استناد به آيه مشاوره
دانشمندان اهل سنّت بر اين باورند كه آيه مشاوره ؛ يعنى آيه 159 از سوره آل عمران دستورى از جانب خداوند متعال به پيامبر است ، مبنى بر وجوب رجوع پيامبر و مشورت ايشان با صحابه و مسلمانان[iii] .
پس طبق اين آيه در امورى كه وحى از جانب خداوند متعال نازل نشده است ، پيامبر بايد با صحابه و مسلمانان مشورت نمايند . زيرا پيامبر نيز مانند ديگر مردم عادى هستند كه با مشورت كردن ، راه صحيح را مىيابند و عاقلانه عمل مى كنند نقدى بر استدلال فوق
آيه مشاوره در سياق آياتى قرار دارد كه واقعه احد را تشريح مىكند[iv] . آيه 120 تا 180 سوره آل عمران به نقل اين ماجرا پرداخته است . ابتدا آيه را به صورت كامل نقل مىنماييم و بعد مقصود از آن را تشريح مىكنيم . خداوند سبحان مىفرمايد :
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»[v] .
به بركت رحمت الهى در برابر آنان نرم و مهربان شدى و اگر خشن و
سنگدل بودى ، از اطراف تو پراكنده مىشدند . پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب ، و در كارها با آنان مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى ، قاطع باش و بر خدا توكّل كن ، زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد.
غزوه احد يكى از واقعه هايى است كه درسها و خاطرات زيادى را از خود به جاى گذارد . تنگهاى كه در كوه احد قرار دارد ، يكى از حسّاسترين نقاط اين منطقه مىباشد . پشت اين تنگه جاده ورودى به مدينه مىباشد. با توجّه به حسّاسيت اين نقطه ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم تعدادى تيرانداز را به حفاظت از آنجا گماردند و از آنان خواستند كه به هيچ وجه آنجا را رها نكنند و به آنان فرمودند : حتّى اگر خبر پيروزى را شنيديد ، همانجا بمانيد و با خبر پيروزى مغرور نشويد و براى جمع آورى غنائم جنگى ، اين نقطه را رها نكنيد . با تمام سفارشهاى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به اين افراد ، آنان به محض اينكه احساس كردند پيروزى از آن مسلمانان شده به قصد جمع آورى غنائم جنگى اين نقطه حساس را رها كرده و به پائين كوه آمدند . در اين هنگام مشركين كه منتظر چنين لحظهاى بودند به محض غفلت مسلمانان از تنگه و رها كردن آن از همان نقطه به مسلمانان حمله كرده و آنان را غافلگير كردند . همين امر موجب پيروزى مشركين گرديد .
مسلمانان شكست خورده از اين جنگ برگشتند و دائما از يكديگر مىپرسيدند: مگر خداوندسبحان وعده پيروزىمسلمين را نداده بود؟ پسچرا شكست خورديم؟ آيا خداوند متعال وعده نداده بود كه ؛
«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ
سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ»[vi] .
به زودى در دلهاى كافران ، به خاطر اينكه بدون دليل چيزهايى را براى خدا همتا قرار دادند ، رعب و ترس مىافكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران .
خداوند در جواب همه اين سخنان آيه ذيل را نازل فرمود :
«وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي
الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن
يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى
الْمُؤْمِنِينَ»[vii] .
خداوند وعده خود به شما تحقّق را بخشيد . در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مىرسانديد . تا اينكه سست شديد ، و در كار خود به نزاع پرداختيد و بعد از آنكه آنچه را دوست مىداشتيد ، به شما نشان داد ، نافرمانى كرديد . بعضى از شما خواهان دنيا بودند و بعضى خواهان آخرت . سپس خداوند شما را منصرف ساخت (شكست خورديد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد . و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد .
پس خداوند در وعده خود صادق بود ، به اين دليل كه در مرحله اول پيروزى را براى مسلمانان رقم زد . پيروزى نهايى در صورتى حاصل مىشد كه از دستورات پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم پيروى مىكردند . ولى آنان به جاى پيروى از دستورات پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم حبّ دنيا را برگزيديد و موضع خود را رها كرده به دنبال جمع آورى غنائم رفتند .
چهره سه گروه در اين واقعه
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم پيش از عزيمت سپاه مسلمانان به احد براى جنگ ، عدّهاى از مسلمانان را جمع كردند و به آنان فرمودند : همان طور كه همگى مىدانيد ما در جنگ بدر بر دشمنِ خود غلبه كرديم ، ولى خبر رسيده كه آنها هم اكنون قصد جنگ ديگرى را دارند ، و مطمئنّا سپاه دشمن بعد از اينكه متحمّل شكست شد ، قواى خود را قدرت بخشيده و به قصد پيروزى به ما حمله مىكند نظر شما در مورد شكل رويارويى با آنان چيست ؟ طبق آيات قرآن دو گروه از منافقين در اينجا چهره واقعى خود را نشان دادند .
گروه اول گفتند : ما در مدينه مىمانيم و داخل شهر از خود دفاع مىكنيم . عدّهاى ديگر گفتند : ما اصلاً قصد جنگ نداريم و در هيچ جنگى شركت نمىكنيم .
آيه ذيل به اين دو گروه اشاره مىكند ، خداوند متعال مىفرمايد :
«إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ
الْمُؤْمِنُونَ»[viii] .
زمانى را كه دو طايفه از شما تصميم گرفتند ، سستى نشان دهند و
خداوند آنها بود ، و افراد با ايمان بايد تنها بر خداوند توكل كنند .
طبق اين آيه شريف اين دو گروه با سخنان بيهوده در امر خدا و رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم سستى به خرج داده و از جنگ دورى كردند . به هر جهت بعد از اينكه مشركان آن نقطه حسّاس را خالى از نگهبان ديدند ، از پشت سرِ به مسلمانان حمله كرده و آنان را غافلگير كردند از طرف ديگر عدّهاى جنگ روانى به راه انداختند و در بين لشگريان شايعه كردند كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به قتل رسيده است . در پى اين شايعه ، عدّهاى از لشكر مسلمانان پا به فرار گذاشته و به مدينه برگشتند.
كه در طى مباحث گذشته داستان منهزمين را به طور كامل نقل كردهايم[ix] .
عدّهاى ديگر فرار نكردند ولى دست از حمايت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم كشيده و به لشكر دشمن پناهنده شدند . هر كدام از آنها دنبال آشنايى بود كه واسطه او شده و از سردمداران جنگ مثل ابوسفيان و … امان نامه بگيرد . به هر جهت اين افراد ، پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم را در ميدان جنگ تنها رها كردند . آيه قرآن در مذمّت و نكوهش اين افراد مىفرمايد :
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ
عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ
الشَّاكِرِينَ»[x] .
محمّد [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند ، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود ، شما به عقب بر مىگرديد ؟ و هر كس به عقب بازگردد ، هرگز به خدا ضررى نمىزند ، و خداوند به زودى شاكران را پاداش خواهد داد .
پس طبق سخنان قبل سه گروه در اين واقعه نفاق خود را ظاهر ساختند و با قول پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مخالفت كردند :
1 ـ كسانى كه از دستور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم سرپيچى كردند ، و سنگر خود را رها كردند كه در نهايت مسلمانان به خاطر سرپيچى اين گروه دچار شكست شدند .
2 ـ كسانى كه به محض شنيدن شايعهاى بىاساس جنگ را رها كرده و به مدينه بازگشتند . (فراريان)
3 ـ كسانى كه به دشمن پناه آورده و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را تنها گذاشتند .
خداوند سبحان در مذمّت خاطيان[xi] اين واقعه آيه ذيل را نازل فرمود :
«إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ
غُمَّا بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا
تَعْمَلُونَ»[xii] .
هنگامى كه از كوه بالا مىرفتيد و به عقب ماندگان نگاه نمىكرديد و پيامبر از پشت سر شما را صدا مىزد . سپس اندوهها را يكى پس از ديگرى به شما جزا داد و اين به خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن (غنائم) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهايى كه بر شما وارد مىگردد . و خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است .
مسلمانان بعد از اين شكست دچار غم و اندوه فراوان شده بودند . دائما در اين فكر بودند كه چرا از دستور پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم سرپيچى كرديم ؟ چرا با اعمال خود باعث شديم پيروزى تبديل به شكست شود ؟ چرا پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را در ميدان جنگ تنها گذاشتيم ؟ خداوند مىفرمايد : اين غم و اندوه براى تربيت شما مفيد است و عبرتى براى شما خواهد بود . در ادامه آيات خداوند كسانى را كه از جنگ فرار كردند مذمّت كرده و مىفرمايد : اين افراد به خاطر ترس از مرگ ، جنگ را رها كردند در حالى كه اگر زمان مرگ آنها فرا رسد حتّى اگر در رختخواب خود باشند جان آنها گرفته مىشود :
«ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ
أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ
الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ
يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ
لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ
وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»[xiii] .
سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشى بر شما فرستاد . اين آرامش به
صورت خواب سبكى بود كه گروهى از شما را فرا گرفت . امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند . آنها گمانهاى نادرستى همچون گمانهاى دوران جاهليّت درباره خدا داشتند ، و مىگفتند : آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مىشود ؟ بگو : همه كارها به دست خداست آنها در دل خود چيزى را پنهان مىدارند كه براى تو آشكار نمىسازند . مىگويند : اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا كشته نمىشديم بگو : اگر هم در خانههاى خود بوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده بود قطعا به سوى آرامگاههاى خود بيرون مىآمدند . و اينها براى اين است كه خداوند آنچه در سينه هايتان پنهان داريد بيازمايد و آنچه را در دلهاى شما است خالص گرداند . و خداوند از آنچه در درون سينه هاست با خبر است .
در ادامه ، خداوند مىفرمايد : دليل ديگرى كه باعث شد اين افراد صحنه جنگ را رها كنند اين بود كه از شيطان پيروى كردند و شيطان باعث لغزش آنها شد . خداوند سبحان مىفرمايد :
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا
كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ»[xiv] .
كسانى از شما كه در روز رو به رو شدن دو جمعيّت با يكديگر (در جنگ احد) فرار كردند ، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى كه مرتكب شده بودند ، به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد ، خداوند آمرزنده و بردبار است .
گناه بزرگ صحابه
قبل از عزيمت به جنگ تعدادى از مسلمانان در مدينه ماندند ، و اصلاً همراه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلموارد جنگ نشدند . عدّهاى همراه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از مدينه خارج شدند ولى قبل از شروع جنگ با سخنان منافق مشهورى به نام عبداللّه ابن ابى سلّول صحنه جنگ را ترك كردند[xv] . در لحظات سخت جنگ عدّهاى سنگر خود را رها كردند ، و براى جمع آورى غنيمت از كوه به زير آمدند . كه دشمن از اين فرصت بهترين بهره را برد و ضربه نهائى را بر پيكر مسلمين وارد كرد . عدّهاى هم بر پايه ادّعاى بى اساسى (قتل پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم) به لشكر دشمن پناهنده شدند . در چنين شرايطى بود كه دندان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم شكسته شد و سر مبارك ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم مورد ضرب و جرح قرار گرفت[xvi] .
بنابر روايات موجود ، پس از شهادت حمزه سيّد الشهدا عليهالسلام ، تنها اميرالمؤمنين عليهالسلام و ابودجانه انصارى از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم دفاع مىكردند[xvii] .
پس از ذكر اين مقدّمه ، اين پرسش پديد مىآيد كه آيا با چنين گناهانى كه صحابه مرتكب شدند و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را تنها رها كرده و هر كدام به نحوى فرار كردند ، مىتوان همه صحابه را عادل دانسته و بر عدالت آنها اصرار كرده تا جايى كه مجبور باشيم براى اثبات اين ادّعا عصمت انبياء عليهمالسلام خصوصا پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را زير سؤال ببريم ؟
خاطيان ، مورد عفو خدا و رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم
چون اسلام در آغاز راه بود ، و بسيارى از اين افرادِ گناهكار تازه مسلمان شده بودند و هنوز خلق و خوى عرب جاهلى در آنها موجود بود خداوند از گناهان آنها گذشت و آنها را مورد عفو خود قرار داد و فرمود :
«وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»[xviii] .
و او شما را بخشيد ، و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد.
خداوند به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم خود نيز دستور مىدهد كه از آنها كينهاى به دل راه ندهد تا بتواند در اداره جامعه اسلامى موفّق باشد . دستور خداوند چنين است : از گناهان آنها چشم پوشى كن و با مهربانى و خوشرويى با آنان برخورد نما .
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ
حَوْلِكَ»[xix] .
به بركت رحمت الهى در برابر آنان نرم و مهربان شدى و اگر خشن و
سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند .
بنابر فرمان خداوند سبحان ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نبايد آنان را به حال خود رها مىكردند و بايد از بىاعتنايى به آنها پرهيز مىنمودند تا جايى كه در امور خود بايد با آنها مشاوره مىفرمودند . «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» ، راه و روش انبياء عليهمالسلام را مشخص مىكند كه حركت همه انبياء عليهمالسلام چنين بود كه اولاً از گناه امّت خويش گذشته و چشم پوشى مىكنند ، ثانيا آنان را به حال خود رها نمىكردند بلكه براى آنان ارزش قائل مىشدند . پس امر به مشاوره ، امرى عالمانه ، مدّبرانه و حكيمانه براى تأليف و جلب قلوب گناهكارانى محسوب مىشود كه خود ايشان به گناهشان عالم بوده و اعتراف مىكنند .
خداوند سبحان در رابطه با بعثت انبياء عليهمالسلام مىفرمايد :
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ
آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ
مُّبِينٍ»[xx] .
خداوند بر مؤمنان منّت نهاد هنگامى كه در ميان آنها ، پيامبرى از
خودشان برانگيخت ، كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب وحكمت بياموزد، والبته پيش ازآن، درگمراهى آشكارى بودند.
در اين آيه شريف هدف از بعثت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم تزكيه ، تعليم و تربيت بيان شده است . مشورت با مسلمانان نيز امرى هم خارج از اين اهداف نيست . پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم با اين حركت (مشورت با مسلمانان و صحابه) به مردم اين آموزش را مىدهند كه در امور خود با ديگران مشورت نمايند و اگر كسى گناهى انجام داد شما او را
ببخشيد و مورد عفو خود قرار دهيد و با او مهربان و خوشرو باشيد .
پس هدف پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم از مشاوره با صحابه ، تعليم و تربيت مىباشد . نه اينكه معاذ اللّه ، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم علم ناقص دارند و چون در اجتهادات خويش دچار اشتباه مىشوند بايد با صحابه مشورت كنند تا از دانش صحابه استفاده كنند و در راه صحيح گام بردارند .
كسى كه داراى وحى الهى است و كتاب خداوند بر قلب مبارك ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شده است را چگونه مىتوان داراى دانشى ناقص دانست !؟ چگونه مىتوان ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم را نيازمند به مشورت با ديگران دانست در حالى كه داراى كتابى است كه خداوند سبحان در وصف اين كتاب مىفرمايد :
«وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ
مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ»[xxi] .
و هيچ چيز در آسمان و زمين از پروردگار تو مخفى نمىماند حتّى به
اندازه سنگينى ذرّهاى و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن نيست مگر اينكه
در كتاب آشكار ثبت است .
با توجّه به علم لدنّى و وحيانى كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم داراى آن مىباشند چگونه نيازمند به مشورت با شخصى است كه از ميدان جنگ فرار مىكند يا به لشكر دشمن پناهنده مىشود ؟
اهل سنّت و تفسير آيه مشاوره
اهل سنّت در مورد امر به مشاوره نظريات مختلفى را ارائه كردهاند . و اختلاف آراء در تفسير اين آيه شريف نشان از درماندگى آنان دارد . دليل اين چندگانگى آن است كه بايد طورى تفسير كنند كه با عصمت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم وادّعاى خودشان مبنى بر عدالت صحابه موافق باشد. اكنون به چند نمونه از تفاسير آنان اشاره مىنماييم.
1 ـ زمخشرى در مورد آيه مشاوره چنين مىگويد : خداوند به پيامبر [صلىاللهعليهوآلهوسلم] دستور مشاوره مىدهد چون عربها مردمى هستند كه از انسان مستبد و خود كامه بيزار هستند .
« لئلاّ يثقل عليهم استبداده بالرّأى دونهم »[xxii] .
به خاطر اينكه بر عربها ، خود كامگى و استبداد در رأى سنگين بود .
2 ـ فخر رازى در مورد امر به مشاوره چند نظريّه ارائه مىدهد ، از جمله؛
الف : « انّ مشاورة الرسول [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] إيّاهم توجب علوّ شأنهم ورفعة درجتهم وذلك يقتضي شدّة محبّتهم له وخلوصهم في طاعته ولو لم يفعل ذلك ، لكان ذلك إهانة بهم فيحصل سؤ الخلق والفظاظة »[xxiii] .
مشورت پيامبر[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] با مسلمانان موجب افزايش منزلت و احترام آنان است و اين امر موجب مىشود كه آنان احترامى بيشتر به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم داشته باشند و خالصانه اطاعت كنند و اگر پيامبر[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] با آنان مشورت نكند اهانتى به آنان به شمار مىرود و موجب بد رفتارى آنان با رسول اللّه[صلىاللهعليهوآلهوسلم] و پراكنده شدن آنان مىگردد .
ب : « وشاورهم في الأمر لا لتستفيد منهم رأيا وعلما لكن لكي تعلم مقادير عقولهم وأفهامهم ومقادير حبّهم لك وإخلاصهم في طاعتك فحينئذ يتميّز عندك الفاضل من المفضول »[xxiv] .
دستور مشورت براى استفاده رسول اللّه[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] از نظر و علم آنان نيست بلكه براى اين است كه رسول اللّه [لىاللهعليهوآلهوسلم] ميزان درك و فهم ومقدار محبّت و اخلاص آنان را در عمل بدانند تا بتوانند بين برتر وفروتر تفاوت بگذارند .
3 ـ طبرى در مورد اين آيه شريف مىگويد :
« كيف يؤمر النّبي باتّباع الشورا مع أنّه غنيّ من المسلمين بالوحي »[xxv] .
چگونه پيامبر[ صلىاللهعليهوآلهوسلم] مأمور به مشورت شدند در حالى كه به وسيله وحى الهى از رأى مردم بى نياز هستند .
در ادامه چنين توجيه كرده: آيه در مقام تعليم وتربيت امّت بوده و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در عمل چنين كارى را انجام دادند تا مردم هم چنين رفتار كنند .
سخن پايانى
مشورت پيامبر با مردم ، براى كسب دانش و آگاهى نبوده است بنابر اين در پايان آيه ، خداوند متعال مىفرمايد : «فَإِذَا عَزَمْتَ …» آنگاه كه تصميم خود را گرفتى با توكّل به خدا آن را عملى كن . واضح است كه خداوند نمىفرمايد تصميمى كه بر اساس رأى شورا گرفتى محقّق ساز ، بلكه نتيجهاى كه خودت مستقلاً به آن رسيدهاى بر طبق آن عمل كن .
اختلاف و انحرافى كه اهل سنّت در تفسير آيه مشاوره پيدا كردهاند ، تنها به خاطر تمسّك نجستن به اهل بيت عليهم السلام مىباشد ، اهل بيتى كه بر اساس نصوص فراوان مبيّن كتاب خداوند معرّفى شدهاند .
[iii] ـ از منابع اهل سنّت: الفصول في الاصول، جلد3 صفحه 240 والمحصول، جلد6 صفحه 20.
[iv] ـ براى اطلاع بيشتر از غزوه احد رجوع كنيد به السّيرة النبوية ، جلد 3 صفحه 64 و تاريخ الاسلام ذهبى ، جلد 1 صفحه 165 . هر دو از منابع اهل سنّت
[v] ـ سوره آل عمران ، آيه 159 .
[vi] ـ سوره آل عمران ، آيه 151 .
[vii] ـ سوره آل عمران ، آيه 152 .
[viii] ـ سوره آل عمران ، آيه 122 .
[ix] ـ در مورد فراريان ، فخررازى از مفسّرين و دانشمندان اهل سنّت مىگويد : «ومن المنهزمين يوم اُحد عمر … ومنهم أيضا عثمان انهزم مع رجلين من أنصار يقال لها سعد وعقبه . انهزموا حتّى بلغوا موضعا بعيدا ثمّ رجعوا بعد ثلاثة أيّام» از فراريان روز اُحد عمر به همراه عثمان و دو تن از انصار به نامهاى سعد و عقبه بودند . آنها فرار كردند تا به مكان دور دستى رسيدند و پس از سه روز باز گشتند . از منابع اهل سنّت: تفسير فخر رازى، جلد9 صفحه52 والدرّ المنثور ، جلد2 صفحه355 براى اطّلاع بيشتر رجوع كنيد به جزوه شماره 65.
[x] ـ سوره آل عمران ، آيه 144 .
[xi] ـ خاطى : خطا كننده ، خطا كار فرهنگ معين
[xii] ـ سوره آل عمران ، آيه 153 .
[xiii] ـ سوره آل عمران ، آيه 154 .
[xiv] ـ سوره آل عمران ، آيه 155 .
[xv] ـ از منابع اهل سنّت : السيرة النبويّه ، جلد 3 صفحه 68 .
[xvi] ـ از منابع اهل سنّت : السيرة النبوية ، جلد 2 صفحه 84 .
[xvii] ـ حيات القلوب ، جلد 4 صفحه 951 والسيرة النبوية ، جلد 3 صفحه 72 .
[xviii] ـ سوره آل عمران ، آيه 152 .
[xix] ـ سوره آل عمران ، آيه 159 .
[xx] ـ سوره آل عمران ، آيه 164 .
[xxi] ـ سوره يونس ، آيه 61 .
[xxii] ـ الكشّاف ، جلد 1 صفحه 475 .
[xxiii] ـ تفسير الرازى ، جلد 9 صفحه 68 .
[xxiv] ـ همان مدرك .
[xxv] ـ جامع البيان ، جلد 4 صفحه 100 .