در مفهوم شناسي وتعريف واژگان اصلي، مهمترین مفاهیم کاربردی در این مطالعه، تحلیل چیستی و ماهیت دو مفهوم فرهنگ و قدرت است که در ذیل اشاره میشود:
1ـ فرهنگ
تاکنون بیش از دویست و هفتاد تعریف از فرهنگ ارائه شده است. با این توصیف، با توجه به تعدد تعاریف مربوط به فرهنگ، مناسب است تعریف مورد نظر بیان شود:
فرهنگ، بخشی از معرفت است که در ذهنیت مشترک افراد و یا جامعه و یا در زیست جهان افراد وارد شده است. مراد از معرفت در این عبارت تنها آگاهیای ذهنی، تصوری یا تصدیقی نیست ؛ مراد معنای عامی است که احساس، عاطفه، گرایش، اعتقاد، عادات و آداب را نیز فرا میگیرد. هر نوع آگاهی، هنگامی که صورت جمعی پیدا کند در قلمرو فرهنگ واقع میشود.(پارسانیا، 1387، 52)
فرهنگ در این تعریف عقاید، آگاهی ها، ارزش ها، هنجارها، آداب و عاداتی را شامل میشود که از طریق تعلیم و تعلم منتقل شده و صورتی جمعی پیدا میکند. اگر جمعی که فرهنگ در بین آنان محقق میشود گسترده و فراگیر باشد فرهنگ، صورتی عمومی پیدا میکند و اگر محدود باشد فرهنگ خاص و یا خرده فرهنگ را پدید میآورد. البته در دل یک فرهنگ عام، خرده فرهنگهای خاص میتواند وجود داشته باشد.صورت جمعی، قیدی است که معرفتهای فردی و خاص و یا حقایق و اموری را که در بیرون از حیطه معرفت افراد قرار گرفته باشند، از تعریف فرهنگ خارج میکند. (همان، 52- 53) براین اساس فرهنگ دارای هویتی معرفتی و جمعی بوده که دارای ابعاد و سطوح گوناگونی است.
2- قدرت
مفهوم قدرت از واژههایی است که در نزد اندیشمندان و علوم گوناگون برداشتها و تعاریف مختلفی از آن شده است. بیشتر تعریفهایی که از قدرت اجتماعی انسان شده، به قدرت سیاسی نظر دارد و به ندرت میتوان کسانی را یافت که در تعریف قدرت، از این حد فراتر رفته و به مفهوم وسیع اجتماعی انسان توجه کرده باشند. مثل اینکه گفتهاند: ” قدرت عبارت است از امکان تحمیل اراده فرد بر رفتار جمعی دیگر.” (گالبرایت، 1366، 23 ) یا گفتهاند: ” قدرت در اصطلاح به مفهوم اختیار تحمیل اراده به دیگران به صورت قهری یا اختیاری است.” (آقا بخشی، 1366،203) با کمی دقت در مییابیم که در حقیقت، این تعاریف و بسیاری دیگر از این قبیل، تنها ناطر به قدرت سیاسی اند، در صورتی که قدرت، مفاهیم انسانی – اجتماعی متعدد،گوناگون و وسیعی دارد که قدرت سیاسی، یکی از آنها و شاخهای از قدرت انسانی – اجتماعی خواهد بود.
اكنون با توجه به تحليل فوق، میتوانیم قدرت را در سطح عام و کلی اینگونه تعریف کنیم: قدرت هر موجودی (اعم از موجود طبیعی یا مصنوعی یا اجتماعی) عبارت است از منشاء آن آثار و حرکات و رفتاری که در تامین هدف متشکله آن نقش مثبت دارند. به عبارت دیگر” قدرت، منشاء پدید آمدن آثاری است که در هر زمینه، توقع آن را داریم و مورد انتظار ما است( اسکندری و دارابکلایی، 1383، 56)
چارچوب نظری
1- بررسی رابطه قدرت و فرهنگ درمکاتب
دربررسی رابطه قدرت و فرهنگ، مکاتب و اندیشمندان مختلف، دیدگاههای متفاوتی را مطرح کردهاند که همه آنها را میتوان در شش مدل عمده از یکدیگر تفکیک و دستهبندی کرد:
1/1ـ دیدگاه مارکسیستی
در دیدگاه مارکسیسم، استعاره زیربنا و روبنا روح حاکم بر این مکتب است. انديشهي ماركسيستي در تحليل فرهنگ از تحليل كهني است كه از خود ماركس آغاز ميشود و تفكر ماركس مبتني بر تفكيك جامعه به زيربنا و روبنا بود كه زيربنا را اقتصاد در نظر ميگرفت و در اقتصاد روابط و ابزار توليد وجود داشت و روبنا را ايدئولوژي و فرهنگ شكل ميداد، لذا فرهنگ را امري بشرساخته ميدانست كه تابع زيست مادي او شكل گرفته اين ايده را وقتي كه ميخواست روشن سازد، اين چرخه را تبيين میكرد كه شيوهها و ابزار توليد بهگونهاي جبري متكامل و متحول ميشوند متناسب با تغييري كه در ابزار توليد اتفاق ميافتد ايدئولوژيها دستخوش تغيير ميشوند، ايدئولوژي چيست؟ ايدهاي است كه حاكمان يك جامعه بر جامعهاي تحميل میكنند. اقليتي كه حاكم بر جامعهاي هستند، آن ايدههايي كه ضامن بقاي خودشان هست به عنوان ايدههاي عام و فراگير آن جامعه ارائه ميكنند و آن جامعه ميپذيرد و بعد از شكلگيري ايدئولوژي، فرهنگ مبتني بر ايدئولوژي درست ميشود و فرهنگ نيز ـ يعني مذهب، اخلاق، فلسفه، حقوق ـ مبتني بر آن شكل ميگيرد. بنابراين تحليل فرهنگ درانديشهي اوليهي ماركسيستي مبتني بر ارتباطي علت و معلولي بين زيربنا و روبنا تحليل میشود.
نقش دولت در عرصه فرهنگی نقشی تمام عیار و همه جانبه است. زیرا طبقه مسلط که به عنوان دولت محسوب میشود، تعیین کننده فرهنگ و تداوم بخشنده به آن است. اما خصلت بازاری و صنعتی بودن فرهنگ با توجه به جنبههای معنوی فرهنگ از این دیدگاه دچار چالش میشود. زیرا که ایدئولوژی و فرهنگ در هر جامعهای رو به نابودی میرود. از این دیدگاه با مرگ تولید فرهنگی آزاد مواجه میشویم. زیرا حرف نخست را ابزار میزند و همه چیز درگرو بالاترین سود خواهد بود که در این مفهوم فرهنگ معنای ذاتی خود را از دست میدهد و مانند کالایی به حساب میآید. ( غلامپور آهنگر، 1386، 344 )
2/1ـ دیدگاه نئو مارکسیستی
این دیدگاه که برآمده از مکتب فرانکفورت است فرهنگ را به عنوان یکی از عوامل اصلی در کنترل اجتماعی و جلوگیری از دگرگونی اساسی میشناسند. آنها جوهره سرمایه داری را در کنترل اجتماعی و عدم دگرگونی بنیادین میبینند و لذا اشکال و فرآوردههای فرهنگی یکی از عوامل اصلی تضمین تداوم سلطه اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه هستند. در این دیدگاه زندگی فرهنگی افراد جامعه به شدت تحت تاثیر صنعت فرهنگی است که توسط سرمایه داری ایجاد شده است. ( غلامپور آهنگر، 1386، 344 )
در دیدگاه نئومارکسیستی مردم و استفاده کنندگان از فرهنگ همچون ” تودهای بیتمییز و منفعل هستند و قدرت تشخیص ندارند” (بشیریه، 1379، 26) از این رو در این دیدگاه نیز این طبقه مسلط جامعه است که هژمونی فرهنگی خود را جهت تسلط بر طبقات پایین و دستیابی به اجماع و وفاق عمومی از طریق کسب رضایت آنها و ترغیب آنهابه پذیرش ارزشهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگی مسلط میگستراند.
بر اين اساس تحليلي كه آنها از شكلگيري فرهنگ در عصر حاضر ارائه ميكنند اين هست كه ميگويند نظام سرمايهداري در جوامع، توليد ميل و نيازهاي كاذب میكند و مردم را از ميل و نيازهاي واقعي منحرف ميكند. اين نيازهاي كاذب ايجاد شده، توسط صنعت فرهنگ ارضاء ميشود. نتيجه اين ميشود كه نيازهاي رقيب منزوي شوند، و شبيهسازي و يكسانانگاري در جامعه حاكم شده و مصرفگرايي صنايع فرهنگي به شكل انبوه تحقق پيدا میكند.
3/1ـ دیدگاه ساختار گرایی –کارکرد گرایی
این دیدگاه جامعه را یک نظام کنشی دارای چهار جزءو به عبارتی چهار نظام (سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی) میداند. یکی از این نظام ها، نظام فرهنگی است. در این دیدگاه فرهنگ به مثابه شیوه زندگی محسوب میشود. چنان چه کنشهای افراد و رفتارهای آنان در یک جامعه بر اساس فرهنگ آن جامعه شکل میگیرد و اگر فرهنگ جامعهای شناخته شود، رفتارهای افراد آن غیر قابل پیشبینی خواهد بود.
اما در این دیدگاه بر این امر تاکید دارند که هدف از این فعالیتها و شیوههای زندگی رسیدن به کمال مطلوب است. اما برای رسیدن به این کمال مطلوب باید هماهنگی و کنترل کردن و تضمین این که نفوذ بهترین باید مسلط شود و تضمین کنندگی فرهنگی برای “اتفاق آرای ارزشها” حفظ شود. نیاز به وجود دولت یا نخبه یا طبقهای که این امر را بر عهده بگیرد الزامی است.
از این رو در دیدگاه ساختارگرایی – کارکرد گرایی نیاز به دولت یا ضامن حفظ فرهنگ بسیار حیاتی جلوه میدهد و نکته قابل ذکر آن است که در اینجا دولت وسیله حفظ فرهنگ است نه تولید کننده فرهنگ. دیدگاه اندیشمندانی چون پارسونز، آلموند و… در این راستا ست.
4/1ـ دیدگاه محافظه کارانه
محافظهکاران میان فرهنگ اصیل و فرهنگ تودهای تمایز قائل هستند و علت پیدایش فرهنگ تودهای را وجود دموکراسی بیان میکنند. به نظر آنها ” دموکراسی به واسطه یکسانسازی و تسطیح امتیازات اجتماعی نقش عمدهای در پیدایش جامعه تودهای داشته است.
ايدهي اصلي اين تحليل فرهنگي مبتني بر اين است كه فرهنگ يك پديده تجارتزده، تحميلي و ساختگي است. يعني اساساً براي فرهنگ هيچ ريشهي ماورايي قائل نميشود و در بستر بشري هم آن را نسبت به تودهي مردم امري تحميلي ميداند، اين عمل چگونه صورت گرفته است؟ فرهنگ در اين جوامع تابع شكلگيري جامعهي جديد است، تغييري كه در جامعهي جديد اتفاق افتاده است اين است كه شهرنشيني در آن به اوج رسيده است و مهاجرت و گريز از آن مركزيت زادگاه زياد شده است، پيدايش اجتماعات بينام و نشان صورت پذيرفته است و زوال سنتها و فرهنگهاي قديم به وفور در آن به چشم ميخورد، از خود بيگانگي، فردگرايي، بيهويتي در آن گسترش پيدا ميكند در بستر چنين جامعهای كه پديد آمده فرهنگ مدرن درست شده است و آن خصوصياتي كه در دل چنين جامعهاي فرهنگ پيدا كرده، اين است كه تودههاي بي فرهنگي در بستر فرهنگ پا به عرصهي ميدان گذاشتهاند، تودههايي كه صرفاً به دنبال لذتطلبي و يا ارضاي عواطف پيشپا افتاده هستند تودههايي كه در توهمات خود زندگي ميكنند و خوشباور هستند.
وضعيت فرهنگي به گونهاي شده است كه رسانههاي فرهنگي جايگزين ارتباط مردم با رسانهها و مردم با مردم شده است و فرهنگ بازتاب علايق واقعي مردم نيست بازتاب علائق كاذب مردم است. فرهنگ بر اساس و متأثر از سودانديشي اربابان صنايع فرهنگ شكل ميگيرد اين مسائل ويژگيهاي فرهنگي است كه در دل جامعهي جديد اتفاق افتاده است. تمايز و تنوع فرهنگي به حداقل رسيده است و قدرت عرض اندام از فرهنگ رقيب يا فرهنگ سنتي گرفته شده است. هيچگونه ملاك والا و برتري در آن جوامع دنبال نميشود و حاكميت ندارد و صرفاً متكي بر لذتطلبي و رفاهطلبي اين سهم به عرصه فرهنگ دنبال ميشود. فرهنگ بازيچه اربابان قدرت است اين مسائل ويژگيهايي است كه فرهنگ مدرن از نظر اين انديشمندان پيدا كرده و در يك جمله فرهنگ امري ساختگي و تحميلي و تجارت طلب است.
5/1ـ دیدگاه پست مدرنیستی
در دیدگاه پست مدرنیستی همه روابط اجتماعی موجود در واقعیات اجتماعی انعکاس گفتمان همان عصر و زمان هستند. شیوه زندگی هر جامعهای تحت تاثیر گفتمان آن دوره شکل مییابد. از نظر پست مدرنها گفتمان همان فرهنگ هستند.
در تفكر پست مدرن، هيچگونه ارزشهاي استعلايي مورد پذيرش واقع نميشود، هيچ واقعيت و حقيقتي وراي آنچه كه ما ميسازيم وجود ندارد و شايد بتوان گفت كه يكي از پايهايترين مفاهيمي كه در پست مدرن اتفاق افتاده است همين جهت است، چه اينكه در دوران مدرن پذيرفته ميشد كه واقعيتي در پس اين ظواهر وجود دارد كه ما بايد به دنبال آن واقعيت باشيم اما در دوران پست مدرن ادعا ميشود كه وراي گفتماني كه داريم واقعيت ديگري وجود ندارد تنها واقعيت اين گفتماني است كه با هم انجام ميدهيم و بر اساس اين گفتمان است كه واقعيت را ميسازيم به همين دليل امري نسبي و تغييرپذير است و متكي بر هيچ امر استعلايي نيست و هيچ هويت مذهبي و قطعي را نبايد انتظار داشته باشيم و هيچ روايت كلان و يا فراروايتي را نبايد مورد تأييد قرار دهيم.
از این رو باید گفت که در دیدگاه پست مدرن اگر قدرت حکومت توانایی آن را داشته باشد که گفتمان و فرهنگ عصر خود را تامین کند میتواند بر جامعه و دیگران حکومت کند. لذا نقش دولت در این دیدگاه، به اندازه نقشی است که یک رسانه گروهی میتواند ایفا کند. این امر بستگی به توانایی و قدرت آن در ایجاد ارزش ها، تصورات و نمادها و به تعبیری “وانمایی و شبیه سازی” از واقعیات دارد.
6/1ـ دیدگاه اسلام
در نگاه اسلام دولت و فرهنگ از جایگاه خاصی در اجتماع برخوردار است. در حالیکه بر اساس آموزههای اسلامی، فرهنگ زیربنا و پایه اساسی اجتماع و نظام است، “در آیات و روایات مختلف با تاکید بر حرکت جمعی ضرورت تبعیت از رهبر را مورد توجه قرار میدهد. همچنین در دیدگاه اسلامی جایگاه فرد و حقوق و آزادیهای او در کنار اصالت جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است اما در عین حال آزادیهای فردی در ارتباط با اجتماع پذیرفته میشود و مادامی که مخل نظم اجتماعی نباشد و کراهت آن از جامعه دور باشد مورد پذیرش است و دولتها ملزم به رعایت آن میباشند”. (غلامپور آهنگر، 1386، 348 )
با این حال دولتها خود را موظف به رسیدگی به امور اجتماع در تمامی شئون آن میدانند. این دیدگاه به خصوص در دیدگاه اندیشمندان معاصر همچون امام خمینی (ره)، استاد شهید مطهری و آیتا… خامنهای در مورد دخالت تامه دولت در امور اجتماعی انسان با اعتقاد بر ” هدایت عامه نبوی ” مورد توجه میباشد. چنانچه استاد مطهری در کتاب آشنایی با قران در تفسیر آیه “لا اکره فی الدین” ضمن تفکیک آزادی عقیده از آزادی علم، انسانی را که با بیان داشتن این حق که دارای آزادی عقیده است و عقیدهای را که بر ضد انسان و انسانیت برگزیند نفی میکند. ( مطهری، 1370. ج: 3، 220)
رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره)پیرامون ارتباط قدرت و فرهنگ میگوید: «بیشک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه از بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعهای وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا میکند و بالاخره در آن مستهلک میشود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست میدهد». (صحیفه نور، جلد 15: ص 16)
حضرت آیتا… خامنهای رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران در مورد نقش دولت در عرصه فرهنگ و هنر نیز دیدگاه مشابهای را بیان داشتهاند که بیشتر رویکردی عملگرایانه دارد. ایشان در سخنرانی خود در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در 21 دی ماه 1382 در این خصوص فرمودهاند: “نه میشود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه میشود آن طور سختگیریهای غلطی را که نه ممکن است نه مفید، الگو قرار دارد”. در جای دیگری نیز ایشان به صورت عینیتر و ملموستری فرمودهاند: “نمیشود گفت دولت به ایمان مردم کاری ندارد؛ نه مدتی این کار را ترویج کردند ؛ اما این غلط است. دولت وظیفه دارد. چطور وزارت بهداشت با داروفروشیهای مصنوعی ناصر خسرو مبارزه میکند. اما وزارت ارشاد با مخدر فروشهای فرهنگی مبارزه نکند؟ با سمپراکنان فرهنگی مبارزه نکند؟ این وظیفه دولت است”.
2- مدل تبیینی رابطه قدرت و فرهنگ
از آنجا که فرهنگ محصول تعامل اجتماعی است، بخشی از جهان اجتماعی به شمار میآید و بر این اساس با خطوط مهم قدرت که در فضای اجتماعی حاکم است، در رابطه قرار دارد. همه جوامع از نظر سیاسی و اقتصادی سازماندهی شدهاند. میدانیم که قدرت واقتدار در میان جوامع توزیع شده است و همه جوامع از وسایلی برای تخصیص منابع محدود استفاده میکنند و این تزیینات و نظمها ایجاد کننده شکل بندیهای خاص اجتماعی هستند. فرهنگها تحت تاثیر علایق گروههای مسلط در جوامع قرار دارند، گروههایی که در صدد توجیه و معتبرسازی موضعگیریهای خود در ساختهای مشخصی هستند یکی از روشهایی که گروهها با استفاده از آن این اقدام را انجام میدهند ساخت سنتها و تعمیم دادن آن در میان جمعیتهاست. (محسنی،1386، 392-393)
قدرت و فرهنگ به نحو غیر قابل تفکیکی با هم مرتبط هستند و تجزیه و تحلیل فرهنگ نباید از سیاست و روابط مبتنی بر قدرت جدا شوند و به همین جهت است که موضوع فرهنگ یک مسئله جدی حکومتی است و لازم است راههایی که فرهنگ از طریق آنها با قدرت مربوط میشود در جزییترین شکل خود مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد. مشکل در این است که در اغلب موارد پژوهشهای میدانی غالبا خرد نگر و مبتنی بر فرد، این ارتباطات را ناشناخته باقی میگذارد و افراد آگاه عملا در کلیت حدسیات خود رابطه خرد ـ کلان را مورد توجه قرار میدهند. (همان)
حال اگر این پرسش مطرح شود که فرهنگ به عنوان قدرت، چگونه مورد بحث چانهزنی، و مقاومت قرار میگیرد باید در ابتدا اشاره کنیم که با توجه به ماهیتی که جامعه بشری دارد به گونهای غیر قابل اجتناب نگرشهای فرهنگی همیشه با هم در تلاقی هستند و به این جهت است که فرایند بحث و مذاکره و چند و چون در درون هر جامعهای مطرح است و امری بومی به شمار میآید و بر همین اساس است که مقاومت فرهنگی در بسیاری از جهان زندگی همواره روی میدهند. حداقل چهار زمینه در گیری و مذاکره که در اغلب موارد وجود داشته است و عملا مطالعات فرهنگی را نیز رونق داده است در زمینه مباحث: جنسیت، نژاد یا قومیت طبقه اجتمایی و سن بوده است مفاهیمی که رابطههای اجتماعی را تعریف میکنند. در این گونه موارد چهار چوبهای قدرت و ساختهای اقتدار خود را بر باورها و رفتارهای فرهنگی تحمیل میکنند و یا در آن نفوذ میکنند تا بتوانند بر پیامدها موثر واقع شوند .(همان)
الگويارتباط قدرت وفرهنگ
1-ضرورتالگويارتباطفرهنگباسایرابعاد جامعه
بهجهتماهیت چندبعديفرهنگوبهدلیلدرهمتنیدگیفرهنگباسایرابعادجامعه،لزوماًبرايدستیابیبه طبقهبنديمشخصیدراینبعدازجامعهلازماستتاارتباطفرهنگباسایرابعادجامعهمورددقتقرار گیرد.بدینمنظورقبلازطراحیالگويطبقهبنديموضوعاتفرهنگیلازماستتاالگوییهرچندساده طراحیگرددکهدرآنارتباطفرهنگباسایرابعادجامعهتبیینشدهوبدینترتیبنحوةتعاملوتأثیر گذاريوتأثیرپذیريفرهنگباسایرابعادجامعهمشخصشود. زمانیتنظیمچنینالگوییاهمیتویژه مییابدکهبدانیمفرهنگدرعیناینکهماهیتیگستردهبهگستردگیکلمسائلجامعهدارد، درعینحال بایددرعرضسایرابعادجامعهامکانمدیریتآنفراهمگردد. چنانچهدرجامعهنیزنهادهای مشخصی متولیامورفرهنگیجامعهگردیدهاند وایننشانازاهمیتفرهنگولزوماهتمامبهحلوفصلمسائل مربوطبهآنولزومشناختتحولاتوتغییراتفرهنگیدرجامعهدارد. بنابرایندرمواجهۀبامقولۀ بخش فرهنگدرجامعه،بااینپیچیدگیروبروهستیمکهازیکسو نمیتوانبخشیازجامعهرابهعنوان بخش فرهنگی قلمدادنمود. چراکهازیکطرفدرتمامیمسائلجامعهاعمازمسائلسیاسیواقتصادي،همتأثیرگذاريفرهنگیمشاهده میشودوهماینکه،آنمسائلمبتنیبرفرهنگخاصیشکل میگیرند. و متقابلاازطرفدیگرهملزومتقسیمکاردرمدیریتجامعهایجاب میکندکهمدیریتفرهنگیبهحیطۀ مشخصی،متفاوتبامدیریتسیاسیواقتصادياطلاقگردد. ایندوگانگیوتضادباعثگردیدهتاهمواره تعیینسرنوشتمدیریتفرهنگیباابهامجديروبروباشد. تنظیمنظامموضوعاتفرهنگینیززمانیازموفقیتوشفافیتکافیبرخورداراستکهسابقبرآن،اینمعضلبهگونهای رفعگردیدهباشدورفعاین معضلنیزتنهادرصورتیامکانپذیراستکهارتباطصحیحفرهنگباسایرابعادجامعهبهصورتصحیح وعلمیمشخصشودونحوهتأثیرگذاريوتأثیرپذیريآننسبتبهسایرابعادجامعهتعیینگردد. (پیروزمند وجمالی، 1385، 11)
2-چگونگیتأثیرگذاريوتأثیرپذیريابعادبایکدیگر
براساسبررسیهای صورت گرفته (رک: پیروزمند وجمالی)هریکازحوزهسیاست،فرهنگواقتصادبههم تنیدگیممتديدارند. براساسترسیم این پژوهشروشنشدهاستکهازپنجمؤلفهمربوطبهحوزهسیاست،دومؤلفهبامؤلفههای فرهنگودومؤلفهبامؤلفههای اقتصادمشترك میباشند؛یعنیسیاستفرهنگوفرهنگسیاستمشترکادرحوزهسیاستوحوزهفرهنگبهچشم میخورند. همچنینسیاستاقتصادواقتصادسیاستهمبه صورتمشتركدردوحوزهسیاستواقتصادحضوردارند. درعرصهفرهنگنیزباتداخلمشابهیروبروهستیم؛بدینصورتکهسیاستفرهنگوفرهنگسیاست،دومؤلفهمشتركبینحوزهسیاستوفرهنگ میباشند. همچنیناقتصادفرهنگوفرهنگاقتصادهمدومؤلفهمشتركبینحوزهفرهنگواقتصادهستند.درحوزهاقتصادنیزدومؤلفه اقتصادسیاستوسیاستاقتصادباحوزهسیاستمشتركهستند،همچنان کهدومؤلفهاقتصادفرهنگو فرهنگاقتصادباحوزهفرهنگمشترك میباشند.ایناشتراکات،بهمعنايامتدادیافتنیکبعددربعددیگر میباشدودرحقیقتروشنکنندهتأثیرگذاريیاتأثیرپذیريابعادجامعهبریکدیگراستکهبرايرصد کردنحوزهفرهنگ،سیاستواقتصاد،حائزاهمیتمیباشد.(همان، 1385، 11-18)
3- گستره امور فرهنگی بر اساس مدل ارتباط فرهنگ
مدل ترسیم ارتباط فرهنگ با حوزه سیاست و اقتصاد نکاتی را روشن میسازد که عبارتند از:
– در مدیریت فرهنگی نمیتوان به سیاست فرهنگ که ماهیتا سیاسی است و اقتصاد فرهنگ که ماهیتا اقتصادی است بیتفاوت بود. بلکه علاوه بر امور محتوای بخش فرهنگ به سیاست فرهنگ و اقتصاد نیز باید توجه کرد و ارتباط هماهنگ و منسجمی بین این سه برقرار کرد.
– همچنین نباید از تاثیرگذاری حوزه فرهنگ بر حوزههای سیاست و اقتصاد غفلت نمود. هر چند فرهنگ سیاست و فرهنگ اقتصاد مربوط به بخشهای سیاست و اقتصاد هستند اما ماهیتی فرهنگی دارند. بدین ترتیب کشیدگی حوزه فرهنگ در عرصه سیاست در بخش فرهنگ در قالب سیاست فرهنگ و تاثیرگذاری حوزه اقتصادی در بخش فرهنگ در قالب اقتصاد فرهنگ مورد توجه قرار گرفته است. بنابر این ماتریس ارتباط فرهنگ با بخشهای سیاست و اقتصاد بیانگر پیوستگی این ابعاد و اوصاف در سازماندهی حوزه فرهنگ میباشد. لذا در ساخت و ساز و ساماندهی فرهنگ باید فرهنگ سیاست، فرهنگ فرهنگ و فرهنگ اقتصاد ساماندهی گردند.(رضایی، 1386، 317)
بحث و نتیجه گیری:
1- مهمترین دستاورد مطالعات فرهنگی، خصوصا جامعه شناسی فرهنگی عبارتند از: به هنگام مطالعه فرهنگ و هویتهای اجتماعی باید همواره عنصر قدرت را در نظر داشت. فرهنگ یک پدیدۀ نسبتاً مستقل اجتماعی است و نباید حتماً رابطهای با زیرساخت داشته باشد.
2- حوزه فرهنگ اگرچه حوزهای است که شناخت آن به آسانی میسر نیست ولی بر اساس مدل سیستمی (نگرش نظاممند)، فرهنگ همانند یک جزیرهای منفک از سایر حوزهها نیست، بلکه یک ارتباط اندام وارهای با همه عرصههای قدرت سیاسی، اقتصادی و… کشور دارد. چرا که از یک طرف فرهنگ به صورت ذاتی در درون اقتصاد، سیاست و دیگر عرصههای قدرت اجتماعی وجود دارد و از طرف دیگر تواناییها و قابلیتهای یک کشور در هر عرصه ای، تاثیر مستقیم و قابل ملاحظهای بر عرصه فرهنگ دارند. بر این اساس، هر ضعفی در عرصه اقتصادی، سیاسی و…، تاثیر منفی بر فرهنگ وارد میکند ونیز قدرتمندی یک کشور در حوزههای مختلف اعم از اقتصادی، نظامی و… میتواند توانایی یک فرهنگ را در عرصه داخلی و خارجی تقویت نماید. بنابر این یک رابطه اندام واره و انگیزشی بین عرصههای مختلف یک اجتماع با رویکرد سیستمی (نگرش نظاممند) وجود دارد.
3- درجهان کنونی عامل ارتباطات مقولههای گوناگون زندگی بشری را به گونهای با همدیگر پیوند داده است که نه تنها جداسازی آنها از یکدیگر تقریبا غیر ممکن شده، بلکه تعامل، تداخل و تداوم آنها با همدیگر حالتی نهادینه پیدا کرده است. میزان تعامل مزبور در باره تعدد زمینههای فرهنگی، درجه پیچیدگی برنامه ریزی و پیوندهای ساختاری ممکن است متفاوت باشد.
4- از آنجا که عصر کنونی به عصر جهانی شدن شهرت یافته، لازم است تا فضا و موقعیتی که تعامل در آن شکل گرفته شناخت و تبیین کرد تا با درک اوضاع و فضا به تعاملی سازنده و موثر در مناسبات میان قدرت و فرهنگ دست یابیم.در مطالعات امروزی ابعاد و جلوههای تاثیر پذیری سه حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ در فضای جهانی شدن مورد بحث قرار گرفته است.
5- در این تحقیق محقق صرفا به بررسی انتزاعی نسبت قدرت و فرهنگ پرداخته است و توفیق بررسی جنبههای انضمامی این مقوله، خصوصا بررسی تعامل قدرت و فرهنگ در جمهوری اسلامی ایران را نداشته است که انشاءا…محققین دیگر آن را دنبال نمایند. اما ذکر یک نکته در این پژوهش خالی از لطف نیست و آن اینکه ؛در رویکردی تعاملی بین ابعاد قدرت و فرهنگ سه اصل اعتماد متقابل، تفاهم متقابل و توانایی متقابل نقش کلیدی دارند. در الگوی زیر تعامل واقعی ساختارها و عوامل سیاسی و فرهنگی ترسیم شده است.
نمودار الگوی ساده تعامل ساختارهای قدرت و عوامل سیاسی و فرهنگی
منابع:
– اسکندری، محمد حسین، دارابکلایی، اسماعیل، پژوهشی در موضوع قدرت، قم، موسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه.
– احمد زاده روح الله، اسماعیلی، محمد صادق، فرهنگی شدن سیاست خارحی ؛رویکردی نرم افزارانه، به کوشش افتخاری اصغر(1387 )، قدرت نرم معنا و مفهوم، تهران، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، و دانشگاه امام صادق(ع).
– اینگلهارت، رونالد ( 1382 ) تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی، ترجمه مریم وتر، تهران، انتشارات کویر.
ـ بارکر، کریس، 1387، مطالعات فرهنگی ( نظریه و عملکرد )، مترجمان: مهدی فرجی، نفیسه حمیدی، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
– پاسانیا، حمید ( 1387) نسبت علم و دین، راهبرد فرهنگ، سال اول شماره دوم، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی.
– بشیر، حسن (1387 )تعامل فرهنگ و سیاست، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
ـ بورلاستکی، فیودر(1360 )، قدرت، قدرت سیاسی و ماشین دولتی، مترجم، احمد رهسپر، تهران، آموزگار.
ـ بشیریه، حسین ( 1379 ) نظریههای فرهنگ در قرن بیستم، تهران، موسسه فرهنگی آینده پویان.
ـ بیلینگتون، روزاموند و دیگران (1380)، فرهنگ و جامعه: جامعه شناسی فرهنگ، ترجمه فریبا عزب دفتری، تهران، نشر قطره.
– به کوشش افتخاری اصغر(1387 )، قدرت نرم معنا و مفهوم، تهران، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، و دانشگاه امام صادق(ع).
– به کوشش افتخاری اصغر(1387 )، قدرت نرم، سرمایه اجتماعی و بسیج، تهران، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، و دانشگاه امام صادق(ع).
– به کوشش افتخاری اصغر (1387 )، قدرت نرم، فرهنک و امنیت، تهران، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، و دانشگاه امام صادق(ع).
– پیروزمند، علیرضاومصطفیجمالی (1385 ) الگويطبقه بنديموضوعاتدرمهندسیفرهنگیکشور، دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی.
– ریزر، جورج، نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، انتشرات علمی.
ـ راسل، برتراند( 1367) قدرت، مترجم: نجف دریا بندری، تهران، خوارزمی.
– رجب زاده، احمد، کچوئیان، حسین، فاضلی، نعمت، (1381 ) جامعه شناسی ( فرهنگ)، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش، تهران، شرکت چاپ و نشر کتب درسی.
– سلیمی، حسین ( 1385 ) فرهنگ گرایی، جهانی شدن و حقوق بشر، تهران دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
– عبدالله خانی، علی (1386 )، فرهنگ استراتژیک، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیفات بینالمللی ابرار معاصر.
– کاظمی، علی اکبر(1369 )، نقش قدرت در جامعه و روابط بین الملل، تهران، نشر قومس.
– گل محمدی، احمد (1381) جهانی شدن فرهنگ، هویت، تهران، نشر نی.
ـ گالبرایت، جان گنت (1366) کالبد شکافی قدرت، مترجم: احمد شهسا.
– لاپیر، ژ.و (1362) قدرت سیاسی، مترجم: بزرگ نادر زاده، تهران، کتاب زمان.
ـ لوکس، جان استیون (1370) قدرت فر انسانی یا شیطانی، مترجم فرهنگ رجایی، بیتا، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
ـ محسنی،منوچهر (1386) بررسی در جامعه شناسی فرهنگی ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
ـ مطهری، مرتضی، (1370)، آشنایی با قران، جلد 3، تهران، نشر صدرا.
– معینی، جهانگیر(1374)، نظریه و فرهنگ، تهران، مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی.
– نای، جوزف (1387) قدرت نرم، ترجمه مهدیروحانی و مهدی ذوالفقاری تهران، دانشگاه امام صادق(ع) پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج.،
– نش، کیت (1380 )جامعه شناسی معاصر: جهانی شدن، سیاست، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران انتشارات کویر.
– نبوی، سید عباس (1379 ) فلسفه قدرت، تهران، انتشارات سمت.
– نصری، قدیر، (1385 ) قدرت سخت و قدرت نرم: مبانی، ابعاد و منابع، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
ـ وبر، ماکس (1367 ) مفاهیم اساسی جامعه شناسی، مترجم: احمد صدارتی، تهران، مرکز، نشریات.
– بصیری، قانع، (1382 ) جهانی شدن، ساختارهای مبادلاتی و توسعه ما، فصلنامه راهبرد ش 29 پاییز.
– جهانگرد، نسرین ( 1374 )، نقدی بر نظریه پایان تاریخ، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 100 – 99 اذر.
– دوبنوآ، آلن (1374 ) قدرت فرهنگی، ترجمه شهروز رستگارنامدار، اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش 94.
– عنایت، حمید ( 1373 )، تفاوتهای فرهنگی در اختلافات بین المللی، نامه فرهنگ، سال چهارم، ش 2.
– غلامپور، آهنگر، ابراهیم، ( 1386) جایگاه دولت در عرصه فرهنگ، مجموعه مقالات جلد اول، تهران، اداره کل روابط عمومی و اطلاع رسانی دبیرخانه شورای انقلاب فرهنگی.
– قوام، عبدالعلی، ( 1384 ) فرهنگ: بخش فراموش شده و یا عنصر ذاتی نظریه روابط بین الملل، فصلنامه سیاست خارجی سال نوزدهم، تابستان.
– محمدی، منوچهر، منابع قدرت نرم (1387) سرمایه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه 15خرداد، دوره سوم، سال پنجم شماره 16 تابستان.