در قرآن بارها واژۀ تجارت به کار رفته است، بیآنکه سایر مشتقات آن به کار رفته باشد. در آیۀ 282سورۀ بقره که در صدر آن و برای پیشگیری از نزاع احتمالی به کتابت مبایعه توصیه شده، در انتهای آن «تجارت حاضره» استثنا شده است، به این معنا که اگر کالای مورد معامله نقداً و دست به دست رد و بدل گردد، مکتوب نساختن آن اشکالی نخواهد داشت (زمخشری، 1/322؛ طبرسی، جوامع…، 1/257)
در آیۀ تراضی (نساء/4/ 29) تجارت به معنی مبایعه به کار رفته، و با توصیف آن به تراضی ازشمول اکل مال به باطل خارج شده است (طبرسی، مجمع…، 3/ 68). برخی از فقیهان برای بطلان بیع فضولی به این آیه استناد جستهاند (شیخ انصاری، 8/201-202). گروهی دیگر نیز تجارت را مرادف بیع دانسته، و استفاده از واژۀ اکل را کنایه از تملک گرفته، و بر پایۀ آن حکم کردهاند که انتقال ملکیت در عقد بیع به محض حصول تراضی صورت میپذیرد (خویی،( 7/454
در آیۀ 37سورۀ نور) واژۀ تجارت در کنار بیع به کار رفته، و اشتغال به امور دنیوی قلمداد شده است، به گونهای که خداوند مردانی را که طلب رزق و روزی از طریق تجارت و سوداگری آنها را از یاد خدا بازنمیدارد، ستوده است، تا جایی که در روایات پاداش چنین افرادی نسبت به غیرتاجران که به ذکر خدا مشغول هستند، عظیمتر محسوب شده است (نک : حرعاملی، 12/ 8). گفته شده است که مقصود از تجارت در این آیه انتقال شئ مملوک از شخصی به شخص دیگر در برابر عوض معین و از روی تراضی است (طریحی، 1/282. )
برخی از مفسران در تعلیل مقابلۀ تجارت و بیع در آیه بر این نظرند که مفهوم تجارت برحسب عرف، استمرار در اکتساب از راه داد و ستد است، اما بیع یک عمل اکتسابی دفعی است. یعنی تفاوت بیع و تجارت از حیث دفعه و استمرار است. بنابراین، نفی بیع پس از نفی تجارت به این معناست که نه تجارت دائمی و نه داد و ستد موقت افراد موصوف در آیه را از یاد خدا بازنمیدارد. از آنجا که سود بیع در مقایسه با سود تجارت بالفعل حاضر است، آیه در مقام بیان این مطلب است که مردان خدا هرگز از یاد او غافل نیستند،
از بررسی مجموع آیاتی که واژۀ تجارت در آنها به کار رفته است، به دست میآید که در قرآن تجارت معنایی عام و گسترده دارد و هرگونه دادوستدی را در بر میگیرد، خواه دنیوی و مادی باشد و خواه اخروی و معنوی. علاوه بر این، از مفاد آیات برمیآید که تجارت در حقیقت خود ممدوح و مطلوب است، مگر آنکه انسان را از یاد خدا بازدارد که در این صورت سخت نکوهش شده است. در روایات نیز تجارت به معنای عام آن ملحوظ گردیده، و به آن سفارش شده است. در کتب روایی ابواب مختلفی وجود دارد که به انحای گوناگون اهمیت تجارت و فضیلت آن را با بیان احادیث متعدد ذیل هر باب متذکر شدهاند؛ از قبیل باب استحباب تجارت (حر عاملی، 12/2)، باب کراهت ترک تجارت (همو، 12/5)، و باب فضل تجارت و مواظبت بر آن و یا آداب تجارت (کلینی، 5/150؛ ابن بابویه، 3/122؛ طوسی، تهذیب…، 7/2)
در روایتی آمده است: هرکس در طلب روزی بکوشد، در پیشگاه خداوند اجر و پاداش همسان با مجاهد و حجکننده خواهد داشت (نوری، 13/ 8)، همچنانکه پرداختن به تجارت سبب بینیازی از مردم شمرده شده است (حر عاملی، 12/4)حتى حرفۀ تجارت موجب افزایش عقل، و ترک آن به معنی کاهش و نقصان خرد قلمداد شده است (کلینی، همانجا). امام علی(ع) مردم را به تجارت تشویق کرده، میفرمود: ازپیامبر(ص) شنیدم که روزی 10 جزء است که 9 جزء آن در تجارت، و تنها یک جزء در غیر آن است (ابن بابویه، 3/123). امام صادق(ع) نیز ترک تجارت و غفلت از آن را موجب سستی و ضعف عقل دانسته است (نک : طوسی، همانجا). امام علی(ع) در نامۀ معروف خود به مالک اشتر، تاجران و اهل صنعت را مردمی آرام و سالم میداند و او را به نیکی در حق آنان سفارش میکند (نهجالبلاغة، نامۀ 53)
در متون فقهی، واژۀ تجارت به گستردگی قرآن و سنت به کار رفته است. فقیهان مسائل و مباحث مربوط به خرید و فروش را با عناوین گوناگون مانند مکاسب (ابن براج، 343؛ شهید اول، الدروس…، 3/ 159)، بیع یا بیوع (سیدمرتضى، 207؛ ابن حمزه، 237؛ علامۀ حلی، تذکرة…، 1/ 458، 580، جم ؛ اشرفی، 272)، تجارت (بحرانی، 18/5؛ محقق حلی، شرائع…، 1/107، المختصر…، 116) و متاجر (علامۀ حلی، مختلف…، 5/35، قواعد…، 3/ 328-329؛ شهید اول، اللمعة…، 103) مطرح ساختهاند.
تجارت در اصطلاح فقیهان 3 کاربرد دارد (نک : عاملی، محمدجواد، 8/6): 1. مطلق کسب و اکتساب، در این صورت ابواب متعددی از فقه چون بیع، اجاره، صلح، وکالت، مضاربه و جز آن را در بر میگیرد. تجارت در این معنا اعم از بیع خواهد بود. 2. معاوضه به قصد سود بردن، تعبیرات فقیهان از تجارت در باب زکات همین معنا را افاده میکند. ظاهر برخی از آیات و نیز روایاتی که در مدح تجارت و تشویق به آن وارد شدهاند، ناظر به این معناست؛ همچنانکه در لغت نیز تجارت را تصرف در رأسالمال برای سود بردن (راغب، 73) یا خرید و فروش به قصد سود (قلعه جی، 121) معنا کردهاند. 3. مطلق بیع داد و ستد، اعم از اینکه مشتمل بر سود باشد یا قصد سودآوری و انتفاع در آن ملاحظه نشود (صاحب جواهر، 8/ 69). فقیهان این معنا از تجارت را مورد نظر دارند و از اینرو ست که احکام و مسائل ریز و درشت خرید و فروش را به کتاب بیع و نیز مکاسب نامگذاری کردهاند. تجارت در این معنا یک اصطلاح فقهی قلمداد میشود و با معنی لغوی آن که حرفه و پیشه محسوب شده، و مهارت و ممارست در تحقق آن شرط است ( قاموس، ذیل التاجر)، متفاوت خواهد بود. بنابراین، هرچند شاید در عرف امروزی بیشتر به دادوستدهای عمده و کلان تجارت گفته میشود و تاجر کسی است که عمدهفروشی میکند، اما در عرف فقیهان هر خرید و فروشی تجارت، و هر کاسبی حتى کاسب جزء، تاجر بهشمار میرود و اصول و قواعد عمومی و اختصاصی حاکم بر بیع همه را شامل میگردد.
فقیهان موضوع تجارت را از حیث حکم شرعی به3 دسته، یعنیمحرّم،مکروه و مباح تقسیم کردهاند (طوسی، النهایة،371 بب ؛ ابن ادریس،2/214؛ محقق حلی، شرائع، 2/263، المختصر، 116 بب ؛ شهید اول، اللمعة، همانجا)، زیرا آنچه که کسب و تجارت به واسطۀ آن صورت میگیرد، از دو فرض خارج نیست: یا شارع آن را نهی نکرده است که در این صورت مباح خواهد بود، یا نهی شارع به آن تعلق گرفته است. در این حال، چنانچه نهی الزامی باشد، موضوع تجارت حرام است و در صورتی که آن نهی مانع از نقیض نبوده، و غیرالزامی باشد، مکروه خواهد بود. بنابراین، موضوع تجارت، متعلق دو حکم دیگر، یعنی استحباب و وجوب قرار نخواهد گرفت (شهید ثانی، الروضة، 3/206)
مآخذ: ابن ادریس، محمد، السرائر، قم، 1410ق؛ ابن بابویه، محمد، من لایحضره الفقیـه، بـه کـوشش حسـن اعلمی، بیـروت، 1406ق/1986م؛ ابن بـراج، عبـدالعزیـز،
تجارت همیشگی انسان
انسان دائما در حال مبادله است و نمىتواند در حال مبادله نباشد انسان نمىتواند اکتساب نکند، براى این کههر نگاه انسان یک کسب است، هر سخن انسان یک کسب است،هر قدمىکه انسان بردارد یک کسب است،یعنى تاثیر پذیرى است.انسان به گونهاى در عالم قرار گرفته است که دائما دارد نیروهاى خود را مصرف مىکند، نه این که بگوید: من انرژى مصرف مىکنم و این قدر مصرف مىکنم تا تمام شوم و بعد که تمام شدم یک صفر هستم این طور نیست. هر کارىانسان انجام دهد، چیزى داده است و چیزى گرفته است،منتها آن چیزى که مىگیرد گاهى سعادت است و گاهى شقاوت.
امروزه با عنوان «اصل تاثیر متقابل» مطرح میشود و معنایش این است که: در دنیا هیچ چیزى نیست که یکطرفه اثر بگذارد، همیشه تاثیرها دو طرفه است و تازه اینها مدعى هستند که این تاثیر دو طرفه میان همه چیز با همه چیز است. مىگویند نمىشود یک شئ در عالم وجود داشته باشد که فقط از اشیاء دیگر اثر بپذیرد و خودش روى اشیاء دیگر اثر نگذارد، یا روى اشیاء دیگر اثر بگذارد و اشیاء دیگر روى آن اثر نگذارند تاثیر متقابل در کار است.
درباره یک انسان هم این مطلب هست. ما با این عالم بیرونى همیشهدر تاثیر متقابل هستیم، این عالم روى ما اثر مىگذارد و ما روى آن اثرمىگذاریم نمىتوانیم خودمان را از قانون تاثیر متقابل بیرون بکشیم.
منتها ما اگر مطابق هدایت و راهنمایىاى که به ما کردهاند عمل کنیم، معادل آن سرمایه و صدها برابر آن سرمایهاى که دادهایم، از عالم و جهان براى سود و سعادت خودمان مىگیریم. اما اگر بر اساس برنامهاى که خداى ما براى ما معینکرده است عمل نکنیم و به طور بلبشو راه هاى خودخواهانهاى انتخابکنیم،باز هم سرمایه را دادهایم و عوض آن را گرفتهایم ولى به جاى اینکه این سرمایه را بدهیم و یک شئ مفید بگیریم، اشیایى براى خود گرفتهایم که همه جز مایههاى عذاب و عقاب و مایههاى ضرر و زیان براى ما هیچچیز دیگرى نیست و مانند این است که انسان پولش را خرج کند و مار و عقرب بخرد و بعد این مار و عقرب را در خانه خود رها کند. چنین فردىالبته خرید و فروش کرده است، اما چه چیزى براى خود خریده است؟
هر انسان براى خودش یک معدنى است و بهاندازه معدن فیروزه و طلا ارزش دارد.اگر ملتى این رمز به دستش آمده موفقیّت واقعی با اوست.
موجبات آزار و موجبات عذاب
در قرآن آمده «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ »۱ ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، آیا شما را بر تجارتى راه نمایم که شما را از عذابى دردناک مىرهاند؟
تجارت با عذاب چه ارتباطى دارد؟ ارتباطش ایناست که انسان دائما در حال تجارت است، اگر این تجارتى را که خداوند بدان راهنمایى مىکند انجام ندهد همیشه دارد یک تجارت دیگرى انجام مىدهد که نتیجه آن عذاب الیم است قسم سوم ندارد. شما الان در اثر اینکه قبلا به نوع دیگرى تجارت و اکتساب مى کردهاید، دچار عذاب الیم هستید، حال ما تجارت دیگرى به شما پیشنهاد مىکنیم تا شما را از عذاب الیمى که گرفتار آن هستید نجات دهیم.
تجارت مطلوب از نظر قرآن
حال که مىخواهیم تجارتى انجام دهیم چه تجارتى کنیم و در مقابل، چه بگیریم؟ آنچه که باید بکنیم اول «تؤمنون بالله و رسوله» است، ایمان به الله و ایمان به پیامآور اوست. از نظر قرآن که همیشه دعوت به کار و عمل و جهاد و هجرت و برخى امور دیگر مىکند،اگر عمل توام با ایماننباشد فایده ندارد و در واقع انسان باید ایمان داشته باشد، آن هم ایمانى که قرآن معرفى مىکند و عملش باید در راه ایمانش باشد و به قولی در راه «ایده»اش باشد، منتها ایدهاى که قرآن مىگوید جز خدا موضوع دیگرى ندارد. ایمان بیاورید به خدا که هدف اصلى و هدف کلى است و ایمان بیاورید به پیامآور او چون اگر ایمان به پیامآور او نباشد انسان پیام خدا را نمىتواند قبول کند، پیام خدا وقتى پیام خداست که انسان ایمان به پیامآورش هم داشته باشد. «وَ جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»۲ ؛ بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این براى شما بهتر است.
در آیه شریفه در مورد جهاد فرمود:جهاد به مال و جهاد به نفس.
جهاد به نفس اعم است از جهادى که با دشمن خارجى و بیرونى باشد، همان که اصطلاحا به آن مىگوییم «جنگ» که یک مصداق بزرگ و اعلاى[جهاد با نفس] است زیرا جهاد حقیقى مستلزم جهاد با نفس هم هست، و دیگر خود جهاد با نفس اماره که شامل همه اعمال دیگر انسان مىشود. هر عملى را که انسان بخواهد براى خدا انجام دهد، خودش نوعى جهاد با نفس است.
انسان دائما در حال تجارت است،اگر تجارتى را که خداوند بدان راهنمایى مىکند انجام ندهد همیشه دارد یک تجارت دیگرى انجاممىدهد که نتیجه آن عذاب الیم است.
این کارى که ما باید انجام دهیم،ایمان به خدا و رسول و جهاد با مال و جان است.در عوض چه چیز نصیب ما خواهد شد؟ « وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ » ؛ تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.
در واقع معنایش این است که آنچه را که قبلا کسب کردهاید و آن تجارت هایى که قبلا کردهاید و آن زیان هایى که از آن تجارت ها بردهاید و آثار سوئى که گناهان براى شما گذاشته است آن گناهان آمرزیده مىشود و آثار خطاهاى گذشته همه محو مىشود. « وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ»۳ ؛ و شما را به بهشت هایى وارد مىکند که از زیر درخت هاى آن بهشت ها نهرها جارى مىشود. و نیز شما را به جایگاه هایى بسیار پاکیزه در بهشت هاى ثابت و پایدارى کهدیگر خالد و دائم است و زوالى در آنجا نیست وارد مىکند.
«وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» ؛ این همان کامیابى بزرگ است.
در منطق حق و حقیقت، فوز عظیم آناست،ولى شما اى انسان ها اغلب نتیجه نزدیک رامىخواهید،نتیجه نزدیک همان نتیجه در دنیاست،مىخواهید در دنیا هم به سعادتى نائل شوید، مىخواهید آثار ایمانتان و آثار جهادتان در همین دنیا هم ظاهرشود پیروزى بر دشمن و فتح و گشودن سرزمین ها را مىخواهید.
براى انسان چون در دنیا لذت و اثر این چیزها را چشیده است، بهواسطه کوتاهى فکرش، جاذبه این ها بیشتر است.این ها جاذبه داشته باشد عیب ندارد، نقص در این است پاداش اخروی که اصل است برایش کم جاذبه دارد. ولى قرآن مىفرماید: حقیقت این است که فوز عظیم آن است،اما منحصر به آن نیست. این ایمان و این عمل که ما پیشنهاد مىکنیم، اثرش فقط در دنیاىدیگر ظاهر نمىشود، بلکه سعادت دنیا را هم که شما خیلى دوست دارید در بردارد. فوز عظیم و بزرگ آن است وقتى که آنجا بروید مىفهمید که اصلا دنیا در مقابل آن به حساب نمىآید ولى در عین حال اینمطلب را هم بدانید که آن امر دیگرى که مورد علاقه شماست یعنى پیروزى و گشودن سرزمین ها و فاتح شدن و منصور شدن،آن هم هست. «وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ»۴ ؛ و [رحمتى] دیگر که آن را دوست دارید: یارى و پیروزى نزدیکى از جانب خداست.
و یک خصلت دیگر و یک نعمت دیگر که شما از ته دل آن را بسیار دوست دارید و دلتان مىخواهد که در پرتو ایمان و عمل به آن برسید نصرت و فتح است که آن هم براى شما هست.
پس خلاصه مطلب این شد که این معامله را انجام دهید تا هم آخرترا که این قدر عظیم و بزرگ است داشته باشید و هم دنیا را که مورد علاقه شماست.پس این پیام پیامى است که در آن واحد،هم سعادت دنیاى شمارا تامین مىکند و هم سعادت آخرت شما را.
پس خلاصه مطلب این شد که این معامله را انجام دهید تا هم آخرت را که این قدر عظیم و بزرگ است داشته باشید و هم دنیا را که مورد علاقه شماست. پس این پیام پیامی است که در آن واحد، هم سعادت دنیای شما را تأمین می کند و هم سعادت آخرت شما را