شیوه برخورد باغیر خودیها
با ملاحظه سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام تردیدی باقی نمیماند كه از دیدگاه آن حضرت، وجود غیر خودیها در جمع امت اسلامی قابل انكار نیست. افشاگریهای مدام آن حضرت برای روشن شدن چهره واقعی غیر خودیها و بسیج نیروهای مؤمن برای مقابله با آن طیف، براهین روشن و دلایل قاطعی برای اثبات غیر خودیها به شمار میرود.
نكته مهم و در خور تأمّل و دقّت، شیوه برخورد حضرت علی علیهالسلام با غیر خودیها است كه برای شیعیان و رهروان آن حضرت بهترین دستورالعمل و راهكار به حساب میآید.
از مجموعه خطبهها و نامههای علی علیهالسلام در زمینه برخورد با غیر خودیها، به چند نكته روشن میرسیم:
1 ـ سعی وافر و تلاش بیوقفه حضرت علی علیهالسلام برای هدایت و به راه آوردن غیر خودیها، نشانگر روح فوق العاده بزرگ و ملكوتی آن حضرت میباشد كه ازهیچ كوششی برای راهنمایی ونجات آنان دریغ نمیكند و نهایتِ حسن نیت خیر و صلاح خود را به منصه ظهور میرساند، حتی هنگامی كه لشكریان مقابل هم صف آرایی مینمایند و طبل جنگ نواخته میشود و خونها به جوش میآید، آن حضرت اجازه شروع جنگ را به یاران خود نمیدهد تا آخرین اتمام حجتها را نیز بنماید و باز اذن جنگ نمیدهد، مگر این كه دشمن جنگ را آغاز كرده باشد.
حضرت علی علیهالسلام با خطابهها و نامهها و اعزام سفیران، تا آخرین لحظه تلاش میكرد كار به جنگ نیانجامد و خونی ریخته نشود، و حد اكثر حلم و سعه صدر را از خود بروز میداد تا شاید افراد بیشتری را از غرقاب هلاكت نجات دهد.
2 ـ امیرالمؤمنین علیهالسلام سعی فراوانی برای روشن نمودن اذهان نیروهای مؤمن و وفادار داشت تا گول ظاهر غیرخودیها را نخورند و در دام شعارهای زیبا اما تهی از حقیقت آنان گرفتار نشوند. روشنگریهای آن حضرت درباره منافقین و خودیهای تغییر موضع داده ـ كه به فرازهایی از آنها اشاره شد. و دهها مورد دیگر در لابلای سخنان حضرت وجود دارد.ـ درهمینراستا بود، تا مؤمنین دچار شبهه وخطا نشوند و تحت تأثیر تبلیغات و تحلیلهای نادرست غیر خودیها، درمواضع بحق خود تردید پیدا نكنند، و در نتیجه در مقابل اغواگریها و وسوسهها؛ مقاومت خود را از دست ندهند.
3 ـ تأكید حضرت علی علیهالسلام بر بغض و دشمنی با غیرخودیها نیز بسیارحائز اهمیت و محل تأمل و دقت است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام كه بزرگترین منادی وحدت و الفت بین امت اسلامی بود و بیشترین بها را نیز برای این امر پرداخت و تلخترین زحمات را متحمل شد، دربرابر غیر خودیهایی كه قابل هدایت نبودند و فسق وفجورشان علنی شده بود، نیروهای مؤمن را موظف به داشتن بغض و كینه میكرد، و یكی از شعبههای جهاد را بغض و دشمنی با آنان معرفی میكرد.
4 ـ برخورد قاطع و كوبنده با غیر خودیها و مقابله جدی با آنان بدون هیچ نرمش و سازشی و در نهایت، جنگ و خون ریزی تا كوری چشم فتنه، جزو سنتهای ثابت علوی در برخورد نهایی با غیرخودیها میباشد، تا جایی كه آن حضرت جنگ نكردن با آنان را مساوی با كفر قلمداد نمودو غفلت ویا تغافل از آنان را به شدت مورد نكوهش و سرزنش قرار داد.
سختترین فراز از زندگی سیاسی امیرالمؤمنین علیهالسلام جنگ با اهل قبله و مسلمانانی بود كه همگی شهادتین را بر زبان جاری كرده بودند، اما در طیف غیرخودیها قرار گرفته و در برابر حق قد برافراشته بودند. همان طوری كه جنگ با آنها برای بیشتر خودیها ـ كه چنین امری را تجربه نكرده بودند.ـ كاری سخت شبهه ناك بود، و اگر صلابت و قاطعیت علی علیهالسلام نبود، و روشنگریها و هدایتهای مستمر آن حضرت وجود نداشت، چشم فتنه كور نمیشد، بلكه چشمان خودیها درگردوغبار فتنهها از مشاهده حق ناتوان میشد. لذا حضرت علی علیهالسلام در بیان افتخارات خود، به كوركردن چشم فتنه اشاره و آن را جزو ویژگیهای خاص خود معرفی مینماید.
5 ـ به دلیل حساسیت و ظرافت برخورد با غیرخودیها، حضرت علی علیهالسلام تأكید مینماید كه فقط اهل بصیرت و اهل صبر و استقامت میتوانند وارد میدان مبارزه با غیرخودیها شوندو پرچم این نبرد را بر دوش كشند؛ كسانی كه آگاهی كامل از حق دارند و اهل شك و تردید و شبهه نیستند و تاب و توان مقابله جدّی و استقامت در برابر دوستان دیروز و دشمنان امروز را دارند. اما كسانی كه به دلیل دوستی دیروز، نمیتوانند دشمنی امروز را تحلیل كنند و یا به دلیل این كه اختلافات را داخلی و در جمع امت میدانند و جمع بندی صحیح و جامعی از اوضاع ندارند، به یقین مرد این میدان نیستند و در صورت وارد شدن، جز ضربه زدن و در نهایت، پیوستن جمعی از آنان به طیف غیر خودیها ثمری نخواهند داشت كه «خوارج» شاهد گویایی براین ادعاست. اینك چند فراز از سخنان حضرت را مرور مینماییم:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در تشریح اركان جهاد میفرماید:
«والجهاد منها علی أربع شعب: علی الأمر بالمعروف و النهی عن المنكر و الصّدق فی المواطن و شنآن الفاسقین، فمن أمربالمعروف شدّ ظهور المؤمنین، و من نهی عن المنكر أرغم أنوف الكافرین، و من صدق فی المواطن قضی ما علیه، ومن شنیء الفاسقین و غضب للّه، غضب اللّه له و أرضاه یوم القیامة.»(1) «جهاد» 4 پایه دارد: امر به معروف، و نهی از منكر، صداقت در هرجایگاهی (هم چون جنگ خالصانه در راه دین) و دشمنی و بغض فاسقان (غیر خودیهای گمراه و فاسد). هركسی امر به معروف كند، پشتوانه محكمی برای مؤمنان است و هركسی نهی از منكر نماید، بینی منافقان را برخاك میمالد و كسی كه درهمه صحنهها با صداقت حاضر شود، مسؤولیت خود را انجام داده است وكسی كه با فاسقان دشمنی كند و برای خدا غضبناك شود، خداوند در حمایت از به خشم میآید و در روز قیامت خشنودش كند.
حضرت علی علیهالسلام در توصیف موضع خود درباره برخورد با غیر خودیها و تأمل و تدبر فوق العاده دقیق خود در این زمینه، چنین میفرماید:
«و قد قلّبت هذا الامر بطنه و ظهره حتی منعنی النّوم، فما وجدتنی یسعنی الاّ قتالهم أوالجحود بما جاء به محمد صلیاللهعلیهوآله فكانت معالجة القتال أهون علی من معالجة العقاب و موتات الدنّیا أهون علی من موتات الاخرة.»(2) برنامه و كار خود را زیر و رو كردم و همه جهاتش را سنجیدم تا آن جا كه دقت در این كار، خواب را از چشمان من گرفت. دیدم چارهای نیست جز این كه یكی از دو راه را انتخاب نمایم: یا جنگ با آنان را پیش گیرم و به مبارزه برخیزم و یا آنچه را محمد صلیاللهعلیهوآله آورده است، انكار كنم؛ اما دیدم تن به جنگ دادن و پیكار آسانتر ازتحمّل مجازات پروردگار است واز دست رفتن دنیا برایم سهلتر است تا از دست رفتن آخرت. لذا رنج این جهان را بر كیفر آن جهان برگزیدم.
در همین زمینه كلام دیگری از آن حضرت نقل شده است:
«ولقد ضربت أنف هذاالأمر و عینه، و قلّبت ظهره و بطنه، فلم أرلی فیه الاّ القتال، أو الكفر بما جاء محمد صلیاللهعلیهوآله »(3) من همه جوانب این كار را بررسی كردم، و درون و برون آن را جستجو نمودم و سرانجام خود را بر سر دوراهی یافتم: یا جنگ و یا كفر به آنچه پیامبراكرم محمد صلیاللهعلیهوآله آورده است.
هنگامی كه به علی علیهالسلام پیشنهاد شد، طلحه و زبیر را تعقیب ننماید و به جنگ با آنان مبادرت نكند، چنین فرمود:
«واللّه لا أكون كالضّبع: تنام علی طول اللّدم، حتی یصل الیها طالبها، و یختلها راصدها، و لكنّی اضرب بالمقبل الی الحقّ المدبر عنه، و بالسّامع المطیع العاصی المریب أبداً، حتی یأتی علی یومی.»(4) به خدا سوگند! من همچون كفتار نیستم كه با آهنگ ضربات آرام وملایم و پیاپی صیاد كه بر دل لانهاش میزند، به خواب رود و صیادانش به فریب شكارش نمایند، بلكه این منم كه با یارانی كه روی به حق دارند، فراریان ازحق را سركوب میكنم و به مدد كسانی كه گوش به فرمان من نهادهاند، شورشگرانی را كه همواره در حق من تردید ورزیدهاند، درهم میكوبم، و این راه و رسم من است كه تا واپسین روز عمرم ادامه خواهم داد تا مرگم فرا رسد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام قاطعیت و صلابت و عزم جدّی خود را در برخورد با غیرخودیها، این گونه بیان میكند:
«و لعمری ما علی من قتال من خالف الحقّ و خابط الغی، من إدهان ولاایهان، فاتقوااللّه عباداللّه و فرّوا الی اللّه من اللّه و امضوا فی الّذی نهجه لكم، و قوموا بما عصبه بكم، فعلی ضامن لفلجكم عاجلاً ان لم تمنحوه عاجلاً»(5) به جان خودم سوگند! در نبرد با كسی كه با حق ستیزه كند و در گمراهی پافشاری نماید، كمترین نرمش و سازش نخواهم داشت و لحظهای مدارا و سستی نمیكنم.
پس ای بندگان خدا! تقوا پیشه كنید و ازخشم خدا در پناه رحمت خدا بگریزید و در راه روشنی كه خداوند در پیش پای شما گشوده است، پیش روید و زندگی خود را براساس قوانین الهی كه برای شما مقرر شده است، برپا دارید كه علی ضامن پیروزی شما درآن جهان است؛ هرچند در این جهان پیروزی به دست نیاورید.
در خطبهای كه امیرالمؤمنین علیهالسلام قبل از جنگ جمل ایراد فرمود، از شروع مرحلهای جدید در مبارزه و جهاد خبر داد كه طرفین آن اهل قبله میباشند، و از مردانی كه میتوانستند پرچم این پیكار سخت را بر دوش كشند، سخن به میان آورده است:
«… و قد فتح باب الحرب بینكم و بین أهل القبلة، و لایحمل هذا العَلَم الاّ أهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحقّ، فامضوا لما تؤمرون وقفوا عند ماتنهون عنه و لا تعجلوا فی أمرحتی تبینوا فانّ لنا مع كلّ أمر تنكرونه غیراً»(6) اكنون دروازه جنگ میان شما و اهل قبله گشوده شده است و پرچم این نبرد را فقط كسانی میتوانند بردوش كشند كه صبر و بصیرت را درآمیزند و از مواضع حق، آگاهی كامل داشته باشند.
پس به هرآنچه فرمان دادهاند، عمل كنید و از هرچه شما را نهی كردهاند، باز ایستید. درهیچ كاری شتاب نكنید، مگر آن گاه كه به حقیقت آن آگاه گردید؛ زیرا چه بسا موردی كه شما انكار نمایید و ما نظر دیگری داشته باشیم.
والحمدللّه ربّ العالمین.
پی نوشت:
1 ـ نهج البلاغه، حكمت، 31؛ معجم، فراز 7.
2 ـ همان، معجم، خطبه 54.
3 ـ همان، خطبه 43؛ معجم فراز 3.
4 ـ همان، خطبه 6، معجم.
5 ـ همان، خطبه 24، معجم.
6 ـ همان، خطبه 173؛ معجم، فراز 4.