عن علي ابن ابيطالب عليهما السلام:«…نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَتْعَبَهَا لِآخِرَتِهِ…». در اينجا دو عبارت که مکمّل هم هستند را بيان ميفرمايند. يکي اينکه «نفس شيعه واقعي از ناحيه خودش در زحمت و رنج است؛ امّا مردم از ناحيه او در راحتي هستند». بعد اين عبارت را تکميل ميکند و ميفرمايد: «مردم را از ناحيه خودش راحت کرده، امّا خودش را که به رنج مياندازد براي اين است که به پاداش اخروي نائل شود».
شيعه، مرد سختيها
يک وقت در شرايطي امر داير است بين اينکه انسان خودش يک زحمتي را بکشد يا زحمتي را به دوش ديگري بيندازد. مثلاً در خانه درمورد دو برادر يا دو همسر، … يک کارهايي است که يا اين يکي بايد انجام دهد يا به گردن ديگري بيندازد. اخلاق شيعه به حسب فرمايش اميرالمؤمنين ـعليه السلامـ اين است که سعي ميکند خودش زحمت را بکشد و رفيقش راحت باشد. بعضي افراد سعي ميکنند بارشان را به دوش ديگري بيندازند. اين اخلاق شيعه نيست. آنها سعي ميکنند زحمت را خود تحمّل کنند تا ديگران راحت باشند.
اين نکته در جايي است که کاري متوجّه دو نفر است و يکي بايد انجام بدهد. ولي اينکه ميفرمايد: «نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ» از اين وسيعتر است. نه فقط زحمت ديگران را به دوش ميگيرد، بلکه به طور کلي سعي ميکند زحمت و سختي را تحمّل کند. در امور عادي زندگي، ممکن است کاري را به راحتي انجام داد؛ مثلاً خانه خوبي تهيه کرد که در آن راحت زندگي کرد و ميتوان خانه متوسط يا نازلي تهيه کرد، امّا در آن بايد سختي را تحمّل کرد. براي تهيه وسيله سواري، ميتوان ماشين لوکسي تهيه کرد که همه وسايل راحتي را داشته باشد، و ميتوان ماشيني که ضرورت را تأمين کند، تهيه کرد. ظاهر عبارت «نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ» اين است که بر عکس آنچه طبيعت مادي انسان اقتضا ميکند، شيعه هميشه چيزهايي را انتخاب ميکند که سختي دارد. در مقام بيان علّت چرائي اين حالت، اجمالاً ميفرمايد: «وَ أَتْعَبَهَا لِآخِرَتِهِ»: خودش را به رنج مياندازد تا در آخرت سود ببرد.
از نظر اسلام اصل در زندگي راحتي است يا سختي؟
بعد از اين توضيح مختصر، اين مسأله جدّي که بسيار در مورد آن سؤال ميشود، مطرح ميشود که واقعاً از نظر اسلام، اصل در زندگي انسان اين است که دنبال راحتي و لذّت و زينت و… باشد يا اصل اين است که زندگي را به سختي بگذراند؟
بدون شک استفاده از نعمتهاي حلال خدا در راه حلال هيچ اشکالي ندارد و اگر کسي بگويد که استفاده از نعمتهاي خدا نامطلوب است و نبايد از لباس و غذا و خانه خوب استفاده کرد، اين موافق تعليم قرآن نيست. قرآن صريحاً ميفرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق…»1: چه کسي گفته است که زينتها و روزيهاي خوب ممنوع است؟ يعني يک نوع مؤاخذه و سرزنش کساني است که وانمود ميکنند خدا اجازه نميدهد انسان از نعمتهاي خوب استفاده کند. سوره تحريم با آيهاي نسبت به پيغمبر اکرم ـصلي الله عليه و آلهـ شروع ميشود: «يَأَيهَُّا النَّبيُّ لِمَ تحَُرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ…»2: چرا چيزي که خدا بر تو حلال کرده است، بر خودت حرام ميکني؟ براي همسران پيغمبر ـصلي الله عليه و آلهـ مسألهاي پيش آمده بود و بالاخره پيغمبر اکرم تصميم گرفتند که از بعضي لذايذ استفاده نکنند. آيه نازل شد که چرا اين کار را ميکني؟ «…تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ…»: چرا به خاطر خوشآمد همسرانت حلال خدا را بر خودت حرام ميکني؟
پس اين يک اصل است که استفاده از نعمتهاي خوب خدا في حدّ نفسه هيچ اشکالي ندارد؛ بلکه گاهي ميتواند مطلوب هم باشد. مثلاً استفاده از نعمتها موجب ميشود، انسان ارزش نعمتها را درک کند و بيشتر شکر خدا را به جا بياورد. اگر انسان تشنه در تابستان گرم، آب خنک استفاده کند، مزه نعمت خدا را ميچشد و آن وقت انگيزه شکر پيدا ميکند. در بسياري از آيات قرآن هم به اين نکته اشاره شده است که ما اين نعمتها را به شما داديم تا شکرگزار باشيد: «…وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون». جاي شکّي نيست که ما در اسلام منعي براي استفاده از نعمتهاي خدا نداريم بلکه گاهي دعوت هم شده که فيالجمله از آنها، حتّي زينتها استفاده شود: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ…» ، «…خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد…»3 : در اجتماعات عبادي که جمع ميشويد، لباس زيبا بپوشيد.
از طرفي در اينکه استفاده از هر نعمتي براي هر کسي هم جايز نيست، مخصوصاً مواردي که حرام است، هيچ بحثي نيست. هر نعمتي، نعمت خداست؛ امّا ممکن است براي يکي جايز باشد براي ديگري جايز نباشد. نعمتي ملک کسي است و ميتواند استفاده کند؛ امّا ملک ديگري نيست و نميتواند استفاده کند.
آن چيزي که بين اين دو قطب مورد سؤال واقع ميشود، اين است که اگر براي کسي نعمتي فراهم شده، مثلاً مال فراوان و حلالي ارث به او رسيده و استفاده از آن هيچ محذور شرعي ندارد، آيا بهتر اين است که از اين نعمت استفاده کند يا زهد بورزد؟ آيا اين ترک پيش خدا مطلوبيت دارد يا نه؟ حقيقت اين است که همه موارد را با يک جواب نميشود پاسخ داد. عناوين مختلف فراواني بر اينها مترتّب ميشود که گاهي موجب رجحان انجام و گاهي موجب رجحان ترک ميشود. مثلاً شخصي غذاي حلال فراواني در خانه طبخ کرده است، امّا ميداند همسايه گرسنه است يا لااقلّ از اين غذا نميتواند استفاده کند. آيا بهتر اين است که اين جا خودش از اين نعمت استفاده کند يا به ديگري که احتياج دارد، بدهد؟ ظاهراً جاي هيچ شکّي نيست که با اينکه براي خودش حلال است، ايثار رجحان دارد.
صاحب مفتاحالکرامه ميفرمايد: مرحوم بحرالعلوم ـرضوان الله عليهـ شبي مرا صدا زد. خدمت ايشان رفتم. فرمود: شنيدهام وضع فلان همشهريتان خوب نيست. چرا به او کمک نميکني؟ من با تأکيد عرض کردم: آقا من اصلاً اطّلاع نداشتم. ايشان با تندي گفت: اگر ميدانستي که کافر شده بودي. من ميگويم چرا نميداني؟ بعد غذاي خيلي ممتازي که قبلاً دستور داده بود تهيه کرده بودند، آوردند. چند سکه طلا هم پاي آن سيني گذاشت و گفت: اين سيني را ميبري و نزد آن شخص مينشيني و با او غذا ميخوري و برميگردي. منظور اين که رسيدگي به همسايه، اين قدر اهمّيت دارد که ميگويد: اگر ميدانستي و کمک نکرده بودي، کافر شده بودي. کافر به معناي کفران نعمت يا کفر در احکام فقهي است نه در اعتقادات.
در اينگونه موارد، شکي نيست که آدم وقتي بداند رفيقش محتاج است، لااقلّ بايد بخشي از نعمتها را در اختيار او قرار بدهد و حدّ أعلاي آن هم ايثار است : «…وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ…»4. داستان اهل بيت – عليهم السلام – که سه روز روزه گرفتند و با آب افطار کردند و غذايشان را به مسکين و يتيم و اسير دادند، مصداق بين اين ايثار است: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»5. بدون شک اينهم رجحان دارد.
نمونههاي ديگر، عناوين عارضي است مثل خوردن غذا به نحوي که انسان را از عبادت باز دارد که گرچه غذاي حلالي است ولي اين عنوان ثانوي موجب رجحان ترک ميشود. پرخوري خواه ناخواه يک عوارضي دارد؛ مثلاً موجب ميشود زمينه تمايل به گناه در آدم ايجاد شود و اين، خوردن غذاي حلال را مرجوح ميکند. چرا انسان کاري کند که اشتهاي گناه در خودش به وجود آورد؟ اينها عنوانهاي عرضي است که گاهي موجب رجحان انجام ميشود و گاهي موجب رجحان ترک ميشود.
وظيفه مسئولان و مديران
يکي از کليترين عناوين، نسبت به مسؤولين و مديران کشور مصداق پيدا ميکند، مخصوصاً امام امّت و کساني که در حکم او هستند. در اينگونه موارد تأکيد شده که در حدّ نازلترين افراد جامعه از نعمتها استفاده کنند. در احوالات شيخ انصاري نقل شده که موقع به دنيا آمدن فرزندش، خانمها گفتند: مقداري پول بدهيد براي زائو روغن بخريم. ايشان پول را برداشت که بدهد، ولي به ذهنش آمد که معلوم نيست هر طلبه اي که امشب وضع حمل همسرش باشد، اين پول را داشته باشد. پول را سرجايش گذاشت و نداد. اين به خاطر تأسي به سيره اميرالمؤمنين ـعليه السلامـ است که يکي از بهترين نمونههايش در نامهاي است که حضرت به عثمان به حنيف نوشتهاند. به آقايان طلاب سفارش ميکنم گهگاهي اين نامه را مرور کنند.
در يک بخش ميفرمايد: «هر مأمومي امامي دارد. شما من را امام خودتان ميدانيد. زندگي من بايد براي شما الگو باشد. من که رئيس شما و حاکم چند کشور اسلامي هستم، شبانه روزم به دو قرص نان جو و لباسم در سال به دو لباس ارزان قيمت ميگذرد». در دو جاي اين نامه تأکيد ميفرمايد که من نفسم را رياضت ميدهم: «…إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَة…»6: من نفسم را به زحمت مياندازم و آنچه را که دلش ميخواهد به او نميدهم در حالي که ميتوانم از بهترين غذاها استفاده کنم و از بهترين لباسها بپوشم. ولي اين کار را نميکنم براي اينکه من نميتوانم به نام اميرالمؤمنين اکتفا کنم و با شما در سختيهاي زندگي شريک نباشم.
اين موقعيت اقتضا ميکند که اشخاص به زندگي خيلي ساده اکتفا کنند تا اگر ديگران دچار سختي هستند، بگويند: «رئيس ما هم همين طور است. اين غذايي است که اميرالمؤمنين هم ميخورد».
ممانعت از وابستگي به دنيا
نکته ديگر اين است که به طور کلي طبع انسان به گونهاي است که وقتي مکرّر از لذتي استفاده کند، کم کم عادت ميکند و يک نوع وابستگي به آن پيدا ميکند. اگر مدّتي از يک نوع غذا که يک مقدار برتر از غذاهاي عادي باشد، استفاده کنيم و بعد بخواهيم يک غذاي نازلتري بخوريم، برايمان سخت ميشود. يکي از نزديکان امام ـرضوان الله عليهـ ميگفت: هيچ کس هوس نميکند مهمان امام شود؛ براي اينکه ناهار يا شام ايشان معمولاً يک کاسه آب آبگوشت است که جز يک سيب زميني و چند دانه نخود چيز ديگري در آن پيدا نميشود. من پرسيدم: فلان آقا که از تهران ميآيند و از دوستان ايشان هستند، چه ميخورند؟ گفت: وقتي ايشان ميآيد يک دمپختک بدون خورشت براي ايشان ميپزند. اين سيره امام ـرضوان الله عليهـ بود.
آدم بايد خودش را عادت بدهد به اينکه لذّتهاي دنيا بر او غالب نشود و به آنها وابستگي پيدا نکند. چون طبع آدم اينگونه است که در صورت تکرار وابسته ميشود، مطلوب است که انسان يک مقداري از آنچه برايش ميسّر است، کمتر استفاده کند.
براي حضرت زهرا ـسلام الله عليهاـ پردهاي که منقّش بود، هديه آورده بودند. پرده زيبايي بود. آن وقتها سطح زندگي هم پايين بود و اين پرده مقداري از شرايط عادي بالاتر بود. حضرت آنرا به در اتاقشان آويزان كرده بودند. پيغمبر اكرم ـصلي الله عليه و آلهـ از كنار اين خانه ميگذشتند و به مسجد ميرفتند. آنروز آن پرده را ديدند که آويخته است. بر خلاف روزهاي ديگر كه ميآمدند و احوالپرسي ميكردند، نيامدند. حضرت زهرا ـسلام الله عليهاـ متوجّه شدند كه اين نيامدن، معنادار بود. پرده را باز كردند و به همراه يك دستبندي که براي ايشان هديه آورده بودند، به امام حسن و امام حسين ـعليهماالسلامـ دادند و فرمودند: اينها را خدمت جدّتان بدهيد و بگوييد در راه خدا انفاق كنند. وقتي به خدمت پيغمبر اكرم آمدند، حضرت سه مرتبه فرموند: «فِدَاهَا أَبُوها»7.
از اين جهت ميشود گفت: اصل بر اين است كه آنچه باعث کم شدن توجّه مؤمن به معنويّات ميشود و يك نوع وابستگي نسبت به نعمتي برايش ايجاد ميكند، ترک آن مطلوب است.
پس «نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ» يعني از ويژگي شيعيان اين است كه اصل را بر اين قرار ميدهند كه سختي را تحمّل كنند. گاهي تحمّل يك سختي واجب است مثل موردي كه تكليف واجبي متوجّه انسان باشد. نمونه بارزش هشت سال دفاع مقدّس است. گاهي تحمّل يك سختي مستحب است. مثال ساده آن در مورد دو طلبه هم حجره است که امر داير شده ظرفها را اين يکي بشويد يا رفيق او؟ اخلاق علوي اقتضا ميکند كه در يك چنين جايي انسان خودش سختي را تحمّل كند و فكر اين نباشد كه بارش را به دوش ديگري بيندازد.
به طور كلي شيعيان بايد سعي كنند كه خودشان را به لذّتهاي دنيا عادت ندهند. البتّه لذّتهاي حلال منظور است؛ چراکه مسلّماً مؤمن از لذّتهاي حرام پرهيز ميکند. آنجا كه لذايذ حلال بدون هيچ شبههاي براي ايشان فراهم است، باز كمتر استفاده ميكنند تا وابستگي به دنيا پيدا نكنند.
و صلّيالله علي محمدٍ و آلِه الطاهرين