تعریف تحریف
تحریف در لفظ با کلمه انحراف از یک ریشه است و هر دو از ماده حرف یعنی کنار و حاشیه میباشند.
تحریف در لفظ: یعنی چیزی از راه اصلی و وسط به بیراهه بردن.
تحریف در اصطلاح: تحریف در اصطلاح قرآنی به هر گونه تغییر و زیاده و نقصان و یا جابجائی در آیات قرآن گفته میشود.
اقسام تحریف
تحریف بر سه قسم است: قسم اول تحریف معنوی، قسم دوم تحریف لفظی، که تحریف لفظی شامل، تحریف به زیاده و تحریف به نقصان میشود. قسم سوم تحریف به معنای تغییر و جابجا کردن است.
تحریف معنوی
تحریف معنوی به این است که حقایق قرآن دگرگون شود، به این معنی که یا تفسیر به رای گردد و یا سعی شود که مردم قرآن را بد بفهمند و دستورات حیاتبخش قرآن در جامعه بیمحتوی شود.
متأسفانه وجود افراد مغرض و جاهل و دست جنایتکار استعمار و استکبار جهانی تحریف را در میان ملل اسلامی بوجود آورده است که شرح آن مفصل بوده و برای رد آن کتابهای مستقلی نوشته شده و لازم است نوشته شود و ما اجمالاً در فصل نخست به آن اشاره کردیم. اینگونه تحریف به اصل قرآن ضرری وارد نمیکند.
تحریف لفظی به زیاده
تحریف به زیاده، به این معنا است که بعضی از کلمات قرآن جزء قرآن نباشد.
چنین تحریفی به اتفاق و اجماع مسلمین باطل بوده و وجود خارجی ندارد، و کسی هم قائل به آن نشده است.
تحریف لفظی به نقصان
تحریف به نقصان به این معنی است که به بعضی از کلمات ویا آیات و یا سورههای قرآن ساقط شده باشد.
اینگونه تحریف را بزرگان شیعه و علمای اهل سنت مردود دانستهاند، ولی عدهای نیز قائل به چنین تحریفی شدهاند،(59) که البته این حرف به دلائل متعدد باطل است و ما بزودی پیرامون آن به تحلیل و بررسی خواهیم پرداخت.
تغییر و جابجا کردن
روایاتی از شیعه و سنی نقل شده که دلالت بر تغییر و جابجا کردن آیات و کلمات قرآن دارد، ولی با توجه به روایات و آیات معارض آن، صحیح به نظر نمیرسد.
در این مورد احادیثی که از پیامبر درباره قرآن رسیده و در بعضی از آنها از سورههای قرآن با ترتیب کنونی نام برده است.
طبرسی نقل میکند:
رسول اکرم6 سورههای قرآن را به ترتیب قرآنی که اکنون در دست ماست ذکر فرمود، اول هفت سوره بزرگ – طوال – پس از آنها سورههای مثانی و سپس سورههای که حدود صد آیه دارند و درآخر، سورههای کوتاه بسمالله الرحمن الرّحیم آنها را از یکدیگر جدا میکند قرار داد.
«روشنتر از آن روایت اُبی ابن کعب میباشد که پیامبر6 تمام سورههای قرآن را از آغاز تا انجام نام برده و ثواب قرائت هر یک را معین فرموده که درست مطابق قرآن موجود است و جمیع مفسیرین شیعه و سنی در بیان ثواب قرائت سورههای به همین روایت استناد میکنند».(60)
لفظ تحریف در قرآن به چه معناست؟
در قرآن کریم به آیاتی بر میخوریم که اشاره به نوعی تحریف دارد و در اینجا مناسب است آیات مورد نظر را آورده و به بررسی آن بپردازیم.
آیه اول:
«أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» آیا طمع دارید که به شما ایمان بیاورند و حال آنکه گروهی از ایشان کلام خدا را میشنیدند و با آنکه حقیقت را مییافتند تحریفش میکردند و از کار خویش آگاه بودند.(61)
در این سطور بعضی اقوال را برای آگاهی شما خواننده محترم ذکر میکنیم.
اول: قول مجاهد و سدی
از ایشان نقل شده که منظور از آن، جماعتی از دانشمندان یهود است که تورات را تغییر داده و بر طبق خواهشهای دل، حلال را حرام و حرام را حلال نمودند و به آنهائیکه از رشوه دادن به آنها دریغ ندارند کمک کردند.
دوم : قول ابن عباس و ربیع
ایشان گفتهاند: منظور از آن جماعت، همان هفتاد نفری بودند که موسی آن را از میان قومش برگزیده و آنها کلام خدا را شنیدند و فرمان نبردند، و وقتی به سوی قوم برگشتند، جریان را برخلاف واقع نقل کردند و بنابراین منظور از کلام الله [که مورد تحریف آنها قرار میگرفت] همان سخن گفتن خداوند با موسی در وقت مناجات بود.
گفته شده: منظور از کلام الله اوصاف پیامبر اسلام بوده که در تورات ذکر شده است.(62) [با اینکه علمای یهود منتظر آمدن رسول خاتم بودن وقتی آن حضرت مبعوث شد و آنها او را شناختند سخن او را تکذیب و تحریف نمودند].
با توجه به اقوال فوق روشن میشود که تحریفی که در این آیه آمده ربطی به قرآن کریم ندارد.
آیه دوم :
«… یحرّفون الکلم عن مواضعه …»(63) در این آیه شریفه نیز اشاره به بعضی از یهود کرده که کلمات را تحریف میکنند.
در این مورد چند احتمال وجود دارد: اول: آنکه لفظی را از آیه بر میدارند و لفظ دیگری را به جای آن میگذارند – تحریف در تغییر و جابجا کردن – که این نوع تحریف همانطور که قبلاً گفته شد مردود میباشد.
دوم
ممکن است مراد از تحریف تأویلات باطل و القاء شبهه و انصراف لفظ از معنای ظاهر و حقیقی آن به سوی معنی باطل باشد، که متأسفانه این مور از تحریف در وجوامع اسلامی بسیار به چشم میخورد.
سوم
احتمال میرود که مراد از تحریف، آن باشد که بعضی از یهودیان در سخنانی که از پیامبر(ص) میشنیدند، تحریف میکردند، یعنی در نقل قول، رعایت صداقت وامانت را نمینمودند، که این تحریف در روایات بوده و ربطی به قرآن ندارد.
چهارم
ممکن است مراد از تحریف «کلام الله» در گذشته، و در مورد تورات باشد، که تحریف تورات بوضوح آشکار بوده و نیاز به بحث و بررسی ندارد.
مجاهد میگوید: «منظور از کلام» تورات است، زیرا آنها صفات پیامبر اسلام را که در تورات آمده بود کتمان میکردند»،(64) با توجه به این مطلب وجه پنجمی به نظر میرسد و آن این که آنها با بعثت پیامبر6 و یافتن صفات آن حضرت در تورات، به تحریف کتاب آسمانی خویش، یعنی تورات پرداخته و او را تکذیب و اوصافش را کتمان نمودند.
بشر از آوردن کتابی که مشتمل بر اوصاف قرآن باشد، عاجز است
از مسلمات تاریخ این است که بیش از چهارده قرن پیش حضرت محمد6 به پیامبری مبعوث و کتابی به نام قرآن از جانب خداوند سبحان آورده است.
این کتاب دربردارنده معارف و کلیاتی از شریعت است که رسول خدا، مردم را به آن دعوت نموده است، قرآن کریم کتابی است که حضرتش آن را معجزه خود میدانسته و امروز هم این معجزه باقی است، چنانچه در فصل گذشته بیان شد و همه ملتها قرآن موجود نزد مسلمانان را همان کتابی میدانند که رسول اکرم با خود آورده است، تنها اختلافی که هست احتمال دادهاند جملات مختصری و یا آیهای در قرآن، زیاد و یا جابجا و یا در اعراب تغییری کرده باشد که در بخشهای گذشته با دلائل متقن آن را مردود دانستیم و اکنون به توضیح بیشتری در مورد آن میپردازیم.
قرآن کریم بشر را از آوردن کتابی که مشتمل بر اوصاف قرآنی باشد عاجز میداند، هنگامی که مقایسهای بین آیات قرآن با اشعار، خطابهها، رسالات، محاورهها و نثر نویسندگان عرب میشود، هیچ وجه تشباهی بین آنها و آیات الهی مشاهده نمیگردد.
قرآن کریم عدم اختلاف در خود را دلیلی بر الهی بودن خود دانسته و میفرماید:
«أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا»(65) که این خصوصیت نیز در قرآن عصرما وجود دارد، هیچ ابهام و خللی در آیهای دیده نمیشود مگر اینکه آیاتی آن را دفع میسازد.
باز میبینیم با معارف حقیقی و کلیات شرایع فطری و جزئیات فضائل اخلاقی که خود مبتکر آن است، تحدی نموده و عموم دانشمندان عالم را، به آوردن مانند آن، دعوت میکند و میفرماید: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»(66)
و یا فرموده: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ»(67) و قرآن موجود نیز این خصوصیت را دارا بوده و آخرین نظریات که عقل بشر بدان دست یابد در اصول و معارف و کلیات شرائط فطری و اخلاقی استفاده و از هر لغزشی بدور است، مقایسه تاریخ انبیاء در قرآن با تورات و انجیل بیانگر حقیقت قرآن است».(68)
باطل بر قرآن غلبه نمیکند
آیاتی که راجع به حفظ قرآن از زوال و تحریف صحبت میکند از آن به عنوان «ذکر» یاد نموده و میفرماید:
«إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(69) قرآن کریم از آن جهت که ذکر باطل در آن غلبه نمیکند، نه روز نزولش و نه در زمان آینده، نه باطل در آن رخنه میکند و نه نسخ و تغییر و تحریفی که خاصیت ذکریتش را از بین ببرد، و در جای دیگر محفوظ نگاه دارندهاش را بطور مطلق به خدای متعال نسبت داده و میفرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(70) البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم و ما هم او را از آسیب حسودان و منکران محفوظ خواهیم داشت.
خداوند ناظر بر قرآن است
«وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ»(71) در این آیه با اینکه جمله وماتکون فی شأن، تمامی اعمال رسول خدا6 را شامل میشود، مع ذلک تنها بر یکی از اعمال آن حضرت تأکید نموده و آن، مسئله تلاوت قرآن است، که این مطلب بیانگر اهمیت این عمل و عنایت بیشتر به آن میباشد، با اینکه رسول خدا6 در راستای ابلاغ رسالت تمام هم و غم خویش را بکار میبردند و در این راه تا آنجا پیش رفته که خود را مشقت میانداختند، در عین حال خداوند عزّاسمه خود را ناظر بر این بُعد از رسالت دانسته و قلب پیامبر6 و مؤمنین را ازآرامش خاصی مملو میسازد؛ کلمه شأن، در آیه شریفه فوق نیز بر این معنا تأکید دارد که عمل پیامبر6 بروفق صلاحیت بوده است.
پیامبر در قرائت قرآن از جانب خداوند مأمور بود، ولی کفار و مشرکین به دلائل مختلف آن را نمیپذیرفتند و میگفتند او از جانب خود این حرفها را میزند و به دروغ آنها را به خداوند نسبت میدهد، در ذیل آیه شریفه:
«فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ»(72) علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه در تفسیر شریف المیزان بحث دقیقی را عنوان نمودهاند که در اینجا متذکر میشویم:
«از آن جائی که رسالت رسول خدا6 با قرآن معجزه آسائی که آن را تأکید میکرد و معجزات آن حضرت چیزی نبود که عقل سالم بتواند آن را انکار کند، قهراً کفری که قرآن از کفار و انکاری که از مشرکین حکایت میکند، به حسب طبع امری بعید به نظر میرسد و این طبیعیی است وقتی وقوع امری با خصوصیات و صفاتی در نظر انسان بسیار بعید برسد، شروع به بیاعتنائی کرده و سعی میکند وقوع امر را از راههای دیگری توجیه کند، تا اینکه به وقوع امری که عادتاً بعید است، ملتزم نشود، اینجاست که کفار و مشکرین میگفتند محمد6 این کلام را به دروغ به خدا نسبت میدهد. گویا میخواهد اینطور بگوید: این بعید است که تو کفار را به سوی حق واضح دعوت بکنی و آنان دعوت تو را که همان کلام من است بشنوند و در عین حال آن را نپذیرند، و به حق بعد از اینکه روشن شده کفر بورزند، این مانند این است که تو خواستهای بعضی از آنچه به سویت وحی شده را ترک گوئی، یعنی آنها را به کفار ابلاغ نکنی، اما اگر کفار به صرف افتراء ببندید. «قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ…»(73) خداوند با نزول این آیه میفرماید: رسول به غیرابلاغ رسالت هیچ اختیار دیگری ندارد، تا مردم هرچه دلشان خواست از او تقاضا و پیشنهاد کنند. قرآن کریم کلام وحی و از حضرت حق خداوند متعال میباشد.
اینجا میگوید، آنان چون نمیخواهند آیات الهی را بشنوند و ایمان بیاورند، بهانه میکند که تو آن را به دروغ پرداخته و به خدا افتراء بستهای، یعنی از تو بعید است و هرگز امکان ندارد که آیات ما را ابلاغ نکنی، اگر این قرآن افترائی است که من به خدا بستهام و کلامی است که خود من آن را ساخته و پرداختهام و چیزی است که میشود غیر خدا نیز آن را ساخته و پرداخته کند در صورتی که در گفتار خود جدی هستید و شوخی نمیکنید، ده سوره مثل آن را بیاورید و به خدا نسبت دهید.
این تحدی کلی است و قرآن یک عده خاص مثلاً ادیبان را دعوت نمیکند، بلکه اگر جن و انس جمع شوند، نمیتوانند آیهای مانند آیات قرآن را بیاورند؛ چون از معجزات رسول مکرم، قرآن کریم است و اگر پیامبر که انسانی است، آن را ساخته و پرداخته نموده، باید انسانهای دیگر هم بتوانند این کار را انجام دهند.»(74)
تحدی و مبارزه طلبی قرآن در تمام ابعاد
قرآن کریم در تمام ابعادش معاندین را به مبارزه دعودت نموده و میفرماید:
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»(75) این آیه شریفه در تمام ابعاد و با صراحت و روشنی تحدی نموده و ظهور به این معنا دارد که به تمام خصوصیات قرآن و صفات کمالی که از نظر لفظ و معنا دارد تحدی شده، نه تنها به فصاحت و بلاغت لفظ آن، زیرا اگر منظور از معجزه بودن لفظ آن بود دیگر معنا نداشت که همه جن و انس را دخالت دهد بلکه باید میفرمود: اگر همه اعراب جمع شوند نمیتوانند به مثل آن را بیاورند، علاوه بر این تحدی مزبور مدت معینی نداشته و در عصر امروز هم قرآن بر اعجاز خود باقی است و با بانگ بلند تحدی میکند و تمام افراد دشمنان خود را در شرق و غرب عالم به مبارزه میطلبد و آنها از معارضه با این کتاب آسمانی و تحریف آن، عاجز ماندهاند.
معنای حرف کسانی که گفتهاند تحدی قرآن به فصاحت و بلاغت است چیست؟
قرآن و رسول گرامی اسلام تنها از راه تشریع قوانین و یا از لحاظ نقل تاریخ امتهای سلف تحدی ننمودهاند، زیرا همه اینها بر معجزه بودن، و از نزد خداوند متعال نازل شدن قرآن دلالت میکند، با توجه به اینکه قانونگذاری و تشریع و شناخت اسرار هستی و سرگذشت ملتهای پیشین در حیطه قلمرو تخصص معاندین و مشرکین نیست که رسول خدا6 به وسیله قرآن با آنها تحدی نمایند، به عنوان مثال تحدی با کسی که بنّا نباشد و به مسائل ساختمان و بنّایی آشنائی و آگاهی نداشته باشد به اینکه ساختمانی بسازد، صحیح نیست.
همچنین غلط است با کسی که نوشتن نمیداند، طلب مبارزه و تحدی به نوشتن نمائیم، بلکه تحدی قرآن کریم با آنان، در نظم و ترتیب خودش و تباین ویژگیهایش، از برای معهود از هر نظام و بیانی است.
قرآن با ایشان به شیوه بیان و سخنوری تحدی نمود، زیرا ایشان در فن بیان و سخنوری صاحب نظر بوده و ایشان زُعماء فصاحت و بلاغت سخن و بیان میباشند و توانائی کافی و لازم بر تشخیص و جداسازی میان کلام بشر و کلام و سخن مافوق بشر را داشتهاند، تا جائی که اشعار و سخنان فصیح و بلیغ خود را نوشته آن را در معرض دید و معارضه دیگران قرار داده و آن را به عنوان سند افتخار خویش بر دیوار کعبه میآویختند.
پس از آنکه از آوردن مثل و شبیه یک سوره قرآن ناتوان ماندند حجت بر آنان تمام شده و بطلان سخنان ایشان به اثبات میرسد و به حکم عقل حقانیت قرآن کریم و آورنده آن، رسول خدا6 روشن و ثابت میگردد.
با این توضیح شاید بتوان گفت: «تحدی قرآن به فصاحت و بلاغت عرب آن روز صورت میگیرد.»(76)
قرآن مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی است
قرآن کلام خدا و محفوظ نزد او و نازل شده و از ناحیه اوست و بطور مطلق، کریم و محترم است و هم نزد خدا کریم و عزیز میباشد، بدین جهت کریم است که صفاتی پسندیده دارد و هم بدین جهت که به هم خلق سود میساند، سودی که هیچ چیز جای آن را نمیگیرد، چون مشتمل بر اصول و معارفی است که سعادت دنیا و آخرت بشر را تضمین میکند.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(77) قرآن از دسترس ناپاکان محفوظ است و جز پاکان کسی با آن تماس ندارد.
منظور از مس قرآن، علم به معارف آن است، که جز پاکان کسی به معارف آن عالم نمیشود، چون فرموده قرآن در کتابی مکنون و پنهان است.
و یا میفرماید:
«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»(78) ما قرآن را به لسان فصیح عربی مقرر داشتیم تا شما بندگان در آن عقل و فهم خود را بکار بندید و همانا این کتاب نزد ما در لوح محفوظ که اصل مخزن کتب آسمانی است بسی بلند پایه و محکم اساس است.
منظور از مطهرون چه کسانی هستند؟
منظور از مطهرون کسانی هستند که خدای تعالی دلهاشان را از هر رجس و پلیدی و تعلق به غیرخدا پاک کرده، مانند ملائکه الهی و برگزیدگان بشری که خداوند در مورد آنان فرموده: ««إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(79) خدا چنین میخواهد که رجس و هر آلایشی را از شما خانواده نبوت، اهل بیت عصمت و طهارت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند، با توجه به این مطلب روشن میگردد که مطهرون ائمه اطمهار علیهم صلوات الله اجمعین میباشند، و «تَنْزیلٌ مِنْ رَبّ الْعَالَمینَ» وصف دیگری است برای قرآن که کتابی است، نازل شده از ناحیه خدا به سوی ما، تا در خور فهم شده و آن را بفهمیم و درآن تعقل کنیم، بعد از آنکه کتابی بود پوشیده که جز پاکان کسی با آن تماس نداشته است.
تهدید پیامبر6
یکی از آیاتی که بیانگر عدم تحریف قرآن است، آیه «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ»(80) میباشد، اگر این پیامبری که ما رسالت خود را به دوش او نهادهایم و با قرآن کریم به سوی شما فرستادیم، پارهای اقوال را از پیش خود بتراشد و به ما نسبت دهد ما او را مانند مجرمین دست بسته میکنیم ویا ما دست راست او را قطع و یا با دست خود که همان ید قدرت ماست او را گرفته، انتقام از او میستانیم و به جرم اینکه به ما دروغ بسته میکشیم آنوقت هیچ یک از شما نیست که بتواند او را از ما پنهان کند و ما را از انتقام گیری از وی مانع شود و او را از عقوبت ما برهاند.
علامه طباطبائی میگوید:
«آیات فوق در بیان معنای این آیه است که میفرماید: و اگر تو را به مدد غیبی خود حفظ نمیکردیم نزدیک بود اندکی به طرف آنان متمایل شوی و اعماد کنی که اگر میکردی در دنیا و آخرت عذابت میکریم، آنوقت کسی را نمییافتی که تو را علیه ما یاری کند».(81)
قرآن در امنیت کامل
نزول قرآن بگونهای است که همراه با حق است، به طوری که حق از قرآن جدا نمیگردد و این همراهی باعث میشود که نه بعهدها بطلان عارض بر قرآن شود و نه در حین نزول آمیخته با بطلان شده است، پس این کتاب از اینکه روزی باطل بر او چیره گردد در امان است.
«نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ…»(82) و یا میفرماید: «وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا»(83) قرآن را به همراهی با حق نازل کرده و قرآن از ناحیه خداوند به مصاحبت با حق نازل شده، پس از باطل مصونیت دارد، زیرا نه از ناحیه کسی که نازل کرده چیزی از باطل و لغو همراه دارد که تباهش کند و نه در داخلش چیزی هست، که ممکن باشد روزی فاسدش کند و نه غیرخدا، کسی با خدا در آن شرکت داشته که روزی از روزها تصمیم بگیرد، آن را نسخ نموده و باطل سازد، و نه رسول خدا6 میتواند در آن دخل و تصرفی نموده، کم یا زیادش کند و یا به کلی و یا بعضی از آن را به پیشنهاد مردم ویا هوای دل خویش متروک گذارد و از خدا آیه دیگری که مطابق میل مردم و با میل خود اوست بخواهد و یا در پارهای از احکام و معارف مداهنه و مسامحه کند، چون او رسولی بیش نیست و تنها مأمور است که بشر را بشارت و انذار دهد، پس همه اینها برای این است که قرآن حق است و از مصدر حق صادر گشته و راستی بعد از حق غیر از ضلالت چیست؟(84)
قرآن شعر و کهانت نیست
حال که معنای نزول با حق را دانستیم مناسب است کلام کفار در مورد قرآن، که آن را شعر و کهانت میخواندند، آورده و جواب قرآن کریم را به آنان، متذکر شویم.
قرآن در این زمینه میفرماید:
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ»(85) منظور از اینکه قرآن را قول پیامبر خوانده، عنوان رسالت ایشان میباشد، نه اینکه شخص پیامبر6 مورد نظر باشند، زیرا رسول از آن جهت که رسول است، سخنی از خود ندارد و آن چه بیان میکند، از ناحیه خداوند متعال میباشد.
بعد شعر بودن قرآن را نفی میکند، زیرا آورنده آن یعنی رسول گرامی تا آخر عمر حتی یک بیت شعر هم نسروده، چه رسد به اینکه گفته شود آن حضرت شاعر است.
این آیه شریفه کاهن بودن رسول خدا6 را نیز منتفی دانسته و میگوید:
قرآن از ناحیه ربالعالمین نازل شده، نه اینکه خود رسول به خدا نسبت داده باشد.
در فهم احکام و جزئیات قرآن باید به رسول خدا6 و ائمه:رجوع شود، همچنان که خود قرآن مردم را به حضرت ختمی مرتبت ارجاع داده و میفرماید:
«وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (سوره حشر آیه 7) هر فرمانی که رسول داد انجام دهید و از هرکاری که نهیتان فرمود دست بردارید – ولی این بدین معنا نیست که فهم قرآن بر روی کسی بسته باشد، خود بیان الهی و ذکر حکیم بهترین راه برای فهمش میباشد، به این معنا که قرآن کریم نور است و نمیشود که نور با غیر خودش روشن گردد.
آنچه در باب تفسیر سفارش شده، این است که مردم قرآن را از طریق خودش تفسیر کنند، تفسیری که از آن نهی شده تفسیر غیر از طریق میباشد، راه و روش صحیح فهم و تفسیر قرآن این است که قرآن را بفهمد و از آیات دیگر قرآن و روایات ائمه استمداد نماید، « وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ»(86) برای اینکه تحریف گران خودسرانه به تفسیر قرآن پرداختند و هیچ توجهی به آغاز و انجام آیات ننموده و چون نخواستند به اهل قرآن رجوع کنند در نتیجه هم گمراه شدند و هم گمراه کردند، با اینکه اوصیای رسول خدا6شاهدان بر اهل زمانند و قرآن را باید از آنان فرا گرفت و کسانی که میخواهند با قرآن سروکار داشته باشند، باید این معنا را باور نمایند که هرکس درباره قرآن سخن بدون علم بگوید، جایگاهش آتش خواهد بود.
قرآن از حقانیت خود دفاع میکند
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا»(87) کافران گفتند این جز دروغی که خود بافته و گروهی دیگر او را بر این یاری دادهاند، هیچ نیست حتماً آنچه میگویند، ستم و باطل است و گفتند این اساطیر پیشینیان است که هر صبح و شام بر او املاء میشود و او آن را مینویسد.
بگو این کتاب را کسی نازل کرده است که نهان آسمانها و زمین را میداند و آمرزنده و مهربان است، این آیات بیانگر قول کفار عرب است و نظر آنان را در مورد قرآن بیان میکند، کلمه «افک» به معنای کلامی است که از وجهه اصلیاش منحرف شده باشد و مراد کفار از دروغ بودن قرآن، این است که: رسول خدا6 آن را از پیش خود درست کرده و آن را به خدا نسبت میدهد.
سیاق آیات میساند که مراد از «قوم آخرون» بعضی از اهل کتاب میباشند، چنانکه در روایات به این معنا اشاره شده – قوم آخرون عبارت بودند از عداس، یسار، و جبر که هرسه از اهل کتاب بوده و مسلمان شدند، رسول خدا6با ایشان پیمان بست و در نتیجه کفار این حرفها را زدند که این چند نفر او را در این افتراء کمک کردهاند – لذا قرآن کریم در مورد این کفار میفرماید: «جاء و ظلماً و زورا» یعنی کفار ظلم کردند و دروغ گفتند.(88)
علامه طباطبائی در ذیل آیات مورد بحث میفرماید:
«کلمه اساطیر جمع اسطوره است، که به معنای خبر نوشته شده است، ولی بیشتر در اخبار «خراض» استعمال میشود و کلمه اکتتاب به معنای نوشتن و کتابت است و اگر نوشتن آن را به آن جناب نسبت دادهاند با اینکه میدانستند، آن حضرت نوشتن را نمیداند از باب مجاز و یا از باب است که به درخواست او دیگران نوشته باشند و کلمه املاء در آیه نیز به معنای القای کلام است، به مخاطب به عین لفظ.
به زعم کفار قرآن مجموعهای نوشته شده بوده نزد آن حضرت که دیگران پشت سرهم برایش میخواندند و او حفظ میشده و برای مردم میخوانده است و دو کلمه «بکره» و «اصیل» به معنای صبح و شام است.(89)
بعضی گفتهاند: منظور از بکره و اصیل که کفار میگفتند این است که این املاء و القای کلمات به پیامبر دور از چشم مردم در شام و یا صبح قبل از بیرون آمدن مردم از خانه صورت میگرفته است.(90)
در ادامه خداوند به رسول گرامی خود دستور میدهد، گفتار و تکذیب آنان را و طعنهای که به قرآن زدند، رد کند و اثبات نماید که قرآن افتراء به خدا و داستانهای گذشتگان نیست و جمعی آن را بروی املاء نکردهاند.
قرآن از طرف خداست و کسی نمیتواند مانند آن را بیاورد.
«وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ»(91) چیزی نیست که بتوان به آن افتراء بست و گفت که این کتاب از ناحیه خدا نبوده و به افتراء به خدا نسبت داده شده است، یعنی شأن قرآن چینین نیست که ساخته و پرداخته غیرخدا باشد و به افتراء به خدا نسبت داده شود.
قرآن کریم تفصیل مجملات کتابهای آسمانی سابق است و کسانی که میگویند افتراء است، به راستی اگر در ادعای خود صادق هستند سورهای مثل قرآن بیاورند و این عجز و ناتوانی آنان دلیل بر تحریف ناپذیر بودن قرآن میباشد.
نزول تدریجی دلالت بر عدم تحریف دارد
در موارد زیادی برای نزول قرآن از لفظدر موارد زیادی برای نزول قرآن از لفظ تنزل استفاده شده که بیانگر نزول تدریجی آن است، با توجه به اینکه کتب آسمانی دیگر به صورت دفعی نازل گردیده و در معرض تحریف یا نابودی قرار گرفته است، قرآن کریم در این بعد نیز مصون از تحریف میباشد، زیرا مشرکین و کفاری که درصدد تحریف آن بودند، نسبت به آیاتی که نازل شده و به گوششان رسیده بود، توان مقابله نداشتند و نسبت به آیاتی که هنوز نازل نگردیده بود، نمیتوانستند پیشبینی نمایند که چه نازل خواهد شد و خلاصه غافلگیر میشدند و با همه سعی و تلاش خود، در برابر این کتاب الهی، عاجز و ناتوان میماندند.
قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلًا»(92) در این آیه سه تأکید وجود دارد که میخواهد مطلب حساس و قابل توجهی را بیان کند اول اینکه قرآن دارای نزول تدریجی بوده، دوم اینکه: احتمال مداخله شیطان و هواهای نفسانی در آن نمیرود و سوم اینکه: نازل کننده آن خدای متعال میباشد.
روایاتی که بیانگر تحریف به نقیصه میباشد
بعضی از محدثین شیعه و حشویه(93) و جماعتی از محدثین اهل سنت معتقدند که قرآن تحریف شده به این معنا که چیزی از آن کم شده و پارهای الفاظ آن تغییر یافته و ترتیب آیات آن بهم خورده است.
در بعضی اخبار از طریق شیعه و سنی روایاتی آمده که یا دلالت بر سقوط بعضی از سورهها و یا بعضی از آیات و یا بعضی جملات و یا کملات و حروف آن که در همان ابتدا، در موقع جمعآوری قرآن اتفاق افتاده و یا دلالت بر تغییر و جابجا شدن آیات و جملات دارد.
این موضوع در بعضی از کتابهای معتبر شیعه و همچنین در کتب اهل سنت آورده شده است.
علامه طباطبائی میفرماید:
«این موارد غیر از موارد اختلاف مصحف عبدالله ابن مسعود با مصحف معروف و اختلاف اُبی بن کعب با مصحف عثمانی است و حتی بین مصحفهائی که عثمان نوشته و به بلاد اسلامی فرستاده اختلافاتی وجود دارد و حتی بین مصحفی که بار اول ابوبکر جمع آوری کرده و مصحفی که عثمان جمعآوری نموده اختلافاتی وجود دارد.
در جمع آوری قرآن، در مرحله اول سوره انفال جزء سورههای طولانی و سوره برائت جز سورههای مئین قرار داشت و حال آنکه در جمع دوم هر دو جزء سورههای طولانی قرار گرفته و ترتیب سورهها بین مصحف عثمان و مصحف عبداللهابن مسعود و مصحف ابی ابن کعب طبق روایات تفاوت دارد و این موارد اختلافی، غیر از اختلافی است که در قرائتهای معروف و غیر معروف وجود دارد.»(94)
از نظر عقل نیز بعید به نظر میرسد، قرآنی توسط غیر معصوم جمع آوری شود و هیچ اشتباه و غلطی در آن وجود نداشته باشد و عیناً موافق واقع از کار در آید.
شیعه و سنی نقل کردهاند که: علی7 بعد از رحلت رسول الله6 از مردم کناره گیری و به جمعآوری قرآن پرداخت و سپس قرآن را به مردم عرضه داشت، ولی آنها نپذیرفتند و به قرآنی که زیدبن ثابت جمعآوری کرده بود، اکتفاء کردند.(95)
و بعضی خواستهاند، این روایت را دستآویز قرار داده و استناد کنند، که قرآن علی7 با قرآن جمعآوری شده توسط خلفاء – که گفته میشود همین قرآن موجود است – فرق داشته است، البته ذکر خواهیم نمود که قرآن در زمان رسول خدا6 به شکل فعلی جمعآوری شده است.
امیرمؤمنان علی7 در ذیل آیه «أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَافِی قُلُوبِهِم فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً» بعد از «فَأعْرِضْ عَنْهُمْ» در مقام تفسیر فرموده است: «فقد سبقت علیهم کلمة الشقاء و سبق لهم العذاب» ولی بعضی این جمله را جزء آیه قرآن قلمداد نمودهاند.(96)
بعضی آیه شریفه «وَ إِن تَلْوُو أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً» را «ان تلووا الامر و تعرضوا عمّا امرتهم به» خواندهاند، در صورتی که کلمات اضافی جزء آیه قرآن نمیباشد(97) و همچنین آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ…» را «یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک فی علیِ(98)» بیان نمودهاند. در بعضی روایات تفسیر آیه «و سیعلم الذّین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون» را ظلم به آل محمد6 تفسیر کرده ودر مقام تفسیر گفتهاند: «و سیعلم الذین ظلموا ال محمد حقّهم» و در مقام استفاده، دیگران آن را جزء آیه قرآن دانستهاند.(99) روایتی نیز در ذیل آیه «و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً» بدین صورت آمده: «و من یطع الله و رسوله فی ولایت علی و الائمه من بعده» که بعضی آن را جزء آیه شمردهاند(100) حال اینکه این عبارتهای اضافی جزء آیات نبوده و بیانگر تفسیرآیات یا بیان مصادیق آن میباشد.
بزرگترین چیزی که خواب را بر دشمنان اسلام حرام کرده و ایشان حتی یک لحظه از خاموش کردن نور آن و کمفروغ نمودن شلعه فروزان آن و یا از بین بردن آثار آن از پای نمینشینند، قرآن کریم میباشد.
انسان از بعضی دانشمندان مسلمان که در مقام استدلال بر تحریف قرآن برآمدهاند متعجب میشود، آیا این افراد فکر نکردهاند که اگر تحریف شدن قرآن را بپذیریم، حجیّت قرآن باطل میگردد و در نتیجه نبوّت حضرت خاتم محمدبن عبدالله6 زیر سئوال میرود؟ زیرا قرآن، معجزه ابدی و جاویدان آن حضرت بوده و هست و با پذیرش اینگونه نظرها معارف دینی آن بزرگوار لغو و بیهوده تلقی میشود، آیا با وجود این گونه برداشتهای غلط از روایات و یا وجود روایات جعلی و اسرائیلیات، جائی برای پذیرش روایاتی که قرآن را تحریف شده میدانند، وجود دارد؟
البته قائل شدن به تحریف به نقیصه، مختص بعضی علمای شیعه نبوده و بیش از آنها اهل سنت قائل به اینگونه تحریف شدهآند(101) که سوره های «خَلَع» . «حَفد» از این جمله است، که به اسلام عزیز و قرآن کریم استناد دادهاند و ما برای اطلاع خواننده گرامی و قضاوت در مورد آن، آنها را میآوریم.
سورههای جعلی خَلَع و حَفَد
همانطور که اشاره شد، اهل سنت نیز قائل به تحریف به نقیصه در مورد قرآن کریم شدهاند و از آن جمله، مدعی شدهاند که سورههای خلع و حفد جزء قرآن بوده و در قرآن فعلی نیامده است.
سوره خلع
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم
اِنَّا نَسْتَعِینُکَ وَ نَسْتَغْفِرُکَ وَ نُثَنّیِ عَلَیْکَ وَ نُکَفِّرَکَ وَ نَخْلَعْ وَ نَتْرُک مَنْ یَفْجُرُکَ.
سوره حفد
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم
اللّهُمَّ إیَّاکَ نَعْبُدُوَ لَکَ نُصَلّیَ وَ نَسْجُدُ وَ إلَیْکَ نَسْعِی وَ نَحْفَد نَرْجُوْ رَحْمَتَکَ وَ نَخْشَی نِقْمَتَکَ إنَّ عَذَآبَکَ بِالْکافِرین مُلِحِقٌ.(102)
شما خواننده گرامی این عبارات را با آیات قرآن کریم، تطبیق نموده و قضاوت نمائید که آیا این جملات با آیات قرآن تطبیقی دارد یا خیر؟ آیا با سیاق و اسلوب و نظم قرآن شباهتی داد؟ لازم به ذکر است اینگونه روایات با آیات قرآن کریم تناقض داشته که قبلاً بطور مفصل آن را بیان نمودیم.
روایاتی دیگر
عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ: «دَفَعَ إِلَیَّ أبُوالحَسَنِ 7 مُصْحَفاً وَ قَالَ لَاتَنْظُرْ فِیهِ. فَفَتَحْتُهُ وَ قَرَأتُ فِیهِ: «لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفُرُوا» فَوَجَدْتُ فِیَها اسْمَ سَبْعینَ رَجُلاً مِنْ قُرَیشٍ بِأسمائهِمْ و أَسماءِ أَبائِهم، قَالَ: فَبَعَثَ إلیَّ أبْعثْ إلَیَّ بِالْمُصْحَفِ» احمد بن محمدبن ابی نصر گوید: حضرت رضا7 ودر آن سوره «لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا» را خواندم و درآن نام هفتاد تن از قریش را به نامهای خودشان و نامهای پدرانشان یافتم، پس آن حضرت نزد من فرستاد، که آن قرآن را به سوی من باز فرست.(103)
عایشه گفته است: آنچه نازل شده عشر رضعات معلومات بود، سپس به «خمس رضعات معلومات» فسخ شد و پیامبر وفات یافت در حالی که اینها جزئی از قرآن خوانده میشدند، که این را از شیخین روایت کردهاند و یا ابو عبیده گفته: حدیث آورده برای ما حجاج از ابن جریح از ابن ابی حمید، از حمیده دختر ابویونس که گفت پدرم در سن هشتاد سالگی از مصحف عایشه برایم خواند: «اِنَّ اللهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یَصَلّونَ عَلَی النّبی یَا اَیُّها الذین امَنُوا صَلّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً وَ عَلَی الَّذینَ یُصَلُّونَ الصُّفوفَ الأوّلِ» و نقل نموده این مطلب پیش از این بود که عثمان مصحفها را تغییر دهد.(104)
توضیح اینکه، روایت ذکر شده سندش معتبر نبوده و روایتی هم که از احمدبن محمدبن ابی نصر نقل شده، نامهائی که در آن مصحف بوده تفسیر برای «اَلَّذینَ کَفَرُوا وَالمُشرِکِینَ» بوده نه اینکه جزو آیات قرآن کریم باشد و این تعبیر را نیز آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه قائل شده و گفتهاند: نام کسانی که در قرآن علی7 بوده، عنوان تفسیر داشته، نه آنکه در اصل قرآن و جزء آیات باشد.(105)
سکوت و ترغیب علی بر قرآن نشانه عدم تحریف آن است
این از مسلمات تاریخ است که بعد از رحلت رسول خدا6 علی7 خانهنشین شده و در این مدت، حضرت قرآن را جمعآوری و عرضه نموده است، ولی آنها نپذیرفتهاند و قبلاً ذکر کردیم که یقیناً این قرآن با قرآنی که توسط زیدبن ثابت نوشته بوده فرق داشته، ولی آیا این را میتوان حمل بر تحریف قرآن نمود!؟ مسلماً چنین دلالتی ندارد، زیرا علی7 کسی نبوده که تحریف را ببیند و به سادگی از کنار آن بگذرد، بلکه اگر چنین بود، علی7 بطور قطع و یقین بوسیله آن به احتجاج میپرداخت.
در جائی که یکی از صحابه در زمان عمر، وقتی میخواهند عبارتی از قرآن را جابجا کنند، شمشیر را از نیام بر میکشد و میگوید: تا آن را بجای خود ننویسید، شمشیرم را غلاف نمیکنم، چگونه ممکن است، خلیفه بلافصل پیامبرتحریف قرآن را ببیند و اقدامی ننماید.
از طرفی از حضرات معصومین علیهم السلام نیز هیچ موردی نقل نشده که قرآن شریف تحریف شده باشد.
ممکن است کسی گمان کند که علی7 بخاطر حفظ وحدت مسلمین پافشاری نکرده است. در جواب میگوئیم اگر مسلمانان سالیان درازی با قرآن انس گرفته بودند، جا داشت علی7 از آن صرفنظر کند، ولی این مطلب مربوط به زمانی است که مسلمانان برای اولین بار به جمع آوری قرآن پرداخته بودند و هنوز قرآن در دست مردم نبود و در شهرها پخش نشده بود و این در صورتی است که بعضی بیش از دو هزار آیه قرآن را حذف شده میدانند.(106) و بعضی قائل شدهاند که سوره احزاب از بقره بزرگتر بوده و حدود دویست آیه آن حذف شده(107) و یا گفتهاند خداوند پارهای از آیات را از یادها برده است و این آیات آیاتی بوده که منسوخ شده بودند، (108) در هر حال این روایات و گفتارها با کتاب خدا مخالفت دارد و مردود میباشد.
قرآن را همچنان که به شما تعلیم دادهاند بخوانید
یکی از مهمترین دلائلی که میتوان بر عدم تحریف قرآن کریم ارائه نمود، سنت رسول خدا6 و ائمه اطهار: میباشد.
نبی مکرّم اسلام در روایت شریف ثقلین مردم را به قرآن سفارش میکنند و وصفی بلافصل ایشان امیرمؤمنان علی7 در وصیت خود «اللهَ اللهَ فیِ الْقُرآنِ» را متذکر میشوند و دیگر ائمه: نیز مردم را به قرائت و تدبّر و تفکّر در آیات و عمل به قرآن فرا میخوانند و خود نیز به تلاوت آن میپردازند و کسی روایت نکرده که در تلاوتشان قرآنی غیر از قرآن موجود را تلاوت نمودهاند، همه اینها بیانگر این مطلب اساسی است که هیچ نقص و زیادتی در این کتاب الهی وارد نشده است.
سفیان بن سمط میگوید:
«سَألتُ اَبَا عَبْدِاللهِ7مِنْ تَنْزِیلِ الْقُرآنِ قَالَ: إِقْرَؤُا کَمُا عَلَّمْتُم»(109) از امام صادق7 از تنزیل قرآن پرسیدم که چگونه بوده آیا چنان که هم اکنون هست بوده؟ امام فرمودند: همچنان که به شما آموختهاند بخوانید:
ابو بصیر میگوید:
از حضرت صادق7 از آیه «أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولیِ اَلأَمْرِ مِنْکُم» پرسیدم، حضرت فرمود: درباره حسن و حسین و علی7 نازل گردیده، گفتم چرا نام علی7 و خاندانش در قرآن برده نشده است؟ حضرت فرمودند: به آنها بگوئید نماز بر پیامبر نازل شد و خداوند نام سه یا چهار رکعت نبرد، تا خود پیامبر آن را برای مردم تفسیر نمود و توضیح داد(110) و این مطلب در جواب کسانی است که قائل شدهاند نام علی7 و ائمه اطهار:در قرآن بوده و حذف گردیده است.
از رسول خدا6نقل شده که آن حضرت فرمودند: «در هنگام بروز فتنهها و برای حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید(111) و یا حدیث شریف ثقلین که در حد تواتر نقل شده آن حضرت فرمودند: «اِنّی تَارکُ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتی، أهْلِ بَیْتی مَا إنْ تَمسَّکْتُم بِهَما لَنْ تَضُلّوا بَعْدِی اَبَداً»(112) من در میان شما دو چیز گرانقدر باقی میگذارم، کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، مادام که به آن دو تمسک جوئید، هرگز گمراه نخواهید شد و همچنین اخبار بسیار که از رسول خدا6 و ائمه اطهار: رسیده که دستور دادهاند، اخبار و احادیثشان را به قرآن عرضه کنند و اگر مطابقت داشت بپذیرند و اگر نداشت آن را کنار بگذارند.
اگر قرار بود قرآن تحریف شود، معنی نداشت که پیامبر6 مردم را به مراجعه و چنگ زدن به آن دعوت نماید ویا چه دلیلی داشت که آن حضرت توصیه نماید روایات را به قرآن عرضه نمائید و اگر با قرآن مطابقت داشت آن را بپذیرید.
آیاتی که در کلام ائمه اطهار: استفاده شده، مطابق با قرآن فعلی است و بیانگر عدم تحریف قرآن میباشد و همچنین روایاتی که از علی7 رسیده که این قرآن همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده، لذا علی7 به شیعیان خود فرمودهاند: إِقْرَؤُا کَمَا قَرَءَ النّاسَ» قرائت کنید قرآن را همانگونه که مردم قرائت میکنند – و آن حضرت در زمانی که بعد از عثمان به خلافت رسید و با شهامت روی منبر از خلفاء انتقاد کرد و عملاً در دوران حکومت خود انحرافات و بدعتهای بوجود آمده زمان آنان را برملا و در حد توان اصلاح نمود، ولی درباره قرآن و تحریف و تصرف در آن، نه با صراحت و نه با کنایه، در هیچ مورد و هیچگاه سخنی نگفتند، همچنان که در زمان حیاتشان به هیچکس یک کلمه در این زمینه چیزی نفرمودهاند.
علاوه بر اینها حضرت در خطبههای مکرر از قرآن یاد کرده و در فضیلت این کتاب الهی به ایراد سخن پرداخته و مردم را به استفاده از همین قرآن موجود تحریض و تشویق فرموده است(113)
اکنون یادآور میشویم، کسانی که به عنوان طرفداری از آن حضرت و فرزندانش قائل به تحریف و تصرف در قرآن شدهاند، ندانسته به آن حضرت جسارت نموده و او را به عجز و ضعف و مجامله و اغماض و سستی و مسامحه در امر دین متهم کردهاند، چگونه ممکن است حضرت تحریف قرآن را ببیند و ساکت بماند و بعد هم که زمامدار میشود، نه حرفی در این باره بزند و نه اقدامی راجع به آن بکند؟!
در اینجا سئوالی مطرح میشود و آن اینکه در روایتی از رسول خدا6نقل شده که آن حضرت فرمود: روز قیامت سه چیز میآیند و شکات میکنند، قرآن، مسجد، و عترت، قرآن میآید و میگوید: ای پروردگارا من، مرا تحریف و پاره پاره کردند… منظور از تحریف چیست؟ و یا روایتی که از امام باقر7 نقل شده که حضرت فرمود: از دور افکندن قرآن توسط مردم این است که حروف و الفاظش را بپا میدارند و حدود و احکامش را تحریف میکنند،(114) منظور چیست؟ همانطور که قبلاً ذکر شد، تحریف به معنای لغوی آن نبوده بلکه تحریف معنوی قرآن مورد نظر است و روایتی نیز که از امام باقر7 نقل شده همین معنا را میرساند، یعنی در تفسیر و تأویل آیات و احکام و حدود قرآن رأی و نظر خود را دخالت دادهاند، نه اینکه الفاظ و کلماتش تحریف شده باشد.
اجماع علمای شیعه بر عدم تحریف
علمای شیعه بر عدم تحریف قرآن اتفاق نظر دارند و عموماً تصریح کردهاند که قرآن موجود در دست ما همان قرآنی است که بر رسول خدا6 نازل گردیده است؛ نه چیزی از آن کاسته شده و نه چیزی بر آن افزوده گردیده است.
شیخ صدوق رحمة الله علیه، عدم تحریف قرآن را از معتقدات شیعه دانسته و ابوجعفر محمدطوسی در تفسیرتبیان و شیخ طبرسی در مجمع البیان عقیده و استدلال متین و محکم علم الهدی سید مرتضی را نیز نقل کردهاند.
کاشف الغطاء ادعای اجماع بر این مطلب نموه و علاه شهشهانی در بحث قرآن از کتاب عروة الوثقی، قول به عدم تحریف را به جمهور مجتهدین نسبت داده است.
ملامحسن فیض کاشانی و شیخ جواد بلاغی در تفسیر الاء الرحمن و شیخ مفید و شیخ بهائی و قاضی نورالله و امثال آنها قائل به عدم تحریف بودهاند.(115)
از بزرگان شیعه در قرون اخیر حضرت آیتالله میلانی میفرمایند: «قرآن کریم محفوظ از تحریف است، دست باطل به هیچ وجه و به هیچ کیفیت در آن راه نیافته و اعتقاد ما میباشد.(116)
حضرت آیت الله حکیم میفرماید:
«رأی بزرگان محققین و عقیده علما فریقین و نوع مسلمین از صدراسلام تاکنون، بر آن است که ترتیب آیات و سور و جمع قرآن به نحوی بوده که فعلاً؛ در دست ما میباشد و بزرگان قائل به تحریف نبوده و نیستند.»
شیخ صدوق در کتاب اعتقادات میفرماید:
«اعتقاد ما بر این است که این قرآن ، همان قرآنی است که خداوند بر نبی گرامیش نازل فرموده و بین دو جلد است و بیش از این نیست و کسی که غیر از این نظر را به ما نسبت دهد، که ما میگوئیم بیش از این بوده او کاذب و درغگوست.»
شیخ مفید در کتاب مقالات فرموده است:
«از این قرآن کلمه، آیه وسورهای کم نشده و آنچه در مصحف امیرالمؤمنین بوده، تأویل و تفسیر معانی حقیقی قرآن میباشد».
سید مرتضی بعد از اینکه عدم نقص در قرآن را قائل شده فرموده است:
«وَ إنَ مَنْ خَالَفَ فیِ ذَالِکَ مِنَ الأمَامِیةِ وَ الحَشْوِیةِ لَا یَعْتَدَّ بِخِلافِهِمْ فَانَّ الخِلَافَ فیِ ذَلِکَ مُضَافٌ إلی قَوْمٍ أَصْحَابِ الْحَدیثِ نَقِلُوا اَخْبَاراً ضَعِیفَةً ظَنُّوا صِحَتِهَا»(117)
از شیخ طوسی در تفسیر تبیان منقول است که فرمموده:
«اَمَّا الْکَلَامٍ فِی زَیَادَةِ وَ نَقْصِهِ فَما لَایَلیقُ بِهِ اَیْضاً لاَنَّ الزّیادَةَ فِیهِ مَجْمَعٌ عَلی بُطْلانِهَا وَ النُّقْصَانِ فَالظّاهِر ایِضَاً … اِنَّ الرَّوَایَاتِ المُخالِفَةِ لِذَلِکَ مِنْ الخَاصَّةِ وَ الْعَامَةِ لاتُوجِباً عِلماً وَ لا عَمَلاً وَالأولی اَلاعراضِ عَنْهُما»(118)
طبری در مجمع البیان از کاشف الغطاء نقل فرموده :
«شکی نیست که قرآن محفوظ از هر گونه نقص است، بواسطه اینکه از جانب خداوند ملکی محافظ اوست، همانطور که مصریح آیات قرآن و اجماع علمائ در تمام زمانها بر این مطلب دلالت دارد».(119)
از قاضی نورالله شوشتری در مصائب ن قل شده که فرمود:
«آنچه از وقوع و تغییر در قرآن به شیعه نسبت داده شده از اکثریت شیعه نبوده، بلکه گروهی ناچیز از ایشان قائل به تغییر و نقصیه شدهاند که در بین شیعه نظر آنان پذیرفته شده نیست».(120)
از مقدس بغدادی در شرح وافیه نقل شده که فرموده است:
«معروف بین شیعیان دوازده امامی که حکایت از اجماع آنان دارد، این که آنان قائل به عدم نقصیه در قرآن میباشند.»(121)
اهتمام مسلمانان در امر قرآن
شوق و علاقه مسلمانان به قرآن کریم و عظمت این کتاب الهی، جایگاه بس رفیعی برای این کتاب، در بین مسلمانان جهان فراهم آورده است و از دیرباز جامعه اسلامی درصدد حفظ و تلاوت و نشر این کتاب آسمانی بوده است و چه بسا افرادی که با اغراض گوناگون گاهی به ساحت مقدس قرآن اهانت نموده و به سزای عمل زشت خود رسیدهاند و جامعه اسلامی نیز در انجام وظیفه خود برای حفظ و صیانت از این هدیه خداوندی و معجزه ابدی حضرت رسول6 کوتاهی نکردهاند.
نقل کردهاند زمانی که عثمان دستور جمعآوری مجدد قرآن را صادر کرد میخواستند آیه کریمه «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ»(122) را در مصحف بدون «واو» ثبت کنند، ابی ابنکعب، صحابی پیامبر6 شمشیر را کشید و گفت اگر «واو» را ساقط کنید با شما میجنگم و خلیفه دوم در زمان خلافت خود روزی جمله «والّذین اتّبعوهم باحسان» را در آیه «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ»(123را بدون «واو» عطف خواند، با وی به مقام مخاصمه برآمدند تا بلاخره، خلیفه را وادار کردند با «واو» بخواند».(124)
وقتی قرار باشد مسلمانان بر روی یک حرف قرآن و جابجائی یا حذف آن اینقدر حساسیت نشان دهند، چگونه ممکن است کسانی توانسته باشند آیات بسیاری از قرآن را حذف کنند و کسی حتی یک سخن هم علیه آنان نگفته باشد!؟ و حال آنکه در میان آن مردم کسانی چون علی7 و اولاد طاهرین او حضور داشتهاند و از هرکسی به آیات الهی و چگونگی نزول آن آشناتر بودهاند و لذا بیان این روایات ما را در اعتقادمان به عدم تحریف قرآن راسختر میکند.
دستور ترک جهاد برای حفظ قرآن
از آنجا که پیامبر6 مأموریت داشتند که قرآن مجید و احکام نورانی اسلام را به مسلمانان برسانند و آنان نیز در یادگیری و حفظ و ضبط آیات الهی و احکام آن نهایت جدیّت را به خرج میدادند، پس از مهاجرت پیامبر6 به مدینه حفظ و جمع آوری قرآن شکل منسجمتر و منظمتر به خود گرفت و به دستور پامیر6 جمعیت قابل توجهی از مسلمانان با سواد شده و به کتابت قرآن بر روی الواح و استخوان شتر و سعف خرما میپرداختند، تا اینکه برای حفظ کلام الهی آیه شریفه «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»(125) نازل شد و دستور رسید که عدهای از حافظین و کاتبین وحی به جبهه نروند و به حفظ و کتابت وحی الهی بپردازند،(126) که این مطلب خود لیلی بر حفظ قرآن از نابودی و تحریف بشمار میرود.
قرآن به خط ائمه معصومین: موجود است
یکی از دلائل متقن و معتبری که بر عدم تحریف قرآن، میتوان ارائه نمود، وجود قرآنهائی به خط ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین میباشد. قرآنی، منصوب به علی7، آغاز سوره هود تا پایان سوره کهف موجود است(127) و قرآن منسوب به امام حسن مجتبی7 که از آغاز جزء بست و سوم تا آخر جزء بیست و پنجم است، موجود میباشد(128) و همچنین جزء شانزدهم قرآن که به خط امام حسین7(129) میباشد و همچنین قرآن منسوب به علیابن الحسین7 که از آیه 180 سوره بقره تا پایان قرآن وجود دارد(130) و همچنین قرآن نقطهگذاری شده به خط امام صادق7 که در دارالفنون الاسلامی قاهره موجود میباشد(131) و قرآنی که به خط علیابن موسیالرضا7 است، موجود میباشد.(132)
حضرت امام خمینی1 در این خصوص میفرماید:
«کتاب ما به حمدالله همین طور سال به سال از اول تا به حال محفوظ است، حتی قرآن به خط حضرت امیر7 یا به خط حضرت سجاد7، هم الان موجود است در بین ما، که همین است، غیر از این هیچ نیست، همین قرآن است، هیچ تغییری نکرده است».(133)