مذاکرات اهل بیت علیهم السلام برای اعتلای حق واستخفاف باطل
مبارزه حق و باطل در تاریخ بشری و در مکتبهای الهی، سابقهای طولانی دارد. باطل چه در زمینه افکار و عقاید، چه در بُعد رفتاری و اخلاقی و چه در محور اجتماعی و حکومتی، غدهای بوده که همه انبیاء و اوصیاء و امامان با آن مبارزه کردهاند.سنت الهی نیز بر این بوده که با نیروی حق، باطل را نابود میساخته است.
«بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»[1]خدا حق است و شرک و شرکاء باطل، اسلام حق است و کفر و نفاق باطل، حضرت رسول (ع) و امامان حقاند و مخالفانشان باطل، عدالت و صدق حق است و جور و فریب، باطل و در نهایت حکومت اسلامی حق است و سلطههای طاغوتی باطل.
*مذاکرات پیشوایان دین به گواهی تاریخ
امام حسین(ع) بعنوان محور قیام عاشورا و پرچمدار ندای «هیهات من الذله» [2] در مقاطعی از جریان کربلا با جبهه باطل پای میز مذاکره نشست، این امر تنها در زمان امامت حسین بن علی(ع) اتفاق نیافتاد، بلکه ائمه دیگر نیز-که به تفصیل خواهد آمد-با نمایندگان جبهه باطل به گفت وگو و مذاکره نشستند تا جایی که امام حسن(ع)زمامت حاکم جور را پذیرفت و حکومت را به او تسلیم کرد (البته با شرائطی). سؤال اینجاست که ملاک و مبنای مذاکره با معاندین اسلام چیست؟و آیا مذاکره با آنها گزینهای همچون بقیه گزینهها، قابلیت اجرا در هر زمان و وضعیتی را دارد؟
نمونه ای از مذاکرات:
1- صلح هدیبیه
در سال ششم هجرت، پیامبر اسلام تصمیم گرفت برای انجام «عمره» عازم مکه شود. مسلمانان از هنگام هجرت تا آن روز موفق به انجام دادن حج یا عمره نشده بودند. این سفر مذهبی علاوه بر جنبههای معنوی، نوعی نمایش مذهبی بود که آثار تبلیغی داشت؛ زیرا هم توجه زائران و حاضران در مکه را به خود جلب میکرد و هم فزونی یاران پیامبر را نشان می داد. پیامبر اسلام در ماه ذیالقعده همراه مسلمانان روانه مکه شد. قریش از حرکت پیامبر اسلام آگاه شدند و تصمیم گرفتند از ورود آنان به مکه جلوگیری کنند و بدنبال آن با نیروی نظامی از مکه بیرون آمدند. پیامبر هم ناگزیر در سرزمین «حدیبیه» متوقف شد.[3] سرانجام سهیل بن عمرو به نمایندگی از طرف قریش نزد پیامبر آمد و با آن حضرت به مذاکره و به نتایجی هم رسیدند که تحت عنوان صلح حدیبیه مشهور شد.[4]
2- حکمیت
معاویه مدتها قبل از خلافت علی(ع) مقدمات خلافت را در شام برپا کرده بود. وقتی امیرالمومنین(ع) به خلافت رسید، فرمان عزل او را صادر کرد و یک لحظه نیز با ابقای او بر حکومت شام موافقت نکرد. نتیجه این عزل و اختلاف آن شد که سپاه عراق و شام در صفین به نبرد پرداختند و میرفت که سپاه علی(ع) پیروز و سربلند شوند اما پس از اصرار زیاد از جانب اکثر یاران بی بصیرت علی(ع)، امام ناچار تن به مذاکره بامعاویه و آن هم به نمایندگی ابوموسی اشعری داد. فشار بر امیرالمومنین (ع) جهت پذیرفتن مسأله مذاکره و حکمیّت به مرحلهای رسید که اگر نمیپذیرفت شاید رشته حیات او گسسته میشد و مسلمانان با بحران شدیدی روبرو میشدند.[5]
و این چنین شد که بار دیگر پیشوایان صداقت و راستی، از دست یاران سست اراده و مکّاران روزگار، جام زهر نوشیدند. علی (ع) شمشیر در غلاف نمود و با اندوه فراوان سوی خیمهاش رفت! و جنگی که میرفت بنیان حیله و نفاق را از دامان امت اسلام بزداید.با اقدامهای خواص عافیت طلب سپاه اسلام، شکست را به دامان جبهه حق کشاند و معاویه را از چند قدمی مرگ، با عنوان «امیرالمومنین»! راهی دارالحکومه کرد و بنی امیه را برای 90 سال بر سرنوشت مسلمانان و میراث رسول خدا(ص) مسلط کرد.[6]
3- صلح امام حسن علیه السلام
امام حسن(ع) پس از بر حذر داشتن معاویه از توطئه بر علیه حکومت اسلامی در نامهای او را به بیعت فراخواند اما معاویه پاسخ منفی داد[7] وقتی معاویه طبل جنگ را به صدا درآورد. امام حسن(ع) تصمیم نهائی برای جنگ گرفت، مردم را در میدان شهر جمع کرد و خطبهای خواند و همگی را به جهاد فراخواند.[8] سستی یاران حضرت از روزهای آغازین جنگ با معاویه به به خوبی احساس میشد.[9]
امام حسن(ع) «عبیدالله بن عباس »را بعنوان فرمانده خود اعزام کرد امّا عبیدالله به معاویه پیوست.[10] با توجه به خیانت فرماندهان و اشراف و جهاد گریزی مردم کوفه و از طرفی شایعات و تبلیغات طرفداران معاویه و تطمیع یاران امام حسن(ع) با زر و سکه و وعده حکومت به افراد تأثیرگذار، امام مجتبی جهت حفظ خاندان پیامبر و ارزشهای اسلامی و پاسداری از خون و مال و ناموس شیعیان، رضایت به مذاکره و مصالحه با معاویه داد.[11]
*کدام مذاکره؟!
پیشوایان دین اسلام در نزاع با جبهه باطل به جهت اعتلاء کلمه حق در تمام مراحل از موضع عزت و قدرت صحبت میکردند و نه از جهت ضعف و تسلیم اوامر جبهه باطل شدن. اگر جایی هم با اصرار و تهدید اصحاب و خواص بیبصیرت خویش پای میز مذاکره میآمدند؛ در واقع «نرمشی قهرمانانه» از خود به جای میگذاشتند و مصلحت اسلام و جبهه حق را در نظر گرفته و از آن قدمی عقب نشینی نکردند. با تأمل در نقش بی بدیل معصومین در سه شاهد تاریخی که قبلاً ذکر کردیم، این امر واضح خواهد شد که آنها در مذاکرات ذرهای از حقوق جامعه اسلامی کوتاه نیامدند و آنچنان با صلابت و قدرت به بیان شرائط خود میپرداختند که گویی در مذاکره تصمیم گیرنده اصلی آنها بودند.
شاهد اول: متن پیمان صلح حدیبیه
برخی موارد که در مذاکره پیامبر و قریش تعیین شد و همگی از جانب علو و بزرگی اسلام به تأیید طرفین رسیده است:
-قریش و مسلمانان متعهد مىشوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند، تا امنیت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان مستقر گردد.
-مسلمانان و قریش مىتوانند با هر قبیلهاى که خواستند پیمان برقرار کنند.
– محمد (ص) و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز مىگردند، ولى در سالهاى آینده مىتوانند آزادانه، آهنگ مکه نموده و خانه خدا را زیارت کنند، مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف ننمایند و سلاحى جز سلاح مسافر، که همان شمشیر است همراه نداشته باشند.
– مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان مىتوانند آزادانه شعائر مذهبى خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنها را آزار دهد و یا مجبور کند که از آئین خود برگردند و یا آئین آنها را مسخره نماید.
– امضاءکنندگان متعهد مىشوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند، و حیله و خدعه را ترک کرده و قلوب آنها نسبت به یکدیگر خالى از هرگونه کینه باشد.
– مسلمانانى که از مدینه وارد مکه مىشوند، مال و جان آنها محترم است.
شاهد دوم: تعیین حدود مذاکرات توسط علی بن ابیطالب (ع)
امیرالمومنین (ع) وقتی در حلقه محاصره اصحاب خویش مجبور به قبول حکمیت و معرفی ابوموسی اشعری به نمایندگی خود، از او میخواهد که طبق موازین قرآن و عدالت مذاکره و عمل کند.[12]
حضرت علی (ع)در سال 38 هجری از پیش شرطهای خود در مذاکره با معاویه سخن به میان آورد؛
«از آن دو پیمان گرفتیم که در برابر قرآن تسلیم باشند، و از آن تجاوز نکنند و زبان آن دو با قرآن و قلبهایشان پیرو کتاب خدا باشد … با آنها شرط کرده بودیم که به عدل حکم کرده و به حق عمل کنند. ما به حقّانیت خود ایمان داریم در حالى که آن دو از راه حق بیرون رفتند و حکمى بر خلاف حکم خدا صادر کردند.»[13]
شاهد سوم: با شکوه ترین نرمش قهرمانانه[14]
امام مجتبی(ع) هم چنان که گذشت با توجه به غربت و نبود یاران مؤمن و با وفا هنگامی که پای میز مذاکره میرود ذره ای از مواضع خویش کوتاه نمیآید، به نحویکه اگر بنای ایشان بر جهاد بود-با توجه به فضای موجود- همان مواردی را مطالبه میکرد که در مذاکره آورد. امام مجتبی(ع) تنها با به فکر نجات اسلام و مسلمین و برگزیدن مؤثرترین شیوه و مشی مبارزه بود.
با یک نظر کوتاه به موضوعاتى که امام (ع) در قرارداد قید نموده و براى تحقق آنها پافشارى مىکرد، مىتوان به تدبیر فوقالعادهاى که حضرت در مقام مبارزه سیاسى براى گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پى برد.
ماده اول: حسن بن علی (ع) حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار میکند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامر (ص) رفتار کند.
ماده دوم: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن علی (،) خواهد بود و اگر برای او حادثهای پیش آید، حسین بن علی (ع) زمام امور مسلمانان را در دست میگیرد. نیز معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.
ماده سوم: بدعت ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمؤمنان(ع) و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف شود و از علی (ع) جز به نیکی نباید یاد شود.
ماده چهارم: مبلغ پنج میلیون درهم که در بیتالمال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی (ع) مصرف شود. معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال، بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح دهد.
همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم درمیان بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مؤمنان (ع) کشته شدند، تقسیم کند.
ماده پنجم: معاویه تعهد میکند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادی که باشند، از تعقیب و آزار وی در امان باشند و از گذشته آنها صرف نظر کند و احدی از آنها را به سبب فعالیتهای گذشتهشان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرار ندهد، و مخصوصاً اهل عراق را به خاطر کینههای گذشته آزار نکند.[15]
قیام امام حسین علیه السلام
در دوران ده ساله امامت حسین بن علی(ع) که در صحنه سیاسی با معاویه روبرو بود. نامههای متعددی بین او و معاویه ردوبدل شده است که نشان از موضع گیری سخت و انقلابی امام حسین (ع) در برابر معاویه است.
امام به دنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی معاویه، او را به شدت مورد انتقاد و اعتراض قرار میداد که از مهمترین این موارد موضوع ولیعهدی یزید بود[16] بالاخره معاویه تاب مقاومت در برابر روحیه جهادی امام حسین(ع) را نیاورد و پس از آنکه بارها از حسین بن علی با بهانههای مختلف دعوت به مذاکره و سازش میکرد، در سال 61 هجری مقابل سپاه اندک امام حسین(ع) صف آرایی کرد.
در شب عاشورا، امام حسین (ع)، ابن سعد را برای مذاکره فرا خواند. امام حسین به همراه20تن از یارانشان و عمربن سعد نیز به همین مقدار به میانه اردوگاه دو لشکر آمدند. آنگاه امام حسین(ع) از یارانش خواست تا از محل مذاکره دور شوند و عمربن سعد نیز با یاران خود چنین کرد[17]. امام حسین(ع) در این مذاکره حجت را بر عمربن سعد تمام کرد، فرمود بیا این کار را انجام نده، او هم گفت: خانهام را خراب میکنند، حضرت فرمود: من به تو خانه میدهم، گفت: قرار است به من فلان چیز را بدهند؛ حضرت فرمود: من به تو اینها را میدهم. تمام بهانهها را از او گرفتند. این یعنی خلاء سلاح دشمن و اتمام حجت کردن. ترجمان اهل بیت از «مذاکره»، خلاء سلاحِ دشمن و آگاهی دادن به مردم دنیا است.
سازش بله؛ اما مذاکره نه؛ سازش عقب نشینی است، ارتجاء است، لکن لذا با این بیان «مذاکره» با مقاومت تنافیای ندارد. مذاکره برای عقب نشینی دشمن و تنویر فضای عمومی، نه تنها مذموم نیست بلکه مورد تحسین قرار گرفته به شرطی که در آن سازش با جبهه باطل صورت نگیرد و ذره ای از مواضع برحق خویش کوتاه نیامد.
مذاکره با امریکا واستکبار
بنا به فرموده امام خمینی«ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما تصمیم داریم پرچم «لااله الا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم» یادمان باشد که به گواهی تاریخ یاران بیبصیرتی که ولیّ خدا را مجبور به مذاکره کردند، پس از چند صباحی امام خود را «مُذلالمومنین» خواندند!پس ضرورتی در مذاکره با مستکبر نیست و در فرض ضرورت اگر در چارچوب مبانی اهل بیت(ع) و ولیّ فقیه نباشد قطعاً محل تضییع حقوق جبهه حق و مستضعفین عالم خواهد بود.
در عصر امام خمینی (ره) لازم است به ندای رهبر آزادگان جهان گوش فرا دهیم که: «حتی اگر در تمام امریکا مسجد بسازند و بالای گلدستهها شعار الله اکبر قرار بدهند هیچ وقت شعار مرگ بر امریکا را فراموش نکنید چون آمریکا شیطان بزرگ است. از خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم.(18)
پینوشتها:
[1] سوره انبیا آیه 18
[2] «أَلا إِنَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَى اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْکِرامِ»
آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهىِ شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمىدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم. کتاب سخنان حسین بن علی /از مدینه تاکربلا / محمد صادق نجمی/ ص 196.
[3] پیشوایی/مهدی/تاریخ اسلام ص262-263
[4] طبری/ص78
[5] پیشوائی/مهدی/سیره پیشوایان/ص98
[6] خامنهای /سید علی /خواص و لحظههای تاریخ ساز ج1 ص112
[7] ابن ابی الحدید/شرح نهج البلاغه/ج16ص24
[8] اصفهانی/ابوالفرج/مقاتل الطالبین/ص16
[9] ابن ابی الحدید/شرح نهج البلاغه/ج16ص38
[10] مجلسی/محمد باقر/بحارالانوار/ج44 ص61
[11] مجلسی/محمد باقر/بحارالانوار/ج44 ص147
[12] هرچند ابوموسی اشعری در امور محوله از سوی مولای متقیان کوتاهی کرد
[13] امام علی (ع)/ نهجالبلاغه /خطبه 177/ و من کلام له عفی معنى الحکمین فَأَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَى أَنِ اِخْتَارُوا رَجُلَیْنِ فَأَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَنْ یُجَعْجِعَا عِنْدَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ یُجَاوِزَاهُ وَ تَکُونُ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا اَلْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ وَ کَانَ اَلْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ اَلاِعْوِجَاجُ رَأْیَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اِسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی اَلْحُکْمِ بِالْعَدْلِ وَ اَلْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا وَ اَلثِّقَةُ فِی أَیْدِینَا لِأَنْفُسِنَا حِینَ خَالَفَا سَبِیلَ اَلْحَقِّ وَ أَتَیَا بِمَا لاَ یُعْرَفُ مِنْ مَعْکُوسِ اَلْحُکْمِ
[14] حسن از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، امام حسن(ع) جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود! آل یاسین/شیخ راضی/صلح امام حسن با شکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ ص20-21 ترجمه امام خامنهای
[15] مجلسى، بحارالانوار، ، ج 44، ص 10
[16] پیشوایی/مهدی/سیره پیشوایان/ص177
[17] قمی/شیخ عباس/منتهی الامال/فصل پنجم
[18] صحیفه امام خمینی/جلد 21/ سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامه 598