عدالت مهاجرین و انصار:
اهل سنّت برای اثبات ادّعای خود مبنی بر عدالت صحابه به آیه ای از سوره ی مبارکه ی توبه اشاره می نمایند و می گویند این آیه با صراحت تمام عدالت همه ی صحابه، که شامل مهاجرین و انصار می شود، را اثبات می کند. خداوند سبحان در سوره ی توبه می فرماید:
«وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آن ها پیروی کردند، خداون از آن ها خشنود گشت و آن ها نیز از او خشنود شدند و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزی بزرگ.
اهل سنّت می گویند دلالت این آیه برای اثبات مدّعای ما بسیار روشن است؛ زیرا خداوند از کسانی که در روزهای آغازین ظهور اسلام ایمان آوردند که همان مهاجرین هستند و انصار که در مدینه بودند و با چهره ای گشاده از پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) و مهاجرین پذیرایی نمودند راضی و خشنود است و منزلگاه نهایی آنان در بهشت است و در آن جاودان خواهند ماند؛ چنین انسان هایی حتماً عادل و صالح اند.
(طبق بسیاری از روایاتی که شیعه و سنی نقل کرده اند، نخستین کسی که اسلام آورد حضرت علی (ع) بود که در رأس پیشگامانه نخستین مهاجرین و انصار قرار دارد (تفسیر نمونه جلد8 ص 103) نکته ی دیگر اینکه برخی از علما و مفسران از این آیه چنین استفاده کرده اند که همه ی یاران پیامبر (ص) پاک و درستکار و اهل بهشت هستند و برای این ادعا احادیثی نیز نقل کرده اند برای قبول این مطلب باید بسیاری از آیات قران را تکذیب کرد آیاتی که اعلام می دارد «خدا «هرگز» از جمعیت فاسقان راضی نخواهد شد» و «خداوند، ستمکار را دوست نمی دارد» این مسلم است که در میان اصحاب پیامبر، افراد فاسق و ظالمی مانند طلحه و زبیر بودند که با برپا کردن جنگ علیه امام علی (ع) باعث ریخته شدن خون 17 نفر از مسلمانان شدند، بدیهی است که منظور از «پیشگامانه نخستین از مهجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آن ها پیروی کنند کسانی هستند که در مسیر رضای خداوند قدم برداشتند»
اینکه تمام صحابه ای که نزد پیامبر اسلام ایمان آوردند، از عذاب الهی مصون شدند و گفته هایشان حجت باشد. (نمونه جلد8 ص 108 و المیزان جلد 9 ص 396) و از آیه 101 سوره ی توبه که در ادامه آیه ی مذکور آمده است مشخص می کند که عده ای که اطراف پیامبر و مؤمنین هستند و از اعراب بادیه نشین جمعی منافقند و همچنین این آیه تأکید می کند از اهل مدینه گروهی نیز سخت به نفاق پایبندند و در ادامه می فرماید: (تو ای پیامبر آن ها را نمی شناسی ولی ما آن ها را می شناسیم)
نظری شخصی) اولاًً: این آیه دلالت ندارد بر این که رضایت دائمی و همیشگی است و ثانیاً این آیه دلالت بر همه ی انصار و مهاجرین نیست بلکه از آیه (و رضوا عنه) و آن ها نیز از او خشنود شدند.
تأملی در سوره ی مدّثر:
به کمک آیه ای از سوره ی مدثر می توان اشکالی را بر استدلال اهل سنّت به آیات مذکور وارد کرد. خداوند متعال در آن آیه می فرماید:
«وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِکَهً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَهً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً وَ لَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ وَ الْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَذَا مَثَلاً کَذَلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ مَا هِیَ إِلاَّ ذِکْرَی لِلْبَشَرِ».
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم و تعداد آن ها (نوزده ملک) را جز برای آزمایش کافران معیّن نکردیم تا اهل کتاب یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید، و اهل کتاب و مؤمنان در حقّانیت این کتاب آسمانی تردید به خود راه ندهند و بیمار دلان و کافران بگویند: «خدا از این توصیف چه منظوری دارد؟!» آری این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند و این جز هشدار و تذکّری برای انسان ها نیست.
(در تأیید این آیه و آیه ی 8 تا 10 سوره ی بقره و همچنین آیه 12 سوره احزاب به صراحت تمام تأکید بر بیماردلی و نفاق عده ای از اصحاب اطراف پیامبر را دارد. آیه 8 تا 10 سوره بقره به صراحت تمام از افرادی یاد می کند که با زبان ایمان آوردند حال آنکه به هیچ وجه ایمان ندارند و قصد فریب خداوند و کسانی که ایمان آورده اند را دارند و قرآن از آن ها به بیماردلان یاد می کند و برای آن ها از عذابی دردناک وعده می دهد و در آیه 12 سوره احزاب از منافقین و بیماردلان یاد می کند که قبلاً به خدا و رسول ایمان ندارند و وعده ی خدا و رسول را دروغ می پندارند و حال آنکه زباناً ایمان آورده اند و این مفهوم از قسمت «ما وَعَدْنا اللهُ وَ رَسُولَهُ الاغرورا» فهمیده می شودو زیرا این افراد با بیان جمله ی فوق نشان می دهند که به خدا و رسول زباناً ایمان دارند زیرا پیامبر را با لفظ رسول یاد می کنند و این کار از افراد بی ایمان غیر ممکن است زیرا آن ها پیامبر (ص) را به رسالت قبول ندارند تا ایشان را با لفظ رسول یاد کنند.)
گروه های موجود در صدر اسلام:
خداوند متعال در آیه ی فوق و آیات دیگری که در مکّه ی مکرّمه نازل شده است افراد و گروه هایی را که در عصر ظهور اسلام وجود خارجی داشتند به چهار گروه عمده تقسیم می نماید، که عبارتند از:
1- مؤمنین که از صمیم دل اسلام آورده اند و ایمانی راستین داشتند.
2- کفّار و مشرکین که یا بت پرست بودند و یا به هیچ چیزی عقیده نداشتند.
3- اهل کتاب که به دو گروه عمده ی یهودی و مسیحی تقسیم می شدند.
4- بیماردلان و یا به تعبیر قرآن مجید «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ».
مسلماً کفّار و اهل کتاب جزء صحابه ی رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) نمی باشند؛ زیرا غیر مسلمانان در محدوده و حیطه ی اصحاب رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) قرار نمی گیرند.
در رابطه با گروه اول هم که مؤمنین باشند ایراد و شبهه ای وجود ندارد و آنان قطعاً جزء اصحاب نیکوی رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) می باشند.
در این میان فقط یک گروه باقی می ماند که همان بیماردلان هستند؛ آن ها کسانی هستند که در دل به خداوند و پیامبر گرامی اسلام (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) ایمان ندارند و فقط به خاطر مصلحت های دنیوی خویش تظاهر به دینداری می نمودند. خداوند تبارک و تعالی بدترین تعبیرات را نسبت به آنان به کار برده است و همین گروه نقطه ی آغازین اختلاف ما و اهل سنّت در مورد عدالت صحابه هستند.
بنابر مبنای اهل سنّت در مورد عدالت صحابه هستند.
بنابر مبنای اهل سنّت، بیماردلان جزء صحابه ی رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) هستند و نمی توان صحابی بودن آنان را انکار نمود. حال پرسش این است، که چگونه می توان قائل به عدالت همه ی صحابه شد در صورتی که خداوند به صراحت به برخی از آنان (بیماردلان) وعده ی آتش داده است!؟
(جواب پرسش: این شبیه با آیات 2 و 3 سوره ی ؟؟؟ و نیز آیه 11 سوره جمعه و نیز آیه 38 ، 49 و 101 سوره توبه و نیز آیات 152- 154 سوره آل عمران و همچنین آیات سوره ی تحریم که به اتفاق شیعه و سنی در مذمت دو نفر از همسران رسول خدا یعنی عایشه و ؟؟؟؟؟ هست البته نمونه های بسیاری در قرآن در رابطه با رد عدالت همه ی صحابی است.)
قاعده ای در سوره های مکی و مدنی:
در جلسه گذشته به تفوت میان بیماردلان و منافقان اشاره کردیم. در مورد بیماردلان، هر چند سخن بسیار است، ولی فعلاً به همین اندازه بسنده می کنیم و سراغ معنای نفاق و منافق می رویم تا قدری هم با این خطر خزنده که در همه ی ادوار تاریخی، اسلام حقیقی را تهدید می کرده و می کند آشنا شویم. ولی قبل از آن خوب است که به یک قاعده ی کلّی در مورد سوره های مکّی و مدنی توجّه کنیم.
می توان به عنوان یک قاعده ی کلّی به این مطلب اشاره کرد که در آیاتی که در مکّه مکرّمه بر پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) نازل شده است از «بیماردلان» نام برده شده و به پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) نسبت به حضور و نفوذ آنان هشدار داده شده است و در سوره هایی که در مدینه ی منوّره بر پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) نازل شده است از «منافقین» نام برده می شود. البته در این مورد یک استثناء هم وجود دارد؛ زیرا در سوره ی عنکبوت که آخرین سوره ای است که در مکّه مکرّمه بر پیامبر نازل شده از منافقین سخن به میان آمده است. شاید راز این مطلب در این باشد که پیش بینی فراگیر شدن اسلام در همان روزهای تنهایی اسلام در مکّه کار دشواری نبود و بیماردلان یا همان فرصت طلبان را به طمع انداخته بود ولی در مدینه چون اسلام قدرتی پیدا کرده بود، از طرفی مسلمین جنگ های بسیاری در پیش داشتند، این فرصت طلبان به سوراخ ها خزیدند امّا هنوز یک خطر مسلمانان را تهدید می کرد و آن چیزی جز پدیده ی نفاق و منافقین نبود.
(نفق، سکاف- سکاف شدن- به معنای تونل هم هست- چیزی کم شد- چیزی از بین رفت
نفاق، منافق شدن- دورو، چند چهره)
معنای منافق:
تفاوت های روشنی بین بیماردلان و منافقان وجود دارد که با اندک تأمّلی در آیات قرآن می توان به آن ها پی برد.
برای این که مطلب خوب روشن شود، ابتدا به معنای لغوی واژه ی منافق می پردازیم؛ اهل سنّت در کتبی که در معانی کلمات نوشته اند منافق را این گونه تعریف و معنا می کنند.
(نشانه های منافق نظر شخصی: بر اساس آیات 8- 14 سوره بقره و آیه 540 و 127 سوره توبه و آیه 30 سوره محمد منافقین افرادی هستند دورو، منافق، دروغگو، مفسد، نادان، حیله گر، ریاکار، متضاد در سخن گفتن و انسان هایی ناراحت از نزول آیات الهی که مبادا انفاق آن ها آشکار شود می باشند.)
«هو الّذی یستر کفره و یظهر إیمانه».
منافق کسی است که کفر خود را پنهان و ایمان خود را آشکار می نماید. منافق کسی است که در دل و واقعاً کافر است و ایمان ندارد ولی تظاهر به دینداری می نماید و خود را فردی مسلمان و پایبند به اعتقادات جلوه می دهد. این تعریف و ویژگی به هیچ وجه با وضعیّت مسلمانانی که در صدر اسلام در مکّه ی مکرّمه شرایط و موقعیتی نداشتند که گروهی بخواهند تظاهر به اسلام و دینداری نمایند. مسلمانان در مکّه در شرایط بسیار سختی بودند و از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در پایین ترین سطح ممکن بودند و با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کردند؛ بنابراین قدرتی نداشتند که کسی بخواهد از ترس جان و مال خود تظاهر به اسلام کند و راه نفاق در پیش بگیرد؛ لذا مکّه دوران ظهور نفاق نبود بلکه پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) پس از هجرت به مدینه به این گروه برخورد کردند.
انگیزه های نفاق در قرآن:
برای اثبات این ادّعا که منافقین پس از هجرت پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) به مدینه شکل گرفتند و غیر از بیمار دلانی می باشند که از بدو ظهور اسلام همراه پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) بودند، باید با تأمل در آیات قرآن، انگیزه های منافقین را بیان کنیم که چرا و به چه علّت گروهی به ظاهر خود را مسلمان نشان می دادند.
1- گروهی برای دست یابی و بهره مند شدن از مطامع و منافع مادّی و دنیوی اظهار دینداری می کردند. در رابطه با این گروه از منافقین خداوند متعال می فرماید:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَهَ عَلَی حَرْف فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرُ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهُ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِه خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْاخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ»
از میان مردم کسی است که خدا را تنها با زبان می پرستد، همین که خیری به او برسد، حالت اطمینان پیدا می کند، امّا اگر مصیبتی برای امتحان به او برسد دگدگون می شود (و به کفر رو می آورد)، به این ترتیب هم دنیا را از دست داده است و هم آخرت را، و این همان خسران و زیان آشکار است.
از این آیه روشن می شود که گروهی از منافقین برای منافع و حطام دنیوی اظهار دینداری می کنند. نا گفته روشن است که مسلمانان در مکّه در شرایط و موقعیّتی نبودند که برخی بخواهند به ظاهر خود را مسلمان وانمود نمایند.
(در این آیه سخن از گروهی ضعیف الایمان است. گویی آن ها دین و ایمان را وسیله ای برای نیل به مادیات تلقی می کنند که اگر این هدف تأمین شد، دین را حق می دانند؛ وگرنه، بی اساس. جمعی از مفسران در شأن نزول این آیه چنین نقل کرده اند: گاهی گروهی از بادیه نشینان خدمت پیامبر (ص) می آمدند، اگر حال جسمانی آن ها خوب بود، اسب آن ها کره ی خوبی آورده، زن آن ها پسر زاییده و اموال و چهارپایانش فزونی یافته بود خشنود می شدند و به اسلام و پیامبر (ص) عقیده پیدا می کردند؛ اما اگر بیمار بودند، همسرشان دختر آورده و اموالشان رو به نقصان گذاشته بود، وسوسه های شیطانی قلبشان را فرا می گرفت و به آن ها می گفت که تمام این بدبختی ها به خاطر این آیینی است که پذیرفته اید و آن ها نیز روی گردان می شدند. این گونه افراد، دین را تنها از دریچه منافع مادی خود می نگریستند و معیار و محک حقانیت آن را روی آوردن دنیا می پنداشتند. این گروه که در عصر و زمان ما نیز شمارشان کم نیست و در هر جامعه ای نیز وجود دارند، ایمانی آلوده به شرک و بت پرستی دارند؛ منتها بت آن ها همسر، فرزند، مال و ثروت آن ها است. بدیهی است چنین ایمان و اعتقادی، سست تر از تار عنکبوت است (منبع تفسیر نمونه جلد 14 ص 22))
2- گروهی دیگر برای به دست آوردن صدقه و زکات، خود را مسلمان جلوه می دادند، در این رابطه خداوند سبحان می فرماید:
«وَ مِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِن أُعْطُوا مِنْهَا رَضُواْ وَ إِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ».
و در میان آن ها کسانی هستند که در (تقسیم) غنائم به تو خرده می گیرند، اگر از آن (غنائم سهمی) به آن ها داده شود راضی می شوند، و اگر داده نشود خشم می گیرند.
(نظر شخصی: از این آیه معلوم می شود عده ای از صحابی در تقسیم غنائم اگر سهمی به آن ها داده نشود، (از رسول) خشم می گیرند و ناراحت می شوند و بنابر احادیث این ناراحتی منجر به ناخشنودی از خداوند است و در نتیجه بنابر آیه 100 سوره توبه که آیه مورد بحث است از مصداق (و رضوا عنه) خارج شده و از عدالت ساقط می شوند که هدف این بحث است.)
3- گروه دیگر از منافقین کسانی هستند که می گویند اگر خداوند به ما رزق و روزی دهد در ایمان خود پایبند خواهیم ماند و بینوایان را دستگیری خواهیم نمود، در رابطه با این گروه از منافقین خداوند متعال می فرماید:
« وَ مِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ* فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَحِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ* فَأَعْقَبَهُمْ نفَاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ».
بعضی از آن ها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان خواهیم بود» * امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آن ها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند * این عمل، نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این به خاطر آن است که از پیمان الهی تخلّف جستند، و به خاطر آن است که دروغ می گفتند.
(در روایت نقل شده که این آیات درباره ی شخصی بنام ثعلبه بن حاطب نازل شده است او شخصی فقیر بود که نزد پیامبر آمد و از ایشان درخواست کرد برای ثروتمند شدن او دعا فرمایند پیامبر ابتدا او را به همان زندگی ساده و الگو گرفتن از خود- که زندگیش از همه ساده تر بود- دعوت کرد؛ اما ثعلبه همچنان اصرار داشت و سوگند خورد اگر خداوند به او ثروتی عنایت کند تمام حقوق واجب آن را می پردازد پیامبر (ص) برای او دعا کرد و او پس از چندی صاحب ثروت و گوسفندان بسیاری شد به حدی که دیگر نمی توانست در مدینه گوسفند داری کند و به همین جهت در منطقه ای خارج از مدینه ساکن شده این کار، او را از شرکت در نمازهای جمعه و جماعت نیز بازداشت، هنگامیکه مأمور گرفتن زکات نزد او رفت، او از دادن زکات مالش نیز خود داری کرد و از روی مسخره و توهین گفت زکات نیز چیزی مانند جزیه است که از اهل کتاب گرفته می شود. وقتی که این خبر به گوش پیامبر رسید، حضرت فرمود: ای وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه! و در این هنگام، این آیات نازل شد. (تفسیر المیزان جلد 9 ص 364)
نظر شخصی: مشخصاً از تفسیر این آیه می توان فهمید که نظریه ی اینکه همه صحابی عادل و پاک بودن کاملاً رد می شود)
4- گروه دیگر از منافقین کسانی بودند که از ترس اینکه مبادا موقعیّت و پایگاه اجتماعی شان متزلزل شود و آن را از دست دهند به ظاهر اسلام آوردند، آنان متکی به پشتوانه ههای خانوادگی و قومیّتی بودند و برای حفظ آن ها مجبور بودند همرنگ مسلمانان شوند.
5- برخی دیگر از منافقین کسانی بودند که می خواستند پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) آنان را از جهاد معاف بدارد، در حالی که مؤمنان واقعی حاضر به جان فشانی بودند حتّی برخی از آنان که به سنّ بلوغ نرسیده بودند نزد پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) التماس می کردند که به آنان اذن جهاد داده شود، در قرآن مجید در رابطه با این گروه آمده است:
«وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَ لَا تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهُ بِالْکَافِرِینَ».
بعضی از آن ها می گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم) و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آن ها هم اکنون در گناه سقوط کرده اند، و جهنّم کافران را احاطه کرده است.
(گروهی از مفسران نقل کرده اند: هنگامی که پیامبر (ص) مسلمانان را آماده جنگ تبوک می ساخت و دعوت به حرکت می کرد یکی از رؤسای طایفه (بنی سلمه) به نام (جدبن قیس) که در صف منافقان و از سرکردگان آن ها بود خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اگر اجازه دهی، من در این میدان جنگ حاضر نشوم؛ زیرا علاقه ی شدیدی به زنان دارم؛ به ویژه اگر چشمم به دختران رومی بیفتد، ممکن است دل از دست بدهم و مفتون آن ها شوم و دست از کار بکشم. پیامبر (ص) به او اجازه داد. در این موقع این آیه نازل شد و عمل آن شخص را محکوم کرد. پیامبر رو به گروهی از بنی سلمه کرد و فرمود: «بزرگ شما کیست؟» گفتند: جدبن قیس؛ ولی او مرد بخیل و ترسویی است. فرمود: «چه دردی بدتر از درد بخل؟!» سپس فرمود: « بزرگ شما آن جوان سفیدرو «بشربن براء» است». از این آیه استفاده می شود که یکی از راه های شناخت گروه منافقان در هر جامعه ای، دقت در طرز استدلال آنان و عذرهایی است که برای ترک انجام وظایفشان می آورند. چگونگی این عذرها بر خوبی باطن آن ها روشن می کند، آن ها غالباً بر یک سلسله موضوعات ناچیز و گاهی خنده آور دست می آویزند تا موضوعات مهم و کلی را نادیده بگیرند و برای اغفال مؤمنان از الفبای فکری آن ها استفاده می کنند و پای مسائل شرعی و دستور خدا و پیغمبر را به میان می کشند؛ در حالی که در میان گناه غوطه ورند و شمشیر به دست گرفته بر پیامبر (ص) و آیین او می تازند.)
6- گروهی دیگر از منافقان برای گریز از جنگ و جهاد به هر مکانی پناه می بردند، امّا مسلمانان واقعی با اشتیاق و افتخار در جهاد شرکت می کردند. در این رابطه خداوند سبحان می فرماید:
«لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوَا إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ».
اگر پناهگاه یا غارها یا راهی در زیر زمین بیابند، [منافقان] به سوی آن حرکت می کنند و با سرعت و شتاب فرار می کنند.
7- بزرگان اوس و خزرج می خواستند عبدالله بن ابی سلول را در مدینه به سلطنت برسانند، امّا حضور پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) دستور ویرانی آن را داد، در این رابطه خداوند سبحان می فرماید:
«وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِرَاراً وَ کُفرواً وَ تَفرِیقاً بَینَ المُؤمِنِینَ وَ إِرصَادا لِّمَن حَارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبلُ وَلَیَحلِفَنَّ إِن أَرَدنَا إِلَّا الحُسنَی وَ اللهُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکَاذِبُونَ».
(گروهی دیگر از آن ها) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان رساندن (به مسلمانان) و (تقویت) کفر، و تفرقه افکنی میان مؤمنان، و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) مبارزه کرده بود، آن ها سوگند یاد می کنند که: «جز نیکی و خدمت نظری نداشتیم» امّا خداوند گواهی می دهد که آن ها دروغگو هستند.
مسلمانانی که در مکّه بودند در شرایط و موقعیّتی نبودند که گروهی بخواهند در میان آنان اختلاف و تفرقه ایجاد نمایند بنابراین به دستور خداوند متعال پایگاه آنان تخریب گردید.
(نقل شده است که گروهی از طایفه «بنی عمروبن عوف» در سرزمین قبا- در نزدیکی مدینه- مسجدی را ساختند و از پیامبر (ص) تقاضا کردند که در آن نماز گذارد و با حضور خود آن مسجد را متبرک کند. پیامبر نیز به آنجا تشریف برد و در آن نماز گذارد. پس از این ماجرا، گروهی از طایفه «بنی غنم بن عوف»- که از منافقان بودند- به بنا کنندگان مسجد قبا حسد ورزیدند و به خود گفتن که در مقابل مسجد قبا مسجدی می سازیم و در آن نماز می گذاریم و در جماعت محمد (ص) حاضر نمی شویم. علاوه بر این، منافقین با این کار می خواستند پایگاهی برای ابو عامر راهب فراهم کنند. او قبل از جاهلیت، خود را راهب مسیحی معرفی کرده بود و هنگامی که پیامبر به مدینه آمد، به او حسد ورزید و علیه پیامبر گروه هایی را تشکیل داده سپس به مکه فرار کرد و پس از فتح مکه به طائف گریخت و پس از اسلام آوردن اهل طائف، به شام متواری شد. سپس به سمت روم حرکت کرد تا علیه پیامبر از قیصر روم تقاضا کمک کند. در این زمان، به منافقان مدینه پیغام داد که خود را برای جنگ با پیامبر آماده کنند و مسجدی بنا کنند و منتظر او و سپاه روم باشند، البته مرگ به او امان نداد و قبل از رسیدن به پادشاه روم مرد. به هر حال، منافقان این مسجد را بنا کردند و از پیامبر خواستند که در آن نماز گذارد. پیامبر به آن ها وعده داد که پس از بازگشت از تبوک در آن نماز خواهد گزارد؛ امّا پس از بازگشت، خداوند با این آیات، پیامبر را از فتنه ی منافقان باخبر کرد و به مسلمانان دستور داد که آن مسجد را خراب کنند و بسوزانند و آن را محل زباله قرار دهند (تفسیر المیزان جلد 9 ص 404))
شرایط مسلمانان در مکّه:
بر اساس آیات قرآن مجید، منافقان برای دسترسی به مال و منال دنیوی تظاهر به دینداری می کردند، آنان دنیا را از زاویه ی ثروت و تمتّعات مادی نگاه می کردند.
سؤالی که در اینجا مطرح است این است که آیا شرایط اسلام و مسلمانان در صدر اسلام و آن سیزده سالی که رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) در مکّه تشریف داشتند به گونه ای بود که چنین انگیزه ای در برخی از افراد ایجاد شود؟ با مطالعه ی اندکی در تاریخ صدر اسلام، می توان بدون هیچ تردیدی به پرسش فوق پاسخ منفی داد. مسلمانان در ابتدای ظهور اسلام در نهایت فقر به سر می بردند و اسلام آوردن خود را پنهان می کردند. آنان حتّی مدّتی را در شعب ابوطالب در محاصره مالی و اقتصادی بودند و آن چنان زندگی برای مسلمانان سخت بود که گاهی با نصف خرما روز را سپری می کردند.
سعد وقّاص می گوید: «روزی در شعب ابوطالب آن چنان گرسنه و درمانده شده بودم که پوست شتر مرده ای را برداشتم و آن را سوزاندم و پودر کردم و با آب آن را خمیر کردم و همانند نان آن را پختم و سه روز گرسنگی خود را با خوردن آن بر طرف نمودم».
هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که برخی در آن شرایط سخت به ظاهر خود را مسلمان معرّفی کنند بلکه اگر کسی اسلام می آورد آن را آشکار نمی کرد. حاکمان مکّه در آن زمان افرادی را که اسلام می آوردند، چون بلال، یاسر، سمیّه و … در زیر آفتاب و بر روی سنگ های داغ و تفتیده شکنجه می کردند.
با این توصیفات، بدون هیچ تردید و درنگی می توان گفت که تمام آیات مربوط به منافقین پس از هجرت پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) به مدینه نازل شده است و زمان و مکان ایجاد و رشد آنان پس از هجرت و در شهر مدینه بوده است.
مسلمانان در مکّه دارای شرایط و موقعیّت اجتماعی و اقتصادی بالایی نبودند که برخی از ترس و بیم از دست دادن آن ها تظاهر به مسلمانی نماید.
پس از هجرت به مدینه، اندک اندک وضع مسلمانان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی بهبود یافت و عظمت و جبروت حکومت اسلامی، رفته رفته نمایان گردید به همین دلیل است که گروهی در مدینه به خاطر بهره مند شدن از این منافع به ظاهر اسلام آوردند.
کسانی که واقعاً در مکّه مسلمان شدند در بدترین شرایط اجتماعی بودند، آنان نه تنها در انتظار دست یابی و بهره مندی از منافع مادی و دنیوی نبودند بلکه می دانستند به زودی توسط اطرافیان و یا اربابان خود شکنجه خواهند شد.
عهدنامه ی سران قریش به مسلمانان:
برای اینکه کمی بیشتر به شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی مسلمانان در سال های آغازین ظهور اسلام آگاه گردیم به مفادّی از عهدنامه ای که مشرکین و سران قریش نوشتند اشاره ای می نماییم. آنان پیمان نامه ای را برای در تنگا قرار دادن مسلمانان نوشتند و آن را در خانه ی کعبه آویختند و هم پیمان شدند که تا آخرین لحظه ی حیات خود به آن پایبند باشند. برخی از مواد آن بدین قرار است:
1- هر نوع خرید و فروش، داد و ستد و معامله با [حضرت] محمد (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) و اصحاب و یارانش ممنوع است.
2- هر نوع ارتباط و معشرت با مسلمانان ممنوع است.
3- هر نوع پیوند زناشویی و خانوادگی با مسلمانان ممنوع است.
4- از مخالفین مسلمانان به هر صورتی باید حمایت شود.
تا بدین جا این نکته روشن گشت که تمام آیاتی که در مورد منافقین و نفاق در قرآن مجید ذکر شده است در مدینه بر پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) نازل شده است. امّا همچنان که بیان کردیم فقط در سوره ی عنکبوت که سوره ای مکّی است از منافقین نام برده شده است و این بدین دلیل است که سوره ی عنکبوت در آخرین روزهای اقامت پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) در مکّه نازل شده است. در آن ایّام پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) در مکّه با اهل مدینه بیعت کردند و آنان به شهر خود بازگشتند تا مقدّمات حضور پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) را در مدینه آماده و فراهم نمایند و برخی از فرصت طلبان (منافقان) دریافتند که پس از هجرت مسلمانان به مدینه آینده ی روشنی در انتظار آنان خواهد بود.
(اضافه بر عهدنامه سران قریش؛ سران قریش، از نفوذ پیشرفت حیرت انگیز آئین یکتاپرستی، سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راه حلی بودند اسلام آوردن امثال «حمزه» و تمایل جوانان روشن دل «قریش» و آزادی عملی که در کشور «حبشه» نصیب مسلمانان شده بود، بر حیرت و سرگردانی حکومت وقت افزوده بود، و از این که از نقشه های خود بهره ای نمی بردند سخت متأثر بودند. از این جهت، به فکر نقشه ی دیگری افتاده و خواستند، به وسیله ی «محاصره ی اقتصادی» که نتیجه ی آن بریدن رگ های حیاتی مسلمانان بود، از نفوذ و پخش اسلام بکاهند؛ و پایه گذار و هواداران آئین خداپرستی را در میان این حصار خفه سازند. بنابراین سران قریش عهدنامه ای، بر خط «منصوربن عکرمه» و امضای هیئت عالی قریش نوشتند، و در داخل کعبه آویزان کردند و سوگند یاد نمودند که ملت قریش، تا دم مرگ طبق مواد زیر رفتار کنند.)
تعبیرات قرآن در مورد بیماردلان:
حال که با معنای نفاق و منافق، انگیزه های آن و خواستگاه پیرایش منافقان آشنا شدیم به بحث خود باز می گردیم و در رابطه ی با بیماردلان و خواستگاه و انگیزه های آنان مطالبی را بیان نماییم. قرآن مجید در رابطه ی با بیماردلان تعبیرات عجیب و قابل تأمّلی بیان نموده است.
تعبیرات به کار برده شده در رابطه با آنان بدین قرار می باشد.
1- «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ».
بیماردلان.
(مراد از قلب در قرآن، حقیقت وجود انسان یعنی جان و روح اوست (تفسیر المیزان جلد2 ص 228))
2- «الَّذِینَ یُؤذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ».
آن ها که خدا و پیامبرش (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) را آزار می دهند.
3- «الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ».
کسانی که با خدا و رسولش (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) دشمنی می کنند.
هریک از این تعابیر معانی و مفاهیم گسترده ای دارد که برخی از انان اشاره به ابزار بیماردلان برای رسیدن به اهدافشان نیز دارد.
ویژگی های بیماردلان در قرآن:
با تأمّل در آیاتی که در رابطه با بیماردلان در قرآن مجید ذکر شده است می توان به برخی از ویژگی های آنان اشاره نمود.
1- آنان دارای قدرت درک بالایی بودند؛ به عبارت دیگر ضریب هوشی آنان بالاتر از حدّ متوسّط جامعه بود و دارای هوش و ذکاوت خاصّی بودند آنان با تیزهوشیی که داشتند پیشرفت و عظمت داعیه ی دار توحید یعنی رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) را پیش بینی می کردند. علاوه بر ذکاوت و قدرت پیش بینی، با خواندن کتاب های آسمانی چون تورات و انجیل و حضور یهودیان در جزیره العرب به باور ذهنی خود یقین پیدا کردند که در آینده ای نه چندان دور مسلمانان، جزیره العرب را در اختیار خواهند گرفت. یهودیان نیز بر همین باور بودند به همین دلیل از زادگاه خود به جزیره العرب هجرت کردند و در اطراف مدینه سکنی گزیدند. علاوه بر موارد فوق، کاهنان و ستاره شناسان که در آن زمان از منزلت والایی برخوردار بودند و گفته هایشان مورد قبول همگان بود موفقیّت و پیشرفت فردی از قریش را پیش بینی کرده بودند. این افراد چون می خواستند به قدرت و ثروت دست یابند و سودای حکومت و سلطنت بر عرب را در سر داشتند برای رسیدن به خواسته های مادّی و دنیوی خود راهی به جز مسلمان شدن نداشتند. رفتار آنان در مدینه و عملکردشان هنگام بیماری رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) و ارتحال ایشان و چگونگی تسخیر، هدایت و جهت دهی افکار عمومی جامعه، به روشنی نیّت های آنان را از مسلمان شدن، آشکار می نماید.
2- بیماردلان، روحیه ی علوطلبی، مقام خواهی و برتری جویی داشتند؛ آنان دارای ویژگی های خاصّ روحی و نفسانی بودند به گونه ای که به جایگاه و پایگاه خود قانع نبودند و همیشه می خواستند محدوده ی حکومت و ریاست خود را گسترش و ثروت خود را افزایش دهند.
(نظر شخصی: این مطلب از آیات 11 الی 13 سوره بقره که در مضمون می فرماید منافقان خود را انسان هایی مصلح می پندارند و کسانی را که ایمان آورده اند انسان هایی نادان تلقی می کنند که قرآن در این مورد تذکر داده است و به شدت تأکید کرده است که این ها خود مفسد و نادان هستند از مطلب بیان شده بر می آید که منافقان خود را بالاتر از دیگران و جدا از عوام می پندارند که این حکایت از روحیه برتری طلبی و مقام پرستی آن ها می کند.)
3- آنان از طوایف مشهور مکّه یا از قریش بودند؛ قریش در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی و مکنت مالی بالایی بود، به عبارت دیگر بیماردلان به مراکز قدرت و ثروت مرتبط و وابسته بودند و انسان های پستی نبودند که فاقد پایگاه اجتماعی و مردمی باشند و به همین دلیل تحمّل اینکه روزی بخواهند جایگاه خود را از دست بدهند را نداشتند لذا با هر ترفندی که در آستین داشتند از جایگاه خود مراقبت می کردند که از آن جمله تظاهر به اسلام بود.
4- این گروه فوق العاده تظاهر به دینداری می کردند و نقش خود را خوب بازی می کردند و نزد همگان اینگونه وا نمود کرده بودند که مؤمنین واقعی و راستین هستند و حامی و پشتیبان رسول الله (صل الله علیه واله و سلم) می باشند، اگر در موردی آنان با پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) مخالفت می کردند، مردم آن را حمل بر دشمنی و عداوت نمی کردند و گاهی اوقات نیز می گفتند که حق به جانب آنان است و رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) اشتباه می کند!! خلاصه اینکه خود را در میان مردم محبوب القلوب کرده بودند.
(آیه 142 سوره ی نساء و آیه 54 سوره ی توبه: اشاره کرده به فریبکاری و ریا منافقان در عبادت.)
عملکرد بیماردلان در جهاد:
بیماردلان به خاطر طمع و دستیابی به قدرت و ثروت ایمان آورده بودند و نمی خواستند ناکام از دنیا بروند؛ به همین دلیل به بهانه های مختلف از حضور در جنگ فرار می کردند، امّا انسان هایی که با اخلاص ایمان آورده بودند برای درک معنویّت و رفتن به بهشت حاضر بودند جان خود را فدا نمایند. خداوند متعال با بیانی بسیار زیبا اوضاع و احوال بیماردلان را هنگامی که دستور جنگ صادر می شد را بیان نموده است.
«وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَولَا نُزِّلَت سُورَهُ فَإِذَا أُنزِلَت سُورَهُ مُّحکَمَهُ وَ ذُکِرَ فِیهَا القِتَالُ رَأَیتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ یَنظُرُونَ إِلَیکَ نَظَرَ المَغشِیِ عَلَیهِ مِنَ المَوتِ فَأَولَی لَهُم».
کسانی که ایمان آورده اند می گویند: «چرا سوره ای نازل نمی شود (که در آن فرمان جهاد باشد)؟!» امّا هنگامی که سوره ی واضح و روشنی نازل می گردد که در آن سخنی از جنگ است، منافقان بیماردل را می بینی که همچون کسی که در آستانه ی مرگ قرار گرفته به تو نگاه می کنند، پس مرگ و نابودی برای آنان سزاوارتر است!
بیماردلان هنگام جهاد بر سر دوراهی قرار می گرفتند؛ از یک طرف اگر به جنگ نمی رفتند هویّتشان بر همگان آشکار می گشت و از سوی دیگر اگر به جهاد می رفتند، احتمال کشته شدن وجود داشت و در آن صورت ناکام می شدند و نمی توانستند به امیال و خواسته های نفسانی خود دست یابند، لذا یا به بهانه های مختلف از شرکت در جنگ سرباز می زدند و یا اینکه اگر در جنگ شرکت می کردند در حاشیه می ایستادند.
این آیه، موضع گیری مؤمنان و منافقان در برابر فرمان جهاد را روشن می کند. نخست می فرمایند: «کسانی که ایمان آوردند، می گویند: چرا سوره ای نازل نمی شود.»؛ سوره ای که در آن فرمان جهاد باشد و تکلیف ما را در برابر دشمنان سنگ دل و خون خوار و بی منطق روشن کند؛ سوره ای که آیاتش نور هدایت برقلب ما بپاشد و روح و جان ما را با فروغش روشن کند. منافقان اما با شنیدن نام جنگ چنان وحشت و اضطرابی سر تا پای وجود آن ها را فرا می گیرد که نزدیک می شود قالب تهی کنند! فکرشان از کار می افتد، سیاهی چشمشان باز می ایستد و همچون کسانی که نزدیک است جانشان گرفته شود، نگاهی بی حرکت و خیره بی آنکه پلکهای دیدگانشان بر هم خورد، دارند و این گویاترین تعبیر برای حال منافقان بزدل و ترسو است. راستی چرا برخورد مؤمنان و منافقان چنین نباشد؛ در حالی که گروه یکم به خاطر ایمان محکمشان، هم به لطف و عنایت و یاری پروردگار امیدوارند و هم از شهادت در راه او پروایی ندارند و میدان جهاد برای آن ها میدان اظهار عشق به محبوب، میدان شرف و فضیلت، میدان شکوفایی استعدادها و میدان پایداری و مقاومت و پیروزی است و در چنین میدانی ترس معنا ندارد و اما برای منافقان، میدان نبرد، میدان مرگ و نابودی و بدبختی است؛ میدان شکست و جدایی از لذات دنیا و میدان تاریک و ظلمانی با آینده ای وحشتناک و مبهم است. (تفسیر نمونه جلد 21 ص 461)
(منافقان و بیماردلان در قرآن: در برخی از آیات قرآن کریم نام بیماردلان مستقل ذکر شده است و در موارد دیگری در کنار منافقین و قسیم آنان ذکر شده است و با واو عاطفه، تعدّد می باشد مگر قرینه ای در کلام آید و نشان دهد که حرفِ واو برای عطف بیان می باشد.
«إِذ یَقُوُل المُنَافِقُوَن وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ غَرَِ هَؤُلاء دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَإِنَّ اللهَ عَزِیزُ حَکّیمُ».
و هنگامی را که منافقان، و آن ها که در دلهایشان بیماری است می گفتند: «این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته است» آن ها نمی دانستند که هر کس بر خدا توکّل کند پیروز می گردد خداوند قدرتمند و حکیم است.
منافقین و بیماردلان مسلمانان را مسخره می کردند و می گفتند: مسلمانان فریب دین خود را خورده اند.
در این آیه که منظور از منافقان و آنان که در قلبشان مرض است، چه کسانی هستند، در میان مفسران گفت و گو است. این گروه، یا منافقانی هستند که در مدینه به صفوف مسلمانان پیوسته بودند و اظهار اسلام و ایمان می کردند؛ اما در باطن با آن ها نبودند؛ یا آن هایی که در مکه به ظاهر ایمان آورده بودند؛ ولی از هجرت سرباز زدند و در میدان بدر به صفوف مشرکان پیوستند و به هنگامی که کمی نفرات مسلمانان را در برابر لشکر کفر دیدند، در تعجب فرو رفته، گفتند: این جمعیت مسلمانان، فریب دین و آیین خود را خوردند و به این میدان گام گذارده اند. در هر حال، خداوند از نیت باطنی آن ها خبر می دهد و اشتباه آنان و هم فکرانشان را روشن می کند. (تفسیر نمونه جلد 7 ص 194))
در آیه ای دیگر خداوند متعال بسیار روشن در رابطه با بیماردلان سخن می گوید و به مسلمانان هشدار می دهد که شما همانند گروهی از مهاجرین نباشید که برای طلب ریاست خانه و کاشانه ی خود را در مکّه رها کردند.
«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِم بَطَراً وَرِئَاء النَّاسِ وَ یَصُدَّونَ عَن سَبِیلِ اللهِ وَ اللهُ بِمَا یَعمَلُونَ مُحِیطُ».
و مانند کسانی نباشید که از روی هواپرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم از سرزمین خود بیرون آمدند و مردم را از راه خدا باز می داشتند و خداوند به آن چه عمل می کنند احاطه و آگاهی دارد.
در جنگ خندق پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) به مسلمانان وعده ی پیروزی داد امّا همین که زمان جنگ به درازا کشیده شد منافقان و بیماردلان از این موقعیّت استفاده کردند و سعی کردند که مسلمانان را نسبت به صدق گفتار رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) به شک و شبهه بیندازند، در این زمینه خداوند متعال می فرماید:
وَإِذ یَقُولُ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ مَّا وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ الَّا غُرُوراً».
و نیز به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) جز وعده های دروغین به ما نداده اند.
(آیه اشاره دارد به جنگ خندق؛ در تاریخ نقل شده پیامبر (ص) در اثنای حفر خندق در حالیکه مسلمانان مورد هجوم کافران قرار داشتند و ترس از بین رفتن اسلام وجود داشت از فتح سرزمین های ایران، روم، یمن به دست مسلمانان خبر داد. در آن حال، منافقان، پیامبر (ص) را به فریبکاری نسبت دادند چنانچه در آیه 12 می خوانیم و نمونه جلد 17 ص 225 و 216))
خداوند متعال در آیه ای به طور جدّی آنان را تهدید می کند و می فرماید: اگر دست از کارهای زشت خود برندارید شما را رسوا و پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) را بر شما مسلّط می نمایم.
«لَئِن لَّم یَنتَهِ المُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضُ وَالمُرجِفُونَ فِی المَدِینَهِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهُم ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً».
اگر منافقان و بیماردلان و آن ها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند تو را بر ضد آن ها می شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند.
(از لحن آیه استفاده می شود که 3 گروه در مدینه به خرابکاری مشغول بودند. نخست: منافقان که برای براندازی اسلام می کوشیدند. دوم: اراذل و اوباش که از آن ها به بیماردلان تعبیر شده است. سوم: گروه شایع پراکنان که به ویژه هنگامیکه پیامبر (ص) و ارتش اسلام به غزوات رفتند، به تضعیف روحیه بازماندگان می پرداختند و خبرهای دروغین از شکست پیامبر و مؤمنان می دادند. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که این برنامه های تخریبی 3 گانه همگی کار منافقان بود و جداسازی آن ها از یکدیگر، جداسازی اوصاف است و نه اشخاص. به هر حال، قرآن می گوید اگر این ها به اعمال ننگین خود ادامه دهند دستور حمله ی عمومی را صادر خواهیم کرد و با یک حرکت مردمی مؤمنان همه را از مدینه ریشه کن می کنیم تا دیگر نتوانند در شهر بمانند که در این صورت از حمایت حکومت اسلامی خارج شده، از دست مسلمانان جان بر کف در امان نخواهند بود و هر جا یافته شوند، به قتل خواهند رسید (نمونه جلد 17 ص 415).)
نتیجه ی سخن:
با توجّه به آیاتی که بیان نمودیم زادگاه و خواستگاه بیماردلان و منافقان روشن گشت. بیماردلان به خاطر زیرکی و ذکاوتی که داشتند از آغاز ظهور اسلام و از مکّه همراه پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) و مسلمانان بودند؛ زیرا می خواستند در آینده ای نزدیک به حکومت برسند و به قدرت و ثروت افزونتری دست یابند. امّا ظهور و بروز منافقان در مدینه بود؛ زیرا نمی خواستند با مخالفت آشکار با مسلمانان موقعیّت اقتصادی و اجتماعی خود را متزلزل کنند و از دست بدهند.
طرح یک سؤال:
پرسش ما از اهل سنّت و عامّه این است که در رابطه با دو گروه منافقان و بیماردلان چه نظری دارند؟ وجود این دو گروه را نمی توان انکار کرد و از طرف دیگر آنان همراه رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) و در میان مسلمانان زندگی می کردند؛ به عبارت دیگر طبق مبنای اهل سنّت از صحابه به شمار می روند و از سوی دیگر مورد عتاب خداوند قهّار قرار گرفته اند و به تعبیر قرآن مجید به آنان وعده ی عقاب و جهنّم داده شده است، آنان افرادی هستند که هنگام جنگ از ترس بی هوش می شدند و خداوند متعال مرگ را برای آنان از زندگی شایسته و سزاوارتر می داند.
آیا می توان در مورد همه ی صحابه یک حکم جاری نمود و همه ی آنان را عادل دانست؟!
پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) و هراس از منافقان:
امیر المؤمنین (علیه السلام) در نامه ی مفصّلی به محمّد ابن ابی بکر، هنگامی که وی را به عنوان حاکم مصر معرفی می نماید از قول رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) در رابطه با منافقان می نویسند:
«ولقد قال لی رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم): إنی لا أخاف علی اُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً. أمّا المؤمن فیمنعه الله بإیمانه و أمّا المشرک فیقمعه الله بشرکه، ولکنّی أخاف علیکم کلّ منافق الجنان عالم اللّسان، یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون».
روزی رسول الله (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) به من فرمودند: من بر امّتم نه از مؤمن هراس دارم و نه از مشرک، زیرا مؤمن را پروردگار، به دلیل ایمانش از فتنه و فساد دور می دارد و مشرک را هم به سبب عناد و عصیانش ذلیل و خوار می گرداند. امّا من بر شما بیم دارم از کسی که در دل منافق و در زبان عالم باشد چنین کسی برای شما سخنان پسندیده می گوید؛ امّا در نهان کاری می کند که شما روی گردان از آن هستید.
هراس پیامبر (صَلِّی اللهُ عَلَیْه وَاله وَسَلَّم) از منافقان و دو رویان است؛ کسانی که زبان دان اند و با الفاظ خوب بازی می کنند و قدرت فریبکاری مردم را دارند آنان سخنان مورد قبول و پذیرش ما را بیان می کنند، امّا اعمال و افعالشان زشت و ناپسند است و به تعبیر حافظ «چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کنند».
با توجّه به آیات قرآن مجید، چنین وضعیّتی را در میان صحابه یافتیم که نمی توان با قاطعیّت حکم به عدالت همه داد. انشاء الله در جلسات آینده هنگامی که به روایات و حوادث تاریخی اشاره می نماییم، وضعیّت صحابه روشنتر خواهد گشت. نا گفته نماند برای شناسایی صحابه به روایات و کتب تاریخی مورد قبول و اعتماد اهل سنّت استناد خواهیم نمود.
(نظر شخصی: پیامبر از منافقین خبر داده است و خبر داشته که منافقین وجود دارند و مخصوصاً آن ها را مشخص کردند که انسان هایی دوروینه از این سخن و آیات قرآن نتیجه می گیریم که عده ای از اصحاب منافق و بیماردل بودند.)