حماسه اقتصادی ، مفاهیم اقتصادی 5- منابع طبیعی ثروت از دیدگاه قران(بر اساس تفسیر نمونه)

منابع طبیعی ثروت از دیدگاه قران(بر اساس تفسیر نمونه)
مواهب الهی که در اختیار حکومت اسلامی است:
[سوره الحشر (59): آيات 6 تا 7]
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (6) ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (7)
ترجمه:
6- آنچه را خدا به رسولش از آنها (از يهود) بازگرداند چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى‏سازد، و خدا بر هر چيز قادر است.
7- آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند از آن خدا، و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان، و مستمندان، و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، آنچه را رسول خدا براى                       
شما آورده بگيريد و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نمائيد، و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديد العقاب است.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 501

شان نزول:
از آنجا كه اين آيات تكميلى است بر آيات گذشته كه داستان شكست يهود بنى نضير را بازگو مى‏كرد شان نزول آن نيز ادامه همان شان نزول است.
توضيح اينكه بعد از بيرون رفتن يهود” بنى نضير” از مدينه، باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه‏ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقيماند، جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا ص رسيدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند: برگزيده‏هاى اين غنيمت، و يك چهارم آن را برگير و بقيه را به ما واگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم! آيات فوق نازل شد و با صراحت گفت: چون براى اين غنائم، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نكشيده‏اند تمام آن تعلق به رسول اللَّه (رئيس حكومت اسلامى) دارد (و او هر گونه صلاح بداند تقسيم مى‏كند و چنان كه بعدا خواهيم ديد پيامبر ص اين اموال را در ميان مهاجرين كه دستهاى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتند تقسيم كرد) «1».
تفسير: حكم غنائمى كه بدون جنگ به دست مى‏آيد
اين آيات چنان كه گفتيم حكم غنائم بنى نضير را بيان مى‏كند، و در عين حال روشنگر يك قانون كلى در زمينه تمام غنائمى است كه بدون دردسر و زحمت
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” ذيل آيات مورد بحث، و تفاسير ديگر.و رنج عائد جامعه اسلامى مى‏شود كه در فقه اسلامى به عنوان” فى‏ء” ياد شده است.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 502
مى‏فرمايد:” آنچه را خداوند به رسولش از آنها باز گرداند، چيزى است كه شما براى تحصيل آن نه اسبى تاختيد، و نه شترى (وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ) «1».
” افاء” از ماده” فى‏ء” در اصل به معنى” رجوع و بازگشت” است، و اينكه بر اين دسته از غنائم” فى‏ء” (بر وزن شى‏ء) اطلاق شده شايد به خاطر آن است كه خداوند تمام مواهب اين جهان را در اصل براى مؤمنان، و قبل از همه براى پيغمبر گراميش كه اشرف كائنات و خلاصه موجودات است آفريده، و افراد غير مؤمن و گنهكار در حقيقت غاصبان اين اموالند (هر چند بر حسب قوانين شرعى يا عرفى مالك محسوب شوند) هنگامى كه اين اموال به حاصبان حقيقى باز مى‏گردد شايسته عنوان” فى‏ء” است.
” اوجفتم” از ماده” ايجاف” به معنى راندن سريع است كه معمولا در جنگها اتفاق مى‏افتد.
” خيل” به معنى اسبها است (جمعى است كه مفرد از جنس خود ندارد) «2»
__________________________________________________
(1)” ما” در” ما افاء اللَّه”” موصوله” است، و” مبتدا” و” ما” در” فما اوجفتم عليه” نافيه است، و مجموع اين جمله خبر است، اين احتمال نيز داده شده كه اولين” ما” شرطيه و دومى با جمله بعد از آن جواب شرط است (آمدن” فا” بر سر خبر در جايى كه شبيه شرط باشد بى مانع است).
(2)” راغب” در” مفردات” مى‏گويد” خيل” در اصل از ماده” خيال” به معنى پندار و تصورات ذهنى است، و” خيلاء” به معنى تكبر و خود برتر بينى است چرا كه از يك نوع تخيل فضيلت ناشى مى‏شود، و از آنجا كه وقتى انسان بر اسب سوار مى‏شود غالبا يك نوع غرور و كبر احساس مى‏كند لفظ خيل بر اسب اطلاق شده است، قابل توجه اينكه” خيل” هم به اسبها گفته مى‏شود هم به سواران” ركاب” از ماده” ركوب” معمولا به معنى شتران سوارى مى‏آيد.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 503
هدف از مجموع جمله اين است كه در تمام مواردى كه براى به دست آوردن غنيمت هيچ جنگى رخ ندهد غنائم در ميان جنگجويان تقسيم نخواهد شد، و به طور كامل در اختيار رئيس مسلمين قرار مى‏گيرد، او هم با صلاحديد خود در مصارفى كه در آيه بعد مى‏آيد مصرف مى‏كند.
سپس مى‏افزايد: چنان نيست كه پيروزيها هميشه نتيجه جنگهاى شما باشد،” ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى‏سازد، و خداوند بر همه چيز تواناست” (وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
آرى پيروزى بر دشمن سرسخت و نيرومندى همچون يهود بنى نضير با امدادهاى غيبى خداوند صورت گرفت، تا بدانيد خداوند بر همه چيز قادر است، و مى‏تواند در يك چشم بر همزدن قومى نيرومند را زبون سازد، و گروهى اندك را بر آنها مسلط كند، و تمام امكانات را از گروه اول به گروه دوم منتقل نمايد.
اينجاست كه مسلمانان مى‏توانند در چنين ميدانهايى هم درس معرفة اللَّه بياموزند، و هم نشانه‏هاى حقانيت پيامبر ص را ببينند، و هم برنامه اخلاص و اتكاء به ذات پاك خدا را در تمام مسير راهشان ياد گيرند.
در اينجا سؤالى مطرح مى‏شود و آن اينكه غنائم يهود بنى نضير بدون جنگ در اختيار مسلمانان قرار نگرفت بلكه لشكر كشى كردند و قلعه‏هاى يهود را در حلقه محاصره قرار دادند، و حتى گفته مى‏شود درگيرى مسلحانه محدودى نيز رخ داد.
در پاسخ مى‏گوئيم قلعه‏هاى بنى نضير چنان كه گفته‏اند فاصله چندانى از مدينه نداشت (بعضى از مفسران فاصله را دو ميل، كمتر از 4 كيلومتر، ذكر كرده‏اند) و مسلمانان پياده به سوى قلعه‏ها آمدند، بنا بر اين زحمتى متحمل نشدند                       
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 504
اما وقوع درگيرى مسلحانه از نظر تاريخى ثابت نيست، محاصره نيز چندان به طول نيانجاميد، بنا بر اين مى‏توان گفت در حقيقت چيزى كه بتوان نام آن را نبرد گذاشت رخ نداد و خونى بر زمين ريخته نشد.
آيه بعد مصرف” فى‏ء” را كه در آيه قبل آمده است به وضوح بيان مى‏كند و به صورت يك قاعده كلى مى‏فرمايد:” آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگردانده است از آن خدا، و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است” (ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
يعنى اين همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نيست كه تنها يك پنجم آن در اختيار پيامبر ص و ساير نيازمندان قرار گيرد، و چهار پنجم از آن جنگجويان باشد.
و نيز اگر در آيه قبل گفته شد كه تمام آن متعلق به رسول خدا است مفهومش اين نيست كه تمام آن را در مصارف شخصى مصرف مى‏كند، بلكه چون رئيس حكومت اسلامى، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نيازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها صرف مى‏كند.
در اين آيه به طور كلى شش مصرف براى” فى‏ء” ذكر شده:
1-    سهم خداوند، بديهى است خداوند مالك همه چيز است، و در عين حال به هيچ چيز نيازمند نيست، و اين يك نوع نسبت تشريفى است تا گروه‏هاى ديگر كه بعد از آن ذكر شده‏اند هيچ نوع احساس حقارت نكنند و سهم خود را همرديف سهم خدا محسوب دارند، و ذره‏اى از شخصيت آنها در افكار عمومى  كاسته شود.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 505
2- سهم پيامبر ص است كه طبعا نيازمنديهاى شخصى او و سپس نيازمنديهاى مقامى او و انتظاراتى را كه مردم از او دارند تامين مى‏كند.
3- سهم ذوى القربى است كه بدون شك در اينجا منظور خويشاوندان پيامبر ص و بنى هاشم است كه از گرفتن زكات كه جزء اموال عمومى مسلمين است محرومند «1».
و اصولا معنى ندارد كه منظور خويشاوندان عموم مردم باشد چرا كه در اين صورت همه مسلمانان را بدون استثناء شامل مى‏شود، زيرا همه مردم خويشاوندان يكديگرند.
در اينكه آيا در ذوى القربى نياز و فقر شرط است يا نه در ميان مفسران گفتگو است هر چند با قرائنى كه در پايان اين آيه و آيه بعد است شرط بودن آن صحيحتر به نظر مى‏رسد.
4 و 5 و 6- سهم يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است، در اينكه اين سه گروه تنها از بنى هاشم بايد باشند، يا عموم يتيمان و مستمندان و ابن السبيل‏ها را شامل مى‏شود؟ در ميان مفسران گفتگو است.
عموم فقهاى اهل سنت و مفسران آنها معتقدند كه اين مساله تعميم دارد در حالى كه رواياتى كه از طريق اهل بيت ع رسيده است در اين زمينه مختلف مى‏باشد، از بعضى استفاده مى‏شود كه اين سه سهم نيز مخصوص يتيمان و مستمندان و ابن السبيل بنى هاشم است، در حالى كه در بعضى از روايات تصريح شده كه اين
__________________________________________________
(1)    اين تفسير را نه تنها مفسران شيعه كه بسيارى از مفسران اهل سنت نيز به آن تصريح كرده‏اند، مانند فخر رازى در” تفسير كبير”، برسوئى در” روح البيان” سيد قطب در” فى ظلال القرآن” و مراغى در تفسيرش و آلوسى در” روح المعانى”.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 506
حكم عموميت دارد از امام باقر ع چنين نقل شده كه فرمود:
كان ابى يقول لنا سهم رسول اللَّه و سهم ذى القربى، و نحن شركاء الناس فيما بقى:
” سهم رسول خدا و ذى القربى از آن ما است، و ما در باقيمانده اين سهام با مردم شريكيم” «1». آيه 8 و 9 همين سوره كه توضيحى است براى اين آيه نيز گواهى مى‏دهد كه اين سهم مخصوص بنى هاشم نيست، زيرا در آن سخن از عموم فقراى مهاجرين و انصار است.
علاوه بر اين مفسران نقل كرده‏اند كه پيامبر ص بعد از ماجراى” بنى نضير” اموالى را كه از آنها باقى مانده بود در ميان” مهاجران” كه عموما در شرايط سختى در مدينه زندگى مى‏كردند و سه نفر از طايفه” انصار” كه سخت نيازمند بودند تقسيم كرد، و اين دليل بر عموميت مفهوم آيه است، و اگر بعضى از روايات با آن سازگار نباشد بايد ظاهر قرآن را ترجيح داد «2».
سپس به فلسفه اين تقسيم حساب شده پرداخته، مى‏افزايد:” اين به خاطر آن است كه اين اموال عظيم دست به دست ميان ثروتمندان شما نگردد، و نيازمندان از آن محروم نشوند”! (كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ «3».
جمعى از مفسران براى اين جمله مخصوصا شان نزولى ذكر كرده‏اند كه
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” جلد 9 صفحه 261-” وسائل الشيعه” جلد 6 صفحه 368 (حديث 12 از باب 1 ابواب انفال).
(2)” وسائل الشيعه” جلد 6 صفحه 356 (حديث 4- باب 1 از ابواب انفال).
(3)” دولة” (به فتح دال و به ضم دال) به يك معنى است هر چند بعضى ميان اين دو فرق گذاشته‏اند، اولى را مخصوص اموال و دومى را مربوط به جنگ و مقام دانسته‏اند، و يا اولى را اسم مصدر و دومى را مصدر شمرده‏اند، و به هر حال با ماده” تداول” كه به معنى دست به دست كردن است ريشه مشترك دارد.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 507
قبلا نيز اجمالا به آن اشاره شد، و آن اينكه بعد از ماجراى بنى نضير جمعى از رؤساى مسلمين خدمت پيامبر ص آمدند و عرض كردند: برگزيده خود، و يك چهارم از اين غنائم را برگير، و بقيه را در اختيار ما بگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم، آن گونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام بود! آيه فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد: نبايد اين اموال دست به دست ميان اغنيا بگردد! اين آيه يك اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى‏كند و آن اينكه جهت‏گيرى اقتصاد اسلامى چنين است كه در عين احترام به” مالكيت خصوصى” برنامه را طورى تنظيم كرده كه اموال و ثروتها متمركز در دست گروهى محدود نشود كه پيوسته در ميان آنها دست به دست بگردد.
البته اين به آن معنى نيست كه ما پيش خود قوانين وضع كنيم و ثروتها را از گروهى بگيريم و به گروه ديگرى بدهيم، بلكه منظور اين است كه اگر مقررات اسلامى در زمينه تحصيل ثروت و همچنين مالياتهايى همچون خمس و زكات و خراج و غير آن و احكام بيت المال و انفال درست پياده شود خود به خود چنين نتيجه‏اى را خواهد داد كه در عين احترام به تلاشهاى فردى مصالح جمع تامين خواهد شد، و از دو قطبى شدن جامعه (اقليتى ثروتمند و اكثريتى فقير) جلوگيرى مى‏كند.
و در پايان آيه مى‏فرمايد:” آنچه را رسول خدا براى شما آورده است بگيريد، و اجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده از آن خوددارى نمائيد و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند شديد العقاب است” (وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).
اين جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده، ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمينه‏ها و برنامه‏هاى زندگى مسلمانها است، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر ص.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 508                    
بر طبق اين اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پيامبر ص را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند، خواه در زمينه مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد، يا مسائل اقتصادى، و يا عبادى، و غير آن، به خصوص اينكه در ذيل آيه كسانى را كه مخالفت كنند به عذاب شديد تهديد كرده است.
نكته:
1- مصرف” فى‏ء” (غنائم بدون جنگ).
اموالى كه تحت عنوان” فى‏ء” در اختيار رسول اللَّه ص به عنوان رهبر حكومت اسلامى قرار مى‏گرفت اموال فراوانى بود كه شامل كليه اموالى مى‏شد كه از غير طريق جنگ در اختيار مسلمين واقع مى‏شد، اين اموال مى‏توانست نقش مهمى در تعديل ثروت در محيط اسلامى ايفا كند، چرا كه بر خلاف سنت جاهلى هرگز در ميان ثروتمندان اقوام و قبائل تقسيم نمى‏شد، بلكه مستقيما در اختيار رهبر مسلمانان بود، و او نيز با توجه به اولويتها آن را تقسيم مى‏كرد.
و چنان كه در بحث انفال گفته‏ايم” فى‏ء” بخشى از انفال است بخش ديگر آن تمام اموالى است كه مالك مشخص ندارد كه شرح آن در فقه اسلامى آمده و بالغ بر دوازده موضوع مى‏شود، و به اين ترتيب حجم بيشترى از مواهب الهى از اين طريق در اختيار حكومت اسلامى، و سپس در اختيار نيازمندان قرار مى‏گيرد «1».
__________________________________________________
(1) موضوعات دوازدهگانه انفال به اين ترتيب است 1- زمينهايى كه اهلش آن را ترك گفته و از آنجا رفته‏اند (مانند اراضى يهود بنى نضير) 2- زمينهايى كه صاحبانش با ميل خود آن را به رئيس مسلمانان واگذار كرده‏اند (مانند فدك) 3- اراضى موات 4- سواحل درياها 5- بلندى كوه‏ها 6- دره‏ها 7- بيشه‏ها و جنگلها 8- اموال برگزيده شاهان كه در جنگها به دست مسلمين مى‏افتد 9- آنچه را پيشواى مسلمين از ميان غنائم براى خود انتخاب مى‏كند 10- غنائمى كه به وسيله جنگهايى كه بدون اذن پيشواى مسلمين است به دست مى‏آيد 11- معادن 12- ميراث كسى كه وارثى ندارد (البته در بعضى از موارد فوق در ميان فقها گفتگو است، ولى اكثريت قاطع اين موارد را قبول دارند، براى توضيح بيشتر به كتب فقهى مراجعه شود).
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 509
از آنچه گفتيم اين نكته روشن مى‏شود كه در ميان آيه اول و دوم كه در بالا ذكر كرديم تضادى وجود ندارد، هر چند آيه اول ظاهرا” فى‏ء” را در اختيار شخص پيامبر مى‏گذارد و در آيه دوم مصارف ششگانه‏اى براى آن ذكر مى‏كند، زيرا اين مصارف ششگانه ذكر اولويتهايى است كه پيامبر ص در مورد اموالى كه در اختيار دارد بايد رعايت كند، و به تعبير ديگر پيغمبر اكرم ص اينهمه ثروت را براى شخص خودش نمى‏خواهد بلكه به عنوان رهبر و رئيس حكومت اسلامى در هر موردى لازم است صرف مى‏كند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه اين حق بعد از پيامبر ص به امامان معصوم ع و بعد از آنها به نواب آنها يعنى مجتهدان جامع الشرائط مى‏رسد، چرا كه احكام اسلام تعطيل بردار نيست، و حكومت اسلامى از مهمترين مسائلى است كه مسلمانان با آن سر و كار دارند و قسمتى از پايه‏هاى اين حكومت بر مسائل اقتصادى نهاده شده است و بخشى از مسائل اقتصادى اصيل اسلامى همينها است.
2- پاسخ به يك سؤال
در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه چگونه خداوند دستور مى‏دهد كه همه مردم بدون استثنا آنچه را پيامبر ص مى‏گويد بى قيد و شرط بپذيرند؟!.
ولى با توجه به اينكه ما پيامبر را معصوم مى‏دانيم، و اين حق فقط براى او و جانشينان معصوم او است پاسخ سؤال روشن مى‏شود.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 510
جالب توجه اينكه در روايات زيادى به اين مساله اشاره شده است كه اگر خداوند چنين اختياراتى را به پيامبرش داده به خاطر آن است كه او را كاملا آزموده و خلق عظيم و اخلاق فوق العاده دارد كه چنين حقى را به او تفويض فرموده است «1».
3- داستان غم‏انگيز فدك:
” فدك” يكى از دهكده‏هاى آباد اطراف مدينه در حدود 140 كيلومترى نزديك خيبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعه‏هاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى يهود در هم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسليم در برابر پيامبر ص در آمدند و نيمى از زمين و باغهاى خود را به آن حضرت واگذار كردند، و نيم ديگرى را براى خود نگه داشتند و در عين حال كشاورزى سهم پيامبر ص را نيز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آن مى‏بردند.
با توجه به آيه” فى‏ء” در اين سوره، اين زمين مخصوص پيغمبر گرامى اسلام ص بود و مى‏توانست در مورد خودش يا مصارف ديگرى كه در آيه 7 همين سوره اشاره شده مصرف كند، لذا پيامبر آن را به دخترش فاطمه” عليها سلام اللَّه” بخشيد، و اين سخنى است كه بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح كرده‏اند، از جمله در” تفسير در المنثور” از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آيه و آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ” (روم 38) نازل شد پيامبر ص فدك را به فاطمه بخشيد (أقطع رسول اللَّه فاطمة فدكا) «2».
__________________________________________________
(1) رواياتى كه اين بحث در آن مطرح شده متعدد است به جلد 5 تفسير نور الثقلين صفحه 279 تا 283 مراجعه شود.
(2) در المنثور جلد 4 صفحه 177.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 511
و در كتاب” كنز العمال” كه در حاشيه مسند احمد آمده در مساله صله رحم از” ابو سعيد خدرى” نقل شده هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر ص فاطمه ع را خواست و فرمود: يا فاطمه لك فدك:” اى فاطمه! فدك از آن تو است” «1».
حاكم نيشابورى نيز در تاريخش همين معنى را آورده است «2».
ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كرده «3» و همچنين كتب فراوان ديگر.
ولى بعد از پيامبر ص كسانى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على ع مزاحم قدرت سياسى خود مى‏ديدند و تصميم داشتند ياران على ع را از هر نظر منزوى كنند به بهانه حديث مجعول” نحن معاشر الانبياء لا نورث” آن را مصادره كردند، و با اينكه فاطمه ع رسما متصرف آن بود و كسى از” ذو اليد” مطالبه شاهد و بينه نمى‏كند از او شاهد خواستند، حضرت ع نيز اقامه شهود كرد كه پيغمبر ص شخصا فدك را به او بخشيده، اما با اينهمه اعتنا نكردند، در دورانهاى بعد هر يك از خلفا كه مى‏خواستند تمايلى به اهل بيت نشان دهند فدك را به آنها باز مى‏گرداندند، اما چيزى نمى‏گذشت كه ديگرى آن را مجددا مصادره مى‏كرد! و اين عمل بارها در زمان خلفاى” بنى اميه” و” بنى عباس” تكرار شد.
داستان فدك و حوادث گوناگونى كه در رابطه با آن در صدر اسلام و دورانهاى بعد روى داد از دردناكترين و غم‏انگيزترين و در عين حال عبرت‏انگيزترين فرازهاى تاريخ اسلام است كه مستقلا بايد مورد بحث و بررسى دقيق
__________________________________________________
(1) كنز العمال جلد 2 صفحه 158.
(2) به كتاب فدك صفحه 49 مراجعه شود. […..]
(3) شرح ابن ابى الحديد جلد 16 صفحه 209 به بعد.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 512
قرار گيرد تا از حوادث مختلف تاريخ اسلام پرده بردارد.
قابل توجه اينكه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نيشابورى در كتاب معروفش” صحيح مسلم” داستان مطالبه فاطمه ع فدك را از خليفه اول مشروحا آورده و از عايشه نقل مى‏كند كه بعد از امتناع خليفه از تحويل دادن فدك فاطمه ع از او قهر كرد و تا هنگام وفات يك كلمه با او سخن نگفت (صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1380 حديث 52 از كتاب الجهاد).
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 513
[سوره النحل (16): آيات 3 تا 8]
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (3) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (4) وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (5) وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ (6) وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (7)
وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)
ترجمه:
3- آسمانها و زمين را به حق آفريد، او برتر است از اينكه شريك براى او مى‏سازند 4- انسان را از نطفه بى‏ارزشى خلق كرد و سرانجام او موجودى فصيح و مدافع آشكار از خويشتن گرديد.
5- و چهار پايان را آفريد در حالى كه براى شما در آنها وسيله پوشش و منافع ديگر است و از گوشت آنها مى‏خوريد.
6- و در آنها براى شما زينت و شكوه است به هنگامى كه به استراحتگاهشان باز مى‏گردانيد و هنگامى كه (صبحگاهان) آنها را به صحرا مى‏فرستيد.
7- آنها بارهاى سنگين شما را به شهرى كه جز با مشقت زياد به آن نمى‏رسيد حمل مى‏كنند چرا كه پروردگارتان رءوف و رحيم است.                      
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 156
8- (و همچنين) اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و هم مايه زينت شما باشد و چيزها (وسائل نقليه ديگرى) مى‏آفريند كه شما نمى‏دانيد!
تفسير:
منافع گوناگون حيوانات
از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از نفى شرك به ميان آمد در اين آيات براى ريشه كن ساختن شرك و توجه به خداوند يكتا از دو راه وارد مى‏شود: نخست از طريق دلائل عقلى بوسيله نظام شگرف آفرينش و عظمت خلقت، و ديگر از طريق عاطفى و بيان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان، تا حس شكر- گزارى او تحريك گردد و سرانجام وى را به خدا نزديك سازد.
در آغاز مى‏گويد:” خداوند آسمانها و زمين را بحق آفريد” (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حقانيت آسمان و زمين هم از نظام عجيب و آفرينش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى كه در آنها وجود دارد.
و به دنبال آن اضافه مى‏كند:” خدا برتر از آن است كه براى او شريك مى‏سازند” (تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
آيا بتهايى كه آنها را شريك او قرار داده‏اند هرگز قادر به چنين خلقتى هستند؟ و يا حتى مى‏توانند پشه كوچك و يا ذره غبارى بيافرينند!، با اين حال چگونه آنها را شريك او قرار مى‏دهند؟! جالب اينكه خود مشركان اين نظام عجيب و خلقت بديع را كه بيانگر علم و قدرت خالق است تنها از” اللَّه” مى‏دانستند، ولى با اين حال به هنگام عبادت در برابر بتها به خاك مى‏افتادند.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 157
بعد از اشاره به مساله آفرينش آسمان و زمين و اسرار بى‏پايان آنها، سخن از خود انسان مى‏گويد، انسانى كه به خودش از هر كس نزديكتر است، ميفرمايد:
” انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفريد، اما سرانجام به جايى رسيد كه موجودى متفكر و فصيح و بليغ و مدافع از خويشتن و سخن‏گوى آشكار شد” (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ).
” نطفه” در اصل به معنى آب كم يا آب صاف است، سپس به قطرات آبى كه از طريق” لقاح” سرچشمه پيدايش انسان مى‏شود، اطلاق شده است، در حقيقت با اين تعبير مى‏خواهد عظمت قدرت خدا را مجسم كند كه از قطره آب بى‏ارزشى چه آفرينش عجيبى كرده است كه ميان قوس نزول و صعودى او اينهمه فاصله است.
اين در صورتى است كه” خصيم” را به معنى” مدافع و بيانگر درون خويش” بدانيم، همانگونه كه در آيه 105 سوره نساء مى‏خوانيم وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً:” اى پيامبر مدافع خائنان مباش”.
ولى در مقابل اين تفسير كه مورد قبول گروهى از مفسران است، تفسير ديگرى از سوى جمع ديگرى از مفسران اظهار شده است، و آن اينكه” خداوند انسان را با قدرت كامله‏اش از نطفه بى ارزش آفريد ولى اين انسان ناسپاس، به مجادله و مخاصمه آشكار در برابر خدا برخاست” (آيه 77 سوره يس را گواه بر اين تفسير گرفته‏اند).
ولى معنى اول صحيحتر به نظر مى‏رسد زيرا آيات فوق در مقام بيان عظمت آفرينش خدا است و عظمت آن گاه آشكار مى‏شود كه از موجود ظاهرا ناچيزى موجود بسيار پر ارزشى بسازد:
در تفسير على بن ابراهيم نيز چنين مى‏خوانيم: خلقه من فطرة من ماء منتن فيكون خصيما متكلما بليغا:” خداوند انسان را از قطره آب بدبويى آفريد و سرانجام سخنگوى بليغى شد” «1».
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 158
پس از آفرينش انسان به نعمت مهم ديگرى يعنى خلقت چهار پايان، و فوائد مختلفى كه از آنها عايد مى‏شود اشاره كرده مى‏گويد” خداوند چهار پايان را آفريد در حالى كه در آنها وسيله پوشش براى شما است و منافع ديگر و از گوشت آنها مى‏خوريد” (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
در اين آيه نخست به مساله خلقت چهار پايان كه دليلى بر علم و قدرت خدا است، پرداخته، سپس به بيان نعمتهاى مختلفى كه در آنها وجود دارد مى‏پردازد، و از ميان اين نعمتها به سه قسمت اشاره كرده نخست مساله” دف‏ء” كه به معنى هر گونه پوشش است مى‏باشد، (با استفاده از پشم و پوست آنها) مانند لباس و لحاف و كفش و كلاه و خيمه، و ديگر” منافع” كه اشاره به شير و مشتقات آنست، و سوم گوشت كه با جمله وَ مِنْها تَأْكُلُونَ بيان شده است:
جالب اينكه در ميان اينهمه فوائد، قبل از هر چيز مساله پوشش و مسكن را مطرح مى‏كند، زيرا بسيارى از مردم (بخصوص باديه‏نشينان) هم لباسشان از پشم و مو يا پوست تهيه مى‏شود، و هم خيمه‏هايشان كه آنها را از سرما و گرما حفظ مى‏كند، و به هر حال اين دليل بر اهميت پوشش و مسكن و مقدم بودن آن بر هر چيز ديگر است.
نكته ديگر اينكه آن را قبل از” منافع” ذكر كرده، اشاره به اينكه پوشش در واقع براى دفع ضرر است، و دفع ضرر مقدم بر جلب منفعت مى‏باشد.
ممكن است كسانى كه مخالف گوشت‏خوارى هستند، اين استفاده را از آيه فوق نيز بكنند كه خداوند مساله خوردن گوشت حيوانات را جزء منافع آنها نشمرده، لذا بعد از ذكر” منافع” با جمله” وَ مِنْها تَأْكُلُونَ” (از آن حيوانات
__________________________________________________
(1) تفسير نور الثقلين جلد سوم صفحه 39. […..]
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 159
مى‏خوريد) از آن ياد شده، حد اقل اين استفاده را از تعبير فوق مى‏توان كرد كه اهميت لبنيات بمراتب بيشتر است.
جالب اينكه تنها به منافع معمولى و عادى اين چهار پايان سودمند اكتفاء نمى‏كند بلكه روى جنبه استفاده روانى از آنها در آيه بعد تكيه كرده مى‏گويد:
” در اين حيوانات براى شما زينت و شكوهى است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان باز مى‏گردانيد، و هنگامى كه صبحگاهان به صحرا ميفرستيد” (وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ).
” تريحون” از ماده” اراحه” به معنى باز گرداندن حيوانات به هنگام غروب به آغلها و استراحتگاهشان است، لذا محلى را كه در آن استراحت ميكنند” مراح” مى‏گويند.
” تسرحون” از ماده” سروح” به معنى بيرون كردن چهار پايان به هنگام صبح به سوى چراگاه است.
منظره جالب حركت دستجمعى گوسفندان و چهارپايان به سوى بيابان و چراگاه، سپس بازگشتشان به سوى آغل و استراحتگاه كه قرآن از آن تعبير به” جمال” كرده تنها يك مساله ظاهرى و تشريفاتى نيست، بلكه بيانگر واقعيتى است در اعماق جامعه، و گوياى اين حقيقت است كه چنين جامعه‏اى خودكفا است، فقير و مستمند و وابسته به اين و آن نمى‏باشد، خودش توليد مى‏كند، و آنچه را خود دارد مصرف مى‏نمايد!.
اين در واقع جمال استغناء و خودكفايى جامعه است، جمال توليد و تامين فرآورده‏هاى مورد نياز يك ملت است، و به تعبير گوياتر جمال استقلال اقتصادى و ترك هر گونه وابستگى است!.
اين واقعيت را روستائيان و روستازادگان بهتر از مردم شهرنشين درك مى‏كنند كه مشاهده رفت و آمد اين چهار پايان سودمند چگونه به آنها آرامش خيال مى‏دهد، آرامشى كه از احساس بى‏نيازى برمى‏خيزد، آرامشى كه از انجام مؤثر يك وظيفه اجتماعى حاصل مى‏شود.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 160
و جالب اينكه در آيه فوق، نخست به بازگشت آنها از صحرا اشاره مى‏كند چرا كه در هنگام بازگشت پستانهايشان پر شير، شكمهايشان سير، و در چهره‏هايشان نشانه‏هاى رضايتمندى ديده مى‏شود، به همين دليل از آن حرص و ولع و عجله‏اى كه صبح به هنگام حركت به صحرا دارند در آنها خبرى نيست، آرام و مطمئن گام بر مى‏دارند و به استراحتگاه نزديك مى‏شوند و از مشاهده منظره پستانهاى پر شيرشان هر كس احساس بى‏نيازى مى‏كند.
در آيه بعد به يكى از منافع مهم اين حيوانات اشاره كرده مى‏گويد:
” آنها بارهاى سنگين شما را بر دوش خود حمل مى‏كنند و به سوى شهر و ديارى كه جز با مشقت زياد به آن نمى‏رسيديد مى‏برند” (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ).
اين نشانه رحمت و رافت خداوند است كه اين چهار پايان را با اين قدرت و نيرو آفريده است، و آنها را رام و تسليم شما نيز گردانيده،” چرا كه پروردگار شما رءوف و رحيم است (إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).
” شق” از ماده” مشقت” است، ولى بعضى از مفسران احتمال داده‏اند كه به معناى شكافتن و نصف كردن باشد، يعنى شما نمى‏توانيد خودتان اين بارها را بر دوش كشيده و به مقصد برسانيد مگر اينكه نيمى از قوت شما از ميان برود و به اصطلاح نيم جان شويد، ولى تفسير اول نزديكتر به نظر مى‏رسد.
به اين ترتيب اين چهار پايان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما توليد مى‏كنند، و در درجه بعد از فرآورده‏هاى لبنياتى آنها استفاده مى‏شود، و سپس از گوشتشان، و بعد آثار روانى كه در دلها ميگذارند، مورد توجه قرار گرفته و سرانجام باربرى آنها.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 161
قابل توجه اينكه حتى در عصر و زمان ما كه عصر ماشين و وسائل ماشينى است، باز در بسيارى موارد تنها بايد از همين چهار پايان استفاده كرد، و راه ديگرى ندارد.
آن گاه به سراغ گروه ديگرى از حيوانات مى‏رود كه براى سوارى انسان از آنها استفاده مى‏شود مى‏فرمايد” خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا شما بر آن سوار شويد، و هم مايه زينت شما باشد” (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً).
بديهى است زينت در اينجا باز يك مساله تشريفاتى نيست و براى كسى كه با محتواى تعليمات قرآن آشنا است اين مطلب روشن است، بلكه يك نوع زينت است كه اثر آن در زندگى اجتماعى ظاهر مى‏گردد، براى پى بردن به اين حقيقت كافى است است منظره و حال كسى كه با پاى پياده يك راه طولانى بيابانى را پيموده، و خسته و كوفته و ناتوان به مقصد رسيده، به طورى كه تا مدتى هيچ كارى از او ساخته نيست و نشاطى در او ديده نمى‏شود، با منظره كسى مقايسه كنيم كه بر يك مركب را هوار سوار شده زودتر به مقصد رسيده نيروى خود را از دست نداده، نشاط خود را كاملا حفظ كرده و آماده انجام هدفهاى خود و استفاده از وقت و نيروى خويش است، آيا اين زينت نيست؟
در پايان آيه به مساله مهمترى اشاره كرده و افكار را به وسائل نقليه و مركبهاى گوناگونى كه در آينده در اختيار بشر قرار مى‏گيرد و بهتر و خوبتر از اين حيوانات مى‏تواند استفاده كند متوجه مى‏سازد، و مى‏گويد” خداوند چيزها (وسائل نقليه ديگرى) مى‏آفريند كه شما نمى‏دانيد” (وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ‏)
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 162گر چه بعضى از مفسران پيشين اين جمله را اشاره به حيواناتى گرفته‏اند كه در آينده آفريده مى‏شود و رام بشر مى‏گردد.
ولى همانگونه كه در تفسير” مراغى” و تفسير” فى ظلال” آمده است درك مفهوم اين جمله براى ما كه در عصر ماشين و وسائل و مركبهاى سريع السير زندگى مى‏كنيم، ساده و آسان است.
و اگر ملاحظه مى‏كنيد كه تعبير به يخلق (مى‏آفريند) كرده است دليلش واضح است، زيرا كار انسان در اين اختراعات در حقيقت چيزى جز جفت و جور كردن و به هم پيوستن نيست، اساس آنها كه مواد اصلى را تشكيل مى‏دهد، تنها با آفرينش خداوندى است، از اين گذشته آن ابتكارى كه بشر در طريق اختراع اين وسائل به كار مى‏برد آن هم مولود استعدادى است كه خدا به او داده است.
اهميت دامدارى و كشاورزى
حتى امروز كه دستگاههاى توليدى، ماشينى آن قدر گسترده شده كه همه چيز را تحت الشعاع قرار داده باز دامدارى و كشاورزى مهمترين بخش توليد زندگى انسان را تشكيل مى‏دهد، چرا كه مى‏دانيم پايه اصلى تغذيه در اين دو قسمت نهفته شده، و به همين دليل رسيدن به حد خودكفايى در قسمت دامدارى و كشاورزى نه تنها ضامن استقلال اقتصادى است كه استقلال سياسى نيز تا حد زيادى به آن مربوط است.
بنا بر اين جاى تعجب نيست كه تمام ملتهاى دنيا كوشش مى‏كنند كه صنعت كشاورزى و دامدارى خود را تا سر حد امكان توسعه دهند و از صنايع مدرن براى اين توسعه كمك گيرند.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 163
نياز به اين دو، تا آن حد اساسى است كه گاه كشورهاى به اصطلاح ابر قدرتى همچون روسيه براى رفع نيازمندى خود در اين زمينه ناچار مى‏شوند با دادن امتيازهاى سياسى دست نياز خود را به سوى كشورهايى كه درست در قطب مخالفند دراز كنند! و به همين جهت در اسلام و تعليمات حيات آفرين آن اهميت فوق العاده زيادى به مساله دامدارى و كشاورزى داده شده است و با استفاده از هر فرصت مسلمانان را تشويق به اين دو نموده:
در آيات فوق ديديم كه با چه لحن تشويق آميزى از موضوع دامها سخن مى‏گويد و منافع آن را اعم از منافع غذايى و پوششى بر مى‏شمرد و حتى رفت و آمد آنها را به صحرا با تعبير زيبايى كه بسيار شوق‏انگيز است بيان مى‏كند.
همچنين درباره اهميت زراعت و ميوه‏هاى مختلف، و كشاورزى بطور كلى، در آيات آينده سخن به ميان خواهد آمد.
در روايات اسلامى در زمينه دامدارى تعبيرات جالبى ديده مى‏شود و همچنين در زمينه كشاورزى كه به عنوان نمونه احاديث زير را از منابع مختلف يادآور مى‏شويم:
1- پيامبر به يكى از بستگانش فرمود چرا در خانه‏ات” بركت” نمى‏آورى؟ عرض كرد منظورتان از بركت چيست؟ فرمود: شاة تحلب:” گوسفند شيرده”! سپس اضافه فرمود:
انه من كانت فى داره شاة تحلب او نعجة او بقرة فبركات كلهن:
” هر كس در خانه خود گوسفند شيرده يا گاو ماده داشته باشد سر تا پا بركت است” «1».
2- و نيز از پيامبر ص نقل شده كه درباره اهميت گوسفند فرمود:
نعم
__________________________________________________
(1) بحار الانوار جلد 14 صفحه 686 ط قديم- در حديث فوق علاوه بر شاة (گوسفند) و بقره (گاو) به نعجه نيز اشاره شده كه در لغت براى آن چند معنى ذكر شده است: گاو وحشى، گوسفند كوهى و گوسفند ماده.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 164
المال الشاة
” گوسفند سرمايه بسيار خوبى است” «1».
3- در تفسير نور الثقلين ذيل آيات مورد بحث از امام امير مؤمنان على ع مى‏خوانيم:
افضل ما يتخذه الرجل فى منزله لعياله الشاة فمن كان فى منزله شاة قدست عليه الملائكة مرتين فى كل يوم:
” بهترين چيزى كه انسان در خانه براى خانواده خود تهيه مى‏كند گوسفند است، هر كس در منزل خود گوسفندى داشته باشد در هر روز فرشتگان خدا دو بار او را تقديس مى‏كنند” اشتباه نشود ممكن است شرائط تربيت كردن گوسفند در خانه براى بسيارى فراهم نباشد ولى هدف اصلى اين است كه به تعداد خانواده‏ها توليد و تربيت گوسفند بطور مستمر انجام گيرد (دقت كنيد).
4- در اهميت زراعت همين بس كه امير مؤمنان على ع مى‏فرمايد:
من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده اللَّه:
” هر كس آب و خاكى داشته باشد و با اين حال فقير باشد، خدا او را از رحمت خويش دور كند” «2».
بديهى است اين گفتار بزرگ همانگونه كه درباره يك فرد صادق است در باره يك ملت نيز صدق مى‏كند، مردمى كه آب و خاك بقدر كافى دارند، باز هم نيازمند به ديگران هستند، مسلما از رحمت خدا دورند! 5- و نيز از پيامبر ص نقل شده است كه فرمود
عليكم بالغنم و الحرث فانهما يروحان بخير و يغدوان بخير
: وظيفه شماست كه به تربيت گوسفند و كشاورزى بپردازيد كه رفت و آمد هر دو خير و بركت است” «3».
6- از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
ما فى الاعمال شى‏ء احب
__________________________________________________
(1) بحار الانوار جلد 14 صفحه 686 قديم.
(2) بحار الانوار جلد 23 صفحه 19.
(3) بحار الانوار جلد 14 صفحه 304.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 165
الى اللَّه من الزراعة:
” هيچ عملى نزد خدا از زراعت محبوبتر نيست” «1».
بالآخره در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم
الزارعون كنوز الانام تزرعون طيبا اخرجه اللَّه عز و جل و هم يوم القيامة احسن الناس مقاما و اقربهم منزلة يدعون المباركين:
” كشاورزان گنج‏هاى مردمند، غذاى پاكيزه را كه خداوند ارزانى داشته زراعت مى‏كنند و آنها در روز قيامت برترين مقام را دارند و به خدا نزديكترند و آنها را بنام” مباركها” صدا مى‏زنند” «2».
__________________________________________________
(1) بحار الانوار جلد 23 صفحه 20.
(2) وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 194.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 166
زیر بنای زندگی انسان:
[سوره الغاشية (88): آيات 17 تا 26]
أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19) وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ (21)
لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (22) إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ (23) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ (24) إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ (26)
ترجمه:
17- آيا آنها به شتر نمى‏نگرند چگونه آفريده شده؟
18- و به آسمان نگاه نمى‏كنند كه چگونه بر پا شده؟
19- و به كوه‏ها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده؟                       
20- و به زمين كه چگونه مسطح گشته؟
21- پس تذكر ده تو فقط تذكر دهنده‏اى.
22- تو مسلط بر آنها نيستى كه مجبورشان (بر ايمان) كنى.
23- مگر كسى كه پشت كند و كافر شود.
24- كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى‏كند.
25- مسلما بازگشت آنها به سوى ما است.
26- و مسلما حساب آنها با ما است.
تفسير: به شتر نگاه كن كه خود آيتى است!
در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود، اما در آيات مورد بحث سخن از كليد اصلى وصول آن همه نعمتها كه” معرفة اللَّه” است به ميان آمده، و با ذكر چهار نمونه از مظاهر قدرت خداوند، از خلقت بديع خدا، و دعوت انسان به مطالعه در باره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى‏دهد، در ضمن اشاره‏اى است به قدرت بى‏پايان خدا كه كليد حل مساله” معاد” است.
نخست مى‏فرمايد:” آيا آنها به شتر نمى‏نگرند چگونه آفريده شده”؟! (أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ).
در اينكه چرا در اينجا قبل از هر چيز بر مساله آفرينش” شتر” تكيه شده است مفسران سخنان بسيار دارند، ولى پيدا است كه روى سخن در مرحله اول به اعراب مكه بود كه” شتر” همه چيز زندگى آنها را تشكيل مى‏داد، و شب و روز با آن سر و كار داشتند.
از اين گذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مى‏كند، و به حق آيتى است از آيات خدا، از جمله اينكه:                      
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 428
1- بعضى از چهارپايان تنها از گوشتشان استفاده مى‏شود، و بعضى ديگر غالبا از شيرشان، بعضى ديگر تنها به درد سوارى مى‏خورند، و بعضى براى باربرى، اما شتر حيوانى است كه تمام اين جهات در آن جمع است، هم گوشتش قابل استفاده است، و هم شيرش، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى‏شود.
2- شتر نيرومندترين و با مقاومت‏ترين حيوانات اهلى است، بار زيادى با خود مى‏برد، و عجب اينكه به هنگامى كه خوابيده است بار سنگينى را بر او حمل مى‏كنند، و او با يك حركت برمى‏خيزد و روى پا مى‏ايستد، در حالى كه چهارپايان ديگر قدرت بر چنين كارى ندارند.
3- شتر مى‏تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند، و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد.
4- شتر مى‏تواند هر روز مسافتى طولانى راه را طى كند، و از زمينهاى صعب العبور، و شنزارهايى كه هيچ حيوانى قادر بر عبور از آن نيست بگذرد، و به همين دليل عربها آن را” كشتى بيابانها”! مى‏نامند.
5- او از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هر گونه خار و خاشاكى را مى‏خورد.
6- او در شرائط نامناسب جوى در ميان طوفانهاى بيابان كه چشم و گوش را كور و كر مى‏كند با وسائل خاصى كه خداوند در پلكها و گوشها و بينى او آفريده مقاومت مى‏كند، و به راه خود ادامه مى‏دهد! 7- شتر با تمام قدرتى كه دارد از رام‏ترين حيوانات است به طورى كه يك كودك خردسال مى‏تواند مهار يك قطار شتر را در دست گرفته و هر جا كه خاطر خواه او است ببرد.
خلاصه اينكه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او انسان را متوجه خالق بزرگى مى‏كند كه آفريننده چنين موجودى است، آرى قرآن مى‏گويد آيا اين گمشدگان وادى غفلت، به اسرار شگفت‏انگيز اين موجود انديشه نمى‏كنند، تا راهى به حق يافته و از بيراهه بازگردند.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 429
ناگفته پيدا است منظور از” نظر” در جمله” أَ فَلا يَنْظُرُونَ” نگاه كردن عادى نيست، بلكه نگاهى است توأم با تفكر و انديشه و دقت.
و بعد از آن به آسمان مى‏پردازد، و مى‏فرمايد:” آيا به آسمان نگاه نمى‏كنند كه چگونه بر پا شده”؟! (وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ).
آسمان با آن عظمتش، و با آن همه شگفتيهايش، ستاره‏ها و كهكشانها و آن همه جمال و زيبايى و شكوه كه آدمى را غرق در حيرت مى‏كند، و خود را در مقابل آفريننده اين جهان عظيم و مملو از نظم و حساب كوچك و ناچيز، بلكه همچون” صفر” در مقابل” بى‏نهايت” مى‏بيند.
چگونه اين كرات عظيم هر يك در مدار خود ميخكوب شده‏اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته‏اند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى‏گذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى‏يابد.
آفرينش آسمان گرچه هميشه عجيب بوده، ولى در پرتو اكتشافات علمى امروز شگفتيهايش به مراتب بيشتر و عظمتش جلوه‏گرتر شده است.
آيا نبايد در باره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ و والاى او نزديك شد؟! سپس از آسمان به” زمين” آمده، مى‏افزايد: آيا” به كوه‏ها نگاه نمى‏كنند چگونه در جاى خود نصب شده است”؟! (وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ).                        تفسير نمونه، ج‏26، ص: 430
كوه‏هايى كه ريشه‏هاى آن به يكديگر متصل است، و همچون حلقه‏هاى زره گرداگرد زمين را فرا گرفته، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى، و جزر و مد ناشى از جاذبه‏هاى ماه و خورشيد را به حد اقل مى‏رساند.
كوه‏هايى كه پناهگاه مطمئن است و سپرى است در مقابل طوفانها كه اگر نبودند كره زمين تبديل به بيابانى مى‏شد غير قابل زندگى.
و بالآخره كوه‏هايى كه آب‏ها را در خود حفظ مى‏كند و تدريجا به سوى سرزمينهاى تشنه روان مى‏سازد، و در دامنه‏هاى خود نشاط حيات و سرسبزى و خرمى و طراوت مى‏آفريند و شايد به خاطر همين جهات است كه در آيات ديگر قرآن كوه‏ها به عنوان ميخها و اوتاد زمين معرفى شده.
اصولا كوه‏ها مظهر ابهت و عظمت و صلابت، و همه جا مايه خير و بركت است، و شايد به همين دليل انسان در دل كوه‏ها انديشه بيدارترى مى‏يابد، و بى‏جهت نيست كه پيغمبر اكرم ص قبل از بعثتش مدتها به عبادت در” جبل النور” و” غار حرا” مشغول بود.
” نصبت” از ماده” نصب” به معنى ثابت قرار دادن است، و ممكن است اين تعبير ضمنا اشاره‏اى به كيفيت خلقت كوه‏ها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد، همان چيزى كه علم امروز پرده از آن برداشته، و پيدايش كوه‏ها را به عوامل متعددى نسبت مى‏دهد، و انواع و اقسامى براى آن قائل است:
كوه‏هايى كه بر اثر چين‏خوردگى زمين پيدا شده.
كوه‏هايى كه از آتشفشانها به وجود آمده.
كوه‏هايى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است.
و كوه‏هايى كه در دل درياها تكوين مى‏يابد و مجموعه‏اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن (مانند كوه‏ها و جزائر مرجانى).
آرى هر كدام از اين كوه‏ها، تكوين آنها، و آثار و بركات آنها درخور دقت و اهميت است، و براى انسانهاى بيدار نشانه‏هاى زنده‏اى است از قدرت پروردگار.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 431
سپس به زمين مى‏پردازد، و مى‏گويد:” آيا به زمين نگاه نمى‏كنند چگونه مسطح شده”؟! (وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ).
چگونه بارانهاى مداوم كوه‏ها را شسته، و ذرات خاك را به وجود آورده، سپس در گودالها پهن كرده و زمينهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هر گونه ساختمان، در اختيار انسان قرار داده است؟
اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل و طاقت‏فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت؟
اينها همه امورى است كه قرآن ما را به انديشه كردن در آن دعوت مى‏كند.
در اينجا اين سؤال مطرح است كه چه ارتباط و پيوندى ميان اين امور چهارگانه وجود دارد: شتر، آسمان، كوه‏ها و زمين؟
فخر رازى در تفسير خود مى‏گويد:” اين به خاطر آن است كه قرآن به لغت عرب نازل شده، و آنها غالبا اقدام به مسافرت مى‏كردند چون بلادشان خالى از زراعت و فرآورده‏هاى كشاورزى بود، از طرفى بيشتر سفرهاى آنها با شتر صورت مى‏گرفت، و هنگامى كه در اين بيابانهاى هولناك و دور از اجتماع سفر مى‏كردند انديشه و فكر در آنان زنده مى‏شد، كسى نبود كه با آنها سخن گويد، و چيزى نبود كه چشم و گوش آنها را به خود مشغول دارد، در اين حال هنگامى كه فكر مى‏كردند قبل از هر چيز چشمشان به شترى مى‏افتاد كه بر آن سوار بودند، منظره عجيب آن را مى‏ديدند و در فكر فرو مى‏رفتند، و هنگامى كه نگاه بالاى سرشان مى‏كردند چيزى جز آسمان مشاهده نمى‏نمودند، و هنگامى كه به چپ و راست خود نظر مى‏افكندند، جز كوه‏ها چيزى مشاهده نمى‏شد، و هنگامى كه به زير پاى خود نظر مى‏افكندند چيزى جز زمين وجود نداشت، گويى خداوند مى‏خواهد به آنها دستور انديشه كردن دهد، انديشه‏اى به هنگام تنهايى كه طبعا بر محور اين چهار چيز دور مى‏زند” «1».
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 432
ولى اگر بخواهيم نظر را از محيط زندگى محدود عرب برداريم و در جوى وسيعتر به انديشه پردازيم، مى‏توان گفت: امور چهارگانه‏اى كه در آيات فوق آمده زير بناى زندگى انسان را تشكيل مى‏دهد:
آسمان كانون نور است و باران و هوا، و زمين مركز پرورش انواع مواد غذايى كوه‏ها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى، و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد.
به اين ترتيب هم مسائل كشاورزى، هم دامدارى و هم صنعتى در اين امور چهارگانه نهفته شده است، و انديشه در اين نعمتهاى گوناگون، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وامى‏دارد، و شكر منعم او را به معرفت اللَّه و شناخت خالق نعمت دعوت مى‏كند.
و به دنبال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده مى‏گويد:
” اكنون كه چنين است آنها را يادآورى كن، تو فقط يادآورى كننده‏اى” (فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ).
تو هرگز مسلط بر آنان نيستى كه مجبورشان به ايمان سازى” (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ).
آرى آفرينش آسمان و زمين و كوه‏ها و حيوانات نشان مى‏دهد كه اين عالم بى‏حساب نيست، و آفرينش انسان نيز هدفى داشته، اكنون كه چنين است آنها
__________________________________________________
(1)” تفسير فخر رازى” جلد 31 صفحه 158.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 433
را با تذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشنا ساز، و راه قرب خدا را به آنها نشان ده، و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش.
البته راه كمال در صورتى پيموده مى‏شود كه با ميل و اراده و اختيار همراه باشد، و گرنه تكامل اجبارى سخنى بى‏مفهوم است، تو هرگز نمى‏توانى آنها را مجبور سازى، و اگر هم مى‏توانستى فايده‏اى نداشت.
بعضى تصور كرده‏اند كه اين دستور قبل از نزول فرمان” جهاد” بوده، و با نزول حكم جهاد نسخ شد.
چه اشتباه بزرگى؟ مساله تذكر و تبليغ پيامبر ص از نخستين روز شروع شد، و تا آخرين دقيقه حيات آن حضرت ادامه داشت، و بعد از او نيز به وسيله جانشينان معصوم و علماى دين تداوم داشته و خواهد داشت اين مطلبى نسخ شدنى نيست، همچنين عدم اجبار مردم بر ايمان نيز يك اصل ثابت است، و هدف جهاد عمده مبارزه با طغيانگران و برداشتن موانع از راه مردم حق طلب است.
اين مطلب شبيه چيزى است كه در آيه 80 سوره نساء آمده است كه مى‏گويد:
وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً:” هر كس روى‏گردان شود ما تو را مسئول آنها قرار نداديم” و آيه 107 انعام، و 48 شورى كه همين معنى را بازگو مى‏كند.
” مصيطر” از ماده” سطر” به معنى همان سطور كتاب است و” مسيطر” كسى است كه سطربندى مى‏كند، و سطور كتاب را تنظيم مى‏نمايد، سپس به عنوان هر شخصى كه بر چيزى مسلط باشد، و خطوط آن را تنظيم كند، يا او را به اجبار وادار بر انجام كارى نمايد اطلاق شده است.
در آيه بعد به صورت يك استثناء مى‏فرمايد:” مگر كسى كه پشت كند  و كافر شود” (إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَرَ).
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 434
” كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى‏كند” (فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ).
در اينكه اين استثناء از كدام جمله است؟ تفسيرهاى مختلفى وجود دارد:
نخست اينكه استثناء از مفعول جمله” فذكر” است، يعنى لزومى ندارد افراد معاندى را كه از حق روى‏گردانند و اندرزناپذيرند تذكر دهى، و در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 83 سوره زخرف آمده است: فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ:” آنها را به حال خود واگذار تا در باطل خود غوطه‏ور باشند و بازى كنند، تا روزى را كه وعده داده شده ملاقات نمايند”! دوم اينكه از جمله محذوفى است، و در معنى چنين است:” تذكر ده كه تذكر براى همه نافع است، مگر آنها كه با حق دشمنى دارند” شبيه چيزى كه در آيه 9 سوره اعلى آمده: فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى‏ (بنا بر اينكه آيه معنى شرطى داشته باشد).
سوم اينكه استثناء از ضمير” عليهم” در آيه قبل است، يعنى:” تو سلطه‏اى بر آنها ندارى مگر كسانى كه رويگردان شوند، و از در لجاج و عناد درآيند كه موظفى با آنها به مقابله برخيزى” «1».
اينها همه در صورتى است كه استثناء به اصطلاح” متصل” باشد، ولى
__________________________________________________
(1) از حديثى كه در” در المنثور” از پيغمبر اكرم (ص) نقل شده استفاده مى‏شود كه پيغمبر (ص) موظف بود در برابر بت‏پرستان مبارزه كند و در غير اين صورت تنها وظيفه تذكر داشت.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 435
اين احتمال نيز وجود دارد كه استثناى” منقطع” باشد كه تقريبا مفهوم” بلكه” دارد، و معنى جمله چنين مى‏شود، بلكه كسانى كه رويگردان شوند و كافر گردند خداوند بر آنها مسلط است، يا خداوند آنها را به عذاب اكبر مجازات مى‏كند.
از ميان اين تفاسير دو تفسير مناسبتر است نخست اينكه استثنا متصل باشد و به جمله” لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ” بازگردد، و اشاره به توسل به زور در مقابل زورگويان باشد، و يا منفصل و به معنى مشمول عذاب الهى نسبت به كافران لجوج باشد.
منظور از عذاب اكبر” عذاب آخرت” است در برابر” عذاب دنيا” كه عذاب كوچك و كم اهميت نسبت به آن است، همانگونه كه در آيه 26 سوره” زمر” مى‏خوانيم:
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ:” خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد، و عذاب آخرت اكبر است اگر مى‏دانستند”.
اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از” عذاب اكبر” قسمت شديدترى از عذاب قيامت و دوزخ باشد، زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست.
و در پايان اين سوره با لحنى تهديد آميز مى‏گويد:” مسلما بازگشت آنها به سوى ما است” (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ).
و بعد مى‏افزايد:” سپس مسلما حساب آنها بر ما است” (ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ).
و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر ص است كه در مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست.
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 436
به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مساله قيامت آغاز شد به مساله قيامت نيز پايان مى‏يابد، و در اثناء آن به توحيد و نبوت كه پايه‏هاى معاد را تشكيل مى‏دهد اشاره شده است، و در ضمن آيات آغاز اين سوره بخشى از مجازاتهاى سنگين مجرمان، و سپس قسمت مهمى از پاداشهاى روحپرور مؤمنان آمده است، ضمنا اختيار انتخاب طريق به مردم واگذار شده در عين حال هشدار داده است كه بازگشت همگى به سوى خدا و حسابشان با او است.
در ضمن روشن مى‏سازد كه پيامبر ص مامور ابلاغ رسالت است، و در برابر كفر و خطا و گناه مردم مسئول نيست، و اينگونه است وظيفه همه مبلغان راه حق.
خداوندا! در آن روز كه بازگشت همه خلايق به سوى تو است و حساب همگى بر تو، ما را مشمول لطف و رحمت گردان.
پروردگارا! ما را با رحمت كبرايت از عذاب اكبرت رهايى بخش.
بار الها! نعمتهاى بهشتيت كه گوشه‏اى از آن را در اين سوره بازگو كرده‏اى بسيار پر بها و شوق‏انگيز است، اگر به اعمالمان مستحق آنها نيستيم با فضلت آنها را به ما مرحمت كن.                       
(89) سوره فجر اين سوره در مكه نازل شده و داراى 30 آيه است
تاريخ شروع 3: رمضان المبارك: 1407                     
تفسير نمونه، ج‏26، ص: 438

اب ، مرتع واتش برای زندگی انسان ضروری است:
[سوره الواقعة (56): آيات 68 تا 74]
أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ (68) أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (69) لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ (70) أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ (71) أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (72)
نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ (73) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (74)
ترجمه:
68- آيا به آبى كه مى‏نوشيد انديشيده‏ايد؟
69- آيا شما آن را از ابر نازل مى‏كنيد؟ يا ما نازل مى‏كنيم؟
70- هر گاه بخواهيم اين آب گوارا را، تلخ و شور قرار مى‏دهيم، پس چرا شكر نمى‏كنيد؟، 71- آيا در باره آتشى كه مى‏افروزيد فكر كرده‏ايد؟
72- آيا شما درخت آن را آفريده‏ايد؟ يا ما آفريده‏ايم؟
73- ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده‏ايم.
74- حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن (و او را پاك و منزه بشمار).
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 254
تفسير: اين آب و آتش از كيست؟
در اين آيات اشاره به ششمين و هفتمين دليل معاد، در اين بخش از آيات سوره واقعه مى‏كند كه بيانگر قدرت خداوند بر همه چيز و بر احياى مردگان است.
نخست مى‏فرمايد:” آيا به آبى كه مى‏نوشيد انديشيده‏ايد”؟ (أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ).
” آيا شما آن را از ابر نازل مى‏كنيد؟ يا ما نازل مى‏كنيم”؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ).
” مزن” (بر وزن حزن) آن گونه كه” راغب” در” مفردات” مى‏گويد:
به معنى” ابرهاى روشن” است، و بعضى آن را به” ابرهاى باران‏زا” تفسير كرده‏اند «1».
اين آيات و جدان انسانها را در برابر يك سلسله سؤالها قرار مى‏دهد و از آنها اقرار مى‏گيرد، و در واقع مى‏گويد: آيا در باره اين آبى كه مايه حيات شما است و پيوسته آن را مى‏نوشيد هرگز فكر كرده‏ايد؟
چه كسى به آفتاب فرمان مى‏دهد بر صفحه اقيانوسها بتابد، و از ميان آبهاى شور و تلخ تنها ذرات آب خالص و شيرين و پاك از هر گونه آلودگى را جدا ساخته، و به صورت بخار به آسمان بفرستد؟
چه كسى به اين بخارات دستور مى‏دهد دست به دست هم دهند و فشرده شوند، و قطعات ابرهاى باران‏زا را تشكيل دهند؟
__________________________________________________
(1)” لسان العرب” ماده” مزن”.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 255
چه كسى دستور حركت به بادها و جابجا كردن قطعات ابرها و فرستادن آنها را بر فراز زمينهاى خشك و مرده مى‏دهد؟
چه كسى به طبقات بالاى هوا اين خاصيت را بخشيده كه به هنگام سرد شدن توانايى جذب بخار را از دست دهد، و در نتيجه بخارات موجود به صورت قطرات باران، نرم و ملايم، آهسته و پى در پى، بر زمينها فرود آيند؟
اگر يك سال خورشيد اعتصاب كند، بادها از حركت بايستند، قطعات بالاى جو بخارات را مصرانه در خود نگهدارند، و آسمان بر زمين بخيل گردد، آن چنان كه زرع و نخيل لب تر نكنند، همه شما از تشنگى هلاك مى‏شويد، و حيوانات و باغها و زراعتهاى شما مى‏خشكد.
كسى كه اين قدرت را دارد كه با وسايلى اينچنين ساده آن چنان بركاتى براى شما فراهم سازد، آيا قادر بر احياى مردگان نيست؟ اين خود يك نوع احياى مردگان است احياى زمينهاى مرده كه، هم نشانه توحيد و عظمت خدا است و هم دليل بر رستاخيز و معاد.
و اگر مى‏بينيم در آيات فوق فقط روى آب نوشيدنى تكيه شده و از تاثير آن در مورد حيات حيوانات و گياهان سخنى به ميان نيامده به خاطر اهميت فوق العاده آب براى حيات خود انسان است، بعلاوه در آيات قبل اشاره‏اى به مساله زراعت شده بود و نيازى به تكرار نبود.
جالب اينكه اهميت آب و نقش آن در زندگى بشر نه تنها با گذشت زمان و پيشرفت صنايع و علم و دانش انسان كم نمى‏شود، بلكه بر عكس، انسان صنعتى نياز بيشترى به آب دارد، لذا بسيارى از مؤسسات عظيم صنعتى فقط در كنار رودخانه‏هاى عظيم قدرت فعاليت دارند.
سرانجام در آيه بعد براى تكميل همين بحث مى‏افزايد:” اگر بخواهيم اين آب گوارا و شيرين را به صورت تلخ و شور قرار مى‏دهيم” (لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً) «1».
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 256
” پس چرا شكر اين نعمت بزرگ را بجا نمى‏آوريد”؟ (فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ).
آرى اگر خدا مى‏خواست به املاح محلول در آب نيز اجازه مى‏داد كه همراه ذرات آب تبخير شوند، و دوش به دوش آنها به آسمان صعود كنند، و ابرهايى شور و تلخ تشكيل داده، قطره‏هاى بارانى درست همانند آب دريا شور و تلخ فرو ريزند! اما او به قدرت كامله‏اش اين اجازه را به املاح نداد، نه تنها املاح در آب، بلكه ميكربهاى موذى و مضر و مزاحم نيز اجازه ندارند همراه بخارات آب به آسمان صعود كنند، و دانه‏هاى باران را آلوده سازند به همين دليل قطرات باران هر گاه هوا آلوده نباشد خالص‏ترين، پاكترين، و گواراترين آبها است.
” اجاج” از ماده” اج” (بر وزن حج) در اصل از” اجيج” آتش يعنى برافروختگى و سوزندگى آن گرفته شده است، و به آبهايى كه به خاطر شورى يا تلخى و حرارت دهان را مى‏سوزاند اجاج مى‏گويند.
اين سخن را با حديثى از پيغمبر اكرم ص پايان مى‏دهيم در اين حديث مى‏خوانيم:
ان النبى كان اذا شرب الماء قال الحمد للَّه الذى سقانا عذبا فراتا برحمته و لم يجعله ملحا اجاجا بذنوبنا!:
” هنگامى كه حضرت آب مى‏نوشيد مى‏فرمود: حمد براى خداوندى كه به رحمتش ما را از آب شيرين و گوارا سيراب كرد، و آن را به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد”! «2».
سرانجام به هفتمين و آخرين دليل معاد در اين سلسله آيات مى‏رسيم و آن
__________________________________________________
(1) در اين جمله” لام” حذف شده و در تقدير چنين است” لو نشاء لجعلناه”.
(2) تفسير” مراغى” جلد 27 صفحه 148 و تفسير” روح المعانى” جلد 27 صفحه 129.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 257
آفرينش آتش است، آتشى كه از مهمترين ابزار زندگى بشر، و مؤثرترين وسيله در تمام صنايع است، مى‏فرمايد:” آيا هيچ در باره آتشى كه مى‏افروزيد انديشيده‏ايد”؟ (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ).
” آيا شما درخت آن را آفريده‏ايد يا ما آفريده‏ايم”؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ).
” تورون” از ماده” ورى” (بر وزن نفى) به معنى مستور ساختن است و به آتشى كه در وسائل آتش‏افروزى نهفته است و آن را از طريق جرقه زدن بيرون مى‏آورند” ورى” و” ايراء” مى‏گويند.
توضيح اينكه: براى افروختن آتش و ايجاد جرقه نخستين كه امروز از كبريت و فندك و مانند آن استفاده مى‏كنند در گذشته گاه از آهن و سنگ چخماق بهره مى‏گرفتند، و آنها را به يكديگر مى‏زدند و جرقه ظاهر مى‏شد، اما اعراب حجاز از دو نوع درخت مخصوص كه در بيابانها مى‏روئيد و بنام” مرخ” و” عفار” ناميده مى‏شد به عنوان دو چوب آتش‏زنه استفاده مى‏كردند، اولى را زير قرار مى‏دادند و دومى را روى آن مى‏زدند، و مانند سنگ و چخماق جرقه از آن توليد مى‏شد.
غالب مفسران آيات فوق را به همين معنى تفسير كرده‏اند كه خداوند مى‏خواهد از آتشى كه در چوب اينگونه درختان نهفته شده و از آن به عنوان آتش‏زنه استفاده مى‏شود استدلال بر نهايت قدرت خود كند، كه در” شجر اخضر” (درخت سبز) آتش و نار آفريده است، در حالى كه جان درخت در آب است، آب كجا و آتش كجا؟! آن كس كه چنين توانايى دارد كه اين آب و آتش را در كنار هم بلكه در درون هم نگهدارى كند چگونه نمى‏تواند مردگان را لباس حيات بپوشاند  و در رستاخيز زنده كند؟                     
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 258
شبيه همين دليل براى معاد در آيات آخر سوره” يس” نيز آمده است، الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ” همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مى‏افروزيد” (يس 80).
ولى همانگونه كه در تفسير آيه فوق مشروحا بيان كرديم اين تعبير قرآنى مى‏تواند اشاره به دليل لطيفترى كه همان رستاخيز انرژيهاست بوده باشد، و به تعبير ديگر در اينجا سخن تنها از” آتش‏زنه” نيست، بلكه سخن از خود آتش‏گير يعنى چوب و هيزم كه به هنگام سوختن آن همه حرارت و انرژى را آزاد مى‏كند، نيز هست.
توضيح اينكه: از نظر علمى ثابت شده آتشى كه امروز به هنگام سوختن چوبها مشاهده مى‏كنيم همان حرارتى است كه درختان طى ساليان دراز از آفتاب گرفته، و در خود ذخيره كرده‏اند، ما فكر مى‏كنيم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت از ميان رفته، غافل از اينكه تمام آن حرارت در درخت ذخيره شده، و به هنگامى كه جرقه آتش به چوبهاى خشك مى‏رسد و شروع به سوختن مى‏كند آن حرارت و نور و انرژى را پس مى‏دهند.
يعنى در اينجا رستاخيز و معادى برپا مى‏شود، و انرژيها مرده از نو زنده مى‏شوند و جان مى‏گيرند، و به ما مى‏گويند: خدايى كه رستاخيز ما را فراهم ساخت قدرت دارد كه رستاخيز شما انسانها را نيز فراهم سازد! (براى توضيح بيشتر در اين زمينه به بحث مشروحى كه در جلد 18 صفحه 461 تا 467 بيان كرده‏ايم مراجعه كنيد).
جمله” تورون” كه به معنى آتش افروختن است گرچه معمولا در اينجا به استفاده از” آتش‏زنه” تفسير شده، ولى هيچ مانعى ندارد كه آتش‏گيره (هيزم) را نيز شامل مى‏شود، زيرا به هر حال آتشى است پنهان كه آشكار مى‏گردد.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 259
البته اين دو معنى با هم منافات ندارد، معنى اول را عموم مردم مى‏فهمند و معنى دوم كه معنى دقيقترى است با گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش آشكار گشته.
در آيه بعد براى تاكيد بحثهاى فوق مى‏افزايد:” ما اين آتشى را كه از اين درختان خارج مى‏شود وسيله يادآورى براى همگان و نيز وسيله زندگى براى مسافران قرار داده‏ايم” (نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ).
بازگشت آتش از درون درختان سبز از يك سو يادآور بازگشت روح به بدنهاى بيجان در رستاخيز است، و از سوى ديگر اين آتش تذكرى است نسبت به آتش دوزخ، چرا كه طبق حديثى پيغمبر گرامى اسلام ص فرمود:
ناركم هذه التي توقدون جزء من سبعين جزءا من نار جهنم
اين آتشى كه برمى‏افروزيد يك جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است”! «1».
و اما تعبير به” متاعا للمقوين” اشاره كوتاه و پر معنى به فوائد دنيوى اين آتش است، زيرا در معنى” مقوين” دو تفسير آمده، نخست اينكه: از ماده” قواء” (بر وزن كتاب) به معنى بيابان خشك و خالى است، بنا بر اين” مقوين” به كسانى مى‏گويند كه در بيابانها گام مى‏نهند، و از آنجا كه افراد باديه‏نشين غالبا فقيرند گاه اين تعبير در معنى” فقير” نيز به كار رفته است.
تفسير دوم اينكه: از ماده” قوت” و به معنى” نيرومندان” است، بنا بر اين واژه مزبور از لغاتى است كه در دو معنى متضاد به كار مى‏رود «2».
__________________________________________________
(1) تفسير قرطبى جلد 9 صفحه 6392 و تفسير روح المعانى جلد 27 صفحه 131.
(2) توجه داشته باشيد كه” متاع” به هر وسيله‏اى كه انسان در زندگى خويش از آن بهره‏مند مى‏شود اطلاق مى‏گردد.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 260
درست است كه آتش و درختان” آتش‏زنه” و” آتشگيره” مورد استفاده همگان است، ولى چون مسافران براى دفع سرما و طبخ غذا مخصوصا در سفرهاى قديم به وسيله قافله‏ها بيش از همه محتاج به آن بودند روى آن تكيه شده است.
استفاده” اقوياء” از آتش نيز به خاطر گستردگى زندگى آنها روشن است، مخصوصا اگر اين بحث را گسترش به جهان امروز دهيم كه چگونه حرارت ناشى از انواع آتشها دنياى صنعتى را به حركت در مى‏آورد، و چرخهاى عظيم كارخانجات را به گردش وامى‏دارد كه اگر اين شعله عظيم (كه همه از درختان است، حتى آتشى كه از زغال سنگ و يا مواد نفتى گرفته مى‏شود آن هم نيز بلاواسطه يا بالواسطه به گياهان باز مى‏گردد) روزى خاموش شود نه تنها چراغ تمدن كه چراغ زندگى انسانها نيز خاموش خواهد گشت.
بدون شك آتش يكى از مهمترين اكتشافات بشر است در حالى كه تمام نقش ايجاد در آن را آفرينش بر عهده گرفته، و نقش انسان در آن بسيار ناچيز و بى ارزش است، و نيز بدون شك از زمانى كه آتش كشف شد بشريت در مرحله تازه‏اى از تمدن خود گام نهاد.
آرى قرآن مجيد در همين يك جمله كوتاه به تمام اين حقايق به صورت سربسته اشاره كرده است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيه فوق نخست فايده معنوى آتش كه تذكر رستاخيز است مطرح شده، و بعد فايده دنيوى آن، چرا كه اولى اهميت بيشترى دارد بلكه اصل و اساس را تشكيل مى‏دهد.
در مورد ذكر اين نعمتهاى سه‏گانه (دانه‏هاى غذايى- آب- آتش) ترتيبى رعايت شده كه يك ترتيب كاملا طبيعى است، انسان نخست به سراغ دانه‏هاى غذايى مى‏رود، بعد آنها را با آب مى‏آميزد، و سپس آن را با آتش طبخ و آماده براى تغذيه مى‏كند!                        تفسير نمونه، ج‏23، ص: 261
در آخرين آيه مورد بحث به عنوان نتيجه‏گيرى مى‏فرمايد:” حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن و او را پاك و منزه بشمر” (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ) «1».
آرى خداوندى كه اينهمه نعمت را آفريده، و هر كدام يادآور توحيد و معاد و قدرت و عظمت او است شايسته تسبيح و تنزيه از هر گونه عيب و نقص است.
او هم” رب” است و پروردگار، و هم” عظيم” است و قادر و مقتدر گرچه مخاطب در اين جمله پيامبر ص است ولى ناگفته پيدا است كه منظور همه انسانها مى‏باشد.
نكته:
در اينجا لازم است به چند حديث پر معنى در ارتباط با آيات فوق از پيامبر ص و امير مؤمنان على ع اشاره كنيم:
1- در تفسير” روح المعانى” در حديثى از على ع مى‏خوانيم:” شبى از شبها حضرت به هنگام نماز و خواندن سوره واقعه وقتى به آيه أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ رسيد، سه بار عرض كرد: بل انت يا رب:
” بلكه تو خالق انسان هستى اى پروردگار” و هنگامى كه به آيه أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ رسيد باز سه مرتبه عرض كرد: بل انت يا رب” بلكه زارع حقيقى تويى اى پروردگار” و هنگامى كه به آيه أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ رسيد باز سه مرتبه عرض كرد: بل انت يا رب:” تويى كه باران
__________________________________________________
(1)” باء” در” باسم ربك” ممكن است براى تعديه باشد (به اين ترتيب كه فعل متعدى” سبح” به منزله لازم گرفته شده) بعضى نيز احتمال داده‏اند كه” باء” در اينجا براى” استعانت”، يا” زائده” يا” ملابست” بوده باشد، ولى معنى اول مناسبتر است.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 262
را از ابرها فرو مى‏فرستى اى پروردگار” سپس آيه أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ المنشئون را تلاوت فرمود، و سه بار عرض كرد: بل انت يا رب:” تويى كه درختان آتش‏زا را آفريده‏اى پروردگار” «1».
از اين حديث استفاده مى‏شود كه مناسب است انسان در برابر جمله‏هايى كه به عنوان استفهام تقريرى در قرآن مجيد آمده است پاسخ مساعد دهد گويى خدا با او سخن مى‏گويد سپس حقيقت آن را در روح و جان خود زنده كند و تنها به تلاوت بى روح و فاقد انديشه قناعت نكند.
2- در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام ص آمده است كه فرمود:
لا تمنعوا عباد اللَّه فضل الماء و لا كلاء و لا نارا فان اللَّه تعالى جعلها متاعا للمقوين و قوة للمستضعفين:
” هرگز بندگان خدا را از آب اضافى كه در اختيار داريد منع نكنيد، و نه از مرتع اضافى، و نه از آتش، چرا كه خداوند اينها را وسيله زندگى مسافران و مايه قوت نيازمندان قرار داده است” «2».
3- در حديث ديگرى مى‏خوانيم:” هنگامى كه آيه فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ نازل شد پيغمبر اكرم ص فرمود:
اجعلوها فى ركوعكم
” آن را ذكر ركوع خود قرار دهيد” (در ركوع خود بگوئيد سبحان ربى العظيم و بحمده) «3».
__________________________________________________
(1) تفسير” روح المعانى” جلد 27 صفحه 130.
(2) تفسير در المنثور جلد 6 صفحه 161.
(3) اين حديث را مرحوم طبرسى در” مجمع البيان” به عنوان يك حديث صحيح آورده است (جلد 9 صفحه 224) و در كتاب من لا يحضره الفقيه نيز آمده است (مطابق نقل نور الثقلين جلد 5 صفحه 225) و همچنين در تفسير” در المنثور” جلد 6 صفحه 168.
تفسير نمونه، ج‏23، ص: 263

 


جستجو