وحی در واقع نوعی برقراری رابطه میان ملا اعلی و ماده سفلی است و از همین رو این پرسش مطرح شده است كه چگونه این رابطه برقرار می شود، در حالی كه سنخیت (همتایی و تناسب) بین رابط و مربوط شرط است؟ به علاوه صعود و نزول و مقابله مستلزم تحیز (جهت داشتن) است، حال آن كه جهان ورای ماده دارای تجرد محض (عاری از صفات جسمانی) است.
برخی روشن فكران غرب زده كه به اصطلاح گرایش دینی پیدا كرده اند، با نگاهی نو به پدیده وحی می گویند: آن چه پیامبران با نام وحی عرضه كرده اند، انعكاس افكار درونی آنان است پیامبران مردانی خیراندیش و اصلاح طلب بوده اند كه خیراندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملك تجسم یافته و گمان برده اند كه از جای گاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی نادرستی ها كه در گفته ها و نوشته های آنان یافت می شود، بدیهی و طبیعی است ، زیرا ساختار فكری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جو حاكم بر افكار و عقایدمردم آن زمان است از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش راآورده اند كه سپس نادرستی آن ثابت شده است وگرنه، خداوند اعلی و اشرف از آن است كه نادرستی هایی در سخنش یافت شود[1].
ارائه این گونه تفسیر از جای گاه پیامبران الهی در واقع انكار نبوت است، و گویای این است كه ارائه كنندگان این تفاسیر یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض كرده اندكه واقعیت را از تخیلات تشخیص نداده اند، یا آنان را حیله گر و دروغ گوپنداشته انددر حالی كه درستی و صداقت، بزرگی و جلالت شان انبیا بر همگان روشن است این روشن فكران دچار دو اشتباه شده اند:
1 برای تحقیق و بررسی نمونه های وحی آسمانی به كتاب های تحریف شده كه ترجمه های ناقص و آمیخته با تصرفات دیگران است رجوع كرده اند در حالی كه قبلامی بایست از صحت این نوشته ها اطمینان پیدا می كردند.
2 انسان را موجودی مادی فرض كرده اند حال آن كه انسان تركیبی از روح وجسد است كه روحش از سنخ ملا اعلی است و سنخیت كه شرط برقراری رابطه محسوب می شود، وحی را امكان پذیر می كند.
در بیان بعد ملكوتی انسان، مولوی عارف بلند آوازه می گوید:
«من ملك بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم»
مشابه بیت فوق به زبان عربی توسط دانش مند بزرگ ابن سینا نیز بیان شده است:
«هبطت الیك من المحل الارفع ورقا ذات تعزز و تمنع»
و در اشعار منسوب به حضرت امیرالمؤمنین (ع) آمده است:
«اتزعم انك جرم صغیر و فیك انطوی العالم الاكبر»
)ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمد تقي جعفري، ج 5، ص 267.(
در این بیت به این واقعیت اشاره شده است كه تمامی مراتب عالم وجودی دروجود انسان نهفته است.
مساله روحانیت انسان و سنخیت او با ملا اعلی در جای خود به طور مفصل بحث شده است ولی برای این كه بتوانیم بحث وحی و جای گاه آن را به خوبی روشن سازیم، به توضیحاتی چند از قرآن و حدیث اشاره می كنیم.
روحانیت انسان
روحانیت انسان یكی از مسائلی است كه از دیرباز فكر بشر را به خود مشغول ساخته است توجه به این مساله باعث شده كه موضوع روحانیت انسان در فلسفه ، فرهنگ و هنر نیز جای گاه خاصی پیدا كند هم چنین در قرآن و حدیث بارها بدان اشاره شده و در فلسفه اسلامی نیز این مساله مطرح بوده است در این جا به گوشه ای از آن چه در قرآن و حدیث در این باره آمده است، می¬پردازیم:
انسان موجودی دوجانبه است كه در میانه دو جهان ماده و مجردات قرار دارد ودارای روح و جسم است از جانب روح متعالی است و دست بر آسمان دارد و ازسوی جسم متسافل است و بر زمین دست نهاده است قرآن پس از آن كه مراحل آفرینش انسان را در دوران جنینی وصف می كند، در مراحل پی درپی او را به جایی می رساند كه از جهان ماده فراتر رفته و روح متعالی در او دمیده می شود: «ولقد خلقنا الا نسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفه فی قرار مكین ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فكسونا العظام لحما[2]، و به یقین انسان را ازعصاره ای از گل آفریدیم، سپس او را نطفه ای در جای گاه استواری (رحم) قراردادیم، سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چیزی شبیه گوشت نرم شده) و مضغه را (كه حالت غضروفی دارد) به صورت استخوان هایی در آوردیم و بر استخوان ها گوشت پوشانیدیم».
قرآن تا این جا مراحل وجود مادی انسان را مطرح می كند، آن گاه می فرماید: «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك اللّه احسن الخالقین[3]، سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم ، پس گرامی باد خدایی كه بهترین آفرینندگان است» این آفرینش دیگر، همان روح انسان است كه پس از گذشت چهار ماه دوران جنین بر او دمیده می شود در آیه دیگری نیز به این دو مرحله آفرینش اشاره شده است: «و بدا خلق الا نسان من طین، ثم جعل نسله من سلاله من ما مهین، ثم سواه و نفخ فیه من روحه[4]، و آفرینش انسان را از گل آغاز كرد، سپس نسل او را از چكیده آبی پست آفرید سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید».
نكته جالب در این آیه آن است كه روح دمیده شده در انسان از سنخ عالم ملكوت معرفی می شود (من روحه) و به خود پروردگار نسبت داده می شود و نشان می دهد كه روح فراتر از سنخ مادیات است امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید: «ان اللّه خلق خلقا و خلق روحا ثم امر ملكا فنفخ فیه[5]، خداوند آفریده ای آفریدو روحی آفرید سپس فرشته ای را دستور داد تا روح را در آفریده بدمد» انسان ازدیدگاه قرآن، آفریده ای است كه از جسم و روح به وجود آمده است، ابتدا كالبدی آفریده شده و سپس روان جاوید در آن دمیده شده است.
از دیدگاه فلسفه، انسان یك موجود مادی محض نیست یعنی انسان به همین پدیده جسمانی كه از گوشت و پوست و استخوان و عضلات تشكیل یافته است منحصر نمی شود بلكه وجودی والاتر دارد كه او را در مرتبه ای فراتر از جهان ماده قرار می دهد، و از چارچوپ جسمانی محض خارج می كند.[6]
بر اساس توضیحات فوق، انسان در وجود خود دارای دو جنبه است: جنبه جسمانی و روحانی پس عجیب نیست كه احیانا با عالم ماورای ماده ارتباط برقراركند زیرا چنین ارتباطی مربوط به جنبه روحی و باطنی اوست، كه ارتباطی پوشیده است، و همین امر پدیده وحی را تشكیل میدهد.
وحی یك پدیده روحانی است و در افرادی یافت می شود كه دارای خصایص روحی والا هستند این خصایص در وجود آن ها صلاحیت ارتباط با عالم بالا رابه وجود می آورد لذا مكاشفاتی در باطن برای آن ها رخ می دهد، یا مطالبی به آنان الهام می شود، كه از خارج وجودشان نشات گرفته است این الهامات و مطالب ازخارج بر آنان القا می شود نه این كه از داخل ضمیر آنان بر ایشان جلوه گر شود، چنان كه منكران وحی تصور كرده اند.
بنابراین وحی یك پدیده فكری یا انعكاس حالت درونی نیست كه برای پیامبران رخ داده باشد، بلكه یك القای روحانی است كه از عالم بالا انجام گرفته است منتها در این میان چیزی كه ما نمی توانیم آن را درك كنیم، اگرچه یك واقعیت بوده وایمانی استوار بدان داریم، چگونگی برقراری این ارتباط روحانی است ما وقتی تلاش می كنیم آن را درك كنیم، می خواهیم با معیارهای مادی كیفیت این ارتباط رادریابیم یا موقعی كه می خواهیم آن را توصیف كنیم، با الفاظ و كلماتی این ارتباط راوصف می كنیم كه برای مفاهیمی وضع شده كه از دایره محسوسات فراتر نرفته است بنابراین موضوع هم چنان بر ما پنهان می ماند تعبیرات در این باره جنبه استعاره و تشبیه داشته و به مجاز و كنایه می ماند، و هرگز این تعبیرات حقیقی و واقع نمانیستند پس گرچه پدیده وحی قابل قبول بوده و پایه ایمان را تشكیل می دهد، ولی قابل وصف و درك حقیقی نیست در واقع وحی صرفا یك پدیده روحی است كه فقط برای كسانی قابل درك است كه اهلیت و شایستگی آن را دارند.
________________________________________
[1]. محمد فرید وجدى، دائره معارف القرن العشرین، ج10، ص715
[2]. مؤمنون23: 14 12.
[3]. مؤمنون23: 14.
[4]. سجده32: 7 9.
[5]. بحارالانوار، ج61، ص 32، حدیث 5.
[6]. براى توضیح و تفصیل بیش تر رجوع كنید به: صدرالدین شیرازى، اسفار اربعه، فصل2، ص 52 28 فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب (تفسیر كبیر)، ج21، ص 43 15 ذیل آیه ویسالونك عن الروح محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج1، ص 369 365 و ج10، ص 118.