زندگینامه امام سجاد علیه السلام

 

نام مبارک آن حضرت، «علی» کنیه‌ی آن حضرت «اباالحسن»، و مشهورترین القابش «زین العابدین» و «سجاد»، نام مادر آنحضرت «شهربانویه» می‌باشد.

ولادت آن حضرت در سال ۳۸ هجری بوده و حدود دو سال از عمر شریفشان می‌گذشت که جدش امیرمؤمنان علیه‌السلام به شهادت رسیدند. بعد از آن مدت ده سال شاهد حوادت دوران امامت عموی خویش امام مجتبی (علیه‌السلام) و پس از شهادت آن حضرت دوران ده سال امامت، کنار پدر بزرگوارشان سیدالشهداء علیه‌السلام بودند.
در محرم سال
۶۱ در جریان شهادت امام حسین در کربلا حضور داشت و بعد از آن همراه اسیران به کوفه و شام، سرپرست و تکیه‌گاه ایشان بود. پس از بازگشت از شام در مدینه اقامت گزید تا آنکه در سال ۹۴ یا ۹۵ هجری به شهادت رسید.
خلفای معاصر حضرت
۱ـ یزید بن معاویه (۶۱-۶۴ ق)
۲ـ عبدالله بن زبیر (۶۱-۷۳ ق) 
۳ـ معاویه بن یزید (چند ماه از سال ۶۴)
۴ـ مروان بن حکم (نه ماه از سال ۶۵)
۵ـ عبدالملک بن مروان (۶۵-۶۸)
۶ـ ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶)

دور نمایی از زمان امام سجاد (علیه‌السلام)
ـ حکومت سیاه عبدالملک
دوران امامت حضرت سجاد (علیه‌السلام) مصادف با یکی از سیاهترین ادوار حکومت در تاریخ اسلام بود. گرچه پیش از آن هم حکومت اسلامی یک حکومت استبدادی شده بود اما زمان امام چهارم این تفاوت را با ادوار سابق داشت که سردمداران حکومت در این زمان، به صورت آشکار و بدون هیچ گونه پرده پوشی، به مقدسات اسلامی دهن کجی کرده و آشکارا اصول اسلامی را زیر پا می‌گذاشتند و کسی جرأت کوچکترین اعتراض را نداشت. بیشترین دوران امامت حضرت سجاد (علیه‌السلام) مصادف بود با دوران خلافت عبدالملک بن مروان که ۲۱ سال طول کشید. او پیش از رسیدن به قدرت به زهد و عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت می‌گذراند آنگونه که او را کبوتر مسجد می‌گفتند.  نقل شده که پس از مرگ پدرش ،مروان، هنگامی که خلافت به او رسید سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم.» 
در جریان سفر حج وارد مدینه شد و ضمن سخنانی به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه‌ی خوار شده‌ (عثمان) و نه همچون خلیفه‌ی آسانگیرمعاویه(علیه الهاویه) و نه مانند خلیفه‌ی سست خِرَد یزید(لعنت الله علیه) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی‌کنم، به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد.  (این جمله برای این بود که خطیبان و ائمه جمعه، گفتار خود را با «اتق الله» (یعنی پرهیزگار باش) شروع می‌کردند.
عمّال ستمگر
«مسعودی» می‌نویسد: «عبدالملک فردی خونریز بود. عمال او مانند «حجّاج» حاکم عراق، «مهلب» حاکم خراسان و «هشام بن اسماعیل» حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفاک و بی‌رحم بودند. 
هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آنچنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتی ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید. 
بدتر از همه‌ی آنان حجاج بود که جنایات او در تاریخ اسلام مشهور است. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداری حجاز، (مکه و مدینه و طائف) منصوب کرد. 
حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصاری»،‌ «انس بن مالک»، «سهل بن ساعدی» و جمع دیگر را به قصد خوار کردن آنان داغ نهاد. 
او هنگام ترک مدینه گفت:
«خدا را سپاس می‌گویم که مرا از این شهر گنده بیرون می‌برد. این شهر از همه‌ی شهرها پلیدتر و مردم آن نسبت به امیرالمؤمنین دغلکارتر و گستاخترند. اگر سفارش خلیفه نبود، این شهر را با خاک یکسان می‌کردم. در این شهر جز پاره چوبی که منبر پیامبر خوانند و استخوان پوسیده‌ای که قبر پیامبر می‌دانند، چیزی نیست

حجاج در عراق
پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع ساخت، عبدالملک دانست که او می‌تواند عراقیان را سرجای خود بنشاند، از اینرو حکومت عراق (کوفه و بصره) را به وی سپرد.
ابن قتیبه‌ی دینوری ورود او را چنین توصیف می‌کند:
حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهیان شام و طرفداران آنان و چهار هزار نفر نیروهای متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر آنان را همراه برد و تصمیم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد تا مسجد را محاصره کنند و در کنار هر یک از درهای مسجد که بالغ بر هجده در بود، صد نفر بایستند و شمشیرهایشان را زیر لباس پنهان سازند، آنگاه به آنان گفت: به محض آنکه در داخل مسجد سر و صدا بلند شد، هر کس خواست از مسجد بیرون رود، کاری کنید که سر بریده‌اش جلوتر از تنش بیرون رود. با دویست نفر مسلح که شمشیرها را زیر لباسهایشان پنهان ساخته بودند، وارد مسجد شد. به آنها گفت وقتی عمامه از سرم برداشتم آنها را از دم تیغ بگذرانید!
بر فراز منبر رفت و طی سخنانی گفت:«عبدالملک مرا به حکمرانی شهر شما و تقسیم بیت المال در میان شما منصوب کرده، او دو شمشیر به من داد، یکی شمشیر رحمت و دیگر شمشیر عذاب، ششمیر رحمت در بین راه از دستم افتاد امّا شمشیر عذاب اینک در دست من است! …»
مردم او را سنگباران کرده و در این هنگام عمامه از سرش برداشت. مأموران بیدرنگ به جان مردم افتاده و هر کس خواست از مسجد بیرون رود سرش از بدنش جدا کردند و در آنجا آنقدر کشتند که جوی خون تا درب مسجد و بازار سرازیر گردید! 

موج کشتار و اختناق
«مسعودی» مورخ مشهور می‌نویسد: حجاج بیست سال فرمانروایی کرد و تعداد کسانی که در این مدت با شمشیر دژخیمان وی یا زیر شکنجه جان سپردند صد و بیست هزار نفر بود! و این عده غیر از کسانی بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نیروهای او کشته شدند.
هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وی ( که از شنیدن نام آن لرزه بر اندامها می‌افتاد) پنجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی، که شانزده هزار نفر آنها عریان بودند.
حجاج زنان و مردان را یک جا زندانی می‌کرد و زندانهای وی بدون سقف بود، از اینرو زندانیان از گرمای تابستان و سرمای زمستان در امان نبودند. 
واقعه حرّه
برای نشان داد ن تصویر دورنمای زمان امام سجاد (علیه‌السلام) و شناخت بیشتر آن مناسب است که خلاصه‌ی واقعه‌ی حرّه را نیز متذکر شویم.
پس از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) موجی از خشم و نفرت در مناطق اسلامی بر ضد حکومت یزید برانگیخته شد. در شهر مدینه نیز که مرکز خویشاوندان پیامبر و صحابه و تابعین بود، مردم به خشم درآمدند. حاکم مدینه (عثمان بن محمد بن ابی سفیان) که در ناپختگی و جوانی چیزی از یزید کم نداشت، با اشاره‌ی یزید گروهی از بزرگان شهر را به نمایندگی از طرف مردم مدینه به دمشق فرستاد تا از نزدیک خلیفه‌ی جوان را ببینند و از مَراحم وی برخوردار شوند تا در بازگشت به مدینه مردم را به اطاعت از حکومت وی تشویق کنند.
به دنیال این طرح، عثمان هیئتی مرکب از «منذر بن زبیرعوام» «عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی» و «عبدالله بن حنظله،‌غسیل الملائکه» و چند تن دیگر از شخصیتهای بزرگ مدینه را جهت دیدار با یزید به دمشق روانه ساخت. ایشان به کاخ یزید وارد شدند. یزید در نزد آنها نیز از شرابخواری و میگساری و بپاداشتن ساز و آواز کوتاهی نکرد. اما پذیرایی باشکوهی از ایشان کرد و به آنان احترام بسیار نمود و به هر کدام هدایا و خلعتهای هنگفتی بالغ بر پنجاه هزار و صد هزار دینار بخشید.
ایشان به مدینه بازگشتند و در اجتماع مردم شهر اعلام کردند که: «ما از نزد شخصی برگشته‌ایم که دین ندارد و شراب می‌خورد، تار و طنبور می‌نوازد، سگبازی می‌کند و زنان خوش آواز در مجلس او دلربایی می‌کنند. اینک شما را شاهد می‌گیریم که او را از خلافت برکنار کردیم.»
بدنبال این جریان، مردم با عبدالله بیعت کرده و حاکم مدینه و همه‌ی بنی امیه را از شهر بیرون کردند. این گزارش به یزید رسید، او «مسلم بن عقبه» را با لشگر انبوهی برای سرکوبی مردم مدینه اعزام کرد و به وی گفت: به آنان ۳ روز مهلت بده، اگر تسلیم نشدند، با آنان بجنگ و وقتی پیروز شدی سه روز هر چه دارند از اموال و چهارپایان و سلاح و طعام، همه را غارت کن و در اختیار سربازان بگذار… .
جنگ خونینی در گرفت و سرانجام شورشیان شکست خوردند و سران نهضت کشته شدند. مسلم به مدت
۳ روز دستور قتل عام مردم شهر را صادر کرد. سربازان شام جنایاتی مرتکب شدند که قلم از بیان آنها شرم دارد. پس از پایان قتل و غارت، مسلم از مردم به عنوان بردگی برای یزید بیعت گرفت. 
مأمن پناهندگان
لازم به ذکر است که این حرکت بدون مشورت با امام سجاد (علیه‌السلام) صورت گرفت و امام (علیه‌السلام) از همکاری با ایشان خودداری کرد زیرا افزون بر آن که این حرکت، ماهیت شیعی نداشت، دقیقا در خط زبیریان بود، آن هم به رهبری عبدالله بن زبیر که از برپاکنندگان جنگ جمل بوده است و کوچکترین موضع امام به عنوان رهبر شیعه، خطیرترین پیامد را برای شیعه داشت.
از برخورد کریمانه‌ی حضرت می‌توان به پذیرایی حضرت از پناهندگان اشاره نمود. وقتی اهل مدینه بنی امیه را از شهر بیرون کردند، مروان از امام خواهش کرد که همسر و خانواده‌ی او در منزل امام باشند. امام نیز با بزرگواری پذیرفت. از اینرو طی سه روز که مدینه دستخوش قتل و غارت بود، خانه‌ی امام سجاد مأمن خوبی برای پناهندگان بود و تعداد چهار صد زن با اعضای خانواده‌ی خویش به منزل امام (علیه‌السلام) پناهنده شدند و امام تا آخر غائله از آنان پذیرایی فرمود. 
اقدام امام پاسخی از روی ادب به ناجوانمردیهای امویان بود آنگونه که تاریخ کردار آنها را مقایسه کند و حق را از باطل بشناسد.
انحطاط ارزشهای دینی و فساد اخلاقی امت
از حدود سال
۳۰ هجری (نیمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالی و انحطاط اخلاقی در جامعه‌ی اسلامی گسترش یافت و اشراف قریش که درآمد کلانی از خزانه دولت داشتند و از بخششهای خلفای وقت نیز بهره‌مند بودند، به ثروت اندوزی پرداختند و بدین ترتیب رفاه طلبی و تجمل پرستی در جامعه‌ی اسلامی رواج یافت. ثروت اندوزان، املاک فراوانی گرد آوردند و کنیزان و غلامان بسیاری خریدند؛ بخصوص کنیزانی که برای خوانندگی و بزم آرایی تربیت شده بودند … کم کم مجالس بزم و خوشگذرانی به طبقات دیگر سرایت کرد.
این انحطاط اخلاقی در زمان حکومت یزید آنچنان گسترش یافت که دو شهر مقدس «مکه» و «مدینه» نیز ازاین آلودگیها محفوظ نماند.
«مسعودی» می‌نویسد: «فساد و آلودگی یزید، به اطرافیان و عمال وی نیز سرایت کرد، در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم برپا شد و مردم آشکارا به شرابخواری پرداختند. »
این وضع در زمان عبدالملک نیز همجنان ادامه یافت، به طوری که «شوقی ضیف» پس از بیان گسترش اشرافیت و رفاه زدگی در شهر مکه و مدینه می‌افزاید:
«گویی این دو شهر بزرگ حجاز را برای آوازه خوانان ساخته بودند، تا آنجا که نه تنها مردمان عادی، بلکه فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان می‌شتافتند.» 
محیط مدینه طوری شده بود که نه عالمان، غنا را ناروا می‌شمردند و نه عابدان از آن جلوگیری می‌کردند.» 
در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل می‌شد بدون آنکه در میان زنان و مردان پرده‌ای باشد. 
«عایشه» دختر «طلحه» بزمهایی مختلط ترتیب می‌داد و در آن «عزّه المیلاء» آواز می‌خواند. 
کار به جایی رسیده بود که وقتی یکی از مشهورترین زنان آوازه خوان آن عصر به نام «جمیله» سفری به مکه کرد، در طول مسیر، گروهی از مردان آوازه خوان و گروهی هم از آوازه خوانان زن با او تا مکه همراهی ‌کردند و وقتی به نزدیک مکه رسیدند عده کثیری از اهالی مکه از آنان استقبال گرمی نمودند و وقتی به مدینه مراجعت کردند مردان و زنانِ اشراف از آنها استقبال کردند. چنان شور و هلهله‌ای به وجود آمد که اهالی مدینه بر در خانه‌ها صف کشیده این صحنه را تماشا می‌کردند. 
وقتی که وضع اجتماعی قبله‌گاه مسلمانان و ام القرای اسلام چنین بوده، می‌توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهای بزرگ آن زمان در چه وضعی به سر می‌برده است.
امام زین العابدین (علیه‌السلام) در آن زمان
با توجه به اختناق شدیدی که از سوی حکومت آنزمان در جامعه‌ی اسلامی بوجود آمده بود از یکطرف و از بین رفتن ارزشهای اسلامی و تعالیم عالی قرآنی از طرف دیگر، می‌توان گفت: امام سجاد (علیه‌السلام) در یکی از بحرانی‌ترین زمان‌ها قرار داشت و مسئولیت سنگینی را از جانب خداوند عالم بر دوش می‌کشید.
البته امامان ما (علیهم‌السلام) هر کدام در هر زمانی وظایف مخصوصی که از جانب پروردگار برای ایشان مقرر شده بود داشتند و در اجرای آن ذره‌ای کوتاهی ننموده و از ملامتِ سرزنش کنندگان، به هیچ عنوان متأثر نمی‌شدند. «لا یأخذهم فی الله لومه لائم »
اما دقت در سیره‌ی آن بزرگواران با در نظر گرفتن شرائط زندگی آن زمان، شیوه‌های زندگی برای دوستان و شیعیان آن عزیزان را روشن نموده که «و لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه » یعنی برای شما در زندگی و رفتار و اخلاق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) الگویی نیکو می‌باشد.
آری، با مطالعه در شیوه‌ی زندگی امام چهارم حضرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) به خوبی روشن می‌شود که آن حضرت برنامه‌های رهبری و ارشادی و تربیتی خویش را بی‌آنکه حساسیت حکومت را (آنهم آن حکومت آنچنانی که گوشه‌ای از آن را بیان نمودیم) برانگیزاند انجام می‌دادند.
زنده نگهداشتن یاد و خاطره‌ی عاشورا
از بارزترین خصایای امام (علیه‌السلام) در دوران زندگی خویش بعد از واقعه‌ی کربلا، گریه کردن در مصائب پدر بزرگوارشان و اهل بیت و شهدای کربلاء است. امام زین العابدین (علیه‌السلام) با گریه‌های جانسوز و اشکهای ریزان، یاد و خاطره‌ی کربلاء را در اذهان مردم زنده نگه داشت. یادآوری مکرر فاجعه‌ی کربلا نمی‌گذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطره‌ها فراموش شود.
امام (علیه‌السلام) هر وقت می‌خواست آب بیاشامد تا چشمش به آب می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد، وقتی علت این کار را می‌پرسیدند می‌فرمود: چگونه گریه نکنم در حالیکه یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند (و او را تشنه کشتند.)
امام (علیه‌السلام) می‌فرمود: هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (علیهالسلام) را به یاد می‌آورم، گریه گلویم را می‌گیرد.
روزی خدمتگزار حضرت عرض کرد: آیا غم و اندوه شما تمامی ندارد؟!
حضرت فرمودند: وای بر تو،‌یعقوب پیامبر که تنها یکی از دوازده پسرش ناپدید شده بود، در فراق فرزند خویش آنقدر گریست که چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه کمرش خم شد، در حالیکه پسرش زنده بود. ولی من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عمویم، و هفده نفر از بستگانم بودم که پیکرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پایان یابد؟!
پند و اندرز و ارشاد ملت
با توجه به اختناق شدید موجود در زمان امام (علیه‌السلام) حضرت نمی‌توانستند مفاهیم مورد نظر و لازم را بصورت آشکار و صریح بیان کنند، بلکه از شیوه ی موعظه استفاده می‌فرمودند و مردم را با اندیشه‌ی درست اسلامی آشنا می‌فرمودند و این اندیشه را که دراثر تبلیغات حاکمان جائر در طول زمان به فراموشی سپرده شده یا تحریف گشته بود، به یاد مردم آورده و توده‌ی مردم و بالاخص شیعیان را تا هر مقدار ممکن، با حقایق و تعالیم اسلام آشنا می‌ساختند.
نمونه‌ای از بیانات امام (علیه‌السلام) موعظه نسبتاً‌ مفصلی است که یکی از بهترین و نزدیکترین یاران حضرت، «ابو حمزه ثمالی» نقل می‌کند. متن این روایت گواهی می‌دهد که در جمع شیعیان آن حضرت بیان شده است. امام طی سخنانی می‌فرماید:
«خداوند ما و شما را از مکر ستمگران و ظلم حسودان و زورگویی جباران حفظ کند. ای مؤمنان! شما را طاغوتها و طاغوتیان دنیا طلب که دل به دنیا سپرده و شیفته‌ی آن شده‌اند و به دنبال نعمتهای بی‌ارزش و لذتهای زودگذر آن هستند، نفریبد … به جانم سوگند در ایام گذشته حوادثی را پشت سر گذاشتید و از انبوه فتنه‌ها به سلامت گذشتید، در حالی که پیوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهکاران در زمین دوری و تبری می‌جستند؛ پس اکنون نیز از خدا یاری بخواهید و به سوی فرمانبری از خدا و اطاعت از «ولی خدا» که از حاکمان کنونی شایسته‌تر است، برگردید.
… امر خدا و اطاعت از کسی را که از خدا اطاعت او را واجب کرده، بر همه چیز مقدم بدارید، و هرگز در امور جاری اطاعت از طاغوتها را که شیفتگی به فریبندگی دنیا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهی مقدم ندارید… . از معاشرت با گنهکاران و آلودگان، همکاری با ستمگران و نزدیکی و تماس با فاسقان بپرهیزید و از فتنه‌ی آنان برحذر باشید و از آنان دوری بجویید و بدانید که هر کس با اولیای خدا مخالفت ورزد و از دینی غیر از دین خدا پیروی کند و در برابر امر رهبری الهی خود سرانه عمل کند،‌در دوزخ گرفتار آتش شعله ورخواهد شد… .»
صحیفه‌ی سجادیه
«یکی از راههایی که امام (علیه‌السلام) در آن محیط اختناق، برای ارشاد و هدایت امت جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دنبال فرمود، بیان حقایق و معارف الهی در قالب دعا و مناجات با خدا بود. گوشه‌ای از دعاهای آنحضرت در مجموعه‌ای به نام «صحیفه‌ سجادیه» جمع است که بعد از قرآن و نهج البلاغه بزرگترین و مهمترین گنجینه‌ی گرانبهای تعلمیات دینی و معارف حقه‌ی شیعی به شمار می‌رود که از طرف بزرگان و دانشمندان به «زبور آل محمد» لقب گرفته است.
صحیفه سجادیه مشهور، که بیش از پنجاه دعا در بردارد، تنها بخشی از دعاهای امام سجاد (علیه‌السلام) است. در مجموعه‌های دیگری که تعداد آنها با این صحیفه‌ی معروف به شش عدد رسیده دعاهای دیگری از امام زین العابدین (علیه‌السلام) می‌باشد که در برخی از آنها بیش از صد و هشتاد (
۱۸۰) دعا ذکر شده است.
در میان دعاها،‌تعبیری وجود دارد که اغلب تکرار شده و کمتر دعایی است که از این تعبیر خالی باشد. این عبارت «صلوات بر محمد و آل محمد» است. زمانی که حتی قرار دادن نام علی بر فرزندان زشت شمرده می شد و افراد به این دلیل مورد تهدید قرار می‌گرفتند و کار امویان جز با دشنام دادن به علی (علیه‌السلام) مستقیم نمی‌شد، به کار گرفتن این تعبیر ارزش خود را به خوبی نشان می‌دهد.
تکیه‌ی امام در پیوند دادن محمد و آل او، امری است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادی برای عقاید شیعی دارد. از آنحضرت حدیثی نقل شده که به ذکر آن متیمن می‌شویم:
فرمودند: « ان الله فرض علی العالم الصلاه علی رسول الله و قرَّننا به، فمن صلّی علی رسول الله و لم یصل علینا لقی الله تعالی و قد بتر الصلاه‌علیه و ترک امره.
یعنی: خداوند، صلوات بر پیامبرش را بر عالم واجب کرده و ما را نیز به آن مقرون ساخته است کسی که بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صلوات بفرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترک کرده است. 
امامت در دعا
یکی از مضامین مهم در صحیفه‌ی سجادیه، طرح مسأله امامت در قالب دعا است. این مضامین امامت را به صورت یک مفهوم شیعی، که علاوه بر جنبه‌ی داشتن حقانیت بر خلافت، جنبه‌های الهی عصمت و بهره‌گیری از علوم انبیاء و مخصوصاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را داراست در حدی والا نشان می‌دهد.
در دعای
۴۷ فقره‌ی ۵۶ می‌فرماید:
«رب صل علی اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لا مرک و جعلتهم خزنه علمک…  »
یعنی: پروردگارا! بر پاکان از اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله) درود فرست. کسانی که برای امر خود برگزیدی و گنجینه‌های علوم خود و حافظان دینت گردانیدی و خلفای خود در روی زمین و حجت خود بر بندگانت قرار دادی، آنان را با اراده‌ی خود از هر پلیدی و‌ آلودگی پاک و مبرا ساختگی و وسیله‌ برای رسیدن به تو به بهشت جاودانت اختیار نمودی.
در جای دیگر می‌فرماید:
«الهم انک ایدت دینک فی کل اوان بامام اقمته عَلَما لعبادک و مناداً‌ فی بلادک…  »
یعنی پروردگارا! تو در هر زمان، امامی را پرچم برای بندگانت و چراغ راهنما در روی زمینت قرار دادی، پس از آن رابطه‌ی مستقیم میان خودت و او برقرار فرموده و او را وسیله‌ی رسیدن به رضای خود نمودی و فرمانبرداری از او را واجب و از نافرمانی او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتکاب به نهی او منع کردی، دینت را تأیید فرمودی. امامی که به هیچ یک از بندگانت حق تقدم بر او و جدا شدن از وی را ندادی. … ما را مطیع و گوش به فرمان او قرار ده.

امام سجاد (علیه‌السلام) و بردگان
از تلاشهای امام (علیه‌السلام) توجه به قشری بود که بویژه از زمان خلیفه‌ی دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان، مورد شدید‌ترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعه‌ی اسلامی در قرون اولیه به شمار می‌رفتند. بردگان و کنیزکان از ایرانی و رومی و مصری و سودانی، متحمل سخت‌ترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار می‌گرفتند.
امام زین العابدین (علیه‌السلام) کوشید تا حیثیت اجتماعی این قشر را بالا برد. حضرت در حالیکه نیازی به بردگان نداشت، آنها را می‌خرید و آزاد می‌کرد. نقل شده امام (علیه‌السلام) قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت.
علامه سید محسن امین نوشته: امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد می‌کرد. او همچنین نوشته است: هیچ برده‌ای را بیش از یک سال نگه نمی‌داشت و حتی پس از آزادی اموالی هم در اختیار آنها می‌گذاشت.
زمانی کنیزی ظرف آب به دست، آب روی دستان امام (علیه‌السلام) می‌ریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمی کرد. امام نگاهی به او فرمودند. کنیز گفت: «والکاظمین الغیظ» (یعنی: متقین کسانی هستند که خشم خود را فرو می‌برند). امام فرمود: خشمم را فرو نشاندم. کنیز ادامه داد: «والعافین عن الناس» (یعنی: و از مردم می‌گذرند و عفو دارند)، امام فرمود: از تو گذشتم. کنیز باز ادامه داد: «والله یحب المحسنین » (یعنی: و خداوند نیکوکاران را دوست دارد) امام فرمودند: تو را به خاطر خدا آزاد کردم. 
این آیه در قرآن اشاره به بعض صفات متقین دارد و آن کنیز که در خانه‌ی وحی خادم بوده می‌داند که چه بخواند تا مشمول رحمت و عفو مولای خود قرار گیرد.
قطره‌ای از دریای بیکران فضائیل امام زین العابدین (علیه‌السلام)
نقل شده که روزی آن حضرت غلام خویش را دو مرتبه صدا زد، آن غلام جواب نداد. مرتبه سوم که جواب داد، حضرت فرمودند: « آیا صدای مرا نشنیدی؟» عرض کرد: شنیدم. فرمودند:« پس چه شد تو را که جواب مرا ندادی؟» عرض کرد: چون از شما ایمن بودم. فرمود: «الحمدلله الذی جعل مملوکی یأمننی» ؛حمد خدای را، که مملوک مرا از من ایمن گردانید. »
صاحب کشف الغمه نقل کرده:‍ روزی آن حضرت از مسجد بیرون آمده بود. مردی او را ملاقات کرد و به آن جناب دشنام و ناسزا گفت. غلامانِ آن حضرت خواستند به او صدمه زنند فرمود: او را به حال خود واگذارید! پس به آن مردم رو کرد و فرمود: آنچه از کارهای ما از تو پوشیده است، بیشتر است از آنچه تو بدانی و بگویی. بعد از آن فرمودند: آیا حاجتی داری تا تو را کمک کنیم؟ آن مرد شرمسار شد. سپس حضرت عبای خود را نزد او افکندند و امر فرمودند تا هزار درهم به او بدهند. پس از آن هر وقت آن مرد حضرت را می‌دید، می‌گفت: گواهی می‌دهم که تو از اولاد رسول خدایی. 
در شب‌های تار، انبانی بر دوش می‌کشید که در آن کیسه‌های پول بود. به خانه فقرا می‌برد. چه بسا حضرت طعام یا هیزم بر دوش داشت و به خانه‌های محتاجین می‌برد و به آنها عنایت می‌فرمود: در حالتی که صورت مبارک خود را می‌پوشانید تا او را نشناسند. آنها نمی‌دانستند که پرستارشان کیست تا زمانی که آن حضرت از دنیا رحلت فرمودند فهمیدند که آن شخص حضرت سجاد (علیه‌السلام) بوده.
هنگامی که بدن مطهرش را از برای غسل برهنه کردند از آن انبانهایی که برای فقرا بر دوش می‌کشید بر پشت مبارکشان اثرهایی دیدند که مانند زانوی شتر پینه بسته بود. 
عبادت حضرت
آن حضرت در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌گذاشت. چون وقت نماز می‌رسید، بدنش را لرزه می‌گرفت و رنگش زرد می‌گشت. چون به نماز می‌ایستاد، مانند ساقه‌ی درختی بود که حرکت نمی‌کرد.
شب‌ها را با عبادت به روز می‌آورد و روزها را روزه می‌گرفت. شب آنمقدار نماز می‌خواند که خسته می‌شد، به حدی که نمی‌توانست ایستاده حرکت نماید به ناچار مانند کودکان که به راه نیفتاده‌اند حرکت می‌نمود، تا خود را به فراش خود می‌رسانید.
در عین الحیاه آمده که: چون امام زین العابدین (علیه‌السلام) از وضو فارغ می‌شدند و اراده‌ی نماز می‌فرمودند، رعشه در بدن و لرزه بر اعضای آن حضرت مستولی می‌شد، چون سؤال می‌نمودند، می‌فرمود: وای بر شما! مگر نمی‌دانید که به خدمت چه خداوندی می‌ایستم و با چه عظیم الشأنی می‌خواهم مناجات کنم. 
از حضرت صادق (علیه‌السلام) منقول است که پدرم فرمود: روزی بر پدرم علی ابن الحسین (علیهماالسلام) وارد شدم دیدم که عبادت در آن حضرت بسیار تأثیر کرده. رنگ مبارکش از بیداری زرد و دیده‌اش از بسیاری گریه مجروح گشته. پیشانی نورانیش از کثرت سجود پینه کرده و قدم شریفش از زیاد ایستادن به نماز ورم کرده. چون این حال را مشاهده کردم جلوی گریه خود را نتوانستم بگیرم. بسیار گریستم. آن حضرت در حال تفکر بودند. بعد از لحظه‌ای به جانب من نظر کرده فرمودند: بعضی از کتاب‌ها، که عبادت امیر‌المؤمنین (علیه‌السلام) آن نوسته شده را به من ده. چون آوردم مقداری از آنرا خواندند و بر زمین گذاشتند. سپس فرمودند: چه کسی یارای آن دارد که مانند علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) عبادت کند؟ 
طاووس یمانی،‌گفت: نصف شبی داخل حجر اسماعیل (در مسجد الحرام) شدم. دیدم که حضرت زین العابدین (علیه‌السلام) در سجده است و کلامی را تکرار می‌کند. گوش کردم، این دعا بود: «الهی عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک.» یعنی پروردگار من، بنده‌ی کوچک تو و بیچاره و مسکین و محتاج تو بر درگاهت، منتظر رحمت توست.
بعد از آن، هر گونه، درد و مرضی که مرا پیش می‌آمد، بعد از نماز سر به سجده می‌نهادم و این کلمات را می‌گفتم. برای من از آن گرفتاری، فرج حاصل می‌شد. 
معجزه‌ای از معجزات حضرت
در کتاب مدینه المعاجز آمده که حضرت امام محمد باقر (علیه‌السلام) فرمود: وقتی حضرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) به سفر حج بیرون شد و رفت تا رسید به یک وادی ما بین مکه و مدینه، ناگاه مردی راهزن به آن حضرت برخورد و به آن حضرت گفت: فرود آی! حضرت فرمودند: مقصود چیست؟ گفت: تو را بکشم و اموالت را برگیرم. فرمود: هر چه دارم با تو قسمت می‌کنم، و بر تو حلال می‌نمایم. گفت: نه! فرمود: برای من قدری که مرا به مقصد برساند بگذار (و بقیه از آنِ تو) قبول نکرد. حضرت فرمودند: «فاین ربّک» یعنی: پس پروردگارت کجاست؟» گفت:‌نائم یعنی خواب است. در این حال دو شیر حاضر شدند. یک شیر سرش را و آن دیگری پایش را گرفتند و کشیدند. پس حضرت فرمود: آیا گمان کردی که پروردگار تو خواب است؟! (این است جزای تو) 

از مواعظ شریفه‌ی امام زین العابدین (علیه‌السلام)
در کتاب عین‌الحیاه علامه مجلسی از حضرت علی بن الحسین (علیه‌السلام) منقول است که فرمود:
به درستی که دنیا بار کرده و پشت کرده و می‌رود و آخرت رو کرده و می‌آید. هر یک از دنیا و آخرت را فرزندان و اصحابی است. پس شما از فرزندان آخرت باشید، نه از فرزندان و کارکنان دنیا. ای گروه! از زاهدان دردنیا باشید،‌و به سوی آخرت رغبت نمائید. به درستی که زاهدان در دنیا زمین را بساط خود می‌دانند وخاک را فرش خود قرار داده‌اند. آب را بوی خوش خود می‌دانند و به آن خود را می‌شویند، خوشبو می‌سازند خود را از دنیا جدا کرده‌اند و بریده‌اند.
بدرستی که کسی که مشتاق بهشت است شهوتهای دنیا را فراموش می‌کند و کسی که از آتش جهنم می‌ترسد مرتکب محرمات (کارهای حرام) نمی‌شود. کسی که ترک دنیا کرد، مصیبت‌های دنیا بر او سهل می‌شود. به درستی که خدا را بندگانی هست که در مرتبه‌ی یقین، چنانند که گویا اهل بهشت را دیده‌اند که مخلدند و گویا اهل جهنم را در جهنم دیده‌اند که معذّبند. مردم از شرّ ایشان ایمنند. دلهای ایشان پیوسته از غم آخرت محزون است. نفس‌های ایشان از محرمات و شبهات عفیف است… چند روزی اندک صبر کردند… چون شب می‌شود، نزد خداوند خود بر پا می‌ایستند و آب دیده‌ی ایشان بر رویشان جاری می‌گردد و تضرع و زاری و استغاثه به پروردگار خود می‌کنند و سعی می‌کنند که بدن‌های خود را از عذاب الهی آزاد کنند. چون روز شد، برد بار و داناو نیکوکار و پرهیزکارانند. از عبادت‌، مانند تیر، باریک شده‌اند… بعضی گمان می‌برند که عقل ایشان به دیوانگی مخلوط شده، نه چنین است، بلکه بیم آتش جهنم در دل ایشان جا کرده است. 
وقال (علیه‌السلام): «عجبت لمن یحتمی من الطعام لمضرته کیف لا یحتمی من الذنب معرته»
یعنی عجب دارم از آن کس که از طعام پرهیز می‌کند از آنجهت که مبادا به او ضرر رساند، چگونه پرهیز از گناه نمی‌کند که مبادا بدی و جزای بد به او عاید گردد؟ 
تاریخ شهادت امام (علیه‌السلام)
مشهور بین علماء این است که شهادت آنحضرت در یکی از سه روز بوده: دوازدهم یا هجدهم و یا بیست و پنجم ماه محرم سال ۹۴ یا۹۵ هجری قمری.
از دعوات راوندی نقل شده که آن حضرت در وقت وفات این کلمات را مکرر می‌فرمود که: اللهم ارحمنی فانک کریم اللهم ارحمنی فانک رحیم. »
یعنی پروردگارا مرا مورد رحمت و لطف خود قرار ده که همانا تو کریم و مهربان هستی. چون حضرت از این عاریت سرا گذشت، مدینه در ماتمش به عزا نشست.
مرد و زن، کوچک و بزرگ در مصیبت آن حضرت نالان و از زمین و آسمان آثار اندوه نمایان بود.

 


جستجو