام (6) آيه 159
تفسير اختصاصي ترجمه تفسير مجمع البيان
جلد 9 صفحه 29 سطر 1
لغت:
شيع : فرقه هايي كه در عين اختلاف ، در پاره اي از امور اتفاق نظر دارند . برخي گفته اند : اصل آن از ظهور و برخي گفته اند : اصل آن از تابع شدن است . شاعر گويد :
الا يا نخلة من ذات عرق برود الظل شاعكم السلام
يعني : هان اي درخت خرماييكه در ذات عرق هستي ، در سايه خنك شما را سلامت دنبال كناد. مي گويند : ” آتيك غدا او شيعه ” يعني فردا يا روز بعد از فردا نزد تو مي آيم . بنابراين شيعه يعني افرادي كه از يكديگر تبعيت كنند . كميت گويد :
و مالي الا آل احمد شيعة و مالي الا مشعب الحق مشعب
يعني : مرا جز آل احمد ، رهبري نيست و مرا جز راه حق راهي نيست.
سوره انعام (6) آيه 160
تفسير اختصاصي ترجمه تفسير مجمع البيان
جلد 9 صفحه 32 سطر 1
لغت:
حسنة : كار پسنديده . ” تاء ” براي مبالغه است . اين كلمه بقرينه الف و لام ، دلالت بر كارهايي كه واجب يا مستحب هستند ، مي كند.
سوره انعام (6) آيه 161
تفسير اختصاصي ترجمه تفسير مجمع البيان
جلد 9 صفحه 34 سطر 20
اعراب:
دينا : ابوعلي گويد : در علت نصب اين كلمه ، سه احتمال است ، به تقدير فعل ،
زيرا چون ” هداني ” را قبلا آورده ، از تكرار آن بي نياز شده است 2 – به تقدير
” اعرفوا ” 3 – به تقدير ” اتبعوا “ ملة ابراهيم : زجاج گويد ، بدل است از ” دينا
قيما “ حنيفا : حال از ابراهيم
جلد 9 صفحه 34 سطر 5
تفسير عمومي آيات 161 تا 162 سوره انعام
لغت:
ملت : شريعت . اين كلمه از املاء ومقصود مطالبي است كه پيامبري به امت خويش املاء مي كند تا بنويسند ، اما توحيد و عدل ، از امور عقلي هستند و مورد اختلاف اديان نيستند . از اينرو ميتوان گفت : دين ماو دين ملاكه يكي است ولي نمي توان گفت : ملت ما و ملت ملاكه يكي است . پس هر ملتي دين است ، اما هر ديني ملت نيست . نسك : عبادت . ناسك يعني عبادت كننده و نسيكه يعني حيواني كه قرباني مي كنند و منسك محل قرباني است . زجاج گويد ” نسك ” هر كاري است كه وسيله تقرب بخدا باشد ، لكن غالبا در مورد قرباني بكار مي رود .
سوره انعام (6) آيه 165
جلد 9 صفحه 38 سطر 10
اعراب:
درجات : ممكن است جانشين مصدر و مفعول مطلق يا منصوب بحذف ” الي “ يا مفعول
به باشد .
جلد 9 صفحه 38 سطر 1
بيان آيه 164-165
لغت:
رب : اين كلمه هرگاه بطور مطلق بكار رود ، يعني مالكي كه بتواند هر نوع تصرفاتي انجام دهد ، اما هرگاه اضافه شود و مثلا گفته شود : ” رب الدار ” (صاحب خانه ) يعني كسي كه هر گونه تصرفي را در خانه بتواند انجام دهد . هرگاه بخداوند ” رب ” گفته شود ، يعني صاحب اختيار تام نسبت به امور بندگان . اصل اين كلمه ، بمعناي تربيت يعني بكمال رسانيدن است .
وزر : بار
خلاف : جمع خليفه ، جانشين ها .
جلد 10 صفحه 24 سطر 1
بيان آيه 132-133 لغت :
طوفان : سيلابي كه زمين را فراگيرد . اين كلمه ماخوذ از ” طوف ” است و برخي آن را مصدر دانسته اند ، مثل ” رجحان و نقصان ” اخفش گويد : مفرد آن ” طوفانه ” است . ابوعبيده گويد : سيلاب تند و مرگ ناگهاني را طوفان گويند :
قمل شپش بزرگ