اهل سنّت در چنين آزمون دشوارى ، بر اصل عدالت تمامى صحابه پافشارى مىكنند وعصمت را به صورتِ محدود مىپذيرند . اينان شواهدى از آيات قرآن ذكر مىكنند تا اثبات نمايند عصمت پيامبر تنها در مقام تلقّى وابلاغ وحى مىباشد امّا در امورى كه وحى از جانب خداوند متعال نرسيده و نيز در امور جارى زندگى (شخصى و اجتماعى) پيامبر مانند ديگر انسانها به افكار و آراى خويش مراجعه و اجتهاد مىكند ، پس ايشان نيز امكان دارد در افكار و اجتهادات دچار اشتباه شوند . از طرفى ممكن است صحابه نيز اجتهاد كنند واتفاقاً نظر آنان درست ومطابق با واقع باشد و مورد پذيرش عمومى قرار بگيرد . در سخنان گذشته شواهدى را كه طرفداران نظريّه عدالت صحابه از آيات بيان كردهاند و بر اساس آن عصمت خاتم الأنبياء را انكار كردهاند ، مورد تجزيه و تحليل قرار داديم . استدلال به آيات :
اهل سنّت براى محدود كردن عصمت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به آيات ديگرى نيز استدلال مىكنند كه به حسب ظاهر خداوند متعال پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم خود را مورد سرزنش ، عتاب و اعتراض قرار مىدهد. اگر اين گونه آيات را بر حسب ظاهر بپذيريم نتيجه اين مىشود كه تمام اعمال و رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مبتنى بر وحى نمىباشد و ايشان مانند ديگر انسانها در سير زندگى خود مصون وايمن از خطا و اشتباه نمىباشند .
ابتدا به نقل آيات مىپردازيم و بعد از آن پاسخ تفصيلى را بيان مىكنيم:
1 ـ «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ»[i] .
خداوند تو را بخشيد ، چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى ؟! (خوب بود صبر مىكردى ، تا هر دو گروه خود را نشان دهند) .
ظاهر آيه سخن از عفو و گذشت دارد . عفو و گذشت هم در جايى است كه شخصى مرتكب اشتباه يا گناهى شده باشد .
2 ـ «عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الْأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى»[ii] .
چهره در هم كشيد و روى برتافت * از اينكه نابينايى به سراغ او آمده بود * تو چه مىدانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند * يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد .
در اين آيات خداوند متعال رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را مورد سرزنش قرار مىدهد .
3 ـ «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[iii] .
اى پيامبر ! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مىكنى ؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است .
در اين آيه نيز خداوند متعال پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را مورد سرزنش قرار مىدهد كه چرا به خاطر رضايت همسران خود حلال ما را حرام شمردهاى .
4 ـ «وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى »[iv] .
وتو را گمشده يافت و هدايت كرد .
در اين آيه خداوند سبحان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را مورد خطاب قرار مىدهد كه تو از حق و حقيقت گمراه و روى گردان بودى و اين ما بوديم كه دست تو را گرفته و هدايت نموديم .
5 ـ «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[v] .
و در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند ، واز مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى .
طبق اين آيه ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از مردم ترس و واهمه داشتهاند و مىتوان تصوّر كرد كه تحت تأثير ترس و واهمه خويش به نفع اشخاصى سخن گفته و يا حقّى را كتمان كنند .
6 ـ «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُّبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَاتَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً»[vi] .
ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم * تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو نسبت مىدادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد .
طبق ظاهر آيه ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مرتكب گناهانى بوده كه خداوند به واسطه فتح مكّه از آنها چشم پوشى مىكند .
7 ـ «وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[vii] .
به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مىشود و از زيان كاران خواهى بود . براساس ظاهر اين آيه ، احتمال شرك در مورد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم احتمال بعيدى نمىباشد . لذا خداوند ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را از عواقب شرك مطلّع مىسازد .
8 ـ «لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»[viii] .
مسلّماً خداوند رحمت [توبه] خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار ، كه در زمان حسرت و شدّت از او پيروى كردند نمود ، بعد از آنكه نزديك بود دلهاى گروهى از آنها ، از حق منحرف شود ، پس خداوند توبه آنها را پذيرفت ، كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است .
مطابق ظاهر آيه ، خداوند متعال توبه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و صحابه را مىپذيرد و مسلّماً توبه در جايى است كه انسان مرتكب گناهى شده باشد .
9 ـ « وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً »[ix] .
واگر ما تو را ثابت قدم نمىساختيم ، نزديك بود اندكى به آنان تمايل كنى .
طبق ظاهر آيه ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در دل به مشركان تمايل داشتهاند ، امّا عنايت خداوندى شامل حال ايشان شد تا از مشركان روى گردان شوند .
آياتى كه ذكر شد مجموعهاى از آيات است كه اهل سنّت به آنها استدلال كرده و چنين مىگويند : در مورد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلمنيز در غير موارد وحى احتمال خطا و اشتباه مىرود چون ايشان مانند ديگران اجتهاد مىكنند و ممكن است در مقدّمات اجتهاد دچار اشتباه شوند . و از طرف ديگر امكان دارد بعضى از صحابه نيز اجتهاد كنند و بر خلاف پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلمدچار اشتباه نشوند !
نكتهاى مهم و اساسى
قبل از پاسخ به اين شبهات لازم است نكتهاى را يادآور شويم و آن اينكه تمام اين كج انديشى و بدفهمىها در تفسير و تأويل آيات قرآن به خاطر انحراف اهل سنّت از منبع علوم يعنى ائمه عليهمالسلام مىباشد . اگر بخواهيم آيات قرآن را با عقول ناقص خود تأويل و تفسير كنيم ، مطمئنّا دچار چنين اشتباهات بزرگى خواهيم شد . متأسّفانه اين اشتباه بزرگ دامن گير متأخّرين اهل سنّت مخصوصاً پيروان ابن تيميّه و محمّد بن عبدالوهّاب نيز شده است .
پاسخ حضرت امام رضا عليهالسلام به شبهات فوق
در پاسخ به آيات مورد استناد اهل سنّت ، روايت مفصّلى را نقل مىكنيم . اين روايت در كتاب احتجاج شيخ طبرسى قدسسرهنقل شده است . مأمون سؤالات قرآنى فراوانى داشت . وقتى فرصت را مناسب ديد براى رفع اشكالات و شبهات خود سؤالاتى را از حضرت امام رضا عليهالسلام پرسيد[x] . اينك به نقل روايت مىپردازيم :
« روى عن عليّ بن الجَهْم أنّه قال : حَضَرْتُ مجلس المأمون وعنده الرضا عليهالسلام ، فقالَ لَهُ المأمون : أَلَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ إنَّ الأنبياء معصومُون؟ قال : بَلى ، قالَ : فما معنى قَول اللّه عزّوجلّ : «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»[xi] .
على بن جهم مىگويد : نزد مأمون آمدم در حالى كه امام رضا عليهالسلام هم در آن مجلس حضور داشتند . پس مأمون از امام رضا عليهالسلام سؤال كرد : آيا شما نمىفرماييد : پيامبران معصوم هستند ؟ امام عليهالسلام فرمودند : بله ، مأمون سؤال كرد : پس معناى كلام خداوند متعال چيست كه مىفرمايد : (آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد) .
امام عليهالسلام نخست اين نكته را يادآور مىشوند كه شيطان سراغ آدم و حوا عليهماالسلام آمد و آنها را اغوا نمود :
فقال عليهالسلام : إنّ اللّه تبارك وتعالى قال لآدم عليهالسلام : «اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ»[xii] ولم يقل لهما لاتأكلا من هذه الشَّجرة ولاممّا كان من جنسها فلَمْ يقربا تلك الشّجرة وانّما أكلا من غيرها إذ وسوس الشَّيطانُ إليهما وقالَ : «مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ»[xiii] وإنّما نها كُما أن تقربا غيرها ولَمْ يَنْهَكُما عن الأكل مِنْها : «إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»[xiv] ولم يكن آدم و حوّا شاهَدَا قبل ذلك مَنْ يحلفُ باللّه كاذباً «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ»[xv] فأكلا منها ثقةً بيمينه باللّه .
امام رضا عليهالسلام فرمودند : خداوند متعال به آدم فرمود : (اى آدم تو با جفت خود در بهشت رايگان و بى زحمت جاى گزينيد و بخوريد از طعامهاى بهشت از هرچه مىخواهيد و نزديك نشويد به اين درخت كه اگر نزديك شويد از جمله ستمكاران خواهيد بود) ولى خداوند به ايشان نفرمود كه از اين درخت نخوريد و نه از درختانى كه از جنس اين درخت مىباشد . پس آدم و حوا نزديك آن درخت نرفتند و تنها از ديگر درختان مىخورند . تا جايى كه شيطان درون آنها وسوسه كرده و گفت : (خداوند شما را از اين درخت نهى نكرده بلكه دستور داده كه از آن نخوريد ، براى اينكه مبادا دو پادشاه شويد يا عمر جاويدان يابيد . و بر آن سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم ، شما را بخير و صلاح راهنمايى مىكنم) درحالى كه آدم و حوّا قبل از اين قضيه ، كسى را كه به دروغ به خداوند قسم ياد كند ، مشاهده نكرده بودند . پس آنان را به فريب و دروغ راهنمائى نمود . پس آدم و حوّا به خاطر اعتماد به قسم و سخن شيطان از آن درخت ممنوعه تناول نمودند .
در ادامه روايت ، امام رضا عليهالسلام نكته جالب ديگرى را يادآور مىشوند و آن اينكه :
وكانَ ذلك مِن آدم قبل النبوّة ولَم يكن ذلك بذنب كبير استحقّ دخول النّار و انّما كان من الصَّغائر الموهوبة الّتي تجوز على الأنبياء قبل نزولِ الوحي عليهم فلمّا اجتباه اللّه تعالى و جعله نبيّاً كان معصوماً لايذْنب صغيرةً ولاكبيرةً . قال اللّه تعالى : «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى *ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى»[xvi] ، وقال عزّوجلّ «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»[xvii] .
اين گناهِ آدم عليهالسلام قبل از نبى شدن بود و گناه كبيرهاى كه جزاى آن دخول در آتش باشد نبود . بلكه از گناهان صغيرهاى بودكه قبل از نزول وحى بر انبياء ، صدور اين گناه از آنان جايز مىباشد . پس زمانى كه خداوند متعال آدم عليهالسلام را براى نبوّت برگزيد و او به اين مقام نائل شد و به مقام عصمت رسيده ، هيچ گناه صغيره يا كبيرهاى را مرتكب نشد . چنانچه خداوند متعال مىفرمايد : (و آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد . سپس خداوند توبه او را پذيرفت و هدايتش فرمود و به مقام نبوتش برگزيد) همچنين خداوند متعال مىفرمايد : (خداوند ، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد) .
« ثمّ قال المأمون : فمامعنى قول اللّه عزّوجلّ «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا»[xviii] :
سپس مأمون گفت : معناى اين سخن خداوند متعال : (پس چون خداوند به آنها فرزندى صالح داد او را در آنچه به آنها عطا گرديده ، شريك قرار دادند) ، چيست ؟
فقال الرضا عليهالسلام : إنّ حوّاء ولدت خمس مائة بطن في كلّ بطنٍ ذكر وانثى وإنّ آدم و حوّاء عاهدا اللّه ودعواه قالا : «لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحا
لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ»[xix] فلمّا آتاهُما صالحين من النَّسلِ خلقاً سويّاً بريئاً من الزمانة والعاهة ، كان ماآتاهما صنفَين : صنفاً ذكراناً وصنفاً اناثاً ، فجَعَل الصّنفان للّه تعالى شركاء فيما آتاهُما ولم يشكراه شكر أبويهما له عزّوجلّ ، قال اللّه تعالى : «فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»[xx] فقال المأمون : أشهد أنّك ابن رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] حقّاً .
امام رضا عليهالسلام فرمودند : به درستى كه حوّا پانصد مرتبه فرزند به دنيا آورد در هر نوبت فرزندى مذكّر و فرزندى مؤنث (دوقلو) به دنيا آورد . آدم و حوا با خداوند متعال عهد بسته و دعا كردند پس گفتند : (اى پرودگار ! اگر به ما فرزند صالح عطا كردى بر اين نعمت البته از شكرگزاران تو خواهيم بود) پس خداوند متعال به آن دو نسلهاى صالح و سالم از آفات و بلايا عطا نمود . ولى اين دو نسل و صنف مذكر و مؤنث براى خداوند متعال شريك قائل شدند و مانند پدر و مادر خود شكرگزار خداوند نبودند و خداوند متعال را بر نعمتهاى فراوان شكرگزارى نكردند ، خداوند متعال فرمود : (پس خداوند متعال برتر است از آنچه بر او مشركان گويند) پس مأمون گفت : شهادت مىدهم به اينكه شما فرزند رسول خدا [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] هستيد .
حضرت امام رضا عليهالسلام فعل (يشركون) را قرينه قرار مىدهند بر اينكه منظور خداوند فرزندان آدم و حواء مىباشد ، زيرا اين فعل به صيغه جمع است و منظور از آن آدم و حوّا كه دو نفر هستند ، نمىتواند باشد .
اشتباه اهل سنّت در اين است كه ضمير تثنيه در آيه شريف را به آدم و حوا ارجاع مىدهند در حالى كه اگر علمِ خود را از اهل بيت عليهمالسلام دريافت مىنمودند ، طبق قول حضرت امام رضا عليهالسلام ، ضمير تثنيه را به دو صنف (صنف مذكّر و صنف مؤنث) ارجاع مىدادند .
مأمون در ادامه سؤالات قرآنى خود ، در مورد حضرت ابراهيم و حضرت موسى عليهماالسلام از حضرت امام رضا عليهالسلام سؤال مىكند تا روايت به اينجا مىرسد :
وقد قالَ اللّه لنبيّه محمّد [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] : «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى»[xxi] يقول : ألم يجدكَ وحيداً فآوى اليك النّاس ؟ «وَوَجَدَكَ ضَالاًّ» يعني : عند قومك «فَهَدَى»[xxii] أيْ هداهُمْ إلى معرفَتِكَ «وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى»[xxiii] يقول : أغناكَ بأن جَعَلَ دعاءكَ مستجاباً . قال المأمون : بارَكَ اللّه فيكَ يابنَ رسولِ اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم .
و خداوند متعال درباره پيامبر [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] فرمود : (آيا خداوند تو را يتيمى نيافت كه در پناه خود جاى داد) تفسير آن چنين است : آيا تو را وحيد و تنها نيافتيم پس مردم به سوى تو پناه آوردند (و تو را گمراه و حيران يافت) ، به اين معنى است كه تو نزد قومت گمراه شمرده مىشدى پس هدايت شدى . يعنى هدايت كردى قوم خودت را به شناختِ خود و خدايت . (و تو را فقير يافت پس توانمند نمود) تفسير آن چنين است كه خداوند تو را بى نياز نمود به اين صورت كه دعايت را مستجاب مىكند . پس مأمون در اين هنگام گفت : اى فرزند پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم خداوند به شما بركت عنايت فرمايد .
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مورد توجّه و اقبال مردم قرار گرفتند و از تنهائى بيرون آمدند به طورى كه در اواخر عمر شريفشان فقط در واقعه غدير بيش از صد هزار نفر حضور داشته و با ايشان نماز جماعت به پا داشتند .
مأمون به سؤالات خود ادامه مىدهد :
فأخبرني عن قول اللّه عزّوجلّ : «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ »[xxiv] قال الرضا عليهالسلام : لم يكن أحد عند مشركي أهل مكة أعظم ذنباً من رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ، لأنّهم كانوا يعبدون من دونِ اللّه ثلاث مائةٍ وستّين صنماً فلمّا جاءهم بالدّعوةِ إلى كلمة الإخلاص كَبُرَ ذلك عليهم وعظم وقالوا : «أَجَعَلَ الاْلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاَقٌ»[xxv] فلمّا فتح اللّه عزّوجلّ على نبيّه مكّة ، قال له : يا محمّد «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُّبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ»[xxvi] عند مشركي أهل مكّة بدعائك إيّاهم إلى توحيد اللّه فيما تقدّم و ماتأخّر لأنّ مشركي مكّةَ أسلَمَ بعضُهُم وخرج بعضهم عن مكّة ومَنْ بقي منهُم لايقدِرُ على انكار التّوحيد عليه إذا دعىَ النّاس إليه فَصَارَ ذنبه عندهُم مغفوراً بظهوره عَلَيْهِم فقال المأمون : للّهِ درّك يا أباالحسن .
پس به من بگو در مورد قول خداوند متعال : (تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو نسبت مىدادند ببخشد) امام رضا عليهالسلام
فرمودند : نزد مشركين اهل مكّه هيچ شخصى گناهكارتر از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم محسوب نمىشد به خاطر اينكه مشركين سيصد و شصت بت (به تعداد روزهاى سال قمرى) را مىپرستيدند . پس زمانى كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم آنها را به توحيد فراخواندند ، بر آنان سخت و ناگوار آمد و گفتند : (آيا او به جاى اين همه خدايان ، خداى واحدى قرار داده ؟! اين به راستى چيز عجيبى است . سركردگان آنها بيرون آمدند و گفتند : برويد و خدايتان را محكم بچسبيد ، اين چيزى است كه خواستهاند (شما را گمراه كنند) ما هرگز چنين چيزى در آئين واپسين نشنيدهايم ، اين تنها يك آئين ساختگى است) . پس زمانى كه خداوند مكه را به فتح پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در آورد ، فرمود : اى محمّد[صلىاللهعليهوآلهوسلم] (ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو نسبت مىدادند ببخشد) گناهانى كه اهل مكّه ، به خاطر اينكه آنان را به توحيد دعوت كردى ، براى تو عيب مىشمردند . گناهان گذشته و آينده ، به خاطر اينكه بعضى از مشركين اهل مكّه اسلام آوردند و بعضى هم از مكه خارج شدند ، و كسانى هم كه در مكّه مانده بودند قدرت انكار توحيد را نداشتند ، گناهان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ، به خاطر پيروزى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم بر مشركان در نزد آنان بخشيده شد . مأمون به امام رضا عليهالسلام عرض كرد : خداوند به شما پاداش دهد .
نكتهاى كه در اين روايت مهم به نظر مىرسد اين است كه علت بايد با معلول هماهنگ باشد لذا نمىتوان گفت كه فتح مكه دليلى مىشود بر اينكه گناهان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم بخشيده شود ، بنابر اين پاسخ حضرت امام رضا عليهالسلام كاملاً منطقى خواهد بود .
باز مأمون در ادامه سؤال مىكند :
فأخبرني عَنْ قول اللّه عزّوجلّ «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ»[xxvii] فقال الرضا عليهالسلام : هذا ممّا نزل بإيّاك أعْني واسمَعي ياجاره خاطبَ اللّه بذلك نبيّه صلىاللهعليهوآلهوسلم وأرادَ به اُمّته وكذلك قوله تعالى : «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[xxviii] وقوله عزّوجلّ «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً»[xxix] قال المأمون : صدقت يابن رسول اللّه[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] .
پس در مورد قول خداوند متعال : (خدواند تو را ببخشد ، چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغ گويان را بشناسى به آنها اجازه دادى) ، مرا مطّلع ساز . امام رضا عليهالسلام فرمودند : اين آيه از باب (به تو مىگويم ولى همسايه بشنود)[xxx] است. خداوند متعال، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را مورد خطاب قرار داده است ولى امت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را اراده فرموده است . و همچنين است فرموده خداوند متعال : (اگر مشرك شوى ، تمام اعمال تو تباه مىشود واز زيانكاران خواهى بود) و همچنين قول خداوند متعال : (و اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختيم نزديك بود اندكى به آنان تمايل كنى) . در اينجا مأمون گفت : اى فرزند رسول خدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] راست گفتى .
مأمون آخرين سؤال خود را از حضرت امام رضا عليهالسلام چنين مىپرسد :
فأخبرني عن قولِ اللّه عزّوجلّ : «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[xxxi] قال الرّضا عليهالسلام : إنّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم قصد دار زيد بن حارثة بن شراحيل الكلبي في أمرٍ أراده ، فرأى امرأته تغتسلُ ، فقال لها : سبحان الّذي خلقك وإنّما أراد بذلك تنزيه اللّه عن قولِ مَن زعم : أنّ الملائكةَ بنات اللّه فقال اللّه عزّوجلّ : «أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً»[xxxii] فقال النّبي صلىاللهعليهوآلهوسلم لما رآها تغتسل : سبحان الّذي خلقك أن يتَّخذ ولدا يحتاج إلى هذا التطهير والإغتسال .
پس به من بگو در مورد قول خداوند متعال : (به خاطر بياور زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى ، مىگفتى : همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز ، و در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند ، و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى) . حضرت امام رضا عليهالسلام فرمودند : پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم قصد كرد براى كارى به منزل زيد بن حارثه بن شراحيل الكلبي برود . پس متوجّه شدكه همسرِ اواستحمام مىكند. پس پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند: پاك و منزّه است خدايى كه تو را آفريد ، در حالى كه اراده كرد خداوند را منزّه كند از قول كسى كه گمان مىكند ملائكه دختران خداوند هستند . پس خداوند متعال فرمود : (آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته و خودش دخترانى را از فرشتگان برگزيده است ؟! شما سخن بزرگى مىگوييد) . پس زمانى كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم او را در حال استحمام ديد فرمودند : خداوندى كه تو را آفريد منزّه است از اين كه فرزندى اختيار كند كه به تطهير و غسل نياز داشته باشد .
فلمّا عاد زيد إلى منزله أخبرته امرأته بمجيء رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم وقوله لها سبحان الّذي خلقك فلم يعلم زيد ما أراد بذلك وظنّ أنّه قال ذلك لما أعجبه من حسنها ، فجاء إلى النبيّ صلىاللهعليهوآلهوسلم فقال : يا رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم
إنّ إمرأتي في خلقها سوءٌ وإنّي أريد طلاقها ، فقال له النبيّ صلىاللهعليهوآلهوسلم : «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ»[xxxiii] وقد كان اللّه عرّفه عدد أزواجه وأنّ تلك المرأة منهنّ ، فأخفى ذلك في نفسه ولم يبده لزيدٍ وخشى النّاس أن يقولوا : إنّ محمّداً[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] يقول لمولاه : إنّ امرأتك ستكون لي زوجة فيعيبوه بذلك .
پس زمانى كه زيد به منزلش بازگشت ، همسرش به او گفت : پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به اينجا آمدند و فرمودند : منزّه است خدايى كه تو را آفريد . زيد منظور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را ندانست و گمان كرد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به خاطر زيبايى همسرِ وى چنين فرموده است . پس نزد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم آمد و عرض كرد : زن من بد اخلاق است و قصد دارم او را طلاق بدهم . پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به زيد فرمودند : (همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز) . در حالى كه خداوند به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم تعداد همسران ايشان را خبر داده بود و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم هم مىدانستند كه زن زيد هم در شمار زنانى است كه خداوند براى او نام برده است . ولى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم اين مطلب را در دلِ خود مخفى نگاه داشتند براى زيد بيان نفرمودند ، چون مىترسيدند كه مردم طعنه بزنند و بگويند : محمّد [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] به بنده آزاد شدهاش گفته است كه همسرِ تو روزى همسرِ من خواهد شد . و اين را بر پيامبر عيب بگيرند .
فأنزل اللّه عزّوجلّ : «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ» يعني بالإسلام «وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ» يعني بالعتق «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[xxxiv] ثمّ إنّ زيد بن حارثة طلّقها واعتدت منه ، فزوجّها اللّه عزّوجلّ من نبيّه محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم وأنزل بذلك قرآنا ، فقال عزّوجلّ : «فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً»[xxxv] ثمّ علم عزّوجلّ أنّ المنافقين سيعيبوه بتزويجها ، فأنزل اللّه :«مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»[xxxvi] ، فقال المأمون : لقد شفيت صدري يا بن رسول اللّه [صلىاللهعليهوآلهوسلم] وأوضحت لي ما كان ملتبسا »[xxxvii] .
پس خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود : (زمانى كه گفت كسى كه بر او نعمت داده بود) ، يعنى خداوند به او نعمت اسلام بخشيده بود ، (و تو به او نعمت داده بودى) يعنى او را از بردگى آزاد ساختى (همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز ، و در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى) بعد از آن زيد بن حارثه همسر خود را طلاق داد و آن زن عدّه نگه داشت ، پس خداوند متعال اين زن را به همسرى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در آورد و در مورد اين واقعه چنين فرمود : (هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد و از او جدا شد ، ما او را به همسرى تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههايشان ـ هنگامى كه طلاق مىگيرند ـ نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است) . سپس خداوند متعال مىدانست كه مشركان به زودى اين ازدواج را براى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم عيب مىشمارند پس اين آيه را نازل فرمود : (هيچ گونه منعى بر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در آنچه خدا بر او واجب كرده نيست) . پس مأمون گفت : اى فرزند رسول خدا [صلىاللهعليهوآلهوسلم] قلب مرا آرام ساختى و مشكلاتم را برطرف نمودى .
[i] ـ سوره توبه آيه 43 .
[ii] ـ سوره عبس آيات 4 ـ 1 .
[iii] ـ سوره تحريم آيه 3 .
[iv] ـ سوره ضحى ، آيه 7 .
[v] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .
[vi] ـ سوره فتح ، آيات 2 ـ 1 .
[vii] ـ سوره زمر ، آيه 65 .
[viii] ـ سوره توبه ، آيه 117 .
[ix] ـ سوره إسراء ، آيه 74 .
[x] ـ براساس اين روايت روشن مىشود كه شبهات ياد شده جديد و تازه نيست بلكه تاريخ آنها به زمان مأمون وحتّى قبل از آن مىرسد .
[xi] ـ سوره طه ، آيه 121 .
[xii] ـ سوره بقره ، آيه 35 .
[xiii] ـ سوره اعراف ، آيه 20 .
[xiv] ـ سوره اعراف ، آيات 21 ـ 20 .
[xv] ـ سوره اعراف ، آيه 22 .
[xvi] ـ سوره طه آيات ، 122 ـ 121 .
[xvii] ـ سوره آل عمران ، آيه 33 .
[xviii] ـ سوره اعراف ، آيه 190 .
[xix] ـ سوره اعراف ، آيه 189 .
[xx] ـ سوره اعراف ، آيه 190 .
[xxi] ـ سوره الضحى ، آيه 6 .
[xxii] ـ سوره الضحى ، آيه 7 .
[xxiii] ـ سوره الضحى ، آيه 8 .
[xxiv] ـ سوره فتح ، آيه 2 .
[xxv] ـ سورة ص آيات 7 ـ 5 .
[xxvi] ـ سوره فتح ، آيات 2 ـ 1 .
[xxvii] ـ سوره توبه ، آيه 43 .
[xxviii] ـ سوره زمر ، آيه 65 .
[xxix] ـ سوره اسراء ، آيه 74 .
[xxx] ـ اين ضرب المثل عربى است و معادل آن در زبان فارسى به در مىگويد كه ديوار بشنود اين روش يكى از بهترين روشهاى تعليم و تربيت جوانان ونوجوانان مىباشد .
[xxxi] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .
[xxxii] ـ سوره اسراء ، آيه 40 .
[xxxiii] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .
[xxxiv] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .
[xxxv] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .
[xxxvi] ـ سوره احزاب ، آيه 38 .
[xxxvii] ـ الاحتجاج ، صفحه 426 .