علی علیه السلام میزان الاعمال است

علی علیه السلام میزان الاعمال است

انسان کامل و خلیقه تام و معصوم خدا چونان امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه افضل صلوات المصلین)  میزان عقیده، اخلاق و اعمال دیگران است، چنان که ازحضرت امام صادق علیه السلام در زیارت علی بن ابیطالب چنین نقل شده: «السلام علی میزان الاعمال و مقلب الاحوال و سیف ذی الجلال»1.
سیرت و سنت علوی همان آب حیاتی است که خضر هر عصری در مدار آن می گردد و د ر معادبه به صورت کوثر آمده است.
آن کس که امروز تشنگان معارف و مآثر را با تعلیم کتاب و حکمت و با تزکیه می پروراند، فردا آنان را که از کوثر سیراب می سازد، یعنی معلم و مربی امروز ساقی فرداست و اگر ازرسول اکرم درباره علی ابن ابیطالب چنین آمده است که «علی عمود الدین» 2ناظر به همین اصل است.
ساقی کوثر حضرت علی عبادت خدا را به عنوان زیارت او تلقی می کرد و در تفسیر «قد قامت الصلوه» چنین فرمود: حان وقت الزیاره و المناجاه و قضاء الحوائج و درک  المنی و الوصول الی الله عز و جل و الی کرامته و غفرانه و عفوره و رضوانه» 2 یعنی هنگام زیارت معبود و شهود او فرا رسیده است، زیرا در نماز بنده با خدا سخن می گوید و او را مخاطب خود می یابد.
علی بن ابیطالب که خود عمود دین است، نماز را که مصداق دیگری را عمود دین است، شهود الهی  و زیارت معبود می داند. کسی که به زیارت جمیل محض نایل می شود، هرگزخود را نمیبیند، چه رسد به شهود خرد. قهرا موجودا دیگر در منظر او در محاق هستند.
چنینن عارف شاهدی نه سوداگرانه خدا را می پرستد و نه بردگانه او را عبادت میکند، بلکه آزادانه وی را می پرستد، به طوری که تنها از هر چیز رنگ «تعلق» دارد، آزاد است، بلکه از هر چه صبغه «تعین» دارد، حر است:
«ان قوما عبدوالله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوالله شکرا فتلک عباده الاحرار» 3 و «لولم یتوعد الله علی معصیه لکان یجب ان لا یعصی شکر النعمه» 4.
به چنین امام همامی سزد که درمقام پرستش گوید:«ما عبدتک خوفا من نارک و لا طعما فی جنتک و لکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» 5 چون عبادت علی بن ابیطالب شاهدانه بود نه عابدانه یا زاهدانه  یا تاجرانه و مانند آن، و شاهد کامل هر چیزی ازمنظر شهود می نگرد، نه از منظر اراده خود یا میل دیگران. در هر مورد که شهود وی عنایت دارد، آن جا را مشاهده می کند و میبیند ومی شنود و توجه دارد و در هر موردی که شهود وی عنایت ندارد، بی توجه است.
از این رومیتوان بین دو قضیه تاریخی ماثور درباره آن حضرت جمع کرد: یکی آن تیر پیکان را از پای آن حضرت درسجده نماز بیرون آوردند وآن حضرت عنایت نداشت و دیگری آن آن که مستمندی  درحال رکوع آن حضرت درخواست کمک کرد و ان حضرت توجه کرد و شنید و اشارت کرد و انگشتر از دست مبارک آن حضرت به دست  سائل رسید.
این اثبات و آن نفی، و آن عدم توجه و این عنایت هر دو از منظر شهود معبود بود. ازاین رو جای تعجب یا سوال نیست، زیرا نمازکه عمود دین است، ستون خیمه معراج و مناجات خواهد بود و نمازگزار درعروج به سوی معبود و در نجوای با اوست. بنابراین، مجاری ادراکی او  مانند چشم و گوش ومجاری تحریکی وی مانند دست و پا در اختیار معبود است، نه در اختیار خود عابد. از این رو، هر چه جنبه خلقی دارد، مغفول است و هر چه صبغه الهی دارد، معقول و مقبول و معمول.
شاهد تحلیل یاد شده داستان مبسوطی است که عصاره آن این است:
دو شتر فربه برای رسول اکرم به عنوان هدیه فراهم شد آن حضرت به اصحاب فرمود: آیا در بین شما کسی است که دو رکعت نماز با وضو و خشوع تمام به جا آوردو  به  هیچ وجه درباره دنیا نیاندیشد تا من یکی ازدو ناقه را به او بدهم. فقط علی بن ابیطالب مدعی شد و چنین نمازی را انجام داد. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خدا بر تو سلام می کند و میگوید: یکی از دو شتر را به علی علیه السلام عطا کن. رسول اکرم فرمود: شرط آن بود که به چیزی ازامور دنیا فکر نکند و علی در تشهد به فکر این بود که کدام شتر  را دریافت کند.جبرئیل گفت: فکر علی آن بود که فربه تر و بزرگتر را بگیردو نحر کند و برای وجه الله صدقه دهد و این فکرالهی بود نه دنیایی و رسول اکرم گریست و هر دوشتر را به علی بن ابیطالب داد و آن حضرت نیز هر دو شتر را نحر کرد و هر دو را صدقه داد.6
علی خواهان رویت کامل و شهود تام و زیارت مستمر خدا بوده است وادعیه دیگر آن حضرت منافی با چنین همت والایی نیست. زیرا انسانی که «مختصر شریف» و «کون جامع»است، واجد همه مراحل کمال خواهد بود و تکیه همه مراتب آن به همان قله هرم حیات شاهدانه علوی است.
شکوه مشهود آن حضرت را میتوان در مناجات شعبانیه مشاهده کرد، زیرا در آن  نجوا چنین آمده است : «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها  الیک، حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعزقدسک … الهی و الحقنی بنورعزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا، یا ذالجلال و الاکرام»7.  خواسته های فراوانی در این مناجات مطرح شده که همگی برخاسته از حیات شاهدانه و سیرت و سنت  عارفانه علوی  است.
اگر برخی از پیام آوران الهی در خواست بخشش ملک انحصاری داشتند: «رب اغفرلی و هب لی ملکا لا  یننبغی لاحد من بعدی، 8علی بن ابیطالب درخواست شهود «مالک» دارد. نه «ملک» و نه«ملک» زیرا نه هوای  مالک شدن دارد و نه هوس ملک شدن، بلکه فقط شهود مالک حقیقی و ملک واقعی دارد و بس.
برای نیل به چنین مطلوبی معارضه با ما سوا و اعتراض بر آن ها و اعراض از انها به عنوان رهزن مطرح است و برای رهایی از همه این  دشواری ها، نه تنها «قطع» پیوند با آن ها کافی نیست، بلکه «انقطاع» از آنها هم کفایت نمی کند و فقط «کمال انقطاع» رهگشا است  که در ای حالت اخیر، سالک ساعی هیچ گونه احساسی به ما سوا و نیزاحساسی به زوال پیوند با آنها ندارد، زیرا «انقطاع» بالاتر از«قطع»و «کمال انقطاع» برتر از خود انقطاع است و در کمال انقطاع هیچ گونه بی توجهی به ترک ماعدا نخواهد بود.
برای رهیافتت به چنین مقصدی نور ویژه الهی لازم است تا چشم دل بتواند با آن نور خاص حجاب های نورانی را بعد از انخراق حجاب های ظلمانی پاره کند، چون سلسله معارف الهی  در طول یکدیگر است و هر حلقه برتر مانع ارتقای حلقه زیرین است و این منبع نیز نوری است، نه ظلمانی و اگر فیض روح القدس مدد کند و به استعداد حلقه زیرین پاسخ مثبت دهد و به عنوان محرک جذبی وی را ازبالا جذب کند، سالک میتواند حجاب نوری حلقه برتر را خرق کند و به مقام برین نایل آید.
علی بن ابیطالب در مناجات شعبانیه، وصول به معدن عظمت الهی را از راه اناره ابصار دل و  خرق همه حجاب های نوری مسئلت کرده است. روح انسان سالک پس ازخرق همه حجاب های ظلمانی و نورانی نیازی به بدن ندارد، بلکه بدن محتاج به اوس. چنین روحی فقط به مبدا فاعلی متکی است و  چنین وارستگی از طبیعت و پیوستگی به ماورای طبیعت همان است  که  از آن در مناجات شعبانیه به «تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک» یاد شده است.
آن حضرت در این باره به کمیل چنین فرمود: حجت های الهی مردانی  هستند که «صحبوا الدنیا بابد ان ارواحها معلقه بالمحل الاعلی اولئک خلفا الله فی ارضه و الدعاه الی دینه»9. یعنی در حالت مزبور انسان واصل دارای بدن است، لیکن بدن به روح نیازمند است، نه به عکس و نه به نحو تعامل و تقابل تا به هر کدام از جهتی به دیگری تکیه کرده باشد.
نوشتار حاضر را با روایتی درباره جامعیت امیر مومنان به پایان می رسانیم. تعبیر رسول اکرم درباره جامعیت  امیرالمومنین چنین است. هر کس بخواهد به علم آدم و فهم نوح و حلم ابراهیم و زهد یحیی بن زکریا و بطش و شهامت شجاعانه موسی بنگرد، علی بن ابیطالب را نگاه کند.10
مشابه این تعبیر  جامع با ذکر نام برخی ازانبیای اولوالعزم دیگر در احادیث متعدد آمده است.11
آنچه درباره امیرالمومنین ذکر شد، بعضی ازانبوه و جم غفیر ماثورات معصومین علیه السلام درباره آن حضرت بوده است و متتبع ماهر از آنها آگاه است و رهیابی  وی نسبت به آنها میسور خواهد بود.

——————————————————————————————————–
-مزار، شهید اول، ص 46

[1] -اصول کافی، ج1، ص 294

[2 -توحید صدوق، ص 124، ح1، معانی الاخبار، ص 41، ح1

[3] -نهج البلاغه، حکمت 237

[4] -همان، حکمت 290

[5] -بحار الانوار، ج67، ص197

[6]- مناقب این شهر آشوب، ج2، ص 20؛ تاویل الایات الظاهره، ج 2، ص 612، بحار الانوار، ج 36، ص 161

[7] -مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه

[8] -سوره ص، آیه 35

[9] -نهج البلاغه، حکمت 147، بند 14

[10] -البدایه و النهایه، ص 7، ج 357

[11] -بحار الانوار، ج17، ص 419 و ج 39، ص 35 و 38 و 8


جستجو