ارتباط پیشوایی دینی و رهبری سیاسی
در خصوص غایات دین و گسترهی حضور آن در عرصهی جامعه دو تلقی متفاوت ارائه شده است. بر اساس برداشتی از دین، برخی بر این باور شدند كه هدف پیامبران از دین چیزى جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است۱ و از این روی معتقدند دین هیچگونه رسالتى در خصوص ادارهی دنیا و دخالت در سیاست و امثال آن ندارد.۲ لذا گسترهی دخالت دین را در معنویت و اخلاق، محدود میدانند. بر اساس این مدعا كه به جدایی نظری عرصهی دینداری از گسترهی سیاستورزی محدود نشده بلكه به تفكیك عملی دین از سیاست خواهد انجامید، جایگاه پیشوایان راستین اسلامی به ادارهی امور جامعه و ولایت و سرپرستی همه جانبهی آن ارتباط نیافته بلكه آنان فقط الگوهای عملی مردم در رویكرد اخلاقی و معنوی خواهند بود.
داعیهداران سكولاریسم، تلاش بسیاری در تبیین مدعای جدایی دین از سیاست و اجتماع نموده و رویكردهای متفاوتی در این خصوص ارائه كردهاند. با وجود تنوع در قرائتهای موجود در سكولارسیم، آنچه در همهی این قرائتها مورد پذیرش قرار میگیرد، نفی حاكمیت پیشوایان دینی در منصب رهبری سیاسی جامعه است. بر این اساس، پیشوایان دینی (اعم از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، ائمهی اطهار علیهمالسلام و فقیهان شیعه در عصر غیبت) تنها الگوهای معنوی مردم محسوب شده و پیشوایی سیاسی آنان مورد انكار قرار میگیرد. مطابق همین مدعا هرچند برخی از این پیشوایان مانند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، حضرت علی علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام در برههای از تاریخ در جایگاه رهبری سیاسی قرار گرفته و عملاً ریاست و سیاست یك جامعه و كشور را برعهده گرفتهاند، لكن این امر موجب نمیشود سیاستورزی و ادارهی حكومت، امری دینی تلقی شود؛ بلكه آنان چون انسانهای شایستهای بوده و توانایی ادارهی جامعه را دارا بودند در مرحلهای از تاریخ با اقبال مردم مواجه شده و از سوی مردم بدین منصب گمارده شدهاند. علی عبدالرازق، اندیشمند مصری از جمله افرادی است كه بر این مدعا استدلال كرده و ضمن استناد به برخی آیات قرآن، حاكمیت سیاسی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را مورد انكار قرار داده و ایشان را در نهایت اسوهای معنوی و اخلاقی معرفی مینماید.
در پاسخ به این مدعا باید گفت:
حضرت علی علیهالسلام ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشتهاند: «رسول خدا مرا متعهد به پيمانى كرد و فرمود: اى پسر ابوطالب، ولايت امت من حق تو است. اگر به درستى و عافيت تو را ولى خود كردند و با رضايت دربارهی تو به وحدت نظر رسيدند امر ايشان را بر عهده گير و بپذير. اما اگر دربارهی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زيرا خدا گشايشى به روى تو باز خواهد كرد.»
یكم: حكومت متعلق به خداست
بر اساس مبانی قرآنی و مطابق آیاتی از قرآن، حكومت در اصل متعلق به خداست و هیچ كسی شریك خداوند در حاكمیت نیست.۳ و كسانى كه خودشان را داراى حكومت مستقل از خدا مىدانند یا به شكلی تفكیكی، حكومت بر دلهاى مردم را متعلق به خدا و حكومت بر جامعه را متعلق به خودشان مىدانستند، شركاء الله هستند كه خدا آنها را رد مىكند: «و لایشرك فى حكمه احدا».۴ مطابق منطق توحید، هیچكس با خداوند در مقولهی حكومت شریك نخواهد بود: «و ما لكم من دون الله من ولى».۵ بلكه هیچ ولىاى غیر از خدا برای انسانها وجود ندارد.۶
طبیعی است حاكمیت خدا وقتى در زمین تحقق مییابد كه انسانى از طرف خداى متعال عملاً و در واقعیت جامعه زمام قدرت مردم را بهدست بگیرد. بر اساس همین منطق حضرت علی علیهالسلام در پاسخ به خوارج كه با شعار «لاحكم إلا لله» حكمیت را پیشنهاد داده بودند، میفرمایند گرچه منطق حاكمیت انحصاری خداوند درست است، لكن این بدان معنا نیست كه «لا امرة الا لله» یعنی امارت و فروانروایی بدون واسطه هم از آنِ خداوند باشد؛ بلكه حاكمیت الهی در جامعه باید ذیل حكومت و ولایت یك انسان مجسم شود كه مورد رضایت و تنفیذ خداوند قرار گرفته باشد. چنانكه در قرآن از قول مؤمنین خطاب به خداى متعال آمده است «و اجعل لنا من لدنك ولیاً»۷ براى ما از سوى خود، ولى و حاكم قرار بده. و در آیهى دیگر مىفرماید كه «انما ولیكم الله و رسوله»؛۸ ولى شما خدا و رسولاند؛ طبیعی است همراهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با خداوند به معنای شراكت ایشان با خداوند نیست. زیرا خدا شریكپذیری ندارد. بلكه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نایب، جانشین و مظهر حاكمیت و ولایت خدا در زمین است.
دوم: توجه توأمان اسلام به دنیا و آخرت
برخلاف دینهایی مانند مسیحیت كه بیاعتنایی به دنیا و شئون زندگی را ترغیب كرده و سویهای آخرتمدار به دین دادهاند، دین اسلام به عنوان دین خاتم كه ادلهی بسیار عقلی و نقلی بر جامعیت آن (برای همهی افراد، همهی زمانها و مكانها و همهی شئون زندگی) گواهی میدهد، با نفی سكولاریسم، دین را در همهی اركان و عرصههای جامعه حاضر دانسته و در هر شرایط و موقعیتی، حكم و توصیهای مشخص ارائه مینماید. اگرچه موارد بسیاری از آموزههای دین به آخرتگرایی اختصاص دارد، اما این، یك روی سكه بوده و آخرتگرایی اسلام به عنوان سویهی دیگر دین۹ از متن زندگی و مسئولیتهای دنیوی میگذرد. این آموزهها حجم وسیعی از دین اسلام را شامل میشود:
وظایف اجتماعی مؤمنین
در آیات قرآن، هدف پروردگار از ارسال رسل، اقامهی قسط فرض شده و علاوه بر كتاب، به «میزان» و «حدید» نیز بدین جهت اشاره میشود،۱۰ مؤمنان به قیام براى خدا و براى قسط۱۱ دعوت شده و آنان به اجتناب از طواغیت،۱۲ اطاعت از اولیالامر به عنوان جانشینانی كه دنبالهروی خدا و رسولاند،۱۳ جهاد در راه خدا۱۴ و تجهیز قوا براى مقابله با دشمنان۱۵ دعوت میشوند، به حفظ وحدت و جلوگیرى از تفرقه در جامعهی اسلامى،۱۶ شفقت نسبت به مسلمانان و دشمنی و شدت با كفار،۱۷ تعاون،۱۸ مشورت در امور عمومی و حكومتی توصیه شده۱۹ و از مسلمانان به عنوان بهترین امت به جهت انجام وظیفهی اجتماعى امر به معروف و نهى از منكر یاد شده است.۲۰
ظرفیت سیاسی فقه شیعه
آیات، روایات و كتب فقه شیعه پُر است از مباحث و ابوابی مانند «بیعت و اطاعت نسبت به حاكم مشروع»، «سربرتافتن از فرامین نامشروع حاكمان»، «جهاد در راه تحقق حاكمیت اسلام»، «دفاع از كیان اسلامی»، «نصیحت نسبت به ائمهی مسلمین»، «اقامهی حدود شرعی نسبت به متخلفان از شرع» و «دریافت خمس و زكات به عنوان مالیات حكومتی» كه یا خود امری سیاسی ـ اجتماعی هستند و یا این كه پىآمدهاى كاملاً سیاسی ـ اجتماعى دارند.
نكتهی قابل توجه در خصوص این موارد این است كه نه فقط آموزههای دینی، اینگونه مسائل سیاسی و حكومتی را مورد توجه و عنایت قرار دادهاند، بلكه تصدی این امور كه غالباً مستلزم تشكیل یا ادارهی حكومت است در فقه شیعه به حاكم مشروع منصوب از جانب خداوند (امام معصوم علیهالسلام و نائبان ایشان در عصر غیبت یعنی ولی فقیه) واگذار شده است.
سوم: عدم جدایی حاكمان دینی و سیاسی در صدر اسلام
سیر تاریخی تأسیس، تبیین و تثبیت اسلام از زمان بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در صدر اسلام تا زمان خلفا و حضرت علی علیهالسلام نیز بر عدم جدایی حاكمان دینی و سیاسی و مداخلهی فعالانهی حاكمان و متولیان دین در عرصهی سیاست گواهی میدهد. در این قضیه اختلافی میان شیعه و سنی نیز وجود ندارد. از این روی، سیرهی سیاسی اهل سنت به رویكرد خلفا در صدر اسلام مستند است. اهل سنت با محور قراردادن رفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خلفا و ضرورت الگوگیری از آنها در رفتار سیاسی، اموری چون خاستگاه مشرعیت و شیوهی حكمرانی در حكومت مطلوب را به عملكرد خلفا مستند میسازند. شواهد تاریخی نیز حاكی از آن است كه اولین زمزمهها در تفكیك حاكمیت سیاسی و پیشوایی دینی به سلطنت معاویه بازمیگردد كه پس از وی مورد تبعیت قرار گرفته و خلافت خلفای بنیامیه و بنیعباس نیز بدین صورت بوده است. این در حالی است كه پیش از آن، كوچكترین تردید و ظنى در میان مسلمانان در این باره وجود نداشته است.
برترین شاهد الگوی پیشوایی امامان معصوم، منصوب شدن حضرت علی علیهالسلام در ماجرای غدير خم است. حضرت رسول صلواتاللهعلیه، حضرت علی علیهالسلام را با استناد به وحى، به عنوان جانشین خویش در جامعه معرفی كرده و از مردم بدین خاطر بیعت گرفتند: «همانگونه كه من بر شما، از خودتان ولايت و اختيار بيشترى دارم، على هم چنين رهبرى و ولايتى بر شما دارد.»
چهارم: احادیثی از امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره خاستگاه مشروعیت حاكمان
برخلاف آنچه در خصوص رویكرد حضرت علی علیهالسلام در خصوص حكومت ارائه شد، روایات بسیاری از آن حضرت وجود دارد كه ایشان، خاستگاه مشروعیت حاكمان (به صورت عام) و حاكمیت خویش (به صورت خاص) را به انتصاب الهی مستند كردهاند. برخی از این روایات از نظر میگذرد:
۱. حضرت در خطبهی شقشقیه یكی از علل عمدهی بهدست گرفتن حكومت را پیمانی معرفی مینمایند كه خداوند از عالمان و پیشوایان دینی گرفته است كه مطابق آن، آنان نمیبایست بر ظلم ستمگران و گرسنگی مظلومان سكوت نمایند: «اگر به خاطر حضور تودههاى مشتاق بيعتكننده و اتمام حجت بر من به خاطر وجود يار و ياور نبود و نيز به خاطر عهد و پيمانى كه خداوند از دانشمندان و علماى (هر امت) گرفته كه: «در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمديده و مظلوم سكوت نكنند»، مهار شتر خلافت را بر پشتش مىافكندم (و رهايش مىنمودم)»۲۱
۲. مجموعه روایاتی از آن حضرت نقل شده است كه مطابق آن، حاكمیت سیاسی، حق ایشان بوده است. ابن ابىالحديد این روایات را متواتر اعلام كرده و برخی از آنها را ذكر مینماید؛ از جمله آنكه حضرت میفرمایند: «برای ما حقی است. اگر آن را به ما بدهند، میگیریم و اگر از ما منع كنند، از آن چشم میپوشیم»۲۲
۳. برترین شاهد در خصوص الگوی پیشوایی امامان معصوم علیهمالسلام، منصوب شدن حضرت علی علیهالسلام در ماجرای غدير خم است. حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از آن كه ولایت و سرپرستی خویش بر جامعه را بر مردم متذكر شدند، حضرت علی علیهالسلام را با استناد به وحى، به عنوان جانشین خویش در جامعه معرفی كرده و از مردم بدین خاطر بیعت گرفتند: «ألَسْتُ أوْلَى بِكمْ مِنْ أَنْفُسِكم. مَنْ كنْتُ مَولَاهُ فَهذَا عَلِىٌّ مَوْلاهُ؛۲۳ همانگونه كه من بر شما، از خودتان ولايت و اختيار بيشترى دارم، على علیهالسلام هم چنين رهبرى و ولايتى بر شما دارد.»
استكبار وقتی كه از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یكی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربۀ ارعاب و تهدید چندان كارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حركت، القای شعار جدایی دین از سیاست است كه متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای كارگر شد… (امام خمینی رحمهالله، منشور روحانیت)
ناگفته نماند این دسته از روایات كه امامان معصوم علیهمالسلام را پیشوایان سیاسی جامعه فرض كرده و بر خاستگاه مشروعیت سیاسی حضرت علی علیهالسلام عنایت دارد، در نقطه مقابل روایاتی كه بر جایگاه مردمی ولایت ایشان دلالت دارند قرار ندارد، بلكه این روایات بر مقبولیت مردمی در كنار خاستگاه مشروعیت الهی تأكید مینماید. در روایتی كه از حضرت علی علیهالسلام نقل شده است ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشتهاند: «رسول خدا مرا متعهد به پيمانى كرد و فرمود: اى پسر ابوطالب، ولايت امت من حق تو است. اگر به درستى و عافيت تو را ولى خود كردند و با رضايت دربارهی تو به وحدت نظر رسيدند امر ايشان را بر عهده گير و بپذير. اما اگر دربارهی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زيرا خدا گشايشى به روى تو باز خواهد كرد.»۲۴
بنابراین مروری به مبانی دینی و آموزههای روایی و سیرهی ثابت اهل بیت علیهمالسلام، مفید این معناست كه ایشان نه فقط الگوی معرفتی، اخلاقی و معنوی مردم محسوب میشوند، بلكه حكمت الهی و جامعیت شخصیت ایشان مقتضی است آن ذوات مقدسه حاكمیت سیاسی جامعه را نیز عهدهدار شده و از این روی، سیرهی حكومتی آنان نیز الگوی دینی مسلمانان محسوب میشود.
پینوشتها:
۱. بازرگان، مهدى، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص ۳۶.
۲. سروش، عبدالكریم، مدارا و مدیریت، ص۱۸۱ـ۱۹۱ با تلخیص.
۳. و لم یكن له شریك فى الملك، سوره اسراء، آیهی ۱۱۱
۴. سورهی مباركهی كهف، آیهی ۲۶
۵. سورهی مباركهی بقره، آیهی ۱۰۷
۶. قل اغیرالله اتخذ ولیاً فاطر السموات و الارض، سورهی مباركهی انعام، آیهی ۱۴
۷. سورهی مباركهی نساء، آیهی ۷۵
۸. سورهی مباركهی مائدة، آیهی ۵۵
۹. حرِّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۹، باب ۲۸ من ابواب التجارة و مقدماتها، ح۲
۱۰. سورهی مباركهی حدید، آیهی ۲۵
۱۱. سورهی مباركهی نساء، آیهی ۱۳۵
۱۲. سورهی مباركهی نحل، آیهی ۳۶
۱۳. سورهی مباركهی نساء، آیهی ۵۹
۱۴. سورهی مباركهی نساء، آیهی ۷۵
۱۵. سورهی مباركهی انفال، آیهی ۶۰
۱۶. سورهی مباركهی آل عمران، آیهی ۱۰۳ و ۱۰۵ ؛ سورهی مباركهی انفال، آیهی ۴۶
۱۷. سورهی مباركهی حجرات، آیهی ۲۹
۱۸. سورهی مباركهی مائده، آیهی ۲
۱۹. سورهی مباركهی آل عمران، آیهی ۱۵۹
۲۰. سورهی مباركهی آل عمران، آیهی ۱۱۰
۲۱. نهجالبلاغه، خطبهی ۳ (شقشقیه)
۲۲. شرح نهجالبلاغه ابن أبی الحديد، ج۹، ص ۳۰۷ـ ۳۰۶
۲۳. حسین بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج۲۳، ص۷۴۲
۲۴. مستدرك الوسائل، ج۱۱، ص۷۸