حماسه اقتصادی ، مفاهیم اقتصادی 2- رزق وروزی در اسلام ( برگرفته از تفسیر نمونه)

رزق وروزی در اسلام ( برگرفته از تفسیر نمونه)
[سوره الأنعام (6): آيات 14 تا 16]
قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (14) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (15) مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (16)
ترجمه:
14- بگو آيا غير خدا را ولى خود انتخاب كنم در حالى كه او آفريننده آسمانها و زمين است و او است كه روزى مى‏دهد و از كسى روزى نمى‏گيرد، بگو من مامورم كه نخستين مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش.
15- بگو من (نيز) اگر نافرمانى پروردگارم كنم از عذاب آن روز بزرگ (رستاخيز) مى‏ترسم.
16- آن كس كه مجازات الهى در آن روز به او نرسد خداوند او را مشمول رحمت خويش ساخته و اين پيروزى آشكارى است.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 170
تفسير: پناهگاهى غير از خدا نيست
بعضى براى آيات فوق شان نزولى نقل كرده‏اند كه:” جمعى از اهل مكه خدمت پيامبر ص آمدند و گفتند: اى محمد! تو آئين قوم خود را ترك گفتى و مى‏دانيم كه اين كار عاملى جز فقر ندارد!، ما حاضريم اموال خود را با تو تقسيم كنيم و تو را كاملا ثروتمند نمائيم تا دست از خدايان ما بردارى و به آئين اصلى ما بازگردى آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت «1».
البته همانطور كه قبلا گفته شد آيات اين سوره طبق روايات وارده، يك جا در مكه نازل شده بنا بر اين نمى‏تواند هر يك شان نزول خاصى داشته باشد، ولى در زمانهاى قبل از نزول اين سوره گفتگوها و بحثهايى ميان پيامبر و مشركان وجود داشته است و قسمتى از آيات اين سوره ناظر به آن گفتگوها است، بنا بر اين هيچ مانعى ندارد كه چنين سخنى ميان پيامبر و مشركان رد و بدل شده باشد و خداوند در اين آيات به آن سخنان اشاره كرده، و پاسخ مى‏گويد.

به هر حال در اين آيات نيز هدف، اثبات توحيد و مبارزه با شرك و بت‏پرستى است، مشركان با اينكه آفرينش جهان را مخصوص ذات خداوند مى‏دانستند بتها را به عنوان تكيه گاه و پناهگاه براى خود انتخاب كرده بودند و گاه براى هر يك از نيازمنديهاى خود به يكى از بتها تكيه مى‏كردند به خدايان متعدد: خداى باران، خداى نور، خداى ظلمت، خداى جنگ و صلح، و خداى رزق و روزى قائل بودند و اين همان عقيده ارباب انواع مى‏باشد كه در يونان قديم نيز وجود داشت.
__________________________________________________
(1) تفسير ابو الفتوح رازى و تفسير مجمع البيان ذيل آيه.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 171
قرآن براى از بين بردن اين پندار غلط به پيامبر چنين دستور مى‏دهد:
” به آنها بگو آيا غير خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب كنم؟ در حالى كه او آفريننده آسمانها و زمين، و روزى دهنده همه موجودات است بدون اينكه خود نيازى به روزى داشته باشد” (قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ).
بنا بر اين هنگامى كه آفريننده همه چيز او است، و بدون اتكاء به قدرت ديگرى سراسر جهان هستى را به وجود آورده، و روزى همگان به دست او است، چه دليل دارد كه انسان غير او را ولى و سرپرست و تكيه‏گاه قرار دهد، اصولا بقيه همه مخلوقند و در تمام لحظات وجود خود به او نيازمندند، چگونه مى‏توانند نياز ديگرى را برطرف سازند؟
جالب اينكه در آيه بالا هنگامى كه سخن از آفرينش آسمان و زمين به ميان آورده خدا را به عنوان” فاطر” معرفى مى‏كند” فاطر” از ماده” فطور” و به معنى شكافتن است. از ابن عباس نقل شده كه مى‏گويد: معنى” فاطر السموات و الارض” را آن گاه فهميدم كه دو عرب بر سر چاه آبى با هم نزاع داشتند يكى از آنها براى اثبات مالكيت خود مى‏گفت:” انا فطرتها”:” من اين چاه را شكافته و احداث كرده‏ام”! ولى ما امروز معنى فاطر را بهتر از ابن عباس مى‏توانيم به كمك علوم روز دريابيم زيرا اين تعبير جالبى است كه با دقيقترين نظريات علمى روز با پيدايش جهان هماهنگ است چه اينكه: طبق تحقيقات دانشمندان، عالم بزرگ (مجموعه جهان) و عالم كوچكتر (منظومه شمسى) همه در آغاز، توده واحدى بودند كه بر اثر انفجارهاى پى در پى از هم شكافته شدند و كهكشانها و منظومه‏ها و كرات به وجود آمدند، در آيه (30 سوره انبياء) اين مطلب با صراحت بيشترى بيان شده آنجا كه مى‏گويد:” أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما
“:” آيا كافران نمى‏دانند آسمان و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از هم جدا كرديم”.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 172
نكته ديگرى كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه: در ميان صفات خدا در اينجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تكيه شده است اين تعبير شايد به خاطر آن است كه بيشتر وابستگيها در زندگى مادى بشر بر اثر همين نياز مادى است، همين به اصطلاح” خوردن يك لقمه نان” است كه افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور واميدارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها كرنش مى‏كنند، قرآن در عبارت بالا مى‏گويد: روزى شما به دست اوست نه به دست اين گونه افراد و نه به دست” بتها”، صاحبان زر و زور خود نيازمندند و احتياج به اطعام دارند تنها خدا است كه اطعام مى‏كند و نياز به اطعام ندارد.
در آيات ديگر قرآن نيز مى‏بينيم روى مسئله مالكيت خداوند و رازقيت او و فرستادن باران و پرورش گياهان تكيه شده است تا فكر وابستگى به مخلوقات را از مغز افراد بشر به كلى خارج كند.
سپس براى پاسخ گفتن به پيشنهاد كسانى كه از او دعوت مى‏كردند به آئين شرك، بپيوندد مى‏گويد: علاوه بر اينكه عقل به من فرمان مى‏دهد كه تنها تكيه بر كسى كنم كه آفريننده آسمان و زمين مى‏باشد وحى الهى نيز به من دستور داده است كه نخستين مسلمان باشم و به هيچوجه در صف مشركان قرار نگيرم (قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) «1» شك نيست كه قبل از پيامبر اسلام نيز پيامبران ديگر و امت صالح آنها مسلمان
__________________________________________________
(1)- جمله” إِنِّي أُمِرْتُ …” از قبيل خطاب غير مستقيم است و جمله” وَ لا تَكُونَنَّ …” خطاب مستقيم شايد اين تفاوت به خاطر آن باشد كه: بيزارى و دورى از شرك از نخستين مسلمان بودن به درجات مهمتر است لذا مسئله دورى از شرك به صورت خطاب مستقيم و با” نون تاكيد ثقيله” بيان شده است.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 173
بودند و در برابر اراده خدا تسليم، بنا بر اين هنگامى كه مى‏فرمايد: من دستور دارم نخستين مسلمان باشم يعنى نخستين مسلمان اين امت.
و اين در حقيقت اشاره به يك مطلب مهم تربيتى نيز مى‏باشد كه هر رهبرى بايد در انجام دستورات مكتب خود از همه افراد پيشقدمتر باشد، او بايد اولين مؤمن به آئين خويش و نخستين عمل كننده، و كوشاترين فرد، و فداكارترين شخص در برابر مكتب خود باشد.
و در آيه بعد براى تاكيد بيشتر روى اين دستور الهى كه از طريق وحى بر پيامبر نازل شده است مى‏گويد:
من نيز به نوبه خود احساس مسئوليت مى‏كنم و از قوانين الهى به هيچوجه مستثنى نيستم،” من نيز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشكارى با مشركان را بپيمايم و عصيان و نافرمانى او كنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخيز- ترسان و خائفم” (قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ) «1» از اين آيه نيز به خوبى استفاده مى‏شود كه احساس مسئوليت پيامبران بيش از احساس مسئوليت ديگران است.
و در آخرين آيه براى اينكه ثابت شود پيامبر ص نيز بدون تكيه بر لطف و رحمت خدا كارى نمى‏تواند بكند و هر چه هست به دست او است و حتى شخص پيغمبر ص چشم اميدش را به رحمت بى‏پايان پروردگار دوخته و نجات و پيروزى خود را از او مى‏طلبد مى‏گويد:” هر كس در آن روز بزرگ از مجازات پروردگار رهايى يابد مشمول رحمت خدا شده است و اين يك موفقيت و پيروزى آشكار است” (من
__________________________________________________
(1) جالب اينكه ترتيب جمله‏بندى اين چنين اقتضا مى‏كند كه جمله” اخاف” بعد از جمله” إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي” ذكر شود زيرا به منزله جزاى شرط محسوب مى‏شود اما ترس و احساس مسئوليت پيامبر در برابر فرمان پروردگار سبب شده كه به خاطر تاكيد، جمله” اخاف” (مى‏ترسم) مقدم داشته شود!.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 174
يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ).
اين آيات آخرين درجه توحيد را بيان مى‏كند و حتى به كسانى كه براى پيامبران در برابر خدا دستگاه مستقلى قائل بودند همانند مسيحيان كه مسيح را ناجى و نجات دهنده مى‏دانستند، صريحا پاسخ مى‏دهد كه حتى پيامبران نياز به رحمت او دارند!
[سوره الأنعام (6): آيات 17 تا 18]
وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (17) وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (18)
ترجمه:
17- اگر خداوند زيانى به تو برساند هيچكس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد و اگر خيرى به تو رساند او بر همه چيز توانا است (و هر نيكى از قدرت او ساخته است) 18- او است كه بر تمام بندگان خود قاهر و مسلط است و او است حكيم و آگاه.
تفسير: قدرت قاهره پروردگار
گفتيم هدف اين سوره در درجه اول ريشه كن ساختن عوامل شرك و بت پرستى است، در دو آيه فوق نيز همين حقيقت تعقيب شده است.
نخست مى‏گويد:” چرا شما به غير خدا توجه مى‏كنيد. و براى حل مشكلات و دفع زيان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى‏بريد با اينكه” اگر كمترين زيانى به تو برسد برطرف كننده آن، كسى جز خدا نخواهد بود، و اگر                       
خير و بركت و پيروزى و سعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت او است زيرا او است كه بر همه چيز توانا است” (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ) «1» در حقيقت توجه به غير خدا به خاطر اين است كه يا آنها را سرچشمه خيرات و يا برطرف كننده مصائب و مشكلات مى‏دانند، همانطور كه خضوع تا سر حد پرستش در برابر صاحبان قدرت و زر و زور نيز يكى از اين دو انگيزه را دارد، آيه فوق مى‏گويد اراده خداوند بر همه چيز حكومت مى‏كند، اگر نعمتى را از كسى سلب كند و يا نعمتى را به كسى ارزانى دارد هيچ منبع قدرتى در جهان نيست كه بتواند آن را دگرگون سازد، پس چرا در برابر غير خدا سر تعظيم فرود مى‏آورند؟
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 175
تعبير به” يمسسك” در مورد” خير” و” شر” كه از ماده” مس” گرفته شده اشاره به اين است كه حتى كوچكترين خير و شرى بدون اراده و قدرت او ممكن نيست.
اين موضوع نيز لازم به تذكر است كه: آيه فوق با صراحت كامل عقيده” ثنويين” (دوگانه پرستان) را كه قائل به دو مبدأ خير و شر بودند رد مى‏كند و هر دو را از ناحيه خدا مى‏داند، ولى در جاى خود گفته‏ايم كه” شر مطلق” در جهان وجود ندارد و بنا بر اين هنگامى كه شر به خدا نسبت داده مى‏شود منظور امورى است كه به ظاهر سلب نعمت است ولى در واقع و در مورد خود خير است، يا براى بيدار باش و يا تعليم و تربيت و برطرف ساختن غرور و طغيان و خود خواهى و يا به خاطر مصالح ديگر است.
در آيه بعد براى تكميل اين بحث مى‏گويد:” او است كه بر تمام بندگان قاهر و مسلط است” (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).
__________________________________________________
(1)” ضر” عبارت است از كمبودهايى كه به انسان دست مى‏دهد اعم از اينكه جنبه بدنى داشته باشد مثل نقصان عضو و انواع بيماريها و يا جنبه روحى داشته باشد مثل جهل و سفاهت و جنون و يا جنبه‏هاى ديگر مانند از بين رفتن مال و مقام و فرزندان.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 176
” قهر” و” غلبه” گرچه يك معنى را مى‏رسانند ولى از نظر ريشه لغوى با هم تفاوت دارند، قهر و قاهريت به آن نوع غلبه و پيروزى گفته مى‏شود كه طرف هيچ گونه مقاومتى نتواند از خود نشان دهد. ولى در كلمه” غلبه” اين مفهوم وجود ندارد و ممكن است بعد از مقاومتهايى برطرف، پيروز گردد، به تعبير ديگر شخص قاهر به كسى مى‏گويند كه برطرف مقابل آن چنان تسلط و برترى داشته باشد كه مجال مقاومت به او ندهد، درست مانند ظرف آبى كه بر شعله كوچك آتشى ريخته شود كه در دم آن را خاموش كند.
بعضى از مفسران معتقدند كه قاهريت معمولا در جايى به كار برده مى‏شود كه طرف مقابل موجود عاقلى باشد ولى غلبه اعم است و پيروزيهاى بر موجودات غير عاقل را نيز شامل مى‏شود. «1»
بنا بر اين اگر در آيه قبل اشاره به عموميت قدرت خدا در برابر معبودهاى ساختگى و صاحبان قدرت شده، نه به اين معنى است كه او ناچار است مدتى با قدرتهاى ديگر گلاويز شود تا آنها را به زانو در آورد، بلكه قدرت او قدرت قاهره است و تعبير” فوق عباده” نيز براى تكميل همين معنى است.
با اين حال چگونه ممكن است يك انسان آگاه او را رها كند و به دنبال موجودات و اشخاصى بود كه از خودشان هيچ قدرتى ندارند و حتى قدرت ناچيزشان نيز از ناحيه خدا است.
اما براى اينكه اين توهم پيش نيايد كه خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممكن است كمترين سوء استفاده‏اى از قدرت نامحدود خود كند در پايان آيه مى‏فرمايد:” و با اين حال او حكيم است و همه كارش روى حساب، و خبير و آگاه است و كمترين اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد” (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ) در حالات” فرعون” مى‏خوانيم كه: به هنگام تهديد بنى اسرائيل به كشتن
__________________________________________________
(1) الميزان جلد 7 صفحه 34.
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 177
فرزندان مى‏گويد:” وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ” «1» ما بر سر آنها كاملا مسلطيم يعنى اين قدرت قاهره خود را كه در واقع قدرت ناچيزى بيش نبود دليلى بر ظلم و ستم و عدم اعتناء به حقوق ديگران مى‏گرفت، ولى خداوند حكيم و خبير با آن قدرت قاهره منزه‏تر از آن است كه كمترين ستم و خلافى درباره كوچكترين بندگان روا دارد.
اين نيز ناگفته پيدا است كه منظور از كلمه” فوق عباده” برترى مقامى است نه مكانى زيرا واضح است خدا مكانى ندارد.
و عجب اين است كه بعضى از مغزهاى معيوب تعبير آيه فوق را دليل بر جسم بودن خداوند گرفته‏اند در حالى كه شك نيست كه تعبير به فوق براى بيان برترى معنوى خداوند از نظر قدرت بر بندگان مى‏باشد، حتى در مورد فرعون با اينكه انسانى بود و داراى جسم همين كلمه براى برترى مقامى به كار رفته است نه برترى مكانى (دقت كنيد).
__________________________________________________
(1)    اعراف- 127.
[سوره العنكبوت (29): آيات 56 تا 60]
يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (56) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (57) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59) وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60)
ترجمه:
56- اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد زمين من وسيع است تنها مرا بپرستيد (و تسليم در برابر فشارهاى دشمنان نشويد).
57- هر انسانى مرگ را مى‏چشد، سپس به سوى ما باز مى‏گرديد.
58- كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه‏هايى از بهشت جاى مى‏دهيم كه نهرها در زير آن جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند، چه خوبست پاداش عمل كنندگان! 59- همانها كه (در برابر مشكلات) صبر (و استقامت) مى‏كنند و بر پروردگارشان توكل مى‏نمايند.                       تفسير نمونه، ج‏16، ص: 326

60- چه بسيار جنبندگانى كه قدرت ندارند روزى خود را حمل كنند خداوند آنها را و شما را روزى مى‏دهد، و او است شنوا و دانا.
شان نزول:
بسيارى از مفسران معتقدند كه آيه اول در باره مؤمنانى نازل شده كه در مكه تحت فشار شديد كفار بودند، بطورى كه توانايى بر اداى وظائف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمين هجرت كنند.
و نيز بعضى از مفسران معتقدند كه آيه وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا (آخرين آيه مورد بحث) در مورد گروهى از مؤمنان نازل شده كه در مكه گرفتار آزار دشمنان بودند، و مى‏گفتند: اگر ما به مدينه هجرت كنيم در آنجا نه خانه‏اى داريم نه زمينى، و چه كسى به ما آب و غذا مى‏دهد؟! (آيه نازل شد و گفت تمام جنبندگان روى زمين از خوان نعمت خداوند بزرگ روزى مى‏برند، غصه روزى را نخوريد).
تفسير: هجرتى بايد كرد!
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از موضعگيريهاى مختلف مشركان در برابر اسلام و مسلمانان بود در آيات مورد بحث به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسئوليت و وظيفه آنها را در برابر يكى از مشكلاتى كه در ارتباط با كفار دارند يعنى مشكل اذيت و آزار و محدوديت و فشار آنها را بيان مى‏كند.
مى‏فرمايد:” اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد، و هم اكنون براى انجام وظائف دينى خود تحت فشار دشمن هستيد، سر زمين من وسيع است بجاى ديگر                      
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 327
هجرت كنيد و مرا بپرستيد” (يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ‏
).
بديهى است اين يك قانون اختصاصى مربوط به مؤمنان مكه نيست، و شان نزول هرگز مفهوم وسيع و گسترده آيه را كه هماهنگ با ديگر آيات قرآن است محدود نمى‏كند، به اين ترتيب در هر عصر و زمان، و در هر محيط و مكان، آزادى بطور كامل از مسلمانان سلب شود و ماندن در آنجا نتيجه‏اى جز ذلت و زبونى و دور ماندن از برنامه‏هاى الهى نداشته باشد وظيفه مسلمانان مهاجرت است به مناطقى كه بتوانند آزادى مطلق يا آزادى نسبى را به دست آورند.
به تعبير ديگر: هدف آفرينش انسان بندگى خدا است، همان بندگى كه رمز آزادگى و سرفرازى و پيروزى انسان در همه جبهه‏ها است، و در جمله” فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ‏
” به آن اشاره شده، و در آيه 56 سوره ذاريات وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ نيز آمده است.
هر گاه اين هدف اساسى و نهايى زير پا بماند راهى جز هجرت نيست، زمين خدا وسيع است، و بايد به نقطه ديگرى قدم نهاد، و هرگز در چنين مواردى اسير مفاهيمى همچون قبيله و قوم، وطن، و خانه و كاشانه نشد و تن به ذلت و اسارت در نداد كه احترام اين امور تا زمانى است كه هدف اصلى به مخاطره نيفتد.
در اينگونه موارد است كه امير مؤمنان على ع مى‏فرمايد:
ليس بلد باحق بك من بلد، خير البلاد ما حملك:
” هيچ شهرى براى تو شايسته‏تر از شهر ديگرى نيست، بهترين شهرها شهرى است كه تو را پذيرا گردد و وسائل پيشرفت تو را فراهم سازد” «1».
درست است كه حب وطن و علاقه به زادگاه جزء سرشت هر انسانى است ولى گاه مسائل مهمترى در زندگى مطرح مى‏شود كه اين موضوع را تحت الشعاع خود قرار مى‏دهد.
__________________________________________________
(1) كلمات قصار شماره 442.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 328
در زمينه ديدگاه اسلام در مساله مهاجرت، و رواياتى كه در اين زمينه رسيده، شرح مبسوطى در جلد چهارم صفحه 190 به بعد (ذيل آيه 100 سوره نساء) داشتيم.
تعبير به جمله” يا عبادى”! محبت آميزترين تعبيرى است كه از ناحيه خداوند به بندگان مى‏شود، تاج افتخارى است حتى برتر از مقام رسالت و خلافت همانگونه كه همواره در تشهد نماز آن را مقدم بر رسالت مى‏شمريم و مى‏گوئيم” اشهد ان محمدا عبده و رسوله”.
جالب اينكه هنگامى كه خداوند آدم را آفريد او را به لقب” خليفة اللهى” مفتخر فرمود، اما شيطان باز از وسوسه او مايوس نشد، و به سراغ آدم آمد، و شد آنچه شد، ولى هنگامى كه او را به مقام عبوديت ستود شيطان در برابر او زانو زد و گفت: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ:” به عزتت سوگند كه همه فرزندان آدم را اغوا مى‏كنم، مگر بندگان مخلص تو” (سوره ص آيه 82 و 83).
حتى خداوند نيز اين موضوع را تضمين فرموده: إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ” تو هرگز بر بندگان من سلطه نخواهى يافت” (سوره حجر آيه 42).
بنا بر اين مقام عبوديت خالص حتى از مقام خلافت الهى در زمين برتر و بالاتر است.
از آنچه گفتيم بخوبى روشن شد كه منظور از” عباد” در آيه مورد بحث همه انسانها نيست بلكه انسانهاى مؤمن است و جمله” الذين آمنوا” به عنوان تاكيد و توضيح ذكر شده است «1».
__________________________________________________
(1) جمله” فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ” در حقيقت عطف بر جزاى جمله شرطيه‏اى است كه محذوف مى‏باشد، و در تقدير چنين است” ان ضاقت بكم الارض فاهجروا منها الى الأخرى و اياى اعبدون”.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 329
از آنجا كه يكى از عذرهاى كسانى كه در بلاد شرك مى‏ماندند و حاضر به هجرت نبودند اين بود كه ما مى‏ترسيم از ديار خود بيرون برويم خطر مرگ به وسيله دشمنان، يا گرسنگى، يا عوامل ديگر ما را تهديد كند بعلاوه به فراق بستگان و خويشاوندان و فرزندان و شهر و ديار خود مبتلا شويم، قرآن در آيه بعد به عنوان يك پاسخ جامع به آنها مى‏گويد:” سرانجام همه انسانها مى‏ميرند، و هر كسى مرگ را مى‏چشد، سپس به سوى ما باز مى‏گرديد” (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ). اين جهان دار بقاء براى هيچكس نيست، بعضى زودتر و بعضى ديرتر بايد بروند، فراق دوستان و فرزندان و خويشاوندان به هر حال تحقق مى‏يابد، چرا انسان به خاطر اين مسائل زودگذر در ديار شرك و كفر بماند و بار ذلت و اسارت را بر دوش كشد براى اينكه چهار روز بيشتر زندگى كند؟
از همه اينها گذشته از اين بترسيد كه مرگتان فرا رسد و در همين ديار شرك و كفر پيش از آن كه به ديار ايمان و اسلام برويد بميريد، چه دردناك است چنين مرگ و مردنى؟! وانگهى گمان نكنيد مرگ پايان همه چيز است، مرگ آغاز زندگى اصلى انسانها است، چرا كه” همه شما به سوى ما باز مى‏گرديد” به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمتهاى بى‏پايانش.
آيه بعد گوشه‏اى از اين نعمتها را چنين شرح مى‏دهد:” كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه‏هايى از بهشت جاى مى‏دهيم كه نهرها از زير آن جارى است” (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) «1».
__________________________________________________
(1)” لنبوئنهم” از ماده” تبوئه” (بر وزن تذكرة) به معنى سكنى دادن به قصد بقاء و دوام است.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 330
آنها در قصرهايى كه درختان بهشتى از هر سو احاطه‏اش كرده، و نهرهاى گوناگون كه طبق آيات ديگر قرآن هر كدام طعم و منظره‏اى مخصوص به خود دارند از لابلاى آن درختان، و زير اين قصرها در جريان است منزل مى‏كنند.
(توجه داشته باشيد” غرف” جمع” غرفه” به معنى ساختمان بلند است كه بر اطراف خود مشرف باشد).
امتياز ديگر غرفه‏هاى بهشتى اين است كه همچون منازل و قصرهاى اين جهان نيست كه هنوز انسان دمى در آن نياسوده است بانگ” الرحيل” زده مى‏شود بلكه” آنها جاودانه در آن خواهند ماند” (خالِدِينَ فِيها).
و در پايان آيه اضافه مى‏كند:” چه خوب است پاداش آنها كه براى خدا عمل مى‏كنند” (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ).
يك مقايسه ساده ميان آنچه در باره كفار و گنهكاران در آيات گذشته گفته شد، با آنچه در اين آيه آمده است، عظمت پاداش مؤمنان را روشن مى‏كند.
كفار در لابلاى آتش و عذابى بودند كه از فرق تا قدم آنها را فرا گرفته بود، و به عنوان سرزنش به آنها گفته مى‏شد: بچشيد آنچه را عمل مى‏كرديد!.
اما مؤمنان در ميان نعمتهاى بهشتى غوطه‏ورند و رحمت پروردگار از هر سو آنها را احاطه كرده، و به جاى جمله‏هاى ملامت بار سخنانى مى‏شنوند كه همه نشانه محبت و لطف خداوند كريم است آرى به آنها گفته مى‏شود” چه خوب و زيبا است اجر و پاداش عمل كنندگان”.
بديهى است منظور از” عاملين” به قرينه جمله‏هاى قبل كسانى است كه عمل صالح و توام با ايمان دارند، هر چند كلمه” عاملين” مطلق است.
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام ص چنين مى‏خوانيم:
” ان فى الجنة لغرفا يرى ظهورها من بطونها، و بطونها من ظهورها”!
:” در بهشت غرفه‏هايى است آن قدر شفاف كه بيرونش از درون، و درونش از بيرون ديده مى‏شود”! كسى برخاست                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 331
عرض كرد: اين غرفه‏ها از آن كيست اى رسول خدا! فرمود:
هى لمن اطاب الكلام و اطعم الطعام و ادام الصيام و صلى اللَّه بالليل و الناس نيام:
” اينها براى كسى است كه سخن خود را پاكيزه كند، گرسنگان را سير نمايد، و روزه بسيار بگيرد و در دل شب، هنگامى كه مردم در خوابند، براى خدا نماز بخواند” «1».
آيه بعد مهمترين اوصاف مؤمنان عامل را به اين صورت بيان مى‏كند:
” آنها كسانى هستند كه در برابر مشكلات صبر و استقامت به خرج مى‏دهند، و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند” (الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).
از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و كاشانه خود جدا مى‏شوند و صبر مى‏كنند.
مرارتهاى غربت و سختيهاى آوارگى از وطن را مى‏چشند و شكيبا هستند.
براى حفظ ايمان خود آزار دشمنان را به جان مى‏خرند، و در راه جهاد با نفس كه” جهاد اكبر” است، و مبارزه با دشمنان سر سخت كه” جهاد اصغر” است از انواع مشكلات استقبال مى‏كنند و صبر مى‏كنند.
آرى اين صبر و استقامت رمز پيروزى آنها و عامل بزرگ افتخار آنان است كه بدون آن هيچ عمل مثبتى در زندگى امكان پذير نيست.
از اين گذشته، آنها نه بر اموالشان و نه بر دوستان و بستگان تكيه دارند، تكيه‏گاهشان تنها خدا، و توكلشان بر ذات پاك او است، اگر هزار دشمن قصد هلاك آنها كنند مى‏گويند: گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باك! و اگر درست بينديشيم ريشه همه فضائل انسانى همين” صبر” و” توكل” است: صبر عامل استقامت در برابر موانع و مشكلات است، و توكل انگيزه حركت در اين راه پر نشيب و فراز.
__________________________________________________
(1)” تفسير قرطبى” ذيل آيات مورد بحث جلد 7 صفحه 5075. […..]
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 332
در حقيقت براى انجام عمل صالح بايد از اين دو فضيلت اخلاقى مدد گرفت صبر و توكل كه بدون اين دو انجام اعمال صالح در مقياس وسيع هرگز امكان پذير نيست. «1»
در آخرين آيه مورد بحث در پاسخ كسانى كه به زبان حال يا زبان قال مى‏گفتند: اگر ما از شهر و ديار خود هجرت كنيم چه كسى به ما روزى مى‏دهد؟
قرآن مى‏گويد غم روزى را نخوريد و ننگ ذلت و اسارت را نپذيريد، روزى‏رسان خدا است، نه تنها شما كه” بسيارند جنبندگانى كه حتى نمى‏توانند روزى خود را حمل كنند و هرگز ذخيره غذايى در لانه خود ندارند، و هر روز نو روزى نو مى‏خواهند، اما خدا آنها را گرسنه نمى‏گذارد و روزى مى‏دهد، و همو شما را نيز روزى مى‏بخشد” (وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ).
در ميان جنبندگان و حيوانات و حشرات گذشته از انسان انواع كمى هستند كه همچون مورچگان و زنبوران عسل مواد غذايى خود را از صحرا و بيابان به سوى لانه حمل و ذخيره مى‏كنند، و غالبا” گنجشك روزى” هستند، يعنى هر روز جديد بايد به دنبال روزى تازه‏اى بروند، و مليونها ميليون از آنها در اطراف ما در نقاط دور و نزديك، در بيابانها و اعماق دره‏ها، و بر فراز كوه‏ها، و درون درياها وجود دارند كه همه از خوان نعمت بيدريغش روزى مى‏خورند.
و تو اى انسان كه از آنها براى به دست آوردن روزى و ذخيره كردن با هوش و تواناترى چرا اين چنين از ترس قطع روزى به زندگى آلوده و ننگين چسبيده‏اى؟
__________________________________________________
(1) در باره حقيقت” توكل” و فلسفه آن بحث مشروحى در جلد 10 صفحه 295 به بعد (ذيل آيه 12 سوره ابراهيم) داشته‏ايم، و در مورد” صبر” در جلد 10 صفحه 193 و در جلد 6 صفحه 305 بحث بيشترى شده است.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 333
و زير بار هر ظلم و ستم و خوارى و مذلت مى‏روى؟ تو هم از درون اين محدوده زندگى تنگ و تاريك خود بيرون آى و بر سر سفره گسترده پروردگارت بنشين و غم روزى مخور! در آن روز كه به صورت جنين ضعيف و ناتوانى در شكم مادر محبوس بودى و هيچكس حتى پدر و مادر مهربانت به تو دسترسى نداشتند پروردگارت تو را فراموش نكرد، و آنچه را نياز داشتى دقيقا در اختيار تو گذاشت، امروز كه موجودى توانا و نيرومندى، و از آنجا كه رسانيدن روزى به نيازمندان فرع آگاهى از وجود و نيازشان است در پايان آيه تاكيدى مى‏كند:” او است شنوا و دانا” (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
سخن همه شما را مى‏شنود، و حتى زبان حال شما و همه جنبندگان را مى‏داند از نيازهاى همه بخوبى با خبر است و چيزى از دائره علم بى‏پايان او پنهان نيست.
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 334
[سوره العنكبوت (29): آيات 61 تا 66]
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ (62) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (65)
لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66)
تفسير نمونه، ج‏16، ص: 335
ترجمه:
61- هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده، و خورشيد و ماه را مسخر كرده است؟ مى‏گويند: اللَّه، پس با اينحال چگونه (از عبادت خدا) منحرف مى‏شوند؟.
62- خداوند روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده مى‏كند، و براى هر كس مى‏خواهد محدود مى‏سازد، خداوند به همه چيز داناست.
63- و اگر از آنها بپرسى چه كسى از آسمان آبى نازل كرد و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش احيا نمود؟ مى‏گويند: اللَّه، بگو ستايش مخصوص خداست، اما اكثر آنها نمى‏دانند.
64- اين زندگى دنيا جز لهو و لعب چيزى نيست، و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر آنها مى‏دانستند.
65- هنگامى كه سوار بر كشتى شوند خدا را با اخلاص مى‏خوانند (و غير او را فراموش مى‏كنند) اما هنگامى كه خدا آنها را به خشكى رسانيد و نجات داد باز مشرك مى‏شوند! 66- (بگذار) آياتى را كه به آنها داده‏ايم انكار كنند و از لذات زودگذر زندگى بهره گيرند اما به زودى خواهند فهميد!
تفسير: در دل خدا مى‏گويند و با زبان بت!
در آيات گذشته روى سخن با مشركانى بود كه حقانيت اسلام را درك كرده بودند اما بخاطر ترس از قطع روزى خود حاضر به قبول ايمان و هجرت نبودند در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر اسلام- و در واقع به همه مؤمنان كرده- دلائل توحيد را از طريق” خلقت” و” ربوبيت” و” فطرت”- يعنى از سه طريق متفاوت- بيان مى‏كند، و به آنها خاطر نشان مى‏سازد كه سرنوشت آنها به دست خدايى است كه در” آفاق” و” انفس” آثار او را مى‏يابند، نه به دست بتها كه بتها                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 336
هيچ نقشى در اين ميان ندارند.
نخست به مسئله خلقت آسمان و زمين اشاره كرده و از اعتقادات باطنى آنها كمك گرفته، مى‏گويد:” اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده؟ و چه كسى خورشيد و ماه را مسخر فرمان خويش در طريق منافع بندگان كرده؟ همه يك زبان پاسخ مى‏گويند” اللَّه” (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
زيرا مسلم است نه بت‏پرستان و نه غير آنها هيچكس نمى‏گويد خالق زمين و آسمان و تسخير كننده خورشيد و ماه يك مشت سنگ و چوبى است كه به دست انسان ساخته و پرداخته شده است.
به تعبير ديگر: حتى بت‏پرستان در” توحيد خالق” شك نداشتند، آنها در عبادت مشرك بودند، مى‏گفتند ما بتها را براى اين مى‏پرستيم كه واسطه ميان ما و خدا شوند، چنان كه در آيه 18 سوره يونس مى‏خوانيم:” وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ”.
ما لايق اين نيستيم كه مستقيما با خدا ارتباط گيريم، بايد از طريق بتها رابطه خود را برقرار كنيم!:” ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏”:” ما آنها را پرستش نمى‏كنيم مگر به اين جهت كه مقام ما را به خدا نزديك كند”! (زمر آيه 3).
غافل از اينكه هيچ فاصله‏اى ميان خالق و خلق وجود ندارد، و او بما از رگ گردن ما نزديكتر است، بعلاوه اگر انسان كه گل سرسبد موجودات است نتواند با خدا رابطه برقرار سازد چه چيزى مى‏تواند واسطه او شود.
به هر حال در پايان آيه، بعد از ذكر اين دليل روشن مى‏گويد:” با اين حال چگونه آنها از عبادت خداوند خالق متعال به عبادت يك مشت بتهاى سنگى و چوبى بازگردانده مى‏شوند”؟ (فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ).                        تفسير نمونه، ج‏16، ص: 337
” يؤفكون” از ماده” افك” (بر وزن فكر) به معنى بازگرداندن چيزى از صورت واقعى و حقيقى آن است، و به همين تناسب بر دروغ، و نيز بادهاى مخالف اطلاق مى‏شود.
تعبير” يؤفكون” به صيغه مجهول اشاره به اين است كه آنها قدرت بر تصميم‏گيرى ندارند، گويى بى اراده به سوى بت‏پرستى كشيده مى‏شوند! ضمنا منظور از تسخير خورشيد و ماه نظاماتى است كه خداوند براى آنها قرار داده و آنها را با اين نظامات در طريق منافع انسانها به راه انداخته است.
سپس براى تاكيد همين معنى كه هم خالق او است و هم رازق او است، اضافه مى‏كند:” خداوند روزى براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده مى‏كند و براى هر كس بخواهد محدود و تنگ مى‏سازد” (اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ).
كليد روزى به دست او است نه به دست انسانها، و نه بتها.
و اينكه در آيات قبل گفته شد مؤمنان راستين تنها بر او توكل مى‏كنند بخاطر همين است كه اختيار همه چيز به دست او است، پس چرا از اظهار ايمان بترسند و زندگى خويش را از ناحيه دشمنان در خطر ببينند؟! و اگر چنين تصور كنند كه خدا قدرت دارد، ولى از حال آنها آگاه نيست اين اشتباه بزرگى است، چرا كه” خداوند به همه چيز عالم است” (إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).
مگر ممكن است كسى خالق و مدبر باشد و لحظه به لحظه فيض او به موجودات برسد و در عين حال از وضع آنها آگاه نباشد؟ اين قابل تصور نيست.
[سوره سبإ (34): آيات 39 تا 42]
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (39) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ (40) قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (42)
ترجمه:
39- بگو: پروردگارم روزى را براى هر كس بخواهد توسعه مى‏دهد و براى هر كس بخواهد تنگ (و محدود) مى‏سازد، و هر چيزى را (در راه او) انفاق كنيد جاى آن را پر مى‏كند و او بهترين روزى دهندگان است.
40- به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها را محشور مى‏كند، سپس به فرشتگان مى‏گويد: آيا اينها شما را پرستش مى‏كردند؟!                      
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 116
41- آنها مى‏گويند: منزهى (از اين نسبتهاى ناروا) تنها تو ولى ما هستى نه آنها، (آنان ما را نمى‏پرستيدند) بلكه جن را پرستش مى‏كردند، و اكثرشان به آنها ايمان داشتند!.
42- امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست و به ظالمان مى‏گوئيم بچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب مى‏كرديد!
تفسير: بيزارى معبودان از عابدان
بار ديگر در اين آيات به پاسخ گفتار آنها كه اموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مى‏پنداشتند باز مى‏گردد، و به عنوان تاكيد مى‏گويد:” بگو پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود مى‏كند” (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ).
سپس مى‏افزايد:” آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر مى‏كند و او بهترين روزى دهندگان است” (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
گرچه محتواى اين آيه تاكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست اينكه آيه گذشته كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر به اموال و اولاد كفار بود در حالى كه تعبير به” عباد” (بندگان) در آيه مورد بحث نشان مى‏دهد كه ناظر به مؤمنان است، يعنى حتى در مورد مؤمنان گاه روزى را گسترده مى‏كند- آنجا كه صلاح مؤمن باشد- و گاه روزى را تنگ و محدود مى‏سازد- آنجا كه مصلحتش ايجاب كند، و به هر حال وسعت و تنگى معيشت دليل بر هيچ چيزى نمى‏تواند باشد.                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 117
ديگر اينكه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان مى‏كرد در حالى كه آيه مورد بحث ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيش گسترده و گاه تنگ و محدود است.
به علاوه آنچه در آغاز اين آيه آمده در حقيقت مقدمه‏اى است براى آنچه در پايان آيه است و آن تشويق به انفاق در راه خدا است.
جمله” فَهُوَ يُخْلِفُهُ”: (او جايش را پر مى‏كند) تعبير جالبى است كه نشان مى‏دهد آنچه در راه خدا انفاق گردد در حقيقت يك تجارت پر سود است، چرا كه خداوند عوض آن را بر عهده گرفته، و مى‏دانيم هنگامى كه شخص كريمى عوض چيزى را بر عهده مى‏گيرد رعايت برابرى و مساوات نمى‏كند بلكه چند برابر و گاه صد چندان مى‏كند.
البته اين وعده الهى منحصر به آخرت و سراى ديگر نيست، آن كه در جاى خود مسلم است، در دنيا نيز با انواع بركات جاى انفاقها را به نحو احسن پر مى‏كند.
جمله” هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ” (او بهترين روزى دهندگان است) معناى گسترده‏اى دارد و از ابعاد مختلف قابل دقت است.
او از همه روزى دهندگان بهتر است به خاطر اينكه مى‏داند چه چيز ببخشد و چه اندازه روزى دهد كه مايه فساد و تباهى نگردد، چرا كه به همه چيز عالم است.
او هر چه بخواهد مى‏تواند اعطاء كند چرا كه به هر چيز قادر است.
او در برابر آنچه مى‏بخشد پاداش و جزائى نمى‏خواهد چرا كه غنى بالذات است.
او حتى بدون درخواست مى‏دهد چرا كه از همه چيز با خبر است و حكيم است.                      
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 118
بلكه در حقيقت هيچكس جز او” روزى دهنده” نيست، چرا كه هر كس هر چه دارد از او است و هر كس چيزى به ديگرى مى‏دهد” واسطه انتقال روزى” است، نه روزى دهنده.
اين نكته نيز قابل دقت است كه او در برابر اموال” فانى” نعمتهاى” باقى” مى‏دهد، و در مقابل” قليل”” كثير” مى‏بخشد.
و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا مى‏كردند كه ما فرشتگان را مى‏پرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بى‏اساس نيز پرداخته چنين مى‏گويد:” به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها- چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان- را محشور مى‏كند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى‏گويد: آيا اينها شما را عبادت مى‏كردند”؟! (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ).
بديهى است اين سؤال سؤالى نيست كه مجهولى را براى ذات پاك خداوند كشف كند چرا كه او به همه چيز عالم است، هدف اين است از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اين گروه عبادت كننده سرافكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اينها كاملا بيزارند، و براى هميشه مايوس شوند.
ذكر” ملائكه” از ميان تمام معبودهايى كه مشركان داشتند، يا به خاطر آن است كه فرشتگان شريف‏ترين مخلوقى بودند كه آنها پرستش مى‏كردند، جايى كه از آنها در قيامت شفاعتى حاصل نشود از يك مشت سنگ و چوب يا جن و شياطين چه مى‏تواند حاصل شود؟! يا از اين نظر است كه بت پرستان سنگ و چوبها را مظهر و سمبل موجودات علوى (فرشتگان و ارواح انبياء) مى‏دانستند، و به اين عنوان آنها را پرستش                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 119
مى‏كردند، چنان كه در تاريخچه بت پرستى در ميان قوم عرب آمده است كه” عمرو بن لحى” «1» در سفرى كه به شام رفته بود جمعى را در حال بت پرستى ديد از آنها در اين باره سؤال كرد گفتند اينها خدايانى هستند كه به شكل موجودات علوى ساخته‏ايم، از آنها يارى مى‏جوئيم، و به وسيله آنها تقاضاى باران مى‏كنيم! عمرو بن لحى اين عمل را پسنديد و از آنها پيروى كرد، و بتى همراه خود براى حجاز به سوغات آورد، و از آن زمان بت پرستى آغاز شد، و گسترش يافت تا اينكه اسلام آمد و آن را ريشه كن ساخت «2».
اكنون ببينيم” فرشتگان” در پاسخ سؤال پروردگار چه مى‏گويند؟ آنها جامعترين و مؤدبانه‏ترين پاسخ را انتخاب كرده چنين” عرض مى‏كنند: منزهى تو اى پروردگار از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده‏اند” (قالُوا سُبْحانَكَ).
ما به هيچوجه با اين گروه ارتباط نداشته‏ايم،” تنها تو ولى ما هستى نه آنها” (أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
” آنها ما را پرستش نمى‏كردند، بلكه جن را مى‏پرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند” (بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).
در اينكه مفهوم پاسخ فرشتگان چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است، و هر يك تفسيرى براى آن كرده‏اند، اما آنچه نزديكتر به نظر مى‏رسد اين است كه منظور از” جن” شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بت پرستان را به
__________________________________________________
(1) عمرو بن لحى از سرشناسان مكه بود (لحى به ضم لام و فتح حاء و تشديد ياء).
(2) تفسير” روح المعانى” جلد 22 صفحه 140 (ذيل آيه مورد بحث)- در سيره” ابن هشام” همين معنى با تفاوت مختصرى آمده است، و در آنجا مى‏خوانيم كه او بت” هبل” را از شام با خود آورد (سيره ابن هشام جلد 1 صفحه 79).
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 120
اين عمل تشويق مى‏كردند، و آن را در نظرشان زينت مى‏دادند، بنا بر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسه‏هاى آنها است.
فرشتگان ضمن اظهار تنفر و بيزارى و اعلام عدم رضايت به اين كار مى‏گويند عامل اصلى اين فساد شياطين بودند هر چند ظاهرا ما را پرستش مى‏كردند، بايد چهره واقعى اين كار را برملا كرد.
و به اين ترتيب عبادت كنندگان را به تمام معنى از خود مى‏رانند و نوميد مى‏كنند.
نظير اين معنى را در سوره” يونس” نيز داشتيم آنجا كه مى‏فرمايد: وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ:” به خاطر بياور آن روز را كه همه آنها را جمع مى‏كنيم سپس به مشركان مى‏گوئيم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد (تا به حسابتان رسيدگى شود) سپس آنها را از هم جدا مى‏كنيم، و معبودهايشان به آنها مى‏گويند: شما هرگز ما را عبادت نمى‏كرديد”! (يونس- 28).
يعنى شما در حقيقت هوا و هوسها و اوهام و پندارهاى خويش را مى‏پرستيديد نه ما را، و از اين گذشته اين عبادت شما نه به امر و فرمان ما بود و نه به رضايت ما، و عبادتى كه چنين باشد در حقيقت عبادت نيست.
به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل مى‏شود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن مى‏گردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.
لذا در آيه بعد به عنوان يك نتيجه‏گيرى پر معنى مى‏گويد:” امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست” (فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 121
بنا بر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند مى‏توانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر مى‏توانند كمكى انجام دهند.
” اينجاست كه به اين ظالمان مى‏گوئيم: بچشيد عذاب آتشى را كه آن را تكذيب مى‏كرديد” (وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).
اين نخستين بار نيست كه قرآن از مشركان تعبير به” ظالم” و ستمگر مى‏كند، بلكه در بسيارى ديگر از آيات قرآن از” كفر” تعبير به” ظلم” يا از” كافران و مشركان” تعبير به” ظالمان” شده است، چرا كه قبل از هر چيز بر خود ستم مى‏كنند كه تاج پرافتخار عبوديت پروردگار را از سر برداشته، و طوق بندگى خفت‏بار بتها را بر گردن مى‏نهند، و همه حيثيت و شخصيت و سرنوشت خود را بر باد مى‏دهند.
در حقيقت آنها در روز قيامت هم مجازات شرك خود را مى‏بينند، و هم مجازات انكار معاد را، و در جمله” و نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ” هر دو معنى جمع است.
نكته‏ها:
1- انفاق مايه فزونى است نه كمبود
تعبيرى كه در آيات فوق در مورد انفاق خوانديم كه فرمود هر چيزى را كه در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر مى‏كند تعبيرى است بسيار پر معنى.
اولا: از اين نظر كه” شى‏ء” به معنى وسيع كلمه، تمام انواع انفاقها را اعم از مادى و معنوى، كوچك و بزرگ، به هر انسان نيازمند اعم از صغير و كبير، همه را شامل مى‏شود، مهم اينست كه انسان از سرمايه‏هاى موجود خود در راه                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 122
خدا ببخشد به هر كيفيت و به هر كميت باشد.
ثانيا: انفاق را از مفهوم فنا بيرون مى‏آورد، و رنگ بقا به آن مى‏دهد، چرا كه خداوند تضمين كرده با مواهب مادى و معنوى خود كه چندين برابر و گاه هزاران برابر- و حد اقل ده برابر است- جاى آن را پر كند، و به اين ترتيب شخص انفاق كننده هنگامى كه با اين روحيه و اين عقيده به ميدان مى‏آيد دست و دل‏بازترى خواهد داشت، او هرگز احساس كمبود و فكر فقر به مغز خود راه نمى‏دهد، بلكه خدا را شكر مى‏گويد كه او را موفق به چنين تجارت پرسودى كرده است.
همان تعبيرى كه قرآن مجيد در آيه 10 و 11 سوره صف فرموده است يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ- تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ:” اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد آيا شما را به تجارت پرسودى كه از عذاب دردناك رهائيتان مى‏بخشد راهنمايى بنمايم؟- ايمان به خدا و پيامبرش بياوريد و در راه خدا با اموال و جانهايتان جهاد كنيد اين براى شما بهتر است اگر مى‏دانستيد”.
در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام مى‏خوانيم كه فرمود:
ينادى مناد كل ليلة لدوا للموت! و ينادى مناد ابنوا للخراب! و ينادى مناد اللهم هب للمنفق خلفا.
و ينادى مناد اللهم هب للممسك تلفا! و ينادى مناد ليت الناس لم يخلقوا.
و ينادى مناد ليتهم اذ خلقوا فكروا فيما له خلقوا!:
” در هر شب منادى آسمانى ندا مى‏دهد بزائيد براى مردن! و منادى ديگرى ندا مى‏دهد بنا كنيد براى ويرانى!                        تفسير نمونه، ج‏18، ص: 123
و منادى ندا مى‏دهد خداوندا! براى آنها كه انفاق مى‏كنند عوضى قرار ده.
و منادى ديگرى ندا مى‏كند خداوندا! براى آنها كه امساك مى‏كنند تلفى قرار ده! و منادى ديگرى مى‏گويد: اى كاش مردم آفريده نمى‏شدند! و منادى ديگرى صدا مى‏زند اى كاش اكنون كه آفريده شدند، انديشه مى‏كردند كه براى چه آفريده شده‏اند”؟ «1».
(منظور از اين مناديها كه ندا مى‏دهند فرشتگانند كه به فرمان خدا تدبير امور اين عالم مى‏كنند).
در حديث ديگرى از آن حضرت مى‏خوانيم:
من ايقن بالخلف سخت نفسه بالنفقه!:
” كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود” «2».
همين معنى از امام باقر ع و امام صادق ع نيز نقل شده است.
اما مساله مهم اينست كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن را قبول نمى‏كند و بركت نمى‏دهد.
لذا در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم: شخصى خدمتش عرض كرد دو آيه در قرآن است كه هر چه من به سراغ آن مى‏روم آن را نمى‏يابم (و به محتواى آن نمى‏رسم).
امام فرمود كدام آيه است.
عرض كرد نخست اين سخن خداوند بزرگ است كه مى‏گويد: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ:” مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم” من خدا را مى‏خوانم
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” ذيل آيات مورد بحث.
(2)” نور الثقلين” جلد 4 صفحه 340.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 124
اما دعايم مستجاب نمى‏شود! فرمود: آيا فكر مى‏كنى خداوند عز و جل وعده خود را تخلف كرده؟.
عرض كرد نه.
فرمود پس علت آن چيست؟
عرض كرد نمى‏دانم.
فرمود ولى من به تو خبر مى‏دهم:
من اطاع اللَّه عز و جل فيما امره من دعائه من جهة الدعاء اجابه:
” كسى كه اطاعت خداوند متعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد.
عرض كرد: جهت دعا چيست؟ فرمود نخست حمد خدا مى‏كنى، و نعمت او را يادآور مى‏شوى، سپس شكر مى‏كنى بعد درود بر پيامبر ص مى‏فرستى، سپس گناهانت را به خاطر مى‏آورى اقرار مى‏كنى و از آنها به خدا پناه مى‏برى، و توبه مى‏نمايى، اينست جهت دعا! سپس فرمود: آيه ديگر كدام است؟
عرض كرد: اين آيه است كه مى‏فرمايد: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ اما من در راه خدا انفاق مى‏كنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عائد من نمى‏شود! امام ع فرمود: فكر مى‏كنى خداوند از وعده خود تخلف كرده؟! عرض كرد: نه.
فرمود: پس چرا چنين است؟
عرض كرد نمى‏دانم.
فرمود:
لو ان احدكم اكتسب المال من حله، و انفقه فى حله، لم ينفق درهما الا اخلف عليه:
” اگر كسى از شما مال حلالى به دست آورد و در راه حلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نمى‏كند مگر اينكه خدا عوضش را به او مى‏دهد” «1».                      
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 125
2- اموال خود را بيمه الهى كنيد:
يكى از مفسران در اينجا تحليل جالبى دارد مى‏گويد:
عجب اين است كه تاجر هنگامى كه بداند يكى از اموالش در معرض تلف است حاضر است آن را حتى به صورت نسيه بفروشد، هر چند طرف فقير باشد، مى‏گويد: اين بهتر از اين است كه بگذارم و نابود شود.
و اگر تاجرى در چنين شرايطى اقدام به فروش اموالش نكند تا نابود شود او را” خطا كار” مى‏شمرند! و اگر در چنين شرائطى خريدار سرمايه‏دارى پيدا شود و به او نفروشد او را” بى‏عقل” معرفى مى‏كنند.
و اگر علاوه بر همه اينها خريدار با داشتن تمكن مالى همه گونه وثيقه بسپارد و سند قابل اطمينانى نيز بنويسد در عين حال به او نفروشد” ديوانه” اش مى‏خوانند! ولى تعجب در اين است كه همه ما اين كارها را انجام مى‏دهيم و هيچكس آن را جنون نمى‏شمرد! زيرا تمام اموال ما قطعا در معرض زوال است و خواه ناخواه از دست ما بيرون خواهد رفت، و انفاق كردن در راه خدا يك نوع وام دادن به او است، و ضامنى بسيار معتبر يعنى خداوند بزرگ فرموده: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ:” هر چه را انفاق كنيد عوضش را مى‏دهد” و در عين حال املاك خود را نزد ما گروگان گذاشته، چرا كه هر چه در دست انسان است عاريتى از ناحيه اوست (و محكمترين سندها از كتب آسمانى در اين زمينه در اختيار ما نهاده).
اما با همه اينها بسيارى از ما اموال خود را انفاق نمى‏كنيم و مى‏گذاريم
__________________________________________________
(1)” تفسير برهان” جلد 3 صفحه 353.
تفسير نمونه، ج‏18، ص: 126
از دستمان برود، نه اجرى داريم و نه شكرى «1».
3- وسعت مفهوم” انفاق”
براى اينكه بدانيم مفهوم” انفاق” تا چه حد در اسلام گسترده است كافى است حديث زير را مورد توجه قرار دهيم:
پيغمبر گرامى اسلام ص فرمود:
كل معروف صدقه، و ما انفق الرجل على نفسه و اهله كتب له صدقة، و ما وقى به الرجل عرضه فهو صدقة، و ما انفق الرجل من نفقة فعلى اللَّه خلفها، الا ما كان من نفقه فى بنيان او معصية:
” هر كار نيكى به هر صورت باشد صدقه و انفاق در راه خدا محسوب مى‏شود (و منحصر به انفاقهاى مالى نيست).
و هر چه انسان براى حوائج زندگى خود و خانواده خود صرف مى‏كند صدقه نوشته مى‏شود.
و آنچه را كه انسان آبروى خود را با آن حفظ مى‏كند صدقه محسوب مى‏گردد.
و آنچه را انسان در راه خدا انفاق مى‏كند عوض آن را به او خواهد داد مگر چيزى كه صرف بنا شود (همچون بناى خانه!) يا در راه معصيت صرف گردد” «2».
استثناء خانه ممكن است از اين نظر باشد كه عين آن باقى است به علاوه مردم بيشترين توجهشان به آن است.
__________________________________________________
(1) تفسير” فخر رازى” جلد 25 صفحه 263 (ذيل آيات مورد بحث).
(2) تفسير” قرطبى” جلد 6 صفحه 5389 (ذيل آيه مورد بحث).
چند يادآورى در باره روزى بخشى خداوند
الف- معيار گستردگى و تنگى روزى-
هرگز نبايد تصور كرد كه وسعت رزق دليل بر محبت خداوند، و يا تنگى معيشت دليل بر خشم و غضب او است، زيرا خداوند گاه انسان را به وسعت روزى آزمايش مى‏كند، و اموال سرشارى در اختيار او قرار مى‏دهد، و گاه با تنگى معيشت ميزان مقاومت و پايمردى او را روشن مى‏سازد، و آنها را از اين طريق پرورش مى‏دهد.
گاه ثروت زياد مايه بلا و عذاب جان صاحبان آنهاست، و هر گونه آرامش و استراحت را از آنها مى‏گيرد چنان كه قرآن مجيد در آيه 55 سوره توبه مى‏گويد:
فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ:” فزونى اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مى‏خواهد آنان را به اين وسيله در زندگى دنيا مجازات كند و در حال كفر بميرند”! در جاى ديگر مى‏گويد: أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ:” آيا آنها چنين مى‏پندارند كه اموال و فرزندانى را كه به آنان داده‏ايم براى اين است كه درهاى خيرات را به رويشان بگشائيم، چنين نيست، آنها نمى‏فهمند” (مؤمنون- 55- 56).
ب- تقدير روزى تضادى با تلاشها ندارد-
نبايد از آياتى كه در زمينه تقدير و اندازه‏گيرى روزى به وسيله پروردگار آمده چنين استنباط كرد كه تلاشها و كوششها نقشى در اين زمينه ندارد، و اينها را بهانه تنبلى و فرار از زير بار مسئوليتها و مجاهدتها در مقياس فرد و اجتماع قرار داد، كه اين پندار بر ضد آيات فراوانى از قرآن مجيد است كه سعى و كوشش و تلاش را معيار موفقيتها شمرده است.
هدف اين است كه با تمام تلاشها و كوششها باز به روشنى مى‏بينيم دست                      
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 374
ديگرى نيز در كار است كه گاه نتيجه تلاشها بر باد مى‏رود و گاه به عكس، تا مردم فراموش نكنند در پشت عالم اسباب دست قدرت” مسبب الاسباب” كار مى‏كند و در هر حال محروميتهاى ناشى از تنبلى و سستى را هرگز نبايد به حساب تقسيم روزى از ناحيه خداوند گذارد، چرا كه خود فرموده روزى را به تناسب تلاشها وسعت مى‏دهم.
ج- روزى تنها به معنى مواهب مادى نيست-
روزى معنى وسيعى دارد كه روزيهاى معنوى را نيز در بر مى‏گيرد، بلكه روزى اصلى همين روزى معنوى است، در دعاها تعبير به رزق در مورد روزيهاى معنوى بسيار به كار رفته است، در مورد حج مى‏گوئيم: الهم ارزقنى حج بيتك الحرام.
در مورد و توفيق اطاعت و دورى از معصيت آمده: الهم ارزقنى توفيق الطاعة و بعد المعصية …
در دعاهاى روزه ماه رمضان مى‏خوانيم اللهم ارزقنى فيه طاعة الخاشعين (دعاى روز 15) و همچنين در مواهب معنوى ديگر.
د- قرآن و اسباب فزونى روزى:
قرآن چند امر را معرفى كرده كه خود درسى سازنده براى تربيت انسان است، در يك جا مى‏گويد: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ” هر گاه شكر نعمتها را بجا آوريد (و آن را در مصرف واقعى صرف كنيد) نعمت را بر شما افزون مى‏كنم” (ابراهيم- 7).
در جاى ديگر مردم را به تلاش دعوت كرده، مى‏گويد هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ” او كسى است كه زمين را تسليم و خاضع در برابر شما قرار داد تا بر پشت آن راه رويد و از رزق آن استفاده كنيد” (ملك- 15).
در جاى ديگر تقوى و درستكارى را معيار گشايش روزى قرار داده مى‏فرمايد وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ                      
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 375
” هر گاه مردم روى زمين ايمان آورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى‏گشائيم” (اعراف- 96).
ه- تنگى رزق و مسائل تربيتى:
گاه تنگى رزق به خاطر جلوگيرى از طغيان مردم است، چنان كه در آيه 27 شورى (همين سوره) مى‏خوانيم:
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ:
” هر گاه خداوند روزى را بر مردم گشاده دارد راه ظلم و طغيان پيش مى گيرند”!
ز- قرآن تاكيد دارد كه انسانها روزى بخش خود را تنها خدا بدانند و از غير او تقاضا نكنند، و به دنبال اين ايمان و توكل بر نيرو و تلاش و سعى خود متكى باشند در آيه 3 فاطر آمده است: هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ:” آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد” و در آيه 17 عنكبوت مى‏خوانيم: فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ:” تنها روزى را نزد خدا بجوئيد”.
و به اين ترتيب روح بى‏نيازى و ترك وابستگى و اباى نفس را در انسانها زنده مى‏كند.
در مورد تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى و اسباب و سرچشمه‏هاى روزى بحثهاى مشروحى در جلد 11 صفحه 310 به بعد (ذيل آيه 71 نحل) و در جلد 9 صفحه 18 به بعد (ذيل آيه 6- هود) داشتيم.
او از آسمان براى شما روزى پر ارزشى مى‏فرستد” (وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً).
دانه‏هاى حياتبخش باران، نور آفتاب كه زنده كننده تمام موجودات است، و هوايى كه مايه حيات همه حيوانات و گياهان مى‏باشد همه از آسمان نازل مى‏شود و مى‏دانيم اين سه امر مهمترين وسيله زندگى و حيات است و بقيه فرع بر آن مى‏باشد.
بعضى از مفسران آسمان را به معنى” عالم غيب” و زمين را به معنى” عالم شهود” تفسير كرده‏اند و نزول رزق الهى را از آسمان به زمين به معنى ظهور از عالم غيب به عالم شهود دانسته‏اند، اما علاوه بر اينكه اين تفسير مخالف ظاهر آيه است هيچ الزامى نيز بر آن وجود ندارد.
درست است كه وحى و آيات فراوانى كه غذاى روح است از آسمان غيب و معنى نازل مى‏شود، و باران و نور آفتاب كه غذاى جسم است از آسمان ظاهر است، و اين هر دو با يكديگر هماهنگ است، ولى نبايد تصور كرد كه تعبير به آيات، در آيات مورد بحث اشاره به مفهومى اعم يا مخصوصا اشاره به آيات تشريعى است، چرا كه تعبير” يريكم آياته”: (آياتش را به شما ارائه مى‏دهد) مكرر در قرآن مجيد بر آيات توحيدى عالم هستى اطلاق شده است
[سوره غافر (40):
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (64)
ترجمه:
64- خداوند كسى است كه زمين را براى شما جايگاه امن و مطمئن قرار داد، و آسمان را همچون سقفى (بالاى سرتان) و شما را صورتگرى كرد و صورتتان را نيكو آفريد،
تفسير:
اين است پروردگار شما
اين آيات هم چنان بحث از مواهب بزرگ الهى و شمول آن نسبت به بندگان را ادامه مى‏دهد، تا هم شناخت بيشترى به آنها عطا كند، و هم اميد افزونترى تا در پرتو آن به مقام دعا بر آيند و از اجابت برخوردار شوند.
جالب اينكه در آيات گذشته سخن از” نعمتهاى زمانى” يعنى شب و روز بود و در اينجا سخن از” نعمتهاى مكانى” يعنى قرارگاه زمين و سقف مرتفع آسمان است، مى‏فرمايد:” خداوند همان كسى است كه زمين را براى شما جايگاه مطمئن و آرامى قرار داد” (اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً).
آرى او تمام شرائطى را كه براى يك قرارگاه مطمئن و آرام لازم است در كره زمين آفريده، محلى است ثابت و خالى از هر گونه تزلزل، هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان، داراى منابع گوناگون، مشتمل بر همه وسائل مورد نياز انسان، بسيار گسترده و مباح و رايگان.
سپس مى‏افزايد:” و آسمان را همچون سقف و قبه‏اى بالاى سر شما قرار داد” (وَ السَّماءَ بِناءً).
” بناء” چنان كه” ابن منظور” در” لسان العرب” مى‏گويد: به معنى خانه‏هايى است كه اعراب باديه‏نشين از آن استفاده مى‏كردند، مانند خيمه‏ها  و سايبانها و نظائر آن.                     
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 159

چه تعبير جالبى است كه آسمان را به خيمه‏اى تشبيه كرده كه اطراف زمين را گرفته، البته منظور از” آسمان” در اينجا بيشتر همان جو و هواى فشرده‏اى است كه گرداگرد زمين را فرا گرفته، و همچون خيمه‏اى بر تمام كره زمين كشيده شده است.
اين خيمه بزرگ الهى هم از شدت تابش نور آفتاب مى‏كاهد كه اگر نبود اشعه آفتاب، و همچنين اشعه مرگبار كيهانى، موجود زنده‏اى را بر زمين نمى‏گذاشت، و به همين دليل مسافران فضايى مجبورند دائما در برابر اين پرتوها از لباسهاى مخصوص سنگين و گرانقيمتى استفاده كنند.
بعلاوه اين خيمه جلو سقوط سنگهاى آسمانى را كه پيوسته به كره زمين جذب مى‏شوند مى‏گيرد، و آنها را در نخستين برخورد به خاطر سرعت و فشارى كه دارند آتش مى‏زند تا خاكستر آنها آرام بر زمين بنشيند.
و اين همان چيزى است كه در” آيه 32 سوره انبيا” از آن تعبير به” سقف محفوظ” شده است: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً «1».
سپس از آيات آفاقى به آيات انفسى پرداخته، مى‏گويد:” او كسى است كه شما را صورتگرى كرد، و صورتتان را نيكو آفريد” (وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ).
قامتى موزون و راست، با صورتى زيبا و دلپذير، در نهايت نظم و استحكام كه امتياز آن بر صورت موجودات زنده ديگر و انواع حيوانات در نخستين برخورد روشن و آشكار است، و همين ساختمان ويژه به او امكان مى‏دهد كه به انواع كارها و صنايع ظريف يا سنگين دست زند، و با داشتن اعضاى مختلف به راحتى زندگى كند و از مواهب حيات بهره گيرد.
__________________________________________________
(1) براى توضيح بيشتر به جلد 13 تفسير نمونه ص 398 مراجعه فرمائيد
.                        تفسير نمونه، ج‏20، ص: 160
انسان بر خلاف غالب حيوانات كه با دهان آب و غذا مى‏خورند با دست خود و با دقت و ظرافت غذا و نوشيدنى را بر مى‏دارد و به دهان مى‏گذارد و اين امر كمك فراوانى به انتخاب غذاهاى پاك از غذاهاى آلوده به اجزاء خارجى و اضافى مى‏كند ميوه‏ها را به راحتى پوست مى‏كند و اجزاء غير قابل استفاده را دور مى‏ريزد.
بعضى از مفسران صورت را در اينجا به معنى اعم از صورت ظاهر و باطن گرفته‏اند، و اشاره به انواع استعدادها و ذوقهايى مى‏دانند كه خدا در آدمى آفريده، و او را بر ساير جانداران برترى بخشيده است.
و سرانجام در بيان چهارمين و آخرين نعمت از اين سلسله، موضوع روزيهاى پاكيزه را مطرح كرده، مى‏فرمايد:” او شما را از طيبات روزى داد” (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
” طيبات” معنى بسيار گسترده‏اى دارد كه هر چيز پاكيزه اعم از غذا، لباس، همسران، خانه‏ها، مركبها، حتى سخنان و گفتگوهاى پاكيزه را شامل مى‏شود.
ممكن است انسان بر اثر نادانى، اين مواهب پاك را بيالايد، ولى خداوند در عالم آفرينش آنها را پاك آفريده است.
در پايان آيه بعد از بيان اين چهار نعمت بزرگ كه نيمى از آن به آسمان و زمين بر مى‏گردد، و نيمى از آن به انسانها، مى‏فرمايد:” اين است خداوند پروردگار شما” (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ) «1».
” و چون چنين است جاويد و پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است” (فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ).
__________________________________________________
(1)” ذلكم” در اصل اشاره به دور است كه در اينگونه موارد كنايه از علو مقام و عظمت مى‏باشد، ولى چون در فارسى اين تعبير معمول نيست ما در ترجمه‏ها آن را به صورت اشاره به نزديك تفسير مى‏كنيم
.                        تفسير نمونه، ج‏20، ص: 161
آرى كسى كه اينهمه مواهب را به انسانها بخشيده مدبر عالم هستى است، و هم او شايسته عبوديت و پرستش است.
4- رزق حق است
از جمله امورى كه نظام دقيقى بر آن حاكم است همين مساله روزى است كه در آيات مورد بحث اشارات واضحى به آن شده است، درست است كه تلاش و كوشش شرط بهره‏گيرى از مواهب زندگى است، و تنبلى و سستى مايه محروميت و درماندگى مى‏باشد، ولى اينهم اشتباه است كه گمان كنيم با حرص و ولع و كارهاى بى رويه روزى انسان افزون مى‏شود، و با عفت و متانت و خويشتن‏دارى روزى كم خواهد شد.
در احاديث اسلامى تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مى‏شود.
در حديثى از رسول خدا ص مى‏خوانيم:
ان الرزق لا يجره حرص حريص، و لا يصرفه كره كاره:
” روزى از سوى خداوند مقدر شده، نه حرص حريص آن را جلب مى‏كند، و نه اكراه افراد آن را منع مى‏نمايد” «1».
در حديث ديگرى از امام صادق ع آمده است كه در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرده بود فرمود:”
و ان كان الرزق مقسوما فالحرص لما ذا؟.
..” هر گاه رزق قسمت شده است حرص براى چيست «2» …”؟.
هدف از اين بيانات اين نيست كه جلو تلاش را بگيرد بلكه افراد حريص را با توجه به مقدر بودن رزق از حرصشان بازمى‏دارد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در احاديث اسلامى امور زيادى به عنوان
__________________________________________________
(1 و 2)” نور الثقلين” جلد 5 صفحه 126.
تفسير نمونه، ج‏22، ص: 341
وسيله جلب روزى يا موانع آن معرفى شده كه هر يك به نوبه خود سازنده است.
در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم:
و الذى بعث جدى بالحق نبيا ان اللَّه تبارك و تعالى يرزق العبد على قدر المروة، و ان المعونة تنزل على قدر شدة البلاء:
” سوگند به كسى كه جدم را به حق به نبوت مبعوث كرده است كه خداوند متعال انسان را به قدر مروت و شخصيتش روزى مى‏دهد، و كمك پروردگار متناسب با شدت بلا و حادثه است” «1».
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است:
كف الاذى و قلة الصخب يزيدان فى الرزق:
” ترك آزار مردم و جار و جنجال، روزى را افزايش مى‏دهد. «2»”
از پيامبر اسلام ص نيز نقل شده است كه فرمود:
التوحيد نصف الدين و استنزل الرزق بالصدقة:
” توحيد نيمى از دين است، و روزى را از طريق انفاق در راه خدا بر خود نازل كن”! «3».
و همچنين امور ديگرى مانند تميز كردن اطراف خانه، و شستشو و تميز كردن ظروف از اسباب افزايش روزى معرفى شده است.
__________________________________________________
(1) نور الثقلين جلد 5 صفحه 125 (حديث 31).
(2 و 3) همان مدرك صفحه 126 (حديث 35 و 37).
تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى
در مورد” رزق” بحثهاى مهمى است كه قسمتى از آن را در اينجا از نظر مى‏گذرانيم:
1-” رزق”- همانگونه كه گفتيم- در لغت بمعنى بخشش مستمر و متداوم است اعم از اينكه مادى باشد يا معنوى، بنا بر اين هر گونه بهره‏اى را كه خداوند نصيب بندگان مى‏كند از مواد غذايى و مسكن و پوشاك، و يا علم و عقل و فهم و ايمان و اخلاص به همه اينها رزق گفته مى‏شود، و آنها كه مفهوم اين كلمه را محدود به جنبه‏هاى مادى مى‏كنند، توجه به موارد استعمال آن دقيقا ندارند، قرآن در باره شهيدان راه حق مى‏گويد بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ:” آنها زنده‏اند و نزد پروردگار شان روزى مى‏برند” (آل عمران- 169) روشن است كه روزى شهيدان، آن هم در جهان برزخ، نعمتهاى مادى نيست، بلكه همان مواهب معنوى است كه حتى تصورش براى ما در اين زندگى مادى مشكل است.
2- مساله تامين نيازمنديهاى موجودات زنده- و به تعبير ديگر رزق و روزى آنها- از جالبترين مسائلى است كه با گذشت زمان و پيشرفت علم، پرده از روى اسرار آن برداشته مى‏شود، و صحنه‏هاى شگفت انگيز تازه‏اى از آن بوسيله علم فاش مى‏گردد.
در گذشته همه دانشمندان در فكر بودند كه اگر در اعماق درياها موجودات زنده‏اى وجود داشته باشد غذاى آنها از چه راهى تامين مى‏شود، زيرا ريشه اصلى غذاها به نباتات و گياهان باز مى‏گردد كه آن هم نيازمند به نور آفتاب است، و در اعماق بيش از 700 متر مطلقا نورى وجود ندارد و يك شب تاريك ابدى بر آن سايه افكنده است.
ولى بزودى روشن شد كه نور آفتاب، گياهان ذره‏بينى را در سطح آب، و در بستر امواج پرورش مى‏دهد، و هنگامى كه مرحله تكاملى خود را پيمود، همچون ميوه رسيده‏اى، به اعماق دريا فرو مى‏رود، و سفره نعمت را براى موجودات زنده ژرفناى آب فراهم مى‏سازند.                      
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 19
از سوى ديگر بسيارند پرندگانى كه از ماهيان دريا تغذيه مى‏كنند حتى انواعى از شب پره وجود دارد، كه در ظلمت شب همچون يك غواص ماهر به اعماق آب فرو مى‏رود و صيد خود را كه با امواج مخصوص رادار مانندى كه از بينى آنها بيرون فرستاده مى‏شود شناسايى و نشانه گيرى كرده‏اند بيرون مى‏آورد.
روزى بعضى از انواع پرندگان در لابلاى دندانهاى پاره‏اى از حيوانات عظيم الجثه دريا نهفته شده! اين حيوانات كه پس از تغذيه از حيوانات دريايى دندانهايشان احتياج به يك” خلال طبيعى”! دارد به ساحل مى‏آيند، دهانشان را كه بى‏شباهت به غار كوچكى نيست باز نگه مى‏دارند، آن گروه از پرندگان كه روزيشان در اينجا حواله شده است بدون هيچگونه وحشت و اضطراب وارد اين” غار” مى‏شوند، و به جستجوى روزى خويش در لابلاى دندانهاى حيوان غول‏پيكر مى‏پردازند، هم شكمى از اين غذاى آماده از عزا در مى‏آورند، و هم حيوان را از اين مواد مزاحم راحت مى‏سازند، و هنگامى كه برنامه هر دو پايان پذيرفت، و آنها به خارج پرواز كردند، حيوان با احساس آرامش دهان را به روى هم مى‏گذارد و به اعماق آب فرو مى‏رود! طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستى حيرت‏انگيز است، از جنينى كه در شكم مادر قرار گرفته و هيچكس به هيچ وجه در آن ظلمتكده اسرار آميز به او دسترسى ندارد، تا حشرات گوناگونى كه در اعماق تاريك زمين و لانه‏هاى پرپيچ و خم و در لابلاى درختان و بر فراز كوه‏ها و در قعر دره‏ها زندگى دارند از ديدگاه علم او هرگز مخفى و پنهان نيستند، و همانگونه كه قرآن مى‏گويد خداوند، هم جايگاه و” آدرس اصلى” آنها را مى‏داند و هم محل سيار آنان را، و هر جا باشند روزى آنان را به آنان حواله مى‏كند.
جالب اينكه در آيات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبير به” دابه و جنبنده” شده است و اين اشاره لطيفى به مساله رابطه” انرژى” و” حركت” است،                      
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 20
مى‏دانيم هر جا حركتى وجود دارد نيازمند به ماده انرژى زا است يعنى ماده‏اى كه منشا حركت گردد، قرآن نيز در آيات مورد بحث مى‏گويد خدا به تمام موجودات متحرك روزى مى‏بخشد! و اگر حركت را به معنى وسيعش تفسير كنيم گياهان را هم در بر مى‏گيرد، زيرا آنها نيز يك حركت بسيار دقيق و ظريف در مسير” نمو” دارند، به همين دليل در فلسفه ما يكى از اقسام حركت را مساله” نمو” شمرده‏اند.
3- آيا” روزى” هر كس از آغاز تا پايان عمر تعيين شده، و خواه ناخواه به او مى‏رسد؟ يا اينكه بايد به دنبال آن رفت و به گفته شاعر” شرط عقل است جستن از درها”! بعضى از افراد سست و بى‏حال به اتكاء تعبيراتى همانند آيه فوق، يا رواياتى كه روزى را مقدر و معين معرفى مى‏كند فكر مى‏كنند لزومى ندارد كه انسان براى تهيه معاش زياد تلاش كند، چرا كه روزى مقدر است و به هر حال به انسان مى‏رسد، و هيچ دهان بازى بدون روزى نمى‏ماند! اين چنين افراد نادان كه شناختشان در باره دين و مذهب فوق العاده سست و ضعيف است بهانه به دست دشمنان مى‏دهند كه مذهب عاملى است براى تخدير و ركود اقتصادى و خاموش كردن فعاليتهاى مثبت زندگى، و تن در دادن به انواع محروميتها، به عذر اينكه اگر فلان موهبت نصيب من نشده حتما روزى من نبوده، اگر روزى من بود بدون چون و چرا به من مى‏رسيد و اين فرصت خوبى بدست استثمارگران مى‏دهد كه هر چه بيشتر خلقهاى محروم را بدوشند و آنها را از ابتدايى ترين وسائل زندگى محروم سازند.
در حالى كه مختصر آشنايى به قرآن و احاديث اسلامى براى پى‏بردن به اين حقيقت كافى است كه اسلام پايه هر گونه بهره‏گيرى مادى و معنوى انسان را سعى                       
و كوشش و تلاش مى‏شمرد تا آنجا كه در جمله شعارگونه قرآنى لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ بهره انسان را منحصرا در كوشش و كارش قرار مى‏دهد.
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 21
پيشوايان اسلامى براى اينكه سر مشقى به ديگران بدهند در بسيارى از مواقع كار مى‏كردند كارهايى سخت و توانفرسا.
پيامبران پيشين نيز از اين قانون مستثنى نبودند، از چوپانى گرفته، تا خياطى، و زره‏بافى و كشاورزى، اگر مفهوم تضمين روزى از طرف خدا، نشستن در خانه و انتظار رسيدن روزى باشد، نبايد پيامبران و امامان كه از همه آشناتر به مفاهيم دينى هستند اينهمه براى روزى تلاش كنند.
بنا بر اين ما هم مى‏گوئيم روزى هر كس مقدر و ثابت است، ولى در عين حال مشروط به تلاش و كوشش مى‏باشد، و هر گاه اين شرط حاصل نشود مشروط نيز از ميان خواهد رفت. اين درست به آن مى‏ماند كه مى‏گوئيم” هر كس اجلى دارد و مقدار معينى از عمر” مسلما مفهوم اين سخن آن نيست كه اگر انسان حتى دست به انتحار و خودكشى و يا تغذيه از مواد زيانبخش بزند تا اجل معينى زنده مى‏ماند، مفهومش اين است كه اين بدن استعداد بقاء تا يك مدت قابل ملاحظه دارد اما مشروط به اينكه اصول بهداشت را رعايت كند و از موارد خطر بپرهيزد، و آنچه سبب مرگ زودرس مى‏شود از خود دور كند.
نكته مهم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى است روى افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تامين زندگى به هر در مى‏زنند، و هر ظلم و جنايتى را مرتكب مى‏شوند، به گمان اينكه اگر چنين نكنند زندگيشان تامين نمى‏شود.
آيات قرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى‏دهد كه بيهوده دست و پا نكنند، و از طريق نامعقول و نامشروع براى تهيه روزى تلاش ننمايند، همين اندازه كه آنها در طريق مشروع گام بگذارند و تلاش و كوشش كنند مطمئن                       
باشند خداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تامين مى‏كند.
خدايى كه آنها را در ظلمتكده رحم فراموش نكرد.
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 22
خدايى كه به هنگام طفوليت كه توانايى بر تغذيه از مواد غذايى اين جهان نداشتند روزيشان را قبل از تولد به پستان مادر مهربان حواله كرد.
خدايى كه به هنگام پايان دوران شيرخوارگى در آن حال كه ناتوان بودند، روزيشان را به دست پدر پر مهرى داد كه صبح تا شام جان بكند و خوشحال باشد كه براى تهيه غذاى فرزندانم زحمت مى‏كشم.
آرى اين خدا چگونه ممكن است به هنگامى كه انسان بزرگ مى‏شود و توانايى و قدرت به هر گونه كار و فعاليت پيدا مى‏كند او را فراموش نمايد، آيا عقل و ايمان اجازه مى‏دهد كه انسان در چنين حالى به گمان اينكه ممكن است روزيش فراهم نشود در وادى گناه و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ديگران گام بگذارد و حريصانه به غصب حق مستضعفان پردازد.
البته نمى‏توان انكار كرد كه بعضى از روزيهاست چه انسان به دنبال آن برود، يا نرود، به سراغ او مى‏آيند.
آيا مى‏توان انكار كرد كه نور آفتاب بدون تلاش ما به خانه ما مى‏تابد و يا باران و هوا بدون كوشش و فعاليت به سراغ ما مى‏شتابد؟ آيا مى‏توان انكار كرد كه عقل و هوش و استعدادى كه از روز نخست در وجود ما ذخيره شده به تلاش ما نبوده است!؟
ولى اينگونه مواهب به اصطلاح باد آورده و يا به تعبير صحيحتر مواهبى كه بدون تلاش، به لطف خدا، به ما رسيده اگر با تلاش و كوشش خود از آن بطور صحيحى نگهدارى نكنيم آنها نيز از دست ما خواهد رفت، و يا بى‏اثر مى‏ماند.
حديث معروفى كه از على ع نقل شده كه فرمود: و اعلم يا بنى! ان الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك:” بدان فرزندم، روزى دو گونه است،                       
تفسير نمونه، ج‏9، ص: 23
يك نوع آن همان روزيهايى است كه تو بايد به جستجويش برخيزى، و گونه ديگرش روزيهايى است كه آن در جستجوى تو است و به سراغ تو مى‏آيد” «1» نيز اشاره به همين حقيقت است.
اين را نيز نمى‏توان انكار كرد كه در پاره‏اى از موارد انسان به دنبال چيزى نمى‏رود، ولى بر اثر يك سلسله تصادفها، موهبتى نصيب او مى‏شود، اين حوادث گرچه در نظر ما تصادف است اما در واقع و از نظر سازمان آفرينش حسابى در آن مى‏باشد، بدون شك حساب اين گونه روزيها از روزى‏هايى كه در پرتو تلاش و كوشش بدست مى‏آيند جدا است، و حديث بالا ممكن است اشاره به اينها نيز باشد.
ولى به هر حال نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به ما مى‏گويد براى تامين زندگى بهتر چه مادى و چه معنوى، بايد تلاش بيشتر كرد، و فرار از كار به گمان مقسوم بودن روزى غلط است.
4- در آيات مورد بحث تنها اشاره به مساله” رزق و روزى” شده، در حالى كه در چند آيه بعد، آنجا كه سخن از بندگان توبه‏كار و باايمان مى‏گويد، اشاره به” متاع حسن” (بهره بردارى و تمتع شايسته) شده است.
مقابله اين دو با يكديگر اين مطلب را به ما مى‏فهماند كه براى همه جنبندگان:
انسانها، حشرات، درندگان، نيكان و بدان، همگى بهره‏اى از روزى است، ولى” متاع حسن” و” مواهب شايسته و ارزنده” تنها مخصوص انسانهاى با ايمانى است كه خود را با آب توبه از هر گونه گناه و آلودگى شستشو داده‏اند، و نعمتهاى خدا را در مسير اطاعت فرمانش بكار مى‏گيرند نه در طريق هوا و هوسهاى سركش!.
__________________________________________________
(1)    نهج البلاغه وصيت امام (ع) به فرزندش امام حسن (ع).
روزى تنها به معنى مواهب مادى نيست-
روزى معنى وسيعى دارد كه روزيهاى معنوى را نيز در بر مى‏گيرد، بلكه روزى اصلى همين روزى معنوى است، در دعاها تعبير به رزق در مورد روزيهاى معنوى بسيار به كار رفته است، در مورد حج مى‏گوئيم: الهم ارزقنى حج بيتك الحرام.
در مورد و توفيق اطاعت و دورى از معصيت آمده: الهم ارزقنى توفيق الطاعة و بعد المعصية …
در دعاهاى روزه ماه رمضان مى‏خوانيم اللهم ارزقنى فيه طاعة الخاشعين (دعاى روز 15) و همچنين در مواهب معنوى ديگر.
د- قرآن و اسباب فزونى روزى:
قرآن چند امر را معرفى كرده كه خود درسى سازنده براى تربيت انسان است، در يك جا مى‏گويد: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ” هر گاه شكر نعمتها را بجا آوريد (و آن را در مصرف واقعى صرف كنيد) نعمت را بر شما افزون مى‏كنم” (ابراهيم- 7).
در جاى ديگر مردم را به تلاش دعوت كرده، مى‏گويد هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ” او كسى است كه زمين را تسليم و خاضع در برابر شما قرار داد تا بر پشت آن راه رويد و از رزق آن استفاده كنيد” (ملك- 15).
در جاى ديگر تقوى و درستكارى را معيار گشايش روزى قرار داده مى‏فرمايد وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ                       
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 375
” هر گاه مردم روى زمين ايمان آورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى‏گشائيم” (اعراف- 96).
ه- تنگى رزق و مسائل تربيتى:
گاه تنگى رزق به خاطر جلوگيرى از طغيان مردم است، چنان كه در آيه 27 شورى (همين سوره) مى‏خوانيم:
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ:
” هر گاه خداوند روزى را بر مردم گشاده دارد راه ظلم و طغيان پيش مى گيرند”!
ز- قرآن تاكيد دارد كه انسانها روزى بخش خود را تنها خدا بدانند و از غير او تقاضا نكنند، و به دنبال اين ايمان و توكل بر نيرو و تلاش و سعى خود متكى باشند در آيه 3 فاطر آمده است: هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ:” آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد” و در آيه 17 عنكبوت مى‏خوانيم: فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ:” تنها روزى را نزد خدا بجوئيد”.
و به اين ترتيب روح بى‏نيازى و ترك وابستگى و اباى نفس را در انسانها زنده مى‏كند.
در مورد تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى و اسباب و سرچشمه‏هاى روزى بحثهاى مشروحى در جلد 11 صفحه 310 به بعد (ذيل آيه 71 نحل) و در جلد 9 صفحه 18 به بعد (ذيل آيه 6- هود) داشتيم.
[سوره النحل (16): آيات 70 تا 72]
وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70) وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (71) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (72)
ترجمه:
70- خداوند شما را آفريد، سپس شما را ميميراند، بعضى از شما به سنين بالاى عمر مى‏رسند، بطورى كه بعد از علم و آگاهى چيزى نخواهند دانست (و همه چيز را فراموش مى‏كنند) خداوند عالم و قادر است.
71- خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد (چرا كه استعدادها و تلاشهايتان متفاوت است) اما آنها كه برترى داده شده‏اند حاضر نيستند، از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى مساوى گردند، آيا آنها نعمت خدا را انكار مى‏كنند؟
72- و خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد و براى شما از همسرانتان،فرزندان و نوه‏ها، و از طيبات به شما روزى داد، آيا به باطل ايمان مى‏آورند و نعمت خدا را انكار مى‏كنند!
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 310
تفسير:
سرچشمه تفاوت روزيها
از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از نعمتهاى مهم الهى و مواهب گوناگونى كه در جهان گياهان و حيوانات آفريده شده است بيان گرديد، تا از اين راه مردم به آفريننده اينهمه نعمتها و نظام دقيق آنها آشنا شوند، آيات مورد بحث نيز از طريق ديگرى مساله اثبات خالق يكتا را تعقيب مى‏كند و آن از طريق دگرگونى و تغييرات نعمتها است كه از اختيار انسان بيرون است و نشان مى‏دهد از ناحيه ديگرى مقدر مى‏شود.
نخست مى‏گويد:” خداوند شما را آفريد” (وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ).
” سپس روح شما را مى‏گيرد” و مرگتان فرا مى‏رسد (ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ).
هم حيات از ناحيه او است، و هم مرگ، تا بدانيد اين شما نيستيد كه آفريننده مرگ و حياتيد.
مقدار طول عمر شما نيز در اختيارتان نيست، بعضى در جوانى يا نزديك به پيرى از دنيا مى‏روند ولى” بعضى از شما به بالاترين و بدترين ساليان عمر يعنى نهايت پيرى باز مى‏گردند” (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ) «1».
” و نتيجه اين عمر طولانى آن خواهد شد كه بعد از علم و دانش و آگاهى
__________________________________________________
(1) ارذل از ماده رذل به معنى چيز پست و نامطلوب است، و منظور از أَرْذَلِ الْعُمُرِ، سنين بسيار بالا است كه ناتوانى و نسيان وجود انسان را فرا مى‏گيرد به حدى كه قادر به انجام حوائج ابتدايى خود نيست، و به همين دليل قرآن آن را سالهاى نامطلوب عمر شمرده است، بعضى از مفسران آن را سن 75 سالگى و بعضى 90 سالگى و بعضى 95 سالگى شمرده‏اند، ولى حق آنست كه سن معينى ندارد و نسبت به اشخاص متفاوت است.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 311
چيزى نخواهد دانست” و همه را بدست فراموشى مى‏سپارد (لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً) «1».
درست مانند آغاز عمر و سنين كودكى كه يكپارچه نسيان بود و فراموشكارى و ناآگاهى، آرى” خداوند آگاه و قادر است” (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ).
همه قدرتها در اختيار او است و به هر مقدار كه صلاح بداند مى‏بخشد و به هر موقع كه لازم ببيند مى‏گيرد.
در آيه بعد نيز ادامه مى‏دهد كه حتى روزى‏هاى شما بدست شما نيست،” اين خداوند است كه بعضى از شما را بر بعض ديگرى از نظر روزى برترى ميدهد” (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ).
” اما آنها كه برترى يافته‏اند به خاطر تنگ‏نظرى حاضر نيستند از آنچه در اختيار دارند به بندگان مملوك خود بدهند و آنها را در اموال خويش شريك سازند تا آنها نيز با شما مساوى گردند” (فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ).
بعضى از مفسران احتمال داده‏اند كه اين جمله اشاره به پاره‏اى از اعمال احمقانه مشركان باشد كه براى بتها و آلهه خود، سهمى از چهارپايان و كشت و زرع خود قائل بودند، در حالى كه اين سنگ و چوبهاى بى‏ارزش كمترين نقشى در زندگى آنها نداشتند، ولى حاضر نبودند همان را در اختيار بردگان
__________________________________________________
(1) جمله” لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً” ممكن است غايت و نتيجه رسيدن به سنين بالاى زندگى باشد و مفهومش اين خواهد بود كه در اين سالها مغز و اعصاب انسان، قدرت تمركز و حفظ را از دست مى‏دهد، و فراموشى و بى‏خبرى بر وجود انسان حاكم مى‏شود، و نيز ممكن است معنى علت داشته باشد يعنى خداوند آنها را به سنين بالا مى‏برد به اين علت كه حالت نسيان را بر آنها چيره كند تا ديگر انسانها بدانند از خود چيزى ندارند.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 312
بيچاره‏اى بگذارند كه شب و روز به آنها خدمت مى‏كردند.
آيا ايجاد تفاوت با عدالت سازگار است؟
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه آيا ايجاد تفاوت و اختلاف از نظر رزق و روزى در ميان مردم با اصول عدالت پروردگار و مساواتى كه بايد بر نظام جوامع بشرى حاكم باشد، سازگار است؟
در پاسخ اين سؤال بايد به دو نكته دقيقا توجه داشت:
1- بدون شك اختلافى كه در ميان انسانها از نظر بهره‏هاى مادى و درآمدها وجود دارد قسمت مهمش مربوط به تفاوت استعدادهاى آنها است، اين تفاوت استعدادهاى جسمانى و روحانى كه سرچشمه تفاوت در كميت و كيفيت فعاليتهاى اقتصادى مى‏شود بهره بعضى را بيشتر و در آمد بعضى را كمتر مى‏كند.
البته ترديدى نيست كه گاهى صرفا حوادثى كه از نظر ما جنبه تصادف دارد سبب مى‏شود كه بعضى به مواهب بيشترى دست يابند، ولى اينها را مى‏توان امور استثنايى شمرد، آنچه پايه و ضابطه اصلى در غالب موارد است، همان تفاوت در كميت يا كيفيت تلاشها است (البته موضوع بحث ما يك جامعه سالم و خالى از استثمار و بهره‏كشيهاى ظالمانه است، نه جوامع منحرف كه از قوانين آفرينش و نظام انسان بركنارند).
حتى كسانى را كه گاهى ما آنها را انسانهاى بى دست و پا و بى‏عرضه‏اى مى‏پنداريم و از اينكه در آمدهاى قابل ملاحظه‏اى دارند تعجب مى‏كنيم اگر با دقت بيشترى دو جسم و روان و اخلاق آنها بينديشيم و قضاوتهايى كه از مطالعات سطحى سرچشمه مى‏گيرد، دور بيفكنيم، خواهيم ديد كه آنها غالبا نقطه قوتى داشته‏اند كه به جايى رسيده‏اند (باز تكرار مى‏كنيم موضوع بحث ما جامعه سالمى است كه از استثمار دور باشد).                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 313
به هر حال اين تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهايى سرچشمه مى‏گيرد كه آن هم نيز از مواهب الهى است، ممكن است در پاره‏اى از موارد اكتسابى باشد ولى در پاره‏اى از موارد نيز قطعا غير اكتسابى است، بنا بر اين حتى در يك جامعه سالم از نظر اقتصادى نيز تفاوت در آمدها غير قابل انكار است، مگر اينكه بتوانيم انسانهاى قالبى همشكل و همرنگ و هم استعداد بسازيم كه هيچگونه تفاوتى با هم نداشته باشند و تازه اول درد سر و مشكلات است!.
2- بدن يك انسان، يا اندام يك درخت، يا يك بوته گل را در نظر بگيريد، آيا امكان دارد اين ساختمان موزون با تساوى ميان اعضاء و اندامها از هر نظر پيدا شود؟ آيا قدرت مقاومت و استعداد ريشه درختان مى‏تواند با گلبرگهاى لطيف شكوفه‏ها، و استخوان پاشنه پا با پرده‏هاى ظريف شبكيه چشم از هر نظر يكسان باشد؟ و اگر ما بتوانيم آنها را يكسان كنيم آيا فكر مى‏كنيد كار صحيحى انجام داده‏ايم؟! اگر از” شعارهاى” كاذب و خالى از” شعور” بگذريم، فرض كنيد ما يك روز بتوانيم همان انسانها قالبى و خيالى از هر نظر بسازيم و كره زمين را از پنجهزار ميليون نفر انسان همشكل و همقواره و هم ذوق و همفكر و همسان از هر نظر، درست مانند سيگارهايى كه به يك كارخانه سفارش داده‏اند، پر كنيم.
آيا آن روز زندگى خوبى نصيب انسانها خواهد شد؟ مسلما نه، جهنمى پيدا مى‏شود كه همه در آن در زحمت خواهند بود، همه به يك سو حركت مى‏كنند، همه يك چيز مى‏خواهند همه يك پست مى‏طلبند، همه يك نوع غذا را دوست دارند، و همه مى‏خواهند يك كار واحد انجام دهند.
بديهى است خيلى زود عمر چنين زندگى پايان مى‏يابد و بفرض باقى بماند زندگى خسته كننده بى‏روح و يك نواختى خواهد بود كه چندان تفاوتى با مرگ ندارد.                      
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 314
بنا بر اين وجود تفاوت در استعدادها و آنچه لازمه اين تفاوت است، براى حفظ نظام جامعه و حتى براى پرورش استعدادهاى مختلف، نهايت لزوم را دارد، و شعارهاى كاذب هرگز نمى‏تواند جلو اين واقعيت را بگيرد.
اما مبادا اين سخن را چنين تفسير كنيد كه ما جامعه طبقاتى و نظام استثمار و استعمار را با اين سخن مى‏پذيريم، نه، هرگز، منظور تفاوتهاى طبيعى است و نه مصنوعى و تفاوتهايى است كه در عين حال مكمل يكديگر و معاون يكديگر بوده باشند، نه سدى بر سر راه پيشرفت يكديگر ايجاد كنند و به تجاوز و تعدى بپردازند.
اختلاف طبقاتى (توجه داشته باشيد منظور از طبقات همان مفهوم اصطلاحى آن يعنى طبقه استثمار كننده و استثمار شونده است) هرگز موافق نظام آفرينش نيست، آنچه موافق و هماهنگ نظام آفرينش است، تفاوت استعدادها و تلاشها و كوششها است و ميان اين دو از زمين تا آسمان فرق است (دقت كنيد).
و به تعبير ديگر، تفاوت استعدادها بايد در مسير سازنده به كار افتد، درست مانند تفاوت ساختمان اعضاء يك بدن، يا اندام يك گل، آنها در عين تفاوت معاون يكديگرند، نه مزاحم يكديگر.
كوتاه سخن اينكه: نبايد تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ايجاد جامعه طبقاتى گردد «1».
و به همين دليل در پايان آيه مورد بحث مى‏فرمايد:” آيا آنها نعمت خدا را انكار مى‏كنند” (أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ).
اشاره به اينكه اين تفاوتها در صورت طبيعيش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه)
__________________________________________________
(1) در زمينه فلسفه تفاوت استعدادها، و بهره‏هاى ناشى از آن، در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 365 به بعد نيز مشروحا بحث كرده‏ايم.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 315
از نعمتهاى خدا است كه براى حفظ نظام مجتمع بشرى ايجاد شده است.
آخرين آيه مورد بحث كه مانند دو آيه گذشته با كلمه” اللَّه” شروع مى‏شود، و بيانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نيروهاى انسانى و معاونان و كمك‏كاران، و همچنين روزيهاى پاكيزه، مى‏كند، و اين حلقه‏هاى سه گانه نعمت را كه در اين سه آيه ذكر شده تكميل مى‏نمايد، يعنى از نظام حيات و مرگ، شروع كرده، سپس تفاوت روزى‏ها و استعدادها را كه نظام” تنوع زندگى” است بيان مى‏كند، و با آيه مورد بحث كه ناظر به نظام تكثير مثل بشر، و روزى‏هاى پاكيزه است پايان مى‏گيرد.
مى‏گويد:” خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد” (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً).
همسرانى كه هم مايه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل.
لذا بلافاصله اضافه مى‏كند” و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏ها قرار داد” (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً).
” حفدة” جمع” حافد” در اصل به معنى كسى است كه بدون انتظار پاداش، با سرعت همكارى مى‏كند، ولى در آيه مورد بحث به عقيده بسيارى از مفسران، منظور نوه‏ها است و بعضى خصوص نوه‏هاى دخترى را گفته‏اند.
بعضى ديگر معتقدند كه بنون به فرزندان كوچك گفته مى‏شود و حفدة به فرزندان بزرگ كه مى‏توانند كمك و همكارى كنند.
و بعضى هر گونه معاون و كمككار را اعم از فرزندان و غير فرزندان دانسته‏اند «1».
__________________________________________________
(1) در اين صورت بايد حفدة عطف به بنين نباشد، بلكه عطف بر” ازواجا” بوده باشد ولى اين گونه عطف بر خلاف ظاهر است. ظاهر اين است كه عطف بر” بنين” بوده باشد (دقت كنيد).
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 316
ولى معنى اول يعنى نوه‏ها در اينجا از همه، نزديكتر به نظر مى‏رسد، هر چند” حفدة” در اصل مفهومش چنان كه گفتيم، وسيع است.
و به هر حال بى شك وجود نيروهاى انسانى، همچون فرزندان و نوه‏ها و همسران در اطراف هر كس، نعمت بزرگى براى او است، كه هم از نظر معنوى او را حمايت مى‏كنند و هم از نظر مادى.
سپس مى‏فرمايد:” خداوند از پاكيزه‏ها به شما روزى داد” (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
” طيبات” در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه روزى پاكيزه را شامل مى‏شود خواه جنبه مادى داشته باشد يا معنوى، جنبه فردى داشته باشد يا اجتماعى.
و در پايان به عنوان يك نتيجه‏گيرى كلى از اين بحث مى‏گويد: آيا آنها با اينهمه آثار عظمت و قدرت خدا كه مشاهده مى‏كنند، و با اينهمه مواهبى كه از ناحيه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مى‏روند” آيا به باطل ايمان مى‏آورند و نعمت خداوند را انكار مى‏كنند؟” (أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ).
اين چه نوع قضاوتى است؟ و اين چه برنامه نادرستى است؟ كه انسان سر چشمه نعمتها را فراموش كرده و به سراغ موجودى برود كه منشا كمترين اثرى نيست و مصداق روشن” باطل” در تمام ابعاد است.
نكته‏ها:
1- اسباب و سرچشمه‏هاى روزى
بدون شك- همانگونه كه گفتيم- انسانها از نظر استعدادها و مواهب خداداد با هم متفاوتند، ولى با اين حال آنچه پايه اصلى پيروزيها را تشكيل مى‏دهد                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 317
تلاش و سعى و كوشش آدمى است، آنها كه سخت‏كوشترند، پيروزترند، و آنها كه تنبلتر و كم‏تلاشترند، محرومترند.
به همين دليل قرآن، بهره انسان را متناسب با سعى او مى‏شمرد و صريحا مى‏گويد” وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏” (نجم- 39).
و در اين ميان به كار بستن اصول تقوى و درستكارى و امانت و نظامات و قوانين الهى، و اجراى اصول عدل و داد، اثر فوق العاده عميقى دارد، چنان كه قرآن مى‏گويد: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ:” اگر مردمى كه در شهرها و آباديهاى روى زمين زندگى مى‏كنند ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، درهاى بركات از آسمان و زمين را به روى آنها مى‏گشائيم”! (اعراف- 96).
و نيز مى‏گويد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ:” كسى كه تقوا را پيشه كند خداوند گشايشى براى او مى‏دهد و از آنجا كه گمان ندارد به او روزى مى‏بخشد” (سوره طلاق آيه 2 و 3).
و نيز به همين دليل، نقش انفاق را در وسعت روزى ياد آور شده و مى‏گويد:
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ:” اگر به خدا قرض الحسنه دهيد يعنى در راه او انفاق كنيد آن را براى شما مضاعف مى‏گرداند” (تغابن- 17).
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه در زندگى اجتماعى، از ميان رفتن يك فرد يا يك گروه، زيانش متوجه همه اجتماع مى‏گردد، و به همين دليل نگهدارى افراد و كمك به آنها بازده براى كل اجتماع دارد (گذشته از جنبه‏هاى معنوى و انسانى).
خلاصه اينكه اگر نظام حاكم بر اقتصاد جامعه، نظام تقوا و درستى و پاكى و تعاون و همكارى و انفاق باشد بدون شك چنين جامعه‏اى نيرومند و سربلند خواهد شد، اما اگر به عكس نظام استثمار و تقلب و چپاول و تجاوز و فراموش كردن                        تفسير نمونه، ج‏11، ص: 318
ديگران باشد چنين جامعه‏اى از نظر اقتصادى نيز عقب مانده خواهد بود، و رشته زندگى مادى آنها نيز متلاشى مى‏گردد.
لذا در روايات اسلامى، فوق العاده به مساله تلاش و كوشش توام با تقوا براى كسب روزى اهميت داده شده است، تا آنجا كه امام صادق ع مى‏فرمايد:
لا تكسلوا فى طلب معايشكم فان آباءنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها:
” در تحصيل روزى تنبلى نكنيد زيرا پدران ما در اين راه مى‏دويدند و آن را طلب مى‏كردند” «1».
و نيز از همان امام بزرگوار مى‏خوانيم:
الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللَّه:
” كسى كه براى خانواده خود، تلاش روزى مى‏كند، مانند مجاهدان راه خدا است” «2».
حتى دستور داده شده است كه مسلمانان صبح هر چه زودتر از خانه خارج شوند و به دنبال تلاش براى زندگى بروند «3» و از جمله كسانى كه دعايشان هرگز به استجابت نمى‏رسد، كسانى هستند كه تنى سالم دارند و گوشه خانه نشسته و تنها براى گشايش روزى دعا مى‏كنند.
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد پس چرا در آيات و روايات بسيارى، روزى بدست خدا معرفى شده است و تلاش در راه آن مذموم است؟! در پاسخ اين سؤال بايد به دو نكته توجه داشت:
1- دقت در منابع اسلامى نشان مى‏دهد كه آيات و يا رواياتى كه در نظر سطحى و ابتدايى- چه در اين بحث چه در بحثهاى ديگر- متضاد به نظر مى‏رسند،
__________________________________________________
(1) وسائل ج 12 صفحه 48.
(2) وسائل ج 12 صفحه 43.
(3) وسائل ج 12 صفحه 50.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 319
هر كدام به يكى از ابعاد مساله‏اى كه داراى بعدهاى مختلفى است نظر دارند كه غفلت از اين ابعاد موجب توهم تناقض شده است.
آنجا كه مردم با ولع و حرص هر چه شديدتر به دنبال دنيا و زرق و برق جهان ماده مى‏روند، و براى نيل به آن از هيچ جنايتى فروگذار نمى‏كنند، دستورات مؤكد و پشت سر هم وارد مى‏شود و آنها را به ناپايدارى دنيا و بى‏ارزش بودن مال و جاه توجه مى‏دهد.
و آنجا كه گروهى به بهانه زهد، دست از كار و كوشش و تلاش مى‏كشند، اهميت كار و كوشش به آنها گوشزد مى‏شود، در حقيقت برنامه رهبران راستين نيز بايد چنين باشد كه جلو افراط و تفريطها را به طرز شايسته‏اى بگيرند.
آيات و رواياتى كه تاكيد مى‏كند روزى دست خدا است، و سهم و بهره هر كسى را خدا تعيين كرده در حقيقت براى پايان دادن به حرص و ولع و دنيا پرستى، و فعاليت بى قيد و شرط و بى حد و مرز براى كسب درآمد بيشتر است، نه اينكه هدف آن خاموش كردن شعله‏هاى گرم و داغ نشاط كار و كوشش براى زندگى آبرومندانه و مستقل و خودكفا است.
و با توجه به اين واقعيت، تفسير رواياتى كه مى‏گويد: بسيارى از روزى‏ها است كه اگر شما هم به دنبال آن نرويد به دنبال شما مى‏آيد، روشن مى‏شود.
2- از نظر جهان بينى توحيدى همه چيز به خدا منتهى مى‏شود، و يك خداپرست موحد راستين چيزى را از ناحيه خود نمى‏داند، بلكه هر موهبتى به او مى‏رسد، سرچشمه آن را از خدا مى‏بيند و مى‏گويد بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ:” كليد همه خوبيها و نيكيها بدست تو است و تو بر هر چيزى قادر و توانايى” (آل عمران- 26).
و به اين ترتيب او بايد در هر مورد توجه به اين حقيقت داشته باشد كه حتى فرآورده‏هاى سعى و كوشش و فكر و خلاقيت او نيز اگر درست بنگرد از                       
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 320
طرف خدا است، و اگر يك لحظه نظر لطفش برگرفته شود همه اينها خاموش مى‏گردد.
او به هنگامى كه بر مركب سوار مى‏شود،” سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا” مى‏گويد (منزه است خداوندى كه اين را مسخر ما ساخت) او به هنگامى كه به نعمتى برسد، سرود توحيد را سر مى‏دهد و مى‏گويد: و ما بنا من نعمة فمنك:
” هر نعمتى داريم از تو است اى خدا” «1» و حتى هنگامى كه يك گام مهم اصلاحى همچون پيامبران در مسير نجات انسانها برمى‏دارد، مى‏گويد: وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ:” موفقيت من تنها از ناحيه خدا است، بر او توكل كردم، و به سوى او باز مى‏گردم” (هود- 88).
ولى آنچه مسلم است در كنار همه اين بحثها، اساس و پايه كسب روزى، تلاش و فعاليت صحيح و مثبت و سازنده و دور از هر گونه افراط و تفريط است، و اما روزى‏هايى كه بدون تلاش به انسان مى‏رسد، جنبه فرعى دارد نه اساسى، و شايد به همين دليل، على ع در كلمات قصارش در درجه اول، روزى‏هايى را ذكر مى‏كند كه انسان به دنبال آن مى‏رود سپس آنها كه به دنبال انسان مى‏آيد:
يا بن آدم! الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك:
” اى فرزند آدم روزى دو گونه است يكى آن روزى كه تو به دنبال آن مى‏روى، و ديگرى آن روزى كه او به دنبال تو مى‏آيد” «2».
2- مواسات با ديگران
در آيات فوق اشاره‏اى به تنگ‏نظرى و بخل بسيارى از انسانها شده كه آنها حاضر نيستند از مواهب بيشترى كه در اختيار دارند به زير دستان خود
__________________________________________________
(1) اين جمله در تعقيبات نماز عصر در كتب دعا وارد شده است.
(2) نهج البلاغه كلمات قصار شماره 379.
تفسير نمونه، ج‏11، ص: 321
ببخشند (مگر آنان كه در مكتب تربيتى انبياء و رهبران الهى، پرورش يافته‏اند).
در ذيل همين آيات در رواياتى تاكيد و توصيه به مساله مساوات و مواسات شده است از جمله: در تفسير على بن ابراهيم در ذيل آيات فوق مى‏خوانيم: لا يجوز للرجل ان يخص نفسه بشى‏ء من الماكول دون عياله:” براى انسان سزاوار نيست كه در خانه غذاى اختصاصى داشته باشد، و از چيزى بخورد كه خانواده او نمى‏خورد” «1».
و نيز از ابو ذر نقل شده كه مى‏گويد از پيامبر ص شنيدم كه مى‏فرمود:
انما هم اخوانكم فاكسوهم مما تكسون، و اطعموهم مما تطعمون، فما رؤى عبده بعد ذلك الا و ردائه ردائه، و ازاره ازاره، من غير تفاوت!:
” زير دستان شما برادران شما هستند از آنچه مى‏پوشيد به آنها بپوشانيد، و از آنچه مى‏خوريد به آنها اطعام كنيد- ابو ذر بعد از اين توصيه پيامبر ص- كارى مى‏كرد كه ردا و لباس زير دستانش با خودش كمترين تفاوتى نداشته باشد”! «2».
از روايات فوق و همچنين از خود آيه كه مى‏گويد:” فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ” استفاده مى‏شود كه اسلام توصيه مى‏كند كه همه مسلمانان به عنوان يك برنامه اخلاق اسلامى با همه اعضاء خانواده خود و كسانى كه در زير دست آنها قرار دارند، حتى الامكان مساوات را رعايت كنند، و در محيط خانواده و در برابر زيردستان هيچگونه فضيلت و امتيازى براى خود قائل نشوند.
__________________________________________________
(1 و 2) تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 68.
[سوره الحج (22): آيات 49 تا 51]
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ (49) فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (50) وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ (51)
ترجمه:
49- بگو اى مردم من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم.
50- آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش و روزى پر ارزشى براى آنها است.
51- و آنها كه (براى تخريب و محو) آيات ما تلاش كردند و چنين مى‏پنداشتند كه مى‏توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند اصحاب دوزخند.
تفسير: رزق كريم
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعجيل كافران در عذاب الهى بود و اين مساله‏اى است كه تنها به مشيت ذات پاك خداوند مربوط مى‏شود و حتى پيغمبر ص را در آن اختيارى نيست، نخستين آيه مورد بحث چنين مى‏گويد:
” بگو اى مردم! من تنها براى شما انذار كننده آشكارى هستم” (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
اما اينكه در صورت سرپيچى و تخلف از فرمان الهى، كيفر و عذابش دير يا زود دامان شما را بگيرد، اين مربوط به من نيست.                       
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 135
بدون شك پيامبر ص هم انذار كننده است، و هم بشارت دهند، ولى تكيه كردن بر روى” انذار” در اينجا و عدم ذكر بشارت به خاطر تناسب با مخاطبين مورد بحث است كه آنها افراد بى ايمان و لجوجى بودند كه حتى مجازات الهى را به باد استهزاء مى‏گرفتند.
اما در دو آيه بعد چهره‏اى از مساله بشارت و چهره‏اى از انذار را ترسيم مى‏كند و از آنجا كه همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و كيفرش پيشى دارد نخست از بشارت، سخن مى‏گويد:” كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنها است” (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).
نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاك مى‏شوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از اين ناحيه پيدا مى‏كنند.
سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مى‏گردند.
” رِزْقٌ كَرِيمٌ” (با توجه به اينكه” كريم” به معنى هر موجود شريف و پر ارزش است) مفهوم وسيعى دارد كه تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مى‏شود.
آرى خداى كريم در آن سراى كريم، انواع نعمتهاى كريم را به بنده‏هاى مؤمن و صالحش ارزانى مى‏دارد.
” راغب” در كتاب” مفردات” مى‏گويد:” كرم” معمولا به امور نيك و پر ارزشى گفته مى‏شود كه بسيار قابل توجه است، بنا بر اين به نيكيهاى كوچك كرم گفته نمى‏شود.
و اگر بعضى” رِزْقٌ كَرِيمٌ” را به معنى روزى مستمر و بى عيب و نقص، و بعضى به معنى روزى شايسته، تفسير كرده‏اند همه در آن معنى جامع و كلى كه اشياء پر ارزش و قابل توجه است جمع مى‏شود.
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 136
و در آيه بعد اضافه مى‏كند:” اما كسانى كه براى تخريب و محو آيات الهى كوشش كردند و چنين مى‏پنداشتند كه مى‏توانند بر اراده حتمى پروردگار غالب شوند، آنها اصحاب دوزخند” (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ) «1».
جحيم از ماده” جحم” (بر وزن شرم) به معنى شدت برافروختگى آتش است و به شدت غضب نيز گفته مى‏شود، بنا بر اين جحيم به معنى جايى است كه آتش شعله‏ور و برافروخته‏اى دارد و اشاره به دوزخ است.
__________________________________________________
(1)” سعوا” از ماده” سعى” در اصل به معنى دويدن است، و منظور در اينجا تلاش و كوشش در راه ويرانگرى و تخريب و از بين بردن آيات الهى است، و” معاجزين” از ماده” عجز” در اينجا به معنى كسى است كه مى‏خواهد بر نيروى بى پايان الهى پيروز گردد.
بعضى از مفسران چنين تصور كرده‏اند كه اين احتمال در باره هيچكس نمى‏رود كه بخواهد خدا را عاجز كند و بر اراده او چيره شود و به همين دليل” معاجزين” را نسبت به پيامبر يا مؤمنان دانسته‏اند.
در حالى كه اين تعبير در آيات ديگر قرآن در مورد خدا به كار رفته (سوره جن آيه 12 و توبه آيه 2 و 3) و منظور از آن اين است كه عمل كسى در چنين چهره‏اى خود- نمايى كند.
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 137
[سوره الحج (22): آيات 52 تا 54]
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (52) لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (53) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (54)
ترجمه:
52- ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى‏كرد (و طرحى براى پيش برد اهداف الهى خود مى‏ريخت) شيطان القائاتى در آن مى‏كرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏برد سپس آيات خود را استحكام مى‏بخشيد و خداوند عليم و حكيم است.
53- هدف از اين ماجرا اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد، و ظالمان در عداوت شديدى                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 138
دور از حق قرار گرفته‏اند.
54- و نيز هدف اين بود كسانى كه خدا آگاهى به آنان بخشيده بدانند اين حقى است از سوى پروردگار تو، در نتيجه به آن ايمان بياورند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند كسانى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى‏كند.
تفسير: وسوسه‏هاى شياطين در تلاشهاى انبيا
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تلاش و كوشش مشركان و كافران براى محو آئين الهى و استهزاء و سخريه آنها نسبت به آن در ميان بود، در آيات مورد بحث هشدار مى‏دهد كه اين توطئه‏هاى مخالفان برنامه تازه‏اى نيست، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده و هست.
نخست چنين مى‏گويد:” ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى‏كرد و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى‏كشيد شيطان، القائاتى در آن طرح مى‏كرد” (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ).
اما خداوند پيامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمى‏گذاشت” خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏برد، سپس آيات خود را استحكام مى‏بخشيد” (فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ).
و اين كار براى خدا آسان است چرا كه” خداوند عليم و حكيم مى‏باشد” و از همه اين توطئه‏ها و نقشه‏هاى شوم با خبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى‏داند (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
ولى همواره اين توطئه‏هاى شيطانى مخالفان، ميدان آزمايشى براى آگاهان و مؤمنان و كافران تشكيل مى‏داد، لذا در آيه بعد اضافه مى‏كند:” اين ماجراهابراى اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد” (لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ).
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 139
” و ظالمان بيدادگر در عداوت و مخالفت شديدى دور از حق قرار گرفته‏اند” (وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
و نيز” هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالمند و آگاه، حق را از باطل تشخيص دهند، و برنامه‏هاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و در مقايسه با يكديگر بدانند كه آئين خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتيجه به آن ايمان آوردند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد” (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).
البته خدا اين مؤمنان آگاه و حق طلب را در اين مسير پر خطر تنها نمى‏گذارد بلكه” خداوند افرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى‏كند” (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
نكته‏ها:
1- القائات شيطان چيست
آنچه در بالا در تفسير آيات فوق گفتيم هماهنگ با نظرات جمعى از محققين است، با اين حال احتمالات ديگرى در تفسير آيه نيز ذكر شده:
از جمله اينكه” تمنى” و” امنيه” به معنى تلاوت و قرائت است، چنان كه در اشعار عرب گاه به اين معنى آمده، بنا بر اين، آيه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ …
مى‏گويد” تمام پيامبران پيشين و انبياء به هنگامى كه كلمات خدا را بر مردم مى‏خواندند شياطين (مخصوصا شياطين از نوع بشر) در لابلاى سخنان آنها القائاتى مى‏كردند                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 140
و مطالبى براى انحراف افكار عمومى در لابلاى آن مى‏گفتند تا اثرات هدايت بخش آنها را خنثى كنند، اما خداوند اين القائات شيطانى را محو و نابود مى‏كرد و آيات خود را استحكام مى‏بخشيد”.
البته اين تفسير با جمله ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ هماهنگى دارد، و با افسانه” غرانيق” كه بعدا مى‏آيد (طبق بعضى از توجيهات) سازگار است، ولى مهم اين است كه” تمنى” و” امنيه” كمتر به معنى تلاوت آمده تا آنجا كه در آيات قرآن در هيچ موردى در اين معنى به كار نرفته است.
ريشه اصلى” تمنى” كه از ماده” منى” (بر وزن مشى) گرفته شده، در اصل به معنى تقدير و فرض است، و اگر نطفه انسان و حيوانات را” منى” مى‏گويند به خاطر اين است كه صورت بندى از طريق آن انجام مى‏گيرد، و اگر به مرگ” منية” گفته مى‏شود به خاطر آن است كه اجل مقدر انسان در آن فرا مى‏رسد آرزوها را از اين رو” تمنى” مى‏گويند كه انسان تقدير و تصوير آن را در ذهن خود مى‏گيرد، نتيجه اينكه ريشه اصلى اين كلمه همه جا به” تقدير و فرض و تصوير” باز مى‏گردد.
البته” تلاوت” را مى‏توان به نوعى با اين معنى ارتباط داد و گفت: تلاوت عبارت از تقدير و تصوير الفاظ مى‏باشد، ولى ارتباطى است بسيار دور كه كمتر در كلمات عرب اثرى از آن ديده شده است.
اما معنى گذشته كه در تفسير آيه گفتيم، (طرحها و برنامه‏هاى پيامبران براى پيشبرد اهداف الهى) تناسب زيادى با معنى ريشه‏اى” تمنى” دارد.
سومين احتمالى كه در تفسير آيه فوق از سوى بعضى از مفسران اظهار شده اين است كه منظور اشاره به پاره‏اى از” خطورات و وسوسه‏هاى شيطانى” است كه گاه در يك لحظه زودگذر در ميان افكار پاك و نورانى انبياء افكنده مى‏شد، اما چون آنها داراى مقام عصمت بودند و با نيروى غيبى و امداد الهى تقويت مى‏شدند خدا اين خطورات زودگذر و القائات شيطانى را از صفحه افكارشان محو مى‏كرد و آنها را در همان صراط مستقيم پيش مى‏برد.
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 141
اين تفسير نيز با آيات دوم و سوم مورد بحث چندان سازگار نيست، چرا كه قرآن اين القائات شيطانى را وسيله آزمايش كافران و آگاهى مؤمنان مى‏شمرد در حالى كه خطورات قلبى پيامبران كه بزودى محو مى‏شود چنين اثرى نمى‏تواند داشته باشد.
از مجموع آنچه گفتيم روشن مى‏شود كه تفسير اول از همه مناسبتر است، كه در حقيقت اشاره به فعاليتهاى شياطين و وسوسه‏هاى آنها در برابر برنامه‏هاى سازنده انبياء است چرا كه آنها هميشه مى‏خواستند با القائات خود اين برنامه‏ها و تقديرها را بهم بزنند، اما خدا مانع از آن مى‏شد.
2- افسانه ساختگى غرانيق!
در بعضى از كتب اهل سنت روايات عجيبى در اينجا از ابن عباس نقل شده كه: پيامبر خدا ص در مكه مشغول خواندن سوره” النجم” بود، چون به آياتى كه نام بتهاى مشركان در آن بود رسيد (أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏ در اين هنگام شيطان اين دو جمله را بر زبان او جارى ساخت:
تلك الغرانيق العلى، و ان شفاعتهن لترتجى!).
(اينها پرندگان زيباى بلند مقامى هستند و از آنها اميد شفاعت است!) «1».
در اين هنگام مشركان خوشحال شدند و گفتند محمد ص تا كنون نام خدايان ما را به نيكى نبرده بود، در اين هنگام پيامبر ص سجده كرد و آنها هم سجده كردند، جبرئيل نازل شد و به پيامبر ص اخطار كرد كه اين دو جمله را من
__________________________________________________
(1) غرانيق جمع غرنوق (بر وزن مزدور) يك نوع پرنده آبى سفيد يا سياه رنگ است و به معانى ديگر نيز آمده (قاموس اللغة).
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 142
براى تو نياورده بودم، اين از القائات شيطان بود در اين موقع آيات مورد بحث (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ …) نازل گرديد و به پيامبر ص و مؤمنان هشدار داد «1»! گر چه جمعى از مخالفان اسلام براى تضعيف برنامه‏هاى پيامبر ص به گمان اينكه دستاويز خوبى پيدا كرده‏اند اين قضيه را با آب و تاب فراوان نقل كرده و شاخ و برگهاى زيادى به آن داده‏اند ولى قرائن فراوان نشان مى‏دهد كه اين يك حديث مجعول و ساختگى است كه براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن و كلمات پيامبر اسلام ص وسيله شيطان‏صفتان جعل شده است زيرا:
اولا- به گفته محققان، راويان اين حديث افراد ضعيف و غير موثقند، و صدور آن از ابن عباس نيز به هيچوجه معلوم نيست، و به گفته” محمد بن اسحاق” اين حديث از مجعولات زنادقه مى‏باشد و او كتابى در اين باره نگاشته است «2».
ثانيا- احاديث متعددى در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده كردن پيامبر و مسلمانان در كتب مختلف نقل شده، و در هيچيك از اين احاديث سخنى از افسانه غرانيق نيست، و اين نشان مى‏دهد كه اين جمله بعدا به آن افزوده شده است «3».
ثالثا- آيات آغاز سوره نجم صريحا اين خرافات را ابطال مى‏كند آنجا كه مى‏گويد وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏:” پيامبر از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد آنچه مى‏گويد تنها وحى الهى است” اين آيه با افسانه فوق چگونه سازگار است؟
رابعا- آياتى كه بعد از ذكر نام بتها در اين سوره آمده، همه بيان مذمت
__________________________________________________
(1) در الميزان ذيل آيات مورد بحث، اين حديث از جماعتى از حفاظ اهل سنت از جمله ابن حجر نقل شده است.
(2) تفسير كبير فخر رازى جلد 23 صفحه 50.
(3) همان مدرك. […..]
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 143
بتها و زشتى و پستى آنها است و با صراحت مى‏گويد: اينها اوهامى است كه شما با پندارهاى بى اساس خود ساخته‏ايد و هيچگونه كارى از آنها ساخته نيست (إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏.
با اين مذمتهاى شديد چگونه ممكن است چند جمله قبل از آن، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صريحا يادآور شده كه خدا تمامى آن را از هر گونه تحريف و انحراف و تضييع حفظ مى‏كند چنان كه در آيه 9 سوره حجر مى‏خوانيم:” إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ”.
خامسا- مبارزه پيامبر ص با بت و بت پرستى يك مبارزه آشتى ناپذير و پى‏گير و بى وقفه از آغاز تا پايان عمر او است، پيغمبر ص در عمل نشان داد كه هيچگونه مصالحه و سازش و انعطافى در مقابل بت و بت پرستى- حتى در سخت ترين حالات- نشان نمى‏دهد، چگونه ممكن است چنين الفاظى بر زبان مباركش جارى شود.
و سادسا- حتى آنها كه پيامبر اسلام ص را از سوى خدا نمى‏دانند و مسلمان نيستند او را انسانى متفكر و آگاه و مدبر مى‏دانند كه در سايه تدبيرش به بزرگترين پيروزيها رسيد، آيا چنين كسى كه شعار اصليش لا اله الا اللَّه و مبارزه آشتى ناپذير با هر گونه شرك و بت پرستى بوده، و عملا نشان داده است كه در ارتباط با مساله بتها حاضر به هيچگونه سازشى نيست، چگونه ممكن است برنامه اصلى خود را رها كرده و از بتها اين چنين تجليل به عمل آورد؟! از مجموع اين بحث بخوبى روشن مى‏شود كه افسانه غرانيق ساخته و پرداخته دشمنان ناشى و مخالفان بيخبر است كه براى تضعيف موقعيت قرآن و پيامبر ص چنين حديث بى اساس را جعل كرده‏اند.
لذا تمام محققان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن اين حديث را قويا نفى و تضعيف كرده‏اند و به جعل جاعلين نسبت داده‏اند «1».
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 144
البته بعضى از مفسران توجيهى براى اين حديث ذكر كرده‏اند كه بر فرض ثبوت اصل حديث، قابل مطالعه بود و آن اينكه:” پيامبر اسلام ص آيات قرآن را آهسته و با تانى مى‏خواند، و گاه در ميان آن لحظاتى سكوت مى‏كرد، تا دلهاى مردم آن را بخوبى جذب كند، هنگامى كه مشغول تلاوت آيات سوره نجم بود و به آيه” أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏” رسيد بعضى از شيطان صفتان (مشركان لجوج) از فرصت استفاده كرده و جمله تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى را در اين وسط با لحن مخصوصى سر دادند تا هم دهن كجى به سخنان پيامبر ص كنند و هم كار را بر مردم مشتبه سازند، ولى آيات بعد به خوبى از آنها پاسخ گفت و بت پرستى را شديدا محكوم كرد” «2».
و از اينجا روشن مى‏شود اينكه بعضى خواسته‏اند داستان غرانيق را نوعى انعطاف از ناحيه پيامبر ص نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختى آنها و علاقه پيامبر ص به جذب آنان به سوى اسلام بدانند و از اين راه تفسير كنند، مرتكب اشتباه بزرگى شده‏اند، و نشان مى‏دهد كه اين توجيه‏گران موضع اسلام و پيامبر ص را در برابر بت و بت پرستى درك نكرده‏اند و مدارك تاريخى كه مى‏گويد دشمنان هر بهايى را حاضر شدند به پيامبر ص در اين زمينه بپردازند و او قبول نكرد و ذره‏اى از برنامه خود عدول ننمود نديده‏اند، و يا عمدا تجاهل مى‏كنند.
3- فرق” رسول” و” نبى”
در مورد فرق ميان” رسول” و” نبى” سخن بسيار است، آنچه مناسبتر
__________________________________________________
(1) مجمع البيان، تفسير فخر رازى، قرطبى، فى ظلال، تفسير صافى، روح المعانى و الميزان و تفسيرهاى ديگر ذيل آيات مورد بحث.
(2) تفسير” قرطبى” جلد 7 صفحه 4474-” مرحوم طبرسى” در” مجمع البيان” نيز آن را به عنوان يك احتمال آورده است.
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 145
به نظر مى‏رسد اين است كه” رسول” به پيامبرانى گفته مى‏شود كه مامور تبليغ و دعوت به آئين خود بوده‏اند، و چنان كه در حالات آنها مى‏خوانيم از هر گونه كوشش و تلاشى در اين راه فروگذار نكردند و انواع مشكلات را به جان خريدند.
اما” نبى” چنان كه از ماده اصلى اين لغت پيدا است كسى است كه از وحى الهى خبر مى‏دهد، هر چند مامور به تبليغ گسترده نيست، و در واقع به طبيبى مى‏ماند كه دردمندان به سراغ او مى‏روند و از او دارو و درمان مى‏جويند، مى‏دانيم شرائط محيطها و پيامبران با هم مختلف بوده و هر كدام ماموريتى داشتند «1».
__________________________________________________
(1) در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 124 سوره بقره نيز در اين زمينه صحبت كرده‏ايم.
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 146
[سوره الحج (22): آيات 55 تا 59]
وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ (55) الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (56) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (57) وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (58) لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (59)
ترجمه:
55- كافران همواره در باره قرآن در شكند تا روز قيامت ناگهانى فرا رسد، يا عذاب روز عقيم (روزى كه قادر بر جبران نيستند) به سراغشان بيايد.
56- حكومت و فرمانروايى در آن روز از آن خدا است، و بين آنها حكم مى‏فرمايد كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهاى پر نعمت بهشتند.
57- و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند عذاب خواركننده‏اى براى آنها است.
58- و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند سپس كشته شدند يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند خداوند به آنها روزى نيكويى مى‏دهد كه او بهترين روزى دهندگان است.                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 147
59- خداوند آنها را در محلى وارد مى‏كند كه از آن خشنود خواهند بود و خداوند عالم و با حلم است.
تفسير: رزق حسن
در تعقيب آيات گذشته كه سخن از تلاش و كوشش مخالفان براى محو آيات الهى مى‏گفت در آيات مورد بحث، اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب سرسخت مى‏كند.
نخست مى‏گويد:” كافران همواره در باره قرآن و آئين توحيدى تو در شك هستند، (تا روز قيامت) ناگهان فرا رسد، يا عذاب روز عقيم روزى كه قادر بر جبران نيستند، به سراغشان بيايد” (وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ).
بديهى است منظور از” كافران” در اينجا همه آنها نيستند چرا كه بسيارى در ادامه راه بيدار شدند و به پيامبر ص و صفوف مسلمين پيوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق العاده متعصب و كينه‏توزند كه هرگز ايمان نياوردند و همواره به كارشكنيهاى خود ادامه دادند.
واژه” مريه” كه به معنى شك و ترديد است نشان مى‏دهد كه آنها هرگز يقين به خلاف قرآن و اسلام نداشتند هر چند در الفاظشان چنين اظهار مى‏كردند بلكه حد اقل به مرحله شك تنزل كرده بودند، اما تعصبها به آنها اجازه مطالعه بيشتر و يافتن حقيقت را نمى‏داد.
كلمه” ساعة” گر چه بعضى احتمال داده‏اند به معنى لحظه مرگ و مانند آن بوده باشد، ولى آيات بعد نشان مى‏دهد كه منظور از آن پايان جهان و قرار گرفتن در آستانه قيامت است كه با كلمه” بغتة” (ناگهانى) مخصوصا همراه است.                        تفسير نمونه، ج‏14، ص: 148
منظور از عَذابُ” يَوْمٍ عَقِيمٍ” مجازات روز قيامت است و اينكه روز قيامت توصيف به” عقيم” (نازا) شده اشاره به اين است كه آنها روز ديگرى پشت سر ندارند تا بتوانند به جبران گذشته برخيزند و در سرنوشت خود تغييرى ايجاد كنند.
سپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره كرده مى‏گويد:
” حكومت و فرمانروايى در آن روز مخصوص خدا است” (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).
البته اين اختصاص به روز قيامت ندارد، امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خدا است، منتهى چون در اين دنيا مالكان و حاكمان ديگرى نيز وجود دارند، هر چند قلمرو حكومتشان بسيار محدود و ضعيف است و جنبه صورى و ظاهرى دارد، اما همين امر ممكن است موجب تداعى اين فكر شود كه حاكم و مالك ديگرى غير از خداوند وجود دارد اما در صحنه قيامت كه همه اين مسائل بر چيده مى‏شود بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مى‏گردد كه حاكم و مالك تنها او است.
به تعبير ديگر دو رقم حاكميت و مالكيت وجود دارد: حاكميت حقيقى كه حاكميت خالق بر مخلوق است و حاكميت اعتبارى و قرار دادى كه ميان مردم معمول است، در دنيا اين هر دو وجود دارد اما در سراى آخرت حكومتهاى قرار دادى و اعتبارى همه برچيده مى‏شود تنها حكومت حقيقى خالق جهان باقى مى‏ماند «1».
به هر حال چون مالك حقيقى او است، حاكم حقيقى هم او خواهد بود، لذا او در ميان همه انسانها- اعم از مؤمن و كافر- حكومت و داورى مى‏كند، و نتيجه آن همان است كه قرآن به دنبال اين سخن فرموده:” آنها كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند،” باغهايى
__________________________________________________
(1)    الميزان جلد 14 صفحه 433.
[سوره الشورى (42): آيات 27 تا 31]
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (27) وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (28) وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ (29) وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ (30) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (31)
ترجمه:
27- هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و ستم مى‏كنند، لذا به مقدارى كه مى‏خواهد نازل مى‏كند كه او نسبت به بندگانش آگاه و بينا است.
28- او كسى است كه باران نافع را بعد از آنكه مايوس شدند نازل مى‏كند، و دامنه رحمت خويش را مى‏گستراند، و او ولى و حميد است.
29- و از آيات او است آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و منتشر نموده، و او هر گاه بخواهد قادر بر جمع آنها است.                      
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 431
30- هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده‏ايد، و بسيارى را نيز عفو مى‏كند.
31- و شما هرگز نمى‏توانيد در زمين از قدرت خداوند فرار كنيد، و غير از خدا هيچ ولى و ياورى براى شما نيست!
شان نزول:
از” خباب بن ارت” صحابى معروف نقل شده كه آيه نخست (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ …)
در باره ما نازل شد، و اين به خاطر آن بود كه ما به اموال فراوان طوايف” بنى قريظه” و” بنى نظير” و” بنى قينقاع” از يهود نظر افكنديم، و آرزو داشتيم كه اى كاش ما هم چنين اموالى داشتيم، آيه نازل شد و به ما هشدار داد كه اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده كند طغيان خواهند كرد «1».
در تفسير” در المنثور” حديث ديگرى نقل شده و آن اينكه اين آيه در مورد اصحاب” صفه” نازل گرديد، چرا كه آنها آرزو داشتند دنيايشان رو به راه شود «2».
(در باره اصحاب صفه و اينكه آنها چه كسانى بودند شرحى در پايان اين آيات به خواست خدا خواهيم داشت).
تفسير:
مرفهين طغيانگر!
پيوند اين آيات با آيات گذشته ممكن است از اين نظر باشد كه در آخرين آيه از آيات پيشين آمده بود كه خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى‏كند، و به دنبال آن اين سؤال پيش مى‏آيد كه پس چرا در ميان آنها گروهى فقيرند، و هر چه درخواست مى‏كنند به جايى نمى‏رسد؟
__________________________________________________
(1) تفسير فخر رازى، تفسير ابو الفتوح رازى و تفسير قرطبى (ذيل آيه مورد بحث)
. (2) در المنثور اين حديث را از حاكم و بيهقى و ابو نعيم نقل كرده است (ج 6 ص 8)
.                        تفسير نمونه، ج‏20، ص: 432

مى‏فرمايد:” هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و سركشى و ستم مى‏كنند” (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ).
” و لذا به مقدارى كه مى‏خواهد و مصلحت مى‏بيند روزى را نازل مى‏كند” (وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ).
و به اين ترتيب مساله تقسيم روزى بر اساس حساب دقيقى است كه پروردگار در باره بندگان دارد” چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست” (إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ).
او پيمانه و ظرفيت وجودى هر كس را مى‏داند و طبق مصلحت او به او روزى مى‏دهد، نه چندان مى‏دهد كه طغيان كنند، و نه چندان كه از فقر فريادشان بلند شود.
شبيه اين معنى در آيه 6 و 7 سوره علق آمده است إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏” انسان طغيان مى‏كند هر گاه احساس بى‏نيازى و غنى نمايد”.
و به راستى چنين است، و مطالعه در حال انسانها گواه صادق اين واقعيت است كه وقتى دنيا به آنها روى مى‏آورد و صاحب زندگى مرفه مى‏شوند و مسير حوادث بر وفق مراد آنها است، ديگر خدا را بنده نيستند، به سرعت از او فاصله مى‏گيرند، در درياى شهوات غرق مى‏شوند، و آنچه ناگفتنى است آن مى‏كنند، و هر گونه ظلم و ستم و فساد را در زمين گسترش مى‏دهند.
در تفسير ديگرى از” ابن عباس” در مورد اين آيه مى‏خوانيم كه منظور از” بغى” در اينجا ظلم و ستم و طغيان نيست بلكه بغى به معنى طلب است، يعنى اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده سازد باز طلب بيشتر مى‏كنند و هرگز سير نخواهند شد! ولى تفسير اول كه از سوى بسيارى از مفسران انتخاب شده صحيحتربه نظر مى‏رسد، چرا كه تعبير” يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ” كرارا در آيات قرآن به معنى فساد و ظلم در زمين آمده است، مانند” فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ” (يونس- 23) و” إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ” (آيه 42 همين سوره).
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 433
درست است كه” بغى” به معنى” طلب” نيز آمده، اما هنگامى كه با” فى الارض” همراه شود به معنى فساد و ظلم در زمين است.
در اينجا دو سؤال پيش مى‏آيد:
نخست اينكه اگر برنامه تقسيم روزى چنين است، پس چرا گروهى را مى‏بينيم كه روزى فراوان دارند و طغيان و فساد كرده‏اند و دنيا را به تباهى كشانده‏اند و خداوند جلو آنها را نگرفته، هم در مقياس افراد و هم در مقياس دولتهاى غارتگر زورگو.
در پاسخ اين سؤال بايد به اين نكته توجه داشت كه گاه گسترش روزى وسيله‏اى است براى امتحان و آزمايش، چرا كه همه انسانها بايد در اين جهان آزمايش شوند گروهى نيز با ثروت آزمايش مى‏شوند.
و گاه به خاطر اين است كه هم خودشان و هم انسانهاى ديگر بدانند كه ثروت خوشبختى نمى‏آفريند، شايد راه را پيدا كنند، و به سوى خدا باز گردند، هم اكنون جامعه‏هايى را مى‏بينيم كه غرق انواع نعمت و ثروت و رفاهند و در عين حال گرفتار انواع مصائب و بدبختيها مى‏باشند، ناامنى، كشتار، آلودگى فراوان اخلاقى، اضطراب و انواع نگرانيها جسم و روح آنها را فرا گرفته است.
گاهى نيز ثروت بى‏حساب يك مجازات الهى است كه خدا بعضى را گرفتار آن مى‏سازد، دورنماى زندگانيشان دل‏انگيز، اما اگر از نزديك نگاه كنيم مى‏بينيم از خودشان بدبخت‏تر خودشانند!، در اين زمينه سرگذشتهاى فراوانى از سلاطين ثروت دنيا وجود دارد كه بسيارى شنيده‏اند، و نقل آنها سخن را به درازا مى‏كشد.
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 434
سؤال ديگر اينكه: آيا مفهوم اين سخن اين نيست كه هر گاه انسان فقير و محروم است نبايد دست و پايى براى وسعت روزى كند، به احتمال اينكه خدا مصلحت او را در اين دانسته است؟
در پاسخ اين سؤال نيز بايد توجه داشت كه گاهى كمبود روزى به خاطر سستى و تنبلى خود انسان است، اين كمبودها و محروميتها خواست حتمى خداوند نيست، بلكه نتيجه اعمال او است كه دامنگيرش شده، و اسلام بر اساس اصل سعى و كوشش كه هم در آيات قرآن منعكس است و هم در سنت پيامبر ص و ائمه هدى ع همه را دعوت به تلاش و جهاد كرده است.
ولى هر گاه انسان نهايت تلاش خود را به كار گرفت در عين حال درها به روى او بسته شد، بايد بداند در اين امر مصلحتى بوده، بيتابى نكند، مايوس نشود، زبان به كفران نگشايد، و به تلاش خود ادامه دهد، و تسليم رضاى الهى نيز باشد.
اين نكته نيز قابل ذكر است كه تعبير به” عباده” (بندگانش) هرگز منافاتى با طغيان آنها در صورت گسترش روزى ندارد، چرا كه اين تعبير در مورد بندگان خوب و بد و متوسط الحال همه به كار مى‏رود، مانند قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ:” بگو اى بندگان من! كه در باره خويش اسراف كرده‏ايد از رحمت خدا نوميد نشويد”.
درست است كه خداوند روزى را با حساب نازل مى‏كند تا بندگان طغيان نكنند اما چنان نيست كه آنها را محروم و ممنوع سازد، لذا در آيه بعد مى‏افزايد:
” او كسى است كه باران نافع را بعد از آنكه مردم مايوس شدند نازل مى‏كند                      
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 435
و دامنه رحمت خويش را مى‏گستراند (وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ).
و بايد هم چنين باشد” چرا كه او ولى و سرپرستى است شايسته ستايش” (وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ). اين آيه در عين اينكه بيان نعمت و لطف پروردگار است از آيات و نشانه‏هاى توحيد نيز سخن مى‏گويد، چرا كه نزول باران نظام بسيار دقيق و حساب شده‏اى دارد، از موقعى كه آفتاب بر اقيانوسها مى‏تابد و ذرات لطيف آب را از املاح جدا كرده و به صورت توده‏هاى ابر به آسمان مى‏فرستد، و هنگامى كه قشر سرد فوقانى هوا آنها را متراكم مى‏سازد، و سپس بادها آنها را بر دوش خود حمل مى‏كنند، و بر فراز زمينهاى تشنه و خشكيده مى‏برند، و بر اثر برودت و فشار مخصوص هوا تبديل به دانه‏هاى كوچك باران مى‏شود كه به نرمى بر زمين نشيند، و در آن نفوذ مى‏كند، بى‏آنكه ويرانى بيافريند.
آرى اگر اين نظام را با دقت بررسى كنيم نشانه‏هاى علم و قدرت خداوند در آن نمايان است. او ولى حميدى است كه نيازهاى بندگان را تامين كرده و آنها را مشمول الطاف خويش مى‏گرداند.
قابل توجه اينكه” غيث”- چنان كه بسيارى از مفسران و بعضى از اهل لغت تصريح كرده‏اند- به معنى باران نافع است، در حالى كه مطر به هر گونه باران گفته مى‏شود خواه نافع باشد يا غير نافع.
و لذا به دنبال آن جمله و ينشر رحمته (رحمت خود را گسترش مى‏دهد) آمده است.
چه تعبير زيبا و جامعى؟ رحمت خود را در زنده كردن زمينهاى مرده، در رويانيدن گياهان، در شستشوى هوا، در تامين آب آشاميدنى انسانها و موجودات زنده ديگر، و خلاصه در تمام زمينه‏ها مى‏گستراند.                       
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 436
اگر انسان بخواهد مفهوم اين جمله قرآنى را درك كند بايد پس از نزول باران در يك ساعت آفتابى قدم به كوه و دشت و بيابان بگذارد و لطافت و زيبايى و طراوت را كه رحمت گسترده خدا است در همه جا مشاهده كند.
اين استفاده از واژه” غيث” شايد به خاطر آن باشد كه با ماده” غوث” كه به معنى فريادرسى است ريشه مشترك دارد، و به همين دليل بعضى از مفسران تعبير فوق را اشاره‏اى به هر گونه فريادرسى خداوند بعد از نوميديها و نشر رحمت او دانسته‏اند «1».
و باز به همين مناسبت در آيه بعد از يكى از مهمترين آيات علم و قدرت پروردگار سخن به ميان آورده مى‏گويد:” از آيات و نشانه‏هاى او است آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و پراكنده ساخته است” (وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ).
آسمانها با آن همه عظمت، با آن منظومه‏هاى و كهكشانها، و ميليونها ميليون ستاره عظيم و درخشان، آسمانها با آن نظامى كه انسان از مطالعه آن در حيرت فرو مى‏رود، و زمين با انواع منابع حياتيش، با گياهان متنوع و رنگارنگ، و گلها و ميوه‏ها، با انواع مواهب و بركات، و انواع زيبائيهايش، همه آيات و نشانه‏هاى او است اين از يك سو.
از سوى ديگر جنبندگان زمين و آسمان، انواع پرندگان، صدها هزار نوع حشرات، انواع حيوانات وحشى و اهلى، و خزندگان، و ماهيان بسيار كوچك و ظريف و غول‏پيكر و عظيم، و انواع آبزيان و عجائب و شگفتيهايى كه در ساختمان هر يك از آنها به كار رفته، و از همه مهمتر در اصل حقيقت” حيات” و زندگى
__________________________________________________
(1)” راغب” در” مفردات” مى‏گويد:” غوث” در مورد يارى كردن گفته مى‏شود و” غيث” در مورد باران (الغوث يقال فى النصرة و الغيث فى المطر)
.                        تفسير نمونه، ج‏20، ص: 437
و اصول اسرار آميزى كه بر آن حاكم است كه هنوز بعد از هزاران سال مطالعه ميليونها دانشمند، كسى به عمق آن نرسيده، همه و همه آيات خدا است.
جالب اينكه” دابة” هم موجودات زنده ذره‏بينى را شامل مى‏شود كه داراى حركت ظريف و مرموزى است، و هم حيوانات غول‏پيكرى كه دهها متر طول و دهها تن وزن دارد، هر يك به نوعى تسبيح حق مى‏گويند، و ثناخوان او هستند و با زبان حال بيانگر عظمت و قدرت علم بى‏پايان او.
و در پايان آيه مى‏فرمايد:” او هر گاه بخواهد قادر بر جمع كردن آنها است” (وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ «1».
در اينكه منظور از جمع كردن تمام جنبندگان در اين آيه چيست؟ بسيارى از مفسران آن را به معنى جمع براى حساب و جزاى اعمال در قيامت دانسته‏اند، و مى‏توان آياتى را كه از قيامت به عنوان” يوم الجمع” ياد مى‏كند گواه بر اين معنا گرفت (مانند آيه 7 همين سوره شورى و 9 تغابن).
در اين صورت اين سؤال پيش مى‏آيد كه آيا همه جنبندگان در قيامت محشور مى‏شوند، حتى غير انسانها؟ بلكه گاه گفته مى‏شود كه دابة (جنبنده) معمولا به غير انسانها اطلاق مى‏شود، در اين صورت اين مشكل مطرح خواهد شد كه چگونه جنبندگان غير انسان حشر و حساب دارند در حالى كه عقل و شعور و تكليفى ندارند؟
پاسخ اين سؤال را ذيل آيه 38 سوره انعام وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ:” هيچ جنبنده‏اى در زمين، و هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود
__________________________________________________
(1)” اذا”- همانگونه كه صاحب كشاف گفته است همانگونه كه بر فعل ماضى داخل مى‏شود بر فعل مضارع نيز داخل مى‏شود، مانند وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏، ولى بايد توجه داشت كه فعل بعد از اذا بيشتر به صورت ماضى است و كمتر به صورت مضارع است(در آسمان) پرواز مى‏كند نيست مگر اينكه امتهايى همانند شما هستند، ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم سپس همه آنها به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى‏شوند” داده‏ايم.
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 438
و گفتيم زندگى بسيارى از حيوانات آميخته با نظام جالب و شگفت‏انگيزى است، چه مانعى دارد كه اين اعمال بيانگر نوعى عقل و شعور در آنها باشد؟ چه لزومى دارد كه همه اينها را به غريزه تقسيم كنيم؟ در اين صورت نوعى از حشر و حساب براى آنها متصور خواهد بود (شرح بيشتر اين موضوع را در جلد پنجم صفحه 224 به بعد ذيل آيه فوق مطالعه فرمائيد).
اين احتمال نيز در تفسير آيه مورد بحث وجود دارد كه منظور از” جمع” نقطه مقابل” بث” (پراكندن) است، به اين معنى كه” بث” اشاره به آفرينش و گسترش انواع موجودات زنده و جنبندگان است، سپس مى‏فرمايد هر گاه خدا بخواهد آنها را” جمع” كرده و نابود يا منقرض مى‏سازد.
همانگونه كه در طول تاريخ تا كنون بسيارى از انواع جنبندگان در روى زمين گسترش عجيبى پيدا كرده، و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده‏اند، هم گسترش آنها به دست خدا است و هم جمع آنها، و در حقيقت شبيه آياتى است كه مى‏گويد: حيات دهنده خدا است، و ميراننده هم او است.
در اين صورت مساله حساب و جزاى حيوانات در اين آيه مطرح نخواهد شد.
ستارگان مسكون آسمان
از نكات قابل ملاحظه‏اى كه از اين آيه استفاده مى‏شود اين است كه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمانها دارد، گرچه هنوز دانشمندان به صورت قاطعى در اين زمينه قضاوت نمى‏كنند، همين قدر سربسته مى‏گويند: در ميان كواكب آسمان به احتمال قوى ستارگان زيادى هستند كه داراى موجودات زنده‏اند،ولى قرآن با جمله” وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ” (آنچه در آسمان و زمين از جنبندگان گسترده است)، با صراحت اين حقيقت را اعلام مى‏دارد كه در پهنه آسمان نيز جنبندگان زنده فراوان است.
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 439
و اينكه بعضى از مفسران احتمال داده‏اند” فيهما” منحصر به كره زمين باشد بسيار بعيد به نظر مى‏رسد، زيرا” ضمير تثنيه” است و به آسمان و زمين هر دو برمى‏گردد، همانگونه كه تفسير دابة به فرشتگان آسمان تفسيرى است بسيار بعيد، چرا كه” دابة” معمولا به جنبندگان مادى اطلاق مى‏شود.
اين معنى از آيات متعدد ديگر قرآن مجيد نيز استفاده مى‏شود.
در حديث معروفى از امير مؤمنان امام على بن ابى طالب نقل شده است كه فرمود:
هذه النجوم التي فى السماء مدائن مثل المدائن التي فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور:
” اين ستارگانى كه در آسمان است شهرهايى همچون شهرهاى زمين دارد، هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره‏اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است” «1».
روايات متعدد ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده است (براى اطلاع بيشتر مى‏توان به كتاب” الهيئة و الاسلام” مراجعه كرد).
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رحمت خدا در ميان بود و اين سخن طبعا اين سؤال را برمى‏انگيزد كه اين مصائبى كه ما با آن دست به گريبانيم از كجا است؟
آيه بعد به اين سؤال پاسخ مى‏گويد:” كه آنچه از مصائب و ناملايمات به شما رسد به خاطر اعمالى است كه خود انجام داده‏ايد” (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ).
__________________________________________________
(1)    سفينة البحار ماده نجم جلد 2 صفحه 574 نقل از تفسير على بن ابراهیم
تازه اين تمام مجازات اعمال نارواى شما نيست چرا كه” بسيارى از كارهاى شما را مورد عفو قرار مى‏دهد” (وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ).
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 440
مصائبى كه دامان ما را مى گيرد
در اين آيه نكاتى است كه بايد به آن توجه داشت:
1- اين آيه به خوبى نشان مى‏دهد مصائبى كه دامنگير انسان مى‏شود يك نوع مجازات الهى و هشدار است (هر چند استثنائاتى دارد كه بعد به آن اشاره خواهد شد) و به اين ترتيب يكى از فلسفه‏هاى حوادث دردناك و مشكلات زندگى روشن مى‏شود.
جالب اينكه در حديثى از امير مؤمنان على ع مى‏خوانيم: كه از پيامبر گرامى خدا ص نقل مى‏كند كه فرمود:
خير آية فى كتاب اللَّه هذه الاية! يا على! ما من خدش عود، و لا نكبة قدم الا بذنب، و ما عفى اللَّه عنه فى الدنيا فهو اكرم من ان يعود فيه و ما عاقب عليه فى الدنيا فهو اعدل من ان يثنى على عبده:
” اين آيه (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ …) بهترين آيه در قرآن مجيد است، اى على! هر خراشى كه از چوبى بر تن انسان وارد مى‏شود، و هر لغزش قدمى، بر اثر گناهى است كه از او سر زده، و آنچه خداوند در دنيا عفو مى‏كند گرامى‏تر از آن است كه (در قيامت) در آن تجديد نظر فرمايد، و آنچه را كه در اين دنيا عقوبت فرموده عادلتر از آن است كه در آخرت بار ديگر كيفر دهد”! «1» و به اين ترتيب اينگونه مصائب علاوه بر اينكه بار انسان را سبك مى‏كند
__________________________________________________
(1)” مجمع البيان” جلد 9 صفحه 31 (ذيل آيات مورد بحث) شبيه اين حديث در” در المنثور” و تفسير” روح المعانى” با تفاوتهايى ذيل آيات مورد بحث آمده است و حديث در اين زمينه فراوان است […..]
.                        تفسير نمونه، ج‏20، ص: 441
او را نسبت به آينده كنترل خواهد نمود.
2- گرچه ظاهر آيه عام است و همه مصائب را در بر مى‏گيرد، ولى مطابق معمول در عمومات استثناهايى وجود دارد، مانند مصائب و مشكلاتى كه دامنگير انبيا و ائمه معصومين ع مى‏شد كه براى ترفيع مقام يا آزمايش آنها بود.
و همچنين مصائبى كه گريبان غير معصومين را مى‏گيرد و جنبه آزمون دارد.
و يا مصائبى كه بر اثر ندانم كاريها و عدم دقت و مشورت و سهل‏انگارى در امور حاصل مى‏شود كه اثر تكوينى اعمال خود انسان است.
و به تعبير ديگر جمع ميان آيات مختلف قرآن و روايات ايجاب مى‏كند كه عموم اين آيه در مواردى تخصيص پيدا كند، و اين مطلب تازه‏اى نيست كه مايه گفتگوى بعضى از مفسران شده است.
كوتاه سخن اينكه مصائب و گرفتاريهاى سخت، فلسفه‏هاى مختلفى دارد، كه در بحثهاى توحيدى، و مباحث عدل الهى، به آن اشاره شده است.
شكوفايى استعدادها تحت فشار مصائب، هشدار نسبت به آينده، آزمون الهى، بيدارى از غرور و غفلت، و كفاره گناه و …
اما از آنجا كه بيشتر افراد آن جنبه كيفرى و كفاره‏اى دارد آيه فوق آن را به صورت عموم مطرح ساخته است.
و لذا در حديثى مى‏خوانيم: هنگامى كه امام على بن الحسين ع وارد بر يزيد شد، يزيد نگاهى به او كرد و گفت: يا على! ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ! (اشاره به اينكه حوادث كربلا نتيجه اعمال خود شما بود).
ولى امام على بن الحسين ع فورا در پاسخ فرمود:
كلا! ما هذه فينا نزلت، انما نزل فينا” ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ” فنحن الذين لا ناسى على ما فاتنا من امر الدنيا، و لا                        نفرح بما اوتينا «1».
تفسير نمونه، ج‏20، ص: 442
” چنين نيست، اين آيه در مورد ما نازل نشده، آنچه در باره ما نازل شده آيه ديگرى است كه مى‏گويد: هر مصيبتى در زمين يا در جسم و جان شما روى دهد پيش از آفرينش شما در كتاب (لوح محفوظ) بوده، و آگاهى بر اين امر بر خداوند آسان است، اين براى آن است كه شما به خاطر آنچه از دست مى‏دهيد غمگين نشويد، و به خاطر آنچه در دست داريد زياد خوشحال نباشيد (هدف از اين مصائب عدم دلبستگى شما به مواهب زودگذر دنيا است و يك نوع تربيت و آزمون براى شما است).
سپس امام افزود:” ما كسانى هستيم كه هرگز به خاطر آنچه از دست داده‏ايم غمگين نخواهيم شد، و به خاطر آنچه در دست داريم خوشحال نيستيم (همه را زودگذر مى‏دانيم و چشم به لطف و عنايت خدا بسته‏ايم).
اين سخن را با حديث ديگرى از امام صادق ع پايان مى‏دهيم: هنگامى كه از حضرتش تفسير آيه فوق را خواستند فرمود: مى‏دانيد على ع و اهل بيتش بعد از او گرفتار مصائبى شدند، آيا به خاطر اعمالشان بود؟ در حالى كه آنها اهل بيت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود:
ان رسول اللَّه كان يتوب الى اللَّه و يستغفر فى كل يوم و ليلة مائة مرة من غير ذنب ان اللَّه يخص اوليائه بالمصائب لياجرهم عليها من غير ذنب:
” رسول خدا ص پيوسته توبه مى‏كرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار مى‏نمود، بى‏آنكه گناهى مرتكب شده باشد، خداوند براى اولياء و دوستانش مصائبى قرار مى‏دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گيرند بى‏آنكه گناهى مرتكب شده باشند” «2».
__________________________________________________
(1) تفسير” على بن ابراهيم” مطابق” نور الثقلين” جلد 4 صفحه 580
. (2) اصول كافى طبق نقل نور الثقلين جلد 4 صفحه 581
.                        تفسير نمونه، ج‏20، ص: 443
3- گاه بعضى در اين مساله ترديد كرده‏اند كه مصائب در آيه فوق اشاره به مصائب دنيا باشد چرا كه دنيا دار عمل است نه دار پاداش و كيفر.
ولى اين اشتباه بزرگى است چرا كه” آيات” و” روايات” فراوانى نشان مى‏دهد كه گاه انسان در همين دنيا گوشه‏اى از كيفر اعمالش را مى‏بيند، و اينكه مى‏گويند دنيا دار مجازات نيست، يعنى تمام حسابها تصفيه نمى‏شود، نه اينكه مطلقا مجازاتى وجود ندارد، و انكار اين حقيقت از نظر آشنايان به آيات و روايات شبيه انكار يك امر بديهى است.
4- گاه مصائب، جنبه دستجمعى دارد، و محصول گناهان جمعى است، همانگونه كه در آيه 41 سوره روم مى‏خوانيم: ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ:” فساد در خشكى و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد، تا نتيجه بعضى از اعمالى را كه انجام داده‏اند به آنها بچشاند شايد باز گردند”.
روشن است كه اين در باره جوامع انسانى است، كه به خاطر اعمالشان گرفتار نابسامانيها مى‏شوند.
و در آيه 11 سوره رعد آمده است: إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ:” خداوند سرنوشت هيچ جمعيتى را تغيير نمى‏دهد مگر اينكه خويشتن را تغيير دهند”.
[سوره الرعد (13): آيات 25 تا 26]
وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ (26)
ترجمه:
25- و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى‏شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور برقرارى آن را داده قطع مى‏كنند: و در روى زمين فساد مى‏نمايند، لعنت براى آنهاست و بدى (و مجازات) سراى آخرت! 26- خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع و براى هر كس بخواهد (و مستحق ببيند) تنگ قرار مى‏دهد ولى آنها به زندگى دنيا شاد (و خوشحال) شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت متاع ناچيزى است.
تفسير: دنيا پرستان تبهكار!
از آنجا كه نيك و بد همواره با مقايسه يكديگر به خوبى روشن مى‏گردد پس از ذكر صفات” اولوا الالباب” و حق‏طلبان كه در آيات گذشته مشروحا آمد، در قسمتى از آيات مورد بحث، بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كه عقل و انديشه واقعى خود را از دست داده‏اند بيان مى‏دارد، و مى‏گويد:
” و آنها كه عهد الهى را بعد از محكم كردن مى‏شكنند، و پيوندهايى را كه خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مى‏كنند، و در روى زمين افساد مى‏نمايند، لعنت و مجازات سراى ديگر از آنهاست” (وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 199
مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ
).
و در حقيقت تمام مفاسد عقيدتى و علمى آنها در سه جمله فوق، خلاصه شده است:
1- شكستن پيمانهاى الهى كه شامل پيمانهاى فطرى، و پيمانهاى عقلى، و پيمانهاى تشريعى مى‏شوند.
2- قطع رابطه‏ها: رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق، و رابطه با خويشتن 3- آخرين قسمت كه ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمين است.
كسى كه پيمانهاى خدا را بشكند، و پيوندها را از هر سو ببرد، آيا كارى جز فساد انجام خواهد داد؟! اين تلاشها و كوششها از ناحيه اين گروه به خاطر رسيدن به مقاصد مادى، و يا حتى خيالى، صورت مى‏گيرد، و به جاى اينكه آنها را به هدف ارزنده‏اى نزديك كند، دور مى‏سازد، چرا كه لعنت به معنى دورى از رحمت خدا است «1».
جالب اينكه در اين آيه و آيه گذشته، دار (خانه و سرا) به صورت مطلق آمده است، اشاره به اينكه سراى واقعى در حقيقت، سراى آخرت است چرا كه هر سراى ديگر” البته خلل مى‏گيرد”! در آيه بعد اشاره به اين مى‏كند كه روزى و زيادى و كمى آن، بدست خدا
__________________________________________________
(1) راغب در كتاب مفردات مى‏گويد:” لعن” به معنى طرد كردن و دور ساختن توأم با خشم است، اين كلمه هنگامى كه به خدا در آخرت اضافه شود اشاره به عقوبت و كيفر است، و در دنيا به معنى بريدن از قبول رحمت، و اگر از ناحيه مردم باشد به معنى نفرين است.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 200
است:” خداوند روزى را براى هر كس بخواهد وسيع، و براى هر كس بخواهد تنگ قرار مى‏دهد” (اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
اشاره به اينكه آنها كه به خاطر جلب در آمد بيشتر در روى زمين فساد مى‏كنند، پيوندهاى خدايى را مى‏برند، و عهد الهى را مى‏شكنند تا در آمد و بهره بيشترى از زندگى مادى پيدا كنند، توجه به اين حقيقت ندارند كه روزى و كم و زياد آن بدست خدا است.
اين جمله علاوه بر اين مى‏تواند پاسخ به سؤالى كه صريحا در آيه ذكر نشده است، باشد و آن اينكه بعد از بيان دو گروه حاميان حق و باطل، در آيات قبل، اين سؤال پيش مى‏آيد: چگونه خداوند همه اينها را از مواهب و روزيهاى خود برخوردار مى‏سازد؟!.
آيه در پاسخ اين سؤال مى‏گويد: روزى و كم و زياد آن دست خدا است، و به هر صورت متاعى است زودگذر، آنچه بايد روى آن حساب كرد، همان سراى ديگر و سعادت ابدى است.
ولى به هر حال نكته مهم اين است كه” مشيت الهى” در زمينه روزيها اين نيست كه خدا بى حساب و بدون استفاده از اسباب، به كسى روزى فراوان دهد و يا روزى او را كم كند، بلكه مشيت او بر اين قرار گرفته است كه آن را در لابلاى اسباب اين جهان جستجو كند كه” ابى اللَّه ان يجرى الامور الا باسبابها”! سپس اضافه مى‏كند كه” پيمان‏شكنان و مفسدان فى الارض، تنها به زندگى دنيا خشنود و خوشحالند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى بيش نيست” (وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ).
ذكر” متاع” به صورت” نكره” براى بيان ناچيز بودن آنست، همانگونه كه در فارسى مى‏گوئيم فلان موضوع” متاعى” بيش نيست، يعنى متاعى بى‏ارزش!.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 201
نكته‏ها:
1- مفسد فى الارض كيست؟
فساد كه نقطه مقابل صلاح است، به هر گونه تخريب و ويرانگرى گفته مى‏شود، و به گفته” راغب” در” مفردات”، الفساد خروج الشي‏ء عن الاعتدال قليلا كان او كثيرا، و يضاده الصلاح، و يستعمل ذلك فى النفس و البدن و الاشياء الخارجة عن الاستقامة:” فساد هر گونه خارج شدن اشياء از حالت اعتدال است، كم باشد يا زياد، و نقطه مقابل آن صلاح است و اين در جان و بدن و اشيايى كه از حد اعتدال خارج مى‏شوند، تصور مى‏شود”.
بنا بر اين تمام نابسامانيهايى كه در كارها ايجاد مى‏گردد، و همه افراط و تفريطها در كل مسائل فردى و اجتماعى، مصداق فساد است” در قرآن مجيد نيز در بسيارى از موارد” فساد” و” صلاح” در برابر يكديگر قرار گرفته‏اند، در سوره شعراء آيه 152 مى‏خوانيم الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ:” آنها كه در زمين فساد مى‏كنند و اصلاح نمى‏كنند”.
در سوره بقره آيه 220 مى‏فرمايد: وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ:” خداوند مفسدان را از مصلحان مى‏شناسد”.
و در سوره اعراف آيه 142 مى‏خوانيم: وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ:
” اصلاح كن و راه مفسدان را پيروى مكن”.
در بعضى از موارد ايمان و عمل صالح را در برابر فساد قرار داده است، أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ:” آيا آنها را كه ايمان و عمل صالح بجا آوردند همانند مفسدان فى الارض قرار دهيم” (سوره ص آيه 27).
از سوى ديگر در بسيارى از آيات قرآن،” فساد” با كلمه” فى الارض”، همراه ذكر شده كه نشان مى‏دهد، نظر به جنبه‏هاى اجتماعى مساله است، اين                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 202
تعبير در بيست و چند مورد از قرآن به چشم مى‏خورد.
و از سوى سوم” فساد و افساد” در آيات مختلف قرآن مجيد با گناهان ديگرى كه شايد غالبا جنبه مصداق دارد ذكر شده كه بعضى از اين گناهان فوق العاده بزرگ و بعضى از آن كوچكتر است مثلا:
گاهى همرديف با جنگ با خدا و پيامبر آمده است مانند إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً (مائده- 33).
و گاهى همرديف با هلاك كردن حرث و نسل (انسانها و زراعتها) وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ (بقره- 205).
و زمانى در كنار قطع پيوندهايى كه خدا به آن فرمان داده است مانند الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ (بقره- 27).
و گاه در كنار برترى جويى و سركشى قرار گرفته تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً:” اين سراى آخرت است، كه آن را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد ندارند” (قصص- 83).
گاه” فرعون” را مفسد مى‏شمارد، و بهنگام توبه كردن در حال غرق شدنش در نيل مى‏گويد: آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ:” هم اكنون ايمان مى‏آورى در حالى كه قبلا گناه كردى و از مفسدان بودى” (يونس- 91).
و نيز اين كلمه (فساد فى الارض) گاه در مورد سرقت به كار رفته، همانگونه كه در داستان برادران يوسف مى‏خوانيم كه پس از اتهامشان به سرقت گفتند:
تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ:” بخدا سوگند شما مى‏دانيد ما نيامده‏ايم كه در زمين مصر فساد كنيم و ما هرگز سارق نبوده‏ايم” (يوسف- 73).
و گاه در مورد همرديف كم‏فروشى بيان شده همانگونه كه در داستان شعيب                        تفسير نمونه، ج‏10، ص: 203
مى‏خوانيم وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ:” كم فروشى نكنيد و حق مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد نكنيد” (هود- 85).
و بالآخره گاهى به معنى به هم ريختن نظام عالم هستى و جهان آفرينش آمده است لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا:” اگر در زمين و آسمان غير از خداوند يگانه” اللَّه”، خدايان ديگرى بودند فاسد مى‏شدند” (انبياء- 22).
از مجموع اين آيات كه در سوره‏هاى مختلف قرآن آمده به خوبى استفاده مى‏شود كه فساد به طور كلى، يا فساد فى الارض يك معنى بسيار وسيع دارد كه بزرگترين جنايات همچون جنايات فرعون و ساير جباران، و كارهاى كمتر از آن را و حتى گناهان همچون كم‏فروشى و تقلب در معامله را شامل مى‏شود، و البته با توجه به مفهوم وسيع فساد كه هر گونه خروج از حد اعتدال را شامل مى‏شود، اين وسعت كاملا قابل درك است.
و با توجه به اينكه مجازاتها بايد با ميزان جرم، مطابقت داشته باشد روشن مى‏شود كه هر گروهى از اين” مفسدان” بايد يك نوع مجازات شوند و مجازات همه يك نواخت نيست.
حتى در آيه 33 سوره مائده كه” مفسد فى الارض” با” محارب با خدا و پيامبر” همراه ذكر شده، چهار نوع، مجازات مى‏بينيم كه حتما حاكم شرع بايد در هر مورد مجازاتى را كه با مقدار جنايت متناسب است برگزيند (كشتن- بدار آويختن- قطع ايدى و ارجل- و تبعيد) فقهاى ما در بحث محارب و مفسد فى الارض شرائط و حدود اين مجازاتها را در كتب فقهى مشروحا بيان كرده‏اند «1».
و نيز براى ريشه كن كردن اين گونه مفاسد، در هر مورد بايد به وسيله‏اى
__________________________________________________
(1) ما نيز در ذيل آيه 33 سوره مائده (جلد 4 صفحه 358 به بعد) شرح لازم را در اين زمينه بيان نموديم.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 204
متشبث شد، گاهى نخستين مرحله امر به معروف و نهى از منكر، يعنى نصيحت و اندرز و تذكرات، كافى است، ولى زمانى هم فرا مى‏رسد كه بايد به آخرين درجه شدت عمل يعنى جنگ متوسل شد.
ضمنا تعبير به فساد فى الارض ما را به يك واقعيت در زندگى اجتماعى انسانها رهنمون مى‏شود و آن اينكه مفاسد اجتماعى، معمولا موضعى نخواهند بود و در يك منطقه نمى‏توان آنها را محصور ساخت، بلكه در سطح اجتماع و در روى زمين گسترش پيدا مى‏كنند و از يك گروه به گروه ديگر سرايت خواهد كرد.
اين نكته نيز از آيات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه يكى از اهداف بزرگ بعثت پيامبران پايان دادن به هر گونه فساد در ارض (به معنى وسيعش) بوده است آن چنان كه از قول شعيب پيامبر بزرگ الهى مى‏خوانيم: إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ او در برابر فساد آن قوم سركش مى‏گويد” تنها هدف من اين است كه تا آنجا كه در قدرت دارم به مبارزه با فساد بر خيزم و اصلاح كنم” (هود- 88).
2- روزى بدست خدا است اما! …
تنها آيات فوق نيست كه مى‏گويد كم و زياد روزى بدست خدا است، از آيات مختلف ديگر قرآن نيز همين معنى، به خوبى استفاده مى‏شود كه خدا روزى هر كس را بخواهد وسيع و روزى هر كس را بخواهد محدود مى‏سازد، اما اين سخن به آن معنى نيست كه بعضى از جاهلان پنداشته‏اند كه بايد دست از فعاليت كشيد و در گوشه‏اى نشست تا خدا آنچه مقدر است برساند، اين گونه افراد كه تفكر منفى‏شان دستاويز خوبى است براى آنها كه مذهب را” مخدر” مى‏دانند، از دو نكته اساسى غافلند:
نخست اينكه خواستن و مشيت و اراده الهى كه در اين آيات به آن اشاره شده يك مساله دلبخواه و بى‏حساب نيست، بلكه همانگونه كه سابقا هم گفته‏ايم                       
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 205
مشيت خداوند از حكمت او جدا نيست و هميشه روى حساب لياقتها و شايستگيها است.
ديگر اينكه: اين مساله به معنى نفى عالم اسباب نمى‏باشد، چرا كه عالم اسباب يعنى جهان تكوين، نيز خواست خدا و مشيت تكوينى خدا است، و هيچگاه از مشيت تشريعى او جدا نخواهد بود.
به عبارت روشنتر اراده خدا در زمينه وسعت و تنگى روزى، مشروط به شرائطى است كه بر زندگى انسانها حكم‏فرماست، و تلاشها و كوششها و اخلاصها و فداكاريها، و به عكس سستى و تنبلى و بخل و آلودگى نيتها، نقش تعيين كننده‏اى در آن دارد، به همين دليل قرآن مجيد كرارا انسان را در گرو سعى و كوشش و تلاش و فعاليت خود شمرده، و بهره او را از زندگى به ميزان سعى و تلاشش مى‏داند.
لذا در كتاب وسائل الشيعه در كتاب تجارت و كسب و كار بابى در زمينه تلاش و كوشش براى تحصيل رزق و روزى عنوان كرده و احاديث متعددى در اين زمينه بيان مى‏دارد، نيز ابواب ديگرى در مذمت” بيكارى”،” پرخوابى”،” تنبلى” در طريق تحصيل نيازمنديهاى زندگى منعقد ساخته است.
از جمله در حديثى كه از امير مؤمنان ع در اين ابواب نقل شده مى‏خوانيم كه فرمود:
ان الاشياء لما ازدوجت ازدوج الكسل و العجز فنتجا بينهما الفقر
:” هنگامى كه موجودات در آغاز با هم ازدواج كردند، تنبلى و ناتوانى با هم پيمان زوجيت بستند و فرزندى از آنها بنام” فقر” متولد شد”! «1».
و در حديثى ديگر از امام صادق ع مى‏خوانيم:
لا تكسلوا فى طلب معايشكم فان آباءنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها:
” در طلب روزى و نيازهاى زندگى تنبلى نكنيد چرا كه پدران و نياكان ما به دنبال آن مى‏دويدند و آن را طلب مى‏كردند”! «2».
__________________________________________________
(1) و (2) وسائل الشيعه جلد 12 صفحه 38.
تفسير نمونه، ج‏10، ص: 206
در حديث ديگرى از امام باقر ع مى‏خوانيم:
انى لابغض الرجل ان يكون كسلانا عن امر دنياه، و من كسل عن امر دنياه فهو عن امر آخرته اكسل:
” من مردى را كه در كار دنيايش تنبل باشد مبغوض مى‏دارم، كسى كه در كار دنيا تنبل باشد (با اينكه ثمره‏اش بزودى نصيب او مى‏شود) در كار آخرتش تنبلتر است” «1».
و نيز از امام موسى بن جعفر ع نقل شده است كه فرمود:
ان اللَّه تعالى ليبغض العبد النوام، ان اللَّه ليبغض العبد الفارغ:
” خداوند بنده پر خواب را مبغوض مى‏شمرد، خداوند انسان بى‏كار را دشمن مى‏دارد” «2».
__________________________________________________
(1) و (2) وسائل جلد 12 صفحه 37.

 


جستجو