حسن بن محمد بن حنفیه
حسن بن محمد بن حنفیه، نوهی امیرالمومنین علی(ع) است که تاریخ، وی را از گروه مُرجعه [اهل ارجاع] میداند. سید حسن، نوهی امیرالمومنین(ع) فرزند محمد حنفیه در خصوص اختلاف میان عثمان، طلحه و زبیر و امیرالمومنین علی(ع) امر را به خدا ارجاع میداد.
کتاب تاریخ الاسلام للذهبی جلد اول، صفحه 331 و سیرالاعلام النُّبلاء و نیز کتاب البدایع و النهایه جلد 9 در صفحه 140 این ماجرا را نقل کرده اند.
گفتنی است سید حسن در کوچه و بازار راه میرفت و میگفت: معلوم نیست حق با علی است یا با معاویه.
اما در تفسیر واژه مُرجعه دانشمندان یکی از این دو تعریف را ارائه کردهاند:
1- مرجعه کسانی هستند که معتقدند ایمان قول بدون عمل است. [نووی در شرح صحیح مسلم و ابن حجر در فتح الباری و ابن خزم و زیدی در تاج العروس و از دانشمندان شیعی نیز شیخ طوسی و قاضی نعمان مغربی، و ابوالفتح کراجکی این تعریف را انتخاب کردهاند.]
2. مرجعه کسانی هسند که معتقدند با وجود ایمان معصیت به انسان ضرر نمیزند. علامه مجلسی در جلد 23 بحارالانوار مینویسد: «مرجعه فرقهای از مخالفیناند که معتقدند با وجود ایمان معصیت ضرری ندارد همچنانکه با وجود کفر اطاعت فایدهای ندارد»
عملکرد زبیر بن عوام:
او در زمان کودتای سقیفه در خانه علی بن ابیطالب متحصن شده و از جمله یاوران اندک امیرالمومنین در آن زمان به شمار میآمد و حتی با شمشیر کشیده در مخالفت با خلفا بیرون آمده بود.
او در زمان تعیین خلیفه سوم نیز تنها عضو شورا بود که رای خویش را به امام(ع) داد.
نخستین شمشیر را در راه اسلام، زبیر کشیده و پیامبر نیز دعایش کرده است.
نقل کردهاند که رسول خدا(ص) فرموده: لکل نبی حواری و حواریی الزبیر.(هر پیامبر حواریای دارد و حواری من زبیر است)
جزو دسته اول مهاجران به حبشه بوده که به همراه 11 مرد دیگر و 4 زن به سوی نجاشی رفتهاند و در هیچیک از غزوات رسول خدا هم غایب نبوده است.
از جمله افرادی که قبل از سن بلوغ (12 سالگی) ایمان آوردهاند و بهعنوان چهارمین یا پنجمین مسلمان برشمردهاند.
زبیر، خانهای در بصره و خانههایی دیگر در مصر، کوفه و اسکندریه برای خود ساخته بود.
عملکرد آقازاده زبیر بن عوام
اهل بیت علیهمالسلام زبیر را همراه خویش معرفی کردهاند تا هنگامی که فرزندش عبدالله بزرگ شد. طبق فرمایش ایشان همین عبدالله بود که پدر را از خط اهل بیت خارج کرد. زمانی که زبیر در جنگ جمل مقابل علی(ع) ایستاد، امیرالمومنین او را صدا زد و حدیثی از پیامبر را به خاطرش آورد که رسول خدا(ص) پس از ابراز دوستی علی توسط زبیر، به او فرموده بودند: اما با علی قتال خواهی کرد، در حالی که تو ظالم هستی.
زبیر بلافاصله اظهار داشت که این حدیث را فراموش کرده بوده و درصدد کنارهگیری از جنگ برآمد. ولی فرزندش عبدالله او را متهم به ترس از سپاه علی کرد و آنگاه که عذر پدر را شنید- که قسم خورده با علی نجنگد- برای کفاره قسم پدر، آزاد کردن بردهاش را پیشنهاد داد!
عبدالله بن زبیر، خواهرزاده عایشه و بسیار مورد علاقه او بود به گونهای که میگفت: مرا امعبدالله بخوانید.
عبدالله، فرماندهی پیاده نظام سپاه جمل را عهدهدار بود و آنگاه که عایشه صدای پارس سگان حوأب را شنید و حدیث رسول خدا را به یاد آورد، همو شاهدانی حاضر کرد تا برای خاله خویش شهادت دهند که این مکان، حوأب نیست!
او پس از شهادت علی(ع) و هنگام تلاش معاویه برای موروثی کردن خلافت در بنیامیه، بهعنوان چهرهای مطرح و تاثیرگذار ظاهر شد و به هر حال نام او در کنار نام حسینبنعلی علیهالسلام و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبکر، بهعنوان مخالفان برجسته خلافت یزید مطرح میشد.
معاویه در نامهای به یزید درباره ایشان نوشته است:«اما حسینبنعلی، خیال میکنم مردم عراق او را رها نکنند و وادار به خروج کند. اگر چنین کرد و بر او پیروز شدی، از وی درگذر. اما عبدالله بن عمر، مردی است که عبادت او را به خود مشغول داشته و خواهان حکومت نیست مگر آنکه بدون هیچ زحمتی برای او پیش آید. عبدالرحمن بن ابوبکر را نه چنان شخصیتی است و نه در نظر مردم آن مقام را دارد که به فکر حکومت باشد. اما آن کس که چون شیر در کمین تو است و چون روباه تو را فریب میدهد و چون فرصتی پیدا کند به تو حمله خواهد کرد، همانا عبدالله بن زبیر است. اگر چنان کرد و بر او پیروز شدی، او را پارهپاره کن مگر اینکه پیشنهاد صلح دهد که در آن صورت بپذیر».
آنگاه که معاویه مرد و فرزندش یزید بر تخت سلطنت نشست، عبدالله بن زبیر مانند حسین بن علی از بیعت سر باز زد و مقیم مسجدالحرام شد. هرچند با ورود ابیعبدالله به مکه، مردم از اطراف ابنزبیر پراکنده شده و گروه گروه به سراغ سیدالشهدا میرفتند. حال آنکه پیش از ورود حسین بن علی، نزد او آمد و شد داشتند. این موضوع بر عبدالله بنزبیر گران آمد ولی به ناچار خود نیز صبح و عصر نزد حسین میآمد و وانمود به خیرخواهی میکرد.
پس از شهادت امام حسین نیز عبدالله بن زبیر مورد توجه مردم بصره قرار گرفت. این پس از بیعت حجاز با ابنزبیر بود. عبدالله نیز در نهایت برادرش مصعب بن زبیر را به فرمانداری بصره فرستاد و پس از غلبه مصعب بر مختار و به اطاعت درآوردن کوفه، همه سرزمینها غیر از شام و مصر را- که در اختیار مروان بن حکم بود- تحت اختیار درآورد.
از جمله حوادث شگفتی که در زمان عبدالله بن زبیر اتفاق افتاد، حمله حجاج بن یوسف ثقفی از سوی عبدالملک بن مروان- حاکم شام- به مکه در ایام حج بود. یاران حجاج به همراه حاجیان تا مسجدالحرام پیش آمدند و روی کوه ابوقبیس، منجنیقهایی نصب کردند و سپس کعبه را به سنگ بستند تا خراب شد! در نتیجه عبدالله بن زبیر و یارانش در ضمن نبردی با سپاه حجاج، همگی کشته شدند و سرزمینهای تحت امر او به تسلیم بنیمروان در شام درآمد. در کنار عبدالله، برادرانش مصعب و عروه نیز در این حوادث نقش داشته و حتی مصعب، عهدهدار استانداری بصره و حمله به کوفه و فتح آن نیز بوده است. فرزندان زبیر را میتوان از تاثیرگذارترین شخصیتهای عرصه سیاسی صدر اسلام در دهه 60 هجری دانست.
محمد بن طلحه
طلحه را جزو حاضران جنگ احد و بعد از آن دانستهاند و علت عدم حضورش در جنگ بدر را سفر تجاری به شام نوشتهاند.
روایتی از پیامبر نقل کردهاند که اگر میخواهید شهیدی را ببینید که روی زمین راه میرود، پس به طلحه بنگرید! از جمله فضایل او، پایداریاش در جنگ احد تا آخرین لحظات و در کنار علی(ع) و زبیر- در حفاظت از جان پیامبر- بوده است.
واقدی نقل میکند که طلحه، 2 میلیون و 200 هزار درهم و 200 هزار دینار مال نقد باقی گذاشت و از نوه طلحه نقل میکند که ارزش میراث باقیمانده از پدربزرگش (با احتساب زمینها و دامها و پول نقد) 30 میلیون درهم بوده است و همچنین گفتهاند از طلحه، یکصد پوست گاو نر انباشته از زر که در هر یک 300 رطل طلا بود، باقی ماند و البته برای توجیه این ثروتاندوزیها نوشتهاند که بسیار سخی و بخشنده بود و وام وامداران قبیلهاش را میپرداخت و دخترانشان را عروس و به مستمندانشان رسیدگی میکرده است.
طلحه خانهای در کوفه و خانهای در مدینه ساخت و آن را با گچ و چوب ساج زینت داد. درباره سعد بن ابیوقاص و عبدالرحمن بنعوف هم نظایر این نقل شده که نقل حادثهآفرینی آقازادههایشان خواهد آمد. عمده این بهرهمندیها به دلیل سرازیر شدن غنایم سرزمینهای فتح شده به خزانه پایتخت و نظام طبقات دیوانی بود که از زمان عمر مقرر شد. طبق این قانون، مسلمانان برحسب سابقه و حضور در جنگهای صدر اسلام طبقهبندی و سهم میگرفتند. (البته در این قانون نیز مهاجران بر انصار همسابقه مقدم بودند!) یکی از مشکلات امام علی(ع) لغو این قانون پس از به قدرت رسیدن آن حضرت بود که تبعات سنگینی را برایش به دنبال داشت!
عملکرد آقازاده طلحه
طلحه 10 پسر داشت که سرشناسترین آنها محمد بن طلحه است و نوشتهاند به سبب بسیاری عبادت و فضیلت به سجاد مشهور بود.
وی همراه پدرش در جنگ جمل مقابل علی(ع) حاضر شد و فرماندهی سواره نظام را عهدهدار بود. جریان کشته شدنش را چنین نقل کردهاند که در جمل، جنگی نمایان کرد و چون کار دشوار شد و شتر عایشه را پی کردند و هرکس که لگام شتر را میگرفت، کشته میشد، محمد بن طلحه پیش آمد و لگام را در دست گرفت. عایشه همچنان بر هودج شتر سوار بود. محمد بن طلحه بدو گفت: مادر جان نظرت چیست؟ گفت: اینکه بهترین آدمیان باشی و همواره خوددار از معصیت! محمد بن طلحه در حال دفاع بود که قاتلش با نیزه بر وی حمله کرد در حالی که محمد به او گفت: سوره حم را به یادت میآورم و تو را به آن سوگند میدهم.
او را فرزندی به نام ابراهیم است که از حادثهآفرینی برکنار نمانده و جای خالی پدر و جدش را پس از جمل پرکرده است. او کارگزار خراج کوفه در زمان تسلط عبدالله بن زبیر بر این شهر و منصوب از طرف وی بوده است. در زمان شورش توابین علیه قاتلین حسین(ع) نیز شیعیان را تهدید کرده:«به خدا اگر کسی برضد ما قیام کند، میکشیمش و اگر یقین به شورش گروهی پیدا کنم، پدر را به جای فرزند میگیرم و فرزند را به جای پدر و دوست را به جای دوست تا تسلیم حق(!) شوند و به طاعت گردن نهند.» هرچند برخی کوفیان بلافاصله پاسخش دادند و پیمانشکنی پدر و جدش را به یادش آوردند و او را تهدید کردند که به پدر و جدش ملحقش خواهند کرد.
از دیگر فرزندان طلحه، اسحاق بن طلحه بود که معاویه او را به همراه سعید بن عثمان(آقازاده خلیفه سوم) به فرمانداری خراسان فرستاد اما در شهرری درگذشت. سعید بن عثمان، ولایت خراسان را بهعنوان صله از معاویه پذیرفت تا به جانشینی یزید رضایت دهد! برادرش ابان بن عثمان نیز 7 سال از سوی عبدالملک بن مروان، حاکم مدینه بود.
مصعب بن عبدالرحمن بن عوف
عبدالرحمن بن عوف از اعضای 6 نفره منتخب عمر و در زمره صحابهای است که حدیث عشره مبشره را در شأنشان ساختهاند.
در هجرت به حبشه حضور داشته و پس از تشکیل حکومت در مدینه، به این شهر هجرت کرده و در تمام مغازی (بدر و مابعد آن) شرکت جسته است.
از جمله عجیبترین کرامات ساختگی، نماز خواندن رسول خدا پشت سر اوست! و احادیثی از پیامبر درباره او نقل کردهاند که فرمود: عبدالرحمن در آسمان و زمین، امین است.
وی را ثروتمندترین شخص قریش(اکثر قریش کلهم مالا) دانستهاند به گونهای که یکهزار شتر و 3 هزار گوسفند و یکصد اسب و مزارع وسیعی را مالک بوده است. البته همانگونه که عادت سیرهنویسان صدر اسلام است، سعی بلیغی در توجیه چنین زندگیای به عمل آوردهاند: در یک روز، 30 برده آزاد کرد و برای هر یک از بازماندگان جنگ بدر 400 دینار وصیت کرد، حال آنکه یکصد نفر بودند و نیز نوشتهاند به خاطر ثروت زیادش میگریست که مبادا به دیگر اصحاب مانند مصعب بن عمیر- که در فقر مطلق زیستند و جان سپردند- ملحق نشود!
رسول خدا آنگاه که پیمان اخوت میان اصحاب برقرار میساخت، میان او و عثمان بن عفان(خلیفه سوم) پیمان برادری بست و این دو در منش و سبک زندگی اشرافی نیز به هم شبیه بودند.
عملکرد آقازاده عبدالرحمن بن عوف
مصعب، از جمله یاران اصلی عبدالله بن زبیر در مکه بود و آنگاه که حصین بن نمیر(فرستاده یزید) به مکه حمله کرد، جزو سرداران سپاه ابنزبیر بود. این دو به همراه مسور بن مخرمه، به عنوان کاندیدای شورای خلافت توسط ابنزبیر معرفی میشدند تا آنگاه که مصعب بن عبدالرحمن و مسور بن مخرمه در این جنگ کشته شدند و پس از آن بود که عبدالله بن زبیر برای خودش بیعت میگرفت.
مصعب، فرماندهی نظامی مدینه را در زمان مروان بن حکم نیز عهدهدار بود و در شجاعت و جنگاوری او وقایع متعددی نقل کردهاند. همچنین درباره برادرش ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف نیز نوشتهاند که قاضی مدینه در زمان معاویه بوده(آنگاه که سعید بن عاص، والی مدینه بود) و بعدا که مروان به فرمانداری مدینه منصوب شد، برادرش مصعب بن عبدالرحمن را به جای وی در منصب قضاوت و همچنین در منصب فرماندهی نظامی گماشت.
عملکرد عبدالله بن عمر
او را از جمله عابدان و فقیهان بزرگ صدر اسلام عنوان کردهاند. تا آنجا که باورعترین مردمش نامیدهاند.
بنا به نقل سیرهنویسان، 60 سال عهدهدار منصب فتوا بوده، علم کثیری را منتشر ساخته و تخلفش لشکر علی بن ابیطالب و بیعت نکردن با ایشان نیز به خاطر شدت احتیاطش بوده! که در هنگامه فتنه، او را به حج مشغول گردانید. هرچند حکایتی از ندامت ابنعمر به خاطر همراهی نکردن علی بن ابیطالب در جنگهایش نقل کردهاند و اینکه در آخر عمر خویش تنها بر همین مطلب تاسف میخورده است.
همچنین در احوالش نوشتهاند که وقتی آیه«الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله» را میخواند، آنقدر میگریست که متغیر میشد
از قول نافع نقل کردهاند که عبدالله بن عمر داخل کعبه شد و به سجده رفت. شنیدم که میگفت: ای پروردگار من! تو میدانی که چیزی مرا از جنگ و نزاع با قریش بازنمیدارد مگر خوف و خشیت تو. و گویا منظور او، جنگ و نزاع با قریش در جمل و صفین و مجادلات مربوط به خلافت امیرالمومنین بوده است.
حکایاتی از شبزندهداریها و عبادات وی نقل کردهاند مانند اینکه تا سحر نماز میخواند و از سحر تا طلوع آفتاب استغفار میکرد و اینکه اگر نماز جماعت عشاء را درک نمیکرد، تمام شب را احیا میگرفت و تمام روزها را اگر مسافر نبود، روزه میداشت و …
عبدالله بن عمر از بیعت با علی(ع) خودداری کرد با این توجیه که وقتی همه مردم بیعت کنند، او هم گردن خواهد نهاد. البته امیرالمومنین به عمار یاسر فرمود او را رها کن چرا که فردی ترسو است.
او بعدها با حجاج بن یوسف ثقفی (والی خونریز بنیمروان) بیعت کرد، آن هم به گونهای تحقیرآمیز.(حجاج بر تخت نشسته و پایش را دراز کرده و او نیز با پای حجاج دست بیعت داد!)
البته وی در مقابل معاویه هم از بیان برخی حقایق دریغ نمیورزیده و آنگاه که به کاخ معاویه در شام درآمد و معاویه از او پرسید که اینجا را چگونه دیدی، پاسخ داد: اگر از مال خدا باشد از خیانتکاران و اگر از مال خودت باشد از اسرافکاران هستی.
عبدالله بن عمر را میتوان نماد عالمان بیبصیرت دانست که با وجود تعدد حدیث و فتوا و کثرت عبادات و احتیاطات، مواضع سیاسی بسیار ضعیفی داشته است.
اما برادرش عبیدالله برخلاف او در جنگها شرکت جست؛ البته علیه علی(ع).
او از جمله سران سپاه معاویه در صفین بود و گاهی بهعنوان فرمانده 4هزار قاری اهل شام بر لشکر عراق حمله میبرد. یکبار که جنگ سختی درگرفت، در میان میدان فریاد میزد: ای مردم شام! این قبیله عراقی (قبیله ربیعه) قاتلان عثمانند. اگر ایشان را هزیمت دادید، انتقام خون عثمان را گرفتهاید و سپاه عراق نابود میشود. حضور او از جمله افتخارات سپاه شام در اشعار و رجزهای جنگی ایشان شمرده شده و در همین نبرد هم به هلاکت رسیده است.
عبیدالله پس از قتل پدرش- عمر بن خطاب- 3 نفر را که شامل هرمزان ایرانی و زن و فرزند ابولؤلؤ بود به اتهام دست داشتن در قتل پدرش کشت. عثمان بهعنوان حاکم از قصاص وی درگذشت و آن را تبدیل به دیه کرد. امام علی(ع) در اینباره به عثمان اعتراض کرد و فرمود: اگر چشمم بر عبیدالله بیفتد، حق خدا را از او خواهم گرفت ولو اینکه بعضیها را خوش نیاید. عثمان نیز شبانه عبیدالله را به کوفه فراری داد و به او زمینی بخشید که کویفه ابن عمر میگویند. این اقدام عثمان با اعتراضات و مخالفتهای بسیاری مواجه شد و بعدها در جریان شورش علیه وی، گوشزد میشد.
عملکرد سعد بن ابیوقاص
سعد بن ابیوقاص از اعضای شورای 6 نفره و جزو کسانی است که حدیث عشره مبشره را در شأنشان ساختهاند.
وی در زمره نخستین کسانی که اسلام آوردهاند، بیان کردهاند و اعتقاد دارند که مستجابالدعوه بوده چرا که در حدیث آوردهاند او نخستین تیر را به سمت دشمنان اسلام پرتاب کرد و رسول خدا در حقش دعا فرمود تا خداوند ادعیهاش را مستجاب فرماید.
از جمله فضایل ساختگی او این است که رسول خدا باعنوان«فداک أبی و امی» [پدر و مادرم به فدایت] خطابش فرموده است.
سعد بن ابیوقاص در زمان خلافت عمر به فرماندهی سپاه اسلام در جنگ با ایران منصوب شد که به دلیل مریضی، از کمی دورتر(قادسیه) امور جنگ را رهبری میکرد و به همین سبب سردار قادسیه لقب گرفته است.
او پایهگذار شهر کوفه و پس از آن استاندار خلیفه دوم در این شهر بوده است. سعد از بیعت با علی(ع) سر باز زد که علتش، طبق فرمایش امیرالمومنین به عمار یاسر، حسادت سعد بود.
او در زمان عمر، کاملا رام و مطیع خلیفه دوم بود و حتی یک بار که خبر رسید در کوفه مسجد ساخته و دری از منزلش را به داخل مسجد گذاشته است، عمربن خطاب، فرستادهای برای آتش زدن این در، راهی کوفه کرد. او نیز دستور را اجرا کرد و چون به سعد خبر دادند، هیچ نگفت. اما همو پس از قرار گرفت در جمع شورای تعیین خلیفه سوم در ردیف علی بن ابیطالب، خود را کسی میدید و بر اقبال مردم به امیرالمومنین حسد میبرد.
سعد بن ابیوقاص هرچند به صف آشوبگران نپیوست اما از یاوری علی نیز اکراه داشت و به تعبیر خود آن حضرت: اولئک قوم خذلوا الحق و لم ینصروا الباطل.(ایشان جماعتی هستند که حق را وانهادند و باطل را هم یاری نکردند).هرچند برخی سیرهنویسان صدر اسلام از او و عبدالله بن عمر به عنوان کسانی که از فتنه سالم ماندند و در آن وارد نشدند، یاد میکنند!
عملکرد آقا زاده سعد بن ابیوقاص
عمر بن سعد، یکی از پسران سعد بن ابیوقاص بود که قبل از قیام امام حسین(ع)، قول استانداری ری را از دستگاه بنیامیه دریافت داشته بود. پس از ورود عبدالله بن زیاد به کوفه و در دست گرفتن اوضاع شهر، شرط استانداری ری را برای عمر بن سعد، سرکوب قیام حسین بن علی(ع) قرار داد. او که از یک سو جایگاه و شخصیت امام را میشناخت و از سوی دیگر شیفته ولایت ری بود، یک شب را برای تامل، فرصت خواست و حاصل تفکرات خویش را صبحگاهان در قالب 2 بیت بیان کرد: أأترک ملک الری و الری رغبتی/ أم أرجع مذموما بقتل حسین/ و فی قتله النار التی لیس دونها/ حجاب و ملک الری قره عینی (آیا ولایت ری را رها کنم حال آنکه مورد رغبت من است یا با کشتن حسین، ملامتکش تاریخ باشم؟ و در کشتن او عذابی است که بالاتر از آن عذابی وجود ندارد اما ولایت ری نیز چشم روشنی من است!)
شاهد بر اینکه عمر بن سعد، لیاقت و حقانیت ابیعبدالله را میشناخته، مذاکرهای است که میان این دو و به درخواست امام علیهالسلام در شبی از شبهای محاصره کربلا گذشته است. امام او را فرمود: ویحک ای عمر! از خدای تعالی نمیترسی که با من جنگ میکنی؟ حال آنکه میدانی من کیستم. از این خیال و اندیشه ناصواب درگذر و راهی برگزین که صلاح دین و دنیای تو در آن است؛ به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون کش و به این دنیای غدار، مغرور مشو. عمر سعد گفت: یا اباعبدالله! سخت نیکو بگفتی اما از آن میترسم که چون به نزد تو آیم، خانهام را خراب کنند. حسین فرمود: سبحانالله! این چه حرصی است که تو داری؟ اگر در این دنیا به خاطر دوستی خاندان پیامبر، خانهات خراب کنند، زیان نمیکنی. معذلک دستور میدهم تا خانهای بهتر از آن برایت [در حجاز ] بسازند. گفت: زمینی حاصلخیز دارم، میترسم که ابنزیاد آن را مصادره کند و فرزندانم بینصیب بمانند. حسین فرمود: در عوض آن تو را زمینی بهتر میدهم و از مال حلال خویش، بهتر از آنچه میگویی به تو میبخشم. عمر، خاموش بود و جواب نمیداد. حضرت چون چنین دید، بازگشت و میفرمود: خدای تعالی تو را هلاک کند. بدان که از گندم عراق نخواهی خورد.
عملکرد مالک اشتر
مالک اشتر، استاندار امیرالمومنین در مناطق مرزی با شام (قبل از صفین) و از سرداران سپاه علی علیهالسلام در جنگهای سهگانه ایشان است. وی همچنین فرمان ولایت مصر را از امام دریافت کرد که در بین راه با سم به شهادت رسید.
در رشادت و جنگاوری و همچنین فراست و بصیرت مالک اشتر بسیار نوشته و حکایات مختلف نقل کردهاند.
عملکرد ابراهیم بن مالک اشتر
ابراهیم، فرزند مالک در زمان قیام امام حسین علیهالسلام، نامی از او به میان نیامده و گویا جزو فراریان از صحنه نبرد بوده است. با این حال، اندکی بعد و وقتی عبدالله بن زبیر بر حجاز و عراق مسلط شد و مختار ثقفی نیز در تدارک انتقام شهیدان کربلا بود، نقشآفرین ظاهر شده است. مختار به توصیه برخی یارانش، خود سراغ ابراهیم رفت و پس از یادآوری منزلت بنیهاشم، نامه محمد بن حنفیه (فرزند امیرالمومنین) را خطاب به ابراهیم بن اشتر برایش خواند: «بسمالله الرحمن الرحیم. از محمد بن علی به ابراهیم بن مالک اشتر. و بعد، همانا مختار درصدد انتقامگیری از خون حسین است. در این کار او را یاری ده تا خداوند پاداش 2 جهان به تو عنایت فرماید». ابراهیم نیز با دیدن این نامه، اعلام آمادگی کرد. او بر مقدمه سپاه مختار، رهبری منتقمان را عهدهدار شد و در شورش شبانه علیه والی کوفه (عبدالله بن مطیع) بر او فائق آمدند.
ابراهیم بن اشتر، در جنگ با سپاه شام نیز فرماندهی سپاه مختار را برعهده گرفت و از پس این جنگ هم به خوبی برآمد. حتی بنا به نقلی، عبیدالله بن زیاد در این جنگ به دست ابراهیم کشته شد و سر او را برای مختار فرستاد. در همین نبرد بود که عمر بن سعد و شمر بن ذیالجوشن و حصین بن نمیر و بسیاری دیگر از بزرگان سپاه یزید علیه حسین، کشته شدند و سرهاشان به کوفه فرستاده شد.
هنگامی که ابراهیم بن اشتر با لشکر 7 هزار نفری به خارج از کوفه اعزام شده بود، اشراف کوفه علیه مختار توطئه کردند و مختار، فرمان بازگشت به شهر را برای ابراهیم فرستاد. برخی فراریان سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد که در جنگ با ابراهیم شکست خورده بودند نیز به بصره و نزد مصعب بن زبیر (برادر عبدالله بن زبیر که از سوی وی استاندار بصره بود) گریختند و او را برای حمله به کوفه تحریک کردند. ابراهیم بن اشتر که خود در موصل حاکمیت یافته بود، حاضر به بازگشت به کوفه و حمایت از مختار نشد! یاران مصعب بن زبیر نیز با سپاه بصره به کوفه حمله آوردند و با کشتن مختار، آن را به سرزمینهای تحت حاکمیت خویش ضمیمه کردند. مصعب، سر مختار را برای برادرش عبدالله بن زبیر فرستاد و از مردم به عنوان امیرالمومنین برای او بیعت میگرفت. پس از آن بود که ابراهیم بن اشتر برای مصعب نامه نوشت و از وی امان خواست. سپس به کوفه آمد و با عبدالله بن زبیر بیعت کرد. مصعب هم به او کمال ملاطفت را داشت تا جایی که یکی از فرماندهان مورد اعتماد مصعب شد.
هنگامی که عبدالملک بن مروان در شام سپاهی را تدارک دید و به سوی عراق حملهور شد، برای بزرگان سپاه مصعب و از جمله ابراهیم بن اشتر نامه نوشت و پیشنهاد امان و اطاعت داد. ابراهیم هم آن را سر به مهر نزد مصعب آورد و دیدند که وعده استانداری عراق را در صورت بیعت با شام به وی دادهاند. اما ابراهیم این پیشنهاد را نپذیرفت و در کنار آل زبیر تا آخرین لحظات ایستاد و کشته شد. علت عدم همراهی ابراهیم با مختار و بلکه خیانت به او و سپس بیعت با عبدالله و مصعب بن زبیر و جان دادن در راه ایشان کاملا روشن نیست و از منابع تاریخی نیز نمیتوان به تحلیلی قطعی رسید.
عملکرد حنظله
حنظله معروف به غسیلالملائکه در جنگ احد به شهادت رسید. او شب قبل از جنگ احد، ازدواج کرد و سحرگاهان قبل از آنکه فرصت غسل بیابد، به سرعت خود را به سپاه پیامبر در دامنه احد رسانید. رسول خدا پس از شهادت وی خبر داد که ملائکه را در حال غسل دادن وی دیده است. اینگونه بود که به غسیلالملائکه شهرت یافت و عبدالله نیز مولود همان شب زفاف است.
عملکرد آقا زاده حنظله
درباره او نوشتهاند که اهل فضل و مقدم بر بازماندگان انصار در مدینه بوده است.
در سال 63 هجری با عدهای از اهل مدینه برای دیدن احوال یزید به شام رفت و پس از بازگشت به مدینه، حکایت میگساریها و سگبازیها و… را با مردم در میان گذاشت و همگان را بر خلع یزید متفق کرد. بنابراین او و اهل مدینه با عبدالله بن زبیر بیعت کردند. یزید هم سپاه شام را به جنگ با ابنزبیر و اهل مدینه فرستاد. چون خبر لشکرکشی شام به مردم مدینه رسید، انصار به فرماندهی عبدالله بن حنظله رضایت دادند و به منطقه حره (سنگلاخ بیرون مدینه) درآمدند. در این جنگ، بسیاری کشته شدند و نهایتا به غلبه شامیان انجامید. مسلم بن عقبه (فرمانده سپاه شام) نیز با اجازهای که از یزید داشت، به مدت 3 روز جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر شام حلال کرد! خود عبدالله بن حنظله نیز در واقعه حره کشته شد. واقعه حره و پردهدری سپاه یزید، در منابع تاریخی صدر اسلام با ملامت یزید و فرمانده اعزامیاش توام شده و حلال ساختن دختران مدینه بر شامیان را بعضی با رمز و اشاره و برخی به تصریح نقل کردهاند. برخی تحلیلگران، واقعه حره را عکسالعمل و انتقام بنیامیه در برابر انصار میدانند که مردم را علیه عثمان شوراندند و برای علی بیعت گرفتند. کمااینکه واقعه عاشورا، انتقام بنیامیه از بنیهاشم به خاطر کشته شدن اجداد اموی در بدر و احد و… تلقی میشود.
عبدالله بن حنظله را از جمله شبزندهداران و صلحا دانستهاند و حکایاتی در این باره نقل کردهاند. وی در غائله حره نیز 8 پسرش را یک به یک به معرکه فرستاد و دیگران را هم با وعده بهشت بر جهاد با سپاه یزید تشویق میکرد.
او امام حسین علیهالسلام را در قیام علیه یزید همراهی نکرد و معلوم نیست چرا برای اثبات وضعیت یزید به توصیفات ابیعبدالله اکتفا نکرده و خود عازم شام شده است و چرا کشتن شهدای کربلا و به اسارت گرفتن اهلبیت را برای بیکفایتی یزید کافی نمیدانست و نیاز به احراز میگساری و سگبازی او داشت در حالی که آن حضرت نیز انگیزه و علت قیام خویش را همین موارد اعلام شده از سوی عبدالله معرفی میکرد. ضمن آنکه امام سجاد علیهالسلام با وجود اینکه در مدینه حاضر بودند، این نبرد را به صلاح نمیدیدند و کاملا از آن کناره گرفتند.
عملکرد عباس بن عبدالمطلب
عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر بود که در روز فتح مکه همراه سپاه مسلمین بوده است اما در اینکه چه وقتی اسلام آورده، اختلاف است. او در جنگ تبوک و حنین حاضر شد و آنگاه که مسلمانان در حنین فرار کردند، با صدای رسای خویش، آنان را به بازگشت و مقاومت فراخواند.
رسول خدا پس از اسلام آوردن عباس، او را تکریم میکرد و به دلیل رای صائب و اندیشه صوابش، مورد مشاوره مردم قرار میگرفت. البته به دلیل احادیث فراوانی که درباره صحابه جعل شده و به علت سلطنت بنیعباس در قرن دوم و سوم هجری، نمیتوان به برخی روایات در شأن عباس – جد خلفای عباسی – اعتماد کرد بویژه که جعلی بودن بعضیشان از محتوای آنها هویداست.
عباس از چهرههای برجسته قریش بوده و پس از ابوطالب، امر سقایهالحاج را عهدهدار بوده است.
عملکرد آقا زاده عباس بن عبدالمطلب
عبیدالله بن عباس کارگزار علی علیهالسلام در یمن بود و 2 سال (36 و 37 هجری) به عنوان امیرالحاج از سوی حضرت به مکه اعزام شد. در سال چهلم هجری، بُسر بن ارطاه از سوی معاویه به غارت سرزمینهای یمن آمد و عبیدالله از آنجا گریخت. بُسر بن ارطاه نیز – که فرستاده معاویه بود – 2 پسر عبیدالله را پیش چشم مادرشان کشت! علی علیهالسلام نیز جاریه بن قدامه را برای مقابله به یمن فرستاد و آنگاه بود که بُسر به سوی شام فرار کرد.
امام مجتبی علیهالسلام نیز او را بر سپاه 12 هزار نفری کوفه فرماندهی داد و خود به ساباط مدائن برای جمع لشکر رهسپار شد. اما معاویه با شایعهسازی علیه امام مجتبی در سپاه ایشان – که حسن بن علی خواهان صلح و موافق آن است – و وعده یک میلیون درهم به عبیدالله، او را به شام کشاند. همراه عبیدالله، 8 هزار از 12 هزار نفر سپاه کوفه نیز به معاویه ملحق شدند و شیرازه اقتدار سیاسی حضرت را در هم شکستند. این در حالی بود که اشراف کوفه پشت سر هم برای معاویه پیام بیعت میفرستادند و سستی مردم کوفه در عدم اجابت دعوت امام برای جهاد با معاویه نیز شرایط بسیار سخت و حساسی برای حضرت ایجاد کرده بود.
جالب اینکه 2 پسر عبیدالله را فرمانده اعزامی معاویه قبلا با آن صورت رقتبار به قتل رسانده بود.
در نهجالبلاغه نامهای خطاب به یکی از کارگزان حضرت وجود دارد که از متن آن پیداست پسرعموی امیرالمومنین بوده است. حضرت در این نامه از خیانت مخاطب آن، تنها گذاشتن امیرالمومنین و غصب بیتالمال توسط او گلایه کرده است. برخی بر این عقیدهاند که نامه خطاب به عبیدالله بن عباس – والی امام در یمن – بوده است.
برادر بزرگتر عبیدالله – عبدالله بن عباس – هم بهرغم اینکه از یاران نزدیک امیرالمومنین و حاضر در جنگهای آن حضرت و والی منصوب ایشان بر بصره – بعد از جمل- بوده و بارها بر ولایت و شایستگی امام علی علیهالسلام استدلال و مباحثه کرده است، پس از شهادت آن حضرت کمفروغ ظاهر شده و مواضعی به مراتب نازلتر از گذشته دارد.
در زمان امام مجتبی و بحران سیاسی آن حضرت، خبری از عبدالله در تواریخ به چشم نمیخورد و بویژه در زمان قیام حسین علیهالسلام، آن حضرت را توصیه به پناهندگی در کوههای یمن کرد و با وجود خیرخواهی برای امام، از یاری و همراهی ایشان دریغ ورزید