دین و انتظار بشر از آن

قرآن در سوره حدید، عدالت را از اهداف اساسی رسالت همه انبیاء الهی می داند . چنان که آهن برای حفظ اقتدار و صیانت نظام عادلانه نازل شده است و خداوند در این باره چنین فرمود: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه باس شدید ومنافع للناس » (1) به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آن ها کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است، پدید آوردیم .

در سوره مائده بعد از دعوت مؤمنان به رعایت عدالت آن را به تقوی و پرهیزکاری نزدیک دانسته و فرموده است: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط ولا یجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی » (2) ای کسانی که ایمان آورده اید، برای خدا به داد برخیزید و به عدالت شهادت دهید و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است و در سوره نساء فرمود: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم او الوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا وان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا» (3) ای کسانی که ایمان آورده اید پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هر چند به زیان خودتان یا به زیان پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد اگر یکی از دو طرف دعوا توان گر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است پس از پی هوس نروید که در نتیجه از حق عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید قطعا خدا به آن چه انجام می دهید آگاه است . قرآن مؤمنان را به تعاون بر محور تقوا فرا خوانده، فرموده است: «تعاونوا علی البر والتقوی ولا تعاونوا علی الاثم والعدوان » (4) در نیکوکاری و پرهیزگاری با یک دیگر همکاری کنید و در گناه و تعدی دستیار هم نگردید .

خداوند در قرآن مسلمانان را به کسب قدرت برای پیش گیری از تجاوز نظامی دشمنان دعوت کرده، و فرمود: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون به عدو الله وعدوکم وآخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم » (5) هرچه در توان دارید، از نیرو و اسب های آماده، بسیج کنید تا با این تدارکات، دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان دیگری را جز ایشان که شما نمی شناسیدشان و خدا آنان را می شناسد، بترسانید .

قرآن مسلمانان را به استقلال اقتصادی و سیاسی و نفی سلطه بیگانگان توجه داده وفرمود: «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (6) خداوند هرگز بر زیان مؤمنان، برای کافران راه تسلی قرار نداده است .

در زمینه اجرای حدود الهی بعد از تمکن و استقرار قدرت، فرمود: «الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاة وآتوا الزکاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکرولله عاقبة الامور» (7) همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده وامیدارند و از کارهای ناپسند باز می دارند و فرجام همه کارها از آن خداست .

قرآن جامعه اسلامی را به مشورت و رای زنی در امور اجتماعی توجه داده و فرموده است: «والذین استجابوا لربهم واقاموا الصلاة وامرهم شوری بینهم ومما رزقناهم ینفقون » (8) و کسانی که ندای پروردگارشان را پاسخ مثبت داده و نماز برپا کردند و کارشان در میانشان مشورت است و از آن چه روزیشان دادیم انفاق می کنند .

در رابطه با نظارت اجتماعی برای اجرای صحیح قانون و کنترل قدرت، تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر، فرموده است: «ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر» (9) و باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند . خداوند نه تنها جامعه اسلامی را به این فریضه بزرگ فراخوانده بلکه آن را از امتیاز امت اسلامی معرفی کرده است و فرمود: کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنکر وتؤمنون بالله » (10) شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید، به کار پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید .

آن چه گفته شد، نمونه ای از مسائل اجتماعی و حقوقی و دنیوی بود که در قرآن مطرح شده است (گرچه برخی از آیات مسائل معنوی و اخروی را به همراه مسائل اجتماعی یادآور شده اند) که اگر همه آن استقصا شود، خود نیازمند تالیفی مستقل است، اما در عین حال به عنوان نمونه بخشی از مسائل در مورد اسلام و امنیت ملی و اسلام وحدت ملی و اسلام و اقتدار ملی و . . . در چند بخش عرضه می گردد .

بخش اول: اسلام و وحدت ملی
وحدت ملی و وفاق همگانی از بهترین ره آورد وحی الهی است، قرآن کریم گذشته از جنبه اثباتی وحدت و امر به اعتصام همگان به حبل متین خدا، یعنی اسلام که در قرآن و عترت متبلور است، از جنبه منفی تشتت و آثار زیان بار اختلاف نیز سخن گفته است .

کلام خدا درباره اهمیت وفاق ملی چنین است: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا» (11) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که دشمنان یکدیگر بودید، پس میان دل های شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید .

سخن خدا درباره تحذیر از اختلاف و تخویف از مخالفت و ترهیب از تفرق و تهویل از تشتت، چنین است «تحسبهم جمیعا وقلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لا یعقلون » (12) یعنی آنان را متحد می پنداری ولی دل هایشان پراکنده است زیرا آنان مردمی اند که نمی اندیشند . در آیه مزبور اختلاف ملتی که اصول ارزشی مشترک دارند، نشانه بی عقلی آن ها محسوب شده، پس لامت خردورزی یک امت در اتحاد آنان متجلی است .

حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) که همتای قرآن کریم است، در دو محور اصلی مزبور چونان وحی الهی سخن می گوید: زیرا چنان که قرآن کریم اولا از گزند اختلاف مصون است: «ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (13) و ثانیا امت اسلامی را از آسیب تشتت محفوظ کرده است، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز اولا از لوث هر گونه تفرقه و روث هر گونه مخالفت ملی مطهر بوده و هماره در مسیر وفاق همگان گام برمی داشت، از این رو در نامه ای به ابوموسی اشعری چنین مرقوم فرمود: «و لیس رجل – فاعلم – احرص علی جماعة امة محمد (ص) و الفتها منی ابتغی بذلک حسن الثواب و کرم المآب » (14) بدان که هیچ کس چون من به اتحاد، اجتماع و ائتلاف امت اسلامی حریص نیست، من در این آزمندی پاداش نیک و فرجام کریمانه را از خدواند درخواست دارم .

ثانیا خطر تفرقه را انذار و تحذیر می فرمود: «فایاکم والتلون فی دین الله فان جماعة فیما تکرهون من الحق خیر من فرقة فیما تحبون من الباطل و ان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقة خیرا، ممن مضی و لا ممن بقی » (15) از رنگ بازی در دین خدا برحذر باشید، زیرا اتحاد در مسیر حق هر چند به آن مایل نباشید، بهتر است از اختلاف در راه باطلی که به آن علاقمندید، خدای سبحان هیچ کس از گذشته وحال و آینده را در اثر تفرقه خیر نداده و نخواهد بخشید .

حضرت علی (علیه السلام) از آن لحاظ که عدل قرآن حکیم است، منشا اتحاد ملی را عقل مداری دانسته و مبدا اختلاف ملی را هوی محوری آنان می داند . همان طور که قرآن کریم بی خردی را مایه پراکندگی می داند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) نابخردی و زشتی و پلشتی دل را پایه تفرقه می داند و در این باره چنین می فرماید: «و انما انتم اخوان علی دین الله، ما فرق بینکم الا خبث السرائر و سوء الضمائر» (16) شما، به استناد کلام خدا «انما المؤمنون اخوة » برادران دینی یکدیگرید، هیچ چیز غیر از سریره پلید و ضمیر زشت سبب اختلاف شما نخواهد بود، یعنی بیگانه اگر بخواهد بین شما تفرقه بیندازد و حکومت کند، فقط از فساد درون شما استمداد می کند، و در صورت صلاح و فلاح دل های شما هرگز مجالی برای ایجاد شکاف در بنیان مرصوص نظام اسلامی حاصل نخواهد شد .

با این تحلیل آن چه از رسول گرامی اسلام (ص) رسیده است، روشن می شود که فرمود: «الجماعة رحمة و الفرقة عذاب » (17) اجتماع رحمت است و تفرقه رنج و عذاب .

جمع کن خود را جماعت رحمت است

تا توانم با تو گفتن آن چه هست (18)

راز گویان با زبان و بی زبان

الجماعة رحمة را تاویل دان (19)

بخش دوم: اسلام و امنیت ملی
امنیت ملی از عناصر محوری اهداف حکومت اسلامی است، امنیت همه جانبه ای که زمینه رشد و تعالی انسان را فراهم کند، از این رو با تشکیل حکومت توسط پیامبر گرامی اسلام (ص) در مدینه غارت دوران جاهلی به امنیت و استئثار بدوی و امتیاز خواهی های آن به تمدن ایثار تبدیل شد .

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هدف مبارزه علیه طغیان جاهلی را استقرار امنیت مناطق مسکونی و احساس ایمنی مردم مظلوم دانست و فرمود: «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شی ء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک » (20) خدایا تو می دانی هیچ یک از قیام و اقدام مبارزاتی ما برای علاقه به کشور گشایی و سلطه بر مردم و نیز برای جلب متاع پست و از بین رفتنی دنیا نبوده است بلکه برای برگرداندن سنت ها و نشانه های فراموش شده دینی از یک سو و اصلاح در سرزمین زندگی مردم از سوی دیگر بود، تا مظلومان احساس امنیت کنند و حدود تعطیل شده الهی اقامه شود .

بخش سوم: اسلام و اقتدار ملی
قدرت و اقتدار دو مفهوم اساسی در نظریه های سیاسی است، به دست آوردن قدرت و نگهداری و چگونگی کاربرد آن، یکی از هسته های علم سیاست را تشکیل می دهد .

قدرت و اقتدار ضمن این که به هم پیوند دارند تفاوت هایی نیز با هم دارند . بر طبق بعضی تعاریف قدرت توانایی دارنده آن ست برای واداشتن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به هر شکلی . (21)

و طبق بعضی دیدگاه و تعاریف قدرت توانایی تحمیل اراده مان است بر دیگران به اتکای ضمانت اجرای مؤثر در صورت عدم قبول . (22)

و براساس تعریف سومی منظور از داشتن قدرت، توانایی تمرکز، تنظیم یا هدایت رفتار اشخاص یا کارهاست . (23)

اما اقتدار به معنای قدرت مشروع است و بعضی آن را به توانایی ذاتی یا اکتسابی برای اعمال سلطه بر یک گروه است، اقتدار جلوه ای از قدرت است و بر اطاعت از آن دلالت دارد، تعریف کرده اند . (24)

برخی گفته اند: اقتدار یعنی قدرتی که مشروعیت آن براساس سنت یا قانون پذیرفته شده است . (25)

با توجه به این که اقتدار به قدرتی می گویند که مستلزم اطاعت باشد (26) اقتدار را به دو نوع تقسیم کرده اند: 1 – اقتدار واقعی و بالفعل، اقتدار بالفعل هنگامی وجود دارد که فرد یا گروهی از افراد، اعمال قدرت بر خودشان را می پذیرند و از دستورها یا فرمان های کسانی که دارای آن قدرت هستند، اطاعت می کنند .

2 – اقتدار مشروع یا قانونی، اقتدار مشروع یا قانونی زمانی وجود دارد که اعمال قدرت به منزله یک حق توسط کسانی که سبت به آنها اعمال می گردد، پذیرفته شود (27) در فلسفه سیاسی منشا و منبع اقتدار را گاهی تقدس و ویژگی های شخصی حاکم و رهبر می دانند و گاهی عقلانیت و قانونی بودن می دانند که افراد براساس اعتقاد به قانونی بودن الگوهای قواعد هنجاری و حق کسانی که تحت چنین قواعدی برای صدور دستور اقتدار یافته اند، استوار است . (28)

از آن جایی که از شرایط اساسی هر حکومتی برای موفقیت در جلوگیری از هرج و مرج، اجرای قانون، ایجاد امنیت و جلوگیری از تجاوز دشمنان خارجی، برخورداری از قدرت است، قدرت زمانی اعمال می گردد که مشروعیت داشته باشد و ملاک مشروعیت را برخی براساس قرارداد اجتماعی و خواست مردم می دانند و برخی ملاک آن را ارزش های اخلاقی و عدالت می دانند .

تفاوت قدرت و اقتدار
تفاوت های عمده قدرت و اقتدار عبارتند از:

1 – اقتدار همیشه مشروع و قانونی است، اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد .

2 – اقتدار مبتنی بر رضایت است، اما قدرت اغلب بر زور مبتنی است .

3 – بنا به سرشت، اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است زیرا همیشه قانونی و مبتنی بر پشتیبانی همگانی است، اقتدار نشان می دهد که انسان برای قبولاندن هدف های خود چه توانایی هایی دارد، در حالی که قدرت توانایی انسان برای تغییر رفتار دیگران است . (29)

در حکومت دینی مشروع بودن قدرت و مراحل کسب قدرت در جامعه بر دو شرط استوار است .

1 – برخورداری شخص حاکم از شایستگیهای فکری، والائیهای معنوی که بتواند هدف های نظام سیاسی اسلام را شناخته و اعلام کند و ابزار قدرت را در جهت دست یابی به آن اهداف به کار گیرد چنان که حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامر الله » . (30)

ای مردم بی گمان برای تصدی مقام رهبری، سزاوارترین انسان همانی است که در اجرا از دیگران نیرومندتر و در آشنایی به فرمان خدا داناتر باشد .

و در خطبه دیگری در ویژگی های رهبر جامعه اسلامی فرمود: «و قد علمتم ان لاینبغی ان یکون الوالی علی الفروج والدماء والمغانم والاحکام و امامة المسلمین البخیل فتکون فی اموالهم نهمته و لا الجاهل فیضلهم بجهله و لا الجافی فیقطعهم بجفائه و لا الخائف للدول فیتخذ قوما دون قوم و لا المرتشی فی الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنة فیهلک الامة » . (31)

دانستید که سزاوار نیست بخیل و جاهل و نادان و ستمکار و خائف و مرتشی و معطل و تعطیل کننده سنت، بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمانان و امامت و پیشوای مسلمانان ولایت یابد زیرا بخیل حریص در اموال آنان می شود و جاهل و نادان مسلمانان را با جهل خود به سوی گمراهی می برد و ستمکار حق آنان را ببرد و خائف بی عدالتی کرده مردمی را محروم و مردمی را بهره مند می کند و رشوه گیرنده در حکم، حقوق انسان ها را پای مال کرد، و آن ها را به حقشان نرساند و تعطیل کننده سنت با تضییع سنت امت را به هلاکت اندازد .

از این دو بیان استفاده می شود، قدرت باید در دست کسی باشد که هم نیرومند و مقتدر و هم عالم به حقایق و هم مهذب و وارسته باشد .

2 – ویژگی دوم آن که از خاستگاه مردمی و رضامندی عموم مردم برخوردار باشد و مردم او را مستقیم یا غیر مستقیم انتخاب کرده باشند .

چنان که خود حضرت امیر (علیه السلام) یکی از دلایل عهده داری حکومت و قدرت سیاسی خود را به حضور و خواست مردم و پشتیبانی آنان متکی می داند و می فرماید: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر . . . لا لقیت حبلها علی غاربها» . (32)

اگر بیعت کننده نبودند و با حضور ایشان حجت بر من تمام نمی شد رشته این کار را واگذار می کردم .

با توجه به این دو خصوصیت رهبری جامعه اسلامی با ویژگی اول یعنی شایستگی علمی و اخلاقی مشروعیت پیدا می شود و با شرط دوم اقتدار، یعنی قدرت اعمال می شود و مردم از دارنده قدرت مشروع پیروی خواهند کرد .

پی نوشت ها:

1 . سوره حدید آیه 25 .

2 . سوره مائده، آیه 8 .

3 . سوره نساء، آیه 135 .

4 . سوره مائده، آیه 2 .

5 . سوره انفال، آیه 6 .

6 . سوره نساء، آیه 141 .

7 . سوره حج، آیه 41 .

8 . سوره شوری، آیه 38 .

9 . سوره آل عمران، آیه 104 .

10 . همان، آیه 110 .

11 . همان، آیه 103 .

12 . سوره حشر، آیه 14 .

13 . سوره نساء، آیه 82 .

14 . نهج البلاغه، نامه 78 .

15 . نهج البلاغه، خطبه 176 .

16 . همان، خطبه 113 .

17 . جامع صغیر، ج 1، ص 144 .

18 . مثنوی، دفتر چهارم، 3294 .

19 . همان، دفتر ششم، 2236 .

20 . نهج البلاغه، خطبه 131 .

21 . دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، ص 247 .

22 . بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، ص 89 .

23 . همان .

24 . همان، ص 101 .

25 . دانشنامه سیاسی، ص 247 .

26 . جامعه و حکومت، ص 100 .

27 . جامعه و سیاست، ص 58 .

28 . همان، ص 59 .

29 . بنیادهای علم سیاست، ص 103 .

30 . نهج البلاغه، خطبه 173 .

31 . همان، خطبه 131 .

32 . همان، خطبه 3 .


جستجو